زنانی که چشم دیدن سنبل سادات و دخترش را نداشتند، دلشان خوش بود دیگر رقیبی در فرح آباد ندارند یا کسی نیست تا با گوشه و کنایه، حالی شان کند که حواسشان به حلال و حرام باشد. زنانی هم که دوستدار آن دو تعزیه خوان بودند یا عاشق تعزیه هایشان، مغموم به رفتن آن ها نگاه می کردند.
زنانه و سیاسی یک پرداخت خوب و دوست داشتنی از حرمسرای ناصرالدین شاه قاجار که پشت پرده اندرونی را به خواننده نشان میدهد. رمانی که فرم متفاوتی دارد و ختما باید سر حوصله خوانده شود اثری سیاسی که زنان آن را روایت میکنند.
فضاسازی تاریخی رمان، چه از نظر مکانها و اشیائی که توصیف میشدند و چه از نظر لحن گفتگوها کمنظیر بود. پرداخت به موضوعات سیاسی هم در سایهی داستان و بهطور پسزمینهای انجام شده بود که جالب توجه بود. به نظرم کشش داستان به اندازهی توصیفات و لحنها قوت نداشت هرچند این هم قابل قبول بود. از نظر تاریخی هم آنقدری که من از دربار ناصری میدانستم با فضای داستان تطابق داشت. دو کتاب "سه سال در دربار ایران" و "چادر کردیم رفتیم تماشا" برای شناخت بیشتر فضای این دربار مفید هستند.
بامزه بود داستانش.برای روزهایی که یه داستان میخواین که ذهنتون رها بشه عالیه.شخصیت پردازیهاشو دوست داشتم.این همه شخصیت وارد داستان کنی و بتونی خوب از پسش بربیایی واقعا هنرنویسندگی رو میرسونه.فقط قصه ی دلدادگی گلبخت و عبدالحسین اگر به نتیجه میرسید خوشحال تر میشدم.اینکه یه ربطی بین خاتون و پسرش و عبدالحسین خطاط برقرار کرده و نصفه زهاش کرده جز نقطه ضعف های طرح داستان بود و اینکه گاهی نوع روایت با زمان اتفاق حوادث همخوانی نداره.با خوندنش غرق میشین توی داستان.از اینایی هست که کتاب رو نمیشه زمین گذاشت :)
انتظار یه رمان آبکی ایرانی رو داشتم ولی قلم نویسنده خیلی قوی بود و نثرش هم واقعا روان بود. بطوری که همه کتابهارو ول کرده بودم و فقط اینو میخوندم. البته داستان خیلی جالب نبود و آخرشم خوب جمع نکرد.
شب های حرم خانه داستان زندگی گل بخت است. دختری که در اندرونی دربار زندگی م یکند، اما با این وجود از جنس زنان درباری نیست. مادر گ لبخت تعزی هخوان روستای دهشان بود که بعداز مرگ همسرش، به اصرار یکی از آشنایان دست دخترش را گرفت و به دربار آمد تا خانوم باجی زنان دربار شود و در شادی و عزا برایشان مراسم برپا کند. گ لبخت هم از جنس مادرش است: عاشق تعزی هخوانی. برای همین بود که مُدام ناز دخترک ناصرالدین شاه را م یکشید تا از شاه بابایش اجازه بگیرد و باهم به کتا بخانه بروند، بلکه روضة الجنان و سایر مقاتل را بخواند. گل بخت آنچنان هم بخت خوبی نداشت. همسرش که از درباریان بود به دلیل آنچه جاسوسی برای روسیه می خواندند گردن زده شد و فرزندش را نیز به هنگام بارداری در سیاه چال های دربار از دست داد. با این وجود خواستگار کم نداشت. چشم زنان دربار همواره دنبال گل بخت بود تا بتوانند برای خویشی و یا یکی از درباریان عقدش کنند. باز شاید برای همین بود که گل بخت مُدام دلش پرمی کشید برای بیرون رفتن از دربار. همین بیرون رفت نها هم کار دستش داد. دست دلش و دست جوانی که در حجرۀ پدرش به کتابت مشغول بود و عاشق تعزی هخوانی. گل بخت آرزوهایی هم داشت : اینکه بتواند تعزیه ای مثل تعزیۀ مردان، با زره و اسب و خدم و حشم برای زنان اجرا کند. دست آخر هم به آرزویش رسید، اما به کام دلش نه. دلش لرزیده بود، اما زمانه آنقدرا هم بر وفق مرادش نبود که همان بار اول به وصال دست یابد. چرخ زندگی گ لبخت آنقدر چرخید تا کس دیگری آمد و دل و بختش را با خود برد. ش بهای حر مخانه داستان زنانه از زندگی زنان درباری است. بیشتر از آن داستان زندگی گ لبخت است که در حیرت تفاوت زندگی زنان دربار و زنان ب یثروت و شوکت کوچه و بازار.
