پییر پسرکی دوازده ساله است که در دهکدهای کوچک زندگی میکند. جنگ او راهم مانند خیلی از هموطنانش افسرده کرده است. پدر پییر در جنگ با آلمانیها کشته شده است و سربازان آلمانی مردم دهکده را آزار میدهند. پییر تصمیم میگیرد که در مبازره علیه آلمانیها شرکت کند اما در این میان با یک سرباز آلمانی که پدر چند بچه و مخالف جنگ است آشنا میشود و رابطهای عاطفی میانشان شکل میگیرد.
کودک و سرباز، نوشتهی ژرژ فون ویلیه، از نمونههای درخشان ادبیات نوجوان با مضمون ضدجنگ است که داستانش در بستر فرانسهی اشغالشدهی جنگ جهانی دوم شکل میگیرد. قهرمان داستان، پییر، پسر نوجوانی است که پدرش به دست سربازان آلمانی کشته شده و کینه و خشم، نخستین سوختِ حرکتش میشوند. او در آغاز، تنها یک هدف دارد: انتقام و مبارزه.... اما خط داستان به شکلی ظریف نشان میدهد که زندگی همیشه بر مدار نفرت نمیچرخد. جبر شرایط، و شاید چیزی عمیقتر به نام انساندوستی، او را در مسیر دیگری قرار میدهد.... سبک روایت کتاب ساده و روان است و با جملاتی کوتاه اما پر از احساس، فضای دهکدهی ساحلی، اضطراب روزهای جنگ و کشمکشهای درونی یک نوجوان را ملموس میکند. پشت این سادگی اما، بار احساسی و معنایی سنگینی نهفته است؛ پیامی که میگوید حتی در تاریکترین روزها، دوستی و همدلی میتوانند راهی به سوی روشنایی باشند. این کتاب، با ترکیب ظرافت روایی و مضمون انسانی، نه تنها نوجوانان بلکه خوانندگان بزرگسال را هم تحت تأثیر قرار میدهد. اثری که یادمان میآورد: دشمن همیشه آنکسی نیست که روبهروی ما ایستاده، گاهی دشمن واقعی، خود جنگ است. کتاب را صوتی گوش دادم.
این کتاب رو هم معلم انشای عزیز کلاس چهارمام توی کلاس خونده بود. شاید اینکه ادبیات ضدجنگ چسبیده کفِ ذهنم یکی از دلایلش همین خاطرهٔ دبستانه.
قشنگ یادمه چقدر کتاب غمانگیز بود ولی بازم پایانش رو اصلا یادم نیست :) ولی یادمه یه ذره غمش سنگین بود برام تو اون سن و سال اونم برای منی که مصداق تام و اتم شر و شور تشریف داشتم.
"جنگ مال بچه ها نیست"... جمله ای که چندبار در این کتاب کم حجم دوست داشتنی تکرار می شه، با این وجود جنگ از دریچه ی چشم یک بچه که گاهی خودش رو در گرفتن انتقام و کمک به رهایی ناتوان میبینه و گاهی حس آزادی خواهی باعث شجاعتش میشه و برای ادای دین به کشورش اونو به سمت خطر کردن می کشونه، میتونه به اندازه ی درک و باور یک بزرگسال نسبت به جنگ، ملال انگیز و معنادار باشه و گاهی حتی عمیق تر... جذابیت و پیام اصلی داستان در دوستی و دیالوگ های کوتاه اما جالب بین کودک و سرباز آشکار میشه پی یر کوچولو در حالی که بین احساسات متناقضی که به سرباز آلمانی مخالف جنگ داره دچار عذاب وجدان شده، چهره ی دیگه ای از دشمن رو میبینه و این تفاهم غیر منتظره به اون یادآوری می کنه که دوستی و انسانیت یک ایده آل مشترک بین مردمان صلح جوی همه ی کشورهاست ...🕊
این کتاب یکی از بهترین تجربههای کتاب خواندن من، حوالی سن ۱۳ تا ۱۵ سالگی رو ساخت. اتفاقی توی فرآیند مرتب کردن کتابخونه باهاش مواجه شدم و برام زنده شد. چهقدر حماسه و روح خودباوری و این که میتونم کارهای بزرگ بکنم رو توم زنده کرد. به نظرم توی ادبیات فارسی هم نیاز به آثار اینچنینی داریم که در رابطه با کودکان و جنگ و در مذمت جنگ نوشته شوند. اما انگار اینجا جنگ برای خیلیها صرفاً مقدسه و نمیشه جور دیگهای روایتش کرد! رابطهی بین سرباز و کودک یکی از دراماتیکترین چیزهایی بود که توی اون سالها میتونستم باهاش روبهرو شم.
