Jump to ratings and reviews
Rate this book

تپش‌های شیدایی: نامه‌های عاشقانه‌ی غسان کنفانی به غاده السمان

Rate this book
نامه‌های عاشقانهٔ غسان کنفانی به غاده السمان

98 pages, Paperback

Published January 1, 2017

4 people are currently reading
58 people want to read

About the author

غسان حمدان

40 books30 followers
باحث ومترجم عراقي. درس في إيران، وهو مهتم بعلم الاجتماع الإيراني وفلسفة الأديان القديمة. عمل مدرسًا للأدب الفارسي والترجمة الأدبية، وترجم العديد من الكتب والأفلام السينمائية والمسلسلات والبرامج التلفزيونية بين اللغتين الفارسية والعربية.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
3 (7%)
4 stars
9 (22%)
3 stars
20 (50%)
2 stars
6 (15%)
1 star
2 (5%)
Displaying 1 - 12 of 12 reviews
Profile Image for Mitra.
77 reviews76 followers
August 7, 2018
ترجمه‌ش رو دوست نداشتم. امیدوارم یه روز خودم عربی یاد بگیرم و به زبان اصلی بخونمش.
چه‌قدر غسان مستأصل بوده و چه‌قدر غاده بی‌رحم.
Profile Image for Mohammad Khazaie.
165 reviews44 followers
January 13, 2018
دوست دارم متنی مفصل درباره احساسی که این نوشته ها به من دادند بنویسم ولی باشد برای بعد، بماند برای زمانی که متن عربی را تمام کردم و توانستم از حقیقت این نامه لذت ببدم. اما فعلا چند چیز را بگویم؛
اول اینکه ترجمه بسیار ناقص است، دوم اینکه بیچاره غسان و سوم اینکه 
چه بی رحم غاده و در ادامه سوم اینکه؛ معتقدم غاده اگر حتی صدها صفحه جای آن چند صفحه ابتدایی برای تبرئه خودش می‌نوشت بازهم نمیتوانست کاری که با غسان کرد را توجیه کند و این را شاید بتوان از نوشته های نزدیکان غسان و همین نامه بهتر فهمید
به هر حال نمیدانم دقیقا چرا، ولی نمیتوانم صرفا تصور کنم که غاده برای پیشرفت عالم ادبی عرب این نامه ها را منتشر کرده است، زیرا بیشتر در انتشارشان تسکینی می‌بینم برای دل سنگینی که بعد از سالها به تنگ آمده...
Profile Image for Negar Ghadimi.
321 reviews
December 25, 2021
عذاب و اشتیاقِ من بودی و چیزی دلنشین که آدم آن را به یاد می‌آورد تا زندگی کند و برگردد. توانی در تصور و دیدنت دارم که شبیهِ آن را در تمامِ عمر نداشته‌ام. وقتی منظره‌ای ببینم یا کلمه‌ای بشنوم و درباره‌اش با خودم نظر بدهم، جوابِ تو در گوشم طنین‌انداز می‌شود، انگار کنارم ایستاده‌ای و دستت در دستِ من است. گاهی می‌شنوم که می‌خندی و گاهی می‌شنوم نظرم را رد می‌کنی و گاهی هم در بیانِ نظر از من سبقت می‌گیری. بعد جست‌وجو‌گرانه به چشمانِ آنانی که روبه‌رویم ایستاده‌اند می‌نگرم که آیا تو را با من دیده‌اند؟!
———————————————
بی تو لیاقتِ خودم را ندارم.
———————————————
دوستت دارم، آن‌سان که در زندگی‌ام سابقه نداشته دوست بدارم. و جرئتِ گفتنش را دارم، آن‌سان که هیچ انسانِ دیگری قادر به انجامش نیست و این چنین باقی خواهم ماند. احساس می‌کنم نُه ماهی که با تو بودم برای همیشه بر سرِ زندگی‌ام خواهد بارید.
———————————————
چطور اجازه دادم بروی؟ چطور دستانم تو را در بر نگرفت، آن‌سان که بادبانی در دریای سرگشتگی مشتی باد را در بر می‌گیرد؟ چطور تو را در جوهرِ قلمم ذوب نکردم؟ … چطور بی آن که احساست کنم رفتی؟ … چطور اجازه دادم، ای هوا و نان و روزِ خندانم، که بروی؟ … چگونه این چنین از دستم گریختی؟ چگونه بندرگاهت از سبزه‌زارم رخت بربست و دریایم را وداع گفت؟ بعدِ تو چیزی جز خلأ نخواهد بود.
———————————————
