با افتخار اعلام می کنم: تندیس "از خود مچکرترین" کتاب قرن 14 شمسی با قطعیت تعلق می گیره به رمان"هفت جن"... بله 👏👏👏
وقتی یه کتابی کاردرسته و تو مغز استخون آدم نفوذ می کنه، علتش خود خفن بینی و به خودبالیدن راوی(نویسنده؟) نیست. علتش اینه که اون رمان متواضعه! نویسنده با آرامش سرشو میندازه زیر و دنیایی خلق می کنه به دور از مَن مَن کردن و تبلیغ برای چیزی. اگرم چیزی رو تبلیغ می کنه اونقدر زیرپوستی و مرموز این کارو انجام میده که بعید میدونم خواننده با اولین خوانش متوجه بشه. اگرم چیزی رو تبلیغ می کنه مفاهیم جهان شمول هستن
وقتی شما یه دونه کتاب می خونید هیچ دیدی از نظرات مختلف و تضاد و تعدد آرا ندارید و احتمالن با همون یه دونه کتاب یا خوشحال هستین یا فرقی به حالتون نداره. ولی وقتی شروع می کنید کتابهای بیشتری می خونید متوجه میشید چه دیدگاهها و نظراتی که توی دنیا وجود داره و شما حتی فکرشم نمی کردین. هرچی تعداد کتابهایی که می خونید بیشتر میشه، بیشتر متوجه میشید که اصلن و ابدن یه دونه راه و یه دونه نظر وجود نداره! بلکه به تعداد ابناء بشر نظریه و فلسفه برای زندگی هست. بی نهایت راه که هرکدوم می تونه درست باشه. اصلن غلط و درست نداریم. همه راههایی هستن که به هرحال صاحب اونها رو به جایی که لازمه می رسونن! حتا اون راههایی که برای ما عجیب غریب و غیرقابل باوره! کتاب خوندنم مثل سفر کردنه. اینکه آدم متوجه میشه پهنای بشریت چقدر گسترده هست. پهنای فکری و فلسفی چقدر عظیمه و اصلن نمیشه پایانی براش متصور بود
حالا حرفم چیه؟ راوی توی این کتاب میگه فقط من و روشی که من دارم و عقایدی که من دارم درستن!!! ولاغیر عقاید خام راوی به عنوان یه قهرمانِ شدیدن خداشناس و مسلمان و شدیدن خود مبلّغ(کسی که خودشو تبلیغ می کنه🙄) به صورت گل درشت همه جای کتاب می خوره تو صورت آدم *موارد غیرقابل هضم زیادی برام پیش اومد که ترجیح دادم توی ادیت ریویوم فقط یه دونه شو بزارم باشه، باقیشو حذف کردم*
با یه فرض شروع می کنم. فرض کن یه پسر نمیدونیم چند ساله با شکل و شمایلی که نمیدونیم! هستی. فقط می دونیم پسر هستی. از اونجایی که جذب علوم غریبه شدی و یه کِرمی درونت هی وول میخوره که بری ببینی چی هست و چی نیست، مثل من و خیلی های دیگه مثل من، توی این مسیر وارد میشی. برخلاف من و یه عده ای مثل من که بعد یه مدت بیخیالش شدن، تو مصمم ادامه میدی و می خوای تا ته کارو در بیاری. برای این منظور شاگرد یه مرتاض وحشتناک خیلی خفن میشی. از این مرتاض هایی که حجم غذای چهل روزشون اندازه یه حبه قنده! از این کرِکثیفای چرک که کلن اعتقادی به مراقبت از جسم ندارن و ... خلاصه دو ساله که شاگرد این حضرت آقا توی یه گورستان هستی و کارهای مربوط به غسل و کفن میت و کندن قبر و ... هم به عهده توعه. از اونجایی که منبع درآمد خاصی نداری احتمالن سرو شکل و ظاهرت چندان بهتر از اون مرتاض عزیز نیست. حداقل وضعیت نظافت و تمیزی و آراستگیت بعید میدونم خیلی تعریفی داشته باشه.(از یه سری توصیفهای نویسنده هم اینطور برداشت میشه) این جناب مرتاض تو رو می فرسته دنبال یه ماموریت. حالا از سر غسل و کفن و دفن میت مستقیم پا میشی میری سراغ ماموریتی که بهت محول شده
به فرض اینکه سر و صورتت رو یه آبی بزنی دیگه خدایی حموم و اینا نرفتی! لباساتم که بعید میدونم چیز مناسبی باشه. حالا همینو میری توی یه مجلس هاله بینی که یه خانوم خیلی خفن پری سیما اونجا تشریف دارن. همون مجلسو تشریف می بری توی ماشین طرف و بعدم توی خونه شون که توی یه برجه! اون خانوم پری سیمای پر از حسن و جمال و مکنت، یه دل نه صد دل عاشق تو!!!!میشه. عاشق میشه واقعن؟ چطوری اصلن ممکنه؟ چرا بعضی از نویسنده های ایرانی اینقدر خودشیفتگی رو به حد اعلا می رسونن؟
و همین 🤦♀️
موضوع کتاب خیلی خیلی جای کار داره یه دنیاست برای خودش، اما متاسفانه ابزاری شده برای تحمیل و تحقیر و تبلیغ ❌📚❌ 🚶♀️🤦♀️🤷♀️
راوی پسری باهوش است که از علوم غیب خبر دارد. با «نهاییل» ملک آسمان چهارم، دوست است ، جنها را میبیند و توانایی استفاده از طلسمها را دارد. او برای به دست آوردن قدرت بیشتر به سراغ درویش میرود که از او سِرّ زجاج را بیاموزد.امابعد از مدتها ریاضت کشیدن درون قبرستان، درویش او را به ماموریتی میفرستد که طی آن ، جوان عاشق دختری به نام «میرانا» میشود که به واسطهی این عشق، از مسیر انحرافی خارج میشود. درویش که علم خود را از راه نادرست به حد اعلا رسانده است مقاصد شومی در سر دارد. او قصد دارد دروازهی سلیمان را که سالها پیش، توسط حضرت سلیمان بر جنیان بسته شده بود باز کند تا بتواند با کمک جنیان، بر انس و جن حکومت کند.....
