آنچه در تاروپودِ زندگی خوب تنیده شده است رهیافتی است که به «اخلاقیات فضیلتمدار» شناخته میشود. فضیلتها مهارتها، عادتها و مزیّتهایی هستند که اگر بتوانیم آنها را بپرورانیم به ما امکان شکوفا شدن میدهند. اخلاقیات فضیلتمدار در پی پاسخهای قطعی نیستند، بلکه در جستوجوی یک شیوهی زندگی هستند.
زندگی خوب شامل 5 بخش (فضیلتهای معنوی، فضیلتهای مصیبتبار، فضیلتهای اجتماعی، فضیلتهای عملگرایانه، فضیلتهای فردی) و ۳۰ «گام» است؛ نویسنده برای آنکه خواننده بتواند این 30 «گام» را درست بپیماید، برای هر گام یک راهنما برگزیده است ــــ از ارسطو و افلاطون گرفته، تا هانا آرنت و ژاک دریدا و تولستوی و یونگ و اسکار وایلد و فروید. به این ترتیب، در طول خواندن این کتاب، با 30 شخصیت استثنایی تاریخ بشر و نیز با برخی از عالیترین اندیشههای بشری در طول تاریخ دربارهی چهگونه خوب زیستن آشنا میشوید. در پایانِ هر فصل نیز، توصیههایی با عنوان «گامی دیگر» آمدهاند، در قالب اشارهها و آگاهیهایی که میتوانند عمیقاً در وجود خواننده ریشه بدوانند. در زندگی خوب، برخی از عمیقترین و کهنترین رگههای حکمت کهن بازگشایی شدهاند و نیز نقبی زده شده است به رگههایی دیگر که تازهترند اما شاید از نگاهها دور ماندهاند.
این کتاب را از کتاب «۴۲ اندیشه ناب» از همین نویسنده، بیشتر دوست داشتم. ******************************************************************* زندگی خوب آن است که کشف و شناسایی شود. زندگی خوب آن نیست که پیشاپیش شناخته شده باشد و قوانینی باشند تا شما را به سمت آن هدایت کنند. زندگی خوب شادی بیشتر و درد کمتر نیست. زندگی خوب آن است که لحظه به لحظه و ماه به ماه رشد کند. صفحهی ۲۶ کتاب «بدتر از همه آن است که زیبایی همانقدر که رمزآمیز است هولناک هم هست. خدا و شیطان آنجا با هم در نبردند، و میدان نبردشان هم قلب آدمی است.» فئودور داستایفسکی. صفحهی ۴۷ کتاب «دنیای خوب نیازمند دانش است، نیازمند مهربانی و شجاعت است، نه حسرت گذشته را خوردن یا هوش و اندیشهی آزاد را به بند کلماتی کشیدن که سالها سال پیش گروهی جاهل به زبان آوردهاند. زندگی خوب نیازمند نگاهی بیپروا و اندیشهای آزاد است. نیازمند امید به آینده است.» برتراند راسل. صفحه ۷۸ کتاب اخلاقیات هم از جایی عمیق و غریزی میآیند، جایی بیشتر متعلق به احساس تا باور. آنها از عمق و بنیاد انسانیتمان حکایت میکنند، و بههمین خاطر است که پیروی از آنها انسانیتمان را وسعت میبخشد. و دستاورد زندگی خوب، فراتر از همهی اینها، آزاد ساختن ماست از زندانوارهی نگرانیهای کوچکمان، از افکار خودخواهانهای که میتوانند از همهمان بیداد گرانی بسازند. صفحات ۸۰-۸۱ کتاب فقدان از همان لحظهی تولد با ماست، و تولد اولین فقدان بزرگ زندگی است: از دست دادن خلوت گرم رحم. صفحهی ۱۱۵ کتاب داستانها نوعی «بازی با زندگی» هستند. آنها به شما امکان میدهند تا احتمالات ضعیف را هم مورد توجه قرار دهید. داستانها موقعیتهایی را به شما پیشنهاد میکنند که در زندگی واقعی ممکن نیستند. محبوبیت داستانهای جنایی و کارآگاهی شاهدی هستند بر این مدعا که شما میتوانید، با ورودی خیالی