ედგარ პოს ცხოვრების ფურცლები, მალსტრემში დანთქმა, ბოთლში ნაპოვნი წერილი, ფერიათა კუნძული, სფინქსი, კლდოვანი მთების ამბავი, წითელი სიკვდილის ნიღაბი, ნაპარავი წერილი, მარი როჟეს საიდუმლოება, კასრი ამოტნილედო, აჩრდილი, შენ ხარ კაცი იგი, უილიამ ვილსონი, სკუპ-სკუპო ოაემანი ელეონორა მორელა ბრბოს კაცი აშერთა ოჯახის დაქცევა მთხრებლი და ქანქარა წინააღმდეგობრიობის ჭინკა შავი კატა გული-გამთქმელი სიჩუმე სიტყვის ძალა მონოსა და უნას გაბაასება ოვალური სურათი MELLONTA TAUTA საუბარი მუმიასთან სათვალე დოქტორ კუბროსა და პროფესორ ბდღვერის სისტემა ამბავი სახელოვანი კაცისა ასო-ასო აქნილი კაცის ამბავი მეფე ჟამი სუნთქვაშეგუბებული კაცის ამბავი შეუცნობლის ანგელოზი ეშმა სამრეკლოზე საქმოსანი ეშმაკს თავზე ნუ დაენაძლევები თაღლითობაც ზუსტი მეცნიერებაა ამბავი ერთი ჰ-ებიანი საგაზეთო წებილისა მისტიფიკაცია
The name Poe brings to mind images of murderers and madmen, premature burials, and mysterious women who return from the dead. His works have been in print since 1827 and include such literary classics as The Tell-Tale Heart, The Raven, and The Fall of the House of Usher. This versatile writer’s oeuvre includes short stories, poetry, a novel, a textbook, a book of scientific theory, and hundreds of essays and book reviews. He is widely acknowledged as the inventor of the modern detective story and an innovator in the science fiction genre, but he made his living as America’s first great literary critic and theoretician. Poe’s reputation today rests primarily on his tales of terror as well as on his haunting lyric poetry.
Just as the bizarre characters in Poe’s stories have captured the public imagination so too has Poe himself. He is seen as a morbid, mysterious figure lurking in the shadows of moonlit cemeteries or crumbling castles. This is the Poe of legend. But much of what we know about Poe is wrong, the product of a biography written by one of his enemies in an attempt to defame the author’s name.
The real Poe was born to traveling actors in Boston on January 19, 1809. Edgar was the second of three children. His other brother William Henry Leonard Poe would also become a poet before his early death, and Poe’s sister Rosalie Poe would grow up to teach penmanship at a Richmond girls’ school. Within three years of Poe’s birth both of his parents had died, and he was taken in by the wealthy tobacco merchant John Allan and his wife Frances Valentine Allan in Richmond, Virginia while Poe’s siblings went to live with other families. Mr. Allan would rear Poe to be a businessman and a Virginia gentleman, but Poe had dreams of being a writer in emulation of his childhood hero the British poet Lord Byron. Early poetic verses found written in a young Poe’s handwriting on the backs of Allan’s ledger sheets reveal how little interest Poe had in the tobacco business.
بكل تأكيد (إدجار الآن بو) هو واحد من أهم كُتاب الرُعب والإثارة والتشويق.. والذي ترك آثره في كثير من الكُتاب مثل: (ستيفن كينج) و (أحمد خالد توفيق).. وغيرهم. وكما ذكر المُترجم (محمد عامر) كتب (بو) 69 قصة قصيرة منهم (23) في هذا الجزء.. واضعين في الإعتبار ترجمة باقي القصص على جزئين آخرين.. وأتمنى بشدة أن لا يتم إلغاء هذا المشروع العظيم. فـ(إدجار الآن بو) يجب أن تُترجم له كل قصة قصيرة كُل مقال وكل قصيدة.. وكما نعلم أنه من رحم المعاناة يُنجب الإبداع. فحياة (بو) لم تكن سلسة ويسيرة، على العكس كانت مليئة بالمآسي.. وأكثر ما آثر فيه فعلاً هو وفاة زوجته.
أفضل ما في المجموعة أنها أرتني جانب لـ(بو) لم أكن أعرف أنه موجود عنده أساساً.. كنت أتوقع أن كُل كتاباته في الرعب فقط.. ولكن القصص تنوعت من الُرعب حتى الإثارة والتشويق حتى الرومانسية وحتى البوليسي! فكانت المجموعة متنوعة بما يُرضي شغفك وذوقك.
ولكن.. شعرت عندما يبتعد (بو) عن الرُعب والإثارة أو القصص المستوحاة من وفاة زوجته.. تجد أن القصص عادية أو شخصاً آخر مُختلف تماماً كتبها.. الإبداع كُله كان يظهر في النوعين الأولين فقط!
