بیجه قاتل سریالی کودکان پاکدشت بعد از 20 قتل دستگیر و در ملاء عام اعدام شد اما پرونده او در اذهان عمومی هرگز بسته نخواهد شد. بیجه که بود؟ چگونه بزرگ شد؟ چرا چنین بی رحمانه کودکان فقیر و بی گناه را می کشت؟ چرا شناسایی و دستگیری بیجه این همه طول کشید؟ این کتاب درباره زندگی، دستگیری و اعدام این قاتل دهشتناک است.
محمد بسیجه، معروف به «بیجه»، یکی از جنایتکاران معروف ایرانی بود که با اینکه هفده سالی از زمان اعدامش گذشته است، اما هنوز هم نامش در بین حرفهای مردم شنیده میشود. بیجه که مردم او را با لقب «قاتل کودکان پاکدشت» نیز یاد میکنند، در طول زندگی بیستودوسالهی خود، بیش از هفده کودک و سه بزرگسال را به قتل رساند و به بعضی تجاوز کرد. بنده مدتها بود که به دنبال زندگینامهی کاملی از قاتلین سریالی ایرانی میگشتم. متأسفانه، به دلایلی که نمیدانم چیست، تعداد کتابهای فارسی در ژانر جرائم واقعی یا همان True crime بسیار کم و انگشتشمار است. ظاهراً از بین قاتلین معروف سریالی ایران، تنها محمد بسیجه است که کتاب زندگینامهی خود را دارد. البته از سعید حنایی (قاتل عنکبوتی) هم یک مستند به نام «و عنکبوت آمد» ساختهاند اما کتابی ننوشتهاند. دربارهی سالک محمودی، بروجردی، قدیری و حتی خوشرو، هیچ منبع موثقی موجود نیست و صرفاً مقالههایی که با اطلاعات غلط نوشتهشدهاند را میشود در مورد این افراد پیدا کرد. البته این حقیقت که ژانر جرائم واقعی در ایران خیلی خوانده نمیشود هم باید در نظر گرفت. مردم معمولاً علاقهای به خواندن چنین موضوعاتی ندارند، اما همانطور که برایان مسترز، نویسندهی کتاب Killing For Company که زندگینامهی قاتل سریالی اسکاتلندی یعنی «دنیس نیلسن» را روایت میکند، نوشته است: «این کتاب دربارهی نیلسن نیست. این کتاب برای نیلسن نیست. کتاب، برای اطلاعرسانی به مردم دربارهی انسانهایی مانند نیلسن است. تا آگاه باشند!» پس ایکاش که نویسندگان ایرانی توجه بیشتری به ژانر جرائم واقعی نشان بدهند.
بنده تا پیش از «دشت مشوش» هیچ کتاب زندگینامهی فارسیای نخوانده بودم، درنتیجه هنگام خواندن این کتاب، محتوا و نوع نوشتار را در ناخودآگاهم با کتب زندگینامهی انگلیسی مقایسه میکردم و امتیاز 3/5 را با همین مقایسهها دادم. از بزرگترین نقاط قوت این کتاب، پرداختن به تکتک جزئیات زندگی بیجه بود که نشان میداد نویسنده واقعاً برای نوشتن این کتاب وقت گذاشته است و صرفاً به اطلاعات سایتهای خبرگزاری و مقالههای مردم عام بسنده نکرده است. قلمی روان داشت، گرچه چند مورد جملهبندیهای ناجالب هم به چشم میخورد اما در کل جملات و انتخاب کلماتِ کتاب، مناسب بودند. روند کتاب نیز از ابتدا و انتها مثل تمام کتابهای زندگینامه بود، از کودکی شروع میشد، سپس نوجوانی، جنایتها، بزرگسالی، بازهم جنایتها و سپس مرگ. اما متأسفانه نویسنده این ترتیب را کاملاً رعایت نکرده بود و در قسمتهایی از کتاب، فلش فورواردهایی به زور اعدام بیجه میزد که به نظر من اصلاً جالب نبود و حتی میتوانم بگویم آزاردهنده بود. یکی دیگر از ویژگیهای کتاب «دشت مشوش» که موجب شد بنده یک نمرهی دیگر نیز کم کنم، استفاده از صفتهای عالی و تفضیلی در کتاب بود! ما با یه کتاب زندگینامه از یک قاتل سریالی، یک جنایتکار، یک انسان منفی (!!) طرف هستیم. این