رنگهای رفتهی دنیا و گزیدهای از پرندهی پنهان، به نوعی اولین مجموعهی گروس عبدالملکیانه(اگه بخوایم مجموعه قبلیشونو که نایابه و انتشاراتش جمع شده رو در نظر نگیریم.) و چیزی بود که در عین کوتاهی و سادگی، حس و حال خوبی داشت. شخصاً طرح 1، آجرها، کدام پل، انتقام، بازی، طرح 2، آواز مه، افتادن، لحظههای ما، طرح 3، خواب این خنجر، ادامهی تصویر، ماهیان خاک و بیشتر گزیدهی پرندهی پنهانو دوست داشتم. غم غریب و عظیم و سردی تو شعرهای گروس عبدالملکیان هست که تصاویر زیبا و لطیفش رو هم تلخ کرده. اما تلخیِ گزندهای نیست، ملموسه و به جون میشینه. یه سری قسمتهای پراکنده هم دوست داشتم:
کلیدهای گمشده روزی پیدا خواهد شد با قفلهای گمشده چه کنیم؟
در بهشت گاهی در جهنم همیشه به خدا میرسی
مسیر خانهات را از حافظهی کفشهایم پاک کردهام
میریزم ریز ریز ریز چون برف که هرگز هیچکس ندانست تکههای خودکشی یک ابر است
این سیب هم برای تو دخترک! دوباره فکر کن نیوتن هرگز آنچه را که باید کشف نکرد
ما تنها بر شیشههای مهگرفته مینویسیم تا جنگل پشت پنجره پیدا شود
راست میگفت نبودن بیشتر از بودن بود
و انگار مرگ نقطهایست که به پایان تمام جملهها میآید
نامت را در پرانتزی مینویسم که آن را برای همیشه خواهم بست
در را پشت سرت ببند! پنجره را باز گذاشتهام چقدر به هوا محتاجم هوا در سرنگی کوچک
هرشب هرچه تاریکتر ستارگان روشنتر
یه جورایی این قسمتهای پراکندهای که خوشم اومد رو نوشتم، مثل یه شعر دیگه شدن. :))
بلیت قطار را پاره می کنم و با آخرین گله ی گوزن ها به خانه بر می گردم
آن قدر شاعرم که شاخ هایم شکوفه داده است و آوازم چون مهی بر دریاچه می گذرد: شلیک هر گلوله خشمی است که از تفنگ کم می شود سینه ام را آماده کرده ام تا تو مهربان تر شوی
دمدمهای صبح بود. دهانم مزهی خون میداد. صدای بیلی توی گوشهام میپیچید: "I had a dream, I got everything I wanted..." گریه میکردم، به خاطر خیلی چیزها، بیشتر به خاطر دوستیای که داشت به هم میخورد. میخواستم بخوابم که یا بمیرم و از شر دیوونگیهای خودم و این دنیا خلاص شم یا صبح با همون احوال بیدار شم و مثل هر روز طوری رفتار کنم انگار خوبم؛ یهکم آرایش کنم، شاید یه نخ سیگار روشن کنم و پکی بهش بزنم، زیر برف راه بیفتم سمت کافه، توی تنهایی یه میلکشیک بخورم و شاید همونجا شعریچیزی هم بنویسم، بعد برم آرایشگاه و موهای کوتاهم رو کوتاهتر کنم. ولی خوابم نمیبرد. خوابم نمیبرد و حالم از ترکیب شور و تلخِ خون و اشک بههم میخورد. باید یه گهی میخوردم که یهکم خسته شم و بالاخره بخوابم. دستم رو دراز کردم و نزدیکترین کتاب به خودم رو برداشتم: رنگهای رفتهی دنیا و گزیدهای از پرندهی پنهان. اکثر شعرهاش رو خونده بودم. ولی من هیچوقت از شعرهای گروس عبدالملکیان نمیگذرم. توی تاریکی روی مبل لم داده بودم و با یه حال غریبی خودم رو توی کلماتش رها کردم. همزمان به آوای کلاویههای پیانوی پارسا سلیمی گوش میکردم. و هرازگاهی هم صدای تیکتاک ساعت خونهی ماماننیکی و بابامهدی رو میشنیدم، و البته صدای شعلههای آتش بخاری گازیای رو که داشت سعی میکرد فضای سردِ غمزدهی این خونهی پوشیده از برف رو گرم کنه. از بعضی شعرها سرسری رد شدم و بعضیها رو بارها خوندم. یهکم بعد کتاب تموم شد. چند دقیقه توی سکوت فکر کردم و بعد با صدای اذان خوابیدم. پ.ن: بابت صداقت بیش از حدم معذرت میخوام. گاهی دیستایمیا زیادی بیخیالم میکنه. پ.ن۲: بیدار شدم و فردا روز بهتری نبود.
رنگ های رفته ی دنیا و گزیده ای از پرنده ی پنهان (مجموعه شعر)/ گروس عبدالملکیان/ نشر چشمه/ چاپ دوم/ 106 صفحه/ تاریخ اتمام کتاب: پنج شنبه 6 مهر 1396 سومین کتابی است که از گروس میخوانم. سبک شعرهایش مثل دو کتاب قبلی است. موضوع شعرها بیشتر احساسی و مربوط به روابط انسانی است. اکثر شعرها ها غم و جنونی دارند که در دو کتاب قبلی اش هم بود. ارزش وقت گذاشتن و خواندن را داشت. در کل از نظر من کتاب شعر متوسطی بود ولی چند شعر خوب داشت.
