Jump to ratings and reviews
Rate this book

شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق

‫شاهنامه، دفتر چهارم

Rate this book
از داستان رزم یازده رخ تا پایان پادشاهی کیخسرو

400 pages, Hardcover

3 people are currently reading
50 people want to read

About the author

Abolqasem Ferdowsi

383 books336 followers
Abolqasem Ferdowsi (Persian: ابوالقاسم فردوسی), the son of a wealthy land owner, was born in 935 in a small village named Paj near Tus in Khorasan which is situated in today's Razavi Khorasan province in Iran.
He devoted more than 35 years to his great epic, the Shāhnāmeh. It was originally composed for presentation to the Samanid princes of Khorasan, who were the chief instigators of the revival of Iranian cultural traditions after the Arab conquest of the seventh century. Ferdowsi started his composition of the Shahnameh in the Samanid era in 977 A.D. During Ferdowsi's lifetime the Samanid dynasty was conquered by the Ghaznavid Empire. After 30 years of hard work, he finished the book and two or three years after that, Ferdowsi went to Ghazni, the Ghaznavid capital, to present it to the king, Sultan Mahmud.

Ferdowsi is said to have died around 1020 in poverty at the age of 85, embittered by royal neglect, though fully confident of his work's ultimate success and fame, as he says in the verse:
" ... I suffered during these thirty years, but I have revived the Iranians (Ajam) with the Persian language; I shall not die since I am alive again, as I have spread the seeds of this language ..."

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
48 (88%)
4 stars
4 (7%)
3 stars
2 (3%)
2 stars
0 (0%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 - 10 of 10 reviews
Profile Image for Robert Khorsand.
356 reviews393 followers
March 26, 2021
تشکر نامه
پیش از هر نقل و سخن، از جناب آقای دکتر جلال خالقی مطلق بابت سال‌ها تلاش جهت تصحیح و تشریح شاهنامه‌ی فردوسی، جناب آقای دکتر امیر خادم به جهت راه‌اندازیِ پادکستِ شاهنامه‌خوانی که آنقدر شیوا، روان و دوست‌داشتنی هر هفته به طور مرتب اپیزودِ جدید را بارگذاری می‌کنند که عاشقِ شاهنامه می‌شوید و در نهایت از دوستانِ عزیزم که در این وب‌سایت پس از اینکه ناراحتیِ خود را در عدمِ توانِ خواندن، درک و فهمِ‌ این اثرِ با ارزش به اشتراک گذاشتم به یاری من شتافتند و من را با پادکستِ جناب دکتر امیر خادم و تصحیحِ ۸جلدیِ شاهنامه به قلمِ دکتر جلال خالقی مطلق آشنا نمو‌دند تا من نیز از لذتِ خواندنِ داستان‌های زیبا و خواندنیِ‌ شاهنامه بی‌بهره نمانم، صمیمانه تشکر می‌کنم.

توصیه نامه
دوستانی که همانند من به خواندن شاهنامه علاقه دارند و سطح ادبیاتِ فارسیِ آنان آنقدر نیست که به تنهایی قادر به فهم و درک متون آن باشند می‌توانند از طریق کانال تلگرام زیر:
@readingferdowsi
و یا جستجوی نامِ «شاهنامه خوانی» به فارسی، یا جستجوی نامِ
«ReadingFerdowsi»
به انگلیسی در اپلیکیشن‌های پادکست چه در سیستم عامل آی-او-اس چه در سیستم عامل اندروید به پادکستِ جناب دکتر امیر خادم دسترسی داشته باشند و ضمنا بنده‌ی حقیر سوای اینکه زیر هر پست فایل پی‌دی‌اف کتاب را قرار می‌دهم کل فایل‌های ۸جلدِ تصحیح شاهنامه‌ی آقای دکتر جلال خالقی مطلق را یکجا در گوگل درایو برای‌ِ شما بارگذاری نموده‌ام و از طریق لینک زیر می‌توانید به کل آن دسترسی داشته باشید.
https://drive.google.com/drive/folder...

