در مورد این کتاب احساسات چند گانه ای داشتم، تا اوسط کتاب نکاتی که در مورد زندگی اروپایی گفته میشد خیلی برام جذاب بود و خب طبیعتا نمیدونستم که تفاوت فرهنگ و زندگی ما و اون ها اینقد زیاده به خصوص جزئیاتی در مورد تفکیک زباله ها و ... و در واقع فرهنگ شهر نشینی! اما از اواسط کتاب به بعد گاهی حوصله ام رو سر میبرد.گاهی لحن طنز نویسنده من رو به خنده می انداخت. در کنار این ها بعضی جاها انگار داشتم اخبار تلویزیون رو نگاه میکردم، که البته با توجه به شغل نویسنده که گزارشگر تلویزیون هست، خیلی عجیب هم نیست، ولی برای اینکه انصاف رو رعایت کرده باشم باید بگم در نهایت اگه بخوایم زیاد سخت نگیریم نویسنده بی طرفی رو در نوشتن رعایت کرده و با خوندن این کتاب میشه چیزهای خوبی یاد گرفت، نویسنده قلم زیبایی داره و احساس میکردم که من هم اون جاها رو میبینم که توصیف کرده به خصوص در مورد بازدیدش از ایتالیا که همیشه دوس دارم اونجا رو ببینم:) از متن کتاب: این چه رازیست که ساکنان غرب هوای شرق را میکنند و ساکنان شرق هوای غرب را! رضایت از حضور را، رهایی را، آزادی و لذت بردن از نفسی را که میآید و میرود. کدام دست و تبر، در کجای جهان از بن برچیده است؟ شگفتا از آدمی که وقتی می ماند سودای رفتن دارد و وقتی می رود سودای بازگشت... پل رضایت در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به روزگار خود دل خوش نیست!؟
دلاوری رو معمولا از «صرفا جهت اطلاع» میشناسیم و برنامههای انتقادی که بعد از اون ساخت. شاید بین خبرنگارانی که در زمان دولت احمدینژاد بال و پر گرفتند و پیشرفت کردند، دلاوری از بقیه قابل تحملتر بود و یه جاهایی ایدهها و اعتقادات بازتری از بقیه نشون میداد که از شانسش یه سریها به سوپاپ اطمینان تعبیر میکردن و یه سریها به عنوان خارج شدن از خط نظام. البته مثل بقیه همکاران پرکار در اون زمان پلههای ترقی رو خوب طی کرد و تونست چند سالی دفتر واحد خبری در بلزیک رو اداره کنه. این کتاب از تجربیات اون بازه زمانی نوشته شده. مطابق انتظارم ایدههای برنامههای تلویزیونی آقای دلاوری توی کتاب هم دیده میشه یعنی با یک حفظ تم اسلامی سعی بر تعریف از پیشرفتها و فرهنگ غربی میشه که خب فکر کنم همچنان نه خیلی مورد پسند این ور طیف باشه و نه اون طرف. از ریویوهایی هم که تو همین گودریدز در موردش نوشته شده میشه فهمید که قشر طرفدار نظام رو ناامید کرده. من البته طبق معمول بحث اعتقادی رو سعی کردم بذارم کنار و کتاب رو با نگرش سفرنامه مطالعه کنم و خب امتیازی که بهش دادم بابت همین نگرش هستش. بزرگترین مشکل این کتاب عدم پیوستگی در روندش هستش یعنی غیر از اول و آخر کتاب که مشخص هست مربوطه به رفتن به بلژیک و برگشتن از اون هستش، بقیه فصلبندیها و متن کتاب هیچ نظم مشخصی رو طی نمیکنه و پر از جستار و تعاریف موقعیتهای مختلف هستش. یعنی فکر میکنم اگر نویسنده همین کتاب رو یک بار با یک نظم زمانی و فصلبندی قشنگتر ارائه میداد، بخشی از مشکلات حل میشد. مساله دوم هم اینکه واقعا با دید سفرنامه نمیشه بهش نگاه کرد چون بیشتر در مورد زندگیکردن در اون کشور هست و اونم به صورت جسته گریخته و نامنظم. یعنی حتی عنوان کتاب یعنی در پسکوچههای اروپا رو نمیشه توی متن به خوبی دریافت کرد. یه جورایی دو سه سال از زندگیشون رو به صورت خاطرهنویسی و روزانهنویسی در یک مجموعه جمع کردن و منتشر کردند این وسطها هم یه سری تحلیل از شرایط و اطلاعات در مورد اتفاقها و آدمها بهشون اضافه شده. در کل انتظارم خیلی بیشتر بود چون حتی بخش طنز قضیه هم خیلی خوشمزه و خندهدار در نیومده، خوبه ولی انتظارم بیشتر بود.
