Jump to ratings and reviews
Rate this book

پله های یک نردبان

Rate this book
نمایشنامه فارسی

87 pages, Paperback

Published January 1, 2015

43 people want to read

About the author

بهمن فرسی

30 books158 followers
بهمن فُرسى به سال ۱۳۱۲ در تبریز به دنیا آمده است. او پس از رها کردن تحصیل و تجربه مشاغل مختلف به استخدام دولت درآمد. فرسى داستان نویسى را در کنار نمایشنامه و نقد در همان دوران جوانى آغاز کرد و به آن‌ها پرداخت. نخستین کتاب او «نبیره‌هاى بابا آدم» نام دارد که مجموعه‌اى از نثر آهنگین است پیش از انقلاب مجموعه داستانی با نام «زیر دندان سگ» و یک رمان به نام «شب یک، شب دو» به قلم او به انتشار رسیده بود.
فرسى بعد از این کتاب باز به نمایشنامه نویسی و کارگردانى باز مى‌گردد و آثاری را در این زمینه خلق مى‌کند تا سال ۱۳۵۳، که رمان معروف او یعنى «شب یک، شب دو» منتشر می‌شود. او اولین مجموعه داستان خود را در سال ۱۳۳۹ به چاپ رساند اما قبل از آن در نشریات مختلفی قلم‌فرسایی کرد که از آن جمله‌‌اند: «ایران آباد» «نگین»، «آشنا»، «چلنگر»، «اندیشه و هنر» و در روزنامه‌هایی مثل: «آژنگ» و «کیهان» داستان‌هایی از او منتشر شد
بهمن فرسی نمایش‌های «چوب زیر بغل»، «صدای شکستن»، «بهار و عروسک»، «گلدان» و «آرامسایشگاه» را در تهران روی صحنه برد.
فرسی در آغاز دههٔ چهل کتاب‌های خود مانند «گلدان»، «با هو»، «چوب زیر بغل»، و «زیر دندان سگ» را منتشر کرد. مجموعه داستان «زیر دندان سگ» در سال ۱۳۳۹ خورشیدی به کوشش شمیم بهار انتشار یافت و دربر گیرندهٔ داستان‌هایی مانند «استخوان سوخته‌ها»، «آِین عزب» و «در سوگ بستری که چیده شد» از اولین نشانه‌هایی است که آشکار می‌سازد فرسی نویسنده‌‌ای است.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
3 (6%)
4 stars
8 (18%)
3 stars
22 (50%)
2 stars
11 (25%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 - 11 of 11 reviews
Profile Image for Sarah Far.
166 reviews482 followers
Read
October 18, 2019
امینهٔ پیر:
: هوم، این‌که فخر نداره، همه‌مون پله‌های یک نردبون‌ایم. چه بالا باشی چه پایین. عاقبت یکی دیگه پا رو سرت میذاره و بالاتر میره

بهمن فُرسی نازنین، به مانند بهرام بیضایی و اکبر رادی،
خیلی به گردن تئاتر و نمایشنامه‌نویسی ایران حق دارند.
این کتاب گر چه به زمان خودِ زندگی بهمن فرسی هست، ولی حوصله سربر و کشش‌دار نیست.
مطابق به زمانه و فرهنگ خود، نمایشنامه‌ای است در خور توجه و شایسته‌ی خواندنی‌های بسیار از این مَرد است.
سپاس از
نشر بیدگل
که در زمینه نمایشنامه،عالی کار میکنه و استاد
علی اکبر علیزاد
که همیشه مشوق و راهنمایی برای علاقمندان در این زمینه بودند و هستند