. هفت جن کتابی ست با درون مایه ی علوم غریبه و در ژانر وحشت! که انصافا تا اواسط کتاب ، فضاسازی خوبی برای ترساندن ایجاد کرده بود اما ناگهان باتغییر لحن راوی نسبت به اجنه و حرف زدن با بعضی از آنها با لحن کوچه و بازاری، و خوار و خفیف کردنشان پیش چشم خواننده، ابهت اجنه را درهم شکست و ژانر وحشت را تبدیل به کمدی کرد! اما از حق نباید گذشت که نویسنده تسلط و اشراف کاملی بر مباحث علوم غریبه داردو به خوبی توانسته از پس فضاسازی بر آید و با دست گذاشتن روی موضوعی که برای خواننده عجیب و مجهول است، توانسته موفقیت خوبی به دست آورد و خواننده را تا انتهای قصه با اشتیاق همراه کند. مقصود نویسنده از نگارش این اثر ، نقد غیر مستقیم عرفانهای دروغین، هالهبینی، جنگیری، دعانویسیهای مرسوم، شیطانپرستی و... بوده اما پایان داستان را از نظر من نتوانسته خوب از کار دربیاورد و راوی که همان شخصیت اصلی قصه است و ما نامش راهم حتی نمیدانیم! ناگهان از فضای طلسم و جادو و وِرد و طی چرخشی ناگهانی متوسل می شود به امام زمان و همین کافیست برای نابودی همه ی اشرار...... نه اینکه با این باور و اعتقاد مشکلی داشته باشم! ولی بنظرم این اثر اگر همانطور که فانتزی شروع شد، فانتزی هم تمام میشد، جذابتر و جهانشمولتر میشد .یا اگر از همان ابتدا هدف رسیدن به این پایان مشخص بوده، باید این باور ، به گونه ای با قصه ممزوج میشد که در پایان با یک غافلگیری از نوع منفی آن مواجه نشویم و توی ذوقمان نخورد...
«۷ جن» برای آنهایی که اهل مطالعه یا تماشای آثار ژانر وحشت هستند حتما جذاب خواهد بود و به آنهایی که کمی ترسو هستند مطالعه این کتاب توصیه نمیشود.
علوم غریبه یکی از شاخههایی است که همیشه طالبان خاصی داشته و کنجکاوی برانگیز بوده است. این حوزه که اتفاقا اطلاعات درستی از آن نیز در دسترس نیست و همیشه در پردهای از ابهام و اغلب آغشته به مسائل رازورانه از آن سخن به میان میآید موجب افزایش حس کنجکاوی میشود.
ادبیات و به طور کلی هنر در کشور ما در این موضوع ورود موفقی نداشته و از آنجاکه رشتههای هنری نیز اغلب با مباحث عوامانه اقدام به تولید اثر کردهاند کمتر آثار ماندگاری در فضای هنر را شاهد بودهایم. اما به تازگی شاهد انتشار رمانی با عنوان «7 جن» به قلم امید کورهچی از سوی انتشارات کتابستان معرفت هستیم. اثری که عنوان آن برای جذب خواننده علاقهمند به این مباحث کافی است تا جذب کتاب شود.
رمان «7 جن» همانطور که به آن اشاره شد عنوانش برای جذب بیننده یا شنونده کفایت میکند اما علاوه بر عنوانبندی رمان، طراحی جلد و کتابسازی کتاب نیز موجب جذب بیشتر خواننده به آن میشود. طراحی جلد متفاوت و رمز آلود کتاب و ظاهر سحرآمیز آن که شباهت بسیاری به اوراد نوشته شده توسط جادوگران دارد موجب جذب بیشتر مخاطب به کتاب میشود.
اگر از ظاهر این رمان عبور کنیم باید گفت متن آن، روان و فاقد هرگونه پیچیدگی آن بر جذابیت رمان افزوده و خواننده را برای ادامه متن ترغیب میکند.