یکشبه تا نصفش رفتم و دیدم زورم میآره بخوام یک روز دیگه را هم صرف خوندنش کنم. بنابراین رهاش کردم. قلم روان و بیان تجربیات از مواجهه با غرب باعث جذابیت اولیهی کتاب میشه. و بعد، دیگر هیچ. مثل همهی کتابهایی از این دست، اشاره به «بیتمدنی ما در رانندگی» و «تفکیک زباله» و «کلاسهای مختلط شنا» و یکی دو تا چیز جدیدتر مثل رفتارهای آزارندهی سفیر از سر بیکاری و بیعملی. نهایتاً اینکه حالا چون نویسنده از صداوسیمای جمهوری اسلامی اومده، موقع بیان این جور حرفها، یک اشارهای هم به استعمارگری بلژیکیها در کنگو هم میکنه. شاید دو ستاره هم براش زیاد باشه، ولی اولش جذبش شدم و لابد اگه کسی انتظار زیادی نداشته باشه، براش بهاندازهی کافی جذاب باشه.
روایت های خوبی داره اما تحلیل های بسیار ضعیفی داره که اصلا مشخص نیست چرا و چطور مطرح شدن. اصل جذابیت کتاب باید مربوط به تحولات مرتبط با خبرنگاری باشه اما بیشتر شاهد یه سفرنامه شخصی با توصیفاتی درباره دوچرخه سواری زیر باران و از این ماجراها هستیم
روایت ها به شدت پراکنده و به شدت بی نظم است؛ از یک اتفاق سیاسی و تظاهرات ناگهان بدون هیچ فاصله ای وارد درگیری نویسنده با صاحبخانه می شویم
در مجموع باید گفت که آقای دلاوری نتوانسته یک روایت خوب و کامل از خبرنگار بودن در راوپا به خواننده منتقل کند
ما برای دفترچه خاطرات شخصی نویسنده پول پرداخت کرده ایم! این حقیقتی است که بعد از خریدن و خواندن این کتاب باید بپذیریم. در مقدمه کتاب نویسنده توضیحاتی در مورد مواجهه ش با غرب در سال های جوانی و نوجوانی می دهد و می گویند عاقبت تصمیم گرفتند که بروند و این غربی را که در همه ی روزگار جوانی شنیده اند از نزدیک ببیند و با حقیقت آن رو به رو شوند. توضیح جالبی است اما مساله شاید این است که نویسنده در طول کتاب حقیقتی در مورد غرب به ما نشان نمی دهد و شاید هم زیاد دنبالش نمی گردد. ما در طول کتاب بیشتر با بلژیک رو به رو هستیم تا اروپا و از این بلژیک تصویری سطحی می بینیم. در این حد که سرسبز است و مردمش ورزش می کنند و مقررات راهنمایی و رانندگی را رعایت می کنند. مواردی که اگر یک قوم و خویش فرنگ رفته داشته باشید بارها شنیده اید. خبری از حقیقت غرب نیست. حتی نویسنده تا انتهای کتاب تا حدی رسالت ابتدایی خود را فراموش میکند و اشاره نمی کند که دست آخر حقیقت غرب را پیدا کرده است یا نه.
