Masoumeh Abad (Persian: معصومه آباد) is an Iranian author, university professor, and politician. She is member of the fourth Islamic City Council of Tehran Director of Health Division in the Tehran City Council. Abad is also the author of the book I'm Alive.
During the Iran–Iraq War, Abad played a significant role in the construction and management of hospitals and other medical clinics for the Iranian Red Crescent Society (IRCS). Thirty-three days after the start of the war, when she was 17 years, old Masoumeh Abad, Fatemeh Nahidi, Maryam Bahrami and Halimeh Azmoudeh were captured by the Iraqi military forces on Mahshahr to Abadan's high way. They were on a Red Crescent mission.
همینابتدا: این کتاب را چندسال پیش خوانده بودم برای یک مسابقهی مسخره. حال دیدمش و با خودم گفتم چرا نباید راجع به این، چیزی ننویسم؟
کتاب من زندهام نوشتهی معصومه آباد
کتاب چیزی نزدیک به ششصد صفحهاست و از جنگ و اسارت سخن میگوید. اما دو ایراد به شدت مهم، کار را تبدیل به کتابی که بهتر است خوانده نشود، تبدیل میکند: ابتدا اینکه از این چندصدصفحه، حدود ۲۰۰ صفحه به جنگ و اسارت میپردازد. بقیه اش چه؟ نویسنده از دوران قبل تولد شروع میکند و شیرخوارگی و نوباوگی و کلاسهای خیاطی و گلدوزی و.... همه را به جزئیات و به تفصیل میگوید. و شما شبیه دلقک خودساختهای با کتابی از ادبیات جنگ، روی مبل نشسته و کلاس گلدوزی و خیاطی میخوانید! و دوم آنکه چقدر شعاریست. چقدر مضحک سعی دارد نشان بدهد که ایمانمان راسخ است. و هیچ سختیای باعث نمیشود خم به ابرو بیاوریم.
انتظار من از ادبیات جنگی که به اسرا بپردازد، زمین تا آسمان است با کتابهایی که گلدرشت و شعاری مثل کتابهای دینی دبیرستان پیش میروند. ادبیات جنگ باید عمق وحشت انسان، ترس هایش در لحظات اسارت و آن تلاش مذبوحانهی انسانی را برای تقابل با ترسهایش رقم بزند... در هرصورت از ادبیات جنگ ایران به شدت ناامیدم. انگار که چیزی برای ارائه نیست و اگر هم باشد، کتابهای گلدرشت اجازهی دیده شدن آن تعداد اندک را نخواهند داد.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ من از او جانی ستانم جاودان او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ
با خودم گفتم: جنگ مسئله ریاضی نیست که درباره اش فکر کنی و بعد حلش کنی، جنگ اصلا منطقی ندارد که با منطق بخواهی با آن کنار بیایی. جنگ، کتاب نیست ه آن را بخوانی. جنگ، جنگ است.جنگ حقیقتی عریان است که تا ان را نبینی و دست به آن نکشی، درکش نمی کنی -صفحه 152 کتاب-
من زنده ام را خواندم که فراموش نکنم من زنده ام تا دفاع کنم از عقاید، افکار و همه هستی ام! خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم بعضی جاها و باید اعتراف کنم که اشکم ریختم! :-" اما خوندن این کتاب گاهی لازمه برای هر تیپ آدمی تا ی سری چیزا رو بهمون یادآوری که بهمون بگه یادت باشه بهای آزادی ارزان نیست!
ظلم بارترین واژه اسارت است. و این جمله را در تک تک کلمات کتاب حس کردم. همیشه خواندن کتاب های جنگ به خصوص دفاع مقدس سخت است و خواندن کتاب های دوران اسارت به معنای واقعی کلمه دردناک. و من همیشه سعی کرده ام از آن فرار کنم ولی باید خواند. باید خواند تا فهمید "این داستان، داستان دنباله دار هبوط انسانیت در کسانی بود که خود را به خواب زده بودند تا وجدانشانشان آن ها را آزار ندهد و به خیال خود قهرمان جنگ باشند." قلم خانم آباد خیلی قوی است به طوری که با هر ضربه ای که بعثی ها با کابل می زدند، من هم می لرزیدم. با هر ناله ای که اسرا از شدت درد می کردند، اشک هایم سرازیر می شد و با "نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ" های شهید تندگویان دلم آرام می گرفت. انگار که صدایشان را می شنیدم.