نویسنده که ظاهرا تسلط و اشراف کاملی بر مباحث علوم غریبه دارد به خوبی توانسته از پس فضاسازی بر بیاید و خواننده را در موقعیت اتفاقات قرار بدهد و او را تا پایان متن با خود همراه کند.
نکته جالب توجه در رمان «7 جن» سیطره تفکر دینی در موضوع علوم غریبه است و راوی و شخصیت اصلی رمان پیوسته در مسیر رسیدن به مقصد از خداوند یکتا کمک میخواهد و خود را بدون کمک او هیچ میداند.
تعلیقهایی که در متن داستان قرار داده شده یکی دیگر از دلایل جذب شدن خواننده به متن «7 جن» میشود. همچنین نویسنده با قرار دادن گره های داستانی، قصه را نیز به خوبی جلو میبرد.
اما در بخشی از داستان نویسنده دچار ضعف پیرنگ است و خواننده آن را به خوبی درک خواهد کرد. این مسئله اگر در مجموع کار رخ نمیداد در نهایت میتوانستیم شاهد اثری شاخص و برجسته باشیم.
«7 جن» برای آنهایی که اهل مطالعه یا تماشای آثار ژانر وحشت هستند حتما جذاب خواهد بود و به آنهایی که کمی ترسو هستند مطالعه این کتاب توصیه نمیشود. این رمان یقه خواننده را میگیرد و او را با خود به عمق دنیای ساحران و جادوگران میبرد و خواننده با خواندن «7 جن» سفری شگفتانگیز با اجنه را آغاز خواهد کرد.
رمان «7 جن» اثر امید کورهچی رمانی متفاوت است برای آنهایی که اهل تجربه کردن هستند و خواننده با آن در لذت یک کشف تازه شریک میشود.
شاید اولین فانتزی ایرانی ای باشه که خیلی بهش غر نمیزنم! پیرنگ داستان مسلما مشکلاتی داشت، من هم مثل خیلی های دیگه اون بخشای آبکی عاشقانه شو رد میکردم و نمیخوندم، اما این که از جادوگری اسلامی تونسته بود این داستان رو بیرون بکشه به نظرم خیلی ��ذاب بود! نظرات رو که میخوندم دیدم خیلیا میگن واه واه چرا عربی و انگار جادو فارسی نمیفهمه و .....! چیزی که این دوستان متوجهش نیستن سنت های جادوی اسلامیه که از قدرتمندترین جادوهاست. حالا اگر جادوگرمون آف��یقایی بود و باکومبا باکومبا میکرد مشکلی نداشتین؟ این خیلی خلاقانه ست که دقیقا از سنتی استفاده شده که سابقه ی بسیار کهنی در خاکمون داره. من زمانی علوم غربیه رو جدی مطالعه میکردم و تا جایی که من دیدم و مشخصه، نویسنده خیلی خوب در این زمینه کار کرده. بخصوص که اشاراتی از تمام پنج علم کیمیا، لیمیا، سیمیا، هیمیا و ریمیا توی داستان هست. خلاصه که از دیدن علوم غریبه در زمینه ی داستان فانتزی خیلی هم خوشم اومد و کیف کردم! دم نویسنده گرم
اخرین باری که ترس ایرانی رو تجربه کردم وقتی بود که فیلم شب بیست و نهم رو دیدم، هنوزم بعد این همه سال موسیقی متن و داستانش توی ذهنم مونده، اما در ادبیات غیر از آثار غلامحسین ساعدی که فضای خفقان و تاریکی داره ، ترس رو تجربه نکردم اما کتاب هفت جن تلاش نویسنده کتاب برای نوشتن کتابی در ژانر وحشت اما ایرانی هستش میدونم القای این حس در نوشته های ایرانی میتونه سخت باشه؛ وقتی عناصر ترسوندن ما در حد زامبی نیست😆 استفاده از المان های دینی و اعتقادی همچون جن و جنگیری بستر مناسبی رو ایجاد کرده اما صفحات زیادی از کتاب صرف دستور ساخت یک اکسیر یا طلسم میشه همین گاهی خسته کننده ش میکنه، انتهای کتاب پیوستی وجود داره که نشون میده این طلسم ها و جن گیری واقعی هستن، به هر حال همون تلاش ستودنی هستش اما نمیدونم میشه این کتاب به همه معرفی کرد خیالت راحت باشه خواننده به اون به عنوان یک رمان صرف نگاه میکنه نه یک مرجع اوراد و طلسم و جنگیری
یه کتاب تخیلی جالب انگیزناک و قابل باور و در نوع خودش بین کتاب های فارسی،بی نظیر. اگر نوجون بودم حتما و حتمااز بعضی قسمت های همراه با جن خیلی می ترسیدم، گرچه جن ها توی کتاب خیلی لطیف تر ازجن هایی بودکه ما رو تو نوجونی باهاش میترسوندن خیلی از پا نویس ها و پی نوشت های کتاب هم هنوز ذهن منو درگیر کرده که واقعیت داشتن و جز حقیقت های زندگی دنیای ما و جن ها بودن یا فقط توی دنیای ذهن خواننده ساخته شده بودن!؟ https://taaghche.com/book/18116
مطمئنا بهترین پتانسیل رو داشت ولی ناامید شدم توصیفات قشنگ بود ولی زیاد بودن و بیشترشون به درد روند داستان نمیخوردن داستان عاشقانهی کتاب هم که اصلا جای بحث نداره که بدترین قسمتش بود(این هم میتونست بهتر باشه حتی با اینکه عشق در یک نگاه بود ولی دیگه خیلی پیازداغش زیاد شده بود)
گاهی کتابهای فانتزی وطنی میخوانم پی امیدی. و شاید عجیب باشه که بگم خیلی از انتظاراتم در این کتاب برآورده شده بود.
