Jump to ratings and reviews
Rate this book

Sen zimowy

Rate this book
رمان «خواب زمستانی» اثر «گلی ترقی» نویسنده‌ی نام‌آشنای معاصر است. این داستان در ده فصل تدوین شده و در آن خاطرات زندگی پیرمردی تنها مرور می‌شود. پیرمرد در دوران مدرسه با چند همکلاسی‌اش عهد کرده‌اند که تا آخر عمر در کنار یکدیگر باشند اما حالا او تنهاست و هر روز منتظر است تا کسی به دیدارش بیاید. هر فصل داستان خاطرات و زندگی یکی از دوستان پیرمرد را روایت می‌کند. مجله اکسپرس درباره‌ی این اثر گفته است: «خواب زمستانی با شیوه‏‌ای ساده و کلماتی دقیق و طنزی خاص و با قدرت قلم، به ما تذکر می‌دهد که بدون درد زیستن، عشق به زندگی امکان ندارد». انجمن نویسندگان رادیو فرانسه نیز آورده است: «خواب زمستانی بیانگر زندگی همگانی و قبیله‌ای آدم‏‌هایی است که حضور ناگزیر مدرنیته را احساس می‌‏کنند و از الزام فردیت و قبول فردی و تنهایی و مسئولیت، هراسان هستند». در بخشی از داستان می‌خوانیم: «وقتی طلاق گرفت و رفت دوستش داشتم. رفتنش مصیبت بود. همان ضایعه‌ای بود که همیشه ته دلم انتظارش را می‌کشیدم و می‌دانستم که بالاخره یک روز غافلگیرم می‌کند. رفقا گفتند "مهم نیست. از سر شروع کن. یه زن دیگه بگیر، یه کار دیگه بکن." گفتند "تقصیر خودت بود. چرا گذاشتی بره." دلش بچه می‌خواست. می‌فهمیدم. غصه داشت. گفت "خیال نکن پیش تو خوشبخت نیستم. ولی چه کنم؟ دست خودم نیست. به میل و اختیار خودم نیست. چاره‌ای ندارم." اسباب‌هایش را جمع کرد. گریه می‌کرد. می‌فهمیدم. می‌دانستم. نگاهش را می‌شناختم. همین نگاه توی چشم‌های آقای حیدری بود، آن روز که داشت می‌مرد، آن آخرین لحظه که برگشت و نگاهم کرد. حضور مرگ را حس کرده بود، حضور آن ظلمت غریب، آن حفره مکنده که برای بلعیدنش دهان گشوده بود. گفتم "منیژه جان چه خوب بود اگر نمی‌رفتی.»

168 pages, Paperback

Published January 1, 2017

29 people are currently reading
586 people want to read

About the author

Goli Taraghi

12 books366 followers

Goli Taraghi (also transliterated as Goli Taraqqi or Gulī Taraqqī) was born in Tehran in 1939. She has been honored as a Chevalier des Arts et des Lettres in France, and her work has been widely anthologized, including in Reza Aslan’s Tablet & Pen: Literary Landscapes from the Modern Middle East . She lives in Paris.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
91 (10%)
4 stars
233 (26%)
3 stars
324 (37%)
2 stars
171 (19%)
1 star
46 (5%)
Displaying 1 - 30 of 103 reviews
Profile Image for Helga.
1,387 reviews483 followers
June 4, 2025
"چه خاکی همه جا نشسته است. روی شیشه ها، روی میز، روی حباب چراغ، روی ملافه ها، روی من، روی این اتاق. از کجا می آید؟ از بیرون که نیست. بیرون فقط برف است و باد. درها هم بسته است. از همین جاست. از من است، از نگاهم، از نفسم، از پوستم، از خیال غبارآلوده ام."

خواب زمستانی، داستان خیلی غم انگیز و نوستالژیک درباره مرد مسنی هست که در حالی که منتظره دوستان قدیمیش به دیدنش بیان، خاطرات گذشته رو مرور می‌کنه.
پیری، گذر زمان، دوستی، هویت، تنهایی و فقدان، موضوع های اصلی کتاب هستن.
سبک شاعرانه و ملودیک و نثر گاه سوررئالست و گاه بسیار رئالیست خانم ترقی منو به یاد نوشته های ویرجینیا وولف انداخت.