ومن أمثلة القصص الرائعة في المجموعة: "القط الأسود" "سقوط بيت آشر" "حفلة الموت الأحمر التنكرية" "القلب الواشي" "ثلاثة آحاد في أسبوع"
بالتأكيد ما زال هُناك الكثير من الإبداع لـ(بو) وأنتظر الأجزاء التالية بشدة، وخصوصاً بالترجمة الرائعة من (محمد عامر).
3.5 مطالعه این کتاب با توجه به حجمش، یکی از طولانیترین پروسههای خوانش من بود. اروم اروم. باحوصله و بیحوصله. مشتاقانه و با بیمیلی. همهاش با هم.
برای فاصله گرفتن از به اصطلاح "ادبیات جدی" این کتاب رو گرفتم دستم. داستانی آلنپو با تقریب خوبی اصلا محتوا محور نیستند. اما از نظر فرم و نثر، در مواقعی واقعا جذاب و خوندنی هستند. جا داره از ترجمهی اثر تعریف کنم؛ با اینکه در حد چند صفحه فقط تطبیقی نگاه کردم اما میتونم بگم از نظر توانایی و تسلط مترجمها به زبان فارسی و انتقال لحن و نثر آلنپو، این ترجمه واقعا با کیفیت بود.
اینکه ریشهی بیشتر داستانهای کارآگاهی و ترسناکی که شنیدیم رو میشه توی داستانهای ادگار آلن پو پیدا کرد خیلی جذابه. انگار که داری با اجداد شرلوک آشنا میشی =))
چقدر لذت بخش بود. اواسط کتاب ، در بعضی داستان ها حس کردم که خسته شدم و بعضی توصیفات هم اضافی بود ولی پایانشون من رو همچنان راضی نگه داشت. داستان های مورد علاقم: قصه ی هزار و دوم شهرزاد که توصیفات خیلی جالب و شگفت انگیزی از طبیعت داشت که اگه بخاطر پانویس ها نبود متوجه اشون نمی شدم. روش دکتر قییر و پروفسور پرر نامه ی ربوده شده افسانه ی سکوت (بخاطر فضای عجیب و توصیفات) لیجیا قتل در خیابان مورگ(کاملا منو یاد سریال شرلوک انداخت) چاه و آونگ قورباغه ی لنگ تصویر بیضی شکل * نمره ی اصلی ۴ هستش ولی از اونجایی که بیشتر داستان هارو دوست داشتم و تک به تک بهشون ۵ میدادم، به کتاب هم ۵ میدم:)
چند تا از داستانها رو خوندم و ارتباط برقرار کردن باهاشون برام سخت بود...یه وقت دیگه باید این کتاب رو بخونم...نمره ای نمیدم تا اینکه مجددا کتاب رو بخونم...
ادگار آلن پو یعنی هنر داستان نویسی... داستانهایی جذاب و گیرا با یک تِم هیجان انگیز، تیره و هولناک نقطه ضعفِ کار از نظرِ من، عمقِ کمِ محتوا بود که البته چیزی از ارزش داستانی کم نمیکنه و برای هدف سرگرم شدن، فوق العاده هست
فضای داستان ها یه هوای دارک و مخوفی داره حتی داستانهایی هم که تم جنایی یا ماجراجویی داشتن بازم یه چشمه از این سیاهی رو داشتن داستان های گربه سیاه،سوسک طلایی،خمره آمونتیلادو و قلب افشاگر داستانهای مورد علاقم بودن
علاقه من به سبک گوتیک برگرفته از موسیقی متال و معماری گوتیک بود و تجربه خواندن کتاب های این سبک را به ندرت داشتم. این کتاب گوتیک و رنگ و بوی خون و مرگ درون داستان هایش را بسیار جالب یافتم. طرز بیان روایت ها جالب بود البته گاهی حس میکردم به شخصیت پردازی کم بها داده شده است. بعضی از داستان های ترسناک فیلم ها، سریال ها و بازی ها از نوشته های آلن پو الهام گرفته اند و با خواندن این داستان ها خاطرات خوش آن تجربه ها نیز به یادم آمد.
