Jump to ratings and reviews
Rate this book

هرس

Rate this book
دومین رمان نسیم مرعشی تجربه‌ای است متفاوت از رمان نخستینش. اگر «پاییز فصل آخر سال است» روایت بلاتکلیفی و تردیدهای یک نسل آرمان‌خواه بود و سرگشتگی‌شان، «هَرَس» رازهایی را روایت می‌کند که سرنوشت پسران و مادرانی را رقم زده که در لایه‌های تاریخی غلیظ گم شدند… «هَرَس» روایتی است برآمده از دل تاریخ جنگ طولانی ایران و عراق. داستان مردی که سال‌ها بعدِ پایانِ جنگ پی همسر گمشده‌اش می‌گردد و او را در مکانی عجیب پیدا می‌کند. زنی که در گذشته‌اش پی آن بوده تا پسر بزاید و برای این کار دست به رفتاری عجیب می‌زند که شاید نفرین او می‌شود… مرعشی با استفاده از فضاهای متعدد روایی سرنوشت این خانواده را در دورهٔ زمانی طولانی‌ای روایت می‌کند. قصهٔ آدم‌هایی که برای گذر از خاطراتی دور یا نزدیک ناچار شده‌اند به بازخوانی آن‌ها. به همین خاطر «هرس» رمانی است قصه‌گو با چندین روایت فرعی مهم که مخاطبش را در عین تماشای شهر به دل طبیعت مرموز خوزستان هم می‌برد. رمانی برای روایت وجدان‌های ناآرام…

185 pages, Paperback

First published October 13, 2017

51 people are currently reading
1146 people want to read

About the author

نسیم مرعشی

6 books402 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
578 (25%)
4 stars
896 (39%)
3 stars
498 (22%)
2 stars
126 (5%)
1 star
153 (6%)
Displaying 1 - 30 of 502 reviews
Profile Image for Amin.
418 reviews439 followers
January 23, 2022
مرثیه‌سرایی و ذکر مصیبت همواره در ادبیات ما موجود بوده و خریدار هم داشته است. حتی اگر داستان پرفراز و نشیب و روایت جانداری هم در کار نباشد، آن قدر خوراک فکری و خاطره و رنج در تک تک ما وجود دارد که تصویرسازی و پر و بال دادن به مصیبت هم برای نوشتن یک داستان کافی باشد. این کتاب هم شکلی گاه افراطی از همین اتفاق است

حداقل در مقایسه با داستانهای فارسی پرشمار معاصر، نویسنده به خودش جرئت داده تا داستانی بلند بنویسد، به گونه ای که سر و ته داستان به هم بیایند؛ زنان جنگ‌زده که همواره ازشان تندیس ایثار ساخته ایم، بُعد فراموش‌شده و مصیبت‌زده‌ای دارند که اگر به زبان بیاید و به روی جنگ طلبان آورده شود، هم تصویر واقعی تری از فضای بعد از جنگ به دست می دهد، و هم شاید این آدمها و رنجهایشان را واقعی تر کند. تا این حد، کتاب روان و مفید است، اما پرداختن سراسری به مصیبت، پر و بال دادن های بیشتر آن، مثلا اثر درونی جنگ بر شخصیت امل، و حتی افراط در خلق مصیبت، همچو مرگ تهانی، همانقدر که می تواند برای فرهنگ غم پرور ما جذابیت داشته باشد، بعد روایی و داستانی را کمرنگ می کند و البته به مذاق من هم چندان خوش نیامد.

نهایت چنین روایت تلخی همین می شود که بگوییم
"امیدت زیاده، ما نفرین شده ایم. یه چیزایی رو نباید آدم ببینه، زن نباید ببینه بچه اش مرده، خونه اش رمبیده، اگه دید باید بمیره! ما آدم نیستیم، از جهنم برگشته ایم، ما مرده ایم، خودمون، زمین مون"
و انگار رهایی هم وجود ندارد. غافل از اینکه رهایی در خلق دنیایی موازی و آلترناتیو برای آینده است، و این دقیقا همان چیزی است که ادبیات بعنوان یکی از وظایفش بر دوش دارد
Profile Image for Mohadese.
420 reviews1,132 followers
September 5, 2023
این کتاب (واقعا با نو فرقی نداره) به کتاب‌خون دیگه‌ای واگذار می‌شه:
https://t.me/+ROfLNp3VoEk4Y2I0

در واقع ۳.۵ ستاره.
"هرس" کتاب روان، دلنشین و تلخی‌ست.
داستانی که با همه سادگی‌ش من رو به عنوان خواننده مجذوب خودش کرد.
داستان از زوایا مختلف، روایتگر زمان‌های مختلفیه، و این تداخل زمانی رو نویسنده خیلی منسجم به رشته تحریر درآورده بود و خواننده رو گیج نمی‌کرد.
جنگ، زندگی‌ها رو هرس کرد، و این کتاب هم روایتی‌ست از زندگی‌های پساجنگ ...
[اسم کتاب بسی هوشمندانه انتخاب شده!]
داستان ریتم آرومی داره و خیلی خطیه، حتی به نظرم یه ایراد هم داره: یه سری چالش‌ها و قله‌ها تو داستان ایجاد می‌شد اما به درستی از شخصیت‌ها پاسخ و واکنش نمی‌گرفتیم. انگار داستان اوج می‌گیره اما با بی‌تفاوتی شخصیت‌ها و سرسری رد شدن نویسنده سقوط می‌کنه و هیچی می‌شه. (مثلا جایی که حقایقی در مورد پسرش می‌فهمه یا تهانی رو پس می‌گیره.)
در کل کتاب خوبیه، ارزش حداقل یکبار خوانده شدن رو داره (:

× به‌نظرم خیلی بهتر از "پاییز فصل آخر سال است" بود.
Profile Image for میعاد.
Author 13 books363 followers
February 27, 2018
نوال شب‌هایی که بی‌خواب می‌شد، شب‌های زیادی که بی‌خواب می‌شد، گوسفندها را نمی‌شمرد تا خوابش ببرد، مَردهای مُرده‌ی خرمشهر را می‌شمرد. از کس‌‌و‌کار خودش شروع می‌کرد، از پسرس و آقاش و پسرعموهایش که قبل از پسرش و آقاش طوری مُرده بودند که هیچ تکه‌ی درشتی ازشان نمانده بود، بعد می‌رسید به همسایه‌ها، بعد همبازی‌های بچگی، بعد همشهری‌ها، بعد آن‌هایی که در تلویزیون و حجله‌های سر خیابان و روی سنگ‌قبرهای جنت‌آباد دیده بود و اسم و صورت‌ها‌شان یادش نرفته بود...