شرح نامه
این جلد که جلدِ چهارمِ شاهنامه است، به شرحِ بخشی از داستان‌ها و اتفاقات دورانِ ۶۰ سال پادشاهیِ کی‌خسرو تا به تخت نشستنِ شاه لهراسب اشاره دارد که خود شامل داستان‌ها و ماجراهای بسیاری از جمله:
هوسِ مجددِ‌ افراسیاب برای جنگ با ایرانیان، ماجرای تقسیم سپاهِ ایران به ۴لشگر (با رهبریِ گودرز، رستم، لهراسب و اشکش) توسطِ کی‌خسرو و دادنِ ماموریت به گودرز به جهت ملاقات با پیران، عدم پذیرشِ خواسته‌های گودرز توسط پیران و تقویتِ لشگرِ پیران توسطِ افراسیاب، ماجرای نبردِ بیژن با هومان، اعزامِ نستیهن توسط برادرش پیران جهت کین‌خواهیِ هومان، ماجرای نامه‌ی گودرز به کی‌خسرو جهت گزارش جنگ و تقاضای نیروی کمکی و پاسخِ کی‌خسرو، ماجرای نامه‌ی پیران به افراسیاب و پاسخِ افراسیاب، ماجرای یازده جنگِ تن به تن بین پهلوانانِ ایرانی و تورانی(فریبرزِ کاووس با گلبادِ ویسه، گیوِ گودرز با گرویِ زره، سیامک با گرازه، فروهل با زنگله، رهامِ گودرز با بارمان، بیژنِ گیو با رویینِ پیران، هجیر گودرز با سپهرم، شاوران با اخواشت، گرگینِ میلاد با اندریمان، برنه با کهرم، گودرزِ کشواد با پیرانِ ویسه)، ماجرای فرارِ لهاک و فرشیدورد(برادرانِ پیران) و کشته‌ شدنشان توسطِ گستهم، ماجرای نامه‌ی افراسیاب به کی‌خسرو و پاسخِ کی‌خسرو، نبردِ کی‌خسرو با شیده، ماجرای نبردِ بزرگِ کی‌خسرو با افراسیاب فرارِ مجددِ افراسیاب به سمتِ‌ پایتختِ خود، لشگرکشیِ کی‌خسرو پس از اضافه شدنِ رستم به سپاهِ کی‌خسرو به سمتِ کنگ‌بهشت(پایتخت تورانیان)، ماجرای نوشتن نامه توسط افراسیاب برای کی‌خسرو و ارسالش توسط پسرش و پاسخِ کی‌خسرو، اسیر گرفتن کرسیوز توسطِ رستم و فتحِ کاخِ افراسیاب توسطِ کی‌خسرو و بازجویی از اسرا، دستور کی‌خسرو به گیو جهت بردن اسرا و قنائمِ جنگی به سوی ایران و تحویل به کی‌کاووس، ماجرای لشگرکشیِ کی‌خسرو به سمتِ کنگ دز(محلِ اختفای افراسیاب) جهتِ تمام کردنِ کارِ افراسیاب، نبردِ کی‌خسرو با شاهِ مکران، یافتنِ افراسیاب در غار با استفاده از شکنجه‌ی کرسیوز و سرانجام کشتنِ افراسیاب و کرسیوز توسط نوه‌اش کی‌خسرو، مرگِ کی‌کاووس پس از اینکه خیالش از بابتِ انتقامِ سیاوش راحت شد، ماجرای خسته شدنِ کی‌خسرو از پادشاهی و ترس او از مغرور شدن و دعایش به درگاهِ خدا نسبت به مرگ‌خواهی، سفرِ پهلوانان به زاولستان و درخواست کمک از رستم و شرحِ حال کی‌خسرو به او، ماجرایِ خوابِ عجیبِ کی‌خسرو و گرفتن مژده از سروش(فرشته) در خواب و رهنمودهای او جهت محقق شدنِ آرزوهایش، ماجرای رسیدنِ زال و رستم نزدِ کی‌خسرو و دادن پند به کی‌خسرو و پاسخِ کی‌خسرو، ماجرای ترتیبِ یک دورهمی و جمع کردن پهلوانان جهت نصیحت آنان توسطِ کی‌خسرو بخششِ گنج‌ها میان عوام و منشور بین خواص(رستم، گودرز و طوس) و انتخابِ لهراسب جهتِ جانشینیِ خودش بر تختِ پادشاهی، ماجرای خداحافظی و ناپدید شدنِ عجیبِ کی‌خسرو و مرگِ چند پهلوانِ بزرگ(طوس، فریبرز، گیو، بیژن و گستهم)، بر تخت نشستنِ لهراسب و آغازِ دورانِ پادشاهیِ او.