طی بیست روز گذشته به معنای واقعی کلمه با این کتاب زندگی کردم. با یک آزمون و خطا متوجه شدم اگر لابلای سایر کتابها در زمینههای دیگه ادبیات داستانی رو بگنجونم، لذت بیشتری میبرم تا اینکه کل سال رو با داستانها بگذرونم؛ if you know, you know :))
آلنپو برای تعریف شکل دقیق و نوینی از داستان کوتاه در دوره و زمانه خودش تلاش کرد. حتی یک جُستار به اسم The philosophy of composition داره که تعاریف خودش رو در مورد داستان کوتاه و ساختارش ارائه میده. هریک از داستانهای این کتاب تم خاص خودشون رو دارن، پلیسی، فانتزی، جنایی، دلهرهآور و … برخی کوتاه و برخی نسبتا بلند هستن. خیلی از فیلمها و داستانهایی این چنین با عنوان دلهره آور در ذهن مخاطب تصور و برداشت غلطی ایجاد میکنن. منظور از دلهره آور بودن، ایجاد ترس فیزیکی نیست بلکه ایجاد فضایی است که در عین ملموس بودن و واقعی بودن، غیرعادیه و باعث ایجاد ترس درونی در مخاطب میشه. با درنظر گرفتن این نکته که داستانها مربوط به بیش از دویست سال پیش هستن، شما با توجه به روحیه و شخصیت خودتون میتونید ازشون خیلی بترسید یا با لبخند به اتمام برسونیدشون که برای من دومین حالت بود. آلن پو در محو کردن ِمرز بین حقیقت و افسانه، و توصیف موقعیتها و احساسات نابغهست؛ بهجای اینکه صرفا کُلیتی از یک حس در یک موقعیت رو بیان کنه، به قلبِ اون رسوخ میکنه و فضا رو بهشکلی روایت میکنه که اگر با تمرکز کامل بخونیدش احساس میکنید همونجا هستید؛ دارید توی دریا غرق میشید، کنار شومینه راز یک دزد دریایی یا یک وزیر خبیث رو کشف میکنید، کنار تخت پادشاه و شهرزاد (هزار و یک شب) نشستید، فروریختن یک خانه رو تماشا کرده و با افراد مجنون داخل یک تیمارستان شام میخورید! شخصا پس از خوندن ِهرداستان، آنالیزش رو در منابع انگلیسی زبان سرچ میکردم و داخل کتاب خلاصهای ازش مینوشتم. پیشنهاد میکنم برای لذت بردن و درکِ بهتر این کار رو انجام بدید؛ بالاخره نگاه به یک داستان از جنبههای دیگه، وسعت دیدتون رو گسترش میده.
و درنهایت، یک پلیلیست پیدا کردم در اسپاتیفای که بعضی اوقات حین خوندن داستانها پلی میکردمش و پیشنهاد میکنم گوش دادن بهش رو: - لینک پلیلیست 🧛🏻♂️
Να πω την αλήθεια δεν το τελείωσα. Διάβασα περίπου 550 από τις 800 σελίδες της συλλογής. Ξεχώρισα αρκετά διηγήματα, όπως φυσικά τις «Δολοφονίες της οδού Μοργκ», τον «Χρυσό σκαραβαίο», τον «Μαύρο γάτο», την «Ελεονόρα» και το «Πορτρέτο». Η έκδοση είναι καλαίσθητη και οι μεταφράσεις αρκετά ικανοποιητικές. Εδώ τελειώνουν και τα θετικά. Θεωρώ τον Poe παρωχημένο, δυστυχώς. Δεν ανταποκρίνεται στις απαιτήσεις ενός μοντέρνου αναγνώστη. Οι περισσότερες ιστορίες του ξεκινούν με κάποιον μονοδιάστατο χαρακτήρα σε πρωτοπρόσωπη αφήγηση. Σχεδόν κάθε φορά ανάγκαζα τον εαυτό μου να «υποστεί» τις πρώτες σελίδες της ιστορίας μέχρι να φτάσει σε κάποιο σημείο που θα μου φαινόταν ενδιαφέρουσα. Τα χιουμοριστικά-σατιρικά του, πάλι, μου φάνηκαν τα πιο βαρετά και δε νομίζω ότι τα κατανόησα κιόλας. Δυστυχώς ο Poe δεν είναι για μένα.