کتاب رمان نیست، تخیلی نیست، داستان جنایی نیست، واقعیت است و به نظر من باید طوری نوشته شود که انگار نویسنده تنها راوی است و از هیچ طرفی دفاع نمیکند. مردم هرگز نمیتوانند دید مثبتی به این فرد داشته باشند و نباید هم داشته باشند! اما هنگامیکه یک فرد تصمیم به نوشتن یک کتاب زندگینامه دربارهی فردی مثل محمد بیجه را میگیرد، باید بدون دفاع از هر طرف به تحریر بپردازد. حداقل تا جایی که من میدانم، کتب زندگینامه (قاتلین سریالی) اینچنین نوشته میشود. نکات منفی دیگری نیز وجود دارد اما نه میتوان آنها را تقصیر نویسنده انداخت و نه ناشر! اگر مثل کتاب The Sadist که دربارهی زندگی «پیترکورتن» قاتل سریالی آلمانی است یا همان Killing For Company که بالاتر به آن اشاره کردم، حرفهایی که از زبان خود محمد بسیجه بود، در کتاب بیشتر دیده میشد کیفیت کتاب بالاتر میرفت اما متأسفانه دوازده سال پیش از تحریر این کتاب اعدام شد و با توجه به وضعیت نگهداری از این افراد در ایران، احتمالاً در همان بازه زمانی کمی که بهعنوان قاتل کودکان پاکدشت در زندان بود هم اجازهی ملاقات نویسندهها و رسانهها با او را نمیدادند. و مورد دیگری که بسیار آزاردهنده بود، سانسور قسمتهای زیادی از کتاب بود. این کتاب، مناسب بزرگسالان است، خوانندهها باید بالای 18 سال داشته باشد، همهی مان میدانیم! دیگر چه نیازی به سانسور هست؟ چرا باید در متن کتاب، آنقدر جزئی به تجاوزات جنسی اشارهشده باشد که خواننده به زور متوجهش شود؟! سؤال من اینجاست که چرا قتل و اعدام و ضرب و شتم را نوشتید اما تجاوزات جنسی را سانسور کردید؟ آنهم تجاوز به کودکان. کودکانی که قربانی تجاوز شدند و سپس توسط بیجه به قتل رسیدند. کودکانی که حتی اجسادشان نیز کامل پیدا نشده است... و شما چهکار میکنید؟ سانسور میکنید. و در آخر، به نظر من باید این کتاب را بخوانید. به همان دلیل که برایان مسترز گفت، باید این کتاب را بخوانید، این افراد را بشناسید و صدای قربانیهایی باشید که پیش از اینکه حتی خواندن و نوشتن را یاد بگیرند به قتل رسیدند. بیتفاوت نباشید. نگذارید امثال مادر محمد، بچهای که توسط بیجه به قتل رسید و دیگر به خانه برنگشت بگویند: «وقتی محمد گم شد به اداره آگاهی شریفآباد رفتم، وقتی گفتم بچهام گمشده گفتند شاید بچهات زیر آشغالهای مونده.» -صفحهی 17 کتاب دشت مشوش
تلخترین و افسرده کنندهترین کتابی که تا به حال خواندهام. شرایط واقعی طبقات پایین جامعه و استیصال فلجکنندهی خانواده بیجه از یک طرف و اینکه این مسائل نه فقط برای بیجه یا برای کسانی مانند او در گذشته که در حال حاضر و شاید همیشه باشد. در واقع با این کتاب من با شخصی مواجه شدم که با خانواده و دوستان و شرایط اطرافش چارهای جز قربانی شدن و بعد قربانی کردن نداشته است. اینکه ما تقریباً هیچ کاری برای تغییر شرایط افرادی مانند بیجه و قربانیانش که مثل خودش بودند نمیتوانیم بکنیم. جز اینکه منتظر قربانیهای جدید و حلقههای دار جدید برای بیجههای دیگر باشیم. در کل گزارشنویسی خوبی بود هرچند یک مقدار میشد عمیقتر و مستندتر هم باشد اما شاید همین هم برای جامعهی بستهی ایران که تمایل به فراموش کردن تلخیها و پاک کردن صورت مسئلهها دارد خیلی خوب باشد. از نویسنده و محقق آن برای این کتاب تشکر میکنم.