کتاب با الهام از خورده فرهنگهای عامی ایران، جن و رمالی و پری و دیو و غیره نوشته شده بود و این خودش بسیار نکتهی مثبتیه. نکتهای که بیشتر ستارههای بالا رو کسب کرده. راستش رو بخواهید اکثر فانتزیهای ایرانی این روزها را که میخونم از خودم میپرسم اگه جای اسم محمد بذارم جک، جای اسم سمیه هم بذارم آنا، هرجا هم که اسم تهران اومده بود بردارم بذارم نیویورک، داستان هنوزم به نظر منطقی میاد؟ و جواب اکثرا مثبته.
ولی این کتاب توی یه بطن کاملا ایرانی (بخوانید شیعی) نوشته شده بود. نظر شخصی من را که بخواهید خیلی حال نکردم با عربی بودن همه چیز. خورده فرهنگهای ایرانی قدیمی آنقدر تنیده شده با فرهنگ اسلامی که جاهایی دیگر قابل تمییز نیست اما با این حال فکر میکنم بیشتر تمایل داشت به فرهنگ اعراب تا فرهنگ ما. حتی خورده تبلیغهایی هم برای این فرهنگ شیعی قابل تشخیص بود در بطن داستان. مانند آنهایی که زیاد در تلوزیون می بینیم. و این خارج از سلیقهی منه. نکتهی بامزهی ماجرا هم این بود که عدهای فانتزی نویسان وردهایشان را به زبان لاتین مینویسند، عدهی دیگری هم زبانی نافهموم اختراع میکنند. این آقا هم اعتقاد شدید داشت که زبان ماوراءالطبیعه عربی است. خلاصه آن که انگار جادو جنبل هر زبانی میفهمد جز فارسی ما را.
از آن سو نظر حرفهای من را اگر بخواهید، باید بگوییم که داستان از جهت پیرنگ و طرح چیز خوب و مقبولی بود. به قاعده حتی می شود گفت. (اگر انیمه جن گیرآبی را دیده باشید یا مانگایش را خوانده باشید، باید بگوییم که طرحی شبیه آن داشت. فقط ضعیفتر با خورده روایتهای کمتر) اما امان! امان از شخصیت پردازی. امان از روایت. امان از رمنس موجود در داستان! میتوانم بگویم تمام قسمتهای رمنس کتاب را بدون خواندن رد کردم. یکجورهایی میتوانم اسمش را بگذارم "رمنس بیجا". از بس که در جا و مکان نامناسب ناغافل نویسنده شروع میکرد چیزهای عاشقانه نوشتن. آن هم به سبک و سیاقی که نوجوانهای خام دست این روزها در کانالهای تلگرامیشان به صورت دلنوشته منتشر میکنند. (حالا که بهتر فکر میکنم اسم "رمنس خنک" هم مناسب است.)
در کتاب به جز شخصیت اول، شخصیت دیگری چندان سعی نشده بود که پرداخته شود. از شخصیت اول زن مثلا جز ظاهر و یکسری اطلاعات خیلی خیلی محدود در حد سه چهار خط از گذشته اش چیزی نمیدانیم. البته شخصیت اول مرد ما هی میگویید بهبه چه کمالاتی، چقدر بانو فوقالعاده هستن، اما خب ما که چیزی ندیدیم در داستان! از طرف دیگر خود شخصیت اول در پردازشش دارای تناقضهای بیشمار است. مدام تاکید میشود روی شیعه و با ایمان بودنش. اما از این شیعه بودن فقط نماز و قرآن را رعایت میکند و پایین انداخت نگاه در هنگام دیدن خانمها (که آن هم یک نظر حلال است البته) تا هنگامی که محرمیت بخوانند! بعد از آن طرف به شدت آدم بیشخصیتیست در نگاه من. متکبر و بددهن و قسی القلب! هرهنگام هم که لازم باشد از دروغ تزویر ابایی ندارد. چپ و راست میرود جن و انس را کتک میزند. یک جایی حتی یه پیرمرد بیچاره را به طرز بد ودردناکی به کشتن داد و بعد با خودش فکر کرد خیلی از این ماجرا ناراحت نیست! بیشتر از این ناراحت است که نتوانست با عشقش برود! اگر بخواهید کمی دقیق باشید، در چنین داستانهایی راز طلایی شخصیت اول این است که دوست داشتنی باشد. حتی اگر شخصیت منفیای دارد. مثلا شخصیت لئون را نگاه کنید. یک قاتل خونسرد است. ولی مخاطب دوستش دارد. این تعادل ظریفیست که نویسنده باید رعایت کند. باید همواره پس ذهنش داشته باشد.