আরেকটা দারুণ গল্প সংকলন! এডগার অ্যালান পো-র ১০টি ভিন্ন স্বাদের চমৎকার সব গল্পের সমাহার।
কী নেই মাত্র দশটি এই গল্পে! রহস্য, রোমাঞ্চ, হরর, ক্ল্যাসিক - সবই আছে। এমনকি মমির সাথে কিছুক্ষণ গল্পে হিউমারের সাথে পেলাম সাই-ফাই আর ফ্যান্টাসির স্বাদও। শার্লক হোমসের (সম্ভবত সব গোয়েন্দা গল্পেরই) যোগ্য পূর্বসূরি অগাস্ট দুপাঁ'র দারুণ মগজের খেলার স্বাদ পেলাম চোরাই চিঠি গল্পে। ব্যাং-বাবাজী গল্পে জীবনের নিষ্ঠুরতা ফুটিয়েছেন দারুণ রূপকের মাধ্যমে। ছবি, অবসান গল্পগুলোতে সত্যিকারের হরর আমেজ। দোলক, তুমিই সেই লোক দারুণ দুটো রোমাঞ্চ, রহস্য গল্প।
হরর গল্প বলতে আসলে কী বোঝয় জানতে হলে এবং আসল হরর গল্পের আমেজ পেতে চাইলে এ বইয়ের কিছু গল্প চেখে দেখলে ঠকবেন না কেউ। দারুণ অনুবাদের কল্যাণে প্রায় এক বসায় পড়ে ফেলেছি গল্পগুলো।
یکی از ویژگیهایی که درمورد جناب آلن پو دوست دارم اینه که همچنان بعد از گذشت سالها از نوشتههاش،باز هم خوف و ترس رو میشه تو داستانهاش احساس کرد،در حدی که بعد خوندن داستانها نمیتونید به راحتی به صفحه جلد کتاب و چشمهای ادگار نگاه کنید اما من دو ستاره کم کردم چون جنایی ها و گوتیک های قدیمی مثل ادگار و آگاتا کریستی و شرلوک هلمز کمی قابل پیشبینی هستن و خب این موضوع تقصیر خود نویسنده ها نیست چون آثارشون در زمان خودشون شاهکار بودن. در کل من ارادت خاصی به جناب آلن پو دارم و داستان قلب افشاگر ایشون رو هم خیلی دوست داشتم
کل داستان های مجموعه باب طبع من نبودند! چرایی سه ستاره بودن این کتاب همین است. شاهکارهایی از داستان کوتاه که درین کتاب بودند، البته به سلیقه ی من: گربه ی سیاه: که نظر شما را به گربه ها عوض می کند! سوسک طلایی: داستانی ماجراجویانه و معمایی در حد و حدود جزیره گنج! خمره ی آمونتیلادو: در باب انتقام! قتل در خیابان مورگ: مادر داستان های پلیسی از جمله شرلوک هلمز! قورباغه ی لنگ: در باب انتقام 2 ! میعاد: در بستر مه آلود و رمزگونه ی ونیز اتفاق می افتد! تصویر بیضی شکل: نقاش و زنش و نقاشی مرگ ناکش! تدفین پیش از هنگام: پو واقعا آدم را می ترساند! و چاه و آونگ: داستان 5 ستاره ی این کتاب! شاهکار!
اما از همه ی داستان ها انتظار شاهکار بودن را نداشته باشید، چون نیستند!
لعنتی بعد از خوندن این کتاب تا یک هفته کابوس می دیدیم 😂 اونم نه هر کابوسی ، خدا شاهده یه هفته از خواب می پریدم خیس عرق بود بدنم واقعا این چه کتاب سمی بودش ولی اگه عاشق ژانر ترسناک هستید باید بخونید چون آقای آلن پو از بزرگ های این سبک بوده این کتاب رو میگن اگه خیلی بهش فکر کنی تبدیل به قاتل میشی! خود آقای آلن پو متاسفانه افکار تاریکی در ذهن بیمار خود داشت ولی عاشقشم Level of Fear is 100% This book will make you a serial killer lol so be careful not to fall for the trap
اپیزود یازدهم درباره داستان سقوط خانه آشر منتشر شد. ---------------- باران بیصدا میبارید. آنقدر آرام، که نمیدانستی صدای افتادن قطرهها را میشنوی یا تنها در ذهن تو، چیزی از اعماق، دارد خودش را تکرار میکند. مهی خاکستری از لابهلای درختان خشک و ایستاده بالا میآمد؛ درختانی که گویی قرنهاست نفس نمیکشند اما هنوز ایستادهاند، با ریشههایی در خاکی فراموششده، و شاخههایی که نه سوی نور، که به دل تاریکی خم شدهاند.
خانه، در آن میان، مثل زخمی کهنه، منتظر بود. نه برای التیام، که برای باز شدن دوباره.
نه پرندهای میخواند، نه بادی بود. همهچیز انگار در آستانهٔ چیزی ایستاده بود. سکوتی سنگین و کشدار که فقط ذهنهای بیمار میتوانند آن را بفهمند. پنجرهها مثل چشمهایی همیشه باز، به بیرون نگاه میکردند، اما معلوم نبود به چه چیزی. یا شاید اصلاً چیزی را نمیدیدند؛ شاید نگاه نمیکردند، فقط بودند.
درون، تاریکی پنهان نشده بود؛ خودش را مثل پیرهنی بر تن دیوارها انداخته بود. راهروها با دیوارهایی که نفس میکشیدند، صداهایی داشتند که صدا نبودند؛ فقط حضور بودند. انگار گذشته، در هر اتاقی، نشسته بود و هیچگاه بیرون نرفته بود.