علاوه بر آن نثر کتاب پراکنده و نامنسجم است و این چیزی نیست که راحت بتوان از آن عبور کرد (حتی اگر سخت گیرانه نگاه کنیم نوعی توهین به مخاطب است) ما از روایت درگیری با سفیر یک مرتبه به ماجرای دوچرخه سواری در صبح بارانی می رسیم و از آنجا یکمرتبه به هتلی در ایتالیا پرتاب می شویم. به همین خاطر است که می گویم نویسنده روایات پراکنده ای از تجربه زندگی خود در اروپا داشته است و آن ها را بدون هیچ نظم خاصی چاپ کرده است و ما هم به ناچار می خوانیمش
خواندن کتاب سخت بود، و از آن سخت تر این بود که مدام یادم می آمد که کتاب در زمان چاپ چقدر تبلیغ و تعریف و تمجید شد. کتابی که حتی از نظر زمانی هم مرتب نشده بود.
دلاوری خبرنگار واحد مرکزی خبر میشه در بلژیک و اگه بگم این کتاب پرینت خاطرات روزانهی دلاوری از اون دورانه، یحتمل بهترین توصیف ممکن رو انجام دادم. این رو البته خود دلاوری در مقدمهی کتابش هم میگه که قراره با خاطراتش مواجه بشیم اما پراکندگی کتاب، بعضی جاها خیلی توی ذوق میزنه. البته شاید بهتر باشه بگم «پراکندهگویی»های نویسنده.
اما لابهلای همین خاطرات، چیزهای جالبی از فرهنگ بلژیک و بعضی نقاط اروپا که دلاوری بهشون سفر کرده و همینطور رفتارهای محیرالعقول سفیر و کارمندان وزارت امورخارجه دستگیرتون میشه که بخش جذاب ماجراست.
اگرچه توی کتاب رگههایی از «ندید بدیدی» دیدهمیشه، اما به نظر من به یهبار خوندنش میارزه.
روان و خواندنی. عنوان کتاب گمراه کننده : بیش از 90 درصد کتاب در بلژیک میگذرد آن هم در پایتختش بروکسل. با توجه به سه سال اقامتش در بلژیک انتظار بیشتری داشتم. ولی در خیلی از موارد تفاوتی با مشاهدات یک توریست چند روزه ندارد.
یکی از مواردی که برای من تازگی داشت اشاره به سادگی و ساده زیستی اروپایی هاست. که دلایل مختلفی از جمله مسائل مالی و مالیاتی دارد و بخشی هم به فرهنگشان بر می گردد. لوکس ترین خیابان ها ویلاهای بلژیک در مقایسه با ویلاهای خیابان فرشته لنگ می اندازند. واقعا حیف ثروت هایی که در دیوارهای لوکس خانه ها منجمد شده حیف افکاری که در بند دیوارهای لوکس خانه ها حبس شده .
مشاهدهها و تحلیلهای یه خبرنگار که برای مدتی ساکن قارهٔ سبز میشه...
آقای دلاوری تو این کتاب سعی کرده به خوبیها و بدیهای هر دو طرف، ایران و اروپا، اشاره کنه و یه روایت معتدلی ارائه بده.
من با تمام مواردی که میگه موافق نبودم، از هر چهار جنبهٔ ماجرا :) یعنی خوبیها و بدیهای ایران و خوبیها و بدیهای غرب، ولی در مجموع دیدگاهش و نوع برخوردش با قضایا رو پسندیدم.
شاید بیشترین چیزی که از توصیفات بلژیک و اروپا دلمو برد سبز بودنش بود... اینکه وسط شهرت یه دریاچهٔ بزرگ داشته باشه و اینکه بتونی تو جادههای جنگلی زیبا قدم بزنی و زیر نمنم بارون راه بری. چقدر دلم این سبزی رو دوست داره... این تیکه از اروپا رو دلم میخواست بدون کم و کاست بتونم به کشورم اضافه کنم :) رویکردهاشون در ادارهٔ شهرها و کشورهاشون خوب بود ولی بدون ایراد هم نبود. یعنی طوری نبود که بگم دلم میخواد عین عین این کارها تو کشور منم انجام بشه :)
در کل کتابش نکات قابل تأمل زیادی داشت. و تیکههای نمکی که لبخند به لب آدم میآورد هم کم نبودن :)
پایانبندی کتاب رو هم خیلی دوست داشتم و حس خوبی بهم داد... یادم افتاد که سبزترین و زیباترین نقاط جهان هم برای من این سرزمین کویری زخمخورده نمیشه...