راستش را بخواهید بیشتر از اینها دارم که بگویم اما فکر میکنم که از حوصله خارج شود و دیگر کسی نخواند. همین را بدانید که به نبود فلش بک و نبود گذشته برای شخصیتها، روند به شدت خطی داستان و گرههای کم هم شکایت دارم!
آقا انصافاً عجب کتابی بود. بهنظرم این کتاب یک فانتزی درست و حسابی و مناسبِ جامعهی ایران است؛ جامعهای که مردمش (از تحصیلکرده تا فقیر) همگی با داستانهای فانتزی یا دینیِ آمیخته با «جن» و «مرتاض» بزرگ شدهاند؛ نه گابلین و الف و دورف. حالآنکه چهقدر در ترجمهی مفاهیم گابلین و الف اشتباهاً از آنها بهجن تعبیر میکنیم، اما تفاوتشان بهاندازهی یک جهان است. ادراک ما از جن خیلی ملموستر است تا موجودات جادویی داستانهای غربی. با اسلامآویز بودنِ کتاب هم مشکلی نداشتم، چون بههرحال فرشته و جن «بدین منظور» در همین فرهنگ و مسلک زاده شدهاند. اطلاعات و منابعش هم خیلی جالب و خواندنی بودند. توصیفاتش بعضا دچار افراط و تفریط میشدند اما در کل خیلی سرگرمکننده بود.
داستان فانتزی ایرانی که به خاطر موضوع جدید و خلاقانه ای که داره و همینطور تصویرسازی و قلم جذاب نویسنده قدرت جذب بالایی داره و خواننده رو تا آخر داستان با خودش همراه میکنه. جایی از داستان بود که از شدت هیجان نفس در سینه ام حبس شده بود و مثل یک فیلم تمام صحنه هایی که میخواندم پیش چشمم بود و این هیجان به شدت برایم تازه و دوست داشتنی بود. از خواندن داستان بسیار لذت بردم.
پس از هری پاتری که جلد اولش هم تمام نشد، هیچوقت کتابی که به چنین ژانری نزدیک باشد نخواندم؛ آن هم از یک نویسنده ایرانی! مجموعهای هفت جلدی درباره ارتباط انسان و جن و ملائک و پریان و پسری که ماموریت مهمی بر او ابلاغ شده، با فضای اسلام و مذهب شیعه! کتاب از شروع تا شاید ثلث اول، فضاسازی برای درک و پیشبرد داستان است و بعد از آن وارد جریان اصلی داستان میشویم. در این اثنا، شاید اوایل کتاب کمی گیج باشید و فضا مبهم و مهآلود باشد، اما نگران نباشید! داستان با شیبی مناسب پیش می رود و جا نمیمانید و پاگیرش میشوید و حتی اگر احساساتتان لطافت لازم را داشته باشد، بعید نیست غدد اشکیتان هم به کار بیفتند! فکر نمیکردم بتوانم کتابی ۳۲۰ صفحهای را در مدتی کم و بی خستگی تمام کنم، اما این مسئله دور از ذهن هم با این کتاب محقق شد! اما بعد، توصیفات طول و دراز داستان در وصف عشق و سرود های عاشقانه شخصیت اصلی، و توضیحات دقیق تولید محلول ها و .. (نمیدانم چه اسمی رویشان بگذارم!) در جاهایی دل را می زد و مجبور میشدی گذرا نگاهی رویشان بیندازی و بگذری. این میان موضوع پر اهمیتی وجود دارد. کتاب اطلاعات زیادی را در خود متن و پاورقی با استناد به آیات و روایات در اختیارت قرار میدهد، تا جایی که باور نکردنشان سخت میشود. اینکه تمام این اطلاعات واقعی هستند یا نه، سوالی است که هنوز برایم بی پاسخ مانده. کتاب که به انتها رسید با تعجب سوالی را از خودم پرسیدم. اینکه "واقعا اسم شخصیت اصلی در هیچ جای کتاب برده نشده بود یا من بی دقتی کردهام؟!" که احتمال بی دقتی بعید به نظر میرسد! با اینحال مجهول بودن شخصیت اصلی ولع مطالعه جلد دوم را در من شدت بخشید و به نظرم طرح چنین داستان پرکششی جای تقدیر دارد! کتاب در جاهایی غلط های ریز ویرایشی و نگارشی داشت که در مقابل صفحه آرایی زیبا و خود داستان، اصلا به چشم نمیآمدند. با تمام این اوصاف، مطالعه کتاب را پیشنهاد میکنم و مطمئنم پشیمان نخواهید شد!
