تهرانیها سرگذشت شاپور، رحمت، بیک و کریستین در سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۷۵ است.
رحمت خروارها امید و عاطفه و اشتیاق به دست آورده بود که زندگیاش را از اینرو به آنرو کرد. عشقی با آن عظمت را جواب رد کوچکی متوقف کرد. آنهمه احساس دوروبر رحمت را گرفته بود. حتی کاترین هم در احساس رحمت غرق بود. تازه همسایه بودن هم مزید بر علت شد. مدام با هم روبهرو میشدند. رحمت همهجا بود. کاترین اخموتخم نکرد. رحمت خود را در مقام یک دوست دائمی، همراه، تحمیل کرد. نه آنجور تحمیل کردنی که بد است. البته موضوع عشق برایش پس از دست رد زدن به سینهٔ رحمت منتفی شده بود، اما مگر میشد نداند رحمت دورهٔ شدت حسی عشق را از سر نگذرانده و در حادترین دوران عاشقی است.
تحمل این فوئنتس وطنی از من ساخته نیست. ۲۵۰ صفحه خوندم اما ادامه نمیدم. ذرهای جذابیت توش نیست. فقط گندهگویی و اظهار فضل و مبهم نویسی الکی. مرده و زنده کل آدمهای کتاب برام یکیه. چرا ادامه بدم؟
رمانی بینهایت سردرگم. صد صفحه اول قابل بحث و تحمل و بعدش سقوط کامل. با وجود این همه تبلیغات نمیتواند از خودش دفاع کند و نویسنده مدام در حال مصاحبه است تا تنفس مصنوعی بدهد به کار.
کتاب نیاز به یک نقشه دارد تا جایگاه و ارتباط پیچیده هر شخصیت با شخصیت دیگر در آن ترسیم شود. توصیفها نسبتا خوب بودند. درهمتنیدگی بخشها برای من خستهکننده بود.
با کلی هیجان کتاب رو شروع کردم، به نظرم قصۀ بیک هم جذاب بود اما یک کتاب طولانی با کلی شخصیت هرچند که شخصیت پردازی های خیلی خوبی داشته باشه نیاز به چیز بیشتری داره که خواننده رو تا آخر مشتاق نگه داره
یک رمان پرماجرا با شخصیتهای متنوع که به طرزی ماهرانه شخصیت پردازی شده اند. شاپور صبری محافظه کار، باهوش و کمی ترسوست، رحمت هنرمندی نابغه و عاشق پیشه، بیک یک قهرمان که میخواهد همه چیز را خودش به دست بیاورد و کریستین هم نمونه آدم مدرنی است که میان اخلاق شخصی و عمومی مرز قایل است. شخصیتهای زن هم یک منظومه جالب و متنوع را تشکیل میدهند. پوران دختری امروزی و باهوش که مسنقل است و در تصمیم گیری ضعیف عمل نمیکند. افروز، زن مرموزی که میخواهد مردان را بازیچه دست خود نگه دارد و کاترین یک نابغه با اعصاب ضعیف و ...داستانها پیچ در پیچ است اما نه خواننده گیج میشود و نه جذابیت آن برای من ذره ای کم شد. خواندن تهرانیها از نوع لذتهایی بود که تا به حال با رمان فارسی تجربه نکرده بودم. میتوانم آن را اثری مثلا شبیه رمانهای جدید سلمان رشدی یا واقع بینانهتر رضا قاسمی بدانم اما فکر میکنم ساختار کلی آن وبهخصوص تیمه دوم رمان واقعا بهتر از نمونه های فارسی است. این رمان اصلا عامه پسند نیست اما بسیار قصه پرداز و جاندار است. اما وای از طرح جلد کتاب و اشکالات تایپی
صد صفحهی اول و آخر رو به مرگ خوندم خورشیدفر رو در جریان نشست های داستان نویسان مون در سالهای ۸۷ و ۸۸ میشناختم و بعدهم ترجمه هایی که در شرق براش انجام میدادم. جوان بدعنق و بی ادعایی بود فکر نمی کردم خودش انقدر خوب بنویسد. داستان فقط بیک و رحمت و کریستین نبود حریرچی و پوران شعاع یک و دو هم کم شخصیت پردازی نشده بودند و البته پرداخت بیک را از همه بیشتر دوست داشتم.بهرروی خواندنی بود و اطلاعات جانبی و هنری نویسنده هرند گاهی قلم فرسایی محسوب میشد اما خوب بود. قیمت کتاب در چاپ دوم هم خنده دار بود،۳۹۸۰۰تومان😀