" خدایا تو هم دیدی که دیگر حسین تو تنها نیست و یارانش تنها هفتاد و دو نفر نیستند! خدایا تو هم دیدی اسرا چگونه به سوال هل من ناصر ینصرنی حسین لبیک گفتند!"
موضوع دیگری که خواندنش خیلی برایم دشوار بود، زندانیان کردی بودند که به خاطر این که اجدادی ایرانی داشتند، در زندان های امنیتی عراق نگه داری می شدند. دختری پانزده ساله آن جا بود که در زندان متولد شده بود. نمی دانم برای کسی که تا به حال رنگ آزادی را ندیده چیزی به غیر از زندان وجود دارد؟
با خوندنش خيلي تحت تاثير قرار گرفتم.. بعضي جاها پا به پاي داستان گريه كردم...آره اسارت قسمتي از جنگه ولي خيلي دردناكه حتي شايد دردناك تر از خود واژه جنگ و من هيچ وقت اينو نميدونستم..اوايل داستان اسارت احساس خيلي بدي داشتم و واقعا به جاي شخصيت ها احساس ميكردم كه از نعمت بزرگي به اسم آزادي محروم شدم ولي با پيش رفتن داستان واقعا به جمله اي كه اول كتاب كه توسط يكي از اسرا گفته شده بود رسيدم«اسارت در راه عقيده،عين آزادي است»..و آه ه ه تا ما بيايم اين انسان ها رو بفهميم.. و به قول دوستم تازه ميفهمم كه خدا چرا بعد از خلقت انسان به خودش گفت "فتبارك الله احسن الخاقين" هر كدام با خون خود روي در كرم رنگ سلول شعار "الله اكبر"را نوشتيم. خونمان براي نوشتن خدا مقدس شده بود.اين قطره هاي خون كه نام خدا را بر ديوار نقش مي كرد هديه ي كوچك ما براي خداست. صورتم از اشك و خون پر بود و در دل مي گفتم«خدايا اين قرباني كوچك را بپذير ». در كنار اين اين شعار ها با تمام خشم و نفرتمان نوشتيم مرگ بر صدام.
میخواستم باهاش ارتباط بگیرم که عقاید نویسنده نمیذاشت. گاهی گریهم میومد ولی نه با داستان کتاب، بلکه با سناریو های فیک ذهنیم که خودم رو توی زندان های جمهوری اسلامی فرض میکردم. رزمنده های جنگ ایران و عراق، دستشون درد نکنه ولی با حماقتشون ریدن تو زندگی ما. این کتاب چون با سو گیری نوشته شده نمیشه فهمید جو اون زمان دقیقا چی بوده. به امید خوندن یه کتاب بدون سو گیری از اون زمان.
اسارت مفهومی است که تا اسیر نشده باشی نمیتوانی آن را درک کنی. برای یک مرد هم مفهوم اسارت غیر قابل تصور است چه رسد به اینکه این اتفاق را از زبان یک دختر 17 ساله بشنوی! دختری که در روزهای ابتدایی یک نبرد بزرگ اسیر دشمنی شود که به هیچ قانون و اخلاق و اصولی پایبند نیست. «من زندهام» روایت دختری 17 ساله است که نماینده مردم تهران در شورای شهر شده است. دختری از دیار آبادان که در خانواده پر جمعیت «آباد» به دنیا آمد و نامش را به خاطر نذری که مادربزرگش در هنگام تولدش کرده بود، «معصومه» گذاشتند. معصومه آباد، راوی کتاب من زندهام یکی از نیروهای جوان هلال احمر بوده که بعد از وقوع انقلاب اسلامی به عنوان نماینده فرماندار در هلال احمر در یکی از یتیم خانههای شهرش مشغول به کار میشود و در زمان آغاز حملات هوایی رژیم بعث به شهر آبادان مجبور به انتقال کودکان به شیراز شده و در راه برگشت و در همان روزهای ابتدایی جنگ به اسارت درمیآید. او که به همراه سه زن دیگر بیش از چهل ماه در اسارتگاه رژیم بعث محبوس بودهاند، بعد از آزادی و بازگشت به وطن در تشرفش به حج تصمیم میگیرد که برای حفظ میراث گرانبهای هشت سال دفاع مقدس دست به قلم شود و نتیجه کار او کتابی 550 صفحهای است که در هشت فصل خود روایت روزهای زندگیش از کودکی تا زمان آزادیش از اسارت را جای داده است