In this haunting and nostalgic story, an old man who is confined in his room, waits for his old friends to come and visit him and while waiting, reminisces about the bygone days and reflects about friendship, aging, passage of time, loss and solitude.
The author’s lyrical and melodic style and fragmented prose reminds one of Virginia Woolf’s works.
Overall, this was a very depressive and dismal read.
Profile Image for Hossein Bayat.
171 reviews33 followers
July 8, 2024
پیش نویسی به بهانه انتشار تصویر تازه خانم ترقی
امروزی تصویری تلخ از خانم گلی ترقی در خانه سالمندان پاریس دیدم. تصویر تلخی که مرا به یاد این کتاب انداخت. ترجیح دادم با تغییری در ابتدای این
ریویو شما را تشویق کنم به خواندن خواب زمستانی. روایت ترقی از زوال. از دوران تلخ و خزانی که گویی امروز زندگی او در همان دوران قرار دارد. تصویر خانم ترقی را دیدم و دلم شکست. به یاد فردای تلخی افتادم که مرا به انتظار می کشد. به یاد نابودی و مرگ. به یاد تنهایی و پیری. انگار این نقل قول ترقی بهترین توصیف احوالات امروز اوست:
شاید زندگی در گذار عجولانه اش اتاق کوچک مرا از یاد برده است.

