Jump to ratings and reviews
Rate this book

بالکان اکسپرس

Rate this book
بالکان اکسپرس از جایی شروع می‌شود که اخبار تمام می‌شود؛ جایی بین وقایع و تحلیل‌ها، و روایت‌های شخصیِ آدم‌ها، زیرا جنگ فقط در جبهه‌های نبرد اتفاق نمی‌افتد، جنگ همه‌جا هست و همه‌ی ما درگیرش هستیم. من از آن سوی جنگ حرف می‌زنم، از آن چهره‌ی نادیدنیِ جنگ. از اینکه چطور آرام‌آرام ما را از درون تغییر می‌دهد. اگر این جستارهای کوتاهِ من حرفی برای خواننده داشته باشد، همین است: همین تغییر ارزش‌ها، طرز فکر و نحوه‌ی نگاه فرد به دنیا که در این وجه درونیِ جنگ اتفاق می‌افتد… همه‌ی ما از سر فرصت‌طلبی و ترس در تداوم‌یافتن این جنگ شریک و همدستیم. زیرا با بستن چمدان‌هایمان، با ادامه دادن به خریدمان، با کار کردن روی زمین‌مان، با تظاهر کردن به اینکه اتفاقی نیفتاده و با این فکر که مشکل ما نیست، در واقع داریم به آن «دیگری»‌ها خیانت می‌کنیم.

222 pages, Paperback

First published January 1, 1992

26 people are currently reading
1029 people want to read

About the author

Slavenka Drakulić

32 books691 followers
Slavenka Drakulić (1949) is a noted Croatian writer and publicist, whose books have been translated into many languages.

In her fiction Drakulić has touched on a variety of topics, such as dealing with illness and fear of death in Holograms of fear; the destructive power of sexual desire in Marble skin; an unconventional relationship in The taste of a man; cruelty of war and rape victims in S. A Novel About the Balkans (made into a feature film As If I Am Not There, directed by Juanita Wilson); a fictionalized life of Frida Kahlo in Frida's bed. In her novel Optužena (English translation forthcoming), Drakulić writes about the not often addressed topic of child abuse by her own mother. In her novel Dora i Minotaur Drakulic writes about Dora Maar and her turbulent relationship to Pablo Picasso, and how it affected Dora's intellectual identity. In her last novel Mileva Einstein, teorija tuge she writes about Einstein's wife Mileva Maric. The novel is written from Mileva's point of view, especially describing how motherhood and financial and emotional dependence on Einstein took her away from science and professional life.

Drakulić has also published eight non-fiction books. Her main interests in non-fiction include the political and ideological situation in post-communist countries, war crimes, nationalism, feminist issues, illness, and the female body. In How We Survived Communism; Balkan Express; Café Europa she deals with everyday life in communist and post-communist countries. In 2021, Drakulic wrote a sequel to Café Europa, Café Europa Revisited: How to Survive Post-Communism. Drakulic wrote the history of communism through the perspective of animals in A Guided Tour Through the Museum of Communism. She explores evil in ordinary people and choices they make in They Would Never Hurt a Fly War Criminals On Trial In The Hague, about the people who committed crimes during the Croatian Homeland war. On the other side, in Flesh of her flesh (available in English only as an e-book) Drakulić writes about the ultimate good – people who decide to donate their own kidney to a person they have never met. Her first book, Deadly sins of feminism (1984) is available in Croatian only: Smrtni grijesi feminizma.

Drakulić is a contributing editor in The Nation (USA) and a freelance author whose essays have appeared in The New Republic, The New York Times Magazine and The New York Review Of Books. She contributes to Süddeutsche Zeitung (Germany), Internazionale (Italy), Dagens Nyheter (Sweden), The Guardian (UK), Eurozine and other newspapers and magazines.

Slavenka Drakulić is the recipient of the 2004 Leipzig Book-fair ”Award for European Understanding.” At the Gathering of International Writers in Prague in 2010 she was proclaimed as one of the most influential European writers of our time.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
220 (27%)
4 stars
389 (48%)
3 stars
162 (20%)
2 stars
22 (2%)
1 star
7 (<1%)
Displaying 1 - 30 of 125 reviews
Profile Image for Orsodimondo.
2,458 reviews2,430 followers
November 6, 2024
FARE LA GUERRA VUOL DIRE UCCIDERE



Storie dalle retrovie delle guerre balcaniche degli anni ’90, l’altra faccia della guerra, quella che non viene raccontata dai media, dai bollettini di guerra, dalle manovre militari.

Non è un saggio, non è un reportage, e forse neppure un diario: pubblicate su vari periodici sin dall’inizio della guerra (1991), sono storie, e riflessioni che quelle storie suscitano in Drakulić.

description

Fisicamente lontana dalla guerra combattuta, muovendosi tra Zagabria, Vienna, Parigi e Lubiana, Slavenka Drakulić segue gli avvenimenti attraverso ciò che accade dentro di lei: sentirsi profuga, in quanto croata, a Lubiana; vedere e sentire i profughi a Vienna; notare come in Europa la guerra sia percepita lontana; trovarsi ad attraversare una frontiera prima inesistente con un passaporto ormai inutile.
Questa guerra ha imposto che un essere umano non fosse più prima di tutto un individuo caratterizzato dal suo lavoro, le sue idee, il carattere: l’unico criterio di distintivo è diventato la nazionalità, si è prima di tutto, croati, serbi, sloveni…

description
Dal film No Man’s Land di Danis Tanovic, 2001, Oscar al miglior film in lingua straniera

Non esistono guerre buone e belle: ma questa narrata da Drakulić appare particolarmente brutta, sporca e cattiva.
Mentre a Berlino il muro andava giù, altrove ne nascevano di nuovi, la terra aumentava le sue frontiere e i confini si restringevano, invece di allargarsi.

E noi continuavamo a coltivare il nostro campo a un passo dal filo spinato.

description

Non è facile saper guardare da lontano e contemporaneamente da vicino, analizzare e riassumere, entrare nel dettaglio e nel particolare senza smarrire la vista d'insieme.
Drakulić ci riesce, si direbbe che le venga naturale.