داستان پرکششی بود که اگر در نوجوانی خوانده شود لذتبخشتر است. من نسخهی صوتی با خوانش امین زندگانی را گوش دادم که برخلاف انتظارم خوب نبود. به خصوص زمانی که دیالوگها گفته میشد صداسازی مصنوعی خواننده خیلی بد بود.
پایان: ۱۴۰۲/۳/۴ کتاب در مورد پسری هست که در جنگ جهانی دوم گیر افتاده در کشور فرانسه وآلمانیها به کشورش اومدن. پدرش شهید شده[توسط آلمانیها کشته شد] اون از المانیها متنفره و میخواد یکجوری اونها رو نابود کنه تا اینکه دوستش میاد و یک پشنهاد میده که میتونن....
کتابش که خیلی دلنشین بود مخصوصا احساسات اطرافیان و همچنین گویندگی فوقالعادهای داشت✨️
کتاب واقعاً دوست داشتنی بود.آخرش کمی غم انگیز و کمی اغراق آمیز بود امامنصفانه بگم خیلی خوب نوشته وترجمه شده بود.صحنه های زیبایی را نویسنده آفریدویاتوصیف کرد.شخصیت های داستان آنقدرواقعی بودندکه اکثر اوقات با آنها همراه میشدم،با"پی یر" همدلی میکردم:از جنگ خشمگین میشدیم،شب را با ستاره هایش می دیدیم ویا کنار ریل راه آهن با میل آهنی چاله ایی حفر می کردیم. خواندن این کتاب متأثرم کرد اگرچه از خواندنش بی نهایت لذت بردم. موضوع کتاب، جنگ، تأثیرات جنگ،امید به پیروزی و رویای صلح بود.مسأله ایی فراگیر در دنیای امروز!مسأله ایی که بسیاری از کودکان با آن درگیرند. متأثر ومتأسف شدم از فکر کردن به تأثیری که جنگ بر احساسات وافکار کودکان می گذارد.جنگ، کاری را که سالها زمان می برد، در عرض دوره ای کوتاه انجام می دهد و کودکان را خیلی خیلی زود بزرگ می کند.کودکی رانابود می کند ورؤیاها وآرزوهای کودکان را به کلی تغییر می دهد. همه آرزوهایشان می شود صلح،پیروزی وزندگی آرام وبدون نگرانی ازدست دادن نزدیکانشان.سؤال ومسأله شان همه می شود: چرا جنگ؟و چرا صلح نه؟ در جایی از داستان "پی یر"از مادرش می پرسد؛ مامان فکر می کنی که یک روزجنگ تمام شود؟ سؤالی که پرسیدن آن برای یک کودک بسیار زود است.در جایی دیگر "پی یر"در انشایش با موضوع"توصیف زیبایی های پیرامون خود" می نویسد: چرا انسانها با هم می جنگند؟در حالیکه همه چیز در اطرافشان آنها را به صلح و عشق دعوت می کند؟ سؤالی که اگر مسببین جنگ برایش جوابی داشتند هرگز به آن روی نمی آوردند.چه بدراهی را برای رسیدن به امیال دنیایی شان برگزیدند،این رهبران جنگ!راهی که علی رغم خسارات جانی ومالی که در پی دارد،روح سراسر عشق واحساس کودکان جنگ را تا زنده اند رنجور وبیمار خواهد کرد. چه قصه ی غم انگیزی است روایت غصه های کودکان جنگ! به امید فرج برپاکننده ی صلحی پایدار و منجی عالم بشریت،مولایمان مهدی"عج".
