Jump to ratings and reviews
Rate this book

زمستان ۶۲

Rate this book
چاپ ۱۳۹۴
فیدیبو

454 pages, ebook

First published April 1, 1987

27 people are currently reading
745 people want to read

About the author

اسماعیل فصیح

43 books173 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
300 (30%)
4 stars
319 (32%)
3 stars
254 (25%)
2 stars
75 (7%)
1 star
35 (3%)
Displaying 1 - 30 of 107 reviews
Profile Image for Maziyar Yf.
814 reviews630 followers
December 10, 2024
زمستان 62 کتابی ایست از اسماعیل فصیح ، نویسنده و مترجم ایرانی . او در این رمان، با زبانی ساده و روان ، به توصیف فضای حاکم بر جامعه ایران در دوران جنگ، مانند ترس، امید، عشق، نفرت و از خودگذشتگی پرداخته. او با تمرکز بر زندگی روزمره مردم و سربازان، تصویری واقعی و تاثیرگذار از جنگ و پیامدهای آن نشان می‌دهد . رمان از زبان راوی اول شخص روایت شده ، فصیح این گونه به خواننده این امکان را می‌دهد تا به طور مستقیم در دل وقایع قرار گیرد و احساسات و افکار شخصیت اصلی را درک کند .
زمستان 62 ، پر از شخصیت‌های متنوع و پیچیده‌ای است که هر کدام نمایانگر بخشی از جامعه ایران در دوران جنگ هستند. در این رمان، قهرمانان اصلی داستان، هر کدام با انگیزه‌ها و اهداف مختلف، درگیر حوادث جنگ می‌شوند و تلاش می‌کنند تا در شرایط سخت و پیچیده، به زندگی خود ادامه دهند . شخصیت اصلی کتاب ، جلال آریان ، استاد بازنشسته‌ای است که برای پیدا کردن پسر مستخدمش، ادریس، به اهواز می‌رود . او را باید نماد نسل قدیمی دانست که از کمک کردن به دیگران در شرایط سخت جنگ ابایی ندارد ، گرچه از خطر هم استقبال نمی کند .
منصور فرجام دیگر قهرمان کتاب است . او جوانی ایست که در آمریکا زندگی می کند اما برای افتتاح مرکز آموزش کامپیوتر ، در بحبوحه جنگ به اهواز آمده است . او جوان ساده ای ایست و نمی داند که در ایران در زمان صلح هم هیچ پروژه ای پیشرفت نمی کند ، چه برسد به زمان جنگ !
شخصیت‌های دیگری نیز در این داستان‌ها وجود دارند که نقش‌های نسبتاً مهمی در داستان ایفا می‌کنند. به‌عنوان مثال، مریم جزایری، زنی است که همسرش به‌دلیل عضویت در حزب رستاخیز اعدام شده. مریم به‌خاطر توقیف پاسپورت خود، قادر به سفر به خارج از کشور نیست و از دیدن فرزندش که در لندن زندگی می‌کند، محروم مانده است. مریم نمایانگر زنان و چالش‌های عاطفی و اجتماعی است که زنان در شرایط سیاسی دشوار با آن مواجه هستند . داستان زندگی مریم، علاوه بر غم و اندوه، به تلاش‌های او برای حفظ ارتباط با فرزندش و امید به آینده هم می‌پردازد.
دیگر شخصیت مهم داستان ، دکتر یار ناصر ، دوست قدیمی جلال آریان است . او فردی با نفوذ در اهواز است و همیشه دوستان مهمی دارد که می توانند در وقت های حساس به کمک آریان و دوستانش بیایند . هم چنین خانه او ، حلقه ای ایست که افراد داستان گرد هم جمع شده و با هم آشنا می شوند .
زمستان 62 و طبقه متوسط

افراد کتاب فصیح را باید جز طبقه شهر نشین متوسط رو به بالا دانست . طبقه ای که به خاطر سیاست های اقتصادی رژیم شاه ، فربه شده و توانایی سفر به خارج یا تحصیل فرزندان خود در خارج را داشتند . این گونه که کتاب نشان می دهد ، این طبقه نه در ظاهر و نه در باطن با شعارهای حکومت جدید ، همدلی نداشته اند . برای نمونه فرزندان آن ها بیشتر فکر فرار به خارج هستند تا رفتن به جبهه جنگ . هم چنین مهمانی های آنان در دوران جنگ شهرها ، قطعی برق و بمباران به صورت منظم برقرار بوده و به نوشیدنی های الکلی هم تقریبا همیشه دسترسی دارند .در مقابل ، طبقه فرودست ، مانند فرزند خدمتکار جلال آریان و یا فرزندان ننه بوشهری هستند که می جنگند ، معلول یا شیمیایی و یا شهید می شوند . سهم طبقه متوسط داستان فصیح از جنگ ، بیشتر اضطراب و نگرانی و تعقیب اخبار است تا شرکت ویا حضور در جنگ .
محتوا و داستان کتاب

داستان فصیح از کنار رود کارون در دی ماه سال 62 شروع می شود ، هنگامی که جلال آریان که برای پیدا کردن پسر مستخدمشان به اهواز آمده با منصور فرجام که از آمریکا برگشته ، آشنا می شود . فصیح این گونه و با زبانی طنز که گاهی هم لحن تلخی پیدا می کند به توصیف شهر اهواز و مردمان آن در زمستان سال 62 ، پرداخته و هر جایی هم که توانسته گوشه و کنایه ای هم به شعارهای پر تکرار و رایج ابتدای انقلاب زده .
توصیفات فصیح از اهواز جنگ زده ،خاطرات جنگ را در ذهن تداعی می کند ، پوشاندن ساختمان های دولتی با کیسه های شن ، کمبود مفرط غذا و سوخت ،چسب زدن شیشه ها و نشانه های دیگر جنگ . با توصیفات فصیح می توان فهمید که طبقه متوسط در سال 62 ، به مراتب از طبقه متوسط امروز مرفه تر بوده . هم چنین در کوران جنگ و بر خلاف امروز ، پروازهای خارجی به راحتی انجام میشده .
زمستان 62 که تا بخش پایانی ، نوید یک داستان گیرا و قابل قبول را می دهد ، شوربختانه در قسمت های پایانی افت کرده و انسجام خود را از دست می دهد . نقطه اوج داستان چنان ساده و ابتدایی و غیر قابل باور به نظر می رسد که در کشور بی نظم و قاعده ای همانند ایران هم ، انجام آن چندان باور پذیر به نظر نمی رسد و از آن جا که باید این نقطه اوج را پذیرفت تا داستان منطقی به نظر برسد ، نپذیرفتن آن اساس و منطق داستان فصیح را بر هم می زند .
به نظر می‌رسد نویسنده در تلاش برای ایجاد یک پایان غافلگیرکننده، از واقعیت دور شده و نقطه اوجی را ساخته که نه تنها تعجب‌آور نیست، بلکه به شدت غیرقابل باور نیز می‌باشد. این عدم تطابق بین رویدادهای داستان و واقعیت، باعث می‌شود خواننده نتواند با شخصیت‌ها همذات‌پذیری کند و در نهایت، لذت خواندن رمان را از دست بدهد .
Profile Image for Mohammad Sadegh Rafizadeh.
51 reviews59 followers
August 11, 2023
" سیستمی که در اجتماع مرگ  رو به زندگی ارجحیت میده، یه جای کارش نقص فنی داره"