Sembrano pensieri di ogni giorno dettati da buon senso: immersi nell'orrore della guerra che li genera e determina, diventano parole scolpite nell'anima.

description
Profile Image for sAmAnE.
1,367 reviews153 followers
April 7, 2021
.
در کتاب بالکان اکسپرس روایت زنی را می‌خوانیم که از حال و هوای جنگ در کشورش می‌گوید. او زاگرب را بخاطر جنگ یوگسلاوی ترک کرده و به کشوری دیگر نقل مکان می‌کند. او کسی‌ست که تا مدت‌ها حاضر نشده خانه‌اش را ترک کند ولی مجبور است که تسلیم شود. در ادامه فهمیدن حس پناهجو بودن برای او آزاردهنده است چرا که می‌فهمد محتوای زندگی‌اش دارد آرام آرام از این ظرف شکسته چکه می‌کند و به قول خودش وقتی به تبعیدی بودنش فکر می‌کند، می‌فهمد که به اندازه‌ی یک عمر دیگر زمان می‌برد تا بتواند جایش را در یک دنیای غریبه پیدا کند، عمری که نداشته است. این کتاب بیشتر از جهت روان‌شناختی و روان‌تنی و تاثیر جنگ و آوارگی بر روح و روان افراد در جامعه پرداخته است. این کتاب گزارش روزانه‌ی زندگی یک قربانی است که به خوبی حس ترس را در یک کشور جنگ‌زده منتقل می‌کند و همین‌طور حس تلخ شهروند جنگ‌زده بودن را.
Profile Image for Mohammad Hrabal.
448 reviews299 followers
April 20, 2023
این کتاب به‌ خوبی کتاب دیگر نویسنده «کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم» نبود، ولی خواندنی بود و ارزش خواندن را داشت.
*********************************************************************
اگر دنبال علتی می‌گردیم برای این دشمنی تاریخی که ملت‌های یوگسلاوی را از هم گسست، ریشه‌اش را حتماً در این مسئله پیدا می‌کنیم که این جامعه هرگز فرصتی واقعی نداشت تا «جامعه» شود، جامعه‌ای نه متشکل از مردمی سرکوب شده، بلکه جامعه‌ای متشکل از شهروندان؛ جامعه‌ای متشکل از افراد خودآگاه، یا نهادهای دموکراتیک قوی که بتواند تفاوت‌ها، تنش‌ها و تغییرات را به‌ جای جنگ، از طریق این نهادها حل‌ و فصل کند. مردمی که هنوز تحت همان نوع حکومت توتالیتری با همان ایدئولوژی زندگی می‌کردند و فقط ذهنیتشان متحول شده بود، قادر نبودند مسئولیت آنچه را که در حال رخ دادن بود به دوش بگیرند - یا آن را متوقف کنند. صفحات ۳۵-۳۶ کتاب
اینجا بود که تازه معنی تقدیر را فهمیدم. یعنی وقتی‌ که می‌فهمی همین است که هست: دیگر هیچ انتخابی در کار نیست، هیچ راه‌ حلی یا راه گریزی نیست، و تو حتی وحشت‌زده هم نیستی، حتی میلی به مقاومت هم نداری، آماده‌ای تا ببینی یک لحظه بعد چه بر سرت می‌آید. حتی اگر مرگ باشد. صفحه‌ی ۴۹ کتاب
در هنگام جنگ آدم امکان انتخاب را از دست می‌دهد. اما با همه‌ی اینها، من فکر می‌کنم این سکوت غیر قابل‌ تحمل که هر لحظه ممکن است تبدیل به فریاد شود، نشانه‌ی خوبی است. نشانه‌ای است از اینکه ما نمی‌خواهیم جنگ را بپذیریم. نشانه‌ای است از اینکه می‌خواهیم خودمان را از آن دور کنیم و تا جایی‌ که ممکن است احساسات همدیگر را جریحه‌دار نکنیم. صفحه‌ی ۷۰ کتاب
دولت کمونیستی هرگز اجازه نداد یک جامعه‌ی مدنی شکل بگیرد؛ اعتقادات قومی، ملی و مذهبی را سرکوب کرد و فقط به هویت طبقاتی اجازه‌ی بروز داد؛ و در نهایت رهبران کمونیست از این باورها به نفع خودشان استفاده کردند و مردم ملیت‌های مختلف را به جان هم انداختند تا خودشان هر چه بیشتر بر سر قدرت بمانند. حتی به قیمت به راه افتادن جنگ. صفحه‌ی ۸۶ کتاب
ما هم مثل پدرانمان به عضویت حزب کمونیست در می‌آمدیم، فقط برای‌ اینکه این‌ طوری خیلی راحت‌تر می‌توانستیم کار پیدا کنیم و ترفیع بگیریم. صفحه‌ی ۲۰۱ کتاب
خود من هم از آنچه بر کشورم می‌رود، مبرا نیستم. پیش‌تر در همین نامه گفتم که احساس گناه می‌کنم. خب این احساس گناه، یا احساس مسئولیت، بستگی دارد چطور تعریفش کنید، به‌ خاطر اعتقادات ماست. به‌ خاطر ساده اندیشی سیاسی نسل من (حتی با اینکه ماجراهای سال ۶۸، سیاسی اندیشیدن را به ما یاد داده بود) . ما در فضایی پر از ریاکاری بزرگ شدیم، ما به ایدئولوژی کمونیستی اعتقاد نداشتیم ولی با رژیمی طرف بودیم که هنوز حاکم بود. چون نمی‌توانستیم پایان آن را تصور کنیم خودمان را با آن سازگار می‌کردیم، و باور داشتیم که می‌توان آن را تبدیل به چیزی کرد که اصرار داشتیم آن را «سوسیالیسم با چهره‌ای انسانی» بنامیم. صفحات ۲۰۴-۲۰۵ کتاب
ما از احساس آینده داشتن محروم بودیم. این بدترین بلایی بود که کمونیسم بر سر مردم آورد. صفحه‌ی ۲۰۶ کتاب
جنگ خود ما هستیم؛ ما در درون خودمان قابلیت مبتلا شدن به بیماری کشنده‌ای را داریم که به‌ تدریج ما را تبدیل به چیزی می‌کند که قبلاً تصورش را هم نمی‌کردیم و متأسفانه هیچ‌ کس دیگری را هم نمی‌توان مقصر دانست. خود ما امکانش را فراهم کرده‌ایم. ما اجازه داده‌ایم اتفاق بیفتد. صفحه‌ی ۲۲۱ کتاب
Profile Image for Zsa Zsa.
772 reviews96 followers
September 3, 2017
به قشنگى دوتا كتاب ديگه كه ازيشون ترجمه شده نبود، يه مقالاتى ش تكرار يا چكيده هايى از مقاله هاى كتابهاى ديگه داشت و صحبت از جنگ و كشتارش خيلى زياد بود ولى در مجموع باز هم دردناك و نزديك به زندگى ما
Profile Image for صان.
429 reviews466 followers
January 5, 2019
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم
پس از خوندن کتاب‌ِ بالا، به قدری هیجان‌زده شدم درباره‌ی زندگی‌ها و روایت‌های اروپای شرقی، که تصمیم گرفتم تمام کتاب‌های این نویسنده رو بخونم. کتاب دومی که خوندم این بود.
توی این کتاب مقالاتی درباره‌ی جنگِ ناحیه بالکان نوشته بود. پس از ظهور دموکراسی در ناحیه بالکان، موج ناسیونالیسمی که در طول دوره کمونیستی همیشه سرکوب شده بوده دوباره فعال می‌شه و صرب‌ها و کروات‌ها جنگ‌شون می‌گیره. جنگی بی‌معنا و تمام عیار -مگر جنگ معنادار هم داریم؟!-
این کتاب، به همون سبکِ کتاب‌های دیگه‌ی این نویسنده نوشته شده. جستارهایی که از چیزهای ساده شروع مي‌شن و به تحلیل‌های نویسنده ختم می‌شن. چیزهایی توشون هست که نشون از باریک‌بینی نویسنده دارن و برای خواننده می‌تونن خیلی جذاب باشن. ایده‌هایی که توی این کتاب درباره‌ی جنگ مطرح می‌شه خیلی درست به نظر میاد، و خیلی دردناک. جنگ رو خیلی خوب توصیف می‌کنه.