نامها و سرها در خاطر شاپور جابهجا میشوند و بسیار پیش میآید که حافظهاش سری را به تنی متصل کند و صدای غلطی را هم به ترکیبش اضافه کند، بعد از پیدا نکردن اسم آن شخص ملول میشود. چیزهایی مدام به چیزهای دیگر تبدیل میشوند. چیزهایی بین این یا آن چیز بودن معلق هستند و معلق خواهند بود. لحظاتی گرگومیش هستند و صحنهی آسمان در اختیار ظلمات است و در اختیار روشنایی. شاپور لازم نمیداند فهرستی از اینجور چیزها قطار کند. مطلب به نظر او روشن است. معلوم نیست چیرگی با کدام ور است. اصلا چیرگی چیست؟ شاپور به پشت سرش نگاه میکند. با خود میگوید نمیتواند اصرار کند تا دیگران چیزی را باور کنند. شاپور اگر بگوید زمانی پرنده بوده است چه کسی باور خواهد کرد. میگویند دیوانه شدی؟ روش درست چیست؟ نمیداند. هرگز نخواهد فهمید یا به قطعیت نمیتوان گفت همچنان که چیزهایی در گذشته نامکشوف ماند و فراموش شد.
داستان این کتاب از سال 1340 تا زمان کنونی، در شهرهای تهران، آبادان، مونیخ و جنوا رخ میدهد. شخصیتهای اصلی این رمان، نقاشی روشنفکر با نام شاهپور صبری است که همراه با دیگر شخصیتهای رمان چون بیک رادشم سرپرست یک گروه راک قبل از انقلاب، رحمت حق وردی انیماتوری که برای رسیدن به هدف و آرزو هایش از خارج از کشور به ایران بازمیگردد و پوران شعاع نویسنده تازهکار هستند که حوادثی را در راه رسیدن به آرزوها و اهداف شان تجربه میکنند که آنها را وارد مسیری متفاوت و برگشت ناپذیر از زندگیشان می کند. http://sarbook.com/product/351500
دوباره خواندم. حالا میخواهم بگویم طنز و قصه جاندار و اطلاعات هنری جالب و گسترده راجع به چند رشته هنری چیزی بود که در کتابهای نویسندگان ایرانی کمیاب یا نایاب است. شگفت زده شدم. ه. .
متخصص رمان ایرانی نیستم ولی این یکی انصافا یک چیز تازه بود. تصویر سازی و استعاره و طنز در حد باورنکردنی خوب بود و راجع به هنرها عمیق بود و انتقادات سیاسی تندی داشت. دوست دارم نویسنده را بیشتر بشناسم متاسفانه نمی توانم نظرم را خوب بیان کنم
رمان را به سختی تمام کردم. سخت از این جهت که واقعا هیچ حرفی برای گفتن نداشت و بیخودی کشدار شده بود. به نظرم عیب اصلی این کتاب این بود که از زمانه خودش عقبتر ایستاده بود. اگر در سال هفتاد درآمده بود شاید اثر درخوری میشد. اما برای امروز هیچ وجه موثری ندارد
قبل خوندن کتاب چند اثر از این نویسنده رو در بازار نشر دیده بودم. ولی هیچ کدوم رو نخونده بودم!!! این اولین اثر بود که از امیر حسین خورشیدی فر خونده بودم. کتاب خیلی جالبی بود. برخلاف اینکه حجم صفحات کتاب زیاد بود، ولی اصلا داستان کسالت بار و خسته کننده ای نداشت. به نظرم رمان بیشتر در مورد صنعت هنر بود. یعنی رما�� سرگذشت و مشکلات، مصائب و تکوین هنر و صنعت هنر در چند دهه تاریخ سیاسی اجتماعی ایران رو بازگو می کرد.
اولین کاری بود که از خورشیدفر خواندم. کتاب را تمام هم نکردم. ۳۵۰ صفحهاش را خواندم ، یک جاهایی داستان جالب میشد اما الباقی روایتهای نامرتبط و غیرپیوسته بود که خواندن و نخواندنش هیچ فرقی در خط سیر داستان نمیکرد. تلاشم را کردم و تا ۳۵۰ صفحه خواندم، هیچ میلی به خواندن بقیه کتاب ندارم.