نظر نامه
حقیقتش اینه که این جلد برای من با داستان‌هایی آغاز شد که کشش بسیار پایینی به جهت خواندنِ آن به نسبتِ ۳جلدِ قبل داشتم و از اول با یک تضادِ بزرگ روبرو بودم: یکطرف با شخصیتی که فردوسی از کی‌خسرو تعریف کرده بود و او را بزرگترین، خاص‌ترین و برترین پادشاهِ شاهنامه معرفی کرده بود و یکطرف داستان‌های این جلد که کی‌خسرو تا قبل از حمله‌ور شدن به افراسیاب یک پادشاهِ منفعل بود که در کاخش نشسته و به این و آن دستور می‌داد، از طرفِ دیگر تکراری شدنِ فرارهای افراسیاب و کش‌دار شدنِ زندگی‌ِ او اما هرچه به پایان نزدیک‌تر شدیم، به نظر فردوسی با داستانِ پایانِ پادشاهیِ کی‌خسرو و مرگِ عجیبِ چند پهلوانِ بزرگ نیتِ سورپرایز کردنِ ما را در ادامه با وارد کردن‌ِ شخصیت‌های جدید را دارد اما یک نکته از کتاب باعث شده که علاقه به تحقیقِ بیشتر در موردِ کی‌خسرو پیدا کنم آن‌هم دست‌ کشیدنِ از تاج و تخت و آرزوی مرگ در اوجِ قدرت از خداست، شاید استدلالِ او مبنی بر اینکه می‌خواهد در اوج پادشاهی‌اش تمام شود برای اینکه مردم از او تا ابد به نیکی یاد کنند باعث شده فردوسی انقدر از او تعریف کند اما این تصمیمش قطعا نیاز به بررسی و تحلیل دارد چون دست کشیدن از قدرت آن‌هم وقتی‌که همه‌ چیز از آن و همراهِ توست خیلی عجیبه حداقل برای من!

نقل‌قول نامه
جهان را چنین‌ست آیین و دین، نمانده‌ست همواره در به گزین
جهان را زِ خاک سیه برکشد، یکی را زِ تختِ کیان درکشد
نه زآن شاد باشد نه زین دردمند، چنین‌ست رسمِ سرایِ گزند
کجا آن یلان و کجا آن گوان، از اندیشه دل دور کن تا توان

پایان نامه
به عنوان سخنِ پایانی باید عرض کنم که خیلی زشت و تباه است که افسانه‌های یونانی٬ رومی و... از جمله افسانه‌های تبای را بخوانیم٬ از آنها لذت ببریم و همه جا از زیبایی آن نقل کنیم و بدون خواندنِ شاهنامه از دنیا برویم. دوستانِ عزیزم٬ عمر ما انسان‌ها همانطور که فردوسیِ بزرگ و والامقام در شاهنامه بارها٬ بارها و بارها تکرار می‌کند کوتاه است و مشخص نیست تا کی زنده‌ایم پس قبل از اینکه دیر شود پیشنهاد می‌کنم اقدام به خواندنِ این اثرِ بزرگ و با ارزش اقدام کنید.

کارنامه
نمره؟!؟ جدا فکر می‌کنید در این سایت جز ۵ستاره لایقِ نمره‌ی دیگری‌ست؟!؟ اگر من به افسانه‌های تبای ۵ستاره دادم حقِ شاهنامه حداقل ۹۵ تا ۱۰۰ستاره هست و چاره‌ای ندارم جز منظور کردن۵ستاره و شما هم اگر روزی شخصی را دیدید به شاهنامه نمره‌ی کمتر از ۵ستاره داده با پشت دست بزنید تو دهانش٬ شاید او نفهمد چرا این کتک را خورده اما شما می‌دانید چرا زده‌اید :))