وقتی وارد دنیای نوشتن و خواندن شدم مثل اغلب آدمهایی که وارد این دنیا می شوند تب نویسندگی و نوشتن داستان داشتم، دوست داشتم یک جوری یک چیز جالبی بنویسم. یک چیزی که هم المان های دینی در آن پر رنگ باشد و هم یک فانتزی جذاب بشود. اولین داستانی که نوشتم شاید بشود گفت سکانس رفتن گوینده داستان به خانه ی همان مراد سنگی بود. هیچ وقت یادم نمی رود نقد دوستان را و حرف های جالبی که زدند و خواندم. این کتاب را هم قرض گرفتم از کتابخانه نهاد دانشگاه و فکر کنم کمتر از چهار ساعت یک ضرب خواندمش. الان هم مثل دختر بچه هایی که یک عروسک جدید می خرند با شوق و ذوق آمدم تا در باره اش بنویسم:)) بنویسم که روحم تازه شد و لذت بردم از کتاب. مدت ها بود دوست داشتم یک کتاب اینجوری بخوانم. خیلی خیلی خوب بود. ضعف هایش را قلم بگیرید و به این حجم از قوت نویسنده نگاه کنید. عالی بود.. ببینیم تا کتاب های بعدی را چه خواهد کرد نویسنده!
یک فانتزی تا حدودی ایرانی اسلامی! از این جهت بهش 4 ستاره دادم که ایده نابی داره و دریچه ورودی به ژانر فانتزی در ادبیات خودمونه ولی خب عیب و ایراداتی هم داره از جمله هول بودن نویسنده در سرریز کردن کلی اطلاعات و تند تند جلو بردن داستان و همچنین زیادی وارد مباحث علوم غریبه شدن که میتونه خطرناک باشه با این وجود جلدهای بعدیش رو هم میخونم ان شاءالله تا بعد نظر کامل تری بدم به امید خدا
داستان بقدر کافی جذاب و پر کشش جلو میره و تموم کردن کتاب راحته اما گاهی توضیحات بوضوح من درآوردی و فرسایشی میشه [خصوصا توضیحات نویسنده در باب اعداد و حروف که کمی به خودنمایی شبیهه] مشکل اصلی من با خود راوی و شخصیت داستانه که متاسفانه خیلی بی شخصیته اتفاقا :) گاهی نویسنده ها میخان ما کاراکتر رو از رفتارهاش بشناسیم بجای رزومه، ولی این باعث سطحی شدن شخصیت میشه و... ***همونطور که خیلی ها اشاره کرده ن ، هفت جن بنوعی شروعیه برای یک ژانر که جاش تو ادبیات ما خالیه (اما مهم ترین و مثبت ترین نکته درباره ی 7جن ؛ اینه که هفت جن اساسا داستان ترسناک فارسی نیست ،و کتاب عملا ضدوحشت و ضدترسه و بنظرم ضدترس به دین نزدیک تره اگر از پسش بر بیایم)
چن نکته کوتاه پیرامون این کتاب : روایتی عاشقانه در فضای عجیب و غیر معمول بیان آموزه های اخلاقی و دیدنی به صورت غیر مستقیم تصویر سازی بسیار خوب به طوری خوانندهفضای داستان را به کلی درک میکند پایان قابل حدس و کلیشه ای
به شخصه عشق کردم با خوندن کتاب... این که بتونی اینقدر خوب رابطه برقرار کنی بین المان های دینی و داستانت و مخاطب رو میخ کوب کنی خیلی هنرمندانه است... واقعا پایانش قابل حدس نبود سطح داستان عالی بود منتظر جلد بعدش هستیم
رمانی گیرا با موضوعیت علوم غریبه و محوریت تفکر دینی و شیعی. ورای نثر نسبتا روان و فاقد پیچیدگیهای زیاد، روایت داستان رو دوست داشتم. تعلیقها و گرههای موجود توی داستان هم جالب بود. شاید برای من وجههی ترسناکش زیاد به چشم نیومد چون به ژانر وحشت علاقه دارم و با توجه به فیلمهایی که توی این ژانر دیدهم، تصویرسازی ذهنیم بیشتر یک فیلم اکشن یا سایفای بود :)) تنها نکتهای که شاید یه مقدار خواننده رو اذیت یا گیج کنه، توضیح و تشریح کارها و اعمال مربوط به علوم غریبه منجمله اذکار و اوراد و نحوهی طلسم خواندن و نوشتن و جنگیری و در کل لغات و اصطلاحات مربوط به این موضوع هست که با توجه به اینکه اکثرا با این مسائل ناآشنا هستیم برامون ثقیل باشه (گرچه که رونوشتهای آخر کتاب توضیحات مفصلی دربارهی هر بخش داده اما فهم خیلی از همون رونوشتها هم نیاز به آشنایی حداقلی با موضوع داره) علیایحال چهار ستاره بهش دادم و بعنوان یک رمان خوب پیشنهادش میکنم.
