قصهی خورشید، شهزادهی زیبا و بیدست و پا که دل به مهر مهپری، شهدخت چین میبندد و یک دل که نه، هزار دل عاشق و شیدایش میشود. بیخبر از دامی که در دیدارهای عاشقانه برایش پهن کردهاند … خورشید میماند و یک دیار غریب و شهدخت دلربایی که دور و ناپیدا شده … دختر ماه، پسر خورشید برگرفته از سمک عیار، اولین داستان فارسی مکتوب است. زمانی خالق این اثر، قصهی سمک عیار را سرشار از ماجرا، کشمکش، نیرنگ، برادری و مردانگی نوشت و حالا پریناز قاسمی داستان خورشید و مهپری را از دل این قصه بیرون کشیده و با تکیه بر منطق دنیای حقیقی، عشق دلنشین آن دو را بازآفریده.
《میبینی بانو، ستارههای ما از همه بزرگترند. از همه خوشاقبال تریم.》🌙☀️ اولین داستان مکتوب فارسی!چه جالب. از اونجایی که حس میکردم این جلد قراره یکی از موردعلاقههام باشه نگهش داشته بودم جزو یکی دو تای آخر ولی متاسفانه آخراش کاملا حوصلم سر رفته بود و عشق و عشاق اونطوری که خیال میکردم عمیق و متفاوت نبودن:" اما خب تمام جلدهای این مجموعه زیباست و خوندنش تجربهای لطیف و خوشایند و پارسیه. هربار مجذوب داستان های جذاب و فانتزی این مجموعه میشم که آدم باورش نمیشه صدها سال پیش پرداخته و نوشته شده. خیلی ناز بودن مهپری و خورشید، با این اسمهای قشنگشون، اما برام بهترینِ این مجموعه نبود❤️🩹
برای وقتهایی که دنبال یه تجربهی راحتخوان و کوتاه هستی خوبه... اعتراف میکنم اسمش گولم زد! انتظار داستان دیگهای داشتم...شاید یه عاشقانهی غم زده... ولی خب متفاوت بود با تصوراتم.
وای خیلی قشنگ بود.....نمیدونم چجوری بگم انگار ک ی غذای خوشمزه بود ک همه چیزش اندازه بود ادویه هاش،شوریش،تندیش،قشنگیش این کتابم دقیقا همین ریختی بود حماسی بودنش،فانتزی بودنش،عاشقانه بودنش اونقد زیاد نبود ک دلو بزنه و بنظرم همین خاصش کرده بود..🥗 ب قول خلاصه اول کتاب این کتاب پر برادری،مردانگی،نیرنگ و عشقه و من این قسمتو خیلی دوست داشتم🙂 من چرا از شروانه خوشم اومده بود؟!😐😢😂 فقط علفای رد و بدل شده بین خورشید و مه پری😂👌عاشق ابراز علاقه هاشون بودم❤
و اینکه بخونید قشنگ بود و مطمئن باشید با خوندنش لذت میبرید.
خیلی وقته که تصمیم دارم تمام جلدهای مجموعهی عشقهای فراموششده رو بخونم. اما یه روز که همینجوری داشتم توی کتاب فروشی قدم میزدم چشمم خورد به ایشون... اسمش برای من معنای خیلی عمیق و زیبایی داره :) وسط کتاب فروشی اشک تو چشمام جمع شد... نتونستم در برابر خریدنش مقاومت کنم اما وقتی شروع کردم به خوندنش احساس کردم که اسمش خاصتر بود برام. اونقدری که درمورد داستانش رویاپردازی کرده بودم شاهکار و به یادموندنی نبود ولی ازونجایی که من بلدم هرچیزیو فقط با خودش مقایسه کنم و نکات مثبتشو ببینم، از خوندنش لذت بردم🥲 اگه بخوام از مشکلاتش بگم، میتونم به کلیشهای بودن داستان و سطحی بودن عشقشون اشاره کنم. شخصیت پردازی، فضاسازی، داستانپردازی و سیر اتفاقات همگی دچار ضعفهای محسوس و مشهودی بودن! پلاتتوییست خاص و کشش زیادی وجود نداشت. شروع دلچسبی نداشت و آغاز عشقشون زیبا و عمیق نبود. یه جورایی میتونم بگم آبکی بود داستان... شخصیت هیچکدوم از افراد راضیم نکرد. وسطای داستان با خودم می گفتم بقیه به کنار، آخه مهپریییی، تو که نماد و لقب منو بهت نسبت دادننن، تو دیگه چرا آخه؟ تو چرا شخصیتت عمیق نیست؟ تو چرا اصلا شبیه من نیستییی نقدای زیادی دارم که بکنم، ولی فاکتور میگیرم و میرم سراغ خوبیها! قسمتهایی که مربوط به نقشههای رندانه و زیرکانهی سمکعیار میشد رو خیلی دوست داشتم. ترفندهای هوشمندانهای که به کار میگرفت واقعا داستان رو جذاب کرده بود چندتا جمله و تیکهی دوستداشتنی و دلنشین، و تیکههای آخر کتابو خیلی دوست داشتم، خصوصا بخش مکالمهی مقوقر و خورشید🥲 اگه بخوام به طور کلی بگم، اونقدر کتاب جذابی نبود، ولی به دلم نشست. ارزش یکبار خوندن رو داره. جای کار و نقطه ضعف زیاد داشت و میتونست خیلی خیلی بهتر هم باشه. در کل حس خوبی ازش گرفتم و خوشحالم که خوندنش رو تجربه کردم🤍 حسن ختام هم یکی از زیباترین قسمتهای کتاب که اشکمو درآورد و تا ابد تو دلم حک میشه :)🌕 《دخترِ ماه و پسرِ خورشید کنار هم ایستاده بودند. بارقههای خورشید صبحگاهی افق را روشن کرده بود، اما ماه گوشهی دیگر آسمان هنوز خودنمایی میکرد. خورشید آندو را نشان داد و گفت :"میبینی بانو؟ ستارههای ما از همه بزرگترند! از همه خوشاقبالتریم" هردو به هم لبخند زدند...》
چجوری میتونم علاقم نسبت به کتابای این مجموعه رو بیان کنم؟ چجوری؟ واقعاً نمیدونم اما عاشق داستان این جلد شدم. خیلی فانتزی قشنگی داشت، شخصیت های دوست داشتنی و مسیر داستانی فوق العاده جذاب:)✨🌹 یه چیزی که کلا تو مجموعه عشق های فراموش شده بنظرم قشنگه اسم هاست. مه پری و خورشید دو تا از اسمای مورد علاقه من بودن و شاید دلیلی که اینقدر این کتاب رو دوست داشتم همین باشه. عشقی که تو این جلد دیدم قشنگ تر از خیلی از کتابای فانتزی ای بود که معمولا میخونم(!) اما خب یکم کلیشه ای بود یسری جاهاش که باعث شد نتونم بهش ۵ تا ستاره رو بدم... گل و نوروز رو بیشتر دوست داشتم
"دختر ماه، پسر خورشید" مثل جلدای دیگهی این مجموعه تونست توی دلم جا باز کنه. من این کتاب رو نه صرفاً بهخاطر علاقه به داستانهای عاشقانه، بلکه بیشتر از سر علاقهای که به قصهی "سمک عیار" دارم انتخاب کردم. سال گذشته بعد از کلی جستوجو، بالاخره تونستم مجموعهی اصلی و کامل "سمک عیار" رو تهیه کنم که بابتش بینهایت خوشحالم؛ یک مجموعهی ششجلدی، قدیمی و قطور که هنوز نخوندمش، ولی همیشه برام وسوسهانگیز بوده چون خیلیها ازش بهعنوان یکی از مهمترین قصههای عامیانهی فارسی یاد میکنن. بهخاطر همین، وقتی دیدم یکی از جلدهای مجموعهی عشقهای فراموششده برگرفته از همین داستانه، تصمیم گرفتم با خوندنش کمکم وارد دنیای سمک عیار بشم و با فضای کلی ماجرا آشنا بشم تا وقتی سراغ متن اصلی و قدیمیش میرم، ارتباط راحتتری باهاش برقرار کنم.