دانلود نامه
فایلِ پی‌دی‌افِ جلدِ چهارم کتاب شاهنامه به تصحیحِ دکتر جلال خالقی مطلق را از لینک زیر می‌توانید دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/174
Profile Image for E8RaH!M.
243 reviews63 followers
October 13, 2019
مدتی قبل سفری داشتم به شهر گناباد و بخشی از اماکن تاریخی اطرافش. در نزدیکی گناباد روستایی هست به نام "زیبد". زیبد محل رخداد جنگ یازده رخ در دفتر چهارم شاهنامه است. وقتی در قلعه های متروک و دشتهای وسیع و دره های عمیق دور میزدم تمام صحنه هایی که فردوسی به زیبایی به تصویر کشیده بود برام مجسم می‌شد. حتا محل کشته شدن و دفن پیران ویسه هنوز در این منطقه مشخص است.

دوره ی پادشاهی کیخسرو بعنوان عصر طلایی پادشاهی ایران شناخته میشه. سراسر پر از موفقیت است و پیروزی. و آن مرگ منحصر بفرد و داستانی در آن فضای پر از وهم.
لذت بردم و مثل همیشه ....

خدا خیر بدهد به جناب امیر خادم که به واسطه ی پروژه ی فردوسی خوانی باعث شدن من هم بتونم مطالعه ی این کتاب رو شروع کنم.
Profile Image for Ardavan Bayat.
367 reviews64 followers
October 21, 2023
پایان خوانش: 1402.07.27

نمی‌‌توانم لذت نبرم... از این زبان زیبا، از این سبک زیبا، داستان‌های کهن از دریچه‌ی نگاه فردوسی بزرگ به سندهای در دسترسش...

سخنانی از صادق هدایت درباره‌ی ایران و تاریخش:
«اگر افسانه و میتولوژی برای سایر ملل (یونانی و رومی) فخر است چرا باید برای ایرانی ننگ باشد؟»
«چرا همیشه اسناد و مدارک ایرانی مورد شک و تردید است و آنچه دشمنان و یا خارجیان در زمان‌های خیلی بعد نوشته‌اند مورد اطمینان؟»
Profile Image for محمد شکری.
171 reviews178 followers
August 15, 2020
از آن نُه‌توی اعجاب‌انگیز، از آن فراروی از کلیشه‌های حماسی، از آن گریز زدن از جنگ به انسان و جهان، از آن سرکشی به لبه‌های هولناک ضعف و شکست و مرگ آدمی در این جلد چندان خبری نبود. این جلد همان چیزی بود که پیش از آغاز شاهنامه از آن (از حماسه‌های عادی) در ذهن داشتم، نه آن محتوایی که در سه جلد نخست مرا شگفت‌زده کرد. راستش اگر نبود تصویر زیبای پیران و پایان جذاب کی‌خسرو به احتمال امتیاز کمتری به این جلد می‌دادم
پیش از مرور مختصر این جلد مثل همیشه این هشدار را می‌دهم که این نقد و بررسی محتوای اثر را فاش می‌کند