:متن اصلی ریویو
روایت زوال...
دیدم کسی در توصیف "خواب زمستانی" نوشته بود. انگار در هر سطر کتاب، مرگ جریان دارد. چه توصیف دقیق و جالبی. دقیقاً برای من هم همین طور بود. خانم گلی ترقی در این کتاب و روایت بدون ترتیب خودش تصویر بزرگی از زوال و نابودی را نمایش می دهد. خواب زمستانی، روایت زوال است. روایت نیست شدن و از بین رفتن به مرور زمان. داستان راجع به یک گروه دوستانه همسن و سال است. کتاب دو بخش دارد. فصولی که راوی مرموز و مجهول الهویه ما حدیث نفس می کند و بخش دوم، بخشی که ترقی داستان هر یک از شخصیت های دیگر را روایت می کند. نوع قلم ترقی و عدم تمایز قابل توجه بین شخصیت ها و تشابه اسمی، قطعاً در ابتدای کتاب شما را گیج می کند. اما نثر ترقی به حدی پر کشش هست که پا به پای داستان جلو بیایید.
قلم ترقی تصویر ساز است. به تو تصویر می دهد. تو جشن تولد را می بینی. شیرین خانم را که سرش را روی شانه همسرش کج کرده می بینی. اتاق پیرمرد و موش هایش را می شناسی! این شگفت انگیزست! تبحر بی اندازه او در بیان جزئیات بدون اطاله کلام برای من مثل یک کلاس آموزشی بود. نمی توانم بگویم قطعاً خیلی از شما از این کتاب لذت خواهید برد؛ چون فکر نمی کنم قصد نویسنده هم طبخ خوراکی دلچسب و راحة‌ الحلقوم بوده باشد!
پیرمرد، شخصیت اصلی داستان که خود را در پایان خط می‌بیند چاره ای جز پناه بردن به خاطرات ندارد. او دیگر سهمی از حال ندارد. جایی می‌گوید: «نکند زندگی در گذار عجولانه‌اش اتاق کوچک مرا از یاد برده است.» لاجرم در خاطرات خود زندگی می‌کند. خاطراتی که حالا حتی شیرین ترین‌شان هم مزه رنج و ناکامی می‌دهد. جای دیگر ترقی از زبان یکی از شخصیت‌ها می‌گوید: « اگه بعد از مرگ هم خاطره‌ها بمونن چی؟ اگه زیر اون همه خاک بیدار شیم و همه چی یادمون بیاد چی؟»
در پایان به نظرم تمامی اجزای داستان دقیقاً در خدمت همین روایت ترقی راجع به نیست شدن بود. یا مستقیم پیرمرد داستان سایه شوم زوال را بر سر خویش سنگین می دید یا ترقی به گذشته برمیگشت و از ترس و مواجهه ای که هر یک از شخصیت ها با مسئله نیستی دارند صحبت می کرد. قلم توانای خانم ترقی من را ترساند. به یادم انداخت که چه قدر از از بین رفتن و نیستی متنفرم. این که چه قدر مثل هاشمی و انوری و احمدی در جوانی خودم، از مواجهه با این حقیقت لایتغر زندگی گریزانم. حالیا این کتاب برای خواننده یک می تواند حکم یک تذکر و یا یک طرح بحث فلسفی باشد... که به راستی پاسخ تو به این حقیقت زندگی چیست؟ آیا زوال را به رسمیت می شناسی؟ آیا عاقبت تو چیزی جز تنهایی و پوچی است؟ و مگر می شود که در زندگی به یک فلسفه تکیه کرده باشی و در آن هیچ پاسخی راجع به عریان ترین واقعیت هستی نداشته باشی؟
ما ناچاریم فردیت و تنهایی را بپذیریم؟ یا با فرار از این خیال سر کنیم؟ کدام هزینه بیشتری دارد؟
پاسخ پیرمرد به این پرسش مشخص است.
«خواستم باور کنم مرگ خاتمه نیست، خواستم از دستِ نیستی که شبانه روز پشت پنجره‌ام ایستاده و نگاهم می‌کند بگریزم. خیال عبث‌تری بود.»
Profile Image for Hakan.
830 reviews633 followers
November 9, 2017
Ortayaş üstü beş-altı arkadaşın iç karartıcı durumları, anıları, çağdaş İran edebiyatından bir örnek olan bu kısa romanın ana teması. Esere daimi bir karanlık hava hakim; hüzün, mutsuzluk, ıskalanmış yaşamlar tekrarlanan motifler. Üslubu, derinliği dikkate değer. Böyle kısa bir roman için karakterlerin fazlalığı, çok kısa aralıklarla karakterler arası geçiş yapılması bana biraz kafa karıştırıcı geldi. Farsça aslından çeviriyi yapan Makbule Aras'ı tebrik etmek lazım, güçlü bir çevirmen olduğu anlaşılıyor. Kitabın enfes de bir kapağı var, bir tebrik de YKY'ye... Bu arada burada kitap hakkında yapılan bazı yorumlarda, devrimin sıradan insanların hayatını nasıl etkilediği, devrim öncesi ve sonrası yaşamlarının anlatıldığı gibi ifadelere yer verilmesi beni şaşırttı. Kitabın böyle bir yönü olmadığı gibi, zaten 1973'te, yani İran İslam Devriminden 6 yıl önce yayınlanmış!
Profile Image for Mohammad Hanifeh.
334 reviews88 followers
October 10, 2017
نثر کتاب خیلی ساده و روونه و همۀ داستان با جمله‌های کوتاهِ پشت سر هم تعریف می‌شه و نویسنده، از عبارت‌ها و توصیف‌های جالبی استفاده کرده. اما بر خلاف این سادگیِ نثر، این داستان چند تا شخصیت اصلی داره که خیلی شبیهِ هم هستن و پشتِ هم میان تو قصه و می‌رن و این آدم رو گیج می‌کنه.
جدای از این، من خودم طرفدار روایت سیال ذهنم؛ ولی تو این کتاب، یه سری گفتگو و ماجرا تعریف می‌شه، بدون این‌که داستان جلو بره و به جایی هم نمی‌رسه. فقط یک‌سری ناله‌هایی می‌کنه از این‌که حیف شد اون روزا رفتن و... کجان اون رفقای قدیم؟ و... پیر شدیم رفت که و ... از این‌جور شکایت‌‌ها.
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,171 followers
November 27, 2024
جالب شد :)) توی ریویوی اوریکس و کریک نوشته بودم که توی زمان حال هیچ اتفاقی نمی‌افته و راوی با فلش‌بک داره اتفاق‌ها رو توضیح می‌ده و این باعث می‌شه خواننده حوصله‌ش سر بره. ولی توی این رمان دقیقاً همین تکنیک استفاده شده با این تفاوت که این‌جا کاملاً متناسب و به‌جاست. چرا؟ چون راوی داره مدام دور و بر مفهوم «مرگ» می‌چرخه، حسش توی زمان حال، خاطراتی که مرور می‌کنه و حتی موش‌هایی که توی اتاقش می‌گردن یا خاکی که روی لوازم خونه‌اش نشسته، همشون دارن مرگ رو تداعی می‌کنن. واسه همین اتفاقاً این بهترین تکنیکیه که گلی ترقی برای روایتش انتخاب کرده.
به‌نظرم سادگی و صراحت همیشگی داستان‌های گلی ترقی این‌جا به اون شکل همیشگی وجود نداره. فلش‌بک‌های متعدد و شخصیت‌های چند وجهی و روایت‌های ذهنی، باعث شده روایت خیلی هم ساده نباشه. ولی جدا از این‌ها حضور پررنگ مرگ توی قصه همزمان به من حس نزدیکی و ترس می‌داد. رخوت راوی توی لحظه حال و انتظارش برای مرگ و خاطره‌های پرشور گذشته شبیه برزخی بود که نمی‌شد ازش بیرون اومد.

