زندگی را از سینما آموختیم و زندگی هم درست مثلِ گلن فوردِ تعقیبِ بزرگ از ما انتقام گرفت. نامههای فرانسوآ تروفو نشان میدهند چگونه چیزهایی که میگوید در برابرِ چیزهایی که نمیگوید و دیده میشوند پیروز میشود. همین است دقیقاً. میبیند. این رنجهای ماست که زبان باز میکند و میگوید و میگوید و میگوید. اما این زجرها انگار از دلِ سینمای صامت بیرون پریدهاند. هستند و ادامه دارند، اما صدایی ندارند. شاید فرانسوآ مُرده باشد، شاید من زنده باشم. اما چه فرقی میکند؟ ـــ ژانلوک گُدار
عمدهی شهرتِ فرانسوآ تروفو به فیلمهایش برمیگردد. فیلمهایی که مشهور شدهاند به کلاسیکهای سینما. سینمادوستان خوب میدانند هر نوشتهی تروفو چه ارزشی دارد. اما نامههایش را که بخوانید گوشهای از رازهای این منتقدِ کمنظیر برایتان آشکار میشود. این روزها نامه نمینویسیم. کمتر نامه مینویسیم. تلفن میزنیم. لغتنامهی روبر را که باز کنید و برسید به لغتِ نامهنویس میبینید نوشتهاند قدیمی؛ یعنی لغتی است که مدتهاست کسی از آن استفاده نمیکند. تروفو صدها نامه نوشته و قاعدتاً یکی از آخرین نامهنویسهاست. ـــ ژیل ژاکوب
François Roland Truffaut was an award-winning and influential filmmaker, critically acclaimed worldwide. He was also a talented and sought-after film critic in France (most notably, his work for Cahiers du Cinema), and one of the founders of the French New Wave and the auteur theory; he remains an icon of the French film industry. In a film career lasting over a quarter of a century, he was also a screenwriter, producer or occasional actor in over twenty-five films.
من بخاطر علاقهای که به تروفو دارم این کتاب رو شروع کردم به خوندن. قبل از شروع کتاب و حتی در صفحات اول دائما از خودم میپرسیدم که چرا یک نفر باید نامههای یکی دیگه رو بخونه؟ مگر چه اهمیتی داره؟! اما الان جواب سوالم رو گرفتم! جذابیت خوندن نامههای تروفو برای من، تصویر بیپردهتر و بیواسطهتری بود که از این فیلمساز گرفتم. دیدن حالت مختلف این آدم: تروفوی مهربان، تروفوی عصبی، تروفوی طناز، تروفوی استاد، تروفوی شاگرد؛ خیلی عجیب و در عین حال جالب بود! بنظرم حتی زندگینامه هم نمیتونه تصویری با این جزئیات ارائه بده!
تروفوی عزیز و دوست داشتی:)) علاوه بر اینکه از خوندن خط به خط نامهها لذت بردم، این کتاب بهم کمک کرد که شخصیت کارگردانی که با فیلمهاش عاشق فیلم و سینما شدم رو بهتر و از زاویهی متفاوتی درک کنم. تروفو به معنای واقعی کلمه به سینما عشق میورزید. پیشنهاد میکنم مستند The Man Who Loved Cinema رو ببینید. یک جایی توی مستند، دخترش تعریف میکنه که پدرش بهش میگفته که زمان بچگی، عدم حضور خانواده به شدت رنجش میداده بنابراین فیلم و سینما رو تبدیل کرده بود به ریشه و خانوادهی خودش. تروفو سختیها و رنجهای دورهی کودکیش رو تبدیل به زیبایی و هنر کرد و این دقیقا همون چیزیه که من رو شیفته ی خودش کرده، زندگی کردن و زندهموندن با هنر و برای هنر. بخش مورد علاقهم از کتاب، نامههاش به روبر لاشنه بود. ترجمه هم خیلی خوب بود البته!