شرح جنایات جنگی‌ای که توی این کتاب می‌شه هم خیلی دردناکه. آدم می‌مونه که چیه واقعا. چی باعث می‌شه که انسان به این شکل رفتار کنه؟
جایی از کتاب می‌خونیم که یه بچه‌ی خردسال، که داره با اسباب‌بازی‌هاش بازی مي‌کنه با خودش می‌گه: صرب‌ها رو سلاخی می‌کنم.

چی می‌شه که یه بچه باید همچین حرفی بزنه؟
همه‌ی ما همیشه درگیر جنگیم. فقط نیاز به یه تلنگر داریم تا بریزیم سر هم و همدیگه رو تیکه پاره کنیم.

این کتاب کمک می‌کنه که از زاویه‌ای دیگه به جنگ نگاه کنیم.
Profile Image for Ali Karimnejad.
345 reviews226 followers
August 22, 2021
2.5

یک سطل زباله مملو از آلت‌های تناسلی بریده شده

فکر می‌کنم همین یک جلمه برای توصیف جنگ یوگوسلاوی کافی باشه. جنگ برادرکشی! نسل‌کشی. نمی‌دونم. هر چی میخواید اسمش رو بذارید. همه جنگ‌ها همینه. با اینحال کتاب اصلا در پی توضیح و توصیف علل جنگ یا روند جنگ نیست. من راجع به تجزیه یوگوسلاوی بسیار کم می‌دونم و کوچکترین اطلاعاتی می‌تونست برای من راضی کننده باشه. با اینحال این کتاب ابدا برای این امر مناسب نیست.

در واقع کتاب بیشتر یک رویکرد احساسی به حوادث و اتفاقاتی داره که شما کمتر در جنگ‌ها ازش می‌شنوی. مثلا میاد مرگ یک خانواده چهار نفره رو یک فصل کامل بررسی می‌کنه. اینکه اینها قبل از اون لحظه‌ای که کشته بشن هیچ خبر نداشتن و داشتن زندگیشون رو می‌کردن و این حرفها. واقعا ناراحت کننده و متاثر کننده است. اما بیشتر برای مردمان امروز اروپا که شاید گه‌گداری چیزی میان سایر اخبار بشنون یا توی حاشیه روزنامه چیزی راجع بهش ببینن، نه مردمان بی‌نوای خاورمیانه. هر فصل در اصل بریده‌ای از یک زندگی متلاشی شده در اثر جنگه. فلاکت‌های پناهجویی، بی‌سرزمینی و این حرفا.

با این همه توی فصل هفدهم، که نامه یک مادر به دخترش هست چند جمله خیلی جالب داشت که می‌خوام اینجا بیارم. بنظرم این فصل، جزو قشنگ‌ترین فصل‌های کتاب بود:

" اخیرا یکی از دوست‌هایم از من پرسید چطور شد که آزادترین و مرفه‌ترین کشور کمونیستی آن کشوری شد که گرفتار جنگ شد؟ بی شک پاسخ‌های کارشناسانه‌تری به این سوال وجود دارد اما وقتی به گذشته می‌نگرم، و خاطراتم را مرور می‌کنم، بنظرم می‌رسد پاسخ این پرسش آنقدر ساده است که از آن شرمم می‌شود: ما آزادی‌مان را به کفش‌های ایتالیایی فروختیم

اروپایی‌ها اغلب یک نکته مهم درباره یوگوسلاوی را فراموش می‌کنند. این که ما چیزی داشتیم که ما را از سایر شهروندان بلوک شرق متمایز می‌کرد. ما پاسپورت داشتیم. یعنی امکان سفر به خارج از کشور. علاوه بر این، ما پس‌انداز کافی داشتیم. بدون هیچ چشم‌اندازی برای سرمایه‌گذاری اقتصادی. برای همین بود که در اواسط دهه 60، هر کس که می‌توانست، برای خودش ویلایی می‌ساخت. ما هیچ راهی برای خرج کردن پول‌هایمان نداشتیم. جز اینکه در بازار سیاه آن را با ارزهای قوی مبادله کنیم و برویم خرید. خرید در نزدیک‌ترین شهرهای اتریش یا ایتالیا. ما هر چیزی گیرمان می‌آمد می‌خریدیم. لباس، کفش، لوازم آرایش، شیرینی، قهوه حتی میوه یا دستمال توالت. هر سال میلیون‌ها نفر از مردم به آن طرف مرز می‌رفتند. فقط برای اینکه طعم غرب را بچشند و چیزی بخرند. این آزادی، حس اینکه اگر بخواهی، آزادی که بروی برایمان بسیار مهم بود.

حالا که فکرش را می‌کنم نوعی قرارداد بود با رژیم: ما می‌دانیم که تا ابد بر سر کار هستید، اصلا هم از شما خوشمان نمی‌آید. اما اگر کاری به کار ما نداشته باشید و فشارها را زیاد نکنید، با شما مصالحه می‌کنیم. آن موقع وضعیت ما با بقیه متفاوت بود. برای همین هم حالا وضعمان متفاوت است. ما هستیم که گرفتار جنگ شده‌ایم. ما یک جنبش سیاسی زیرزمینی متشکل از افرادی با ارزش‌های آزادی‌خواهانه و دموکراتیک ایجاد نکردیم که آماده در دست گرفتن حکومت باشد. نه بخاطر اینکه غیرممکن بود، برعکس بخاطر اینکه فشار و سرکوب آنقدر شدید نبود که نیازی به این کار حس کنیم. اگر بخواهیم بهانه‌ای بیاوریم، شاید این باشد که ما از احساس آینده داشتن محروم بودیم. این بدترین بلایی بود که کمونیسم بر سر مردم آورد. "
Profile Image for Mostafa Bushehri.
111 reviews57 followers
July 8, 2017
اگر میخواهید بدانید جنگ با انسان چه میکند این کتاب را بخوانید.
اسلاونکا دراکولیچ برای شرح جنگ نه به میدان جنگ که به قلب شهر، خانه ها و ذهن انسان ها میرود. انساس هایی که جنگ را زندگی میکنند و ناگزیر به تطبیق شرایط و نحوه زندگی خود با آن.
شاید این جمله کتاب عمق فاجعه ای به اسم جنگ را به درستی بیان کند که "مرگِ تن بدترین چیزی نیست که میتواند در جنگ اتفاق بیفتد؛ جدا شدن هویتِ فرد بدتر از آن است."
این کتاب به بررسی جنگ داخلی منطقه بالکان در دهه 90 و تاثیراتی که این جنگ بر هویت و ذهن و فکر افراد درگیر با آن داشت میپردازد. دراکولیچ مانند دو کتابِ قبلیِ خود "کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم" و "کافه اروپا" که توسط همین نشر گمان به چاپ رسید، این بار نیز کتابی خواندنی خلق کرده است.
برای درک بهترِ تراژدی ای که این چندسال در سوریه رخ داد و هنوز به اتمام نرسیده است شاید بشود با خواندن تراژدیِ بالکان در دهه 90میلادی، کمی به عمق فاجعه پی برد.
Profile Image for سپیده سالاروند.
Author 1 book136 followers
August 28, 2020
«می‌خواستم به او بگویم که من نمی دانم جنگ چیست، اما می‌بینم که همه جا هست. در آن خیابان غرق خون در سارایوو که در آن بیست نفر در صف نان کشته شدند. اما جنگ به جز اینها در همین سردرنیاوردن تو هم هست، و در بی‌رحمی ناخودآگاه من نسبت به تو، در این واقعیت که تو برگه‌ی زرد در دست داری اما من نه، در این که چطور جنگ در وجود ما ریشه میدواند و احساسات، روابط و ارزش‌هایمان را تغییر می‌دهد. جنگ خودِ ما هستیم؛ ما در درونِ خودمان قابلیت مبتلا شدن به بیماریِ کشنده‌ای را داریم که به تدریج ما را تبدیل به چیزی می‌کند که قبلا تصورش را هم نمی‌کردیم و متاسفانه هیچ کس دیگری را هم نمی‌توان مقصر دانست. خود ما امکانش را فراهم کردیم. ما اجازه دادیم اتفاق بیفتد.»
-صفحه‌ی ۲۲۱، از جستارِ کفش‌های پاشنه بلند