فکر میکنم، شعر دنیای امروز با چندسال نوری فاصله از شعر کلاسیک به شعر سپید نیاز اساسی دارد. گروس یکی از بهترین ها در این زمینه است بدون شک. جوان خوش چهره و خوش فکری که شعرهایش در محوریت مفهوم شاید پوچ گرایانه زندگی با دیدی فلسفی و واژگانی عاشق، پرسه می زند. بعد از خواندن هر شعر موج بلندی در ذهن خواننده راه می افتد.
دریای بزرگ دور یا گودال کوچک آب فرقی نمی کند زلال که باشی آسمان در توست
-
...کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد
به چه دل خوش کردهای؟! تکاندن برف از شانههای آدم برفی؟!
این مجموع در واقع دفتر دوم به همراه گزیدهٔ دفتر اول گروس عبدالملکیان است (شعرهای نیمهٔ اول دههٔ هشتاد خورشیدی). به وضوح میشود پیشرفت شعرها را در آثار بعدی این شاعر مانند «سهگانهٔ خاورمیانه» دید. برای من، گروس عبدالملکیان جزو معدود شاعران همروزگار ماست که شعرهایش قابل خواندن و ستایش است. مثلاً این برنامهٔ آنلاینِ رادیویی در معرفی کتاب اخیر او را گوش کنید. https://soundcloud.com/radio439/r8ngf...
پینوشت: این آخرین کتاب شعری است که از سفر پارسالم به ایران مانده بود و تمام شد. بیشتر این کتابها را موقع کار و بین اجرای آزمایشهایم میخواندم (برنامهنویس جماعت میفهمد چقدر بینابین کارها وقت پرت وجود دارد). شوربختانه وضع شعر امروز ما خوب نیست. دیگر خبری از قلههایی مانند سپهری و فرخزاد و اخوان ثالث نیست و تا دل آدم بخواهد سبک ادبی نو به وجود آمده است که معلوم نیست با خودشان چند چندند. به قول سعید بیابانکی: «جای شعر درست و درمان هم/تا بخواهی دریوری داریم»
رنگ های رفته دنیا،بین سالهای 81 تا 84 و پرنده پنهان در سالهای 75 تا 80 سروده شده است. یعنی اشعار از نخستین سروده های گروس عبدالملکیان هستند.
شعرها بیشتر حول مفهوم زندگی و مرگ می گردد و رابطه ی انسان و جهان(یا شاید ناامیدی از انسان در رابطه اش با خود و جهان). همین طور نوعی تلاش است برای یافتن یا ارائه پاسخی "شاعرانه" به سوال های "فلسفی" درباره معنا-یا شاید بی معنایی-ی زندگی. به علاوه ی چند شعر عاشقانه.
خیره به کرهی کوچک دوباره نگاه کرد جایی برای جنگل بی انتها نبود جایی برای دریایی که هرچه میروی به پایانش نمیرسی چشمهای تو را آفرید
🐋گروس عبدالمالکیان
خدای من مگه توصیفی زیباتر از این برای چشمهای کسی هست؟ دو کتاب قبلی که از گروس عبدالمالکیان خوندم رو دوست داشتم ولی این کتاب؟ رسما باور نکردنیه. حیفه نسخه فیزیکی این کتاب رو نداشت ولی کاش بشه این کتاب رو هدیه بگیرید.^^
شبی به خواب میروی و دیگر هیچکس از خواب بیدارت نخواهد کرد. این سطرهایی که گفتهام معنای مرگ نیست مرگ، ماجرای قشنگیست رودخانهایست که رویاهایش به دریا میریزد و ماهیانش را و رازها و آوازهایش را... آن سطرهایی که گفتهام معنای موی سپیدی است بر پیشانی بلند رویاها. مردابی دورمانده از تمامی دریاها. معنای عادت است و فراموشی یعنی که زندهای ولی خاموشی.
اشعار این مجموعه از شعر های ابتدایی گروس عبدالملکیان هستند. محتوای شعر ها با اقتضای سنی که گروس عبدالملکیان درش زیست داشته متناسبه و به موضوعاتی فلسفی و کمی دارک میپردازه و با دیدگاهی شاعرانه این هارو بیان میکنه شعر های خوب و لذت بخشی توی کتاب بود در شعر خیلی سررشته ندارم اما گروس عبدالملکیان از شاعران مورد علاقم هست و دیدگاه های خاص شاعرانهش رو دوست دارم.
************************************************ زیر آسمان ابری به معنای نامش فکر میکند گل آفتابگردان ____
به شانه ام زدی که تنهاییام را تکانده باشی
به چه دلخوش کردهای!؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی؟
دختران شهر به روستا فکر می کنند دختران روستا در آرزوی شهر می میرند مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمیرسد؟
من شعر موزون رو دوست دارم. اما انقدر محمد رضا ماندنی از گروس عبدالملکیان گفت و تعریف کرد که این کتاب رو خوندم. دوستش داشتم. تعبیرهای شاعرانه خوبی داشت. کتاب کوچک و خوشخوانی بود.
"کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچکس به خانه اش نمیرسد." سبک. چیزه خاصی نداشت همون طور که انتظار داشتم. بعضی اشعارش هم تکراری بود از کتابای دیگش. مراقب هم باشیم.