***
زنش پرسید: «عزیزم، به چی فکر می‌کنی؟»
آقای عزیزی سرش را بلند کرد و با عجله خندید. یادش افتاد که نباید کاری برخلاف همیشه بکند. زیادی یادش بیاید، زیادی ببیند، زیادی فکر کند، زیادی خوشبختی یا بدبخت باشد. باید فقط باشد، بسیار مختصر، میان دست‌ها و صداها و پاها، میان صندلی‌ها و ظرف‌ها و پنجره‌ها، میان قاشق‌ها و چنگال‌ها.
Profile Image for Fateme Beygi.
348 reviews135 followers
October 30, 2016
یک حدیث نفس سیال ذهن با روایت های سوم شخص محدود به شخصیت های متفاوت سیال ذهن که درهم تنیدگی فرد و جمع رو بیان می کنه. فردی که ما تا آخر کار هم درست اون رو نمی شناسیم و به هویتش پی نمی بریم اما بوده، دیده، شنیده و می دونه.
خواب زمستانی بیانگر زندگی جمعی و هویت جمعیه این افراده. افرادی که هویت فردی خودشون رو دارن اما بخش اعظم این هویت رو در کنار دیگران شکل دادن و در کنار اوناست که معنا می گیرن. چیزی که توی روایت هم رعایت شده این که هر بخشی که پیرامون یکی از افراد این جمعه، داسان رو پیش می بره و به موازات بخش های دیگه اطلاعات ما رو کامل می کنه و می ذاره با هر کدوم از این شخصیت ها در کنار اون جمع پیش بریم و آشنا بشیم. البته که کم کم فردیت باعث جدایی اونا از جمع میشه اما نمی تونه پیروز باشه چون نیاز اونا به در کنار این جمع بودنه، به حفظ کردنش، به یادآوری داشتنش. برای همینه که هر کدوم که راه خودشون رو می رن بهم می ریزن، آسیب می بینن و کم میارن.
من چقدر فصل های پنج و شش و نه رو دوست داشتم؛ به خصوص نه. به نظرم شیرین خانم یکی از جذابیت ترین و دل نشین ترین و بهترین شخصیت های زن فرعی ادبیات داستانی ایرانه. شخصیتی که خیلی از ما دلمون خواسته و سعی هم کردیم تا بنویسیمش اما درنیومده.
Author 2 books461 followers
Read
January 18, 2022
"Ne kadar soğuk ve ne kadar yakıcı. Dünya buz tutmakta, dünya benimle birlikte yavaş yavaş ölmekte." (s.7)

İranlı yazardan, başlangıcındaki kış tasvirleri ile üşüten; "ölüme ve yaşama" dair bir yaşlılık romanı. Yaşlılığın uç merhalesine gelmiş bir avuç insanın zamanı sorgulaması, anıları yeniden yaşaması. Okurken insan zamanın değerini bilmesi gerektiğini hatırlıyor bir def daha.