کتاب ۱۸ جستار است در مورد جنگ داخلی یوگسلاوی و در توضیحِ اینکه چطور همه‌مان در جنگ شریک و همدستیم. همه‌شان درخشان نیستند اما بیشترشان آدم را به فکر فرومی‌برند و ممکن است بعدها در لحظه‌ای که مثلا در حال خوردن قهوه‌ای در میدان انقلاب هستید کلماتش بر سرتان آوار شود و یادتان بیفتد به داستان آدم‌هایی، بیست و چند سال پیش، در اروپای شرقی.
اگر جستار دوست دارید و کله‌تان پر از تناقض‌هایی در مورد زندگی است کلا کتاب‌های دراکولیچ را بگذارید در لیست کتاب‌های خواندنی‌تان.
Profile Image for Steven Godin.
2,782 reviews3,375 followers
May 24, 2023

Powerful essays written between 1991-92 which cover various topics surrounding the break up of Yugoslavia and the formation of its subsequent constituent states. One of the most painful being about a group of protesters, made up of survivors and refugees from Vukovar, which had been shelled to ruins, standing out in the freezing rain whilst new Croatian president Franjo Tudjman sits in a nice warm cafe completely ignoring them after failing to deliver on the promises of help. 5th Drakulic book I've now read and I've always admired het passionate writings about her homeland, old & new, making it clear that she is not proud of her newly enforced identity, and where you can feel the ache in her heart and at times her blood boiling over. Most importantly, she gives a voice to the ordinary people whose lives where shattered by war and shameful political incompetence.
Profile Image for Mohy_p.
274 reviews120 followers
December 31, 2021
به نظر می رسه قلم خانم دراکولیچ رو دوست دارم

بعد از خوندن کتاب «کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم» تصمیم گرفتم یک کتاب دیگه هم از دراکولیچ بخونم و «بالکان اکسپرس»ش رو خوندم .

همون پرداخت به جزئیات ، آدم ها و افکارشون که توی کتاب قبلی دوست داشتم رو اینجا هم دیدم و برام تکراری نبود و خوندنشون جذاب بود
به قول خود نویسنده «از آن چهره نادیدنی جنگ» برامون مینویسه

قسمت های اول کتاب که درباره روزهای اول جنگ هست و از ناباوری هاش میگه خیلی ملموسه و کمی یاد کتاب زمین سوخته احمد محمود افتادم و حال و هوای مردم قبل از حمله عراق

قبلا توی ریویو «کمونیسم رفت ...» هم نوشتم که قلم نویسنده من رو یاد سوتلانا الکسویچ میندازه از نظر پرداختشون به جزئیات زندگی آدم ها در زمان جنگ
و چیزی که من درباره دراکولیچ دوست دارم ترکیب این ها با نظرات و دیدگاه های شخصیشه که خوب میتونه از نظر فرد دیگه ویژگی خوبی نباشه

دو بخشی که برام جالب تر بود :
10 « آدم کشتن سخت است»
(مخصوصا چون کمی مرتبط به کتاب قبلی بود که خونده بودم : تاریخ نوید بخش آدمی)
12 «بازیگری که وطنش را از دست داد»
(پررنگترین چیزی که از کتاب الآن توی ذهنم هست و توی این بخش بیشتر بهش پرداخته بود «جنگ و فردیت» هست اینکه دیگه حق انتخاب فردی نداریم و نامه هایی که توی این قسمت نوشته بود خیلی خوب بود)

این کتاب رو آروم آروم خوندم ، هر روز قبل خواب یا بعدازظهر یک بخشش رو میخوندم و بهش فکر میکردم ، و خب تجربه خوبی بود

به وسطای کتاب که رسیدم «کافه اروپا» رو از این نویسنده خریدم که در آینده بخونم

«او نمی فهمید که جنگ به ناگهان هر گونه فضای مباحثه عمومی ، تنوع فکری یا اختلاف عقیده را مسموم و غصب کرده یا حتی به کلی از میان برده است.»
Profile Image for Peiman.
652 reviews201 followers
December 1, 2024
اگر کتاب «کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم» رو خونده باشید کاملاً حس میکنید که فضای این کتاب چقدر شبیه به اونه. این کتاب حاوی چندین روایت از افراد و اتفاقات در طول جنگ یوگسلاویه با تاکید بیشتر بر رفتار آدم‌ها و تغییر شخصیت‌ها و احساسات. این کتاب از مرگ و زندگی در دوران جنگ هر دو صحبت می‌کنه که هر دو چقدر سخت هستند


مسئله فقط این نیست که مرگ همه‌جا ما را احاطه کرده است. در هنگام جنگ مرگ تبدیل به واقعیتی ساده و اجتناب‌ناپذیر می‌شود، مسئله این است که خودِ زندگی هم تبدیل به جهنم می‌شود


و نقدی داره به آدم‌ها در مواجهه با این اتفاقات


من نمی‌گویم مسئولیت همه‌ی ما به یک اندازه است و قصد ندارم قربانیان را با قاتلانی که در کمال خونسردی آنها را می‌کشند یکی بدانم. همه‌ی حرفم این است که نوعی همدستی پنهان وجود دارد؛ می‌خواهم بگویم همه‌ی ما از سر فرصت‌طلبی و ترس در تداوم‌ یافتن این جنگ شریک و همدستیم. زیرا با بستن چشم‌هایمان، با ادامه‌دادن به خریدمان، با کارکردن رویِ زمینمان، با تظاهر کردن به اینکه اتفاقی نیفتاده است، با این فکر که این مشکل ما نیست، در واقع داریم به آن «دیگری‌ها» خیانت می‌کنیم و نمی‌دانیم آیا این مسئله اصلاً راه‌حلی دارد یا نه. اما آن‌چه متوجهش نیستیم این است که با چنین مرزبندی‌هایی داریم خودمان را هم گول می‌زنیم. با این کار در واقع خودمان را هم در معرض این خطر قرار می‌دهیم که در شرایطی متفاوت، ما تبدیل به آن «دیگری» شویم


کتاب دردناک و آشنایی برای ما هست
Profile Image for Haleh.
74 reviews34 followers
July 11, 2019
اگر این کتاب در دسترستان بود و علاقه‌ای به خواندن ۲۰۰ صفحه با موضوع جنگ نداشتید - چند صفحه مربوط به فصل ۱۷م (نامه‌ای به دخترم) و فصل ۱۸م (کفش‌های پاشنه بلند) را از دست ندهید. همه‌ی کتاب یک طرف - این دو فصل یکطرف.
و من در ریوویوم چیزی از این دو فصل نقل نکردم. چون به نظرم حیفه کامل خونده نشه. مفاهیم انسانی احساسی زیاد و جالب توجهی لابلای جمله‌هاش وجود داره.