---
كتاب رو دوست داشتم، با وجود تلخی بیش‌ازحد، برام لذت‌بخش بود. شيوه‌ی نگارش جذابی داشت، ولی از طرفى خوندن این‌همه تلخی، اونم پشت سر هم، اذيت‌کننده بود... به‌هرحال نمی‌تونم بگم نسیم مرعشی با این دو کتاب نرفته توی لیست نویسنده‌های محبوبم.. امیدوارم همین‌جور خوب ادامه بده و کمی جدا شه از این حجم تلخی در نوشتن...
Profile Image for this is shin.
127 reviews82 followers
May 12, 2019
برعکس پاییز فصل اخر سال که دوستش داشتم این کتاب اصلا مورد علاقه ام نبود و یکجورهایی نسیم مرعشی در هرس من را نا امید کرد
واقعا ناامید
من انتظار یک قدم رو به جلو داشتم نسبت به کتاب اول ولی چیزی که خوندم صد قدم رو به عقب بود
اول بگم که موضوع جنگ و این قهرمان پروری ها و داستان های نخ نمای هزار باره موضوعیه که من بدم میاد کلا مگر اینکه به شکل نو و خلاقانه روایت بشه بدون قهرمان سازی و با شخصیت پردازی خوب که تو بتونی به اون ادم نزدیک بشی و درکش کنی با همه ضعف ها و در کنارش هم نقطه قوت ها
چیزی که این کتاب اصلا نداشت
برای نو بودن زده بود به صحرای کربلا
ادم یه روایت تکراری رو خوب تعریف کنه بهتر از اینه
ولی به جز موضوع شکل روایت رو دوست نداشتم
شخصیت پردازی خیلی بد بود نمیتونستی بفهمی واقعا فاز این شخصیت ها چیه!!!!
و داستان تخیلی!!! واقعا تخیلی!! که انتخاب کرده بود
برخلاف کتاب اول نویسنده یعنی پاییز که خیلی ملموس بود و دغدغه های شخصیت ها واقعی بود و هرکسی بالاخره یک قسمتیش رو درک میکرد و نزدیک به خودش حس میکرد یا اطرافش دیده بود
اما در هرس منطق داستانی کلا چیزی بود که وجود نداشت و خانوم مرعشی لازم ندیده بودش گویا
یک مادری صرفا به خاطر پسر بودن بچه اش رو جا به جا میکنه
بعد زندگی و خونه و بچه ها و شوهر و فامیل رو ول میکنه میذاره میره
مرد عین خیالش نیست و حالا بعد چند سال یادش افتاده و سوال اینه که چرا اون موقه یادش نبود و الان چی شده یهو متنبه شده؟؟
اون هندی بازی های ته داستان که این دو تا هم دیگه رو دیدن و زن مادر نخل هاست و نمیتونه بیاد چیه؟
بعد سوالی که برای من پیش میاد اینه که : کلا که چی؟
با تبریک به خانوم مرعشی به نظرم سینمای بالیوود یه تکونی خورد کلا و نشستن دارن گریه میکنن که چرا زودتر به ذهن خودمون نرسید؟!
Profile Image for Sara Kamjou.
664 reviews515 followers
November 27, 2020
با خوندن دومین کتاب از نسیم مرعشی (بعد از پاییز فصل آخر سال است)، باید بگم یکی از طرفداران قلم این نویسنده‌ی جوان با قلمی تحسین‌برانگیز شدم.
هرس یه داستان جنگی نیست، هرس داستان یه خانواده ست که جنگ برای همیشه تغییرش می‌ده. مرعشی به حدی عالی از پس شخصیت‌سازی و هویت دادن به کارکترهای کتاب، تصویر کردن حال و هوای اون روزها با فضاسازی و توصیف‌هایی فوق‌العاده براومده که انگار خودش این تجربیات رو از سر گذرونده.
هرس رو نخوندم، من هرس رو تجربه کردم و پا به پای شخصیت‌ها و فضای کتاب درد کشیدم و باهاشون زندگی کردم. و حالا، بیش از پیش از جنگ متنفر هستم. به نظر من هر ایرانی حتما باید این کتاب رو بخونه. به خانم مرعشی تبریک می‌گم و امیدوارم بیشتر بنویسن تا ما از خوندن آثارشون لذت مضاعف ببریم.
امتیاز من ۴.۵ ستاره که دلم نیومد به پایین گرد کنم.
----------
یادگاری از کتاب:
حس کرد دنیا دارد از کنارش رد می‌شود و برخورد نمی‌کند به او. دستش نمی‌رسید لحظه‌ها را بگیرد.
...
فکر می‌کرد زنده نمی‌ماند با این غصه ولی مانده بود. زنده ماندن برایش تلخ بود. خیلی تلخ.
Profile Image for Mahdi.
299 reviews100 followers
December 19, 2017
اگر بخواهم در یک کلمه این رمان را تعریف کنم، می گویم: زهر

واقعا تلخ بود و تلخی از سروکول کتاب می بارید؛ یک تلخی بی پایان که از اول تا آخر کتاب به شدیدترین شکل ممکن به روح خواننده تزریق می شود و واقعا حال آدم را خراب می کند. کاش این تلخی ها مبنا و منطق داشت اما اصلا انگار نویسنده تصمیم گرفته زهر را در حلق مخاطب بریزد؛ حتی به قیمت قربانی کردن منطق

محله ی زن های بی شوهر کجاست؟ چرا چنین محله ای هست؟ ساکنینش چرا زن های بیوه هستند؟ اگر یک زن بیوه باشد و ساکن این منطقه نباشد چه مشکلی پیش می آید؟ چرا نوال یهو تصمیم گرفت به رسول ماجرا را بگوید؟ اصلا چرا تصمیم گرفت که پسر را بخرد؟ تهانی چرا مُرد؟ چرا یهو در 30 صفحه آخر کتاب همه چیز رو می شود؛ آن هم با بیان از دهان شخصیت ها

علت روایت رفت و برگشتی داستان چیست؟ چرا چنین روایتی انتخاب شده است؟ اگر خطی روایت می شد، به کسی یا جایی بر میخورد؟