مردی آنجا زندگی میکرد. یا شاید فقط حضور داشت. چشمهایش شباهتی به زمان حال نداشت. انگار تمام گذشتهاش را خورده بود و حالا چیزی جز پژواک خاطرات پوسیده در ذهنش باقی نمانده بود. صدایش، وقتی با خودش حرف میزد، مثل زمزمههای دیوار بود. گاهی میخندید؛ اما آن خنده از لبهایش نمیآمد، از جایی دیگر بود، جایی عمیق، شاید از ترکهای سقف یا از دل آینههایی که دیگر تصویر روشنی نشان نمیدادند. او تنها نبود. یا فکر میکرد تنها نیست. هر از گاهی، صدای پایی میآمد. صدای لباسی که کشیده میشود، یا صدای دری که بیصدا بسته میشود. اسم کسی را زمزمه میکرد. اسمی کهنه، از لابهلای خاک و اشیای خاموش. شاید فقط سایهای بود. شاید خاطرهای. شاید بخشی از ذهن خودش، که جدا شده و در راهرویی دیگر برای همیشه مانده. خانه اما صبور بود. نه فرو میریخت، نه میایستاد. فقط منتظر بود. منتظر لحظهای که هیچکس نمیدانست چیست. شاید بازگشت کسی. شاید فروریختن چیزی. شاید یک پایان که مثل مه از دور نزدیک میشد. و آن لحظه، ناگهان، بدون صدا، فرا رسید. زمین لرزید، نه از بیرون، که از درون. دیوارها نفس کشیدند. سقف، آه کشید. و چیزی شکست. نه فقط در خانه، که در مرد. در نگاهش، در صدایش، در بودنش. و ناگهان، همهچیز به سکوتی عمیقتر رسید. سکوتی که حتی باران هم جرأت نداشت آن را بشکند. خانه، آخرین نفس را کشید. نه با صدا، که با حس. حس فرو رفتن در تاریکی. حس بازگشت به نقطهای که هیچچیز از آن بازنمیگردد. و فقط مه ماند. مهی که آرام آرام همهچیز را بلعید؛ دیوارها، پنجرهها، سایهها، و خاطرهها را. گویی چیزی هرگز وجود نداشته. فقط سکوتی سنگین، در میان درختانی خشک، باقی ماند.
میانگین اصلی امتیازم طبق محاسباتم شده بود ۳.۶ که من دلم خواست گردش کنم به ۴. :)) واقعا لذت بردم با اینکه همه داستانا برام جالب نبودن اما همیشه دلم میخواست با قلم آلن پو یه آشنایی ای پیدا کنم، و چه ملاقات دلچسبی بود! خیلی دلم میخواد در ادامه کلاغ رو بخونم. :)) داستانای ۵/۵ ام اینا بودن: قصه هزارودوم شهرزاد روش دکتر قییر و پروفسور پرر نامهی ربوده شده (من حدس میزنم یکی از اپیزود های سریال شرلوک بر اساس این داستان باشه. اون اپیزودی که یه اطلاعات خاص از یک شخص سلطنتی یجورایی به سرقت میرسه. در مقدمه کتاب هم اشاره شده که داستان شرلوک از داستان های آلن پو الهام گرفته شده. واقعا خوشم اومد!) لیجیا قتل در خیابان مورگ سقوط خانهی آشر تدفین پیش هنگام
تناول المترجم في البداية سيرة إدجار آلان بو ثمّ انتقل للمجموعة القصصيّة والتي تضم 23 قصة كلها تدور بنفس الهيئة سواء رعب أو نهايات مأساوية سأتناول بعضها بشكل عشوائي وبإيجاز:
القط الأسود هو أولى قصص إدجار في مجموعته الكاملة وقد نشرت لأول مرة في 19 أغسطس 1843 وهي دراسة نفسية للشعور بالذنب حيث أخفى القاتل جريمته بعناية واعتقد بأنّه لن يُكتشف ولكن في النهاية ينهار ويكشف عن نفسه مدفوعا من الانزعاج المستمر بسبب شعوره بالذنب آلمني تعامل الراوي مع القط بلوتو الذي أحبه وكان وفيّا له وكذلك الطريقة التي كانا يتبادلان بها النظرات أنا مع فكرة أنّ كل ماهو حي يشعر بالبشر فالحيوانات تشعر بالشخص اللطيف والحنون وتتقرّب منه والشخص البغيض والمؤذي تبتعد عنه هذا العمل شاهدته وأنا طفلة كفيلم كرتوني
يخ��رنا الراوي عن حبه وزوجته للحيوانات وعن قط أسود كبير وجميل لديهم يدعى بلوتو هذا القط مولع بشكل خاص بالراوي والعكس بالعكس تستمر صداقتهم المتبادلة لعدة سنوات، حتى يصبح الراوي مدمن على الكحول في إحدى الليالي، يعود الراوي إلى المنزل مخموراً، وقال إن القط حاول تجنبه عندما يحاول الإمساك بالقط، يعض القط المذعور الراوي، وبنوبة من الغضب يمسك الراوي بالحيوان، ويسحب سكين من جيبه ثم يقتلع إحدى عيني القط. من تلك اللحظة فصاعداً، يهرب القط من الرعب عند اقتراب سيده. في البداية، يأسف الراوي ويندم على قسوته. "ولكن يأخذ القط في الحديقة صباح أحد الأيام ويربط خيط حول عنقه، ويعلقه إلى شجرة حيث يموت. في تلك الليلة، تشتعل نار في منزله بسبب غامض، مما اضطر الراوي وزوجته وخادمهم للهروب من المبنى. في اليوم التالي، يعود الراوي إلى أنقاض منزله ليجد مطبوع على الجدار الوحيد ا��ذي نجا من النار شكل لقط عملاق مع حبل حول عنق الحيوان. يبدأ بالإحساس بفقدان بلوتو، والشعور بالذنب. في وقت لاحق يجد قط مماثل في حانة بنفس الحجم واللون كما القط الأصلي إلا أنه فاقد لإحدى عينيه والفرق الوحيد هو البقعة البيضاء وتتكرر علاقة التنافر بينه وبين القط الجديد وبغضب يمسك الرجل الفأس ويحاول قتل القط ولكن توقفه زوجته - ومن الغضب يقتل زوجته بدلاً من القط
وهكذا يكون في النهاية قد قتل زوجته وقطين لكن بدافع ثقته الزائدة ينكشف أمره بآخر لحظة للشرطة.