اگر کمی به تاریخ جنگ و مخصوصا سال ۶۲ و  عملیات خیبر که به اسم موفقیت معرفی شد ولی بیشتر شبیه شکست بود  آگاه باشید بیشتر با فضای ملتهب اون زمان  ارتباط برقرار می کنید.
مسیر داستان به خوبی جلو میره بدون شعارزده‌گی است و در ورطه احساسات و قضاوتگری نمی‌افته به خوبی زمان جنگ و به تصویر میکشه و نقدش می‌کنه، علاوه‌بر این بیهودگی و پوچی جنگم به زیبایی نشون میده .
فضای پشت جبهه و زندگی مردم و تاثیراتی که از جنگ می‌بینن رو برخلاف ایدئولوژی رایج که همه‌ی مردمو طرفدار جنگ به تصویر میکشه به خوبی نشون میده.
استرس و اضطراب جنگ در تمام داستان مشهود است، بدون اینکه انفجاری در شهر رخ بده و اینکه چطور انتظار برای مرگ و اندیشیدن به مرگ انسان هارو دچار فرسودگی و نابودی می‌کنه.
چطور رژیم ایدئولوژی خودش با استفاده از جنگ برسر مردم می‌کوبه و انسانی که با این ساختار هم‌خوانی نداره ناچار به ترک کشور میشه.
جنگ هویت فردی انسان هارو ازشون گرفته و اونهارو تبدیل به برده‌هایی درجهت آرمان های خودش کرده.
"جنگ جنگ تا پیروزی"
کدام پیروزی ؟
هیچ جوابی در داستان نیست ولی بارها این پرسش بوجود میاد، کدام پیروزی وقتی همه چیز پوچ و بی‌معنی است.
جنگ جایگاه منطق و پرسشگری نیست، جایگاه احساسات و عملگرایی است، نویسنده در عین ستایش فداکاری های رزمندگان بارها به کودک و نوجوان بودن رزمندگان و سادگی و احساساتی بودن آنها تاکید می کند و این پرسش را مطرح می کند که آیا این جنگ براساس عقلانیت و منطق ادامه پیدا می کند یا براساس شعارزدگی و فوران احساسات.
در این کتاب اثری در ستایس جنگ دیده نمی شود آنچه هست پرسش های بی پایان در جهت درک هرچه بیشتر معنای جنگ است.
Profile Image for Amin.
418 reviews439 followers
August 18, 2021
انتظارم از اسماعیل فصیحی که در نسل پیش شهره داستان نویسی بود، بسیار بیشتر از این مواجهه بود. کشش ابتدایی داستان از آن رو بود که انگار روایت انسان‌هایی فراموش شده در روایت رسمی از جنگ است. انسان‌هایی که با دیدگاههای متفاوت، اما مانند تمام انسان‌های مشهور و شهدای جنگ، در همان شرایط و لابلای همان دشواری ها زندگی کردند اما چون زندگی‌و ایدئولوژی‌شان عمود بر وضعیت پوسترها و شعارها! بود، انگار هیچ‌وقت نبوده اند.

اما جلوتر که رفتیم، انگار داستان عامه‌پسندی میخواندم اما با توجه به حال و هوای دهه شصت و تقاضای بازار! حرفهای کلیدی داستان که از آسمان نازل میشوند یا در دفتر خاطرات به چشم شخصیتهای داستان میایند با روایت های عاشقانه قابل پیش بینی و شخصیت های بی‌نیاز از شخصیت پردازی! انتهای داستان کمی آن را نجات داد، پیچش داستان در نقطه عطفش که حال و هوا را عوض کرد وگرنه که شاید حتی دو ستاره هم کافی می نمود!
Profile Image for Astiazh.
182 reviews40 followers
July 9, 2020
روزی که برای اولین بار از احمد محمود کتاب خوندم فکر نمی کردم هیچ کس دیگه ای بتونه اینقدر خوب روایتگرشهر اهواز باشه و من از خوندنش لذت ببرم.اما برحسب اتفاق با اسماعیل فصیح آشنا شدم که چه اتفاقی بهتر از این با نویسنده ای آشنا بشی که اینقدر خوب می نویسه و توبا خوندنش کیفور میشی.
فکر نمی کنم کسی مثل ایشون تونسته باشه اینقدر خوب و بدون هیچ زیاده گویی جنگ و روزهای جنگ در اهواز و خوزستان رو به تصویر بکشه.
همه ی آدمها رو ببینه و هیچکس رو حذف نکنه.
و همه چیز برای مخاطب زنده باشه و بری کنارشون برای چند روزی زندگی کنی .درگیرت کنه و نخوای به چیز دیگه ای فکر کنی جز داستان و شخصیت هاش.
**************
جناب فصیح خودشون هم خیلی دوست داشتند که فلیمی از روی این رمان ساخته بشه و فیلمنامه هم نوشته شد ولی هیچ وقت مجوز نگرفت متاسفانه.
******
بخشی از کتاب
.........ایران تحت قطب های مغناطیسی دو ابر نهاده،یکی ابر نهادشاهنشاهی و یکی ابرنهادمذهبی وقتی این دو ابر نهاد با هم هماهنگی دارند ایران بالاست.
به تاریخ 99/4/19
Profile Image for Saman.
337 reviews162 followers
December 10, 2024
کتاب مثل قرمه سبزی بود.هر چی میگذشت از داستان،بهتر جا می افتاد و خواندنی تر میشد.تقریبا هر صد صفحه ای که میخوندم،نسبت به صد صفحه قبلیش بهتر بود و روند صعوی داشت.نشون دادن تصویر واقعی جنگ و پرسش های بی پاسخ و اساسی که مطرح میکنه از بزرگترین نقاط قوت کتاب بود.اواخر داستان انگار من هم وارد داستان شده بودم و داشتم با شخصیتها این ور اون ور میرفتم.شاید میشد خلاصه تر به ویژه صد صفحه اولش ارائه بشه،لیکن اون تفکر درستی که این داست��ن رو شکل داد باعث شد از ضعفهاش چشم پوشی کنم و چهار بدم.
Profile Image for Behzad.
652 reviews122 followers
August 29, 2024
یکی از بهترین رمان های فارسی است از نظر من، به چند دلیل:

1. قصه می گوید و قصه ای را هم که می گوید گیرا شروع می کند و گیرا ادامه می دهد و در جا و مقطع مناسب به پایان می رساند.
2. بسیار خواندنی و ورق-زدنی است و وقتی وارد دنیایش می شوی، دیگر نمی شود از آن دل کَند.
3. تا به حال رمانی نخوانده ام که پروسۀ حذف زنان را از ادارات و به کلی از صحنۀ اجتماع در صدر انقلاب دستمایه قرار داده بوده باشد؛ که پروسۀ تحمیل حجاب و یک سری عقاید من در آوردی را، به خصوص به زنان، دستمایه قرار داده باشد. اما این کتاب چنین کرده است. از طریق شخصیت مریم جزایری، روایت میکند که در صدر انقلاب و در بحبوحۀ جنگ، چه بر سر زنان آوردند و چقدر آنها را تحقیر و منزوی کردند.
4. رمان روایت روزهای جنگ است. منتها برخلاف اکثر رمانهایی که درمورد جنگ خوانده ام، روایتش را با تمرکز بر اشخاص و خانواده های «طبقۀ متوسط رو به بالا» پیش میبرد. از این حیث، قابل قیاس است با مثلاً «زمین سوخته» که روایتی از زندگی روزمرۀ مردم در روزهای اول جنگ دارد؛ منتها مردم طبقات پایین جامعه.
5. زبان رمان به جا و رمان-گون است. زبان منشیانه و مغلق نیست و از بیرون و برای زبان-ورزی تحمیل نشده است به متن. یک اشکال کار این است که گفتار شخصیت های مختلف، همه مثل هم است. منتها این اِشکال را جزئی می دانم و چیزی است که شاید یه ویراستار می توانست ذکر و حل کند.
6. این رمان کاری را میکند که در فلسفۀ ادبیات، جزو وظایف و کارکردهای رمان برشمرده اند. یعنی یک برهه را روایت می کند، بی آنکه به فکت های تاریخی تقلیل یابد یا از آنها بری باشد؛ و بی آنکه به فلسفه بافی تقلیل یابد یا از آن بری باشد. بلکه ترکیبی است از برهۀ تاریخی مشخصی که ما درباره اش شنیده و دیده و خوانده ایم. اما نور را بر زوایای تاریک آن برهۀ تاریخی می افکند. و از ذهن اشخاصی به این برهه نگاه می کند که تا به حال نمی دانستیم وجود دارند.
7. برایم عجیب است که این رمان چطور مجوز چاپ گرفته است.
8. کاش بشود تکلیف این کلمۀ «عامه پسند» را در رمان فارسی روشن کرد. اگر «زمستان 62» عامه پسند است، پس من ترجیح میدهم که رمان را، اصولاً و از بنیاد، ژانر مردم عام بدانم. «زمستان 62» رمانی است که نسبت به جهان خود موضع دارد. در خلأ هنری و روشنفکری نگاشته نشده است. بلکه جهانی را که در آن رشد و نمو یافته بازتاب داده است.

پس هم رمانی خواندنی است، هم سند معتبری است از روزگار خود، و هم کنکاشی است در درونیات انسان.
Profile Image for mohsen pourramezani.
160 reviews199 followers
March 4, 2017
«جلال آریان» استادیار بازنشسته‌ی شرکت نفت است که برای پیدا کردنِ ادریسِ آل مطرود (پسرِ کارگرش) با ماشین راهی خوزستان می‌شود. از طرفِ شرکت نفت دکترِ جوانی به اسم منصور فرجام همراهش می‌شود. تازه از امریکا آمده و قرار است یک مرکز کامپیوتر توی شرکتِ نفت خوزستان راه بیندازد. پیدا کردن ادریس در شرایطی که همه جا پر از مجروح است و اسم نشانی ازش ثبت نشده کار چندان آسانی به نظر نمی‌رسد و همین‌طور راه انداختن مرکز کامپیوتر. در ادامه‌ی داستان با خانواده‌ی مریم جزایزی هم آشنا می‌شویم. کسی که شوهرش قبل از انقلاب به صورت افتخاری رییس حزب رستاخیز خوزستان بوده و بعد از انقلاب بدون اینکه دادگاهی شود اعدامش می‌کنند.
تا اواسطِ کتاب ماجراها کند پیش می‌رود. زبانِ روایت ساده است و به نظرم می‌توانست کمی روان‌تر شود و دیالوگ‌ها کوتاه‌تر. یک جاهایی شرایط جنگی منطقه را بیش از اندازه توصیف می‌کند و از فضای داستان بیرون می‌آید. از اواسطِ کتاب به بعد ماجرا کمی جذاب می‌شود ولی چند صفحه‌ی آخر دوباره کند می‌شود. در مجموع کتاب سرگرم‌کننده و راحت‌خوانی است.

https://goo.gl/Z1DqWO
Profile Image for Saleh Rostami.
118 reviews7 followers
October 16, 2019
بعضی کتاب ها هستند که شخصیت هایش کنارت هستند. نویسنده تو را می برد درست سر صحنه ها، درست سر موقعیت ها و دیالوگ ها. این رمانی است که من دوست دارم. یک ماه تمام در میان تمامی مشغله هایم با این کتاب در اهواز بودم. وسط جنگ. وسط زمستان 62. همراه با جلال آریان و منصور فرجام
Profile Image for Rata Shad.
12 reviews16 followers
July 24, 2019
اسماعيل نازنينم، مهجور مانده ى ادبيات شيرين.
يكى از بهترين ادبيات ايران بود برام. ماندگار و روون
بلعيدمش، حفظ كردم و ديوانه شدم
بايد شنيد:(( بهتره طلوع كنى و بدرخشى دختر))

درسته آقاى جلال آريان، ما منصور فرجام نيستيم.
ما زنده ميمانيم، ما زندگي ميكنيم، چون مرگ عشق است و عرضه ميخواهد.
بله آريان عزيز، ما حركت ميكنيم، فعاليت ميكنيم اما توى لجن.
محشر بود.
Profile Image for Mahya danesh.
117 reviews
February 15, 2022
از عمد گذاشته بودم این کتاب رو توی زمستون بخونم میخواستم اتمسفرش رو حس کنم.
از طرفی یه مدته سراغ اون دستته از نویسنده های ایرانی میرم که شاید کمتر اسم کتاب هاشون شنیده شده یا مخاطب های خاص خودش رو داره و باید بگم این بین قلم اسماعیل فصیح یکی از جذاب ترین ها بود برام .
نمیتونم بگم داستان هیچ عیب و ایرادی نداشت ولی میتونم بگم از خوندنش لذت بردم و لحظه ای نبود که شب ها موقع خواب فراموشم بشه و دستم نگیرم .
دیگه کم کم عادت کرده بودم به جلال،منصور فرجام ،دکتر، مریم،لاله،ادریس ال مطرود و همه اونهایی که ادم های عادی داستان بودن ولی تو اون زمستون ۶۲ تو اون شرایط جنگی خوزستان هرکدوم یه سرگذشت جالب رو از سرگذرون.
داستان راوی داره و از زبان جلال گفته میشه که از همون شروع داستان تا انتها به نحوی با اومدن منصور فرجام از امریکا گره میخوره .
تا دلت بخواد دیالوگ های قشنگ زیاد داره، جنگ رو مقدس نکرده و واقعیت های جالبی رو بیان میکنه .
خلاصه که پیشنهاد میکنم تا قبل از عید حتما بخونیدش✌️
.
ایثار یعنی چی؟تا چه حد باید داد؟کی؟چی؟ایا مثل منصور فرجام باید یک زمستان از زندگی را داد؟یا مثل ادریس یک پا و یک دست و یک چشم را؟یا مثل محمد ،بچه ننه بوشهری، تقی داداش عزیزو محمد و احمد و برادران حاج اقا لواسانی جان را؟یا مثل خانواده برادر نخل شمچه ای تمام فامیل را زیر اوار؟
Profile Image for Ali Ahmadi.
153 reviews77 followers
December 5, 2021
جنگ هشت ساله در روایت رسمی ما مقدس است و به دنبال آن ادبیات جنگ ما‌ هم هر قدر واقع‌گرایانه باشد در نهایت با گزاره‌ی «جنگ پوچ است» میانه‌ای ندارد. البته بدیهی‌ست که هر جنگی – در موضع دفاع یا حمله – با اهدافی شروع می‌شود، اما‌ هر چه روند جنگ کشدارتر شود، اهدافی که احتمالن در ابتدا دقیق و جزئی بوده‌اند، به امثال «جنگ جنگ تا پیروزی» استحاله می‌یابند. از جایی به بعد، می‌جنگیم تا جنگیده باشیم. در این میان آنچه که کمترین اهمیت را پیدا می‌کند سردرگمی مردمانی‌ست که به سخت‌ترین شکل در پشت جبهه‌ها زندگی را می‌گذرانند.