واقعا در این دو روزی که درگیر کتابم، به شدت روحم آزار دید و نهایتا هم از خودم پرسیدم که چرا باید این کتاب را خواند؛ کتابی که سراسر زجر و غم است که با قلمی روان روایت شده است
Profile Image for Shahrzad.
58 reviews47 followers
December 17, 2017
برای منِ جنوبی خیلی ملموس و قابل درک بود. حتی صحبت های آدما رو بدون شنیدن لهجه شون نمیتونستم بخونم
نمیدونم برای یک غیر جنوبی چه حسی داره خوندن این کتاب. برای همین دقیقا نمیدونم چه امتیازی بدم که عادلانه حق این داستان باشه
در کل خوب بود. راضی بودم
درد داشت ولی اغراق نداشت. جنگ برای جنوبی ها هنوزم تموم نشده. جنگ به اندازه همین کتاب شاید حتی بیشتر غم و درد و غصه داشت
کاش کسایی که میگن کتاب زیادی غمگین بود این مطلب رو بخونن و بدونن اگر زمان جنگ و بعدش توی خوزستان نبودن نمیتونن قضاوت کنن
Profile Image for آبتین گلکار.
Author 58 books1,686 followers
September 15, 2018
رمان رو را��ت و با لذت خوندم. مهم‌ترین نکته‌اش شاید زبان سالم و بدون دست‌اندازیه که همه‌چیش به اندازه‌ست. حتی وقتی جملات رو با لهجه‌ی جنوبی روایت می‌کنه اون قدر افراط نمی‌کنه که خوندنش سخت بشه برای خواننده. تعلیق و کشف معماها خیلی حساب‌شده و سنجیده جلو می‌رفت. و اتفاقاً به نظر من اصلاً پرسوزوگداز نیست. تلخ هست، ولی تلخ واقعی. به علت این‌که واقعه‌ای که داره درباره‌ش حرف می‌زنه، یعنی جنگ، به همین تلخیه
Profile Image for Mohammad.
195 reviews121 followers
October 13, 2023
و جنگ همیشه همین بوده است. کریه، چاهی تاریک، نقبه‌ زدن تاریخ به انسان، سایه‌ای از جنس مرگ، زخمی بدون التیام، برهم‌زننده‌ی خاک، هوایی که بوی خون می‌دهد، نوعی چرخه‌ی انتقام بی‌نتیجه و نقطه‌ای که طبیعت در پرورش گونه‌‌ی به ظاهر برترش شکست خورد و گریخت.

تصمیمی آنی بود و ناگهانی، اما به نحوی دلم خواست که چندتا از کتاب‌های مطرح ادبیات معاصر ایران، یا نویسندگان جوان‌تر رو امتحان کنم. امید آن‌چنانی هم نداشتم، به‌نظرم هشتاد الی نود درصد این نویسندگان در یک سری اصول خشک‌و‌خالی گیر کردن و هیچ تجربه‌ی زیستی و دغدغه‌ی جدی یا داستانی باارزش و قلمی تکان‌دهنده در اختیار ندارن. به هرحال، قرعه به نام کتاب هرس از نسیم مرعشی خورد. تقریباً بیشتر ریویوها رو بالا و پایین کردم، نظرات مثبتی داشت و منفی، از شما که پنهون نیست، هیچ‌کدوم از ریویوها رو هم دوست نداشتم. عده‌ای خیلی ادعا کرده بودن که کتاب خیلی رنج‌نامه هست یا چرا این‌قدر غم؟ یک این‌که غم کتاب به‌نظرم من خیلی واقعیه و من اغراقی در جنس غم نمی‌بینم و اگر قابل درک نیست هم مشکل از پرداخت نه چندان خوب برای متصل کردن ما به غم شخصیت بوده. دو این‌که ایران به هرحال ادبیات شرقی‌ست، و به هرحال ما شرقی‌ها همیشه یک نوع نگاه غمناکی به صحنه‌های زندگی داریم که از درون زندگی‌هامون بیرون اومده و جداشدنی نیست. مثالش خیلی از کتاب‌های ادبیات روسیه و یا ژاپن. اما به هرحال کتاب جزو ادبیات ضد جنگ قرار می‌گیره، با این حساب هم همچنان آثار مالاپارته یا سلین یا اریش مارک برایم عمق غمگینی بیشتری رو نمایان کردن و چهره‌ای خوفناک‌تر. به هرحال جنگ همین است. وحشتناک‌تر از تمام همین کتاب‌هایی که خواننده‌ها جرئت روبه‌رو شدن با رنج و غمش رو هم ندارن. تکه یخی است که زیر پوست انسان تا ابد می‌سوزه و هیچ‌وقت آب نمی‌شه. یکی دیگر نوشته بود که این همه چرا نوشته‌ان که تهش بگن جنگ بد است و ما همه می‌دونیم که بد است. این حرف‌ها دیگر خزعبل به معنای واقعی کلمه است، ادبیات ضد جنگ وجود داره و خواهد داشت و باید تا به ابد آن‌قدر و آن‌قدر خونده بشه تا شاید ذره‌ای کوچک از این دنیای تاریک رو نجات بده. و گور پدر هرکس که احساس می‌کنه خودش از همون گونه‌ای نبوده که همین قرن پیش وحشتناک‌ترین جنایات بشری رو مرتکب شده و چه هیولای تاریکی که در دل ما انسان‌ها به دنبال آزاد شدن نمی‌گرده.