به قلمرو هراس و جنایت، از امکانها و گزینههایی آگاه شوید که اگر در زندگی واقعی آنها را برمیگزیدید، مصائب و مخاطراتی جدی برایتان به بار میآورد. صفحهی ۱۴۱ کتاب از آنچه گفته شد چنین برمیآید که زندگی خوب، در هر زمانی، تا حد زیادی بسته به کیفیت داستانهایی است که پیرامون آن است. جامعهای که افسانهها و روایتهای غنی دارد جامعهای خواهد بود که در آن شکوفایی انسانها امکانپذیر است. جامعهای که روایتهایش را سانسور کند نه تنها به برهوتی فرهنگی تبدیل خواهد شد، که بیابانی خواهد شد خالی از زندگی انسانی. صفحات ۱۴۱-۱۴۲ کتاب «مشکل این جهان آن است که ابلهان پر از اطمیناناند و عاقلان پر از تردید.» برتراند راسل. صفحهی ۱۴۸ کتاب ارسطو میگوید که شاید شما کسی را بشناسید که همهچیز دارد: پول، شغل، موفقیت، دانش، استعداد، زیبایی. اما همین فرد اگر دوستی نداشته باشد، احساس میکنید زندگیاش چیزی کم دارد. چنین فردی هرچه هم که به دست آورد نمیتواند آن کمبود را جبران کند. صفحهی ۱۵۳ کتاب «عشق نگاه کردن به یکدیگر نیست بلکه نگاه کردن به بیرون از خود است، با یکدیگر و هر دو به یکسو. » آنتوان دو سنت اگزوپری. صفحهی ۳۱۹ کتاب
این کتاب احتمالاً بین کتابهای فلسفهی زندگی جزو مبتدیها محسوب میشه. کتابی که خیلی تخصصی نیست، و برای خوندنش کافیه که علاقمند باشی. کتابی که یه دید کلی به تو میده درمورد فلسفه. کتابی که میتونه یه شروع خوب باشه! و حقیقتاً من خیلی دوستش داشتم. ۳۰ فصل مختلف وجود داره، و در هر کدوم از اینها یکی از فضائل یا موضوعات مربوط به انسان بررسی میشه. در هر فصل یک فیلسوف به اصطلاح همراه ماست. و به این بهانه، با اندیشههای اون فیلسوف درمورد اون موضوع آشنایی پیدا میکنیم. فکر میکنم کتاب طوری نوشته شده که بهجای دادن "جوابهای قاطع"، سوالهای تاملبرانگیز ببخشه! پس اگر آدم نکتهسنج و متفکری باشی، با خوندن این کتاب کلی موضوع خوب برای فکر کردن پیدا میکنی. مسلماً با برخی اندیشههای مطرح شده موافق بودم و با برخی نه. و این ویژگی فلسفهست! فلسفه خوندن به تو یاد میده که همیشه قرار نیست با بقیه همنظر باشی. که آدمها متفاوت فکر میکنن، و چیزی که از نظر تو مزخرف و بیمعنیه میتونه برای دیگری حقیقت بزرگی باشه؛ و بالعکس. درواقع فکر میکنم بهطور کل فلسفهخوانی به ما توانایی پذیرش و درک عقاید مختلف، و در عین حال، نقد کردن و به آسانی تاثیر نپذیرفتن از اونها رو میده. خوبی این کتاب اینه که با خوندنش، با تعداد زیادی کتاب خوب آشنا میشی! انگار که این کتاب، معرفی کتابهای دیگه هم باشه.
این کتاب برای من سراسر تعجب بود. اول اینکه کتاب برخلاف اسمش که خیلی روانشناسی رو می زنه، ولی با این همه خیلی اثر متفاوت و عمیقی هست. دوم اینکه من این کتاب به عنوان یکی از سه کتاب معین شده برای درس ۳ واحدی کاربست نظریه و اندیشه های جدید در علم سیاست گذروندم!!! در حقیقت توی این کتاب نه به صورتی که امروزه رسم شده فلسفه رو ساده و همه فهم کرده ، نه به صورت کلیشه ای به مباحث پرداخته. بلکه مارک ورنون تونسته فلسفه ی زندگی رو به زبان ساده مطرح کنه... و ذهن رو با سوالهای ساده به چالش بکشه...