نبرد یازده رخ: کار بزرگ گودرزیان
اگر داستان‌های دو جلد پیش را به یاد داشته باشید، لشکر توران و مهم‌تر از همه لشکر پیران ویسه بزرگ‌ترین دشمن ایران بود. این دشمنی در پادشاهی کی‌خسرو جنبه شخصی هم گرفته بود چرا که او به دنبال خون‌خواهی از آمران و عاملان قتل پدرش (افراسیاب و کرسیوز و گروی زره) هم بود. این جلد داستان پایان این مخاصمه قدیمی و ریشه‌دار به دست کی‌خسرو است. اما آغاز این پایان افتخاری است که نصیب گودرز و سپاهیان او می‌شود
سپاه گودرز محور اصلی ابتدای داستان است. در حالیکه سپاهیان رستم و طوس و باقی پهلوانان به دیگر مناطق جنگی گسیل می‌شوند و بعدها تنها خبر پیروزی آنها را می‌شنویم، راوی به همراه سپاه گودرز روانه می‌شود تا مصاف طولانی مدت لشگر گودرز را با لشگر پیران ترسیم کند. در این میان، کار بزرگ فردوسی خودداری از این است که بجای راوی، نویسنده اثر باشد. فردوسی شخصیت پیران را از زبان گودرز بسیار منفی، از زبان کی‌خسرو و رستم مثبت و از زبان خود پیران معقول و منطقی نشان می‌دهد. شخصیت پیران که از نظر من جذاب‌ترین شخصیت شاهنامه است تا دم آخر با همین دوگانه‌ها همراه می‌شود تا اینکه شب نبرد تن‌به‌تن با گودرز، نیایش او با خدا را می‌شنویم و کماکان این پرسش برایمان باقی می‌ماند که اگر پیران چنین روحیه و منشی دارد چرا در سپاه دشمن است! این جذابیت فراوان پیران، این نزدیکی با ابعاد بسیار مثبت بزرگ‌ترین دشمن ایران کاری عادی و قابل پرداخت نیست. گاه مجبورید برای نشان دادن این بزرگی فرمانده سپاه خود را کوچک نشان دهید و کیست که چنین جرئتی به خرج دهد؟
به هر حال نبرد گودرز و پیران با وساطت پیران (برای کشته نشدن سربازانش) به جنگ تن‌به‌تن تقلیل می‌یابد. پیران و ده فرمانده تورانی با گودرز و ده پهلوان ایرانی مبارزه می‌کنند و همگی به دست رقیب ایرانی کشته می‌شوند، مگر گروی زره که به دست گیو اسیر می‌شود. گروی زره همان کسی بود که سر سیاوش را برید

لذت و خشونت بی‌حد و حصر انتقام
پس از شکست لشگر پیران، لشگر کی‌خسرو از راه می‌رسد. پادشاه از گودرز و سپاهیانش قدردانی کرده و برای پیران (که خدمات او را در حق خودش و مادرش فراموش نکرده) مقبره‌ای می‌سازد. اما حدس بزنید با گروی زره که اکنون اسیر اوست چه می‌کند: ر

از آن پس گروی زره را بدید / یکی باد سرد از جگر برکشید
نگه کرد خسرو بدان زشت روی / چو دیوی بسر بر فروهشته موی
...
گروی زره را گره تا گره / بفرمود تا برکشیدند زه
چو بندش جداشد سرش را ز بند / بریدند همچون سر گوسفند
بفرمود او را فگندن به آب / بگفتا چنین بینم افراسیاب

اگر چندان متوجه تصویر نشده‌اید باید عرض کنم که بهترین پادشاه شاهنامه دستور می‌دهد قاتل پدرش را ابتدا زنده‌زنده مثله کرده و بندبندش را از هم جدا کنند، دست آخر سرش را هم جدا کنند و بعد همه را به آب بریزند. سپس عهد می‌کند که همین کار را با افراسیاب هم خواهد کرد. ببینیم این عهد را چگونه ادا می‌کند
نیمه دوم داستان از به نبرد کی‌خسرو و افراسیاب می‌گذرد. باز هم مانند همیشه افراسیاب شکست می‌خورد و فرار می‌کند. اما این بار نه رستم، بلکه خود پادشاه برای اتمام جنگ آمده‌است، برای همین به پیشروی چندان ادامه می‌دهد که به منتهی‌الیه نقشه‌های شاهنامه می‌رسد: به کنگ‌بهشت، پایتخت افراسیاب. افراسیاب اما دوباره از مسیری مخفی فرار می‌کند و هنگامی که دز او فتح می‌شود ناپدید شده‌است. صحنه جالب توجهی که در این ماجرا رخ می‌دهد تمایل شدید سپاه ایران به تجاوز و خون‌ریزی در حرم‌سرای افراسیاب است که با تدبیر کی‌خسرو آرام می‌شود. کی‌خسرو مجلسی فراهم می‌کند که زنان برتر درباره افراسیاب در آن التجا و زاری می‌کنند و اینگونه مردان ایرانی را به یاد همسران و دختران خود می‌اندازد. این تصویر مرزهای اخلاقی شاهنامه را مشخص می‌کند: کی‌خسروی که می‌تواند و باید آن‌قدر خشن و یا این قدر رحیم باشد
ولی کار کی‌خسرو تمام نشده‌است. تمام این ماجراها برای خون‌خواهی بوده‌است و نیت اصلی افراسیاب است. پس از سال‌ها جست‌وجو در پایتخت افراسیاب، ماجرای رستم تکرار می‌شود و پادشاه این بار از ترس حمله ناگهانی افراسیاب یا دیگر دشمنان به ایران قصد بازگشت می‌کند. اما این بار کیکاووس که مردی فرزانه و عابد شده‌است با فرزندش به بزرگ‌ترین آتش‌کده آن دوران، یعنی آذرگشسب، روانه می‌شوند تا بست نشسته و محل اختفای افراسیاب را از خدا مطالبه کنند. در همین حین، افراسیاب در غاری در همان نزدیکی است. عابدی به نام «هوم» او را در خواب می‌بیند و می‌فهمد که او افراسیاب است. دست و پای او را می‌بندد تا او را نزد کی‌خسرو ببرد اما افراسیاب در راه فرار کرده و خود را به دریاچه ارومیه (دریای چیچست) می‌اندازد. هنگامی که خبر به کی‌خسرو می‌رسد دومین حرکت وحشتناک کی‌خسرو به پیشنهاد هوم رخ می‌دهد: ر