دفاع از این موضوع رو که کنار بذارم و کمی ارزیابی خود کتاب از نظرم:
روایت کتاب آن‌چنان قصه بلندی نیست، چه بسا اگه نسیم مرعشی قصد نداشت تکنیک افشاسازی خودش در زمینه داستان‌های رخ داده رو پیچ‌در‌پیچ کنه و کمی با زمان عقب و جلو بره، احتمالاً از این هم چیز ساده‌تری از آب در می‌اومد. اما خب همین تکنیک باعث شده که کشش کافی برای تموم کردنش مهیا بشه و در این امر حداقل موفق بوده.
از مشکلات کتاب به‌نظر من کمی پس‌زمینه‌سازی بیشتر برای شخصیت‌ها بود، صحنه‌های خیلی درشتی رو برگزیده بود اما نیازمند پرداخت بیشتر بودن، شاید چند خاطره‌ی دور و دراز بیشتر و چند صحنه خانوادگی برای درک بیشتر احساسات برانگیخته شده در شخصیت‌ها نیاز بود. یعنی می‌شه گفت ایراد داستان این بود که اتفاقات حیاتی داستان رخ می‌داد و ما از ذهن شخصیت دور می‌موندیم، انگار فقط یه ناظر سرزده یا یه تماشاگر تئاتر که دیر به سالن اومده بودیم. می‌دونستیم که اتفاق بَدی افتاده اما نویسنده اجازه نمی‌داد تغییرات روحیات شخصیت رو ببینیم تا بفهمیم چطور همچین رفتاراتی ازش ممکنه سر بزنه. و همین دلیلیه که عده‌ای نوشتن رفتارات شخصیت‌ها براشون قابل درک نبوده. به‌نظرم نویسنده بیشتر باید وارد ذهن می‌شد و واکاوی و اون فرآیند تصمیم‌گیری‌ها نیاز به شرح بیشتری داشت که کامل در بیاد.
مورد بعدی که شاید سلیقه‌ای باشه اما من فکر می‌کنم بد نبود، چرخش راوی در ذهن یکی از دخترهای داستان که اَمَل نام داشت بود. دختری که خیلی آشوب زیادی در دل داستان می‌انداخت و به قول مرعشی چشمان زهردار مادرش رو داشت و چند اتفاق مهم‌ براش افتاد که به‌نظرم نیاز داشت راوی چرخش بکنه و این دنیا رو از دید این بچه هم کمی به تصویر بکشونه.
کتاب مقداری بین آثار افسردگی بعد از جنگ و میل به زاییدن یک پسر در اون زمان و شاید حتی الان، قدم می‌ذاره و با رشته نخی این دو ماجرا رو بهم پیوند می‌ده. با این‌که به‌نظرم قدم‌زدنی حساس بود، یعنی بعضی جاها احساس می‌کردی لغزشی پیدا می‌کرد و خودش گم می‌کرد که مسئله‌ی اصلی کتاب کدوم مورده اما در آخر به‌نظرم از پسش بر اومد.

در پایان، به‌نظرم کتاب خوبی بود یا من‌ حداقل انتظارات پایین‌تری داشتم اما جنس قلم نویسنده در بعضی توصیفات خیلی پتانسیل از خودش نشون می‌داد. مثلاً یه نمونه‌ش: «راه نمی‌رفت نزدیک زمین پرواز می‌کرد.» و چندین مورد این مدلی و تعابیر جذابی داشت که به دلم نشست و خب باعث شد منتظر کتابی از نسیم مرعشی در آینده باشم.
پایان‌بندی کتاب کمی حالت باز داره، من رو اذیت نکرد و اتفاقاً اون قصه‌ای که باهاش کتاب رو تموم‌ کرد رو دوست داشتم اما اگر کسی گلایه‌ای کنه برام قابل درکه.
نمره واقعی من : 3.5/5
Profile Image for Mina khamoushi.
190 reviews205 followers
August 4, 2018
حرف زیادی درباره این کتاب نمیشه زد. واقعا خوبه واقعا دلنشینه. با خط به خط کتاب بغض کردم خوندم و لذت بردم.
بخونین و لذت ببرین و امیدوار باشیم هیچ جا جنگ نشه.
Profile Image for Haniye.
147 reviews64 followers
October 8, 2023
نمیتونم به عنوان یه کتاب فارسی خیلی خفن ازش یاد کنم اما داستان جذاب و قشنگی داشت
به دل نشست و اون یکم جادویی که قاطی داستان نوال و نخل‌ها شده بود جذابترش میکرد.
Profile Image for Moeen.
86 reviews298 followers
December 11, 2017
خیلی بد بود، سعی می‌کنم مختصر چندتا از دلایلمو بگم:
یک. کتاب بیشتر از اینکه «مویه» باشه (اون‌طور که سرلوحه‌ش وعده می‌ده) روضه‌س. و اینو به طعنه نمی‌گم، جدی می‌گم. هم شکلی که داستان با مصیبت‌های بی‌دلیل پیش می‌ره، هم خود متن که با تکرار و توضیح زیاد سعی می‌کنه پیازداغ ماجرا رو زیاد کنه و از هر لحظه‌ای گریه‌ درآره ـــ همه بیشتر شبیه روضه‌ای‌ان که یه آدم بیرونی می‌خونه تا اشک درآره، تا مویه‌ای که یه عزادار واسه آروم‌گرفتن دل خودش می‌کنه.
دو. یکی از پربسامدترین مضمون‌های کتاب، حتی پربسامدتر از جنگ که ظاهرن موضوع اصلی کتابه، خانواده و/یا جمع زنانه‌ایه که «مرد» توشون نیست، یا مردی که باید واسه زن‌ها «مردی» کنه. تقریبن هر چند صفحه‌ای یه بار یه جوری به این اشاره می‌شه. و به خودی خود اشکالی نداره، احتمالن تو خوزستان زمان جنگ یه همچین مفهومی لااقل بین یه سری باور عمومی بوده و قصه‌ی اون آدم‌ها هم شنیدنیه. اشکال این‌جاس که به جای این‌که نوک پیکان به سمت تصویر بزرگی باشه که همچین باوری رو به وجود آورده، یا خشونتی که ازش پدید می‌آد، کتاب همه‌ش داره رمانتیکش می‌کنه. ازش اشک و آه و دلسوزی برای خود درمی‌آره. کم‌وبیش شبیه همون کاری که با خود جنگ می‌کنه.
سه. فراوانی جملاتی از این دست: «لگاح بوی مردهای مُرده‌ی زندگی‌اش را می‌داد. بوی زمین‌های سوخته.» (مگه زمین‌های سوخته و مردهای مُرده یه بو دارن؟) و «سکوتش ترسناک بود. انگار فریادی باشد که نکشیده بود، حرف‌هایی که نزده بود.»
چهار. کتاب دو خط داستانی داره: اتفاقات زمان حال که یه مردی اومده زنشو بعد شیش سال برگردونه خونه، و اتفاقات گذشته که باعث شده‌ن زنه بره. زمان حال غیرطبیعی کش می‌آد. مرده الکی این‌ور و اون‌ور می‌ره و نمی‌ره سراغ زنش، چون باید اون وسط‌ها گذشته هم تعریف شه. و به محض این‌که داستان گذشته تعریف می‌شه، مرده هول‌هولی می‌ره سراغ زنش.
پنج. شیش سال آزگار مادره تو یه روستایی دور از خانواده زندگی می‌کرده و پدره تو شهر چارتا بچه رو بزرگ می‌کرده. نویسنده از این شیش سال تقریبن هیچی نمی‌گه. طبعن کسی توش نمُرده، کسی کسی رو ول نکرده، ولی این آدم‌ها تصمیم گرفته‌ن که این وضع رو ادامه بدن. چرا؟ چطوری دووم آوردن؟ ظاهرن این‌ها مسأله‌ی کتاب نیست، ولی مدام همه به هم می‌گن که نمی‌دونید این شیش سال چطوری گذشت. منِ خواننده هم نمی‌دونم راستش، و لازم بود بدونم.
شش. دو فصل ۱۶ و ۱۷ فصل‌های به‌ نسبت خوبی‌ان. موازی‌سازی جست‌وجوی زن تو خرمشهر برای پیدا کردن خونه‌ی خرابشون و جست‌وجوی مرد تو روستا واسه پیداکردن خونه‌ی زنش و روایت باحوصله‌ی اون فصل‌ها بیشتر از هر چیزی واسم حسرت داشت: حسرت فرصت‌های این‌چنینی‌ای که تو بقیه‌ی کتاب هدر رفتن، چون بار دراماتیکشون زیاد نبوده.
Profile Image for سیده فاطمه مطهری.
381 reviews131 followers
March 30, 2018
سیده فاطمه مطهری:
اگه اسم نویسنده کتاب رو نمیدونستم، شاید فکر میکردم یه مرد نوشته باشه این قصه سیاه مزخرف ضد زن رو
مرعشی تو کتابش زن رو تبدیل کرد به یه موجود مفلوک بشدت تحت تاثیر احساسات و بدون عقل و وابسته به مرد که اگه مردی در زندگیش نباشه، زندگیشو میبازه
شاید فکر کنید افکار فمنیستی دارم که جملات بالا رو نوشتم ولی اگه کتاب رو خونده باشید متوجه منظور من میشید که نویسنده چطور دلیل شادی و زندگی و شور و نشاط و حتی نفس کشیدن‌ زن‌ها‌ رو فقط حضور مردها میدونه که حالا نیستن.
کاش ذهن نویسنده در همین حد داستان رو میبافت، ولی وقتی کتاب رو میخونی متوجه میشی مرعشی عقده داره از جنگ، از هشت سال جنگ ایران و عر��ق عقده و نفرتی داره که همه بدبختی و بیچاره و دیوانه بودن زنها رو ناشی از جنگ میدونه، خانم نویسنده علت خود کم بینی زنها رو ناشی از جنگ به تصویر میکشه
به قول یکی از دوستام: زنانگی در این داستان فقط ابزار است و ماده. ابزاری برای تولید جنس نر و نه بیشتر. زن برجسته‌ی این رمان بزرگترین گره زندگی‌اش این است که تعداد مردهای کوچه و خیابان را شمارش کند و از کمیت آن‌ها لذت ببرد و اگر دلشوره بگیرد که مردها کم شده‌اند می‌تواند از این ترس سر به بیابان بگذارد و بلکه بمیرد و همه‌ی زندگی‌اش را به باد بدهد.
Profile Image for Mohammad Hanifeh.
333 reviews88 followers
January 13, 2018
پارسال کتاب «پاییز فصل آخر سال است» رو از این نویسنده خونده بوده که دوستش داشتم.
این کتاب اما، فضاش خیلی خیلی با کتاب قبلی فرق داشت و چند برابر دردناک بود؛ دردِ واقعی، دردِ جنگ و مرگ و ...