كتاب إنني أعيش للكاتبة معصومة آباد.. ، يروي ذكريات أسر أربع فتيات ايرانيات في العراق بداية الحرب، والراوية احداهن، كتاب يدعو المرء للشعور بالفخر و الاعتزاز.. أُعجبت جداً بكل شيءٍ فيه ، بدءاً من صمود، صبر ، شجاعة وهمة بطلات هذا الكتاب ، وإلى أسلوب الكاتبة في سرد وذكر الأحداث، الوقائع والمعلومات بالتفصيل في بعض المراحل ولاسيما عند الحرب والأسر والتي تعتبر الجزء الأهم ، و بكل مهارة و اتقان، بحيث لا يشعر القارىء بالملل دقيقة .. ، بل كُنت أشعر بحقيقة كل الأحداث تجري أمام عينيّ لحظةً بلحظة ، أنتقل معها من مرحلة لأخرى حاضرةً وشاهدةً على كل شيء، وبقدر ما انتابني الحزن في أثناء قراءته، بقدر ما ينتابني الحزن الآن بعد أن أنهيت قراءته، قد أدركت كم أنني تعلقت كثيراً بالكتاب و بالشخصيات وبكل مافيه بمدة قصيرة وهي المدة نفسها التي استغرقتها لقراءته، ولأنه قليلاً ما صادف أن أقرأ مثل هذا الكتاب أسلوباً واحتواءاً، أعتقد بأنني حتى بعد مدةٍ من الزمن سأظل أتذكر كل الأحداث و بتفاصيلها الصغيرة. فعلاً عمل قيّم لتحميل الكتاب باللغة العربية :-
اسم خانم معصومه اباد را شنيده بودم. دورادور. توي اين دو سه روز كتاب من زنده ام را خواندم. خاطرات ٤ سال وحشتناك اسارت اين بانو به دست بعثي هاي عراقي. در طول مطالعه آن بارها با و يا براي خانم آباد گريه كردم. كسي كه اسير دشمني شده كه قصد تجاوز به كشور را كرده، واين جور سربلند بوده يك سرمايه ملي است. سه دختر ديگر هم همراه خانم آباد اسير بوده اند. من نه از سلايق سياسي و نه از وضع هيچكدامشان اطلاعي ندارم اما از اينكه آنها زنده اند و در يك كشور باهم نفس ميكشيم خوشحالم. خانم اباد فعلا عضو شوراي شهر تهران است. كلي دوست داشتم با دوستان اصلاح طلبي كه ليست شوراي شهر تهران را بستند، درد دل و گلايه كنم كه چرا خانم آباد در ليست اصلاح طلبان نبود.وجود چنين سخصيتي براي اصلاح طلبان افتخار بزرگي بود. بخصوص با اين ليستي كه بسته شد و نتيجه اش هم بالاخره اقاي قاليباف شد. ضمن احترام به اين خانم هموطن محترم، در نگاه نقادانه به كتاب، كاش خاطرات پر رنگ تر بود. بخشهاي زيادي از كتاب شعارهايي است كه همه آنها را شنيده اند و باور خانم آباد هم معلوم است كه همان هاست. خواننده اطلاعات و خاطره مي خواهد. اين بخشها اگر به ارايه بيشتر اطلاعات اختصاص مي يافت بهتر بود. باور پذير تر و در آينده و به زبان هاي ديگر هم قابل ترجمه و مطالعه بود. نكته دوم اينكه خانم اباد فقط به مقاطع اتفاقات ويژه دوران اسارت پرداخته. فكر ميكنم زندگي روزهاي عادي اين چهار قهرمان هم خواندني بود. بايد به آن بيستر مي پرداختند. حرفهاي شخصي. روابط جمعي. طنز ها و گفتگوهاي روزمره كه از لابلاي همين نوشته هم ميشود فهميد در سلول جاري بوده است. اين كتاب اگر ترجمه شود و از مجاري غيردولتي نشر شود، خواندني است و سند افتخاري براي زنان ايراني است. حتما خانم آباد و بقيه اسرا و ايثارگران مي دانند كه سرمايه ملي خود را نبايد در حساب احزاب و سياست واريز ننمايند. همچنان كه آرزو دارم زندگي آن سه همسفر سرافرازشان را هم بخوانم. خواندن كتاب من زنده ام، خاطرات خانم معصومه آباد يكي از اتفاقاتي است كه هر ايراني بايد مرتكب آن شود تا بفهمد فرزندان اين مرز و بام چه تلاشي كرده اند تا ايران، ايران مانده است. ۱۵/۱۲/۹۳
این کتاب خاطرات دوران اسارتِ چهارسالهی یک دختر هفده سالهی ایرانیست. قبل از اینکه خوندن این کتاب ُ شروع کنم، کامنتها رو خوندم. بعد از تموم کردن کتاب، درک نکردم که چه چیز این کتاب «غیرقابلباور»ئه.
