رمان داستان های فرهاد خضری که با ذوق هنری خاص نگاشته شده و بسیار متمایز از روایت های خشک و نقل قول های صرفی است که بعضا جمع آوری میشه و در قالب کتاب در میاد .
روایت شیرینی بود... دو وجه اساسی در زندگی این شهید پررنگ بود. یک وجه صلابت و سختی فرماندهای است که تن دشمن را میلرزاند، و وجه دیگر لطافت مردی است که دل همسر و فرزندانش را میلرزاند.
در عموم کتابهایی که در این ژانر و با موضوع زندگی دو همسفر هستند، حتی آنهایی که از زبان همسفرِ جامانده روایت میشود، نقش او که این مسیر را تا آخر تنهایی رفته خیلی پررنگتر است. اصلا بیشتر این کتابها را که میخوانی فکر میکنی قصهی همسفران، در واقع شرح زندگانی یکی از آن دو است ضربدر دو. و این ضعف بزرگی است. این کتاب اما تا حد زیادی از این ضعف تهی است و به خوبی توانسته قصهی سفر را از نقطهنظر هردو همسفر روایت کند؛ که قاعدتا هرکدام متفاوت از دیگری است و اغلب کتب این ژانر، این تفاوت را نادیده میگیرند. هرچند تمام این کتاب از زبان یکنفر روایت میشود اما این یکنفر به خوبی توانسته به داستانِ خودش و همسفرش به گونهای بپردازد که زاویهی دید خودش و خردهماجراهای خودش در نام و راهِ همسفر گم نشود. نویسنده کار خوبی کرده که از خیرِ این وسوسه، که مثل بقیه کتابهای روایت فتح، روایتش را با روایت همرزمان تکمیل کند گذشته است. چهاینکه اینجا اتفاقا نقطهی قوت کتاب این است که همین اندازه از شهید میدانیم که همسفرش میداند و اصلا در اینجا چه نیازی به اطلاعات بیشتر؟ اطلاعات بیشتر بماند برای کتابهای بعدی. کتاب، همینطور از پسِ عنوان جدیدی که برای ژانر خود انتخاب کرده هم به خوبی برآمده؛ رمانِ مستند. البته در جاهایی با این روایت چهل اپیزودی، بیشتر احساس میکنی در حال «مطالعه»ی یک سریال تلویزیونی چهل قسمتی هستی؛ با این وجود این سریال میتواند تا قسمت آخر خواننده را بکشاند. صدالبته که این همه، حاصل روایت بینظیر این بانوی مجاهده است و حداکثر تلاشی که نویسنده میتواند بکند این است که کاری کند دائم دستوپایش را لابهلای کتاب نبینیم (که تا حد زیادی نویسنده از پس این کار برآمده). باز هم دم بچههای روایت فتح گرم.