برای من سخــن از «مـن» مگـو به دلجـــویـی مگــیــر آیـنه در پیـــش خــویــش بـیـــزاران
اشعار این مجموعه از بین 7 کتاب منزوی برگزیده شده. به شخصه، شعرهای آزاد و سپید این کتاب رو بیشتر پسندیدم و فکر میکنم اگر غزلها و مثنویها دقیقتر انتخاب میشد، مجموعه خواندنی تر می بود
...سنگ و
به سـنـگی از ســرِ بـازی ســیـبی میافــکنی طـبیعـت بیجـانی که به جـــاذبه جـواب میدهـد و پـیـش از آنکه در حد فاصـل دو تن به خـاک نشــیند چــارچـوب چشــمانداز را یک دم به دایرهی چـرخانش میآراید زیـبــاسـت
امّـا هـمیــشــه چــنین نیســت
پیشــانی خســته و دندان شکـســته هیــچ چشــماندازی را زیبــا نمیکند و هیــچ دهانی را آب نمیاندازد
سال 81 بود گمانم هنوز چیزی از ادبیات سر در نمیاوردم اما شوری در سرم بود. اتفاقی به شب شعری رفتم که به نوبه خودش شلوغ شده بود چون که حسین منزوی قرار بود از زنجان بیاید تهران و در این شب شعر شرکت کند. مجری حمیدرضا شکارسری بود. یک عالمه شاعر جوان ریخته بودند توی سالن. دو سه نفرشان که قبل از منزوی رفتند شعر بخوانند به او ادای ادب و ارادت کردند. وقتی شکارسری از منزوی دعوت کرد و او رفت چهار پنج غزل خواند از جمله این یکی که به نظرم همه حاضران داشتند با او میخواندند میکنم الفبا را روی لوحه سنگی واو مثل ویرانی، دال مثل دلتنگی بعد از این اگر باشم در نبود خواهم بود مثل تاب بی تابی، مثل رنگ بی رنگی
من روی صندلی میخکوب شده بود. این غزل را هم خواند: مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من که جز ملال نصیبی نمی برید از من زمین سوخته ام ناامید و بی برکت که جز مراتع نفرت نمی چرید از من
خیلی ها با او میخواندند. این غزل زیبا را هم برای امام حسین علیه السلام خواند: ای خون اصیلت به شتک ها ز غدیران افشانده شرف ها به بلندای دلیران جاری شده از کرب و بلا آمده ...وآنگاه آمیخته با خون سیاووش در ایران
روز تکان دهنده ای بود. فکر میکنم قبل از آن اصلا اسم منزوی را هم نشنیده بودم. آمدیم و آمدیم تا سالهای بعد و شبهای فراوان با رفقای شاعر و زمزمه کردن این غزل محشر: جز همین در به در دشت و صحاری بودن ما به جایی نرسیدیدم ز جاری بودن چالشت چیست؟ که تقدیر تو هم زین دو یکی است از کبوتر شدن و باز شکاری بودن دوست خواهی است به تعبیر تو یا خودخواهی؟ در قفس عاشق آواز قناری بودن
چون تو موجی بیقرار، ای عشق! در عالم نبود هفت دریا پیش توفان تو جز شبنم نبود از قلم فرسایی تقدیر بر لوح وجود نامت آنروزی رقم می خورد کاین عالم نبود در ازل وقتی که می بستند طرح آدمی جوهری جز تو سرشته با گل آدم نبود ای تو آن بار نخستین امانت! کآسمان، جز به زیر جرم سنگین تو پشتش خم نبود پیش از آنکه سر بر آرد آفتابت از عدم چیره بر هستی سراسر جز شبی مظلم نبود کس نصیب جنت و دوزخ نمی داند، ولی گر به دوزخ هم تو بودی ز جنت کم نبود آن گل سرخی که من بازت گرفتم از نسیم یعنی اینکه بی تو غیر از باد در دستم نبود بی تو نقشی بود هستی، خسته و خاکستری وین طلایی ها و آبی ها در او مدغم نبود گر نبودی ، در میان این کویری ها، دلم، واحه ای- گیرم کف دستی - چنین خرم نبود پیش از این هم دامنت گفتن که پیش از بودنت گر به دل ها غم نبود ای عشق! شادی هم نبود
این کتاب تنها گزیدهای از اشعار حسین منزوی است که در زمان حیات ایشان و به تایید خودش منتشر شده برای بعضی از اشعار چند خطی هم یادداشت گذاشته است که جالب است.
منتخب خوبی بود از غزلها و شعرهای حسین منزوی. با اینکه جسته و گریخته خیلی از منزوی شعر خوندم ولی خوندن آثارش همیشه برام لذت بخشه.