کتاب در ۱۹۹۲ نوشته شده در بحبوحه جنگ فروپاشی یوگسلاوی کمونیستی و جنگ داخلی و تجزیه شدنش به چند کشور مستقل.

جنگ بر سر قدرت، جنگ بر سر نفت،
بعد از هر انقلاب یا فروپاشی جنگی اتفاق می‌افتد.
نقل از کتاب: «این جنگ سیاستمدارهایی‌ست که کوچکترین اهمیتی به قربانیان آن نمی‌دهند.»

با نوشته‌های اسلاونکا دراکولیچ احساس نزدیکی می‌کنم. به نظر نمیاد اتفاقاتی که اون تعریف می‌کنه خیلی از نظر مکانی و زمانی با ما فاصله داشته باشه. و خب این منو بیشتر می‌ترسونه.
منی که مثل بقیه مردمم دوست دارم جنگی را (که خاطرات قبل از مدرسه‌م را تحت تاثیر قرار داده و فکر آدمهایی که کشته، جانباز و اسیر شدند بدجوری عذابم داده ) بعد از گذشت سی سال دیگه فراموش کنم و احتمال وقوع هر نوع جنگی را در آینده نادیده بگیرم.

جنگ اثرات مستقیمی روی زندگی افرادی داره که حتی خودشون یا یکی از اعضای خانواده‌شون مستقیماً در میدان نبرد درگیر نیست.

(نقل از کتاب:
«جنگ که شروع می‌شود اول بهت زده می‌شوی، دلت نمی‌خواهد باور کنی که این هیولا کاری به کار زندگی تو دلرد، سعی می‌کنی به خودت بقبولانی همه چیز همانطور که بود، باقی می‌ماند. وانمود می‌کنی همه چیز عادی است، جنگ را نادیده می‌گیری. از طرف دیگر نمی‌توانی آن تغییرهای عمیقی را که در زندگی‌ت و خودت اتفاق افتاده انکار کنی، تغییر ارزش‌هایت، احساساتت، واکنش‌ها و رفتارهایت، می‌تونم کفش بخرم؟ اصلا این کار معنی داره؟ حق دارم عاشق بشم؟ در دوران جنگ نحوه نگاهت به زندگی و چیزهایی که در آن اهمیت دارند به کلی تغییر می‌کند. حتی ساده ترین چیزها هم دیگر اهمیت و معنای سابق را ندارند. اینجاست که می‌فهمی جنگ شده است، می‌فهمی جنگ به تو رسیده است.»

«این کاری‌ست که جنگ با ما می‌کند: ما را به یک بعد فرو می‌کاهد: ملت. اما مشکل این ملیت این است که اگر پیش از این من با تحصیلاتم، شغلم، اعتقاداتم، شخصیتم -و البته با ملیتم- تعریف می‌شدم، حالا احساس می‌کنم همه‌ی آن وجوه دیگر از من گرفته شده است.
وقتی این جنگ تمام شود، اگر این حس به ما بازگردانده نشود که ما پیش از هر چیز فرد هستیم و شهروند، همه‌ی قربانیان این جنگ بیهوده قربانی شده‌اند»

«و هیچ کس درست نمی‌داند وقتی جنگ تمام شود، زندگی در این کشور چگونه خواهد بود؛ ممکن است تبدیل به دموکراسی یا دیکتاتوری شود،و برای هیچ کدام هم تضمینی در کار نیست»

«بیایید آدمها را فراموش نکنیم، تک تک آدمها را ، مهم نیست از سر اتفاق در کدام سوی این دیوارها باشند. ما تصادفا در اینجا به دنیا آمده‌ایم و فلان یا بهمان قومیت را داریم، پس باید چیزی فراتر از آن برایمان اهمیت داشته باشد.»
(

دیگه اینکه چه بلایی ار نظر روحی و جسمی سر افرادی که مستقیماً در جنگ درگیرن میاره قابل تحمل نیست (مثل ایوان ۱۹ ساله در این کتاب) و یا مردم شهر «ووکوار» که نابود شد و دولت جدید برای بازمانده‌ها کاری نکرد و مردم دیگر شهرها هم اهمیتی بهشون ندادند. (مثل خرمشهر خودمون). مثل همین حالا که مردم خودمون تا کسی خودش درگیرش نباشه (برای مثلا صیادهای دریای عمان که رزق و روزی‌شون را کشتی‌های چینی بردن و یا کشاورزهای اصفهانی که بدون آب از کار و زندگی افتادن) میگه خب از دست ما که کاری بر نمیاد و بیخیال و فکرش را هم نکن.
یا در فصل ۱۲ از مردمی میگه که «مردم در سختی بودن و آماده‌ی حمله به کسانی که در بدبختی آنها شریک نبودند، حتی اگر هیچ تقصیری نداشته باشند». چیزی که در حال حاضر ما هم خیلی شاهدش هستیم.

درباره مصادره اموال بعضی از شهروندان نوشته که مطلب جالبیه.

در مورد نقش بعضی روزنامه نگران در از بین بردن و زیر و رو کردن کامل زندگی افراد. (در این کتاب در مورد میم و مارتا) چیزی که الان در فضای مجازی ما خیلی اتفاق میفته.

«این جنگ سیاستمدارهایی‌ست که کوچکترین اهمیتی به قربانیان آن نمی‌دهند.»