خیلی کم پیش می آید که یک کتاب حدودا ۳۰۰ صفحه ای را در مدت کوتاهی با این سرعت بخوانم و این حتی خودم را شگفت زده می کند؛چطور شد این کتاب را نتوانستم زمین بگذارم! و این داستان ادامه دارد...!
در دستهی کتابهای فانتزی به جز یکی دو داستان کوتاه تابحال فقط سری ده جلدی نبرد با شیاطین دارن شان را خواندهام و در مقایسه با آن چند نکته به نظرم آمد:
۱_داستان در اینجا سرعت زیادی داشت و هزینهی این سرعت زیاد، توصیفات کمی بود که از فضا و شخصیتها و اتفاقات نوشته شده بود. با همین داستان میشد حجمی دو برابر داشت و اتفاقات جالب را هدر نداد!
۲_شروع داستان از یک نبرد است و شخصیت اول کسی است که قبلا وارد فضای غریبه شده است. هرچند تصمیم نویسنده و سلیقهی او محترم است اما به عنوان خواننده بهتر میدانم که شخصیت اول کمکم از فضای واقعی به فضای فانتزی داستان وارد میشد که هم به باورپذیری آن کمک میکرد و هم وحشت بیشتر و ملموستری داشت.
۳_خط سیر کلی داستان که قرار است در هفت جلد تکمیل شود اینطور که از جلد اول برمیآید همان داستان تکراری نجات انسانها از حملهی شیاطین (در اینجا اجنه) است. هرچند در اینجا نمونهی بومی این سبک را داریم و یک داستان عاشقانه هم در آن شکل گرفته و بحثهای مذهبی هم دارد ولی تکراری بودن آن و برگزیده شدن شخصیت اول برای نجات انسانها توی ذوق میزند.
۴_خواهناخواه مخاطب این سبک از داستانها به دنبال وحشت است. این وحشت را خارجیها (!) با موجودات خیالی بهتر درآوردهاند تا ما در این کتاب با موجودات واقعی (اجنه). مشکل اصلی هم به نظر من همان توصیفات کم و اتفاقات سریع داستان است که کل داستان را به ضربههای پیدرپی نبرد تبدیل کرده. فاصلهی بین نبردها هم با جملات عاشقانه پر شده که مزهی وحشت را از بین میبرد.
۵_یکی از نقاط قوت داستان همان واقعی بودن موجودات غریبه در آن است که با اشراف خوب نویسنده به انواع آنها و مشخصاتشان و... تکمیل شده است. اما همین اشراف خوب به مسائل با توضیحات طولانی شیوهی جنگیری و انواع اوراد و... باعث خستگی میشود. این توضیحات طولانی در کنار آن توصیفات کوتاه از فضا و زمان باعث تعجب است!
۶_ یکی دیگر از نقاط قوت داستان همان بومی بودن آن است که اتفاقات در شهرهای ایران و حتی با شخصیتهایی با لهجهی محلی جلو رفته است.
۷_وارد کردن شخصیتی مثل یاران امام زمان (عج) و تم مذهبی داستان هم نو و بدیع بود. هرچند نمیدانم چقدر میشود در فضای فانتزی از این شخصیت و فضاها استفاده کرد.
۸_ آخرین نکته که به نظرم بدجوری مزهی وحشت را از بین میبرد ادبیات صحبت اجنه در داستان بود! چرا اینهمه صمیمیت و خودمانی بودن باید به وجود بیاید؟ حیف ابهت این موجودات در ذهن مخاطبین ایرانی نبود که در ادبیات و در برخوردهای بین جن �� انس مثل یک پلیس و دزد با هم صحبت میکردند؟
در مجموع اینکه بالاخره یک نویسندهی بومی جسارت نوشتن در این سبک را از خودش نشان داد جای خوشحالی دارد. امیدوارم روزی برسد که با برترینهای جهانی مقایسه شود.
برای خانم رولینگ بخاطر خلق یک جهان فانتزی و نو و خلاقانه بسیار احترام قائلم! ولی اینکه از دل حقایق و علم و کتب علوم ماوراء و احادیث و تفاسیر قرآن، داستانی به این حد مهیج بنویسی، دمت خیلی گرم تر است! آقای امید کوره چی این کار را کرده اند و جا دارد این حجم از اطلاعات داشتن را تحسین کنیم! همزمان با اینکه بخاطر داستان پردازی بسیار ماهرانشان داریم براشان دست میزنیم!! اواخر کتاب، به جایی میرسید که مثلا همش 50 صفحه مانده تا کتاب تمام شود، ولی داستان تازه با بزرگ ترین گره مواجه میشود! و این از ضعف پیرنگ نیست! بلکه نویسنده طوری کتاب را به انتها می رساند که یک خلبان ماهر هواپیما را به زمین می نشاند بدون اینکه مسافران متوجه کم و کم تر شدن ارتفاع شوند و قلبشان تیر بکشد! و شما را با بی صبری روانه ی کتاب فروشی میکند تا جلد دوم را هم بگیرید و همان جا شروع کنید :)) و این نکته شایان ذکر است که هرگز! از پینوشت های انتهای کتاب که با شماره گذاری کاملا مشخص اند، غافل نشوید! همزمان با داستان بخوانیدشان. آنها خود دنیایی هستند به تنهایی! **این نکته را هم اضافه کنم که کتاب مطلقاً تمامش واقعیت نیست!! بلکه بخش هایی از آن از حقایق و ارجاعات به منابع موثق نوشته شده و حتی در آن تغییراتی هم ایجاد شده.