چقدر من این کتاب رو دوست داشتم! یکی از چیزهایی که خیلی خیلی برام جالب بود ایرانی بودن زرق و برق زندگی درباری بود. داستان توی دورهای اتفاق میافته که آدمهای باکلاس کلاس رو با شبیه اروپاييها بودن يکي نميدونستن. کتاب پر از شربت بيدمشک و چاي زنجبيل و لوز و راحت الحلقوم و حوردنيهای جورواجوریه که من خیلیهاشونو حتی به اسم هم نمیشناسم. پر از بوی گلاب و سرخاب و سفیداب و ادویه و عطره، پر از منبت و مرصع و زریدوزی و آینهکاریه. خوندن همچین سبک زندگیای و همچین تعریفی از تجملات هوش از سرم پروند. نمیدونم چی شد همهی اون چیزهای معرکه رو فراموش کردیم! کتاب البته از خیلی جهات دیگه هم به نظرم جذاب اومد: این که همه اون طور با احترام از امیرکبیر حرف میزدن، اون همه اهمیت رمل و جادو و فال توی زندگی مردم، اسمهای قشنگ خانمها که هر چی ازشون بخونم و بشنوم قشنگیشون برام کم نمیشه... ولی این موضوع که کتاب در مورد نیمهی زنانهی جامعهی دوران ناصرالدین شاه بود به نظرم از همه چیز بیشتر شایستهی جیغ و کف و هوراست. گلبخت دوست داره بخونه، بنویسه، دوست داره تعزیههایی به بزرگی تعزیههای مردها داشته باشه، ناراحته از این که زنها نمیتونن برن دارالفنون، و به این فکر میکنه که کاش میتونست شاگردی کمالالملک رو بکنه. طرز تفکر این دختر قرار میگیره در مقابل حرفهای دردناک بقیه، در مقابل رفتارهای حقیر زنهای پادشاه با همدیگه و شور و اشتیاق بیمارگونهشون برای این که «برای پادشاه» پسر به دنیا بیارن که بشن «سوگلی»، در مقابل خانمی که میخواد دختری رو برای پسرش صیغه کنه و بعد از یه مدت که وقت ازدواج اصلی پسره رسید، دختر صیفه رو «پس بفرسته». و همهی این قضیه جدی جدی دردناکه. آدم به این فکر میافته که اوکی، اگر دویست سال پیش همچین طرز نگاهی وجود داشته میشه به خاطر نادانی مردم اون دوره زمونه، و عدم دسترسیشون به هر اطلاعاتی غیر از اونهایی که از بچگی تو مغزشون کردهن توجیهش کرد؛ ولی یه خورده ضایع نیست که دقیقاً همون افکار الان هم، حالا شاید با دوز پایینتر، سر و مر و گنده وجود دارن؟
نام #کتاب: شب های حرم خانه نویسنده: #مریم_بصیری انتشارات: #اسم #نظر_اینجانب😅 اولای کتاب از این همه اسامی سردرگم بودم و کلی باید از مغزم کار میکشیدم تا اسامی رو به ذهنم بسپارم رفته رفته به روند کتاب عادت کردم کتاب خوبی بود واقعاً خدا رو شاکرم که تو دوران ناصرالدین شاه زندگی نمی کردم، چون ممکن بود منم میشدم یکی از زن صیغه ای های ناصرالدین شاه 🤣 قبلا ها دوست داشتم تو زمان قاجار زندگی میکردم ولی بعد خوندن این کتاب به کل نظرم عوض شد حال و هوای کتاب رو دوست داشتم فضای قدیمی و قشنگی