اگه به سينماى كلاسيك علاقه داريد يا سبك نامه نويسى رو دوست داريد حين خوندن اين كتاب حال خوبى داريد ، حتى اگه مثه من تازه با فرانسوا توروفو آشنا شده باشيد و بعدن بفهميد فيلم "ژول و جيم" ش تو ليست فيلماتونه . با خوندن نامه هايى كه خيلى شخصى هم نيستن ميشه كاملن حال و هواى زندگيشو درك كرد و چقدر من دوست داشتم اين آشنا شدن و كشف كردن يه آدم جديد و اطرافيانشو ( اونم با سرچ كردن هر اسم تو گوگل كه طرف چه فيلمى بازى كرده يا چه فيلمى ساخته ) .. هنوز آشنا نشده باهاش خودشو بين كارگرداناى محبوبم جا كرد ، اونم با شخصيتش . مخصوصن وقتى آخر نامه هاش ميپرسيد اگه مجله اى ، كتابى لازم دارى و اونجا نيست بهم بگو ، توضيحاتى كه ميداد تا طرفشو كاملن تو اون فضا قرار بده و خيلى چيزاى ديگه كه ترجيح ميدم راجبشون نگم و همونجورى قشنگ تو ذهنم نگهشون دارم تا كج و كوله از مغزم بندازمشون بيرون ..
Una selezione della monumentale quantità di lettere che Truffaut ha scritto nella sua pur breve vita. Più utile per farsi un'idea dell'uomo che del regista: appassionato, generoso, instancabile, allergico alla monogamia e con una curiosa (considerati i suoi gusti cinematografici) difficoltà a imparare la lingua inglese. La lettera in cui manda a cagare Godard va letta a voce alta con la mano sul cuore.
نامه هاي تروفو نه فقط يك دست نوشته كه شيوه اي است براي نگاه به زندگي. از تروفو بيشتر از حس خوب لذت بردن از دست نوشته هاي يك فيلم ساز در مورد نوشتن ايده گرفتم.
Although this book glosses over much of Truffaut's personal life - apparently at the behest of his surviving family - what is left is the invaluable picture of what it takes to be a great artist: loyalty, tenacity, curiosity, self-criticism and hard work. Truffaut had all that and then some.
These letters provide a real sense of how extremely dedicated the man was to his craft, and how long it took for some of his projects to come to fruition -- but he was always willing to put in the hours for things he really believed in. It was great that while I was reading through his frustrations with putting together his book on Hitchcock I happened to see someone at a bus stop here in Los Angeles reading the fruits of all his labor. I was inspired - artistic dedication pays off!
I would have really enjoyed reading some of Truffaut's letters to his muses, since, as the New York Times said in its review of "The Mississippi Mermaid," no one was better than Truffaut at giving a sense of value to the joys of new love. But that aside, this was a great read, and upon concluding the book, I was saddened by what was lost when Truffaut died at just 52. Luckily, his work, and I mean WORK, survives him.
Truffaut on the cover as a young man with a white scarf. The word for his correspondence is elated. You can hear the keys of his typewriter on the page and it is the sound of a full life.
All the letters written or received by François Truffaut are worth reading, and help us to know a bit more how he was, how he worked, and how he was dedicated about his films, his books (about Hitchcok) and of course his personal life. I started reading this book because I've heard about his very famous letter to film director Jean Luc Godard, his friend for about 20 years, who wrote to him a very negative letter about his last film "La nuit américaine" (Academy Award winner for best foreign film). The letter of François Truffaut is violent, direct, and terribly honest: je te retourne ta lettre à Jean-Pierre Léaud : je l’ai lue et je la trouve dégueulasse. C’est à cause d’elle que je sens le moment venu de te dire, longuement, que selon moi tu te conduis comme une merde.
Wonderful book. A lifetime of singleminded energy, talent and enthusiasm captured together with plenty of examples of generous assistance received and given. Makes you wish that you were a participant. The last letters written to thank and express affection to friends and colleagues and in an effort to leave things complete are heartbreaking. The expressions of hope for the future and a recovery are poignant. The final letter ‘May this year ‘84 grant us the opportunity to see each other again and have a long chat, that’s my wish .......’ seems to be written to the reader. Reawakens interest in the films.