«من نمی‌گویم مسئولیت همه‌ی ما به یک اندازه است. همه‌ی حرفم این است که نوعی همدستی پنهان وجود دارد؛ می‌خواهم بگویم همه‌ی ما از سر فرصت طلبی و ترس در این جنگ شریک و همدستیم. زیرا با بستن چشمهایمان، با ادامه دادن به خریدمان، با کار کردن روی زمینمان، با تظاهر کزدن به اینکه اتفاقی نیفتاده است، با این فکر که این مشکل ما نیست، در واقع داریم به آن «دیگری» ها خیانت می‌کنیم - و نمی‌دانیم آیا این مسئله راه حلی دارد یا نه. اما آنچه متوجهش نیستیم این است که با چنین مرزبندی‌هایی داریم خودمان را گول می‌زنیم. با این کار در واقع خودمان را هم در معرض این خطر قرار می‌دهیم که در شرایطی متفاوت ما تبدیل به آن «دیگری» شویم.»
Profile Image for Mana Ravanbod.
384 reviews254 followers
September 29, 2018
حالا که بوی باروت از هوا استشمام می‌شود و گاهی صدای تیر همه را به شکننده بودن امنیت شهری واقف می‌کند،‌حالا که سایه‌ی جنگ و ترس جنگ را بعضی‌ها در لفافه‌ی تنش‌های برتری‌طلبیِ قومی انکار می‌کنند و حتی ستایش از جنگ می‌کنند خواندن این کتاب می‌تواند تصویری متمادی و روزنگارانه‌ از جنگ بالکان به دست بدهد جایی که دراکولیچ روزگاری می‌گوید گمان هم نمی کردیم روزی جنگ به آنجا برسد. ترجمه‌ی کتاب ویرایش خوبی شده و از لذت خواندنش پشیمان نمی‌شوید.
Profile Image for Jim.
2,414 reviews798 followers
August 9, 2016
This month, I am reading several books on the Balkans during the 20th century. Naturally, I turned to my favorite Croatian writer, Slavenka Drakulić, who writes about the early stages of the Serbo/Croatian War in the early 1990s. As she writes at the start:
The myth of Europe, of our belonging to the European family and culture, even as poor relations, is gone. We have been left alone with our newly-won independence, our new states, new symbols, new autocratic leaders, but with no democracy at all. We are left standing on a soil slippery with blood, engulfed in a war that will go on for God knows how long.
As it turned out, the war went on for another six years, ending with the independence of Bosnia, Kosovo, and Macedonia and the NATO bombing of Belgrade. Although Drakulic's book stops short, it does encompass the bombardment of Vukovar, Osijek, and Dubrovnik.

Probably the most memorable essays in The Balkan Express: Fragments from the Other Side of War are "What Ivan Said," about an interview wih a young Croatian fighter who has some ghastly horror stories to tell, and "High-Heeled Shoes," about a Bosnian refugee and the whole nature of the refugee experience.

Perhaps the tone is set by a quote up front from Shoah—The Complete Text of the Film by Claude Lanzmann which gives a fragment of the testimony of a Treblinka villager who lived close to the eponymous concentration camp:
He worked by the barbed wire and heard awful screams.
His field was there?
Yes, right up close. It wasn't forbidden to work there.
So he worked, he farmed there?
Yes. Where the camp is now was partly his field. It was off limits, but he heard everything.
It didn't bother him to work so near those screams?
At first it was unbearable. Then you got used to it.
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
January 30, 2021
بعد که دخترت را شنیده ای پس از آخرین تلفن اش از فرودگاهِ شلخته و بی در و پیکر بین المللی پیش از پرواز(کدام ملل؟ با کی رابطه داری تو که فرودگاهت بین الملل باشد؟) غزل حافظ تعبیر می شود از دوباره که تو به چشم خویشتن می بینی که جانت می رود و باید موشکی سینه ی آسمان را بدرد که شهرِ همیشه در خواب یادش بماند تاوانِ خود را به خواب زدن را. و هنوز جنازه می افتد روی برگها که تو انگار نمی خواهی بفهمی عفونت جنگ را! یادت رفته موشک بارانِ تهرانِ یتیم را. فراموش کرده ای ردِ چکمه ی سربازانِ ارتشِ دوست و برادرِ بعث را روی عریانی سینه ی دخترانِ خرمشهر! شعله های نفت شهر را، مسمومیت زرده و سردشت را و پیکرهای تا همیشه گم شده را. نه نخواهی فهمید و شگفتا که ملتی هنوز مست کند از عربده کشیدن برای انتقام! دردا و شگفتا که زمستان است

یازدهم بهمن ماه 1399 خورشیدی
Profile Image for Mohammad Sadegh Rafizadeh.
51 reviews59 followers
August 1, 2020
کتابِ خوبی بود
بیشتر از اینکه به خود موضوع جنگ به پردازه به مسائلی مثل:
فردیت، ملیت، اخلاق، هویت و ... می پردازه و چطور جنگ می تونه تحت تاثیر قرارت بده حتی اگر در خط مقدم جنگ نباشی، در واقع جنگ: فردیت از تو میگیره و تو رو به ملیتت تقلیل میده، به شما اجازه هیچ گونه مخالفتی نمیده و اگر بخواهی فردیت و خود واقعیت و بروز بدی چیزی جز سرکوب، سرزنش و طردشدگی در انتظارت نیست.
در کل کتاب دیده متفاوت و جذابی از جنگ بالکان به تصویر می کشه، هرچند بیشتر متمرکز بر جنگ صربستان و کرواسی هست.
Profile Image for Ali Di.
107 reviews14 followers
December 1, 2019
از متن کتاب:
-ما سرمان گرم زندگی خصوصی‌مان بود، ماجراهای عاشقانه‌مان، کارمان، ماشین تازه‌مان. جنگ ما را هم تهدید میکرد اما نه به طور مستقیم، انگار صفحه‌ی تلویزیونمان به نوعی از ما محافظت می‌کرد و یک‌جور حس فاصله داشتن از آن وقایع را در ما ایجاد میکرد، انگار مثلا در پاریس یا بوداپست نشسته باشی و این تصاویر را از تاویزیون ببینی. تا مدتی توانسته بودیم شبح جنگ را از خودمان دور کنیم اما حالا آمده بود تا همه‌ی وجودمان را تسخیر کند

-پارسال وقتی یکی از دوستانم گفت از زیرزمین خانه‌ی مادربزرگش مقداری نمک پیدا کرده که از زمان جنگ جهانی دوم آنجا ذخیره کرده بود، با ناباوری زدم زیر خنده. اما حالا دیگر نمی‌خندم

-در جایی که هیچ غریبه ای نیست و مردم در ذهنشان دنبال دشمن می گردند و این دشمن می تواند حتی یک آدم مرده باشد، یا چیزی نمادین حک شده بر یک تکه سنگ

-من هم مثل میلیونها کروات دیگر به دیوار 'ملیت' میخکوب شدم. این کاری است که جنگ با ما میکند، ما را به یک بعد ف��و میکاهد: ملت. اما مشکل این 'ملیت' این است که اگر پیش از این من با تحصیلاتم، شغلم، اعتقاداتم شخصیتم ـ و البته با مليتم تعریف میشدم، حالا احساس میکنم همه آن وجوه دیگر از من گرفته شده است. من دیگر کسی نیستم چون دیگر یک شخص نیستم. یکی از میلیون‌ها کروات هستم. جنگ تنها دارایی واقعی ام را از من گرفت، فردیتم را