کلمات بی‌فایده‌اند، تو همیشه زبانِ من بودی، همان که احدی قادر به فهمیدنش نیست … موهایت بارانِ من، کفِ دستانت بالین من، بازویت پلِ من، چشمانت دریای من و لبانت جامِ من بودند. انتظارت عمرِ من، حضورت تولدِ من و نبودنت از دست رفتنم بود …
———————————————
من او را می‌خواهم … کجاست میدانِ سنگ‌فرشِ سحرآمیزی که دوتایمان بتوانیم پاهایمان را با هم بر روی آن بگذاریم؟
Profile Image for شادی‌آفَرین .
155 reviews8 followers
July 30, 2020
[ طرح ِ جلد آخه!!! قَلب؟! رنگ صورتی و قرمز!؟ خُدا عقل بده به طراح‌ها، هرچند اسم کتاب هم خیلی دستمالی شده‌س]
⁦▪️⁩تپش‌هایِ شیدایی
• غسان‌کنفاني به غادة‌السمان
..
نه تو می‌دانی من مردِ فراموشکاری نیستم و آشناتَرَم از تو به دوزَخی که زندگی‌اَم را از هَرسو احاطه‌کرده‌، بهشتی که نمی‌توانم از آن بیزار باشم، حریقی که در رگهایم شعله می‌کشد و به سنگی که بر من مقدر شده تا آنرا بکشم و مرا تا جایی که کسی از آن خبر ندارد بکشد...
~
و عشقِ تو لیاقتِ آن را دارد که آدم به خاطرش زندگی کند، عشقِ تو جزیره‌ایست که تبعید شده نمی‌تواند با وجودِ امواجِ مُتلاطمِ اقیانوس، به آن سر بزند مگر آنکه... با اینحال باز هم از تو بهتر می‌دانم به قدری دوستت دارم که قادر به غیب شُدن در آن هستم.
~
‏• حکایَت ِ من ُ تو نوشتَنی نیست وَ اگر روزی برایِ انجامِ این کار کوشیدَم، خودم را تحقیر کردم.
~
و در اعماق ِوجودم می‌دانستم که لیاقَتِ تو را ندارم، نه از آن‌جهت که نمی‌توانم چشمانم را به تو ببخشم، به خاطر اینکه نمی‌توانم تُرا بَرایِ همیشه داشته‌باشم.
~
و اگر تُرا از دست بدهم، چیزهای زیادی در من ویران خواهَد شد و می‌دانم غُبارِ روزها بر زخم خواهَد نشست، امّا به هَمان اندازه هم می‌دانم که مانندِ سایر زَخم‌های ِتنم خواهدبود: هَربار که با بر آن‌ها بوزد، ملتهب می‌شوند.
~
اگر تو خواهان ِ این هستی، به من بگو تا خودم را کنار بکشم و آفتابی نشوم، تو همین‌جا بمان، این مَنَم که عادت دارم کیف ِکوچکم را بلند کنم و بروم.
~
بی‌نَهایت خسته‌ام: تو امّا در برابرِ چشمانم هستی.
~
‏• تو امّا وارد ِ رگ‌هایَم شُدی
وَ همه‌چیز تمام شد
خیلی سَخت است که بخواهَم از تو شَفا یابَم
~
تو را تا سرحدّ ِجنون کم دارم.
~
مَن هَمه‌چیز را به تو می‌گویَم، زیرا تو را کم دارم، بیشتر از این، از ایستادَن بدونِ تو خسته‌‌شده‌ام.
~
من منتظر ماندم و منتظر می‌مانم وَ همچنان به تو می‌گویم: مَرا زیر ِ سایه‌ چَشمانت ببر.
~
من به تو ایمان دارم، آنسان که نَجیب به وطن، پرهیزکار به خُدا و صوفی به غیب ایمان دارد، نه؛ آنگونه که مرد به زن ایمان دارد.
~
منتظر ِ توام، منتظر ِ توام، منتظر ِ توام. بیش از اشتیاق ِ مردی که زنی را کم دارد تو را کم دارم، و دوستت دارم، و هرگز نمی‌گذارم آسمانم، که از آن برایَت گفته‌ام، بَرف‌ها را منفجر کند، من به ردّپایمان افتخار می‌کنم و نمی‌خواهم چیزی حتّا آسمان هم، آن را از میان بردارد.
~
شعرهایم را خیس‌خورده باقی می‌گذارم تا آنها را روی لبانت خشک کنی.
~
من به موزون ساختن گامهایم پشتِ سرِ تو ادامه‌خواهم‌داد حتّا اگر هوا باشی.
~
من تو را به اندازه‌ی ناکامی‌ام در داشتنت می‌خواهم
~
بگذار به نامه‌های زیبای تو و نامه‌های اندوهبار من برگردیم
~
من بی تو در پوچی به سر می‌برم، برایت اعتراف می‌کنم آنسان که مَحکومی سرانجام پای چوبه‌ی دار به گناه ِنکرده‌ای اعتراف می‌کند، تا فَرجامی را برایِ خود توجیه کند که خواهانِ آن نیست
~
تو تا تَه ِپاشنه‌ی کفشَت زنی واقعی هستی وَ من این را فَهمیده‌اَم.
~
با خودت بنشین و آنچه برایِ یکسالِ تمام با من کردی، مُرور کن.
بیشتر سُکوت بود تا کلام.
دوری از کنارِ هم بودن بیشتر بود.
توهّم بیشتر از حقیقت بود.
رَد کردن بیشتر از پذیرفتن بود.