در فیلم هایش نامه ها نوشته می شود، خوانده می شود ،سوزانده می شود از پنجره به بیرون پرَت می شود.مثل نامه ی آنتوان به سابین " سابین،عشق من ،الان رسیدم خونه و نوشتن این نامه بهترین کاری بود که به ذهنم رسید. دیگه بدون تو حتی نمیتونم به سینما برم. سابین! فقط یه ساعته که از هم جدا شدیم اما به شدت احساس تنهایی میکنم. خداحافظی کردن با تو بعد از هر ملاقات برایم سختتر میشه." یا نامه ی آدل به معشوقه ی بی عاطفه ش " امیدوارم که این نامه را بخوانی .خدا کند که پاره ش نکنی." حالا در کتاب" مثل عکسی سیاه و سفید" با نامه های خواندنی خودِ تروفو به دوستانش ،به بازیگرانِ فیلم هایش، به هیچکاکِ عزیزش. رو به رو ایم .با کلماتی ساده. پر از احساس گاهی با شوخ طبعی گاهی با عصبانیت.درباره ی فیلم هایی که دیده .کتاب هایی که خوانده .طرح هایی که برای فیلم های آینده اش در ذهن دارد.و در ساحت خصوصی نامه هایش بی پروا از آن ها سخن می گوید و از شوقش برای جواب نامه ها " نشانی ات را پشت این نامه بنویس و زود بفرست!"کتاب مزین به مقدمه و موخره ی خواندنی ست.مقدمه ی به قلم ژیل ژاکوب و موخره ی به قلم مترجم کتاب محسن آزرم.می توان توصیف جذاب صفی یزدانیان درباره سینمای تروفو را به یاد آورد که شاید توصیف نامه نگاری های تروفو نیز باشد : سینمایی که ساده بود و سرخوشانه و غمگین. برشی از نامه ها: در نامه ی که برای اریک رومر نوشته بود: " سینما تقدیم کردن چیزهای زیبا به زن های زیباست." در نامه ی که به هلن اسکات نوشته بود: "نمی دانم با آزادی ام چه کنم.همه چی برایم سخت شده.چند وقت دیگرمی شود یک سال که از هم جدا شدیم (من و مادلن) و خب ��ر کدام به سبک و سیاق خودمان با قضیه کنار آمده ایم.ولی وسواس مان بیشتر شده.راهی پیدا نمی کنم که از دست این وسواس خلاص شوم.واقعا کار سختی است.نمی خواهم بنویسید این کار را بکن و آن کار را نکن ؛چون این وقت ها هیچ حرفی فایده ندارد.خودتان که تنهایی را تجربه کرده اید.قبل این که نامه ام غمناک تر از این شود تمامش می کنم.غیر این ها همه چی خوب و رو به راه است و چه حیف که چیزی مهم تر از این ها نیست.هلن عزیزم می بوسم تان؛به همان لطافتی که دوست تان دارم." #مثل_عکسی_سیاه_و_سفید#فرانسوآ_تروفو#نشرچشمه#نشر_چشمه#محسن_آزرم#صفی_یزدانیان
It took me 200 pages before I became properly absorbed in this book but now I miss it since finishing it a couple of days ago. A diary involves a running narrative but letters can be bitty especially when they involve a multitude of recipients I've never heard of before. However, thanks to Truffaut's long and frequent letters to Helen Scott, I was eventually hooked - only I missed Scott's side of the correspondence and longed to know more about her. In fact, I wanted to know a lot more about Truffaut himself. It seemed to me he was married without my realising he was even dating anyone but then, I am rather nosy; so, I'd still want to read a biography of him.
In any case, this is a must-read for anyone interested in film and cinema. Truffaut was a man obsessed and yet took the time to type a lot of letters which were always courteous in tone aside from the utter rage that bursts out of his letter to Jean-Luc Godard ... one feels it was a long-time coming. As an eight year old, I was taken to see 'Close Encounters of the Third Kind' which became - and still is- one of my favourite films today. For whatever reason, I really liked the French doctor in it not realising, of course, that he was a famous film director. I enjoyed a happy coincidence the other night after I finished the book and realised that the film was being shown on TV. I watched it once more and still very like the French doctor in it.