درست به نظر نمیرسه زجرهایی که یک انسان تحمل کرده رو به داستان تشبیه کنیم و در مورد جذاب بودن یا نبودنش حرف بزنیم ولی به طور کلی فصلهای پیش از روایت اسیری میتوانستند خیلی بهتر نوشتهشوند؛ اگر مثل کتابِ « دا » خانم آباد از یک آشنایِ به نویسندگی و ادبیات فارسی کمک میگرفتند.
کاش ذرهای از زجرهایی که اون انسانهای بزرگ متحمل شدن، اون حجم از تحقیر و رنج فیزیکی و روحی قابل جبران بود. باید بگم خیلی احساس غرور میکنم برای بودنشان و غمگینم برای تمام آن دردها.
× خیلی خواندنیست. × کاش میشد، یه جورایی این کتاب سوژهی فیلم یا یه سریال بشه.
واقعا عالی بود. واقعا... متن تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب من زنده ام تمامی ان چیزیست که میتوانم بر احساسم نسبت به این کتاب بیان کنم: کتاب را با احساس دو گانه ی اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده ی اشک خواندم و بر صبر و همت و پاکی و صفا و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیباییها و زشتی ها و رنج ها و شادی ها آفرین گفتم. گنجینه ی یادها و خاطره های مجاهدان و ازادگان ذخیره ی عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درس ها و اموختنی ها را پر شمار میکند. خدمت بزرگیست آنها را از ذهن ها و حافظه ها بیرون کشیدن و به قلم هنر و نمایش سپردن. به چهار بانوی قهرمان این کتاب به ویژه نویسنده و راوی هنرمند ان سلام میفرستم.
در قاموس ظالمان ظلم بار ترین واژه اسارت است .....حالا فکر کنید یک زن ایرانی در دست دشمن بعثی در اولین روزهای جنگ در زادگاه وشهر خودش اسیر بشه ....تمام مدت خواندن این کتاب این بیت در ذهنم تکرار میشد ..ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد ..در دام مانده صید وصیاد رفته باشد ...
قبل از اینکه شروع کنم خوندن کتاب رو دیدم یکی از دوستان تو ریویوش نوشته بود غیرقابل باور... راستش ناراحت شدم و با خودم گفتم شاید شرح سختی های جنگ به نظرشون غیرواقعیه.... کتاب رو که شروع کردم تا نزدیک ورود به زندان الرشید توصیفی بهتر از غیر قابل باور به ذهن منم نرسید... ولی در ادامه درسته همچنان شعاری و گاهی روی اعصابه ولی واقعیاتی رو میگه که به نظرم ارزش خوندن رو داره... پیشنهاد من برای دوستانی که میخوان این کتاب رو بخونن اینه که تا حدود صفحه ۲۵۰ خودشون رو بکشونن بعد از اون کتاب اونها رو با خودش میکشونه...
دوست داشتنی:) خاطرات بانوی آزاده معصومه آباد از کودکی و انقلاب و جنگ و اسارت و اسارت و اسارت. برای درک هرچه بیشتر عمق این کلمه و ارزش آزادگانی که بار این کلمه بر دوش آنها بوده،خوندن هر از چند گاه این دست کتب،توصیه میشود.