بفرمود تا روزبانانِ در / برفتند باتيغ و گيلي سپر
ببردند گرسيوز شوم را / که آشوب ازو بد بر و بوم را
بدژخيم فرمود تا برکشيد / زرخ پرده شرم را بردريد
همي دوخت برکتف او خام گاو / چنين تانماندش بتن هيچ تاو
برو پوست بدريد و زنهار خواست / جهان آفرين را همي يار خواست
چو بشنيد آوازش افراسياب / پر از درد گريان برآمد ز آب

بله! کی‌خسرو فرمان می‌دهد که پوست گاو بر تن کرسیوز (برادر افراسیاب) دوختند و از درد و سوزش این شکنجه هولناک فریاد او به آسمان بلند می‌شود و افراسیاب از شدن درد و رنج برادر خود را تسلیم می‌کند. سپس افراسیاب را گرفته و سرش را با شمشیر جدا می‌کند و کرسیوز را نیز پس از چندی سرزنش و تحقیر از وسط به دو نیم می‌کنند

پایان خودخواسته کی‌خسرو
یکی از جالب‌ترین ماجراهای کی‌خسرو مرگ اوست. پس از پایان خون‌خواهی که هدف اصلی کی‌خسرو از پادشاهی و لشگرکشی بود، او دیگر هدفی برای پادشاهی ندارد. از سوی دیگر این ترس به جانش می‌افتد که به غرور و طغیان پادشاهان گذشته - مانند جمشید و کی‌کاووس - دچار شود و این سرنوشت را از خود، که از پدر به کی‌کاووس و از مادر به افراسیاب می‌رسد، هیچ دور نمی‌داند. پس هفته‌نشینی می‌کند و از خدا می‌خواهد تا جان او را بگیرد. به سبب این هفته‌نشینی‌های مداوم که بی‌خبر از دربار رخ می‌دهد تمام پهلوانان نگران می‌شوند و به دربار او جمع می‌شوند تا او را از این انزوا که معنایش را نمی‌دانند منصرف کنند. دست آخر سروشی به او مژده می‌دهد که درخواست او پذیرفته شده و باید پادشاهی را واگذار کند و به مکانی برود تا از مرز این جهان عبور داده شود. کی‌خسرو چنان می‌کند و در حیرت (و مخالفت) همه پهلوانان پادشاهی را به گمنام‌ترین پهلوان ایرانی، یعنی لهراسب می‌دهد. پادشاهی لهراسب و خاندان او ماجرای جلد بعدی است که نسبت‌های پر عقده و گره پدر-پسری در آن بسیار عجیب و جالب توجه است
القصه کی‌خسرو پس از تقسیم اراضی و واگذاری پادشاهی با همه پهلوانان به سمت همان ارض موعود می‌رود. پس از مدتی از همه می‌خواهد که بازگردند. زال و رستم و گودرز از او اطاعت کرده و باز می‌گردند اما طوس و گیو و فریبرز و بیژن و گستهم همراه او مسیر را ادامه می‌دهند. سپس به منطقه‌ای خوش آب و هوا می‌رسند، کی‌خسرو در چشمه‌ای رازآلود غسل می‌کند و از همه می‌خواهد که باز گردند چون پس از مرگ او این دشت یکسره برف می‌شود. کی‌خسرو راهی می‌شود و آن پنج تن به هوای اینکه کلام پادشاه (آمدن برف در چنین هوای مطبوعی) نامعقول است همانجا کمی استراحت می‌کنند. ولی ... ر