جنگ جنگ بیپایان مبارزه مبارزه برای صلح چالش و تنشهای فکری نوجوانانی در میانه جنگ دوم جهانی و در یک دهکده اشغال شده میتونه برای نوجوانان رمان خوان در این روزها انتخاب خوبی باشه.
نوستالوزی خوب دوران کودکی من این کتابه .کتابی که بسیار بسیار دوستش داشتم ودهها بار خونده بودمش .وقتی نه سالم بود پدر این کتاب رو به من هدیه داد. ومن بارها وبارها اونو خوندم وهمه جز جزشو به خاطر سپردم .متاسفانه نمیدونم بعدها چطور این کتاب نازنینم گم شد .اما من تمام شخصیت هاشو دوست داشتم .مخصوصا که کتاب درباره جنگ واشغال وفداکاری دوتاپسر بچه درراه ازادی کشورشون بود وهمذات پنداری من با شخصیت های کتاب به خاطراین بود که در همون سن کشور من هم درگیر جنگ بود .احساسات پی یر ولویی دوشخصیت کودک کتاب در زمان جنگ برام اشنا بود واز همه مهمتر که مکان زندگی من هم مانند اونا کنار ساحل یک دریا بود .شنا کردن پی یر ولویی در دریا .شوخی وخنده هاشون .تصمیم اونا برای انهدام راه اهن حمل ونقل المانها وتنفر وبیزاری اونا از اشغال گرها برای من حس نزدیکی با شخصیت های کتاب رو به وجود می اورد وحالا با گذشت نزدیک به سی سال از اون زمان هنوز هم طعم خوش لحظه های خوندن این کتاب برای من در ذهن تداعی میشه ..این کتاب یکی از بزرگترین عامل های علاقه وافر من به کتاب ورمان در زندگی شد ...هنوز هم با بیاد اوردن حس عجیبی که از خوندن این کتاب به من دست میداد اشک به چشمانم میاد .
با اینکه همین حالا هم خیلی لذت بردم از کتاب و نحوهی پیشرویش به سمت صلحی که بهش رسید،حس میکنم اگر در نوجوانی این کتابو میخوندم خیلی زودتر تو مسیر لذت عمیق و هم زمان دردناک ادبیات ضد جنگ قرار میگرفتم.
کتاب صوتیش رو با صدای امین زندگانی شنیدم. داستان روانی داشت، بدون هیچ پیچیدگی، از پسری فرانسوی میگفت که پدرش توسط آلمانیها کشته شده بود و خودش هم میل به مبارزه داشت. کتاب در ستایش "صلح" بود و خب خیلی گل درشت حرف میزد. فکر کنم کتاب برای نوجوانی مامان من بوده 😅 و خب دیگه با وجود این همه کتابهای رنگارنگ نوجوان برای من جذابیتی نداشت، چه برسه برای نوجوانهای امروز که شاگردهام هستن. اگه جای مامانم بودم شاید بهش چهار میدام و اگه جای شاگردهام بودم دو. ولی من خودمم و بنظرم سه ستاره براش خوبه.
پییر با تردید از سرباز آلمانی میپرسد: " جنگ تمام میشود؟" - بله، خیلی زود. همهی آلمانیها این را میگویند و من بالاخره میتوانم بچههایم راببینم. ولی من تو را فراموش نمیکنم پییر کوچولو...امیدوارم یک روز بچههایی مثل تو، با بچههای من، با هم کنار بیایند مثل همهی بچههای دنیا. برای صلحی که هرگز پایان نخواهد یافت.
پ.ن: داستان قشنگی بود ولی امان از خواندن گوینده :/
خیلی خیلی دوستش داشتم. ولی فصل آخرش واقعا خوب نبود به نظرم. یعنی نویسنده انگار داشت تلاش میکرد که خیال ما رو راحت کنه که همهچی به خوبی و خوشی تموم شد. درحالی که من بدون فصل آخر هم خیالم راحت میشد. یه جورایی آخر کتاب رو چسبونده بود بهش انگار.:-؟ نمدونم چهجوری بگم!