کتاب «من زندهام» خاطرات دوران چهار سالهی اسارت خانم معصومه آباد در زندانهای رژیم بعث صدام است. روایت کتاب از دوران کودکی نویسنده آغاز و با بیان بخشهای مهمی از نوجوانی وی ادامه پیدا میکند. کتاب، با بیان نقش و تأثیر انقلاب اسلامی بر زندگی و شخصیت خانم آباد به دورهی دفاع مقدس، اسارت و آزادی او و سه بانوی آزادهی دیگر، به پایان میرسد. این کتاب در 555 صفحه و در هشت فصل با عناوین کودکی، نوجوانی، انقلاب، جنگ و اسارت، زندان الرشید بغداد ، انتظار، اردوگاه موصل و عنبر و عکس و اسناد به چاپ رسیده است.
کتاب "من زنده ام" (خاطرات خانم آباد از دوران اسارت) به دلیل اینکه این بار خاطرات اسارت در عراق را از زبان یک خانم می شنویم, متفاوت و منحصر به فرد است. البته زنان دیگری از جمله همین خانم آباد پیش از این خاطرات اسارت خود را منتشر کرده اند, اما در حجم کمتر. این بار خانم آباد خاطراتش را با آب و تاب و جزییاتی بیشتر منتشر کرده است. ایشان عقیده دارد که با این کار بار سنگینی را که همیشه بر دوش خود حس میکرده بالاخره زمین گذاشته. البته ناگفته نماند که این چهار سال اسارت هر چند بی شک بسیار بر ایشان سخت گذشته و پایداریشان قابل تحسین است, ولی ایشان بعدا از مزایای آن بی نصیب نمانده اند و الان عضو شورای شهر تهران هستند (و متاسفانه همین امروز در خبرها داشتیم که ایشان و چهار عضو دیگر شورای شهر به جای حمایت از حقوق مردم و نظارت بر شهرداری, خانه های میلیاردی را با تخفیف از شهرداری خریده اند!) بگذریم... "من زنده ام" به خاطر روایت متفاوتی که از اسارت (از زبان یک زن) می دهد بی شک قابل توجه است و باید خواندن آن را توصیه کرد. همچنین منکر جذابیت و کشش بخش هایی از آن نیستم ولی بزرگترین مشکل من لحن شعاری و مانور دادن بیش از حد روی بعضی مسایل است, تا آنجا که در قسمتی از کتاب درخواست چادر مشکی و تلاش برای تهیه آن به یکی از خط های داستانی اصلی تبدیل شده! این را هم بگویم که با توجه به اینکه من کتابهای خاطرات اسارت زیاد خوانده ام, اسرای ایرانی دیگری که این چهار خانم را در عراق دیده اند, در خاطراتشان به آنها اشاره کرده اند, هر چند که در روایت های برخی از آنها بعضی جزییات متناقض با آنچه "من زنده ام" ادعا می کند, دیده می شود. همچنین برخی از اسرا نیز در خاطرات خود به ماجراهای دیگری که برای این چهار خانم پیش آمده و در این کتاب ذکر نشده, اشاره کرده اند که با اینکه حادثه های مهمی بوده, ولی ذکر نشدن آنها در کتاب قابل فهم است.
معصومة آباد🤍 الأخت القوية والمُنَاضلة، التي غَزَلت من جراحِها لباس المُقَاومةوالصمود وأرتدتها. التي أُسِرت لأكثر من عامين على أيدي البعثيون، ورأت العذاب الذي حلَّ على الأسرى بأنواعه، والمشاهد المؤلمة والمُقِيته وبقت صامِدة هي والأخوات الثلاث الأعزاء. ما أعظمهن من نِسَاء وما أقواهن. إنَّ جِراح الإنسان لتتصاغر أمامهن. ما جعلني أستلذ في قرا��تي لهذا الكتاب رغم الألم الذي ينبع بين جنبات صفحاته هي الحوارات والكلمات المُدْهشة. التي جعلتني أقف عندها قليلًا لأتأملها وأدرسها. أنفرجت أساريري فرحًا عندما تحررن.. شعرت بأنِّي طيلة قراءتي لهذا الكتاب كنت حبيسة وأسيرة معهن. قد أستنشقت هواء الحرية معهن وفرحت لفرحهن وحمدت الله أيضًا على ذلك. كما قال السيَّد القائد في حقهن أقول (السلام على بطلات هذا الكتاب الأربع) السَلام!