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من که جز ملال نصیبی نمی برید از من زمین سوخته ام نا امید و بی برکت که جز مراتع نفرت نمی چرید از من عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز در انتظار نفس های دیگرید از من خزان به قیمت جان جار می زنید اما بهار را به پشیزی نمی خرید از من شما هر آینه ، آیینه اید و من همه آه عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من نه در تبرّی من نیز بیم رسوایی است به لب مباد که نامی بیاورید از من اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست؟ شما که قاصد صد شانه بر سرید از من برایتان چه بگویم زیاده بانوی من شما که با غم من آشناترید از من
شب که می رسد از کناره ها گریه می کنم با ستاره ها وای اگر شبی ز آستین جان بر نیاورم دست چاره ها همچو خامُشان بسته ام زبان حرف من بخوان از اشاره ها قصۀ مرا بشنو تو هم بشنوند اگر سنگ خاره ها ما ز اسب و اصل اوفتاده ایم ما پیاده ایم ای سواره ها! ای لهیب غم آتش مزن خرمنم مسوز از شراره ها دور بسته را ، فصل خسته را دوره می کنم با دوباره ها
قبل از معرفی این کتاب به عنوان منبع مرحله دوم المپیاد ادبی دانش آموزی منزوی رو میشناختم ولی اشتباه باشگاه انتخاب این شاعر به عنوان منبع امتحان تو این بود که شعر منزوی همش احساسه و امتحانی خوندن خرابش میکنه..باید از یه جاهایی ساده گذشت(مخصوصا ایراد های معانی و بلاغی) امیدوارم روزی برسه که منزوی دیگه منزوی نباشه...
ای نازنین درختِ نخستین گناهِ من، از میوه های وسوسه بارآوری هنوز. گزیده خالص نبود و خیلی از شعرها تکراری بود. ولی همون شعرهای خوبش، بعضی وزنهای نو، و به خصوص غزلها، دلچسب بود. نسخهٔ من، هدیه از دوستانِ دوری بود که سرشان سلامت :)
گزیده اشعار نسبتا خوبی بود، با توجه به اینکه اشعار آزاد و سپید رو هم گنجونده بود، ولی به نظرم گزیده اشعار منزوی به انتخاب نشر نگاه کامل تر و زیباتر از این کتابه.
سلطان حسین منزوی چون تو موجی بیقرار، ای عشق! در عالم نبود هفت دریا پیش توفان تو جز شبنم نبود ... پیش از این هم دامنت گفتن که پیش از بودنت گر به دلها غم نبود ای عشق! شادی هم نبود
قبلاز اینکه بپرسید: «چرا سه ستاره دادی؟» باید بگویم که علت اصلی این امتیازدهی بد بودن محتوای کتاب یا ضعیف بودن شعرهای منزوی نیست، بلکه «انتشارات روزبهان» باعث این اتفاق شد.
کتاب «از ترمه و تغزل» گزیدهای از کتابها و دفاتر شعر غزلسرای بزرگ، حسین منزوی، است که... که کاش نبود آقا! بله، لحن و مدل این review با سایر reviewها تفاوت دارد. بدون توضیح بیشتر سراغ نقاط ضعف و تنها نقطهی قوت؟! کتاب میرویم.
هرکس اندک آشناییای با غزل فارسی داشته باشد نام حسین منزوی قطعاً به گوشش خوردهاست. این کتاب هم برای آشنایی با اشعار منزوی انتخاب بدی نیست ولی اگر درستنویسی، سانسورنشده بودن مطلب و کامل بودن محتوا دغدغهی خواننده باشد، این کتاب بدل به عذاب الیمی میشود که پایان ندارد. تنها نقطهی قوت کتاب این است که شما مجموعهای از اشعار منزوی را در اختیار دارید. همین! کیفیت این مجموعه اما موضوع اصلی بحث ماست.
کتاب مشخصاً سانسور شدهاست و ابیاتی از غزلهای مختلف حذف شدهاند (اینکه کجا سانسور شده و چرا، به بحث الآن ما ارتباطی ندارد) در حالی که همین ابیات در مجموعههای دیگر که اتفاقاً مجوز هم دارند ضبط شدهاند. این را بگذارید کنار اشتباهات تایپی و خطاهای نگارشیای که تضاد عجیبی با فاصلهگذاری صحیح کلمات و رعایت پاکیزهنویسی در بسیاری از صفحات کتاب ایجاد میکنند. گویا ویرایش اثر تصادفاً رخ داده. اندازهی قلم (font) کتاب هم در تایپ یهسری اشعار ثابت نمانده و بیدلیل کم یا زیاد شدهاست.
خلاصهی کلام اینکه بنده پساز مطالعهی این کتاب پرنقص قانع شدم که تکتک دفترهای شعر و کتابهای منزوی را پیدا کنم و از ضبط دقیق و درست اشعار آن بزرگمرد مطلع بشوم. اضافه میکنم که خواندن اشعار سپید منزوی یکی از شیرینترین تجربیات بنده بود؛ پیشتر فقط غزلهایش را شنیده و خوانده بودم 😀
من شیفته زبان منزوی شدم. پیش از خواندن این کتاب که گزیده اشعار اوست؛ تنها یک غزل از او بود که در ذهنم مانده بود. اما حالا دوست دارم تک تک کتابهایش را بخوانم. غزل های منزوی، به شدت برای مخاطب قابل لمس هستش. منزوی به خوبی از ژرف ترین اعماق وجود خودش به زبان غزل روایتگری کرده است.
این کتاب منبع ازمون المپیاد ادبی من بوده و با ان با جزئیات و شعر های حسین منزوی اشنا شدم واقعا بعضی از شعرهایش دوست داشتنی اند که هزار بار زیر لب زمزمه اش میشود کرد