همان‌گه برآمد يکي باد و ابر / هوا گشت برسان کام هژبر
چو برف از زمين بادبان برکشيد / نبد نيزه نامداران پديد
يکايک به برف‌اندرون ماندند / ندانم بر آنجاي چون ماندند
زماني تپيدند در زير برف / يکي چاه شد کنده هر جاي ژرف
نماند ايچ کس را ازيشان توان / برآمد بفرجام شيرين روان

و به همین سادگی و به همین تلخی، طوس، فریبرز، گیو، بیژن و گستهم در زیر برف می‌میرند تا داستان یکسره برای تغییر و نوزایی آماده شود. تغییری که جلد پنجم این اثر (یکی از سه جلد برتر شاهنامه از نظر من) نشان خواهد داد
Profile Image for Yasna.
105 reviews
September 27, 2022
[حاوی اسپویل و احساسات شخصی]

دفتر چهارم شاهنامه هم به پایان رسید و همراه باهاش فصلی از داستان‌های اساطیری... اگرچه از شخصیت‌های گذشته‌ی کتاب هنوز تعدادی زنده هستن و داستان‌های زیادی از پهلوانی‌ها و حماسه‌سازی‌هاشون در راهه، اما از اینجا به بعد کتاب وارد فاز جدیدی می‌شه که به‌تدریج بیشتر و بیشتر به سمت تاریخ می‌ره.

خوندن/گوش دادن به این جلد احساس تلخ و شیرینی داشت، و در کل از بین این چهار جلد شاید بشه گفت غریب‌ترین تجربه رو با این کتاب داشتم.

از طرفی توی این جلد داستان پرفرازونشیب سیاوش و خون‌خواهی‌ش بالأخره به سرانجام می‌رسه، با نبرد نهایی‌ای که بیشتر از دو دفتر صرف مقدمه‌چینی و آماده‌سازی براش شد. از اول تا آخر این دفتر شرح یک جنگ طولانی و پرحادثه بین ایران و تورانه، که فقط نگاه کردن به تیتر اتفاقاتش باعث پمپاژ آدرنالین تو بدن آدم می‌شه :)))

با این حال، و با وجود اینکه این جلد اوج درخشش و موفقیت‌های پی‌در‌پی پهلوان‌ها و سپاه ایرانه، حین خوندن کتاب، اندوه غریبی احساس می‌کردم، که گمون کنم تعداد زیادی از خواننده‌های کتاب تجربه‌ش کرده باشن. از این احساسم تو آپدیت‌های قبلی هم صحبت کرده بودم [اگر کسی خونده باشه 😅]، و همون‌طور که گفتم من عاشق حماسه‌ام اما گاهی با روحیه‌ی صلح‌طلب قرن بیست‌ویکمیم سازگاری نداره‌...
جداً آدم دچار بحران وجودی می‌شه. دیدن این‌همه جنگ و خون‌ریزی و پهلوان‌های دلاوری که یکی بعد از دیگری به خاک می‌افتادن... و تمام شخصیت‌ها و کل تاریخ گیر افتاده در این دور باطل...

اما خب از اونجایی که می‌دونستم این جلد آخرین جلد از فاز تماماً حماسی و اساطیری شاهنامه است، تمام تلاشم رو کردم که تا جایی که می‌تونم ازش لذت ببرم (و به بقیه هم همین توصیه رو می‌کنم!)، چون می‌دونم که همگی دلتنگ این روزها و این شخصیت‌های دوست‌داشتنی خواهیم شد.