📕 #زندگی_خوب ۳۰ گام فلسفی برای کمال بخشیدن به هنر زیستن 📝 #مارک_وِرنون _ نویسنده در این کتاب، مخاطب رو با ۳۰ شخصیت استثنایی تاریخ بشر و نیز برخی از عالیترین اندیشههای بشری در طول تاریخ درباره چه گونه خوب زیستن، آشنا میکنه. در پایان فصلهای کتاب، توصیههایی با عنوان «گامیدیگر» درج شدن که اشارهها و آگاهیهایی هستن که میتونه بر خواننده تاثیر بزاره.
این کتاب ۵ بخش داره که به ترتیب عبارت اند از: «فضیلتهای معنوی»، «فضیلتهای مصیبت بار»، «فضیلتهای اجتماعی»، «فضیلتهای عملگرایانه» و «فضیلتهای فردی».
هنر _ فراتر از مصرفگرایی، زیبایی _ راهنمایی زندگی، آزادی _ دست شستن از چیزها، معنا _ یا: چرا حرف زدن خوب است، دین _ پر کردن یک خلا، دیدن _ درسی درباره نگریستن به جهان عناوین بخش اول کتاب هستن. در بخش دوم هم این عناوین چاپ شدن: خشم _ موقعیت ناگوار، پول _ انجماد آرزوها، سوگواری _ پرهیز از افسردگی، تعهد _ آن چه حاضرید برایش جان دهید، داستان گویی _ تخیلات اخلاق مدارانه، بی یقینی _ و ارزش تردید.
معاشرت_ یا بندهای رهایی بخش، توجه به کره زمین _خانه ما، دوستی با همنوع _ و نیش و نوشها، دوستی با حیوانات _و ارزش غریبهها، رابطه زن و مرد _ و آن چه باعث توفق آن است، مدارا با مردم _ یا خردمندی دیگران هم عناوین بخش سوم هستن. در بخش چهارم هم که درباره فضیلتهای عملگرایانه است، این عناوین چاپ شده : شوخ طبعی _ انسان دوستی و فروتنی آن، موسیقی _ و درس گرفتن از اشتباهات، سکون _ زندگی مضاعف، فرزانگی _ یا دانش عشق، شگفتی _ در امور عادی، کار _ و تبدیل شدن به آن چه هستند.
فضیلتهای فردی هم که نام بخش پنجم کتاب هست، در بر گیرنده این عناوین میشه : بخشایش _ و آینده ای که از آن ماست، قدرشناسی _ و آن شگفتی که نامش زندگی است، امید _ و شهامت بودن، فردیت _ نه فردگرایی، عشق _ یا چه گونه میتوان آزاد بود اما نه بی بند و بار، من _ با خود صادق بودن.
یک کتاب خوب و به غایت عالی که از خوندنش واقعا لذت بردم، این کتاب با استمداد از فلسفه دریچه ی جدیدی از زندگی رو به روی انسان باز میکنه و بینش ما رو به زندگی تغییر میده یا بهتر هست بگم تسلط آگاهانه به رفتارهای ما خواهد بخشید. ساختار کتاب بسیار منسجم و جذاب هست و ترجمه بسیار خوب و روان آقای #پژمان_طهرانیان چند برابر بهترش کرده. امیدوارم بخونید و لذت ببرید 😊
همانطور كه از عنوان كتاب پيداست در اين اثر نويسنده در سي فصل مجزا با كمك از نوشته هاي ساير فيلسوفان و اديبان، سعي در معرفي سي گام فلسفي براي بهتر زيستن كرده است. از جمله مباحث پرداخته شده در اين كتاب مي توان به فضيلت هاي معنوي، اجتماعي، فردي و عملگرايانه و حتي مصيبت بار اشاره كرد، كه در مورد هريك مثالهاي گوناگوني ذكر شده است. نويسنده در حالت كلي با ديدي نسبتا مذهبي به مسائل پرداخته است، اما موارد مطرح شده در كتاب جدا از نظر شخصي نويسنده مباحث تامل برانگيزي مي باشد كه با توجه به فلسفه ي زندگي هر فرد مي تواند قابل توجه و مفيد باشد. قسمتي از كتاب: "تنوع و تكثر آدميان مدارا را در جايگاهي فراتر از فضيلت قرار داده و آن را به ضرورتي براي بقا تبديل كرده است."