اونایی که محمد دلاوری رو میشناسن صراحت و شیرینی ریز کلامش رو میشناسن؛ کتابش هم صریح و شیرین هست. کتاب،روایت نویسنده(خبرنگار صدا و سیما) از زندگی در بلژیک هست. البته که سفر هایی هم به سایر کشور های اروپایی داشته که ماجراهای اون ها رو هم در بخش هایی از کتاب گنجونده. از اون جهت که نویسنده یک ژورنالیسته قاعدتا نگاهش به مسائل مختلف با یک انسان عادی فرق می کنه و از این جهت اطلاعات خوبی راجع به سیستم اقتصادی کشور های اروپایی، مسائل سیاسی و... میده. تقریبا توی کتاب به همه ی مسائل گریز زده، از سیستم آموزشی، اقتصادی و درمانی تا شیوه ی رانندگی و مسائل و ارتباطات روزمره. این کتاب جزو کتابایی بود که بعد مدت ها با اشتیاق فراوون، تقریبا یک نفس خوندمش... از جملات انتهایی کتاب: " بسیاری از من می پرسند چرا همان جا نماندم؟! آن جا بسیاری به من می گفتند خوش به حالت که بر می گردی! این چه رازی است که ساکنان غرب هوای شرق را می کنند و ساکنان شرق هوای غرب را ! رضایت از حضور را، رهایی را، آزادی و لذت بردن از نفسی را که می آید و می رود، کدام دست و تبر در کجای جهان از بُن برچیده است؟ شگفتا از آدمی که وقتی می ماند سودای رفتن دارد و وقتی می رود سودای بازگشت...پل رضایت در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به روزگار خود دل خوش نیست؟! "
در روایت اروپا فارغ از نگرش نویسنده، خود روایت و توصیف ها فوق العادن اما در این کتاب اسرار بیش از اندازه ای به بی طرف بودن روایت و نتیجه گیری می شه دید گرچه در نیتیجه گیری پایانی به شما نمی گه چی خوب و چی بد و صرفا یک سری توصیفات و شرح اتفاقات که اصلا شما رو به نتیجه گیری صوق نمی ده و این کارو به شما می سپاره اما من از قسمتی که می گه اروپایی ها صرفا به دنبال خوشی، استراحت، زندگی خوب، تفریح و ... هستند و ایچ گونه آرمان معنوی ندارن، کاملا مخالفم !!!! انگار کل چیزی که اروپایی ها بهش رسیدن برتری زندگی و روح شون یا زندگی معنوی شون کاملا نابود شده یا بی بهره ان! این که زندگی اروپایی هارو بر اساس مادیات بدونیم یا بگیم کلا زندگی معنوی ندارن، من اصلا با این عقیده همراه نیستم شاید زندگی معنوی رو در سفر کردن پیدا کرده یا کمک به فقرا یا شرکت در سازمان های خیریه .... اگر دوست دارید از نگاه یک ایرانی که به نقاط مختلف دنیا سفر کرده آشنا بشید بنظرم منصور ضابطیان بهترین کسی که این کارو انجام داده و کتاب های مارک و پلو اش رو من به همه توصیه می کنم
This entire review has been hidden because of spoilers.