حین تحقیقی درمورد شخصیت محمد بیجه با کتاب دشت مشوش آشنا شدم و از این جهت خوشحالم که با وجود بیتوجهی آشکار به ژانر true crime یا جرم واقعی در ایران و کمبود یا نبود منابع مطالعاتی در حوزه جرمشناسی جنایات حقیقی، نویسندهای پیدا شده و برای نوشتن کتابی در این زمینه به تحقیق و بررسی پرداختهاست.
کتاب تمامی مراحل زندگی بیجه را توضیح میدهد و در کنار آن روند بازجویی، محاکمه و اعدام وی را مرور میکند و به جهت بیان جزئیاتی از پرونده که در فضای مجازی در دسترس نیست، جزو معدود منابع برای تحقیق درباره پرونده بیجه و ابعاد جنایت اوست. متاسفانه به دلیل در دسترس نبودن پرونده برای عموم، نبود گزارشات مستقل و در دسترس نبودن منابع تحقیقی، نمیتوان گفت شیوه نگارش براساس مستندسازیست، چون نویسنده در خلال روایت، تحلیل خود یا کارشناسان مرتبط با پرونده را نیز لابلای سطور گنجانده و اینکار تاحدی تشخیص حدسیات و فرضیات را از واقعیات دشوار میسازد. همینطور جزئیات حساس پروندهها حذف شده و حواشی پرونده هم بازگو نشدهاند. یکی از دلایلی که بررسی عوامل و زمینههای ارتکاب جرایم، بخصوص جرائم جنایی خشن، در همه جای دنیا مورد توجه قرار دارد اینست که از دریچهای تازه به ذهن سایکوپتهای قاتل دنیای اطراف ما نگاه شود و جامعه را در برابر این افراد آگاهتر کند. در ایران بیتوجهی به این مبحث، در عدم مدیریت صحیح رسانه و افکار عمومی هنگام مواجهه با این افراد نمایان میشود که مثال برای این موارد کم نیست.
شاید تکان دهنده ترین کتاب ایرانی باشه که به عمرم خوندم و خواهم خوند. بدون اینکه بفهمم موقع خواندنش فکم منقبض میشد. عضلاتم قفل میشد و فشرده میشدم. درد داشت خوندنش. نه فقط درد روحی، درد فیزیکی. نمیدونم چرا ادامه دادم و تا آخر خواندم. شاید میخواستم اعدامشو ببینم و مطمئن شم بالاخره یه جایی تموم شده. حس ناامنی و نفرتی که بعد از خواندنش میاد از خود تجربه ی کتاب هم بدتره. کاش میشد به عنوان یه بخشی از تاریخ که دیگه تکرار نمیشه خواندش. ولی شرایط جانی پروری که توصیف کرده هنوز پابرجاست و چه بسا قوی تر هم شده... نخوانیدش. خواندش مثل ناخنی که روی گچ مغزتون کشیده بشه آزارتون میده و خراش هاش تا مدت ها باهاتون میمونه.