یکی از دلایل تربیت فرزندان میتوناد همین باشد که مادر و پدر جهان بینی شما را شکل میدهند. چرا که نگاه شما به انهاست و یاد میگیرد امور را همان گونه ببینید که انها میبینند. بر همین اساس بچه ها عموما گرایش دارند همان نوع حرفه ای را در پیش بگیرند که مادرو پدرشان در پیش گرفته اند. والدین متخصص علوم و فنون عموما بچه هایی دارند که به علوم و فنون میپردازند. والدین اهل فرهنگ و هنر عموما بچه هایی دارند ال فرهنگ و هنر. و برعکس آن هم صادق است، بچه هایی که در برابر بزرگترهایشان دست به طغیان میزنند. شاید چون به جهان بینی کوته بینانه آنها معترض اند. انها طی این طغیان تلاش میکنند تا جهان بینی والدینشان را به کناری نهند. گرچه طغیانشان در اغلب مواقع از انجا که صرفا واکنشی به ان جهان بینی است کماکان در همان چارچوب باقی می ماند. و با ان تعریف می شود. این گونه است که فرزند یک سیاستمدار انارشیست می شود و فرزند یک کشیش ملحد. بنا به تعریف عاشق شدن را پایانی هست این دیدگاه اریش فروم هم بود. او توضیح میدهد که اساس عشق بر آشنایی دو غریبه با یکدیگر است. پس وقتی دیگر برای طرف مقابلتان غریبه نباشید و او همچنان احساس غریبگی مطبوعی با شما نداشته باشداحساس عاشق بودن و وجد حاصل از آن هم به تدریج فروکش خواهد کرد. آنچه پیش تر معجزه آسا بوده کم کم کسالت بار می شود در مرحله بعدی به سادگی میتونا حس کرد که اگر پیشتر در مسیرعشق افتاد هبودید حالا از ان بیرون افتاده اید. حتی وسوسه می شوید همه چیز را به هم بزنید خطرناک انجاست که مردم به همین عاشق شدن و شور و هیجان های گذرای ان وابسته شوند. شاید بتوان گفت که فرهنگ غرب هم عملا به این راه و رسم عشق ورزی اعتیاد پیدا کرده است. اما فروم میگوید عشقی دیگر گون هم در کار هست که او در مسیر عشق ایستادن و ماندن نامیده است. بر خلاف عاشق شدن معمول که همان در مسیر عشق افتادن است و اساسش کمابیش بر غریبه بودن طرفین می باشد در مسیر عشق ایستادن و ماندن عشق ورزیدن به دیگری است. چرا که او را به همان خوبی میشناسید که خودتان را. و لذت چنین عشقی در شادمانی حاصل از آن است که کس دیگری را می شناسید و او هم شما را میشناسد.
فلسفه به زبان ساده برای ادمهایی مثل من که شاید هنوز اول راه اند بسیار لذت بخش و عالی بود.
آنچه باعث شد کتاب را شروع کنم، این پاراگراف از کتاب بود که عکسش را جایی دیدم: «چنین است که وقتی به اندام محبوبم مینگرم انسانی دیگر میبینم، و اینگونه است که میتوانیم عشق بورزیم. اما وقتی به اندام غریبهای لوند مینگرم تنها بدنی دیگر میبینم.» بیدرنگ کتاب را خریدم. فکر میکردم از فلسفه حتما باید چیزهای جالب و چالشبرانگیز دیگری هم داشته باشد. که البته داشت، ولی نه فلسفی که به شکل بیرحمانهای مذهبی. کتاب را برای جملات قصار و گاهگاه داستانهای جالبی که تعریف کرده است، دوست میداشتم. اما صادقانه حرف نویی برای من نداشت. خواندنش را هم پیشنهاد نمیکنم.