این چیزی که مشخصه اقای دلاوری نثر روانی تو کتاب داره که ادم رو از خوندن کتابش خسته نمی کنه، اما محتوای کتاب در حد صحبت های یه راننده تاکسیه که رفته باشه یه کشور اروپایی رو ببینه و بخواد واسه شما تعریف کنه. یعنی اینکه معمولا تحلیلی انچنانی وجود نداره و اگر هم وجود داره معمولا سطحی ست. (البته بعضی جا ها هم از برخی منابع واسه تحلیل هاشون استفاده کردن که از این موارد مستثنی است.) ولی نکته ای که خیلی برام جلب توجه کرد این بود که چرا اقای دلاوری که اینقدر سعی کردن ظرافت های سفر و اتفاق هایی که براشون افتاده رو بگن، اسمی از خانمش رو توی کتاب نیورده، مشکلاتی که اون باهاش دست و پنجه نرم می کرده، کارایی که انجام می داده و از این جور حرفا. نکنه که خدایی نکرده اقای دلاوری هم ازون دست ادماست که همسرشون رو منزل صدا می کنن. 🤔
این کتاب خرده روایت های ماموریت و زندگی ۳ ساله محمد دلاوری به عنوان مسيول دفتر سازمان صدا و سیما در بروکسل پایتخت بلژیک در اروپا همون شیرینی همراه با جدیت در طرح مسایل که در برخورد ها و اجرا های دلاوری هست کاملا در کتاب موج میزنه و واقعا لذت میبردم از خوندن این روایت ها روایت هایی که کاملا شخصیت پرسشگر و جستجوگر دلاوری را به عنوان یه خبرنگار تداعی میکنه و پرسش های زیادی رو در ذهن مخاطب ایجاد میکنه و دید نسبتا خوبی رو مخصوصا در یسری جزییات زندگی در اروپا به خصوص بلژیک که حکم روستای اروپا رو داره به مخاطب میده سفرنامه ها و این دست کتاب ها رو به خاطر دوست دارم که دنیامو بزرگ تر میکنه و همش بهم یادآور میشه که در بقیه نقاط دنیا هم مردم زندگی میکنن خوندن این کتاب به نظرم برای هر ایرانی میتونه جذاب باشه --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- این چه رازی است که ساکنان غرب هوای شرق میکنند و ساکنان شرق هوای غرب! رضایت از حضور را ، رهایی را ، آزادی و لذت بردن از نفسی را که می آید و میرود. کدام دست و تبر ، در کجای جهان از بن برچیده است؟
باسمه تعالی کتاب بدی نبود. تجربیاتی که آقای دلاوری در حدود دو سال و نیم حضورشون در بلژیک داشتن جالب توجه بود؛ خاصه در مورد الزامات قانونی فراوان که هم مردم ملزم به رعایت هستن و هم دولت! بعضی جاها که تحلیلهای شخصی ایشون بود، جای بحث داره که البته خودشونم نگفتن حتماً فقط این نظر درسته... به شخصه دوست داشتم جزئیات بیشتری از جامعه بلژیک و به صورت کلی اروپا ارائه بشه که در برخی حوزهها این اتفاق افتاده بود و در برخی نه. در هر حال به صورت کلی پیشنهاد میکنم که بخونید.
بسم الله الرحمن الرحیم بی اغراق با محمد دلاوری در پس کوچه های بلژیک قدم زدم ولی خب انصافا ۹۷۶ روز طول نکشید. نهایتا ۱۷۶ روز...😉😉 کتاب نثر روان و ساده ای داره و به شدت خوش خوان هست و نویسنده سعی کرده جامعه هدف رو با دقت و عمیق برای خواننده به تصویر بکشه هر چند به نظرم می تونست خیلی بهتر از این ها باشد. یکی دیگه از نکات منفی کتاب پراکنده گویی های نوسنده است. تکه های مختلفی پشت سر هم ردیف شده اند بدون اینکه تکه قبلی تو ذهن خواننده شکل بگیره و البته این ویژگی خبرنگاران هست که نیمی از مطلب رو به عهده ذهن خواننده می گذارند.... عنوان کتاب ۹۷۶ روز در پس کوچه های اروپاست ولی چیزی که شما می خونید ۹۷۶ روز در پس کوچه های بلژیک خاصه بروکسل هست. عنوان کتاب خواننده رو جذب میکنه به شخصه با خوندن عنوان کتاب این تصور در ذهنم بود که قراره واقعا از نگاه یه ژورنالیست حرفه ای گشتی در پس کوچه های این قاره سبز بزنیم که این اتفاق نیفتاد و به شدت حالم گرفته شد. محمد دلاوری برای من یادآور خبرنگاریه که نگاه کلیشه ای خبرنگاران صدا و سیما رو نداره و برای خوشآیند خیلی ها حرف نمی زنه و این تصور باعث شد انتظار بیشتری ازش در نویسندگی داشته باشم. امیدوارم تو کتاب های بعدیش بهتر و بهتر بشه و مارو شگفت زده کنه...