قطعا قطعا قطعا در حق این کتاب کم لطفی شده! اثر فانتزی ای که کاملا نوآورانه بود و در عینِ رنگ تخیل داشتن ، برای هر حرفش سند و مدرکی داشت! و اما حس من به کتاب انقدر درش غرق شدم که یادم میرفت زیر جملات مهم و خوبش خط بکشم ولی در همین حال فکت هایی که بیان میکرد انگار تو ذهنم ته نشین میشد و بعد با دانسته هام آمیخته میشد! در همین حال قلم روان و در عین حال قوی نویسنده واقعا مجذوبم کرد و سوالاتی که انقدر به جوابشون ناامید بودم که دیگه پرسش نبود برام رو جواب داد و ذهنم رو باز کرد... . ولی یکم طول کشید خوندنش به دلیل اینکه شب ها نمیتونستم بخونمش چون میترسیدم😬 . و در آخر اینکه تضمینی نیست که تمامی اطلاعات داخل کتاب معتبر باشه! ولی از احادیث و آیات درش استفاده شده برای هر اطلاعاتش حالا بازم نمیدونم ولی من باورش کردم . به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست...بریم برای جلدهای بعدیش👋🏻
در جست و جویم برای خواندن یک ژانر تازه به این کتاب رسیدم. دوست داشتم کی رانر فانتزی یا وحشت پیش رویم باشد. اما هیچ لذتی در پیرنگ داستانی نبود و از همه بدتر ایدئولدژی های کتاب که به شدت رو و گل درشت بود و حیرت انگیز. در برابر جن ها توسل کردن به امام غایب و.... . تحقیق هایی راجع به جن ها شده بود که می توانست دستمایه ی خوبی برای داستانی با لایه های زیرین قرار ببگیرد اما تحقیقات در چند صفحه به شیوه ی کپی پیس، بیان شده بودند و اصلا توزیع داستانی نداشتند. . جن بدذات از نزاد وشق که در تن پیرزن امامزاده می رود و چون او به اهل بیت خدمت می کرده توانسته جن را از تن پیرزن خارج کند. جن اول فرشته ای به اسم نهاییل . شخصتت درویش که منفی ست .هاله بین ها. چاکرای نیلوفر میرانا زن سیالی بود. زنانگی اش صفت نبود. محصور در بلوغ جسمانی نبود. حل شدن در خاک بود. اعداد را تبدیل به حروف کردن برای کور کردن رمز چندجا در کتاب با سوال مواجه می شوم. قبل از اسم عیسی پیامبر "حتی" می آورد. حتی عیسی. و " عجله نکن. تصویر عیسی شگفتی نداره؟" چرا نداره؟ .پ زبان داستان یکدست نیست. گاهی شاعرانه است و گاهی خودمانی و گاهی کتکلف- انتفاعش قطع نمی شود.- . شیر و سرکه و خاکستر را قاطی کردم تا بوره ی قرطاس به وجود بیاید. فرس الریح. جثه اش به اندازه ی سی عقاب بود. نام جن ها: نهاییل. درویش. استاد کهکشان ها. شهمورش. این ابی اکیج. طاغوج. عرجلوس. هتناکیج. میططرون. انسان کامل
این کتاب علارغم ضعف های بسیار از من 4 ستاره گرفت چون ایده بسیار عالی داشت وتنها دلیلی که 5 ستاره نگرفت تبلیغات مکرر یک نوع اندیشه است که اونم اگر فقط کمی نامحسوس تر بود کاملا اوکی میشد.متاسفانه چیزی که کتاب رو خراب کرده نابلدی نویسنده است اصلا نتونسته یه طرح خوب بریزه و اول دنیا رو خلق کنه بعد شخصیت معرفی کنه و داستان رو جلو ببره که این باعث میشه کتاب های بعدب نیاز به توضیحات زیادی باشه و البته وقتی دنیا رو خوب معرفی نکنی در نهایت تمام مبارزات و ورد ها و موجودات جذابیت خودشون از دست میدن. با این وجود خیلی خوب بود و درگیر شدم
رمان خوش خوانی بود وکمبود همچین کتبی در میان ژانر فانتزی ادبیات کشور دیده میشه. از کتاب اینطور بر میاد که نویسنده با علوم غریبه آشناست. نویسنده موفق شده تا تصویرسازی خوبی رو ارائه بده و خط داستان رو به زیبایی پیش ببره. من رو به یاد هری پاتر البته از نوع اسلامی میندازه که اینم خودش جالبه. نسخه ای که بنده مطالعه کردم از انتشارات کتابستان معرفت بود که طرح جلدی جذاب و جالب داره.