داستانی نوجوانانه در مورد جنگ و درگیری و صلح پییر، نوجوانی فرانسوی و ساکن روستایی اشغال شده توسط آلمانی هاست. پدر او در منطقه دیگری توسط آلمانها کشته شده و پییر از آلمانها متنفر و دنبال راهی برای ضربه زدن به آنهاست کتاب در تلاش برای نشان دادن بدی جنگ و زیبایی صلح است
داستان راجع به بچهها توی جنگ جهانی دومه که به هرحال توی جنگ شریکن و پییر و لنی و مارتیه که بچههای
موضوع داستان که جنگ بود،مورد علاقه من بود ژانرش،اما خیلی همه چی سطحی و ساده اتفاق میفتاد.پییر بچه شجاعی بود اینو آدم طی روند داستان میفهمید،پس احتیاجی نبود هی راهبهراه هرکی پییر رو میدید بگه تو پسر شجاعی هستی! همه چی گفته شده بود به جای اینکه نویسنده سعی کنه اونو توی داستان جا بده که خواننده خودش مطلب رو بگیره به خصوص آخرش؛به معنای کلمه افتضاح تموم شد!وقتی پییر عملیاتش تموم شد و روی سرباز مرده گریه کرد،عملا داستان تموم شد،اما نویسنده ادامه داد و گفت که خوب آخرش آقا معلمه به خانوم معلمه علاقهمند شد،پییر این شد،فلانی اون شدو...خلاصه همه چی به خوبی و خوشی گذشت!دقیقا من یاد دوتا چیز افتادم وقتی تهشو خوندم:یکی این برنامه کودکا که یه چیزی اتفاق میفته بعد خالههه آخرش میاد نتیجه گیری میکنه،یکیم این فیلم ایرانیا که آخرین قسمت دنیا بهشت میشه. توی داستان پییر واقعا اون حس وطنپرستی رو داشت،اما مارتیه به نظرم بیشتر اون حس واکنش به کنش پییر و داداش خودش که دخترا نمیتونن و فلان واینا رو داشت،که البته آخرش اونم تاحدی حس وطنپرستی بهش القا شد.به نظرم هدف مارتیه چیز خوبی بود و باعث شده بود از اقرار داستان کم شه که "همه بچههای جنگ زیاد میفهمن"،داستان خیلی خواسته بود بگه که بچههای جنگ درکشون از سنشون بیشتره و یه جورایی نمیتونن مث بقیه بچگی کنن اما با وجود شخصیت اولیه مارتیه که هدفش اثبات خودش بود داستان واقعیتر میشد که نه همه هم حس یکسان ندارن و خوب منطقیه چون خودمون میگیم بچهن. توی روند داستان این به آدم القا میشه که بچههای جنگ قد مثلا ماها کودکی نکردن و نمیکنن و کارای بزرگی حتی از پسشون برمیاد اما،همون میخ گذاشتنه آبپاش و اینا نشون میده که کودکیشون صفر نرسیده توی همون کارای مهمم بچگی میشه کرد. علت اینکه آخر کارم پییر یه حالتی به نظر ناراضی میومد فکر کنم این بود که،هنوز هول اتفاق و مرگ هانس[سرباز آلمانی] و به اتمام نرسیدن هدفش بود،که خوب اینطوری میشه گفت از کارش راضی بود اما از وضعیتش ناراضی بود،چون درواقع جنگ آتشبس شده بود اما هنوز صلح نبود و کمال اون چیزی که پییر درنظر داشت،صلح بود نه اینکه صرفا آتشبس اعلام شه.
خلاصه خیلی میشد داستان رو قشنگتر و مفهومیتر بیان کرد،اما اینطور نبود و ضعیف بود متن،اما خوب بازم آدم به اون اثرات جنگ میشد فکر کنه،خود من اگه میتونستم اول کار با دونستن این چیزا انتخاب کنم کتاب دیگهای اما با همین سبک رو انتخاب میکردم.
صلح، کودک، میهن! شاید اسم این کتاب را اینگونه هم بتوان انتخاب کرد.
داستان ساده ای دارد، که هرچند پر از توصیفات است و به خصوص اوایلش کمی کندتر از آن چه که باید باشد است، اما از اواسط داستان ریتم تندی پیدا می کند و همه چیز تقریبا خوب پیش می رود. با این حال، این کتاب به خاطر فصل های آخرش و پایان خوبی که دارد، به نظرم لایق امتیاز خیلی خوب است. راستش صورت من یکی که کاملا خیس شد.