این کتاب، یک سفرنامهی خالی نیست! یا شاید بهتر است بگویم اصلا سفرنامه نیست؛ تعدادی گزارش و خاطره است که با هم آمیخته شدهاند و ترتیب خاصی هم بینشان نیست. اما اینکه از نظر تکنیکی پراکنده است، به جذابیتش ضربهای نمیزند و احتمالا علتش این است که دو سه سال زندگی کردن در یک کشور، خاطرات جذابتری میسازد نسبت به زمانی که فقط چند روز یا چند هفته در آن مسافری. بهترین بخش کتاب هم دو صفحهی پایانیست که شما را به یک ترن هوایی احس��سات میبرد و سردرگم میمانید که باید چه کار کنید! اینجا نمیآورمش تا خودتان بخوانید. D:
به نظرم سبک جذابی از سفرنامه نوشتن رو جدیدا داریم می خونیم ، این کتاب و کتاب های منصور ضابطیان خواننده رو خسته نمی کنه و گفتنی ها رو طنزپیچ شده به خواننده میگه . تو اینکتاب محمد دلاوری از دو سال و اندی اقامتش در بلژیک به ویژه شهر بروکسل صحبت می کنه و عقاید، فرهنگ ، مسائل سیاسی ، اقتصادی و ... رو به تصویر می کشه. من کتاب رو دوست داشتم .
محمد دلاوری خیلی روان و پر شور و گیرا، خاطرات ۹۷۶ روزی که در اروپا به عنوان خبرنگار جمهوری اسلامی زندگی کرده را نوشته است. توصیه به مطالعه میکنم برای کسایی که مایلند توصیف غرب را از نگاه شخصیتهای مختلف بدانند...
⭕سفرنامهخوانی علاوه بر لذت کتابخواندن این لذت رو به همراه داره که باعث میشه با مکانهایی آشنا بشی که احتمالا هیچ وقت فرصت رفتن به اونجا رو پیدا نمی کنی (مثلا خواندن در مورد کرهی شمالی در کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ) این کتاب ،بخشی از خاطرات آقای دلاوری است در دوران ماموریت ایشون از طرف صدا و سیما در بلژیک (در اواخر دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد و اوایل دوران آقای روحانی) اغلب کتاب در مورد بلژیک هست و بخش هایی هم در مورد موزه لوور ، ایتالیا ، موناکو و ...
⭕بخشی از کتاب: آدمیزاد همیشه دیروزش را بیشتر از امروز دوست دارد. همیشه دیروز جنسها ارزانتر بوده است، آدمها با هم مهربانتر بودهاند، زمین جای بهتری برای زیستن بوده است... اما امروز هوا بدتر است، حرمتها بر باد است و جیبها خالیتر... برای آدمِ شیرِ خامخورده همواره جای دوری هست که مردمش خیلی خوب و شاد زندگی میکنند، جایی به نام "خارج" یا دستکم "هرجا که اینجا نباشد"
⭕پ.ن (صرفا برای درددل): در کشورهای غیرنفتی ، چون مفتی که از نفت به دست میاد وجود نداره برای کسب درآمد باید کار کرد و با قیمت رایگان و بدون زحمت حتی فحش هم به آدم نمیدن این رو از کتاب نفحات نفت آقای امیرخانی خوندم و در این کتاب هم قسمتهایی رو موید بر این حرف دیدم که دعوت می کنم یکی از این هارو بخونید: ... در این بازارها علاوه بر فروشندگان حرفه ای مردم عادی نیز کالاهای دست دوم خود را می فروختند و بودن در این بازار برخلاف فرهنگ ما به هیچ وجه نشان بدبختی فروشنده یا خریدار نبود... اینجا والدین از هر فرصتی استفاده می کنند تا علاوه بر پول درآوردن ، خرید و فروش را به فرزندان خود بیاموزند