زمستان ۶۲ از جهت تاریخی در بطن یکی از نقاط عطف جنگ هشت ساله قرار گرفته‌. بعد از پیروزی‌های متعدد ایران در سال‌های ۶۰ و ۶۱، ماه هاست که هر دو طرف آچمز شده‌اند. هیچ کدام پیشروی چشم‌گیری ندارند و نمی‌دانند قدم بعدی چیست. ظاهرن قدرت‌های جهانی نیز این وضعیت بلاتکلیف را بیشتر از همه می‌پسندند.

زمستان ۶۲ در یک کلام، راوی بلاتکلیفی مردم ایران است. مردمی که از سه سال جنگ خسته‌ شده‌اند و منتظرند هر لحظه این فلاکت غمبار به پایان برسد. انتظار، کلیدواژه‌ی توصیف شخصیت‌های داستان است. جلال آریان، استاد سابق دانشکده نفت، منصور فرجام، متخصص ایرانی–آمریکایی کامپیوتر و مریم جزایری، کارمند ساده‌ی بایگانی، همه بین زمین و هوا معلق‌اند. همانطور که ولادیمیر و استراگون در انتظار گودو. اسماعیل فصیح، از جنبه‌ی ماورایی شهادت می‌پرسد و این که چگونه می‌توان جلوه‌ای انسانی به آن بخشید. البته که شهید، با همه‌ی پیچیدگی‌هایش، به تنهایی می‌تواند گره از کار شخصیت‌های ما‌ باز کند، اما شهادت او مانند غذای ناچیزی‌ست که ماشین‌ سیری‌ناپذیر جنگ را ارضا نمی‌کند.
Profile Image for Maryam Shahriari.
259 reviews963 followers
June 22, 2007
كتابي بود كه يه مدت چاپ نمي شد. خيلي دنبالش گشتم تا بالاخره تجديد چاپ شد. من از نثر فصح خوشم مياد. مخصوصا اين كتاب از كتاب هاي دوست داشتني واسه منه...
Profile Image for Reza.
141 reviews104 followers
September 11, 2018
کتاب خیلی خوبی بود. دوستش داشتم طدری که دوبار پشت هم خوندمش. کیف کردم از خوندنش. از کنایه هاش از حرفاش از داستاتش از ایرانی بودن اتفاق ها و ملموس تر بودنشون. یه مدته بدجور دارم ایرانی میخونم چون خبلی بهم میچسبه و معلوم ام نیست کی سراغ خارجی ها برم. چون خیلی کتاب خوب نخونده ایرانی خوب دارم.
اما این کتاب داستانش در مورد جلال ارین شخصیت ثابت کتاب های فصیح که دراین کتاب که در زمان جنگ روایت میشه، میره اهواز دنبال پسر یکی از کارکنانش که اونو پیدا کنه که دکتر منصور فرجام درس خونده آمریکا که داره میره اهواز تا اونجا یهدمرکز کامپیوتر رابندازه همراهش میشه...اما در این بین اتفاقاتی میوفته و شخصیت های دیگه ای هم اضافه میشه که کتاب رو خوندنی تر میکنه.
تو داستان ما در مورد شرایطی که کارمندان دولتی در ادارات چطوری کار میکردند و چه جور آدم هایی بودند میفهمیم و اینکه اون جور ادمها گرچه هنوز هم وجود دارن. که این هارو فصیح خیلی خوب نوشته و خود وقایع رو گفته بدون اینکه از خودش چیزی بگه. کنایه هاش رو درمورد شرایط جامعه و آدمهای دوران جنگ رو دوست داشتم و برام خیلی خوندنی بود...شخصیت ها هم خیلی خوب پرداخته شده بودن و هرکدوم احوال خودشون و حرفای خودشون رو داشتن.
تا اینکه اخر کتاب جلال ارین که با دکتر درس خوانده در آمریکا و با سواد فرجام رفته بود، آخرش با پسر معلول یکی از کارکنانش برمیگرده و فرجام هم تو جنگ شهید میشه. و اخرش هم این سوالو از خودش م��پرسه که چرا باید اینطوری میشد که همچین شخصیت و شخصیت هایی باید ازدست میرفتن و رفتن......
واقعا دوسش داشتم زمستان ۶۲ رو......
Profile Image for Mitra.
71 reviews
July 8, 2024
شخصیت‌پردازی ضعیف و آخر داستان هم قابل حدس بود. من دلکور رو دوست داشتم و انتظارم از این کتاب بیشتر بود. ولی از لحاظ توصیف شرایط زمانی و مکانی رمان و توجه به جزئیات، همونطور بود که انتظار داشتم و البته که نثر فصیح خیلی روونه و نمیذاره کتابو زمین بذارید.
Profile Image for Satar Mahmoudi.
135 reviews29 followers
February 8, 2022
سهیل خرسند یک کلاه‌بردار گودریدزی است! فریب ریویوهای بلندش را نخورید و چون من به او سفارش کتاب ندهید.(تمام ریویو های امسال با این هشدار برای رسوا کردن این شیاد شروع خواهد شد.)
آخرهای شب است، هنوز بیدارم و خسته وامانده کنار پنجره نشسته‌ام. پاکت نامه‌اش روی تخت خواب. نامه‌اش هنوز توی دستم. منگ و خسته‌ام، اما بی‌خواب و مات. در این ماتم که حالا با این چیکار کنم. می‌دانم بالاخره یک کاری می‌کنم. من همیشه می‌مانم و یک کاری می‌کنم. مهندس جلال آریان بی آرمان. اصل سگ حسن دله. یک‌صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را شکر که حالا در رشته‌ی جناز کشی کارشناس شده‌ام. باید مرا می‌دیدید.
خلاصه کتاب برای من این است: انقلاب و جنگ که شد طی یک فرآیندی واضح جلال آریان ها را یا فرستادیم سینه قبرستان یا فراری دادیم و جایشان ابوغالب ها را بالا آوردیم. 40 سال بعد در هنوز بر همان پاشنه می‌چرخد.