فریفتن هولناک‌تر از رویارویی بود.
~
من اما خواهان رابطه‌ام، همان تسلیم‌شدن ِشجاعانه در برابر حقیقت ِاشیاء.
~
تو در پوستِ تنم جا داری تو را به سانِ فلسطین احساس می‌کنم
~
و اینک منم که چونان یک شیء متروک اینجا مانده‌ام.
~
موهایت باران ِ من
~
تو مثل ِ گنجشکی رها در سرم بال‌بال می‌زنی.
~
کَف دستانم را باز می‌کنم، از وقتی تنها ماندم، چیزی جز تشنگی نداشتند.
~
تو اما - صبح ِیک‌روز - غیب شُدی، انگار که طلوعت در پیشانی‌اَم نبوده‌است.
~
بعد ِتو چیزی جُز خلأ نخواهَد بود
~
چه چیزی انسانی را وامی‌دارد تا اِنسانی دیگر را بیازارَد، که به شدت دوستش دارد؟!
Profile Image for Shakiba.
17 reviews2 followers
February 18, 2021
نامه‌های ترجمه شده، احساس صداقت و عشق نویسنده رو بهم منتقل نمیکنن، حتی اگر چینش کلمات متن عاشقانه‌ای رو رقم زده باشه.
Profile Image for Zoe.
119 reviews2 followers
March 22, 2018
‏غسان کنفانی برای غاده سمان نامه عاشقانه پرسوز و گداز نوشته وقتی می‌خونی فکر می‌کنی واقعا چه عشق قشنگ و یگانه‌ای.جالبه بدونیدکه همون موقع غسان یک زن دانمارکی به اسم آنی داشته و غاده جایی نوشته عشق های با کیفیت‌تری از عشق غسان تو زندگیش داشته! اما برای پیشرفت ادبیات عرب این کتاب رو چاپ می‌کند و اینکه اونها به هم قول دادن نامه‌ها رو چاپ کنند با وجود این قول باز هم چهار تا نامه بیشتر برای چاپ نبوده.که واقعا فکر نکنم هیچ پیشرفتی برای ادبیات عرب تو این ماجرا باشه.
Profile Image for Hannane.
25 reviews7 followers
Read
May 16, 2023
تو اما وارد رگ هایم شدی و همه چیز تمام شد و خیلی سخت است بخواهم از تو شفا یابم.
Profile Image for Ghazaal B..
312 reviews93 followers
August 4, 2023
وقتی امتیاز پایین می‌دم، باید دلیلش رو هم‌ توضیح بدم.
اجازه بدید که از طرح روی جلد شروع کنم. یک قلب قرمز عظیم. عین کاغذکادوهای آشغالی.
کتاب بر عکس تصوری که ازش داشتم، هیچ کتاب فاخری نیست.
قصه‌‌ی عشق یک زن عرب متکبر و یک مرد عرب متکبرتر، که انگار بیشتر داره فخرفروشی قدرت نثرش رو می��کنه در ابراز عشق و تسلطش به واژگان رو به رخ می‌کشه.
نثری که البته در دستان مترجم تبدیل به چند عبارتِ ردیفِ پشت سر هم شده، که نه سر دارن و نه ته و نه حتی کنار همدیگه معنا.
جناب کنفانی، که تمام استریوتایپ‌های مرد خاورمیانه‌ای رو حمل می‌کنه با خودش، با یک زن و دو بچه، که خودش حاصل یک بی‌وفایی دیگه‌ست، عاشق زن دیگری شده، تمام مدت گله از «بی‌وفایی» معشوق، حمله بهش که «تو چرا به من اعتماد نداری؟» و «بگو دیشب کجا بودی؟» و البته که انکار انکار انکارِ این احتمال، که این عشق آتشین یک هوس زودگذر بوده و اینکه شاید این زن واقعا دوستش نداره و با خودش در تکاپو و جنگ‌ نیست که متعهد بشه به عشق.
از طرف دیگه، غاده، که از متن می‌فهمیم در شور و هیجان روزهای اول عاشقی، دلبری کرده و با واژگانش تعهدی و حتی قولی برای ادامه داده، از پس گفته‌ی خودش برنیومده، احساسش رو به خاموشی رفته و فاصله‌ی جغرافیایی بینشون هم ضربه‌ی آخر رو زده و موجب دل کندن شده و غسان رو در میل و هوس و طلبی که خیلی می‌تونه به صرف دست‌نیافتنی بودنش در ذهن خود غسان تبدیل به «یگانه عشق زندگی» شده باشه، رها کرده، و بعد از مرگ غسان دچار عذاب‌وجدان شده و تمام این کارها، نشر نامه‌ها و پیش‌گفتار مفصل ابتدای کتاب، که غاده توش صادقانه اعتراف کرده «غسان محبوب‌ترین قلبم نبود»، برای کنار اومدن با خودشه.
غاده همینطور، ادعا می‌کنه که تمام نامه‌هارو بی‌کم و کاست و بدون حذفیات منتشر کرده. ادعایی که برای من به هیچ وجه قابل قبول نیست.