یکی از چیزهایی که "دختر ماه، پسر خورشید" رو برای من خاص کرد، حضور پررنگ و جذاب کاراکترهای فرعی بود. بر خلاف بسیاری از جلدهای دیگهی این مجموعه، اینجا شخصیتهایی مثل سمک عیار، آتشک و فرخروز درخشش بیشتری نسبت به خودِ زوج اصلی داشتن و به نظرم اصلاً نقطهی قوت کتاب همینها بودن. سمک عیار با اون خونسردی و زرنگی و شوخطبعی خاصش، آتشک با جدیت و جسارتش، و فرخروز با حضور دلنشین و دلگرم کنندش، کاری کردن که فضای داستان از یک قصهی عاشقانهی ساده فراتر بره و به یه روایت پُررنگتر و پرهیجانتر تبدیل بشه.
اما در مورد عشق اصلی داستان، یعنی مهپری و خورشید، راستش کمی حس دوگانه داشتم. رابطهشون کمی کلیشهای بود و شخصیت مهپری برام نسبت به زنهای جلدهای دیگهی این مجموعه، یهجورایی منفعل به نظر میرسید که باعث میشد نتونم اونقدری که باید با شخصیتش همذاتپنداری کنم. انگار عشق بین این دو شخصیت بیشتر یه ابزار برای پیش بردن داستان بود تا یک رابطهی عمیق و ملموس.
با اینحال، نمیتونم انکار کنم که خوندن این کتاب تجربهای واقعاً لذتبخش بود و این از امتیازی که بهش دادم هم مشخصه. نثر روان و تصویرسازیهای شاعرانهی داستان کمک میکردن که خیلی راحت وارد دنیای قصه بشی و باهاش همراه بمونی. از همه مهمتر، این جلد هم مثل بقیهی عشقهای فراموششده، یه زنگ تفریح دلچسب بود وسط همهی کتابهای جدی و سنگینترم.
در مجموع، دختر ماه، پسر خورشید برای من پلی بود بین دنیای کودکانهی قصهگویی مدرن و دنیای غنی و کهن ادبیات عامیانهی ایران. اگر دنبال داستانی هستین که هم سبک باشه و هم ریشهدار، هم سرگرمکننده باشه و هم جرقهی کنجکاویتون رو روشن کنه، این کتاب میتونه انتخاب خیلی خوبی باشه.
واقعا آدم لذت میبره از این داستان های اصیل ایرانی. مشتاق شدم سمک عیار رو کامل بخونم، البته میدونم سخت خواهد بود بخاطر نگارشش.
داستان درباره خورشید شاه، شاهزاده حلب هست که در صحرا عاشق مه پری، شاهدخت چین میشه ولی در راه رسیدن به او سختی هایی پیش میاد که با کمک سمک عیار این مشکلات قراره حل بشه.
از بین کتابای این مجموعه فعلا این یکی بیشتر از بقیه به دلم نشست. داستان دربارهی عاشق (شهزادهی جذاب) و معشوقی (دختر پادشاه چین) هست که با وجود دسیسههای اطرافیان و سیاستهای پنهان تلاش میکنند به هم برسند. البته از افسانههای اینچنینی نباید توقع منطقی بودن داشت اما دیالوگهای شیرینی بین دو شخصیت اصلی بود و شیطنت کاراکترها رو دوست داشتم. به نظرم این داستانهای کوتاه پتانسیل تبدیل شدن به رمانهای طولانی رو دارن تا آخرش آدم نگه چه حیف که زود تموم شد، کاش بیشتر بود..
《آسمان روشن شده بود. بارقههای خورشید صبحگاهی افق را روشن کرده بود، اما ماه که کمرنگ شده بود، گوشهی دیگر آسمان هنوز خودنمایی میکرد. خورشید آن دو را نشان داد و گفت: "میبینی بانو، ستارههای ما از همه بزرگترند. از همه خوشاقبالتریم."》
این کتاب رو چند سال پیش توی یه سایت دیدم و عاشق اسمش شدم*_* در کل بخوام بگم کلیشه ای بود ولی به طرز عجیبی قشنگ هم بود عشق مهپری و خورشید... نمیدونم یجوری بود خیلی واقعی به نظر نمیرسید ولی خب خیلی کیوت بودن واقعا. نقشه و زیرکی های سمک و عیارها رو دوست داشتم. از لحن عامیانش خیلی خوشم نیومد، کاش بیشتر حالت قدیمی و کهن داشت. در کل یه کتاب دلنشین و سرگرم کننده بود. مناسب برای وقتی که نمی تونیم سراغ کتاب های سخت خوان و پیچیده بریم.