قصة اللّوحة البيضاوية 1842 هي قصة قصيرة تدور على الظروف المأساوية المحيطة بلوحة في إحدى القصور وهي إحدى أقصر قصص بو، حيث ملأت صفحتين فقط عندما نشرت أول مرة في عام 1842. يصف الكتاب قصة مأساوية عن عذراء شابّة «من الجمال الأكثر ندرة». أحبّت وتزوجت رسامًا غريب الأطوار كان يهتم بعمله أكثر من أي شيء آخر في العالم، بما فيه زوجته. في النهاية يطلب الرسام من زوجته أن تجلس أمامه، وافقت الزوجة بطاعة، وجلست «بخنوع لعدة أسابيع» في غرفته البرج. عمِل الرسام في مهمته بجدّ إلى حد أنه لم ينتبه إلى صحة زوجته التي كانت تتدهور، لأنها، وهي الزوجة المُحبّة، كانت دون توقف «تواصل الابتسام بلا تذمّر». مع اقتراب الرسام من نهاية عمله، لم يدَع أحدًا يدخل غرفة البرج وبالكاد أبعد عينيه عن اللوحات القماشية، حتى للنظر إلى زوجته. بعد مضي عدة أسابيع، أنهى عمله أخيرًا. غير أنه شعر بالذعر حين نظر إلى الصورة الكاملة، إذ أبدى استغرابه، «هذه حقًا حياةٌ بحد ذاتها»، بعد ذلك التفت فجأةً إلى عروسه ليعظّمها فوجد أنها قد ماتت.
قصة موريلا 1835 يتزوج راوٍ مجهول الاسم من موريلا، وهي امرأة ذات معرفة علمية عظيمة ومتعمقة في دراسات الفلاسفة الألمان فيشته وشيلن، التي تتناول مسألة الهوية تقضي موريلا وقتها في السرير تقرأ وتعلم زوجها بعد أن يشعر زوجها، الراوي، بتدهورها الجسدي، يصبح فَزعًا ويتمنى موت زوجته لترقد بسلام أبدي في النهاية، تموت موريلا مُعلنة مخاضها: «أنا أحتضر. لكن في أحشائي نذر لتلك العاطفة... التي شعرتَ بها نحوي أنا، موريلا. وعندما ترتحل روحي سيعيش الطفل». مع تقدم العمر بالفتاة، يُلاحظ الراوي أنها تحمل شبهًا عجيبًا لوالدتها لكنه يرفض منح الطفلة إسمًا. بحلول عيد ميلادها العاشر، يصبح شبهها لموريلا مُفزعًا. يقرر الأب تعميدها لتخليصها من أي شر متربص بها، لكن يُعيد هذا الحدث روح الأم لتسكن ابنتها. في المراسم، يسأل القص عن اسم الابنة، ويجيب الراوي «موريلا». مباشرةً، تصيح الفتاة: «أنا هنا!» وتموت. يحمل الراوي جثتها بنفسه إلى القبر ولا يجد أثرًا فيه لموريلا الأولى فيضع الثانية في المكان نفسه
وقد أعجبني هذا الرأي عن إدجار آلان بو: لا يقصر بو عنايته على الشخوص والأحداث لتحقيق فكرته في القصة، والوصول إلى مراميه منها، وإنما يتجاوز ذلك إلى العناية بالأمكنة ذات الخصائص المميزة، تلك التي يتخذها مسرحا للأحداث، فهي تستلهم بنصيب وافر في طبع الأثر بما يهيئ فيها من جو ملائم يعني بو في كل قصصه بانتقاء مسرح يناسب موضوعها، يحفل بعناصر المكان للزخرف والكشف من خلالها عن نظرية الجمالية، ولكن هذا لم يكن كل ما يبغيه من ورائها فهو يسخر بعضها لما هو أعظم شأنا وهو أن يجعل منها عاملا فعالا لخلق الجو الملائم الذي يعد أقوى خصائص قصصه، والمقصود بالجو هنا اللون أو الطابع الذي يكتسبه العمل الأدبي من وصف المكان لإثارة شعور معين تهدف إليه القصة في الأساس. على أن هذه العناصر جميعا من شخوص وأحداث وأسلوب ومكان وجو، لا يحظى واحد منها دون الآخر بعناية إدجار آلان بو، فكلها تلتقي وتأتلف، بحيث لا يكون لعنصر شأن إلا بمساندة العناصر الأخرى، فتتحد هذه العناصر جميعا لإحداث الأثر المطلوب. وقصص إدجار آلان بو التي أجمع النقاد على أنها تعد من روائعه بل من روائع القصة في العالم: "لا يجيا ـ قناع الموت الأحمر ـ سقوط بيت أشر ـ ويليام ويلسون ـ القط الأسود ـ القلب النضاح ـ الجب والبندول ـ دن النبيذ "فتنبض فيها حاسة فنية ملحوظة في البناء والتركيب، إنها حاسة كاتب واع مدقق لا يرضيه إلا الإتقان مهما كلفه من عناء.