بعد از بیست و اندی سال رفتم سراغ موضوعی که همیشه از آن فراری بودم. اصولا آدمی نیستم که اخبار حوادث و اتفاقات جنایی را دنبال کنم.جریان قتل کودکان پاکدشت به دست بیجه را فقط در حد تیتر اخبار خوانده یا شنیده بودم. این کتاب پرونده بیجه است.از کودکی و اتفاقاتی که برایش افتاده تا چرایی و چگونگی جنایاتی که مرتکب شده و در آخر دستگیری و اجرای حکم قصاص. چقدر دلم برای بیجه سوخت در عین اینکه از کارهایش بسیار رنجیدم و منتظر قصاصش بودم. ای کاش بدانیم که چطور با کودکان برخورد کنیم و آنها را مثل علف هرز در باغ زندگی رها نکنیم...
دلم براي بيجه سوخت! از زيرك ترين قاتل هاي تاريخ ايران، قاتلي بسيار باهوش(ضريب هوشي بالاتر از١٢٠). اگر فقير نبود، اگر مورد تجاوز قرار نمي گرفت اون هم سه بار در سال هاي مختلف كودكي، اگر مادرش رو زود از دست نمي داد، اگر پدرش بيشتر مورد لطف و مهر پدري خودش قرار مي داد، اگر اينجا اينطوري مي شد و اونجا اونطوري و از اين حسرت هاي غم انگيزي كه "اگرها" روي دلم مي ذاره بيشتر غصه ام مي گيره.
چقدر کتاب سنگینی بود بیجه رو یادتونه؟ اوایل دهه هشتاد، پسربچهها رو در پاکدشت میکشت، این کتاب بازخوانی پرونده بیجه است در خلال گفتن از اون پرونده، پروندههای مشابه رو هم باز میکنه مثل اصغر قاتل دعوت به خوندن کتاب نمیکنم اصلا، مگر کسیکه تحقیقی بخواد در این زمینه بکنه خوندن این کتاب واقعا روح رو اذیت میکنه و اثرات وضعی میذاره، شایدم روح من حساس :/ خودم چرا خوندم؟ تو طاقچه داشتم بین کتابای نشر پیدایش میچرخیدم، این کتاب رو دیدم تصویر جلد روی کتاب توپ بود، البته یه چاقو هم بود که نمیدونم چرا اونو ندیدم بخاطر همون توپ، فکر کردم کتاب برای نوجوونهاست و یک خط توضیح روی کتاب رو نخوندم چند صفحه اول رو خوندم و بخاطر کنجکاوی ادامه دادم و مچاله شدم ادامه دادم و مچاله شدم ادامه دادم و مچاله شدم
پن: کتاب قسمتهایی داره که قضات یا وکلا به توضیح چنین پروندههایی و ابعاد حقوقی و اجتماعیش میپردازن. من این قسمتها رو چشمی رد میکردم، ولی برای کسیکه بخار در زمینه قتل تحقیق کنه، شاید مرجع کوچیک بدی نباشه
کتاب تحقیقی واقعی در مورد محمد بسیجه (معروف به بیجه) از قاتلان زنجیره ای معروف ایران است. کتاب برای سرگرمی نیست و خواندن آن را بجز به منظور تحقیق در مورد موضوع قتل های زنجیره ای پیشنهاد نمیکنم. همچنین بنظرم آمد که نقش نیروی انتظامی از نظر اهمیت ندادن به موضوع و همچنین اقدام به شکنجه متهمین (بازجویی فنی) و نقش دستگاه قضایی در موضوع کم رنگ دیده شده و این نهاد ها تا حدی تطهیر شده اند.
خیلی ناراحتکننده بود. واضحه که بیجه و دستیارش علی باغی خودشون قربانی فقر بودند. مسبب اصلی این جنایتها مدیرانی هستند که زمینهٔ این جنایتها رو فراهم کردند، مأمورهایی که به شکایتها اهمیتی ندادند و مسئولانی که پاکدشت و مکانهای بیدفاع مشابه رو همچنان به حال خودشون رها کردند. علی باغی، دستیار بیجه، که خودش به چندین قتل اعتراف کرده بود، به ۱۵ سال زندان محکوم میشه (که البته روز آخر اعترافش رو پس میگیره). مقایسه کنید با حکمهای فلّهای که این روزها زیاد میشنویم.