حدود 40 ماه اسارت در چنگ بعثی ها. خاطرات خانم معصومه آباد17 ساله به همراه 3 دختر دیگر در این 40 ماه واقعا جالب و سخت بود. خیلی خوب و دلاورانه م��ارزه کردند. از اعتصاب غذا بگیر تا شعار دادن ها و مورس فرستادن به سلول بغلی و ... حتما بخونیدش!
خوب بود و در نوع خودش بی نظیر به عنوان آدم خاطرات خون ، یه بار دیگه فقط از زندان الرشید خونده بودم و اونم توی کتابی با عنوان زندان الرشید که خاطرات جناب آقای گرجی زاده بود. منتها تفاوت مهمی که وجود داشت آقای گرجی زاده در آخرین روزهای جنگ و هنگام سقوط مجنون به اسارت دراومده بود و تا برسه به زندان دیگ چیزی به نام جنگ وجود خارجی نداشت و طبعا رفتار عراقی ها هم با زندانیان تغییر می کرد. اما خاطرات خانوم آباد از چند منظر متفاوت بود اول جنسیت ایشان و 3 همراهشون دوم اسیر شدن در ماه اول جنگی که قرار بود هشت سال طول بکشه ، سوم زندانی شدن در الرشید و نزدیکی با شخصیتی که خیلی توی تاریخ ایران گمنام و مبهم موند به نام شهید محمدجواد تندگویان رحمت الله علیه و نهایتا حضور در اون فضای سیاه و سخت کتاب به خوبی تونسته سبعیت و بی رحمی و بیمارگونه ی حکومت بعث رو به تصویر بکشه و یه علامت سوال خیلی بزرگ جلوی عملکرد نهادهای حقوق بشری بین المللی و سازمان ملل و حکومت هایی که از این شعارها می دهند بگذاره خیلی خوب نشون می ده این کشورها و سازمان ها و نهادها هم کافی منافعشون تامین بشه تا چشمشون رو روی هر کثافتی ببندند و بزارن هر جنایتی توی دنیا رخ بده . با اشاره ای که به عملکرد شیخ علی تهرانی توی کتاب بود هم خیلی حال کردم و و اینکه بالاخره یکی پیدا شد تا از این موجود لعین هم حرف بزنه لذت بردم. وقتی دردهای خانوم آباد رو می خوندم مرتب این عبارت از خانوم الکسیویچ توی گوشم تکرار می شد که :«جنگ چهره ی زنانه ندارد»
مراجعة الكتاب:- اسم الكتاب:- إنني أعيش اسم الكاتب:- معصومة آباد عدد الصفحات:-421 نوع الكتاب:- رواية ( سيرة ذاتية) تقييم:-5/5
شكرا لتوصية الإخت فاطمة التي أرشدتني لقراءة قصة هذه المناضلة و زميلاتها الثلاثة اللاتي جمعهم السجن (فاطمه ناهيدى ،شمسى بهرامى وحليمه آزمودة) ، جذبتني تلك اللحظات النقية من طفولة الكاتبة ،و ذلك التعاطف الإجتماعي الذي كان بين الجيران .. ذلك الإجتماع العائلي مع بعضهم البعض و ذلك التفتح الوجداني الذي كان بين العائلات..
وتتطرق الكاتبة لدورات التي أخذتها من الشهيد مطهري عندما قال لكاتبة وبقية رفقائها بالنوم في القبر ليتحدثوا مع الموتى ليعلمهم نوع من مجاهدة النفس ... وكما تبين لنا عظمة ودور المرأة الإيرانية بجانب الرجال في الحرب و أيام الثورة على الشاه كيف قدرت المرأة بدورها البسيط إن تخلق كل تلك التضحيات وكيف صنعت النصر بجانب الرجل..
ومن ثم تأخذنا لفترة الحرب العراقية - الإيرانية وكيف كان دور النساء في مساعدة الرجال في الجبهات ومساعدتهم في مد يد العون إليهم،بعد تلك الفترة تفأجات الكاتبة وهي تقوم بإحد المهمات بإبعاد أطفال الميتم من مكانهم إلى شيراز لإبعادهم عن خطر الحرب و في طريق عودتها إلى بلدتها آباد كمن لهم جنود العراقيين الذين كانوا متنكرين بزي البسيج ( الإيراني) و وقعت بذلك الكاتبة في الإسر..