کتاب هم‌زمان روایت جنگ، شعارها و برآمدن برادرها نخل شلمچه‌ای و غسال فارسی و هبوط اشک درآر منصور فرجام را دارد؛ اما المان های جلال/ فصیح ساز هم در رمان کم نیستند برای مثال آنجا که جلال در شیطنتی لاله را چنین لخت می‌کند: «لاله می‌گوید: این انتظار برای زدن و مردن از خود مردن بدتره. دارد شکمش را چنگ می‌اندازد. نگاهش می‌کنم سعی می‌کنم تصور کنم اگر روسری‌اش را برمی‌داشت چه شکلی می‌شد. اگر مانتوی اسلامی کهنه و چروکیده‌اش را می‌کند، یک حمام تمیز می‌گرفت، آرایش می‌کرد، یک پیراهن لیمویی‌رنگ می پوشید که به چشم‌های سبزش می‌آمد و چند کیلو هم چاقتر می‌شد، چه شکلی می‌شد. لابد همان چیزی می‌شد که منصور فرجام در او می‌دید؛ و لابد همان چیزی بود که ازدست‌داده بود.»
همیشه فصیح را در قامت جلال آریان بی آرمان می‌دیدم! اما معلوم است داد فصیح هم از این وضعیت درآمده است. فرآیندی که طی آن ملتی چنان فجیع به کشتن و یا حداقل لاغر و محدود کردن خود برخواست.
در انتظار گودو! به نظرم سامویل بکت باید این نمایشنامه‌اش را از روی اوضاع ایرانیان منتظر، یک‌بار دیگر بازنویسی کند! کشوری که هنرمندِ تحصیل‌کردهِ خارج‌رفتهِ پیشرواش در ابتدای پنجاه‌وهفت آهنگ سپیده را چنین خوانده: ایران ای سرای امید/ بر بامت سپیده دمید / بنگر کزین ره پرخون / خورشیدی خجسته رسید... فصیح چند سال بعد این انتظار گودویی را چنین تصویر می‌کند: دوشنبه روزی در اوایل بهمن‌ماه، صبح سحر با اتوبوس ویژه‌ی شرکت نفت از تهران به اهواز برمی‌گردم. در راه سعی می‌کنم شروع کنم به خواندن کتاب در انتظار گودوی منصور فرجام که از آن شب تا حالا هنوز ته کیفم مانده؛ اما فایده ندارد. هیچ‌وقت نتوانسته‌ام نمایشنامه بخوانم، این‌یکی هم ظاهراً اصلاً طرح و داستانی ندارد. یا دست‌کم برای من طرح و داستان و معنایی ندارد، یا نمی‌فهمم. دو آدم سرگردان و خسته و خنده ندار یکجا منتظر یک «گودو» هستند که ظاهراً قرار است بیاید و فقط حرفش می‌آید و خودش نمی‌آید. ولی خوب، خیلی چیزهاست که برای من این روزها طرح و معنای ساده ندارد. مثل علامت‌های کیلومتر شمار جدید جاده که از بیرون قم زده‌اند: «کربلا 1250 کیلومتر» بعد «کربلا 1240 کیلومتر» و ...
و کربلا325 کیلومتر بیرون از مرز میهن اسلامی است.
Profile Image for مجید اسطیری.
Author 8 books550 followers
June 18, 2023
من ناراحت نیستم. من آمده ام اینجا یک دوره فشرده گزارش نویسی انگلیسی برگزار کنم
به طرز عجیبی همه ماهیت رمان زمستان 62 در همین جمله ای که جلال آریان - راوی داستان- میگوید جمع شده است
اول اینکه راوی ناراحت نیست: چون تمام رمان روایت ناراحتی یک راوی تحصیلکرده عشرت طلب که اگرچه از رنج های مردم اهواز در زمان جنگ کمی دلش به درد می آید اما به هر حال خیلی خودش را ناراحت نمیکند. به آشفتگی شرکت نفت در سالهای پس از انقلاب با تسخر و پوزخند مینگرد و فقط به فکر عیش خودش است.
دوم اینکه اگرچه آمده به این سفر تا پسر مجروحی را بین جانبازان پیدا کند و به پدرش برگرداند اما این اصلا دغدغه اصلی اش نیست. تمرکزش بین چیزهای مختلف پخش شده است از جمله "گزارش دادن" اوضاع اهواز در زمستان سال 62. یعنی گزارش دادن در جمله اول واقعا یک معنای دوپهلو دارد. اتفاقا این گزارش نویسی تا حد زیادی "فشرده" هم هست و توصیفات مفصلی از اوضاع شهر جنگزده ندارد. از قضا این گزارش خیلی هم "انگلیسی" یا دقیق تر بگوییم آمریکایی است. داستان خیلی به سبک همینگوی نزدیک است. گزارشی و فشرده.
اما خب این همه ماجرا هم نیست. این یکی از "صدا"های رمان است. صدای عافیت طلبی و گریز از فداکاری که علاوه بر جلال آریان به عنوان راوی، نمایندگان بسیار دیگری هم دارد: مریم و لاله و فرشاد که میخواهند به هر قیمت شده از ایران جنگ زده فرار کنند و به آمریکا بروند و دکتر یارناصر صوفی مسلک که بساط مشروب خوری اش همیشه به راه است
تنها نماینده "صدا"ی دیگر در اثر منصور فرجام است که تمام رمان داستان اوست چون با ورود او همه چیز آغاز میشود و با شهادت معتقدانه و ایثارگرانه اش همه چیز تمام میشود
اینها را گفتم که بگویم به اعتبار همین یک شخصیت که خلاف جهت شخصیت های اصلی حرکت میکند و از امریکا می آید تا اینجا به شهادت فکر کند و لیاقت شهادت پیدا کند، این رمان رمانی چند صدایی است. صدای دنیاگریزی در برابر صدای دنیاطلبی بلند است. همان طور که در برادران کارامازوف صدای ایمان در برابر صدای علم بلند است
قرار نیست صدای بلند دنیاگریزی و شهادت منصور فرجام باعث تحول و تنبه جلال آریان بشود چون اگر این اتفاق بیفتد رمان تبدیل به یک اثر شعارزده تک صدایی میشود اما شب پس از شهادت منصور یک تک گویی طولانی مملو از خودافشاگری و خودویرانگری از جلال داریم که همه حیثیت و هویت خودش و امثال خودش را به نقد میکشد و درخشان ترین فراز کتاب است:

اینجا جای منصور فرجام است... جای تو نیست. عاشقان قرارداد نمیبندند. حرف از کار ساعتی چند نمیزنند. حرف مزایا نمیزنند. عاشقان کوپن و کارت تعاونی و بن نمیخواهند. عاشقان یک گوشه نمی تمرگند، زر نمیزنند. عاشقان بوروکرات و کارشناس حسابگر نیستند. عاشقان ويدئو جمع نمیکنند. عاشقان ساندویچ سوسیس توی کشو ندارند. عاشقان پول مرده ها و مریضهای فامیل را نمیخورند، طلا و ارز خارجی جمع نمیکنند. شماها همه یک مشت فاحشه غرب زده گرسنه اید.
Profile Image for Mohammad Sadegh Alizadeh.
148 reviews76 followers
January 25, 2023
سابق بر این چیزی از #اسماعیل_فصیح نخوانده بودم و خب #زمستان۶۲ در حد توقعی که داشتم نبود. توی این تیپ فضاهای رئالیسم سیاه به نظرم #احمد_محمود کیلومترها از دیگران جلوتر است‌.‌ نه شعار می‌دهد و نه بیانیه صادر می‌کند. قصه‌اش را می‌گوید و تو را قدم به قدم با خودش جلو می‌برد و پرتابت می‌کند وسط واقعیتی که رج به رج توی سطرهای کتاب بافته.

مایه تشهیر زمستان۶۲ به‌نظرم پیشرانه ایدئولوژیکش در نفی تصویرِ «جمهوری اسلامی ساخته» از #جنگ است و قاب چرکی که از ایرانِ پسابهمن۵۷ ارائه می‌کند. جمله‌ای هم که یک بار از زبان یکی از شخصیت‌ها به دیگر شخصیت‌ها -که جملگی قربانیان جنگ و جمهوری اسلامی‌اند- زده می‌شود عصارهٔ کتاب است: «این جنگِ شما نیست.»
Profile Image for Abbmog.
30 reviews6 followers
December 5, 2024
وقتی با عزیزی درست حسابی خداحافظی نکنی انگاری یک کسی رو ازتون دزدیدن .
Profile Image for Yashar.
86 reviews21 followers
October 30, 2016
از معدود رمانهايي بود كه من خوندم و مستقيما با موضوع جنگ در ارتباط بود. با توجه به زمان چاپش در سال ١٣٦٦ و لحن انتقادي اش نسبت به جنگ و دستگاه بروكراسي مملكت در اوايل انقلاب و اوضاع بلبشو موجود (مثلا در مورد ابوغالب) به نظر اثر جنجال برانگيزي در زمان خودش مي آيد. تصويري كه از پوچي پديده اي به اسم جنگ ترسيم مي كنه (در مفهوم عامش نه لزوما يه مورد خاص) من رو ياد قسمت هاي آغازين در انتهاي شب سلين يا سلاخ خانه شماره پنج وونگوت مي انداخت، اگرچه متن اين كتاب از نظر ادبي أصلا قدرت اون آثار رو نداره ولي ديدش نسبت به موضوع در اون راستاست. در كنار اين ديد انتقادي البته روحيه آرمانگراي كساني رو هم كه داوطلبانه به جنگ مي رفتند رو هم با احترام ترسيم مي كنه و اين هم از نظر من جالب و در مقايسه با بعضي برخوردهاي سياه و سفيد ديگه از اين نظر منصفانه تر بود.

من خودم دهه ٦٠ رو مستقيم تجربه نكردم چون تا قبل ٦٧ خيلي كوچك بودم ولي توصيفات كتاب با اونچه از بزرگترها شنيدم مي خوند و از اين نظر كتاب حداقل از ديد طبقه متوسط شهري نسبتا صادقانه بايد باشه.

تو كتاب چندتا وصيت نامه يا گزارش هاي وقايع جنگ هست كه براي من مشخص نبود چقدرش (به خصوص وصيت نامه ها) مخ��وق خود نويسنده است و چقدر مستقيما از مطالب مندرج در مطبوعات گرفته شده. اگر همش رو با توجه به واقعيات هاي موجود خود نويسنده خلق كرده باشه، خيلي ارزشمند از نظر من بوده اگرچه در كل براي خواننده اي كه اين كتاب رو در سال ١٣٩٤ مي خونه در هر حال خيلي جالب بودن.

اگرچه سبك رئاليستي و نثر ساده كتاب اون رو براي خواندن خيلي راحت كرده، اما در عين حال دست نويسنده رو در رفتن به اعماق تجربه انساني در وسط يك جنگ بسته بسته.

طنز نويسنده هم اگرچه در پاره اي موارد جالبي اما در جاهايي هم بيش از حد تكراري به نظر مي رسه.

بخش ٥٣ كتاب به نظر من يكي از بهترين بخشهاش بود و به عمرها تك مضراب هاي ديگه اي در سراسر كتاب نشون مي دادند كه حتي با اتكاء به سبك رئاليستي هم مي شد (مي شه) داستان( هاي) خيلي بهتري رو نوشت.
Profile Image for Mhdjavadjavadzadeh.
100 reviews5 followers
March 8, 2023
خوانش‌اول‌به‌تاریخ‌چهارشنبه‌هفدهم‌اسفندماه‌یکهزاروچهارصدویک هجری‌خورشیدی
زمستان۶۲ با اختلاف بهترین کتابی بود که توی سال ۱۴۰۱ خوندم. کاش زودتر از این حرفا با اسماعیل فصیح آشنا شده بودم.
زمستان۶۲ بی‌نظیر بود فوق‌العاده! داستانی عالی که در طول داستان همیشه در اوج بود و چه پایانی! درسته در چند صفحه قبل از اتفاق حدس زدم که قراره چه اتفاقی بیوفته ولی چیزی از هیجان و ابهت داستان کم نمی‌کرد...
تا قبل از خوندن این کتاب فکر میکردم هیچ نویسنده‌ای رو نمیتونم به اندازه احمد محمود دوست داشته باشم ولی باید بگم فصیح هم برام بسیار باارزشه...
حین خوندن این کتاب بارها از خودم پرسیدم چرا این کتاب هنوز چاپ میشه؟ با این همه طعنه‌ای که به حکومت میزنه!؟
هیچوقت ایران رو کنار جمهوری اسلامی نمیذاره و تا میتونه حماقت‌های حکومتی‌هارو تو روشون میکوبه.
اینکه متخصصین رو به بهانه‌ی اینکه نمیدونن غسل‌ها چه فرقی با هم دارن رو کنار میذارن و کسایی سر کارن که به جای کار کردن فقط بلدن شعار صدتایه‌غاز بدن...
دیالوگ‌ها عالی، فضاسازی اهواز جنگ زده عالی، شخصیت‌ها فوق‌العادن... و من چقدر با مهندس جلال آریان ارتباط گرفتم.
دیدگاه‌های آقای فصیح در مورد جنگ و حکومت عالیه کاش همه میخوندن و آگاه میشدن. اصلا شاید اگه کتاب میخوندیم اینقدر زیر بار ظلم نمیرفتیم...
احتمال میدم اسماعیل فصیح شخصیت‌های داستانش رو از زندگی خودش ساخته مردی که آمریکا درس خونده برمیگرده ایران و استاد دانشکده نفت میشه و قبل از جنگ بازنشسته میشه... که ما این موضوعات رو در دکتر فرجام و مهندس آریان میبینیم...
دوست دارم آقای فصیح خیلی زود میام سراغت روحت شاد...
Profile Image for giso0.
530 reviews144 followers
June 7, 2020