کتاب، برخلاف اسم غلطاندازش، جذاب و متفاوت بود. البته نباید از نقش مؤثر ترجمهی پژمان طهرانیان در خوندنیتر شدن کتاب غافل شد. تنها نکتهی منفی از نظر من انحراف هرازگاهیِ مطالب به سمت شعار و تکرار بود.
از متن کتاب: «... زندگی خوب آن است که کشف و شناسایی شود. زندگی خوب آن نیست که پیشاپیش شناخته شده باشد و قوانینی باشند تا شما را به سمت آن هدایت کنند. زندگی خوب شادی بیشتر و درد کمتر نیست. زندگی خوب آن است که لحظه به لحظه و ماه به ماه رشد کند.»
این کتاب کتابیست که بدور از احکام روانشناسانه و با استفاده از نظرات و ایده های فلاسفه بزرگ دنیا سعی بر پرده برداری از نیمه تاریک هر انسانی میکند که با عمیق شدن وتفکر بر این ۳۰ درس کم کم راه گمشده خوشبختی و لذت بردن از زندگی رو دوباره برامون زنده میکنه. حتما حتما باید سه بار دیگه این کتاب رو مرور کنم تا کاملادر وجودم ته نشین بشه. مرسی از نشر نو
Through a touch of serendipity, found this book at the local library. Essentially, it's an introductory book on "the good life", how we moderns misinterpret eudaimonia to mean, too narrowly, 'happiness', because, in general, we're utilitarians (more pleasure, less pain), rather than virtue ethicists. Wow, boring and irrelevant eh? Not so much, at least, to someone of my ilk. True, there's not a lot of information on each topic, but it's pretty tightly packed. Each chapter covers a different kind of virtue, and is themed around a 'wise guide' (a thinker/writer/etc. from the past who thought deeply on the topic at hand). The bibliography at the end isn't extensive but would give one a lot more reading/material via the 'wise guides' writings. I'm attracted to this kind of book because its topic was, until relatively recently, widely held and widely confirmed through living well. Do I believe we've lost something in our ever-increasing pursuit of material wealth and scientific mastery? Yes. In a small way, this book provides resources for someone seeking more wisdom.
I recommend, and I'm going to put each chapter/wise guide/and several quotes from each chapter in the comments, just for my reference. Likely, over time, some will become obscure as to why I included them, without proper context, but for now, they're a record of what I found helpful/concise/wise. (Plus, I had to finish once I started. Otherwise the start was wasted time...:)
I should also mention, I'm glad for some of the insights into some of the authors/guides I knew little about, which of their works to read, and also just sometimes a good perspective on issues - even if I don't agree with everything or even the gist of some of their works.
کتابی ساده و روان که مباحث فلسفی رو به زندگی روزمره پیوند میزنه. فصل ها کوتاه هستن و خوندنشون آسان و در عین حال تامل برانگیز. کتاب مباحثی رو ارایه میده در باب زندگی بهتر نه فقط برای فرد بلکه برای اطرافیان فرد، جامعه و محیط زیست. نام این کتاب کمی کم لطفیه به محتوای کتاب چون مباحث کتاب انسان رو نه به سمت زندگی صرفا شادتر اما به سمت زندگی آگاهانه تر، مسیولانه تر و پرمعناتر سوق میده. در مجموع حتما خوندنش رو توصیه میکنم.
فکر کنم بدترین کتابی بود که تا حالا خریدم. نمیدونم از هنر مترجم بود یا اصل کتاب هم به همین شکله. بیشتر از اینکه ۳۰ گام فلسفی باشه ۳۰ گام دینی هستش. از سارتر و فروید استنباط دینی نشده بود که به عینه دیدیم. تو پاورقی صفحهی آخر مقدمهی کتاب اومده: "در اینجا منظور از قوانین، قراردادهای بشری است، وگرنه مسلم است که قوانین الهی میتوانند انسان را به سمت زندگی خوب رهنمون شوند، و در این راه، در کشف و شناسایی آنها کوشا باشند" بگذریم از غلط نگارشی، باید بیتعارف بگم که کرسی شعر!!!