لتوصف لنا بعد ذلك لحظات الإولى من الإسر وكيف كانت تلك الإيام صعبة ، كلما كانت توصف أنواع العذابات أتذكر الإسير سيد ناصر في كتابه ( القدم التي بقيت هناك) و أشعر كما لهؤلاء عقيدة قوية جعلتهم صامدين رغم قساوة فترة الإسر ...
ما استوقفني أيضا تلك اللحظات المريرة التي يوصفها أهل الإسيرة معصومة لعدم معرفتهم شيئا عنها و كيف كانوا يبحثون عنها في كل مدن إيران دون فائدة، من المدمي لقلب إن لا تعلم عن مصير من تحب و مر ما يقارب السنة و نيف ليعلموا بعد ذلك إن معصومة وقعت في الإسر...
و المثير حق لإعجاب و الفرح و الغيرة إن الإسرى الإيرانيين على رغم من الحصار الشديد عليهم إلا إن غيرتهم لم تمنعهم من الدفاع عن أسيرات و قد بذلوا شتى أنواع الوسائل في الدفاع عنهم فمثلا قد قاموا بإرسال سيجارات مغلفة بالقطع من الملابس تحتوي على رسائل و أخبار إيران والحرب حتى تطمئن الإسيرات ، كم قاموا بشراء لهم خضروات بتوفير دينارهم الذين يكتسبونه و بذلك يقومون بصرفه لإسراى وغيرها من أنواع البذل في سبيل جعل الإخوات لا يشعرون بالنقص او بالإحتياج لعدو...
الإقتباسات:- من دروسهم في الدخول إلى القبر تقول :- معصومة آباد إنني أعيش الصوفية إحدى الطرق للتغلب على الموت ومصادقة عزرائيل ، لم يكن عزرائيل ملكاً جميلاً في خلفياتنا الفكرية لقد كان مرعباً أسود اللون وكنا نخافه . ولكن كان علينا معرفة هذا الملك القربي وحبه ، فهو يقبض نفوسنا ليحملها إلى العالم العلوي . وقد تقرر أن ندخل المقابر عند الغروب عندما يترك الناس موتاهم . لنتحدث إليهم وفد أيدينا لمصادقة عزرائيل ونربط بين حياتنا ومماتنا . أبيات : لو كان الموت شجاعاً فليأتني ... لأحتضنه بكل شوق ولهفة .... إنني آخذ منه حياة خالدة ...!وهو يسلبني لباس الجسد الملون ....، لقد رقدنا إلى جانب اولئك الموتى وداخل القبور الخالية ساعة وشعرنا بأننا جربنا الموت والدخول في العالم الآخر لقد كان مصادقة عزرائيل والتدريب على هذه العلاقة أمراً بالغ الصعوبة .
معاناتهم في الإسر:- الأم تمتص الألم وتبتلعه دون ان تنبس ببنت شفتها بكل صبر واناة . عندما كان أملها يشتد كانت تطلب منى أن أنقل لها عبارة من عبارات بي بي فكنت أقول لها : كانت بي بي تقول لي دوماً إذا استيقظت يوماً ووجدت جسمك لا يؤملك فاعلمي بأنك ميتة ، فالألم للإنسان الحي ، فهو يولد بالألم كنا نحاول تهدئة بعضنا البعض مثل هذا الكلام عسى أن نقلل شيئاً من الآلام منذ عدة أيام كنا نخرج من القفص للضرورة فقط بسبب شدة الألم والضعف الجسدي . كانت القاطعات المختلفة تراقب أوضاعنا بشكل دقيق . فقد سألونا في الممرات إلى جانب تزويدنا بأخبار الجبهة عن صحتنا . فحتى الحارس حاجي قد أدرك أننا نمر بحالة صحية سيئة . طلبنا عدة مرات من حاجى تحديد موعد لمقابلة صبحي قائد المخيم عسى أن نتمكن من مراجعة الطبيب أو نحصل على دواء .