به نظرم نحوهٔ روایت داستان و روایت غیرخطی‌ش عالی بود و توصیف‌هاش هم خیلی خوب و تصویری بود. ولی فکر می‌کنم غصه‌های قصّه‌ش برای حالِ الآن من زیاده از حد بودن... نمی‌دونم.

بخشی از کتاب:
«امیدت برا ئی زندگی زیاده رسول. ما نفرین شده‌یم. یه چیزاییه آدم نباید ببینه. زن نباید ببینه بچه‌هاش مُرده‌ن، خونه‌ش رمبیده، زمینش پکیده. اگه دید، نباید بمونه. باید بمیره. زندگی ئی‌طور نبوده که بچه‌ها برن، مادرا بمونن. که مردا برن، زمینا بمونن. ما آدم نیستیم رسول. برده‌ن‌مون تهِ ته سیاهیه نشون‌‌مون داده‌ن و آورده‌ن‌مون زمین. ما از جهنم برگشته‌یم. نگاه‌مون کن؛ ما مُرده‌یم. خودمون، زمین‌مون، گاومیشامون؛ همه مُرده‌یم.»
Profile Image for Mahdiar.
62 reviews6 followers
May 23, 2023
داستان هرس در فضای اهواز و خرمشهر دوران جنگ می‌گذرد و راستش خیلی راحت می‌شد ازین رمان بدم بیاید.
کافی بود فقط کمی به کلیشه‌های جبهه ستایشگر جنگ ایران و عراق می‌پرداخت و تصویری طنز _!_ ترسیم می‌کرد از ویرانی ها و فقدان‌هایی که هشت سال زمینه فرسایش دو ملت و دو سرزمین را فراهم کرد؛
یا از طرف دیگر بام می‌افتاد و مسحور اتمسفر ضدجنگ غرب، چشم بسته به هر کجا که دستش می‌رسید گوشه و کنایه شلیک می‌کرد.
اما هرس هیچکدام از این دو طرف را نگرفت.
هرس درست گام برداشت.
نه اینکه تصویرش عین واقعیت باشد و اصلا چنین ادعایی داشته باشد؛ اما اقل‌کم جو زده نبود.

"زندگی ئی‌طور نبوده که بچه‌ها برن مادرا بمونن. که مردا برن زمینا بمونن.
ما آدم نیستیم رسول.
بردنِمون تهِ تهِ سیاهیه نشونمون دادن و آوردنمون زمین.
ما از جهنم برگشته‌یم.
نگاهمون کن؛ ما مرده‌یم."