خلاصه عشق شاهدخت چین و شاهزاده حلب : سمک اخم کرد: تو که با اون حرف نزدی. از کجا مطمئنی همسر مناسبی برای توئه که این جوری به خاطرش آواره ی کوه و بیابان شدی؟ خورشید به نظر گیج می آمد : باید حرفی می زدیم؟ :)))
این کتاب برای نوجوانه و منم قطعا الان عاشقانه های پختهتری رو میپسندم ولی به عنوان یه زنگ تفریح کتاب خوبی بود و اینکه خوندن داستانهای عاشقانهی شرقی حس خوبی داشت
نزدیک دو سال پیش بود که تصمیم گرفتم برای اولین بار اونچه که خوندم، میخونم و قراره بخونم رو ثبت کنم. از نوتهای گوشیم شروع کردم و مجموعهی عشقهای فراموششده از اولین چیزهایی بود که اسمش وارد اون لیست شد. زمانی تصمیم گرفتم بخونمش که علاقهام به تاریخ و ادبیات رو تازه کشف کرده بودم و نسبت به حالا علاقهی بیشتری هم به داستانهای عاشقانه داشتم. اسم این کتابا به مرور از لیست من حذف شد چون نتونستم بخرمشون و حالا بعد از قریب به دو سال تونستم از یه دوستی قرضشون بگیرم. میدونی چه حسی دارم؟ حس اینکه "هی پریا! بالاخره موفق میشی که همهی کتابهای دنیا رو بخونی. فقط ممکنه یکم طول بکشه." کتاب "ویس و رامین" اولین کتاب این مجموعه بود که خوندم و تا حد زیادی ناامیدم کرد. نثر طنزی که داشت رو اصلاً دوست نداشتم و دلم میخواست که داستان تا حدودی اون حالت قدیمی بودنش رو حفظ کنه. فکر میکردم بقیهی مجموعه هم قراره همونطوری باشه که خداروشکر نبود. البته هنوز چند تا کتاب نخونده از این مجموعه دارم. بهرحال تا الان دوستشون داشتم. "دختر ماه، پسر خورشید" و "انیسه خاتون و توپاز خان" رو دو تا بیشتر.
من قصۀ اصلی سمک عیار را خواندم و با این پیشفرض تقریباً داستان نابود شده. به سادهترین شکل ممکن بازنویسی شده -که تمام کتابهای این مجموعه به همین شکل هستند- و حتی شاخصههایی که در داستان اصلی جذاب بوده را اینجا حذف کردند. متاسفانه فقط یک خلاصۀ انشایی از قصه است که جذابیتی برای بچههای امروزی ایجاد نمیکند مگر اهل داستان کلاسیک باشید.
این مجموعه رو دوست دارم و بنظرم کار قشنگ و بزرگی انجام داده. داستانهای عاشقانهٔ قدیمی رو بازنویسی کرده تا نوجوانها باهاشون آشنا شن. این هم داستان کوتاهی از سمک عیار بود. خورشیدشاه، شاهزاده حلب و مهپری، شاهدخت چین اما در این قسمت حس میکنم پرداخت داستان میتونست بهتر باشه. یعنی بازنویسی رو خیلی دوست نداشتم و آدم واقعا این کوتاهشدن متن اصلی رو حس میکرد.
خب باید بگم که از مه پری خوشم نیومد. اونجوری که خورشید عاشقش بود عاشق نبود و خیلی راحت در نبود خورشید داشت یکی رو جایگزینش میکرد! واسه همین با اینکه خیلی از اسمشون خوشم اومد و خیلی قشنگ بودن اما با این جلد از مجموعه خیلی حال نکردم): به امید قشنگ تر بودن جلدای بعدی...🙂↔️
چقدر این مجموعه داستانک های هوپا روح آدمو جلا میدن...🕯📜🪔🤎 آدم با خوندنشون به یاد ایران قدیم میفته،زمانی که شعرِ شعرا و نقل داستان نقال ها تو کشور باب بود.🕰
جزو داستانای خیلی جذاب این مجموعه بود، انقدر با رندی و شخصیت سمک حال کردم دوست دارم کتاب اصلی سمک عیار رو کامل بخونم یسری جاهاش دور تند بود اما داستان کلیش زیبا بود جدا ✨