راستی، این کتاب یکی از آن کتاب هایی است که لحنی شعارگونه دارند، ولی اینکار را "خوب" انجام می دهند بی اینکه به اصطلاح روی اعصاب باشند.
مهرماه۹۹. داستان پسر بچهای فرانسوی در روزهای واپسین جنگ جهانی دوم را شاهدیم که در دنیای کودکانه خود سعی دارد قدمی موثر در راستای پیروزی بردارد. تناقضات درونی او بین صلح و جنگ قابل تامل است. از طرفی دوست دارد راه پدر را ادامه بدهد و به یاری مبارزان و آقای پیشون معلم بشتابد و از روی دیگر لطافت خانم سوشه معلم که جایگزین آقای پیشون شده او را به این سوال وامیدارد که چرا در دنیایی به این زیبایی باید عدهای بدنبال جنگ افروزی باشند. جانشینی خانم سوشه بجای آقای پیشون برای من استعاره دلنوازی داشت. و در آخر اینکه صلح رو باید از کودکی آموخت.
دو ستاره برای موضوع زیبای کتاب یعنی بچه های جنگ دو ستاره برای مفاهیم جالبی که داستان داشت مثل تشبیه صلح به دریا یکی بودن هدف انسان های جنگ یعنی برگرداندن صلح شریک بودن همه ی انسان ها و کشور در جنگ از کودک تا بزرگسال و ... به دلیل باز بودن برخی مفاهیم که به صورت شعاری بود و پایان سریع و صریح داستان این اجازه را به من نداد که پنج ستاره بدهم.
چقـــــــــدر خوب و دوس داشتنی بود :xxx و کلی یاد پرتغالی افتادم هی :-< از اون قسمت دوم به بعدش همش کلی ناراحت بودم و + هی حدس میزدم که چی میشه تهش و هی کلی ناراحت میشدم و بعدش که اینجوری تموم شد کلی خوش حال شدم... حتی با این که هیچ وقت دوس ندارم یه کتاب انقده هپی اِندینگ باشه! :)
کتابی بود که اگه تو سن دبستان یا راهنمایی میخوندم، خیلی لذت میبردم. الان هم الهامبخش خوبیه برای به یاد آوردن اینکه هرچقدر هم ضعیف به نظر برسیم، میتونیم بسیار تاثیرگذار عمل کنیم.
این کتاب را نخستین بار در یک بعد از ظهر زمستانی که در خانه ی خالهام بودم دست گرفتم...نوجوانی ۱۲ ساله بودم و عاشق خوادن کتاب...بعد از آن حداقل سه بار دیگر هم آن را خواندم. داستان پسربچه ای همسن و سال خودم در فرانسه که برای دفاع از کشورش دربرابر نیروهای اشغالگر آلمانی برنامه ریزی کرده و با دوستانش شروع به اقدام میکنند. داستان بینهایت پرکشش و جذاب است. هرچند پایان شیرینی ندارد و غمگینش میشوم(هنوز)...خواندنش هنوز برای من و بی شک برای شما جذاب است. یاد کتابهای لذت بخشِ کانون به خیر.
در طول مدت خوندن کتاب ، این حسرتو با خودت همراه میکنی که چرا یه بچه باید اینطور با جنگ عجین بشه . چطور جنگ از یه بچه یه سرباز واقعی میسازه که ظاهرا از هیچی ترس نداره ولی وجودش امادگی این همه بزرگی رو هم نداره. همونطور که خودش اخرش میگه کودکی سن صلحه.باید ازش مراقب کنیم تا سن عقل که وظایف زیادی رو با خودش میاره بیاد و از ما بگیرتش! این کتاب به راحتی تونست قلب و احساسات من رو با خودش همرا کنه و من از خوندنش بسیار لذت بردم.
به نام خدا کتاب مناسب نوجوانان است و حرف خاص و پیچیده ای برای گفتن ندارد و در حد توان ذهنی نوجوانان نوشته شده است که به موضوع جنگ به طور ساده و از دید کودکی فرانسوی میپردازد که در تقابل با سربازان آلمانی است که وطنش را اشغال و پدرش را کشته اند.