پ.ن؛ چون دوستش دارم چهار ستاره میدم.
Profile Image for Younes Fahimi.
48 reviews16 followers
June 16, 2025
سالها پیش که خواندمش دوستش نداشتم و الان نیز ندارم
اما یک جمله درخشان داشت:
این زندگی کفاره داره نه صدقه.
(جمله را دقیق یادم نیست اما همین بود مضمون‌ش)
Profile Image for Nazanin Moshiri.
99 reviews
January 16, 2018
نزدیک به یک ماه بود که منتظر فرصتی برای خوندن این کتاب بودم. علیرغم اشتیاق زیاد ، از مواجهه با حجم غم و اندوهی که تقریبا همه ی دوستان در نظراتشان به نوعی به آن اشاره می کردند ، می ترسیدم. در نهایت دل رو به دریا زدم و این دو روز خودم رو غرق زندگی خانواده ی رسول کردم.
هرس تلخ بود. خیلی تلخ...و بر خلاف گرمای جنوب زیادی سرد...
من جنوبی نیستم و حتی تا به حال به این خطه سفری نداشتم ، اما خیلی عجیب بود که تا این حد فضا برام ملموس و آشنا بود. انگار این خانواده را از نزدیک می شناختم، بار ها نوال را در کوچه دیده بودم ، صدای تک تک بچه هایشان را می شنیدم. انگار ، از کودکی یکی از همسایه های ما بودند...که همه ی این ها را از هنر نویسنده در شخصیت پردازی و توصیفات مفصل (و گاها تکراری اما دلنشین و واقعی ) ، می دانم.
بعد از این کتاب می تونم قاطعانه بگم که این نویسنده از نویسندگان محبوبم شده.نویسنده ای که در هر دو داستانش مرا پرتاب به دنیایی دیگر کرد.
پی نوشت : چقدر اسم کتاب رو دوست دارم. واقعا جنگ و بلاهای این چنینی زندگی ها و آدم ها رو هرس می کنه.😔
پی تر نوشت :) دلیل کم کردن یک ستاره ، بغض و اندوه فراوان بود که در هر خط حس می شد.
پی ترین نوشت :))با وجود علاقم به کتاب بعید می دونم هیچ وقت دوباره برم سمتش ؛ حتی دوست دارم تا مدت ها جلوی چشمم نباشه تا از فضاش به کلی فاصله بگیرم اما...هنوز که هنوزه هر جا چشمم به (پاییز فصل آخر سال است ) میفته ، با عشق صفحه ی آخر رو دوباره می خونم...میثاق هایی که در حالت های مختلف خیره نگاه می کردند...
Profile Image for Koala.
150 reviews14 followers
May 4, 2023
هر چه بیشتر میگذشت زیباتر میشد و انگار که نویسنده هم کم کم داشت به داستان وارد میشد. تا اواسط داستان، غریبگی زیادی حس می‌کردم.
شخصیت ها رو اصلا درک نکردم.
داستان توی جنوب کشور اتفاق میفتاد، همیشه جنوبی ها رو نمی‌فهمم. به نظرم یکم تو ماچ هستن.
توصیفات زیبا بود و تصویرسازی عالی بود، خوشم اومد.
می‌خواستم سه ستاره بدم ولی به خاطر پایانش که دوسش داشتم، چهار ستاره میدم.
در کل داستان با اینکه کلا توی نقطه ی اوجش بود و پایین نمیومد ولی ملایم بود.
نویسنده در مقابل جزئیات خیلی توجه نشون میداد و در مقابل اتفاقات مهم از نظر من، خیلی آروم بود.
نسخه ی صوتیش رو گوش کردم، اولش یه لالایی عربی پخش میشد که قبلا توی چنل بهمن شنیده بودمش. لالایی نسخه ی اصلیش رو استفاده میکردن، بهتر بود ولی خب فکر کنم تک‌خوانی زن قدغنه. ( لعنت به ملا )
مسئله بعدی جنگ بود که خیلی بهش پرداخته نشده بود. دوست داشتم بیشتر ازش بشنوم تا منطقی به نظر بیاد کار های شخصیت ها و تاثیر جنگ روشون.

در کل پیشنهادش میکنم که بخونید اگر داستان های ملایم دوست دارید.
Profile Image for Maryam Mousavi.
107 reviews11 followers
December 20, 2018
این دیگه چی بود!!!!
فوق العاده بود.فوق العاده.
از اول تا اخر حس میکردی تو تلخی خالص غرقی
بی نظیر بود این کتاب
یه جورایی برام فضای کتاب «دا» رو تداعی میکرد ولی برخلاف اون سبک خاص نوشتن داشت
واقعا دوسش داشتم
خیلی جذبم کرد
پیشنهاد من به هرکسی که قصد و توانایی تحمل خوندن تلخی مطلقو داره قطعا این کتابه
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
566 reviews137 followers
March 19, 2023
ماجرای یک خانواده درخوزستان درجنگ و پس ازان . قلم و توصیف نویسنده بسیارهوب است . می توانست کوتاهتر باشد . یک بار خواندن اینکه مادرنمی توانست به فرزندش شیربدهد کافی است . تکرارمکّررات وقایع و احساسات از اثرگزاری کتاب کاسته است . نوشتن ازحنگ و فجایع و..ضروزی و خوب است . امیدوارم داستانهای هم نوشته شود درباره اینکه درمواحهه با هرمشکل و فاجعه ای می توان از عقل و خرد بهره بیشتری گرفت برای کمتر رنح کشیدن ..اینها را از مشاهده مستقیم وارتباط نزدیک با خانواده های مصیبت زده دیده وبه نتیجه رسیده ام.
Profile Image for Nazila Goodarzian.
37 reviews8 followers
May 3, 2022
کتاب خیلی تلخی بود.. شاید چون صوتیش رو با لهجه های شیرین راویان شنیدم انقدر به دلم نشست.. نسخه ی صوتی “رادیو گوشه “ رو به کسانی که میخوان این کتاب رو بخونن توصیه می کنم .
Profile Image for حسام آبنوس.
429 reviews331 followers
December 18, 2021
چهل‌هزار کلمه اضافه!

