99.10.11 نخواندنیها: اندیشههای کوانتومی مولانا (پیوند علم و عرفان)
یادم است که چند سال پیش با رفیقم در میان کتابهای دستفروشها «اندیشههای کوانتومی مولانا» را دیدم و گفتم: «نخر... خر نشو، اینا چرتوپرتن!» ولی خرید! و هیچگاه نفهمیدم که به چرتبودنش پیبرد یا نه... دیگر دربارهاش هیچ حرفی نزدیم. تنها چیزی که یادم میآید این است که من ژن خودخواه و برگزیدهی داستانهای هدایت را خریدم، گرچه دومی صفحهآراییاش نابود و پر از ایراد تایپی بود (و گویی از اینترنت ناخوانده پیادهشدهبود) ولی ژن خودخواه کمایراد و پرمایه بود.
هنوز هم گمان میکنم فروش این کتابها (کتابهای شبهعلمی و زرد و نوعرفانی و...) جواز فروش کتابهای ممنوعه برای دستفروشها، و کتابهای ارزشمند برای کتابفروشیها و انتشاراتیها ست. بهترین دیدگاهی که میتوانم از انتشاراتیها و دستفروشهای زردفروش داشتهباشم این است که آنها از این دست کتابهای شبهعلمی و زرد و چرند میفروشند تا بتوانند کتابهای خوب هم بفروشند. این بدگمانی مرا در هموگلوبینهای خون هر کس که در ایران زیسته باشد خواهید یافت، دست من و تو نیست زیستبوم ایران فرو میکند اینها را.
پس باید اسکاولشین و مایکل تالبوت و الیف شافاک و دیپاک چوپرا و دیگر کتابهای گمراهکننده، سطحی و زرد را بفروشند تا بتوانند در میانهی اینها کسروی و هدایت و دشتی و راسل و اورول و داوکینز و هاوکینگ و... بفروشند.
گمان نکنید نام هدایت و دشتی و... را از این رو آوردهام که کارشان را بیست میدانم! خیر... کار هیچکس بیست نبوده و نیست ولی یک تیغهی تیز میان این دو دیدگاه هست، گروه زردنویس همهی حقیقت را در دست خود میپندارند و به گمان خود به پرسشهای عمیق بشر پاسخهای قطعی میدهند ولی گروه سبزنویس با پرسشهای بسیاری که پیشمیکشند دست این دودرهبازها را رو میکنند. آنها در بدترین حالت به برخی از پرسشها پاسخ میدهند آن هم نه پاسخی قطعی، آنها پاسخ بسیاری چیزها را نمیدانند و پایشان روی زمین است.
كتابي نه براي شناخت مولانا بلكه براي نزديك كردن علم فيزيك بخصوص از نوع كوانتومي و ساير علوم كه اختر شناسي و حتي طالع بيني هم جزوشونن (به نظر مياد داره كم كم به حوزه علوم وارد ميشه) به عرفان و متا فيزيك. تلاش نويسنده براي قابل فهم كردن اين جريان پيچيده قابل تحسينه و كم فهمي ذهن انساني ما رو نبايد به حساب ناتواني نويسنده گذاشت در مقابل اين جريان پيچيده از درون اتم تا درون كيهانهاي نا شناخته و اينكه جهان ما بدون مرز فرض ميشه، مشكلات و حتي موجوديت احمقانه و خودخواهانه تك تك ما آدمها چقدر حقير و قابل حذفه. به نظرم هنوز هيچ جريان فكري و علمي نميتونه بفهمه اين جهان از كجا آمده آفريننده ش كي بوده و نهايتاً به كجا ختم ميشه
بعد از اتمام کتاب حس عجیبی داشتم و باورم نمی شد که هنوز پایبندی به خرافات در کشورهایی که مهد پیشرفت و تحول هستند در این قرن و در این ساعت نیز وجود داشته باشد. هرچه بیشتر این کتاب را خواندم بیشتر به تواضع علم در برابر عرفان پی بردم. علم وقتی نمی داند اظهار نظر نمی کند و سکوت می کند. اما بقیه سعی می کنند به هر نحوی که شده اظهار نظر کنند. اشاره به هرمس و مکتب کرزوا و وجه اشتراکش با عرفان ایرانی و اسلامی از قسمت های جذاب کتاب بود. وجه اشتراکشان نور است همانطور که در مذهب میترائیسم و فلسفه اشراق سهروردی نور مهم است در مکتب کرزوا هم نور اهمیت دارد. بحث بختک و باور به وجود آن از سمت نویسنده به نظرم از آن مباحثی است که جای تامل دارد. چیزی که روان شناسی با آن موافق نیست. از نقاط ضعف کتاب می توان به پرداختن به مباحث بسیار تخصصی و پیچیده فیزیک و تا حدی زیست اشاره کرد و برخلاف نام کتاب که خواننده انتظار تشریح نظریات کوانتوم با اندیشه های مولانا را دارد جز اشاره به چند مورد از اشعار مولانا آن هم بطور مختصر دیگر مطلب خاصی نبود.