فقط میشه در سه کلمه این کتاب جنایی که بر اساس جانیای ایرانی نوشته شده رو توصیف کرد: دردناک، غمانگیز و تلخ.
روایت تلخ و روان از قاتل سریالی محمد بسیجه معروف به «بیجه» که همزمان باهاش دگر قاتلانی از ایران معرفی میشه و ماجرا رو تلخ و تلختر میکنه. قاتلی که مرگآفرین بوده برای کودکهای بسیاری…
تنها دلیلی که این کتاب رو انتخاب کردم و شروع کردم به خوندن این بود که سعی کنم «بیجه» رو بشناسم و شاید به نحوی «درکش کنم»، که این اتفاق نمیتونم بگم کامل افتاد. همونجور که یاورزاده میگه: «… بیجه اعدام شد ولی هنوز تاسف میخورم چرا همه ابعاد زندگی او کالبدشکافی نشد؟…»
پ.ن: اگر روحیه حساسی دارید به خودتون لطف کنید و نخوانید!
——— [اگر دوست دارین بیشتر از کتابایی که میخونم ببینید تلگرام میتونید به نشونی @ReadByMani دنبالم کنید.]
دشت مشوش. کتاب بازخوانی یکی از پروندههای مخوف قتل سریالیه. بررسی قتلهایی که محمد بیجه تو اوایل دهه هشتاد انجام داد. به حدود سی نوجوون تجاوز کرد و به شکلی فجیع به قتل رسوندشون. نویسنده سندها و مدارک رو تو کتاب کنار هم جمع کرده و با استناد به تمام اینها، پرده از راز این پرونده برداشته. کتاب داستانی نیست و گزارش و بازخوانی پروندهس. بسیار سیاه و ناراحتکنندهس. خوندن این کتاب رو به دو گروه توصیه نمیکنم. گروه اول کسایی که دنبال زمان جنایی هستن. و دسته دوم کسایی که اعصابشون ضعیفه و روحیهشون حساس. وگرنه کتاب خوبیه. چیزی که بیشتر از همه منو تحتتأثیر قرار داد و تا حد زیادی عصبانیم کرد، طبق معمول بیمسئولیتی مسوولا بود. از همون بارزش و پلیس گرفته تا نظام ناقص و الکن قضایی. مسوولا طبق معمول آنقدر کاری نکردن تا این قتلها تبدیل به فاجعهای بشه و ماشین کشتار این جوون بیمار روشن شه و کسی جلودارش نباشه. تازه بعد فهمیدن باید کاری کنن. تو این مرحله هم قانون ناقص و پر از باگ، طبق معمول کمکی به خانوادههای داغدار نکرد. فکری به حال منطقه فقیرنشین پاکدشت و کورههای غیراستاندارد آجرپزی نکردن و فقط قاتل رو اعدام کردن. همین!
دشت مشوش بازخوانی پرونده محمد بسیجه معروف به بیجه است که در اوایل دهه هشتاد، ۲۰ کودک و بزرگسال را که اکثرا کودک و اتباع بودند را مورد تجاوز و سپس به قتل رساند و طی محاکمهای به اعدام محکوم شد. نویسنده در این کتاب فقط از آرشیو مطبوعاتی و اطلاعات موجود در سایتها استفاده نکرده و تحقیقات میدانی و با برخی از مقامات قضایی حقوقی آن زمان هم استفاده کرده و دربارهی تک تک مقتولین گزارش تهیه کرده و همینطور راجع به اصغر قاتل اولین قاتل سریالی ایران که چهل و چهار نفر را در بغداد و هشت نفر را در ایران به قتل رساند هم نوشته. از نکات مثبت کتاب پرداختن به جزئیات مهم زندگی بیجه و روند بازجویی و محاکمه و اعدامش و حتی پس از مرگ و جست و جوی نویسنده برای پیدا کردن قبر بیجه است که برای من خیلی جالب بود. من خواندن این کتاب رو به همه به خصوص والدین پیشنهاد میکنم به خاطر اینکه نکاتی که راجع به نوع زندگی افراد و مهاجران افغان در مناطقه حاشیهای میگه که بسیار قابل توجه است و تاثیر رفتار والدین و جامعه ، بر کودکان رو میبینیم. میتونید مستند بیجه رو هم در یوتوب ببینید.