این رمان از حیث زبان و قلم یک گام رو به جلو برای نسیم مرعشی محسوب می‌شود ولی در موارد دیگر اگر نگوییم عقب‌گرد بلکه توقف و درجازدنی بیش نبود.
«هرس» از همان روزهای اول انتشارش با استقبال بسیاری مواجه شد. دلیلش البته روشن است. سلبریتی شدن مرعشی اصلی‌ترین دلیل استقبال مخاطبان از تازه‌ترین اثرش بود. اثری که خیلی زود به چاپ‌های بعدی رسید و اخیرا از چاپ سی‌ام هم این عدد رد شده است.
همان سال 96 کتاب را تهیه کردم ولی هرکاری می‌کردم نمی‌توانستم بخوانمش. تا اینکه در پاییز 1400 (درست چهار سال پس از انتشارش) کتاب را شروع کردم. شروع کتاب خواننده را دعوت به ادامه دادن می‌کرد ولی این دعوت چند صفحه بیشتر طول نمی‌کشید و خواننده رغبتش به خواندن را از دست می‌داد. کتاب را باید با وجود پیشرفت قلم مرعشی در دسته کارهای سخت‌خوان قرار داد.
کتاب می‌خواهد یک فقدان را که جنگ در آن نقش داشته بازگو کند ولی موفق نیست. به این خاطر که قالب اشتباهی برای بیان این حرف انتخاب شده و مرعشی برای اینکه بتواند به قالب مدنظرش برسد دست به طولانی‌نویسی زده. ایده و حرف کتاب در بهترین حالت در یک داستان بلند 15 الی 20 هزار کلمه‌ای جمع می‌شد ولی مرعشی حدود 40 هزار کلمه اضافه‌تر نوشته. در واقع او بیش از اندازه بافته و تنیده و این بافتن و تنیدن تارهای کلمات گاهی دست و پای خودش را نیز بسته و برایش دردسر درست کرده است. در سراسر داستان ما شاهد نوعی درهم ریختگی زمانی هستیم و این درهم ریختگی سبب می‌شود خواننده نتواند زمان درست برخی وقایع را تشخیص دهد. انگار نویسنده هم نتوانسته خودش زمان درست وقایع را ثبت کند برای همین بی‌تفاوت از کنار آن رد شده و شاید خیلی هم به چشم نیاید.
تکرار رنج و درد و فوران عصبیت سبب می‌شود خواندن این کتاب برای هرخواننده‌ای تبدیل به یک رنج ناتمام شود. تاجایی که وقتی داشتم این کتاب را می‌خواندم سه کتاب دیگر را دست گرفتم تا کمی از حجم ملال این کتاب برای خودم کم کنم.
فضاسازی چیزی است که در این داستان خیلی کارکرد ندارد، در حالی که بسیاری بر این عقیده بودند که خرمشهر طوری در آن تصویر شده که پیش از این تصویر نشده ولی سوالی که وجود دا��د این است که کدام خرمشهر؟ اثری از خرمشهر در داستان می‌بینیم؟
در مواجهه با این داستان نه‌تنها مخاطب بلکه حتی نویسنده هم تکلیفش روشن نیست و نمی‌داند با یک داستان ضدمرد روبه‌رو هستیم یا یک داستان ضدزن؟! یک‌جا نویسنده علیه مردان است و جای دیگر علیه زنان. روایت شلخته و درهم ریخته سبب می‌شود خیلی متوجه ایرادات روایی آن نشویم ولی به هر صورت این کار از کار قبلی نسیم مرعشی هم ضعیف‌تر است؛ کتابی که آب از لب و لوچه بسیاری راه انداخت ولی نمی‌تواند از خودش دفاع کند و روی پای خودش نیست بلکه روی دست هواداران و باند رفقا خودنمایی می‌کند.
Profile Image for Mahsa.
313 reviews391 followers
May 10, 2019
حس کرد دنیا دارد از کنارش رد می شود و برخورد نمی کند به او.
دستش نمی رسید لحظه ها را بگیرد...

یه زندگی تلخ رو تصور کن، تلخی ای که حجمش تمام فضای نگاهت رو بگیره و نتونی ازش فرار کنی. و اونوقت، یه رؤیا رو تصور کن. رؤیایی که خودت توی دلت کاشتیش، بهش آب دادی و بزرگش کردی. رؤیایی که قراره همه چیز رو عوض کنه، زیر و رو کنه شاید.
وقتی واقعیت اینقدر تلخه مجبوری که چنگ بندازی به رؤیا، که بهش پر و بال بدی، که ثانیه به ثانیه ی اتفاق افتادنش رو بارها و بارها تصور کنی و بهش چنگ بندازی. حالا نگاهت روشن میشه کم کم، امید به تار و پود وجودت بر میگرده، خونِ میون رگ هات گرم میشه و لبهات لبخند زدن رو یاد می گیرن دوباره.
شوخی نمی کنم اگه میگم به رؤیات پر و بال میدی تا زنده بمونی... چون شب و روزِ واقعی شدنش رو تصور میکنی، دونه به دونه جزئیاتش رو توی ذهنت می چینی، درست مثل چیدنِ کاشی هایی که طرحشون رو خودت خلق کردی. کم کم اون رؤیا جون می گیره، و حتی از واقعیت هم واقعی تر میشه برات. دیگه تصویری نیست که اضافه کنی به رؤیات. حالا همه چیز کاملا آماده س... پس منتظر میمونی، با یه لبخند.
حالا لحظه ی تحقق رؤیات رسیده، وقتشه که طعمِ رسیدن رو تجربه کنی. بعد از مدتها چشم هات رو باز میکنی تا تک تک اون جزئیات رو جلوی چشمهات ببینی و می بینی واقعیتی که روبروی چشمهاته، اصلا و ابدا، شبیه رؤیات نیست. که صد هزار بار تلخ تره از چیزی که داشتی. که صد هزار بار سنگین تره. حالا لحظه به لحظه ی واقعیت، یادآورِ تلخیه از رؤیایی که توی ذهنت زندگیش کردی و بارها با تصورش به پهنای صورتت لبخند زدی.
حالا نه خودش رو داری، و نه رؤیاش رو...

میخواستم از قصه هرس بنویسم. هرسی که یک نفس خونده شد و اونقدر زنده بود که میلیون ها نفس طول میکشه تا صدا و تصویرش رو از ذهنم پاک کنم و به خودم برگردم.
هرس همین هاست...
رؤیاهایی که زندگی میکنیم،
زندگی ای که کابوسه.
بلند شدنی که غیرممکنه...

حالِ بعد از هرس، قابل وصف نیست.