فُرسی: همان فارسی است. که در واقع فارس از فرس میاد. قدیما نیز تقویمی به نام فرس بود که پادشاهان و مردم با این تقویم روزگار می‌گذراندند
Profile Image for سـارا.
294 reviews229 followers
July 26, 2021
از آرامسایشگاه بیشتر دوسش داشتم و از صدای شکستن کمتر. اینقدر تصویرسازی‌هاش خوب بود که من با وجود اینکه توضیحات نمایشنامه‌ها خسته‌ام میکنه اما بادقت میخوندم و جز به جز تخیل میکردم.
امتیازش ۳/۵ :)
Profile Image for Cloudy.
72 reviews58 followers
January 31, 2021
| حلقه‌ی نجات برای ما هیچوقت وجود نداره. ما خیلی که به هم فکر کنیم غریق دیگه‌ای رو در کنار خودمون مجسم می‌کنیم. |
Profile Image for Ehsan.
234 reviews80 followers
July 1, 2019
«یعنی حالاش هم نمی‌دونم. یه‌وقت دیدی همین فردا ول کردم.»
Profile Image for Farnaz.
360 reviews124 followers
January 22, 2020
مردمی که توی بلبشوهای سیاسی چیزی برای از دست دادن ندارند الا شرافتشان
Profile Image for Niousha mokhtari.
81 reviews216 followers
June 17, 2018
هرچقدر بيشتر آثار فرسي رو مي خونم، به تاثيرگذاري او بر تئاتر ايران حتي گسترده تر، نگاه عميق او بيشتر پي ميبرم، نگاه عميق از اين رو كه جريان مدرنيته را گويي پيش بيني كرده بود، ايران مدرن و به توصير كشيدن آن در نمايشنامه، لابه لاي خطوط فرسي ميتوان نشانه ها را دنبال كرد و پيش بيني فضاي امروز را در آن ديد،
تئاتري كه در يك معنا ميتوان نام انقلابي به آن داد، زناني كه در آثار فرسي همه در روابط عاشقانه سوژگي مشخصي دارند، عشقي كه با عشق قبل از سال هاي ٤٠ تفاوت داشت،
خيابان ، كافه ، و مكان ها همه در آثار فرسي نقشي فرامتني و قابل تحليل دارند، حتي اسامي آثار،
هرچقدر جست و جو كردم تحليل و نقد قبل توجهي بر آثار فرسي پيدا نكردم
و بدتر اينكه اجرايي از او بر صحنه ديده نشده -حداقل بعد از انقلاب- يكي از اجراها برميگرده به سال ١٣٤٤، و چه حيف
Profile Image for Mohadese Shahsvnd.
110 reviews26 followers
Read
March 15, 2018
بابام میگه: وقتی داری غرق میشی حق توئه که به خزه‌ی روی آب هم امید ببندی.
Profile Image for Niloofar.
50 reviews32 followers
August 16, 2021
گفتی سر یه آلونک بازی کنیم که من و بابام بتونیم توش سر کنیم؟ اصلا سر سلامتی پروردگار قریونش برم بازی می کنیم که به همه چی اعتقاد داره. ما که به چیزیمون اعتباری نیست تا به چیزی هم اعتقاد داشته باشیم. خیال می کنی ممکنه یه وقتی این وضع تکونی بخوره؟ اگه خیال می کنی پس بدون که فقط خیال می کنی. اینجا یه چیزهای سنگی زندگی می کنن که دست کم عمر انسان وصلت نمی ده تحول اونارو ببینه.
Profile Image for Amir Sahbaee.
389 reviews21 followers
June 22, 2021
دومین نمایشنامه ای که از بهمن فرسی خوندم.
یکم فضای کاراش بیشتر دستم اومده و باعث شده حس دوگانه تری نسبت بهش داشته باشم
این نمایشنامه ها واقعا نمایشنامه ان.یعنی یه کتاب و یه رمان نیستن که فقط بخاطر داشتن توصیف صحنه،نمایشنامه شده باشن
همین باعث شده که هر لحظه بتونم نمایشش رو تصور کنم و به نظرم خیلی جذابه.ولی از یه طرفم درونیات شخصیتارو کمتر میفهمیم.یعنی بیشتر باید حدسشون بزنیم.پایان نمایش خیلی زود یادم میره چون یه اتفاق خاص توش نداره.یه نمایشه که میتونستی از جمله به جمله و روند و احتمالا بازیگری‌هاش لذت ببری و یه داستان با آغاز و پایان فوق العاده و به‌یاد موندنی نیست...
واسه همین حس دوگانه ای بهش دارم.کاش بتونم رمان ازش بخونم
ولی کلا فضاش رو دوست داشتم.جملات درخشان این نمایشنامه رو دوست داشتم
شخصیت پردازی رو خیلی دوست داشتم
حتی شخصیت ها به نظرم نه تعدادشون کم بود نه زیاد.هرچند مثل خیلی از کارای ساعدی،شخصیتا مشخصا نماینده ی اقشار خاصی نبودن اما هرکدوم یه چیزی با خودشون به داستان اضافه کرده بودن

---
"خانواده تشکیل می‌دن،بچه درست می‌کنن،چرا؟هیچکس نمی‌دونه.زندگی شده تکرار یه مشت عادت پوچ بی معنی..."
Profile Image for Zahra Shahsvnd.
106 reviews6 followers
April 4, 2018
همين.بيشتر از اين چيزي نيس،ما باهم زندگي مي كنيم براي اينكه يه چيزهاي دلخواه توو همديگه سراغ داريم.گذشت هاي مسخره،محبت هاي مضحك.
يه رشته محبت هاي مصنوعي جور كرديم و مثل دوتا دشمن سياسي به زور تلقين اونارو اجرا مي كنيم.كه ببريم؟كه ببازيم؟
هيچ معلوم نيس.خانواده تشكيل ميدن،بچه درست مي كنن،چرا؟هيچكس نميدونه.زندگي شده تكرار يه مشت عادت پوچ بي معني.اونوقت يه مشت بزمجه بي شعور و خودپرست نشسته ن اون بالابالاها و دائم روضه ي اميد و محبت مي خونن.ما هممون همدیگه رو دست انداخته‌یم وروح کاسبکار داره قبضه‌مون میکنه....
Profile Image for Maedeh Effati.
5 reviews2 followers
May 18, 2023
امنیه‌ پیر: تو به چیزی هم باور داری؟!
بابا حیدر: به تفنگ تو و مغز ناپلئون.
(یک کیفتی در جملات و دیالوگ‌های ساخته‌ی فرسی هست که کمتر جایی پیدا می‌شود.)
Displaying 1 - 11 of 11 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.