دماغ عنوان داستانی از نیکلای گوگول و یکی از سیزده داستان این مجموعه است.
بسیاری از بهترین رمانها و داستانهای کوتاه دنیا به نویسندگان گذشتة روسیه تعلق دارند. داستانهای این مجموعه، گزیدهای است از آثار نویسندگانی که میتوان آنها را جزو بهترین داستانهای کوتاه روس در ادوار مختلف دانست؛ آثاری از الکساندر پوشکین، نیکلای گوگول، ایوان تورگنیف، فیودور داستایفسکی، لئو تولستوی، آنتوان چخوف، ماکسیم گورکی، ایوان بونین و ایساک بابل. کنارهم قرار گرفتن آثار این نویسندگان بزرگ، موجب میشود تا تنوع نگاه و سبک و نیز نقاط اشتراک پیدا و پنهانی را در آثارشان ببینیم و بر جاودانگی آنها مهر تایید بزنیم.
«پالتو» نوشتة نیکلای گوگول نیز یکی دیگر از داستانهای این کتاب است. در بخشی از آن میخوانیم: «آکاکی آکاکیویچ بسیار شوخ و شنگ بود و وقتی زنی که داشت تمام بدنش را میجنباند، مثل صاعقه از کنار او گذشت، او بدون آنکه خودش بداند چرا، بنا کرد به دویدن به دنبال آن زن. اما کمی جلوتر ایستاد و دوباره مثل قبل شروع کرد به قدم زدن و از کار خودش در حیرت شد. چیزی نگذشت که بازهم رسید به همان خیابانهای متروکه که در روز هم هیچ فروغی نداشند، چه برسد به شب…»
یک کتاب مفرح و دلنشین این خلاصه ترین برداشتم برای این کتاب هست مجموعه ای از داستان های کوتاه اثر نویسندگان نامدار روس مثل تولستوی، گوگول ، چخوف و دیگران با ترجمه ای به نظر من روان و بی هیچ ژست زبان دانی
اگرچه که با دو سه داستان و مفاهیمشان چندان ارتباط برقرار نکردم اما همانها هم قصه پردازی خوبی داشتند گوگول در سطرهای انتهایی داستان دماغ می نویسد: از همه عجیب تر و غیرقابل فهم تر این است که چطور نویسندگان می روند سراغ چنین موضوعاتی؟؟....نه نه اصلا سر در نمی آورم در وهله اول چنین داستانهایی به هیچ درد وطنمان نمی خورد در وهله دوم...در وهله دوم هم هیچ نفعی وجود ندارد
البته در همین داستان دماغ که چندان هم دوستش نداشتم نقد ظریفی می شود به برخی از رفتارها و خلق و خوهای عجیب ) به هرحال طنز نقادانه ی قابل احترامی داشت اما باشکوه ترین داستان این کتاب برای من "شرط" چخوف بود و ماجرای وکیل جوان و بانکدار پیر و شرط عجیب بین این دو
ص ۹۹ ستوان طرفدار پروپاقرص اجناس هندی و وسایل صنعتی بود اما اسکناس را به همه چیز ترجیح می داد اغلب میگفت : خودشه! از این بهتر وجود ندارد نه غذا میخواهد نه جایی را اشغال میکند و همیشه هم توی جیب آدم جا می شود اگر هم از دست آدم بیفتد نمی شکند دماغ-گوگول
ص ۱۸۷ هرچه انسان تلخی بیشتری در زندگی بچشد، بیشتر به دنبال شیرینی های آن می رود معشوق او- ماکسیم گورکی
کلا مجموعه های این چنینی (داستانهای کوتاه از نویسنده های بزرگ) به نظرم همیشه ارزشمند بوده و هست مثل یک کلکسیون ارزنده با این تفاوت که یک کلکسیون شاید هیچ وقت به هیچ دردی نخورد اما مگر می شود چند داستان از بزرگان عرصه ادبیات حتی بی آنکه بخواهی جایی در ذهن و قلبت باز نکند و هیچ تاثیری از خود به جای نگذارد؟
کتابی مشتمل بر سیزده داستان از نویسندگان بنام روسیه نظیر پوشکین، گوگول، تولستوی، داستایفسکی، چخوف و...
با آنکه معانی زیادی در داستانها گنجانده شده ولی زبان ساده و دور از تکلّف و ابهام است و همین امر لذت خواندن داستانها را بیشتر میکند.
مطالعهی این کتاب بسیار حالخوبکن است و من نیز تا جایی که توانستم کند پیش رفتم تا شیرینی خواندنش در مدت طولانیتری همراهم باشد.
بخشهایی از کتاب: ▪️هیچ چیز در دنیا پایدار نیست. به همین خاطر است که شادیای که در لحظهی اوّل احساس میکنیم به اندازهی شادی لحظهی دوم نیست و هر لحظه ضعیفتر میشود تا در نهایت بطور نامحسوسی محو گردد، درست مثل حلقههای موج ایجاد شده بر سطح آب که رفته رفته ناپدید میگردند. ( دماغ، نیکولای گوگول)
▪️ کدام مامور اعدام کار انسانیتری انجام میدهد؟ آنکه شما را در چند ثانیه میکشد یا آنکه جانتان را در طی چند سال میگیرد؟ یکی از میهمانان گفت: هر دوشان به یک اندازه غیراخلاقیاند، زیرا هر دو یک هدف دارند و آن هم گرفتن جان انسان است. حکومت که خدا نیست؛ حق ندارد چیزی را که نمیتواند پس بدهد از کسی بگیرد. ( شرط، آنتوان چخوف)
▪️هرچه انسان تلخی بیشتری در زندگی بچشد، بیشتر به دنبال شیرینیهای آن میرود. ( معشوق او، ماکسیم گورکی).
این مجموعه شامل سیزده داستان کوتاه از نویسندگان روسی است که نام آنها را در زیر آوردهام. هرچند کتابْ اسم خود را از داستان کوتاه «دماغ»، نوشتهٔ نیکولای گوگول به عاریت گرفته اما دیگر آثار موجود در آن نیز در نوع خود بینظیرند؛ از جمله داستان کوتاه «شنل» اثر مشهور گوگول. از میان داستانهای این مجموعه، آثار پوشکین، گوگول و چخوف برای من دلپذیرتر بودند.
خدا بيامرزدت گوگول جان! براي من آنفولانزا گرفته که فکر و خيال درسهاي مونده و کاراي عقب افتاده رساله و آزمايشگاه ديوانه م کرده، داستان دماغ بسي موجبات خنده و انبساط خاطرمو فراهم کرد! دوستت دارم نيکلاي گوگول!