-احتمالا این حسی که در خودم تجربه میکنم یک جور مکانیسم دفاعی هم هست. انگار میزان وحشیگری و درد و رنجی که آدم می تواند تحمل کند و نسبت به آن احساس مسئولیت داشته باشد محدود است. علاوه بر این، ما اغلب با اعداد و ارقام، گروه‌ها و دسته بندی‌های انتزاعی افراد سروکار داریم نه با اسامی و چهره های واقعی، مواجه شدن با درد و رنج در آن سطح خیلی آسان‌تر است تا مواجه شدن با تک تک آدمها. وقتی آدمی را جلویت میبینی میدانی که باید کاری بکنی، به او غذا یا پول بدهی، برایش سرپناهی فراهم کنی، از او مراقبت کنی. اما از طرف دیگر قطعأ از یک نفر آدم نمی شود انتظار داشت که از جماعتی از افراد نیازمند مراقبت کند. برای کمک به آنها کسان دیگری باید وارد عمل شوند: دولت، کلیسا، صلیب سرخ، موسسات خیریه. به هرحال یک نهاد باید مسئولیتش را بپذیرد. از آن لحظه ای که مسئولیتمان را به یک نهاد واگذار میکنیم، جنگ عادی تر و شسته و رُفته تر می‌شود و در نتیجه قابل تحمل تر. نه تنها مسئولیت را از دوشمان برمیداریم بلکه از شر احساس گناه هم خلاص میشویم؛ مسئله هنوز سر جایش است اما دیگر مشکل من نیست
Profile Image for Sadaf biglari.
26 reviews7 followers
April 7, 2020
اولین کتابی بود که از اسلاونکا دراکولیچ می خوندم و تجربه جالبی بود. کتاب متشکل بود از مجموعه جستارهایی از نویسنده که در زمان جنگ نوشته شده بود. نویسنده سعی میکنه نشون بده که جنگ چطوری توی زندگی روزمره افراد رخنه می کنه و سراسرش رو در برمیگیره و تمام مناسبات و روابط افراد تحت عنوان جنگ معنای جدیدی به خودش میگیره. و تاکید میکنه که چجوری ما انسان ها با بی تفاوت بودن هامون و متعلق به دیگری دانستن فجایع انسانی در رخداد همچین اتفاق هایی شریک هستیم.
Profile Image for Atefe Dtr.
113 reviews11 followers
July 20, 2025
درباره‌ی این کتاب هم مثل کتاب کوستلر نتونستم شکل دیگه‌ای بنویسم.
------------------------
«مثل همه‌ی آدم‌های اطرافم، نمی‌دانم با واژه‌‌ای مثل "آینده" چه باید بکنم.»
کتابی که یک بار شروعش کردم، اما ناتمام ماند. درباره‌ی جنگ است و ابعاد نامرئی آن. هر سطرش را حس می‌کردم. توصیفاتش را در گوشه‌ی لبم اندوختم. گویی دراکولیچ از غار تاریک درون من به صدا آمده بود. او از فروپاشی یوگسلاوی و جنگ صرب‌ها و کروات‌ها گفته و من می‌توانستم هر بار به جای کلمه‌ی کرواسی، «ایران» را بنشانم. با هر گزاره‌ی کتاب، یادبودهای خرداد ماه روی پرده‌ی ذهنم بازتاب می‌یافت، مانند فیلم سیاه و سفید مخدوشی که در عین نزدیک بودن با کمی خوش‌بینی می‌توان ادعا کرد سال‌ها پیش اتفاق افتاده. در کابوس‌های دور و افسانه‌ای. در خیالات شبانه‌ی خواب‌های منقطع. حالا فهمیدم چرا زمستان نتوانستم کتاب را پیش ببرم. جنگ در دایره‌ی تجربه‌های من جایی نداشت. ریشه ندوانده بود هنوز. آن هم این‌قدر محکم و منشعب. جنگ را نمی‌شناختم هنوز. با احساسات ناشی از شنیدن صدای بلند و پریدن‌های ناگهانی آشنا نبودم. دل کندن از خانه برایم محلی از اعراب نداشت. هویت، وطن و انسانیت مفاهیمی بودند غالباً نظری و این چنین در بطن وجودم جاری نشده بودند. پیش‌تر هم از دراکولیچ کتابی خوانده بودم، گشتی در موزه‌ی کمونیسم؛ داستان‌هایی درباره‌ی زیستن زیر یوغ دیکتاتورها. پسندیده بودم کتاب را. چون حرف‌هایش را بعد از وقایع چند سال اخیر بهتر حس می‌کردم و می‌شناختم. مانند عطری آشنا. عطری تلخ که به علت فزونیِ بیش‌ازحد، به جای دردِ سرْ لبخندی مغموم با چشمانی پرهیاهو به بار می‌آورد.
بالکان اکسپرس؛ تکه‌هایی از آن سویه‌ی جنگ را در زمان درستی در دست دارم. کتابی درست، در زمان درست. مانند آن حرف کوستلر که می‌گفت: «همیشه ایمان داشته‌ام که در دستگاه مشیت الهی دایره‌ی بخصوصی وجود دارد که صرفاً کارش این است که مراقب باشد کتاب مناسب در لحظه‌ی مناسب به دست خواننده برسد.»
بهترین توصیف درباره‌ی این کتاب جمله‌ای است از خود دراکولیچ. هرچند که او این جمله را درباره‌ی اوضاع جنگ می‌نویسد، من آن را در باب این کتاب به کار می‌برم: بالکان اکسپرس بستری است فراتر از کلمات، سکوتی است که می‌توانی در آن به صدای انسانی دیگر گوش دهی و این صدا عجیب برایم آشنا و مطبوع بود.
.
جنگ «ما را به یک بعد فرومی‌کاهد: ملت. ما و آن‌هایی وجود ندارد. این طبقه‌بندی‌های کلی، اعداد و ارقام انتزاعی، حقیقت‌های سیاه و سفید، واقعیت‌های ساده و روشن، هیچ معنایی ندارند. فقط ما هستیم- و ما در مقابل هم مسئولیم.»
.
معرفی دقیق و طویل‌تری هم در دست دارم. البته انتشارش خیلی طول می‌کشه:) اما بعد از انتشار، لینکش رو اینجا پیوست می‌کنم.
Profile Image for Mahsa Shahshahani.
103 reviews26 followers
January 31, 2022
مجددا سر امتیاز دادن به این کتاب هم مثل کتاب کافه اروپا خیلی کلنجار رفتم با خودم.
راستش امتیاز واقعی که بهش میدم ۳ه. ولی اینقدر با جانم درآمیخته شد و باهاش از نظر احساسی ارتباط برقرار کردم که بهش امتیاز ۴ رو دادم.

فصلای آخر رو تو خیابون داشتم راه می‌رفتم و گوش می‌دادم و اثر خیلی عجیبی روی من گذاشت. یه جاییش یهو دیدم دارم گریه می‌کنم.