Tıpkı yaşlılığa dair olduğu gibi, zaman da yavaş akıyor romanda. Bu nedenle yavaş, ağır bir roman.

"Bu yetmiş küsür yıla bir kez daha uzaktan bakmak istiyorum. Bütün bu yitip giden günlere bakmak, dokunmak, onları koklamak istiyorum. Geçip gittiler, ne çabuk, ne sessiz, ne hilekarca." (s.9)

M. Baran
05.01.2021
Ankara
Profile Image for محمد شکری.
171 reviews178 followers
June 13, 2015
تعریف کتاب را وقتی شنیدم که عزیزی آن را (بخش آغازین آن را) به عنوان توصیفی از تنهایی برایم خواند: «گوش می دهم. صدای در می آید، [...] کی یاد من کرده؟ مهم نیست. اصلا مهم نیست. حتا اگر غریبه ای باشد که اشتباهی آمده، راهش می دهم و امشب نگهش می دارم.» ... تکان دهنده بود
برای خواندن همین توصیف کتاب را شروع کردم اما به کلی چیز دیگری بود... البته با آنچه پشت کتاب، به نقل از رادیو فرانسه نوشته هم اصلا همدل نیستم: حضور ناگزیر مدرنیته... اما معنای اثر تمام اهمیت آن نبود
گلی ترقی سبک و سیاق نگارش دلچسبی داشت... «خواب زمستانی» را با لذت خواندم و بیش از پیش راغبم کرد تا آثار دیگرش را نیز بخوانم
اگر اثر دلچسب دیگری از او سراغ دارید حتما معرفی کنید! ر
Profile Image for Kaptan HUK.
100 reviews7 followers
October 8, 2024
Çok karakterli bir roman. Sürekli konuşuyorlar. Gündemleri dibe vurmuş bir ülkenin şartları neyi dayatıyorsa artık; gitmek-kalmak, umut-umutsuzluk... Karakterler belirgin değil seçemiyorsun. Olay örgüsü yok. Anlatıcı ihtiyar neyi hatırlarsa artık. Tahran hüznü. Başka hüzünlere benzemez Tahran'ınki. İran Sineması hastasıyım, oradan biliyorum. Ve hüzün bende yan etki yapıyor. Beni Kış Uykusu'nda tutan Makbule Aras'dı. Bu romanı kendisi yazmış gibi geldi bana. Cam gibi çeviri. Saygılarımı sunuyorum.
Profile Image for Zahra tavakkoli.
2 reviews2 followers
October 2, 2017
كتاب براي من غمگين و در عين حال خيلي زيبا بود، البته ضعف و كاستي هايي هم داشت مثل منفعل بودن شخصيت ها و سوال هايي كه به مرور در ذهن خواننده ايجاد شد و در نهايت بدون پاسخي باقي موند. اما به اندازه اي دلچسب بود كه در چند ساعت تمومش كنم. نكته ي مورد علاقه ي من در داستان پوشيده از مرگ و نا اميدي كتاب مهربوني شيرين و عشق خالص آقاي هاشمي به شيرين بود كه به نظر من براي غرق نشدن مخاطب در سياهي مصيبت هاي شخصيت ها لازم بود.
Profile Image for sæm.
132 reviews99 followers
July 31, 2012
عزیزی گفت: اگه بعد از مرگ هم خاطره ها بمونن چی؟اگه زیر اون همه خاک بیدار شیم و همه چی یادمون بیاد چی؟