تکان دهنده. این تنها چیزی که میشه درباره این کتاب و محتواش گفت فقط تکان دهنده. کتاب روایت موازی از زندگی محمد بسیجه و چند قاتل سریالی دیگه رو به سیاه ترین و افسرده کننده ترین حالت بازگو میکنه جوری که واقعا تحت تاثیر قرار میگیرین. تو لایه های کتاب، از جامعه و محیط و اصول تربیتی خانواده و اتفاقات در کودکی گرفته تا ضعف های سیستماتیک نیروی انتظامی اون زمان همه جلوی شما گذاشته میشه. همه اتفاقات پیرامون این شخصیت از زندگی شخصی تا خاطرات و گفتگو های بعد از دستگیری همین طور واکنش های اجتماعی و سیاسی اون زمان پوشش داده میشه. نظر خودم درباره شکل گیری همچین موجوداتی داشتن پتانسیل های ذاتی که اکثرش هم روانیه برای انجام این کار های غیرقابل باوره. فقر، تجاوز و محیط با همه ی مخرب و پست بودنشون نمیتونه دلیلی باشه برای ارتکاب همچین جنایاتی اونم در حق کودکان و کسایی که اصلا ربطی به قضیه ندارن. خلاصه گفتم دو سال بعد از خوندن این کتاب نظرم رو دربارش گفته باشم. هوای همدیگه رو داشته باشیم.
یکی از کتابهایی که من رو داخل یه فضای عجیبی برد همین کتاب بود.. دورانی که مدرسه میرفتم یا حتی قبل از اون بین شیش تا 8 سالگیم خاطرم میاد که خیلی خونواده ها مراقبت میکردن که بچه هاشون رو بتونن مراقبت کنن در مقابل دزدیده شدن .. و بوی نا مطبوعی که پخش میشد و اهالی جنوب تهران از بوی بد شاکی بودن توی اخبار میدیدم.. خیلی حس نزدیکی داشتم با کتاب انگار فضایی رو تعریف میکرد که باهاش تونستم ارتباط برقرار کنم
کتاب متن بدقلق و تلویزیونی داره. استفاده از کلمهها و توصیفهای کلیشهای، آدم رو یاد مشاورهای مدرسه میاندازه. از اینکه بگذریم نویسنده کار خیلی جامعی انجام داده و اطلاعات خیلی خوبی درباره پرونده بیجه در اختیار خواننده میگذاره.
انتظارم بیشتر بود. به نظرم وسط ماجرای بیجه پرداختن زندگی وماجرای اصغرقاتل بیجا و خروج از روند منطقی داستان بود. در کل کتاب اطلاعات جالبی از ماجرای بیجه به خواننده میدهد ولی کتاب جذابیت و کشش داستانی خوبی ندارد. بیشتر یک روایت ساده خطی و چیزی شبیه ویکیپدیا در خصوص محمد بسیجه است.
میخکوب کننده و نفسگیر البته نه صرفا به علت نحوه روایت نویسنده که به نظر میرسد در جاهایی دچار عدم توجه و دقت شده بل که به دلیل عمق فاجعه و گستردگی جنایت هر خواننده ای تحت تاثیر قرار میگیرد.