عنوان الكتاب: القصص القصيرة الكاملة (الجزء الأول) اسم المؤلّف: إدجار آلان بو ترجمة: محمد عام الطبعة الأولى: 2019 الناشر: دار اكتب للنشر والتوزيع عدد الصفحات: 264 التقييم: 5/3 ثلاث نجمات القراءة: ورقيّة.
امتیاز دادن به این کتاب واقعا سخت بود برای من. از یه طرف واقعا نبوغ و خلاقیت پو برای من قابل تحسینه که دویست سال پیش همچین داستان هایی نوشته و واقعا پدر شرلوک هلمز و پوارو و مادام مارپله از طرف دیگه داستان ها برای دویست سال پیشه و برای الان اکثرا قابل پیشبینی و خسته کننده و نه چندان ترسناکن. توصیه من اینه که خیلی با انتظار بالا سراغ این کتاب و داستان های پو نیاید یه نکته قابل تحسین کتاب ترجمه خیلی خوبشه. واقعا بعد از تجربه ترجمه بد داستان های اندرسون نشر نگاه انتظار نداشتم این یکی خیلی جالب باشه
چون یه بار هم تمدیدش کرده بودم از کتابخونه، حس میکردم حتما باید همه شو بخونم بعد ببرم پس بدم؛ ولی حقیقتش اینه که آخر سر همه رو نخوندم. اونا که انگلیسی هاشو خونده بودم رو راحت تر دوباره خوندم و متوجه شدم وقتی فارسی میشه چقدر هنر و حس نویسنده میره. نه که مترجم بد بوده باشه، فقط متن های اصلی خیلی خاصه و چیدمان کلمات تو فضاسازیت تاثیر میذارن. از اونا که متن اصلی رو نخونده بودم فقط قصه هزارو دوم شهرزاد رو خوندم از این تو و بعدش تصمیم گرفتم باقی داستان ها رو اول زبون اصلی بخونم و خراب نکنم لذتی که ازشون میتونم ببرم.
Το σκοτεινό μα εξαιρετικά οξυδερκές πνεύμα του Πόε συμπυκνωμένο όπως αντανακλούν τα πεζά του κείμενα σε αυτή την έκδοση των διόλου αμελητέων 800 και κάτι σελίδων. Αν διαβάζετε στη διαδρομή προς και από την δουλειά όπως εγώ, gratis τα εξασφαλισμένα μούσκουλα. Αστεράκια 5 φυσικά. Σκοτεινός τόσο όσο, σατιρικός (με μια υπόνοια ειρωνείας απλά αριστουργηματική) τόσο όσο, μυστηριώδης τόσο όσο. Τα σέβη μου κύριε Πόε.
كيف استطاع إدجار آلان بو بعبقرية فائقة أن يمزج المتعة بالرعب والإثارة والغموض؟
احتوى هذا الجزء على ٢٣ قصة قصيرة من أصل حوالي ٦٩ قصة هي ما كتبها بو في حياته القصيرة هي الأخرى بخلاف ما كتب من القصائد والأشعار العظيمة.
بأسلوب سرد ووصف ولا أروع يأخذنا في رحلة عبر الزمان والمكان وعبر النفس البشرية بتعقيداتها وسوداويتها، في تجسيد ثلاثي الأبعاد لكل التضادات، الخوف والاطمئنان،المرض والعافية،الحقد والحب،الجنون وفرط الإدراك،الكفر والإيمان،الحقيقة والخرافة، وأخيرا الحياة ثم فلسفة الموت وماورائياته وما يحيط به من رهبة كأحد أهم وأكثر أبطاله ظهورًا.
تجربة ممتعة وثرية جدا على الرغم من الطابع الجنائزي الغالب على كتاباته. والترجمة كانت ممتازة جدا للأستاذ محمد عامر، برشحها جدا لمحبي هذا النوع من الأدب.