اول از همه ترجمه خوبی داشت که باید به آقای طهرانیان تبریک گفت دوم این که کمی کشکول مانند شده بود ولی مطالب جذابی را نویسنده کنار هم چیده بود سعی نشده بود پاسخ همه سوالات داده شود و جایی هم برای فکر کردن به مخاطب داده شده بود کتاب جذابی بود
۳۰ گام زرد کمرنگ برای کمال بخشیدن به هنر زیستن من تا انتهای بخش ۱ کتاب (معادل حجمی ۲۵٪ آن ) را خواندم و تصمیم گرفتم نه تنها به خواندن آن ادامه ندهم، بلکه این نوشته را هم در نقد کتاب در این سایت بگذارم شاید از اتلاف وقت دیگران جلوگیری کند. دلایل خود را ذیل سه عنوان «فقدان ساختار، شلختگی ارائه، و مغالطه کلامی» دستهبندی کردهام.
۱. فقدان ساختار ۱.۱. کتاب فاقد ساختار منسجم و منظم است. تصور کنید کسی در یک کانال تلگرامی یا وبلاگ شخصی چندین نوشته کوتاه درباره موضوعاتی که فکر میکند برای زندگی خوب مهم اند نوشته باشد؛ در تاریخهای مختلف، با زبانهای متفاوت و در حالات گوناگون. بعد یک مرتبه تصمیم بگیرد همه اینها را کنار هم بگذارد و بدون هیچ ویرایشی به عنوان کتاب چاپ کند؛ نتیجه میشود همین کتاب!
۱.۲. به گمانم یک تفاوت مهم که بین یک کتاب و یک مقاله وجود دارد، داشتن درجهای از «خودبسندگی» در کتاب است. مطالب داخل کتاب برای توضیح مقصودی که کتاب در پی آن نوشته شده است باید تا حدی جامع باشند. هم در ابتدا مشخص شود که مخاطب کتاب چه کسانی هستند و چه پیشنیازهایی برای خواندن آن مفروض گرفته شده است، و هم در توضیح مطالب چنان بکوشد که فهم کلی محتوا بدون ارجاع به سایر منابع ممکن و میسر باشد. من چنین چیزی را در این کتاب ندیدم.
۲. شلختگی ارائه ۲.۱. زیرعنوان کتاب «۳۰ گام فلسفی برای کمال بخشیدن به هنر زیستن» است. نویسنده این سیگام را در پنج دسته فضیلت تقسیم کرده و در مورد هریک به اجمال صحبت کرده است. من متوجه نشدم عنوان هر زیربخش چه ارتباطی با عنوان بخش دارد و چطور آن را یک گام برای بهبود زندگی میداند، و توضیحات هر گام چطور میتواند فلسفی قلمداد شود؟ مثلا در بخش ۱ با عنوان فضیلتهای معنوی شش گام داریم: هنر، زیبایی، آزادی، معنا، دین، و دیدن. من متوجه نشدم چطور این عناوین نمایانگر یک گام اند؟ همچنین نه از عناوین و نه از توضیحات آنها متوجه نشدم که مثلا در زیربخش هنر، آیا بناست هنرمند شوم، هنردوست باشم، در جستجوی هنر باشم، یا چه؟ یا در زیربخش معنا، قرار است گامی که بر میدارم معناگرایی باشد، یا در جستجوی معنا بودن، یا ��غدغه معنا داشتن، معنادار کردن، جعل معنا، کشف معنا، یا چه؟ به عنوان مثالی دیگر، ترکیب بیمعنای «معنا، یک فضیلت معنوی/معنایی است برای رسیدن به زندگی خوب» را در نظر بگیرید!