عزیزی گفت: کاش اقلن چشم هایمان می ماند و می نشستیم به تماشا، تماشای زندگی.
Profile Image for Reyhaneh.
85 reviews149 followers
Read
September 2, 2010
واقعا نمی دونم این صد و سی و هفت صفحه چی داره که دست کم چهار بار شروع به خواندن کردم و از نیمه هاش جلوتر نرفته ام. انگار مرگ در سطر به سطر کتاب جاریه.
Profile Image for Fardin Jamali Soofi.
20 reviews15 followers
December 27, 2022
خواب زمستانی یک متن با نمایش بی‌معنایی بودن زندگی، تلاش انسان برای یافتن معنا را به تصویر می‌کشد. انسان این رمان در هراس از تنهایی، ملال، پوچی و مرگ‌اندیشی به خاطرات گذشته پناه می‌برد و به نوعی در گذشته زمستانی‌اش منجمد شده است.
Profile Image for Zara  Parsa.
30 reviews11 followers
July 8, 2018
پر از تنهایی...
لحظات پر از تنهایی ای که بشخصه برام بسیاااار ملموس بود، تنهایی جسم و به دنبالش پریدن پرنده فکر و خیال تا دورها...

*آدمی که هوایی شده همیشه زیر پاش خالیه*
Profile Image for Faranaj.
144 reviews5 followers
August 4, 2024
آدمیزاد فراموشکاره، وقتی درد داره قیل و داد می‌کنه، داد می‌کشه و بعد یادش می‌ره! درد که همیشه درد نمی‌مونه، یا درمون می.شه یا آدم بهش اُنس می‌گیره...

...

اولین اثری‌ست که از خانم ترقی خواندم. زمان این اثر و رفت و برگشت‌هایش قابل توجه است. عموما در آثار نویسنده‌هایی که مهاجرت کرده‌اند یک نوع فقدانی می‌بینم. یک نوستالژی غمگین که دائم با رفت و برگشت به گذشته آنچه از دست رفته یا می‌رود را مدام یادآوری می‌کند و از این جهت غمی از خواندن این دست از آثار بر دل می‌نشیند...
Profile Image for sAmAnE.
1,368 reviews153 followers
August 4, 2024
آدمیزاد فراموشکاره . وقتی درد داره ، قیل و داد می کنه ، داد می کشه و بعد یادش می ره . درد که همیشه درد نمی مونه . یا درمون می شه یا آدم بهش انس می گیره .

چه غریب است انتظار چیزی را نکشیدن ، هیچ چیز . دنیا خالی خالی شده ، از مکان ، از زمان ، از من .
#خواب_زمستانی
#گلی_ترقی 📝کتاب در مورد پیرمردی است که خاطراتش را از دوستانش و زندگی آنها در گذشته تعریف میکند، داستان قشنگی بود با قلمی قوی و کوتاه و کم حجم بود ولی به نظرم یکم جریان داستان پراکنده و غیر شفاف بود
Profile Image for Sonya.
500 reviews372 followers
August 2, 2017


اين رمان نسبتا كوتاه كه در سال ١٣٥١ نوشته شده است درواقع خاطرات جواني پيرمردي هفتاد و چند ساله است كه نويسنده به شيوه ي جريان سيال ذهن به مرور خاطرات دوستي هفت نفره شان مي پردازد.
پيرمردي كه در تنهايي روزها را به شب رسانده و جز موش هايي كه به جويدن اشياي خانه اش مشغول اند همدمي ندارد و عكس هاي روي طاقچه تنها مخاطب افكار دور او هستند
" يك روز يك نفر گفت: پيرمرد مواظب باش نيفتي، پشت سرم را نگاه كردم و گفتم: آره مواظب باش نيفتي، برگشتم تا هركه بود دستش را بگيرم، ماتم برد "با منه؟ " باورم نشد وگذشتم. "
دوراني كه ناباورانه گذشته و تنها خاطرات درد هاي فراموش شده و يا انس گرفته باقي مانده است.
بي شك آنچه نويسنده با قلم شيواي خود روايت كرده افكاري است كه از ذهن هر فردي در ميانسالي مي گذرد، وقتي انسان به سختي گذر عمر خود را باور مي كند، شايد انديشيدن به خاطراتي كه ماحصل عمر هستند، نوعي تسلي باشد.