اردی بهشت نود و هشت...
Profile Image for Hanieh Habibi.
124 reviews175 followers
October 31, 2017
خیلی ضعیف بود. تنها چیز ارزشمند کتاب، تلاش برای نشون دادن ادامه‌ی سیاه و زشت جنگ بود. سعی شده بود به صورت غیر مستقیم وارد موضوع بشه و به‌جای جنگنده ها، سراغ خونواده‌های جنگ‌زده رفته بود. ولی انقدر فضای خاص و غیر قابل باوری ایجاد شده بود که اصلاً نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. فک می‌کنم بدون این‌همه حاشیه و صریح‌تر اگه داستان رو تعریف می‌کرد خیلی بهتر در میومد. در واقع ایشون سوژه رو شهید کرد :))
از اطناب هم نگم که ناگفتنم بهتر است!! کتاب، مملو از توصیفات تکراری‌ه که از یه‌جایی به بعد کاملا قابل پیش بینی هستند و این واقعا اعصاب خورد کن بود!!!!
یه رگه‌های نه چندان باریکی از ادبیات ضد زن و مردسالار هم در متن دیدم که بیشتر مایه‌ی تعجبم بود و بی‌اعتمادی به تفکر خانم نویسنده.
در مجموع، توصیه می‌کنم اولویت بالایی واسه خوندن این کتاب قائل نشین.
Profile Image for Hodove.
165 reviews176 followers
October 21, 2017
خیلی تلخ بود؛یه جاهایی از خودم میپرسیدم ایا انقد تلخی لازمه؟
در مورد داستان بخوام بگم ایده شو دوست داشتم،خوب کنار هم چیده شده بود اما نیمه دوم کتاب که گره گشایی میشد یکم خسته کننده بود؛
در مجموع نسیم مرعشی رو دوست دارم چون متعهد مینویسه چه کتاب اولش که راجع به مهاجرت بود چه اینکه راجع به جنگ بود نشون میده ادم دغدغه مندیه.
186 reviews128 followers
June 17, 2019
"امیدت برا ئی زندگی زیاده رسول..." اینجا همان‌جایی از کتاب است که شاید بغضت بترکد. اینجا همانجایی است که شاید به همه آدم‌هایی فکر کنی که امیدشان برای این زندگی زیاد بود. آدم‌های فقر، فاجعه یا هر مصیبت دیگری که برای این زندگی، استثنایی نیست.

کتاب با ضرباهنگ سریعی جلو می‌رود، با تعلیق زیادی که باعث می‌شود به سختی دست از سر خواندنش بردارید و در این تجربه کوتاه لابه‌لای صفحات کتاب، شاید از چشم‌انداز تازه‌ای به زندگی‌های بعد از جنگ و به آدم‌ها نگاه کنید.

به نظرم داستان کوتاه موفقی بود، با شخصیت‌پردازی‌های قابل قبول و تصویری از آدم‌های مصیبت‌زده، که کمتر از تصاویر رایج، دچار کلیشه بود. داستانی که بتواند عشق و نفرت یک مادر نسبت به فرزندانش را نشان دهد، بی‌آنکه از او یک هیولا بسازد، از نگاه من دستاورد قابل قبولی داشته است!
229 reviews119 followers
December 24, 2017
کتاب جدید نسیم مرعشی داستان زندگی نسلی رو روایت میکنه که عزیزانشون، خونه و شهرشون و در حقیقت تمام زندگیشون رو در جنگ از دست دادن و اثرات جنگ حتی با گذشت زمان هم از زندگیشون پاک نشد..
سبک روایت کتاب جذابه، قلم نویسنده مثل اثر قبلی زیباست و موضوع کاملا با کتاب قبلی متفاوته. کتاب سرما و تلخی خاصی رو درون خودش داره و تا پایان کتاب خواننده رو توی اون فضای خاص نگه میداره. در کل بنظر من جذاب و غمگین و زیبا بود..
67 reviews
Read
April 6, 2018
کاش هیچکس خودش رو،نژادش رو،عقیده اش رو،رنگ پوستش رو و ....برتر از دیگری نمی‌دید تا کودکان کشته نشوند، زنان زیر بار مرگ بچه شون دیوانه نشوند و مردان سرگردان و آواره. کتاب تلخی بود :(
Profile Image for Amin.
Author 15 books216 followers
September 13, 2019
فکر می‌کرد زنده نمی‌ماند با این غصه ولی مانده بود. زنده ماندن برایش تلخ بود. خیلی تلخ.


همیشه خوندن دومین اثر از نویسنده‌ای که اثر اولش بدجور بهت چسبیده کار پرخطریه. ذهن آدم همش در حال مقایسه‌ی اثر اول و دوم با هم، بررسی نقاط قوت ضعف‌هاشون و در نهایت درجه‌بندی‌شونه. اینکه آیا کتاب دوم از کتاب اول بهتر بود یا نه و اینکه اصلا نویسنده واقعا نویسنده‌ی خوبیه یا اثر اولش استثنا بوده.

کتاب قبلی نسیم مرعشی، پاییز فصل آخر سال است ، خیلی به من چسبید. وقتی هرس منتشر شد برای خوندنش دودل بودم، چون می‌ترسیدم به اندازه‌ی کتاب قبلی خانم مرعشی خوب نباشه. به همین دلیل هم برای خوندنش تا الان دست‌دست کردم.

همین جا بگم که مقایسه‌ی «پاییز فصل آخر سال است» و «هرس» چندان درست نیست. هرس با داستان غیرخطی‌اش روایتی داره که رو به جلو می‌ره، اما پاییز سراسر سکونه. اما چیزی که در هر دو کتاب واضحه، قدرت قلم نسیم مرعشیه.

هرس سعی داره لابه‌لای روایتی جذاب، نشون بده که جنگ چه بر سر مردم بی‌گناه میاره. سعی داره از مادرهایی بگه که پرپر شدن بچه‌هاشون رو توی بغلشون دیدن و همون‌جا ده‌ها سال پیر شدن. می‌خواد از زندگی بگه که بعد جنگ هم ادامه داره. در تمام این‌ها هم موفقه. یک امتیاز مثبت دیگه برای نویسنده اینه که داستان رو الکی کش نداده. مختصر و مفید نوشته.

چرا 3 امتیاز؟ چون گرچه کتاب خوبی بود و از خوندنش پشیمون نیستم، اما به اندازه‌ی پاییز... به من نچسبید. انگار آدمیزاد از اون مقایسه‌ی ذهنی لعنتی خلاصی نداره.

زن نباید ببینه بچه‌هاش مرده‌ن، خونه‌ش رمبیده، زمینش پکیده. اگه دید نباید بمونه. باید بمیره. زندگی ئی‌طور نبوده که بچه‌ها برن مادرا بمونن. که مردا برن زمینا بمونن. ما آدم نیستیم رسول. برده‌ن‌مون تهِ‌ته سیاهیه نشون‌مون داده‌ن و آورده‌ن‌مون زمین. ما از جهنم برگشته‌یم. نگاه‌مون کن؛ ما مرده‌یم. خودمون، زمین‌مون، گاومیشامون؛ همه مرده‌یم. فقط راه می‌ریم.
Profile Image for about_mava.
48 reviews19 followers
August 22, 2024
کاش جاهایی از زندگیمون دست برداریم از دست و پا زدن و فقط بپذیریم و یه دل سیر زار بزنیم براش:))
Displaying 1 - 30 of 502 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.