سال ها پیش، در یکی از مجله های مدرسه، خاطره ی یک معلم از اوایل انقلاب چاپ شده بود. از این قرار که دانش آموزی دیکته تصحیح شده ش رو می بینه و عصبانی و شاکی میاد به معلم میگه: ما انقلاب نکردیم که باز هم تو بیای واسه یه دندونه کم و زیاد ازمون نمره کم کنی!
..
این کتاب، در کنار مسائل مربوط به جنگ، حاوی مصادیق متعددی از حکومت دینی و نظام اسلامیه. موارد عجیب و غریبی که اولش مردم خیال کردن خودشون به غیرمنطقی بودن اینها پی می برن و جای نگرانی نیست ولی گور و کفن مردم پوسید و این "خودشون" نه تنها پی نبردن بلکه هر از گاهی چهارتا بدتر هم گذاشتن روش.
..
نگاه کوتاهی به شرح زندگی و مشاغل نویسنده کفایت می کنه تا بفهمیم "...هر گونه تشابه احتمالی بین آنها و آدم ها، رویدادها و حوادث واقعی" اون قدرها هم تصادفی نیست. حس می کنم بخش داستانی کتاب فقط یه موضوع فرعیه و در حقیقت یک بهانه ست که بتونه لا به لای اون حرفای اصلیش [درباره چیزهایی که هر روز جلوی چشمش بودن و ناراحتش می کردن] رو بزنه.
..
در این کتاب هم مثل اکثر آثاری که تا حالا از نویسندگان ایرانی خونده م، یه جور آشفتگی دیده میشه. انگار که ایرانی ها عادت ندارن نوشته هاشون رو قبل از چاپ بدن در و همساده و دوست و آشنا بخونن و یا حداقل این افراد رو درست انتخاب نمی کنن و بدین ترتیب رودربایستی مانع بالا رفتن کیفیت کتاب میشه و هی باید با یادآوری بخش های خوبترش زیر لب بگی :حیف!
Profile Image for Mozhdeh Ariannezhad.
119 reviews100 followers
August 16, 2016
برای کسی که متولد دهه‌ی هفتاده و تنها روایتی که از جنگ دیده و شنیده، فقط از صدا و سیما یا روزهای مدرسه بوده، این کتاب بدون شک جذابه. برای من که بود.

صرف نظر از نگاه منصفانه‌ی فصیح به برخوردهای مختلفی که آدم‌ها ‌اون سال‌ها با جنگ داشتند، و صرف نظر از فضای جهنم‌گونه‌ی خوزستان که بسیار خوب تصویرش می‌کنه، یه نکته‌ای که نظر من رو جلب کرد چیزهاییه که از اون دوران باقی مونده و هنوز عوض نشده.

روایت فصیح از پوسترهای حجاب و شهیدان و اجباری بودن پوشش اسلامی و شعارهای جمهوری اسلامی و وضعیت گزینش ادارات و حاج آقاهایی که بدون لیاقت سر کار هستن و موانعی که سر راه آدم‌های درست حسابی که می‌خوان کار بکنن تراشیده میشه و چه و‌ چه و چه، یه حالت مبهوت داره. انگار انتظار داره اینا موقتی باشن و یه روز وضع به حالت عادی برگرده. اما حالا، بعد از بیشتر از ۳۰ سال، این چیزهاست که برای ما عادی شده و غیر از این باشه تعجب می‌کنیم.
Profile Image for Zahra.
62 reviews9 followers
February 9, 2019
با سفر اول و‌دوم راه رفتم و از کنایه ها و تشبیه ها کیفور شدم‌.
اما با سفر سوم زندگی کردم.

و چه پایانی که با دل آدمی‌بازی می کند..
جنگ از زاویه ی نگاهی نه متعصبانه و نه جاهلانه، شفاف و بی طرف..

همه درگیر اند،
چه بخواهند و چه نخواهند

اما سهم خوبان
پریدن است .

پرواز کار عاشقان برگزیده است.


پاره هایی از کتاب:

- تا حالا عاشق بودی؟
-روزگاری
- احساس لامسبیه مگه نه؟
-آره
-دل و‌جیگر و لوزالمعده رو با هم می خوره


اول مدتی به زوزه باد شب ‌‌و بعد به صدای انعکاس لجبازی که از آیینه و دیوار ها و پرده ها می آید،
گوش‌ می کنم.
اما انگار سکوت هم نیست! صدای انعکاس عربده ی خودم است که هنوز نکشیده ام...
Profile Image for Sara.
30 reviews8 followers
January 4, 2023
داستان برای من چند لایه داشت. لایه‌ی اولِ آن، یک کتابِ عامه پسند از آدم‌ها و حوادثِ جنگ ایران و عراق است که برای مخاطبی که این دوران را تجربه نکرده باشد جالب است. نویسنده جنگ را تقدس نمی بخشد و بیشتر، داستان آدم‌هایی را روایت می‌کند که در آن دوران «فراموش شده» به حساب‌می‌آمدند.

در جریان کل کتاب آدم پیوسته از خودش میپرسد که این کتاب چطوری مجوز گرفته است. چون روایتی که از جنگ ارائه میکند روایتِ جریانِ اصلی مورد تایید حکومت نیست و حتی یک جورهایی جریانِ اصلی برایش پوچ و بی معناست. ( البته آخرش معلوم میشود چطور مجوز دارد)

در لایه ی دوم اما کمی عمیق تر است. جلال آریان، روای داستان از ابتدا تا انتهای کتاب، درگیرِ خواندنِ کتابِ «در انتظار گودو» است. خود کتاب زمستان ۶۲ هم به نوعی داستان در انتظار گودو است .روایت داستانِ آدم‌هایی است که در انتظار امیدی برای زیستن هستند و آن را جستجو می‌کنند. هر یک سعی می‌کنند مختصات خود را در موقعیت جنگی و شرایط پیچیده ‌ی بعد از انقلاب پیدا کنند.

درباره ی مهارت نویسنده هنوز احساس دوگانه ای دارم. بخش هایی از کتاب بود که من را یاد روزمره نویسیِ خام دوران مدرسه ام می‌انداخت(مثلا فصل اینطوری تمام میشود: بعدش شام خوردیم و من شب بخیر گفتم و میروم سراغ خواب) اما بخش هایی هم واقعا درخشان است. مثلا در بخش پایانی کتاب قسمتی هست که راوی انگار دچار نوعی جنون موقتی میشود و سبکِ نوشتنِ کتاب، ناگهان جریان سیال ذهن و آشفته ای پیدا میکند که مهارت نویسنده را به رخ میکشد و نظرم را عوض میکند.