فرانسوآ تروفو، فیلمساز و منتقد سینمایی که در سن 52 سالگی درگذشت، چهرهای مشهور و ماندگار در صنعت و هنر سینما محسوب میشود؛ در این میان میتوان فیلم چهارصد ضربه و کتاب سینما به روایت هیچکاک را از آثار مشهور او به شمار آورد، تروفو که عشق به سینما و کارهای هنری در این حیطه را حتی از سنین کودکی در دل میپروراند و به قیمت غایب شدن در کلاسهای درسی مدرسه، به دنبال تحقیق و مطالعات سینمایی میرفت، توانست با ادامه دادن این مهم، آینده شغلی و حرفهای خود را رقم بزند که پس از زندگی نامناسب نوجوانی، به یک چهره برجسته در جوانی بدل گردد. او در این دوران به فیلمسازی تبدیل شده که فیلمهایش کلاسیکهای تاریخ سینما شدهاند. هدف از گردآوری نامهها نیز روشنتر شدن ابعاد مختلف شخصیتی این چهره میباشد، آشنایی با زوایای پنهان احساس و رفتار او، مشغلهها و زندگی حرفهای او و موضوعاتی از این دست که میتواند در ایجاد دیدگاههای نوین خصوصاً در حرفههای مربوط به سینما، مخاطب را یاری رساند، چراکه در میان این نامهها مطالب جالب و قابل توجهی پیرامون مکالماتش با دوستان و همکاران پیرو سینما و ساخت آثار، پیشنهادهایش به فیلمنامهنویسانی چون گرونو، دُ ژیواری، رِون و…، وسواسی که در چیدن مقدمات مصاحبه با هیچکاک به خرج داده به چشم میخورد که مطالعهشان خالی از لطف نیست. https://www.ketabane.org/book/%DA%A9%...
آن روزها جادوی سینما هنوز بیاثر نشده بود. فیلمها نشانهی چیزهای بخصوصی نبودند؛ خودِ آن چیز بودند (و برای موجودیتشان نیازی به نام هایدگر نداشتند.) و هر تماشاگری بسته به روحیه و حال و هوایش، علاقهای به این فیلمها نشان میداد و نشانی از این علاقه را میشد در رفتارش دید. لحظهای که فیلم را میدید اشارات فیلم را میفهمید و پَر میکشید به سوی این اشارات.
فرانسوا تروفو یکی از آنهایی بود که همچنان به جادوی سینما باور داشت. کارگردانی که فیلمهایش لبریز از عشق و ارادت به سینما بود؛ اویی که با شیفتگی خطاب به آلفرد هیچکاک در نامهاش نوشته است: «از وقتی فیلمسازی را شروع کردهام علاقهام به شما و فیلمهایتان کمتر نشده، راستش را بگویم؛ بیشتر هم شده. همهی فیلمهایتان را دستکم پنج شش بار دیدهام و حالا به چشمِ یک فیلمساز میبینمشان. کارگردانهای زیادی را میشناسم که عاشق سینما هستند، ولی شما عاشقِ سلولوییدید و دوست دارم دربارهی همین عشق با شما گفتوگو کنم.» پس برای کسی که عاشقانه سینما را دنبال میکند خواندن نامههای تروفو در حکم یک گفتوگوی طولانی با یکی از بهترین عاشقان سینماست؛ مجموعه نامههایی که هر کدام به نحوی ذهنیت تروفو را دربارهی سینما، زندگی و مسائل پیرامونش به خوبی بازتاب میدهند.
*** بخشی از مرور کتاب «مثل عکسی سیاه و سفید: ۱۰۰ نامهی فرانسوآ تروفو» که در وبسایت آوانگارد به قلم «میثم غضنفری» منتشر شده است. برای خواندن کامل مطلب به لینک زیر مراجعه فرمایید: https://avangard.ir/article/403
loved reading this so much. every part of it. from reading about his tumultuous childhood and struggles to get out of the french military to reading about how he felt at every moment of his career, especially how anxious and discouraged he felt constantly, it all felt very important. i especially loved his communications with helen scott, robert lachenay, and annette insdorff, who seemed like such treasured friends in his life and with whom he had endlessly informative discussions about films and books and what the environment of french cinema was between the 50s and the 80s. cannot wait to revisit this throughout my own career as a filmmaker, i just find truffaut so inspiring and i love the care he put into his writing.
the first half sets him up as such a geezer with all his catty response letters it’s so wonderful to then see him being the technical artistic wizard in his feedback letters in the second half. and this beautiful relationship with helen that spans his whole career and then to return to robert at the end, it’s divine. “films are not cans of baked beans. like people, they’ve got to be conceived, received and scrutinised one by one.”