🔷نام #کتاب: ۹۷۶ روز در پس کوچه های اروپا 🔶نویسنده:#محمددلاوری 🔷 انتشارات: #قدیانی 🔶تعداد صفحات: ۲۴۰ صفحه 🔷#نظر_اینجانب😅 🔶این کتاب سفر و زندگی ۲ سال و نیمه آقای دلاوری به کشور بلژیک و شهر بروکسل است. از بین سفرنامه هایی که خوندم این کتاب تو رتبه پایین تری قرار میگیره در عین جالب بودن قسمت هایی از کتاب و اطلاعاتی که به خواننده میداد نکات ضعفی هم دیده میشه یکی از این نقاط ضعف طولانی بودن فصل ها است. میشد این کتاب رو به فصل های کوچک تر تقسیم کرد مطالب هر فصل پیوستگی نداشتن و گاهی بعد از تموم شدن یک پاراگراف و رفتن سراغ پاراگراف بعدی داستان به کل تغییر میکرد ؛ بهتر بود لااقل این اتمام مطلب رو با سه تا ستاره بین پاراگراف ها برای خواننده کتاب مشخص میکردن مورد دیگه اینکه اوایل کتاب خیلی به مسائل سیاسی پرداخته شده بود، مسائل قدیمی ای که امروزه خواننده با خوندنش نه تنها لذتی نمیبره و جذابیتی براش نداره بلکه حوصلش هم سر میره و دوست داره زودتر این بحث تموم بشه البته نمیشه گفت این کتاب هیچ نکته مثبتی نداشت چرا داشت هیچ کتابی بدون نکته مثبت و آموزنده وجود نداره از نکات مثبت این کتاب صحبت نویسنده درمورد فرهنگ و سنت و عقاید مردم اروپا بود که گاهی خیلی از ایران بهتر بود و گاهی بالعکس این کنار هم قرار دادن فرهنگ ها جلوه خیلی خوبی داشت. کاش آقای دلاوری عکس هایی از سفرشون رو ضمیمه این کتاب میکردن تا تصویر سازی ذهنی خواننده تکمیل میشد. در کل کتاب خوبی بود و تشکر می کنم از آقای دلاوری که با یادداشت کردن خاطراتشون ما رو با خودشون همراه کردن در این سفر
سلام. من دانشجوی دکتری و مقیم کانادا هستم. همیشه به خوندن زندگی نامه ها و سفرنامه ها علاقه داشتم. این کتاب سومین کتاب از بین سفرنامه نوشت هایی هست که اخیرا به تحریر در اومده که موفق شدم بخونم. من کتاب رو دوست داشتم. خیلی رواننوشته شده . همزمان تجربه نگاری میکنه و همزمان اطلاعات خوبی از دانش شخصی نویسنده رو نشون میده. هر چند که این رخ نمایی ها با اینکه دلچسب هستند سعی شده کم باشند تا نوشته هویت تجربه نگاری خودشو از دست نده.
برای من عنصر زمانتوی نوشتن خیلی مهم هست. با اینکه نویسنده بارها گریز به اینده یا گذشته میزنه زمان همچنان سلیس به جلو میره و پرش های زمانی خیلی خوب در متن هضم شدند.
توصیفات هم توصیفات دقیقی هستند. مشخصه نویسنده برای هر نوشته وقت صرف کرده.
من به کتاب امتیاز کامل میدم چون به رسالت خودش عمل کرده.
واقعا از بهترین وخاطره انگیز ترین کتابهایی بود که خوندم خاطرات روز مره و بانمک جناب دلاوری که چندین سال خبرنگار صدا و سیما در بلژیک بودن. خیلی خیلی جذاب و بانمک و قابل تأمل هست و زوایای جدیدی از #اروپا رو به ما نشون میده. 🎄🎄🎄🎄🎄🎄🎄🎄🎄🎄🎄 برای اروپایی ها هدف مهم زندگی لذت بردن است و اگر رویدادی موجب کاهش لذت ها شود به سرعت زمینه ی افسردگی فرد مهیا میشود و در این میان هیچ مستمسک معنوی هم وجود ندارد که بتواند به او کمک کند تا شرایط جدید را تحمل کند! https://taaghche.com/audiobook/120410...
با گارد سمتش نمیام ولی نویسنده با اسم کتاب بهت داره دروغ میگه، کتاب راجب سفر نویسنده در بلژیک و یه ۶ روز کوتاه سفر به ایتالیا و فرانسه و ... ست.از حق نگذریم هم قلمشون خیلی رون و خوب بود هم بیانشون راجب برخورد اولیشون با اروپا و توصیف خوبشون. باز با همه اینا دیگه چیزی برای گفتن نداشت و احساس میکردم در طول کتاب نویسنده خیلی سعی در خود سانسوری داشت. یه چیزیشم که خیلی رو عصابم بود این بود که اگه یه غیر ایرانی اینو بخونه فک میکنه ایران بهترین جای دنیا ست. اولش داشت خوب پیش میرفت ولی وقتی وارد اروپا شد فقط میگفت ایران بهتر دلم برا ایران تنگ شده و از این حرفا که دلت می خواست کلت و بکوبی به دیوار.