Profile Image for Bahar B.
67 reviews6 followers
April 26, 2020
نثر گلی ترقی خیلی دلنشینه. خیلی از پاراگراف ها به تنهایی حرف های جالبی برای گفتن دارن. به طور کلی توی همه نوشته ها هم استانداردی رو حفظ میکنه که خواننده رو از خواندن پشیمون نمیکنه . این داستان هم روایت جالب و دردناکی از پایان زندگی مردی بود که خاطرات گذشته با رفقا رو مرور میکنه. اما برای من عجیب بود که چرا زندگی این چند نفر تلخ و ناخواسته است که هیچ رنگ و لذتی توش نیست. چرا فضای همه قصه غیر از فصل مربوط به دریا و آقای هاشمی و شیرین که رنگ و تصویر داره خاکستری و ساکته؟ شاید اگر تعداد افراد کمتر و شناخت ما از زندگی اونها بیشتر بود میتونستیم درک و همذات پنداری عمیق تری نسبت بهشون داشته باشیم. همه تلخی ها و جبرها ی زندگی که همه ما مجبور به زیستش هستیم به کنار اما همیشه زندگی نیروی محرکه ای هم داره و اتفاقا همون هاست که پیری و تنهایی رو سخت تر میکنه.. همون امید به روزهای بهتر( که انفاقا در داستان های کوتاه خود گلی ترقی هم دیده میشه) است که گاهی زندگی رو از دید خواننده عمگین تر میکنه
Profile Image for Tina.
23 reviews8 followers
March 12, 2020
داستان ساده و روونی بود
درباره یه سری دوست که از دوران مدرسه باهم بودن و الان فقط یکیشون مونده که با مرور خاطرات میگذرونه روزهاشو،و‌در انتظار یکیه که بیاد به دیدنش و از تنهایی درش بیاره
Profile Image for منوچهر محور.
332 reviews27 followers
Read
June 18, 2024
فایده‌ش چی بود نمی‌دونم، ولی الان می‌تونم بگم یه کتاب هم از گلی ترقی خوندم.
ص ۳۷ و ۳۸:
یادش افتاد که نباید کاری برخلاف همیشه کند، زیادی یادش بیاید، زیادی ببیند، زیادی فکر کند، زیادی خوشبخت یا بدبخت باشد. باید فقط باشد، بسیار مختصر، میان دستها و صداها و پاها، میان صندلیها و ظرفها و پنجره‌ها، میان قاشق و چنگال.
Profile Image for Jamshid saeedi.
44 reviews11 followers
June 18, 2015
دستش را دراز کرد و کاسه آب یخ را از بالای سرش برداشت.سرکشید. پشت سرد کاسه را به صورتش چسباند، به گردنش کشید. یک تکه یخ برداشت و روی پیشانیش گذاشت،روی سینه اش،روی شکمش. چشم هایش را بست و سعی کرد به دلهره ی سمجی که ذره ذره ته دلش رسوب می کرد اعتنا نکند
با خودش گفت آفتاب که بزنه حالم خوب می شه،این ترس ها ماله شبه

گلی ترقی بار دیگر شارح حال و روز آدمهایی است که از اضطراب و دلهره زمان حال به خاطرات و گذشته شان پناه می برند. فرار به گذشته و مرور خاطرات برای پیرمرد داستان،هم مایه تسکین است و هم منشاء غم. گلی ترقی اگر با داستان هایش یک کار بزرگ کرده باشد تصویر کردن چنین موقعیت های دردناک انسانی است.
Profile Image for Ardvissur.
28 reviews1 follower
June 12, 2008
the memories of an old man ,, in a snowing night..remembering his friends and his youth...it's excellent
Profile Image for belisa.
1,433 reviews42 followers
December 15, 2024
bu karmaşa bir yere varacak mı diye meraktan okudum, varmadı...
Profile Image for Soheila Amirabadi.
53 reviews30 followers
August 29, 2013
آقای حیدری گفته بود "مهم نیست. یادت میره. آدمی زاد فراموشکاره. وقتی درد داره، قیل و قال می کنه، داد میکشه و بعد یادش می ره. درد که همیشه درد نمی مونه. یا درمون میشه یا آدم بهش انس می گیره." ص 18