في يوم تحريرهم تقول :-
كنت أبكى كل ليلة على جثتى وكنت أتعجب في الصباح من مشاهدتي لنفسي على قيد الحياة ، وكان على أن أعدّ نفسى مرة أخرى للموت . إننى لا أريد نسيان الألم الذي امتزج بشبابي . كيف أستطيع نسيان أفضل سنوات حياتي ؟ كيف يمكنني أن أتغاضى عن السنوات الثامنة عشرة والتاسعة عشرة والعشرين والواحدة والعشرين من عمري ؟ إنني لن أتغاضى عن شباب المكبوت فعلى الرغم من أن انصهاري في بوتقة الأم قد صنعت منى إنساناً أفضل إلا أننى لست مستعدة للتنازل عن نفسى - حتى وإن تراجع عدوي عن أرضي . لقد عاهدت نفسي ألا أنسى أملى ومعاناتى ولا أنسى لحظات الانتظار القاتلة لعوائل الأسرى الكبيرة التي عانت وتعذبت .
لدي الكثير لتحدث عنه لشدة إعجابي بهذه الرواية التي تعلمك الصبر و الدفاع عن حقك مهما كلفك ذلك من تضحية... و كما كرهت الحرب أكثر من ذي قبل ، و كرهت فترة الإسر التي تجعل ذلك الإنسان متوحش وقاسي بشدة ... لما يتبقى إلا إن أقول اللهم فرج عن اسرى المسلمين و المسلمات...
لا يُمكن إلا لمن امتحن الله قلبه بالإيمان والصبر أن يتحمل مرارة الأسر في إيدي من لا يخاف الله ولا يعرفه. ما عاشته معصومة من سنواتٍ أربع وبقية الأسرى لحين انتهاء الحرب المفروضة من قبل عدو الله على عباد الله لا يمكن للإنسان أن يتحمله.
كانوا يتلذذون كالوحوش في ضرب وتعذيب الأسرى حتى الموت, وفي إمعانهم في إذلالهم, كانوا يتفنّنون في طرق ووسائل التعيب والقتل, والأقسى من ذلك كلّه هو أنهم أسروا على يد من لا شرف لهم ولا مروءة ولا غيرة. يفرح القلب ويحزن في الوقت نفسه من غيرة الأسرى وشجاعتهم, يفرح لمدى تفاني الأسرى ولو على موتهم في حفظ اعراضهم ويحزن لما تلقوه من تعذيب وأذى وهم يحامون عنهم.
في النهاية, تجري سنّة الله في نصرة من ينصره وهزيمة أعداء الله, فالحمد لله الذي نصر أهل الحق على أهل الباطل وأنقذ العراق أولا من شرار خلقه.
والسلام على الخمينيّ العظيم كلما صُفعت وضعفت أمريكا
تجربه شگفت «دا» دیگر برای خواندن «من زنده ام» اجازه تعلل نمی داد و معصومه آباد را از پی زهرا حسینی می آورد و حماسه را از پی حماسه تا اجازه ندهد آدمی با کلمات دلخوشکنکی مثل«استثنا» بتواند به راحتی از خودش سلب مسولیت کند... نثر روان و شیوای کتاب که قلم خود معصومه آباد بود هم تحسین آدم را برمی انگیخت
کتاب خاطرات یکی از اسرای خانم است که بیانی بسیار شیوا دارد اما متاسفانه در بسیاری جاها احساس میکنم خیلی غلو شده چه بسا که اگر همه این اتفاقات واقعیت داشته باشد، وحشتناک است و واقعا فکر نمیکنم از این شرایطی که شرح داده شده کسی جان سالم به در ببرد. اینقدر درگیر اتفاقات این کتاب و راست یا غیرواقعی بودنشان شدم که در مورد بیوگرافی شخصیت اصلی داستان مطالعه کردم و ... کتاب صوتی را با صدای خانم صبا راد گوش کردم که بیانی بسیار عالی و شیوا داشتند.
یکی از بهترین کتابایی که خوندم. خیلی روان و زیبا نوشته شده و اسنقدر قشنگتوصیف کرده که میتونی تصور کنی همه چیو خیلی وقتا بغض میکنی خیلی وقتا میخندی و خیلی وقتا موهای تن ادم سیخ میشه میشه با این کتاب گوشه ای از زجر اون دوران روکمی لمس کرد. خوندنش ارزشمنده