خلاصه که من نمی‌فهمم یک رابطه‌ی کمتر از یک ساله، و نامه‌هایی که تماما در ستایش یک زن نوشته شده‌ن، جز برای تنظیم ایگوی خانم السمان چه کارکرد دیگری، به خصوص برای «تاریخ ادبیات عرب» می‌تونن داشته باشن.


البته این رو دوباره بگم که در قدرت نثر غسان کنفانی هیچ تردیدی نیست. صرفا در کارکرد عمومیش دچار ابهامم.


و خلاصه که، این کتاب، که فکر می‌کردم قراره تسکینم بده و به عشق امیدوارم کنه، بیشتر به خشمم از بشریت اضافه کرد.
Profile Image for مجتبی.
10 reviews
January 20, 2025
نامه های غسان به غاده پر است از عریانی روحی طوفانی و عباراتی شفاف و عمیق. کتاب را دوست داشتم و غسان برایم عزیزتر و انسانی تر شد .
کتاب با مقدمه ای طولانی به قلم قاده السمان شروع می شود که از جایی به بعد از نظرم خسته کننده و بی مورد می آمد. و ترجیح دادم از آن عبور کنم. من به جستجوی چیز دیگری در آن وادی بودم. خیلی دوست داشتم کتاب شامل نامه های غاده برای غسان هم می بود که این عدم حضور کلمات رد و بدل شده و یک طرفه ارایه کردن صرف کلمات غسان به نظرم نقص بزرگ کتاب است و از این رو پرده ای از ابهام بر روی تصویر غاده و قصدش از انتشار این نامه ها در نظر من می افکند.
این نامه ها مربوط به دوران زندگی غسان است که در رابطه ازدواج با آنی هور است می باشد. و از این رو من نیاز به رویکرد غاده دارم و برخوردهای آنها لااقل در آینه کلمات تا بتوانم تصویر واضح تری در ذهنم بسازم که بتوانم به آن نگاه کنم. علیرغم این نقصان بزرک از خواندن کتاب و لمس احساسات این مرد چند سالی قبل از ترور او لحظات شادی و غم و شعف و خشم و استیصال را تجربه کردم
Profile Image for سیــــــاوش.
258 reviews3 followers
October 3, 2025
غسان کنفانی فقط یک نویسنده یا پیام‌رسان رنج فلسطینی‌ها نبود، انسانی بود با قلبی بزرگ، حساس و بسیار شریف. خواندن نامه‌های غسان این امکان را می‌دهد که قلبش را لمس کنی، حتی اگر هرگز او را از نزدیک ندیده باشی.
کنفانی در ۳۶ سالگی توسط رژیم جنایتکار اسرائیل ترور شد، کسی بود که سلاحش تنها قلمش بود.
Profile Image for Negin Yashmi.
18 reviews3 followers
May 27, 2019
شروع کتاب زیاد خوب نیست اما نامه‌ها زیبا هستند، کتاب ترجمه خوبی داره
Displaying 1 - 12 of 12 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.