****

وقتی طلاق گرفت و رفت دوستش داشتم. رفتنش مصیبت بود. همان ضایعه ای بود که همیشه ته دلم انتظارش را می کشیدم و میدانستم که بالاخره یک روز غافلگیرم می کند. رفقا گفتند "مهم نیست. از سر شروع کن. یه زن دیگه بگیر، یه کار دیگه بکن." گفتند "تقصیر خودت بود. چرا گذاشتی بره." دلش بچه می خواست. می فهمیدم. غصه داشت. گفت "خیال نکن پیش تو خوشبخت نیستم. ولی چه کنم؟ دست خودم نیست. به میل و اختیار خودم نیست. چاره ای ندارم." اسباب هایش را جمع کرد. گریه می کرد. می فهمیدم. می دانستم. نگاهش را می شناختم. همین نگاه توی چشم های آقای حیدری بود، آن روز که داشت می مرد، آن آخرین لحظه که برگشت و نگاهم کرد. حضور مرگ را حس کرده بود، حضور آن ظلمت غریب، آن حفره مکنده که برای بلعیدنش دهان گشوده بود.
گفتم "منیژه جان چه خوب بود اگر نمی رفتی." ص 131
Profile Image for Fereshteh.
83 reviews21 followers
August 21, 2017
نثر کتاب و قلم نویسنده قوی بود و کشش لازم رو داشت، ولی من در تمام مدت خوندن کتاب هزاران معما و سوال در ذهنم بود که جوابشون رو پیدا نمی‌کردم و به خاطر همین آرامش نداشتم انگار. توقع داشتم کم کم معماها رمزگشایی بشن ولی همشون در حد یه اشاره تموم میشدن. بلاهایی که سر احمدی میومد و سرنوشتش، سرنوشت انوری، شخصیت خاکستری حیدری، بلایی که سر جلیلی اومد، قصه همکاریشون و کارخونه‌ای که داشتن و غیبت مرموز شیرین خانم. حتی در یک داستان سیال ذهن هم در نهایت باید ارتباط اتفاقات رو بفهمیم و داستان کلی دستمون بیاد ولی تو این کتاب تا آخر تو اون فضای گنگ و اتفاقات نامرتبط می‌مونیم.
شخصیت شیرین خانم انگار تنها کسی بود که خودش بود، ساده و مهربون، و تو همه بخش‌ها بهش اشاره میشد جوری که انگار از همه بهتر شناختمش و دوستش داشتم. احساس میکنم دوباره باید کتاب رو از اول بخونم شاید بیشتر شخصیت‌ها رو بشناسم.
Profile Image for Seyed Mohammad.
82 reviews17 followers
September 23, 2014
در میان معاصران، ترقی یکی از بهترین نثرها را داراست. نحوه پرداخت او به مرگ و خوشبختی غیر کلیشه‌ای و زنده است. همین به کتاب عمقی فلسفی می‌دهد. یک جور تامل چند جانبه در باب معنای زندگی که از خلال منولوگها و گاه روایت سوم شخص از زندگی چند مرد شکل می‌گیرد. این تم داستانی در کارهای بعدی ترقی به صورت پخته‌تری ادامه یافته
Profile Image for Aleksandra Pasek .
187 reviews289 followers
July 19, 2018
Opowieść ciężka, lepka jak sen, który nie daje wypoczynku. Dobra dla wrażliwych i silnie analizujących. Akcji brak, jest zawieszenie, bycie wewnątrz czaszki bohaterów.
Bezsilność, niemożność, iluzja.
Profile Image for Shakiba Abdolvand.
27 reviews23 followers
July 20, 2014
نثر کتاب رو دوست داشتم . دیالوگ هاش هم جالب بود . شخصیت شیرین خانم رو از بقیه بیشتر دوست داشتم
Profile Image for Shiveh.
5 reviews
Read
February 24, 2018
در حین خوندنش کلا در وضعیت “خب که چی!”
بودم و چندین بار تصمیم گرفتم که نصف و نیمه رهاش کنم!
البته مملو از جملات و استعارات زیبا بود...و باز هم در نهایت اینکه “خب که چی!”
Displaying 1 - 30 of 103 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.