کتاب ساده بود. خیلی گیرا نبود اما نکات جالب و کوچیکی هم توی نوشتهها بود. نویسنده سعی کرده بود بیطرف باشه. یک سفرنامهی شخصی بود و با دید یک خبرنگار نوشته نشده بود. موضوعات یکم پراکنده بودن و خوب سرفصلبندی نشده بودن. اما برای تایم کوتاهی میتونست باعث بشه که ما توی اروپا همراهش قدم بزنیم یا شایدم مثل خودش بیشتر بشینیم یا دوچرخه سواری کنیم!!😅 من برای عطش سفر و کشف جاهای جدید خودم خوندمش. برای اینکه تخیلم با مشاهدات نویسنده همراه بشه و زاویههای متفاوتی از سفر و باقی چیزها رو ببینم که توی اینترنت و فضاهای مشابه پیدا نمیشه. مثل باقی سفرنامههایی که خوندم.
۴.۵ ستاره ⭐ به جزئیات خوبی پرداخته بود و بنظرم اطلاعاتش نه صد در صد جامع ولی خوب و به قاعده بود و نکات جالبی رو بهش پرداخته بود که شاید این حجم اطلاعات رو در کتاب های منصور ضابطیان نمیبینیم البته این ماحصل سال ها زندگی در اون کشور و متفاوت بودن سبک ضابطیانه که خرده ای جایز نیست بر گرفتنش! چون عاشق اونم هستم😊 نمیدونم چرا پرش های زمانی و نامنسجم بودن خاطرات که انقدر همه باهاش مشکل دارن برای من بوجود نیومد؟! و حتی اگر خاطره نویسی هم باشه اشکالش کجاست؟؟ به من که خوش گذشت با خوندنش فقط کاش عکس هم داشت خیلی بهتر میشد
اولین کتابی بود که از اقای دلاوری میخوندم، ایشون بابت اجراهاشون تو صدا و سیما کمی میشناختم کتاب در مورد ماموریت تقریبا سه ساله ایشان در بلژیک هست که به موازات اون تجربیات خودشون نگارش کردن در این مدت سفری هم به بعضی نقاط دیگه اروپا داشته اند کتاب نکات بعضا جالبی اشاره میکرد ولی خیلی جاها جهت گیرب های تحت پرچم جمهوری اسلامی ایشون به ارزش کتاب لطمه وارد میکرد بشخصه فکر میکردم کتاب غیرجذاب و بشدت وابسته به ایدئولوژی جمهوری اسلامی باشه ولی در مجموع اینجوری نبود
کتاب زبان خیلی شیرینی داشت مثل زبان خودم توی نوشتن و از این جهت باهاش خیلی راحت بودم. در کل کتاب خوبی بود و سعی داشت اروپا رو اونجوری که هست به آدم بشناسونه اون هم از دید یک خبرنگار که کنجکاوی جزء جدایی ناپذیر وجودشه محمد دلاوری خیلی سعی نکرده بود بدور از قضاوت چهره اروپا رو نشون بده و از دید یک ایرانی با قضاوت های خاص خودش این کار رو کرده بود. این قضاوت گاها بد هم نیست!
به قول دوستان ۹۷۰ روزش بلژیک بود و ۶ روز باقی مانده در سایر کشورها از فرانسه و موناکو گرفته تا هامبورگ در آلمان. کتاب از نظر من بیشتر نقدی بود بر خود ما ایرانیها و پر بود از مقایسه اینکه ما بدیم و آنها خوبند و قشنگ، از جمع آوری زباله گرفته تا رانندگی و آداب استفاده از امکانات عمومی. من اما کتاب رو دوست داشتم، چون صادقانه بود، روان و خواندنی هم بود، حداقل به یک بار خواندنش میارزید.