როდინდელი თარგმანია საინტერესოა. ზოგი ისეთი სიტყვა წერია, ინგლისურად როგორ იქნება კი არა, ქართულად რას ნიშნავს 3-4 ლექსიკონში ძებნა დაგჭირდება აზრის გასაგებად. მაგალითად: “ღვინჭანი ხევისანი” რას ნიშნავს საერთოდ და ინგლისურად როგორ გამოითქმის მაგრად დავჩელენჯდი. 😃
ნუ ეგ იქით იყოს და თუნდაც მარტო “მთხრებლი და ქანქარა”-ს გამო ღირს ამ კრებულის წაკითხვა. სასწაული მოთხრობაა.
დანარჩენები რაც მომეწონა: “მორელა” “ლეგია” “შავი კატა”
از شاگرد (ادوگاوا رانپو) به استاد (ادگار آلن پو) رسیدم و چه بسا شاگرد رو از استاد بیشتر دوست داشتم! داستانهای وهمآلود و اونهایی که تهمایه وحشت و سیاهی داشتند رو خیلی دوست داشتم: گربه سیاه - بالماسکه مرگ سرخ - روش دکتر قییر پروفسور پرر - افسانه سکوت - قلب افشاگر - چاه و آونگ - قورباغه لنگ (که فکر کنم منشا داستان کوتوله رقصان ادوگاوا رانپو هم هست) - تصویر بیضی شکل - تدفین پیش هنگام. به همهی اینها میتونستم 5 بدم ولی داستان هایی معمایی و جنایی-پلیسی، خوب نبودن و به مذاق من خوش نیامدن: قصه هزار و دوم شهرزاد - نامه ربوده شده - قتل در خیابان مورگ بخاطر اینها و چند مورد دیگه 2 ستاره کمتر میدم. جدا از تمام اینها کتاب خوبی بود؛ چه از نظر ترجمه چه از این نظر که بیشتر آثار یکجا جمع شده بوند.
سبک و آثار آلن پو همیشه برای من جذاب بوده و هست... تعلیق، وهم، ترس و وحشت داستانهاش غیر قابل توصیف هست. فضاسازیهای عالی داستانهاش مخاطب رو چنان درگیر میکنه که انگار خود به همراه شخصیتها آنچه بر سرشان میآید را با گوشت و پوست تجربه میکند.
ادگار آلن پو رو بسیار دوست دارم ولی همهی داستانهای این کتاب رو دوست نداشتم. حتی یک سریاشو نخوندم چون به شدت کسلکننده بودن واسم. ولی ترجمهی خیلی خوبی داشت. «گربهی سیاه»، «سوسک طلایی»، «قصهی هزارودوّم شهرزاد»، «روش دکتر قییر و پروفسور پرر» و «قلب افشاگر» رو خیلی بیشتر از بقیهی داستانها دوست داشتم.
من متن اصلی همین داستانارو خوندم با چنتا از دوستام و بسیار قلم پو رو دوست دارم، مخصوصا تو داستانایی مثل گربه سیاه، زوال خاندان آشر، لیجیا، قلب افشاگر و چنتای دیگه که خاطرم نیست. فضاسازی که تو بعضی از این داستانا انجام داده پو واقعا زیباست و اون حسی که باید رو القا میکنه، بعضی جاها ترس، بعضی جاها شوکه شدن و ... دوتا داستان کارگاهی هم از سه تا داستان کوتاه کارگاهی که داره تو این مجموعه ترجمه شده؛ داستانای قتل در خیابان مورگ و نامه ربوده شده که یه کارگاه تو هر سه داستان حضور داره منتها ربط داستانی وجود نداره بین سه داستان. اینم بگم که اولین داستانای این سبک رو پو نوشته و شخصیت معروفی مثل شرلوک هولمز هم الهام گرفته از کارگاه این سه داستانه. یکی از معدود چیزایی که تو داستانای پو باهاش حال نکردم، توضیحات زیاد تو بعضی از داستانا بود که تو آثار کلاسیک اینو میبینیم، البته این تو همه داستاناش نبود ولی مثلا تو داستان قتل در خیابان مورگ واقعا کسل کننده بود قسمتای ابتدایی داستان... اگه دنبال داستانای ترسناک و رازآلود هستین، اون چنتا داستانی که بالا گفتم رو از دست ندین و اگه به زبان انگلیسی مسلطین شعراشو هم چک کنید حتما مثل Raven ... I blush, I burn, I shudder, while I pen the damnable atrocity. . Who has not, a hundred times, found himself committing a vile or a silly action, for no other reason than because he knows he should not? . there rushed to my mind a half formed thought of joy—of hope. Yet what business had I with hope? It was, as I say, a half formed thought—man has many such which are never completed. I felt that it was of joy—of hope; but I felt also that it had perished in its formation. In vain I struggled to perfect—to regain it. Long suffering had nearly annihilated all my ordinary powers of mind.