که به تصویر کشیده بود نویسنده از غیرت اون زن ناصر الدین شاه خوشم اومد که وقتی حکم حرام بودن تنباکو اومد دستور داد همه قلیون ها رو جمع کردن، این نشون میده می تونی زن شاه مملکت باشی ولی اینقدر به حرف مرجع تقلیدت بری برعکس الان که خیلی از پولدارهای ما دیگه نه احترامی برا مرجع تقلید قائلن،نه برا خدا نه برا پیغمبر و اهل بیتش درمورد واژگان جدید کتاب هم خب خیلی هاشو بلد نبودم از یک جایی به بعدم حوصلم نمیگرفت که برم سرچ کنم و رد میشدم ازش 😂 من نقش عبدالحسین رو تو کتاب نفهمیدم واقعا چرا باید عاشق دختره میشد؟😐 آخرش هم نفهمیدم سنبل سادات زن ملاعلی شد یا نه ؟!🤨
یکسری قسمت ها رو ناتموم گذاشته بود نویسنده که خب جالب نبود برام 🤷🏻♀️ در کل اگر کتاب تاریخی دوست دارید پیشنهاد میکنم این کتاب رو😇
شب های حرم خانه ، روایتی است از اندرونی پرماجرای ناصرالدین شاه قاجار. اما نه از آن قصه های همیشگی. این بار ماجرای دختری را می خوانیم که مادرش نوحه خوان مجلسهای روضه ی خانگی است و همین عاملی استت برای تفاوت این دختر با سایر دختران هم عصرش و سرنوشت متفاوتی که در انتظار اوست. https://taaghche.com/book/21643/%D8%B...
من این کتاب رو بخاطر نویسنده اش خوندم.چون قبلش عروس قریش رو خونده بودم و قلم خانم بصیری رو خیلی دوست داشتم ولی جدا از قلم فوق العاده ایشون این کتاب موضوع جالبی داره و پیشنهاد می کنم بخونید. «شبهای حرمخانه» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/21643
کتاب را به خاطر طرح جلد زیبایش خریدم. اصولا کارهای مجید زارع برایم کاملا قابل تشخیص است. شروع به خواندن کتاب کردم و از خواندن کتاب لذت بردم. خرده داستانهای کتاب به خوبی پیش میرود و خواننده را با خود همراه میکند؛ اما کاش کتاب قصهی مرکزی پررنگتری داشت که البته به نظر من فقدان این قصه نقطه ضعف کتاب نیست و انتخاب نویسنده در شیوه روایت برای من قابل احترام است..
روایتی از زندگی زنان حرمسرای ناصرالدین شاه با محوریت زنی به نام گلبخت که دختر ملاباجی حرم است و برای زنان حرمسرا تعزیه اجرا میکند. در کنار جنبه های خیالی و داستانی، مستندات تاریخی به خوبی بیان شده. زنانی که در این داستان به زندگی آنها پرداخته میشود هریک به نوعی قربانی سیاست ها و عیاشی های ناصرالدین شاه شده اند ولی بدلیل بیسوادی و بی دانشی نمیدانند که شاه مسبب اصلی بدبختی های آنهاست. در این میان گلبخت بدلیل داشتن سواد و دسترسی به کتاب و بازار ، حقایق را میفهمد . متن پر از اصطلاحات و آداب و رسوم قدیمی و خاله زنکی است که به خوبی خواننده را به فضای حرمسرا میبرد و نشان دهنده تسلط نویسنده است.