(اخطار: از اینجا شاید کمی اسپول شود)

قسمت ناراحت کننده داستان برای من پنجاه صفحه آخر کتاب بود. چرخشِ داستانْ ناگهانی بود و من را شوکه کرد و این قطعا نشانه ای از هنر نویسنده است‌. اما یک طورهایی انگار برای رضایت خاطر ارشاد چرخیده بود. جنگ، که در کل ِداستان، رویدادی پوچ تلقی شده بود ناگهان امری مقدس شد و آدمی که در‌این‌ راه کشته شده بود سوپر قهرمان.( احتمالا اینجای کتاب شاهد ارضای مسئول ممیزی هستیم) خب چرا؟ متوجه شدم که در‌پایان کتاب قرار بود هرکسی به «گودوی» خودش برسد، اما این‌ روش رسیدن حالت دو‌گانه ای داشت. یعنی واقعا جلال آریان نظرش از پوچی جنگ همینطوری برگشت؟
اگر ساکن جمهوری اسلامی باشید‌ و مجبور باشید برای کتابتان مجوز بگیرید، احتمالا جواب «بله» است!
Profile Image for Hamideh.
80 reviews34 followers
September 27, 2017
من بچه بودم در دوران جنگ چندان و خاطره ای از اون دوران ندارم، خوندن این کتاب منو برد به اون سرزمین، به احساسات مردم، به زندگی روزمره اشون، به آرزوهاشون، دغدغه هاشون
بدون مقدس گرایی هایی که به نظر من نه تنها به دوران جنگ جنبه روحانی نمی ده بلکه باعث میشه بیشتر ازشون دور شی.
کاش خیلی زودترها این کتاب رو خونده بودم.
Profile Image for Ali.
Author 17 books676 followers
March 7, 2008
"زمستان 62"؛ دیگر از این جلال آریان که در برج سرطان به دنیا آمده، پاک و ساده و خوشمزه و مقدس و بی ریا و منزه و بی خواسته است و... خسته می شود آدم. همین طور از زن هایی که با همه ی وجود، چه در پاریس و چه در میان موشک باران های صدام، در خوزستان می آیند سراغش، حتی تا توی رختخواب، اما جلال آریان دست رد به سینه شان می زند تا فداکاری کرده باشد مثلن، و بعد، می رود سراغ فاحشه ها... این زن های لکاته یا اثیری، ناتوان، اما در برخی جاها خیلی قوی و ...

برخی معتقدند که اسماعیل فصیح نوع ادبی "رمان پر فروش" (بست سلر) را از دهه ی چهل شمسی در ادبیات ما آغاز کرده است. اگرچه پیش از آن هم این "گونه" ادبیات در ایران، به شکل پاورقی رایج بوده؛ ("تهران مخوف" اثر مشفق کاظمی... آثار محمد مسعود، "از شمع پرس قصه" از حسینقلی مستعان، "یک ایرانی در قطب شمال" و "شش سال در میان قبیله ی زن های وحشی آمازون" از منوچهر مطیعی، برخی از آثار علی دشتی، یکی دو رمان از محمد حجازی، رجبعلی اعتمادی و...) شاید اما بشود گفت که "رمان پر فروش" به سبک غربی در ایران، پیش از آثار فصیح، انگشت شمار بوده است. با این همه خمیر مایه ی آثار اسماعیل فصیح، بجز اولین آنها "شراب خام"، که به گمان من بهترین آنها هم هست، از رمان های پر فروش (بست سللر) غربی، و یا آثاری دیگر از نویسندگان غربی اقتباس و گاه تقلید شده است. دانستن یک زبان خارجی در فرهنگ ما، همیشه هم "ابوالحسن نجفی" و "نجف دریابندری" خلق نمی کند! باری، رمان های پر فروش، ضمن آن که قصه ای محکم، پر کشش و پر ماجرا دارند اما "ماندگار" نیستند و تاریخ مصرفشان به سرعت تمام می شود. این "نوع" رمان سالیان درازی ست که در اروپا و آمریکا طرفدار دارد؛ رمان هایی که به ندرت پایشان به قفسه ی کتابخانه های شخصی می رسند، بلکه خوانده می شوند و در انتها در قطار، اتوبوس، هواپیما یا در توالت یا رستورانی جا گذاشته می شوند. با وجود آثار متعدد، اسماعیل فصلح، بجز اولین اثرش "شراب خام"، از میانه ی دهه ی چهل شمسی تا اینجا، هنوز یک "بست سللر" به جذابیت "بامداد خمار" ننوشته است. برخلاف بسیاری که "ثریا در اغماء" را بهترین کار اسماعیل فصیح می دانند، من بعد از "شراب خام"، "زمستان 62" را ترجیح می دهم!
Profile Image for MarJan.
49 reviews5 followers
October 17, 2020
زندگی‌های ما شده مثل آهوهایی که یه گوشه خزیده‌ن جمع شده‌ن... سرنوشت‌مون دست کسائی‌یه که یه‌جا قایم شده‌ن و با فشار دادن یه دکمه‌ی کنترل راکت می‌فرستن سرمون. اتفاق و قرعه‌س که امشب به اسم کی و روی کله‌ی کی بیفته... این دست خدا نیست...
Profile Image for Niki Bahrman.
8 reviews25 followers
Read
October 9, 2009
کتابی نیست که بشه زمین گذاشتش ... حتما 2 روزه تموم می کنید
Profile Image for Soophia Yaghoobi.
82 reviews31 followers
April 27, 2021
«زمستان ۶۲ » برای من کتاب بسیار خوشخوان و پرکششی بود. داستان جالبی داشت. شخصیتهایش به خوبی پرداخته شده بودند و مهم تر از همه فضای پرالتهاب و بی سر و سامان دوران جنگ ایران و عراق را در شهرهای جنوبی -مخصوصا برای امثال من که متولدِ بعد از این دورانیم- به خوبی به تصویر می کشید.

همچنین کتاب در قسمتهای پایانی نقطه ی عطفی دارد که هرچند تا اندازه ی قابل پیش بینی است ، اما بهرحال قادر است آدم را برای چند لحظه هم که شده مبهوت بر جای گذاشته و بنابراین بر لذّت خواندن بیفزاید.

اما در کنار همه ی اینها نثر کتاب از نظر ادبی نکته ی خاصی ندارد و شاید حتی تا اندازه ای هم مغشوش و به قول شاهرخ مسکوب ”شتابزده و شلخته” باشد که باعث می شود کتاب را به رمانهای پرفروش و بازاری بیشتر شبیه کند تا یک اثر هنری و ماندگار.

در مجموع شاید بتوان گفت «زمستان ۶۲» رمانیست بازاری که قطعاً ارزش خواندن دارد.
Displaying 1 - 30 of 107 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.