در پایان این فاز خیلی از شخصیت‌هایی که چندین جلد باهاشون زندگی کردیم و به نبرد رفتیم و از کوه و صحرا و دریا گذشتیم و از ته دل دوستشون داشتیم ترکمون می‌کنن. و من از همین الان که تازه کتاب رو تمام کردم دلم براشون تنگ شده. (از حال خرابم همین رو بگم که حین گوش دادن قسمت هشتادم پادکست هر چند لحظه یه بار متوقفش می‌کردم و وارد فاز internal screaming می‌شدم. گاهی هم البته دیگه external می‌شد 😂)
به هر حال، حسن کتاب در همینه که همیشه می‌شه به عقب برگشت و دوباره قصه‌ها و شخصیت‌های محبوب رو مرور کرد.

علاوه‌بر این‌ها، به نظرم کل این آرک سیاوش و به‌خصوص شخصیت خودش و کیخسرو ارزش نمادین و اسطوره‌ایِ زیادی داره، و قطعاً درباره‌ی این داستان و نقشش توی اساطیر ایرانی مطالعه‌ی بیشتری خواهم کرد. از اون داستان‌هاییه که نمادین بودن رو فریاد می‌زنه، اما تفسیرش از توان و سواد من خارجه. امیدوارم اگه دوستان اینجا اطلاعاتی دارن به اشتراک بذارن ♡
یک نکته‌ی دیگه، بعد از اینکه کیخسرو آهنگ رفتن کرد و اصرار و خواهش و نصیحت پهلوان‌ها هم اثربخش نبود، جایی که خسرو رفت و دیگران هم کاری ازشون ساخته نبود جز بدرقه‌اش و یاد کردن از خوبی‌هاش، از سرم گذشت که گمونم از بعدِ کیخسرو ایران ما دیگه روزگار بِهی به خودش ندید... :)))
شاید این روزها زیاد اساطیر می‌خونم.

یکی از دلایل ریویو ننوشتن من برای جلدهای قبل این بود که دوست داشتم بریده‌شعرهای محبوبم رو تو ریویو بیارم و خب، تعدادشون همچین کم نبود و انتخاب و نوشتنشون اینجا سخت.
ریویوی این جلد ولی خیلی دلی شد و از اونجایی که زیاد از پایان این فاز و رفتن شخصیت‌های آشنا و دوست‌داشتنی حرف زدم، با چند بیتی ریویو رو تمام می‌کنم که همین مضمون رو دارن.

جهان را چنین است آیین و دین
نمانده است همواره در به‌گزین
یکی را ز خاک سیه برکشد
یکی را ز تخت کیان درکشد
نه زان شاد باشد، نه زین دردمند
چنین است رسم سرای گزند
کجا آن یلان و کجا آن گوان
از اندیشه دل دور کن تا توان...

واقعاً فردوسی چه زیبا و بجا گفت. سرای گزند.


۵ مهرماه ۱۴۰۱
خوابگاه دانشگاه اصفهان
Profile Image for Fateme.
64 reviews17 followers
March 23, 2022
بدو گفت گودرز: من یک تنم
که بی گیو و بهرام و بی بیژنم
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Eshraq.
213 reviews22 followers
Read
August 22, 2025
کیخسرو زنده است و نزد خدای خود به جام جهان‌نما می‌نگرد.
Profile Image for Hosna.
473 reviews18 followers
January 15, 2024
بیشترین نبردهای شاهنامه در این دفتر بود (نبرد کیخسرو و افراسیاب) اما زیباترین گفتگوها هم. شگفت داستان و افسانه‌ای.
Profile Image for Fateme Rajabi.
26 reviews
Read
April 18, 2024
جهان را چنین است آیین و دین
نمانده‌ست همواره در به‌گزین
یکی را ز خاک سیه برکشد
یکی را ز تخت کیان درکشد
نه زان شاد باشد نه زین درد مند
چنین است رسم سرای گزند
Profile Image for Abtin lankarani.
34 reviews2 followers
December 16, 2019
داستان تلخ پايان پادشاهي كيخسرو ...
اطرافيانش همه او را ديوانه پنداشتند و هرچه كيخسرو از معنويات برايشان گفت ،انها بدنبال تقسيم قدرت بودند.

Displaying 1 - 10 of 10 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.