۲.۲. شتاب کتاب در بیان نامها و بریده جملات و نقل قولها چنان زیاد است که حتی پاراگراف/بندهای داخل یک زیربخش هم به هم ارتباطی پیدا نمیکنند. آیا فلسفیدن در دل خود نوعی دعوت به درنگ و تامل ندارد؟ به گمانم با چنین رویکردی، نه کلام و اندیشه آن فیلسوف درست فهمیده میشود. نه کنجکاوی و پرسشی در مخاطب برانگیخته میشود. ماحصل چیزی نیست جز ملغمهای از نامها و بریده جملات. مثلا در بخش دین من نه فهمیدم که بالاخره برتراند راسل که فیلسوف منتخب آن بخش بود، دعوت به مذهب (و نه دین! گویی نویسنده این دو را یکی میگیرد) میکند یا نه. اگر نه، چرا آنجا ذکر شد؟ و آن کوتاه جملاتی که از او نقل شد چه بود؟ اگر بله، چه مذهبی را دنبال میکند (نویسنده و مترجم اصرار دارند که وی اگرچه میگفت من مسیحی نیستم ولی دخترش هم گواهی داده بود که پدرم مذهبی بوده)؟ اگر هدف نقد راسل بوده چه دلایلی در نقد او ارائه شد؟ خلاصه اینکه دین (مثلا دین باوری، یا دینداری، التزام به مناسک دینی، مشارکت در مناسک دینی، یا ...) به چه معنا رویکردی فلسفی و قابل تجویز برای رسیدن به زندگی خوب است؟
۳. مغالطه کلامی ۳.۱. نویسنده اگرچه سعی میکنددر ابتدا تفکیکی بین خوبی (good life) و خوشی (happiness) زندگی قائل شود، اما در ادامه بارها به تسامح این دو را به جای یکدیگر به کار میبرد، بدون آنکه توضیحی برای این کار ارائه دهد. از یک فیلسوف که کتابی با عنوان گامهای فلسفی مینویسد انتظار میرود که با اتکا به ادبیات موضوع، این تفکیک را هم توضیح دهد و هم با دقت رعایت کند. من ابتدا گمان میکردم شاید اشکال در ترجمه باشد. دو بخش اول کتاب را با متن اصلی انگلیسی مقابله کردم و دریافت که از قضا مترجم بسیار وفادار به متن اصلی ترجمه کرده است. اشکال به ذهن و زبان نویسنده برمیگردد. ۳.۲. به عنوان نمونهای دیگر، در زیربخش «دیدن» از بخش «۱: فضیلتهای معنوی»، جملاتی وجود دارند که به تنهایی رهزن و نادرستاند، مثل: - «گوش، بینی، و زبان اساسا اندامهای حسی منفعل هستند؛ تنها چشم است که اندامی فعال است.»، - «نگاه از چشمها به بیرون میتراود و جهان را تسخیر یا تصاحب میکند یا اینکه با آن تماس برقرار میکند.»، - «اگر من تو را نگاه کنم، تو در میدان دید من تقلیل مییابی به یک شیء. به همینخاطر است که خیره شدن به کسی کار توهین آمیزی است.» شاید ادعا شود که این عبارات در دل متن قابل درک و یا حداقل قابل تحملاند. بسیار خب، اما با ارزشتر از هزاران ساعت حرف مفت منابر مذهبی در ایران و سخنان مسئولین نیستند. اگر عنوان کتاب صفت فلسفی را نداشت یا زبان کتاب ادبی بود میشد گفت که نویسنده دارد به زبان استعاری صحبت میکند. اما در وسط همین بخش میآید و از فیزیک چشم و شبکیه و عدسیها حرف میزند.
در نهایت به گمان من این کتاب نه برای مخاطب مبتدی و ناآشنای به مباحث زندگی خوب و فلسفه اخلاق مناسب است، چه شوقی را برنمیانگیزاند، و مفهومی را در ذهن او نمینشاند؛ نه برای مخاطب متوسط، چه پرسشهایی در ذهن ایجاد نمیکند، و مسیرهای جستجویی را به او نشان نمیدهد؛ و نه احتمالا برای مخاطب حرفهای، چه استناد مناسبی ایجاد نمیکند، و ساختار منظمی نمیسازد.
بله کتاب مفیدیه، البته که انتظار حیرت از بند بندش رو نداشته باشید، انگار کمی هم از دیدگاه فلسفی خارج شده و مذهبی روایت میشه. در مجموع نکات قابل تأملی داره