مدتی بعد از رفتن تو بود که توی روزنامه‌ی محلی گزارشی خواندم که عنوانش این بود: «آیا به مراسم خاکسپاری من می‌آیی؟» درباره‌ی اینکه نسل جوان چه حسی درباره این جنگ دارد. یکی از پاسخ‌ها به خوبی به یادم مانده است: شاید من حتی از نصف این چیزهایی که دارد اتفاق می‌افتد سر در نمی آورم اما این را می‌دانم که همه این اتفاقات زیر سر احمق‌های پنجاه و چند سالی است که بی آن که جرأت کنند خودی نشان دهند پول های قلمبه می‌گیرند و با هلیکوپتر این ور و آن ور می‌روند. من هفده سالم است و می خواهم زندگی کنم. می خواهم بروم سینما، بروم کنار دریا. می خواهم راحت سفر کنم، کار کنم. دلم می‌خواهد به دوستم در صربستان تلفن کنم و حالش را بپرسم. اما نمی‌توانم. تلفن ها قطع شده. شاید بچه باشم و حرف‌هایم رقت انگیز به نظر برسد اما دلم نمی خواهد مثل برادر بزرگترم که حسابی دیوانه شده دائم مست کنم یا مثل خواهرم صبح تا شب قرص آرامبخش بخورم. این کارها به جایی نمی‌رسد. دلم می خواهد کار مفیدی بکنم اما حالا دیگر نمی توانم.
بعد حرفی به خبرنگاری که با او مصاحبه می کند می زند که به شدت مرا تحت تاثیر قرار می دهد: خوش به حالت که زنی شما فقط باید به مجروح‌ها کمک کنید. اما من باید بجنگم. به مراسم خاکسپاری من می آیی؟


با اینکه به نظر می‌رسد زن‌ها در جنگ شرکت ندارند یا در پیشبرد و تصمیم‌گیری درباره آن نقشی ندارند، اما در واقع اینطور نیست. زن‌ها هم در جنگ نقش دارند، از آن حمایت می‌کنند، هورا می کشند، از دستورها اطاعت می‌کنند، به جنگ کمک می‌کنند و به نفعش کار می کنند یا اینکه به آن اعتراض می‌کنند، تحریمش می‌کنند، دست از حمایت برمی‌دارند، اعمال نفوذ می‌کنند و در جهت مخالفت با آن فعالیت می‌کنند. مسئولیت ما اینجاست. مسئولیتی که نمی‌توانیم از زیر بار آن شانه خالی کنیم. خود من هم از آنچه بر کشور می رود مبرا نیستم. پیشتر در همین نامه گفتم که احساس گناه می‌کنم. خوب این احساس گناه یا احساس مسئولیت بستگی دارد چطور تعریف کنید به خاطر اعتقادات ماست. به خاطر ساده‌اندیشی سیاسی نسل من حتی با اینکه ماجراهای سال ۶۸ سیاسی اندیشیدن را به ما یاد داده بود. ما در فضایی پر از ریاکاری بزرگ شدیم. به ایدئولوژی کمونیستی اعتقاد نداشتیم ولی با رژیمی طرف بودیم که هنوز حاکم بود. چون نمی‌توانستیم پایان آن را تصور کنیم خودمان را با آن سازگار می کردیم و باور داشتیم که می‌توان آن را تبدیل به چیزی کرد که اصرار داشتیم آن را سوسیالیست با چهره‌ی انسانی بنامیم.



وقتی به گذشته می نگرم و خاطراتم را مرور می کنم به نظرم می‌رسد که ما آزادی مان را به کفش‌های ایتالیایی فروختیم. اروپایی ها اغلب فراموش می کنند
اینکه ما چیزی داشتیم که ما را از دیگر شهروندان بلوک شرق متمایز می‌کرد ما پاسپورت داشتیم یعنی امکان سفر به خارج از کشور علاوه بر این ما به اندازه کافی پول داشتیم بدون هیچ گونه چشم‌اندازی برای سرمایه‌گذاری اقتصادی. برای همین بود که در اواسط دهه شصت هرکس که می توانست برای خودش ویلایی می‌ساخت. راهی برای خرج کردن پول هایمان نداشتیم جز اینکه در بازار سیاه آن را با ارزهای قوی مبادله کنیم و برویم خرید. بله خرید. نزدیک ترین شهر های اتریش و ایتالیا. ما هر چیزی گیرمان می آمد می‌خریدیم لباس، کفش، شیرینی، قهوه، میوه و دستمال توالت. هر سال میلیون‌ها نفر از مردم به آن طرف مرز می‌رفتند فقط برای اینکه طعم غرب را بکشند و چیزی بخرد شاید فقط برای اینکه پزش را بدهند. اما این آزادی، اینکه اگر بخواهیم آزادیم که برویم برای ما بسیار مهم بود. حالا که فکرش را می کنم نوعی قرارداد بود با رژیم: ما می‌دانیم که تا ابد بر سر کار هستید. اصلا هم از شما خوشمان نمی‌آید. اما اگر کاری به کارمان نداشته باشید و فشارها را زیاد نکنید با شما مصالحه می‌کنیم.
Profile Image for Nafiseh Miraei.
46 reviews15 followers
November 15, 2017
شاید روزی به این نتیجه برسم که خواندن دراکولیچ برای من که سرم پر از تناقض است و شک، خوب نیست. معمولاً بعد از خواندن کتاب‌هاش همه‌ی ضد و نقیض‌های در سرم یک دور هم می‌خورند. بالکان اکسپرس شامل هجده جستار است درمورد جنگ داخلی یوگسلاوی. جستارهای کتاب بیش از هر چیز سعی دارند بگویند چقدر همه‌ی ما در جنگ سهیم هستیم. چرا سه و نیم ستاره نداریم این جا؟
Profile Image for Spring notes.
23 reviews38 followers
December 1, 2024
کتاب درباره ی تنش‌های قومیتی کشور یوگسلاویه که با افول حکومت های کمونیستی و رشد ناسیونالیسم در جمهوری های یوگسلاوی شدت میگیره و به جنگ داخلی فاجعه بار با هزاران کشته و آواره و استقلال جمهوری ها منجر میشه.
نویسنده خودش کرواته و با اینکه سعی کرده بی‌طرفانه وقایع رو روایت کنه و در فجایع بیشتر به عمق فاجعه بار بودن اون اتفاقات توجه کنه نه مقصر، اما کنجکاوم که کتاب های دیگری رو درباره این اتفاقات از زبون بقیه طرف های جنگ بخونم(صرب ها و...).
کتاب خوبیه برای اینکه یادآوری کنه اتفاقات و تنش های کوچک میتونه به مرور بزرگتر بشه و آتش جنگ خانمان سوز رو روشن کنه و فقط به عرصه تقابل بین سیاستمداران محدود نمونه،
و ما هم در جایگاه شهروند بهتره باعث تشدید تنش های قومیتی نشیم که ممکنه منجر به وقوع مشابه این اتفاقات در اطرافمون بشه.
*** قسمت هایی از کتاب رو در کانال تلگرامم گذاشتم برای کسانی که علاقه دارن:

https://t.me/springnotes1

*
جنگ فقط با وقایع سیاسی و انباشته شدن نفرت و دشمنی آغاز نمیشود، بلکه با آن نخستین تصویر مرگ آغاز می شود که در ذهن آدم جا خوش می‌کند و تا آخر عمر با ته رنگی از سرخی خون همانجا می‌ماند...
Profile Image for Iman Dokht.
37 reviews4 followers
November 19, 2018
خيلي از بخش هاي كتاب براي من آشنا و ملموس بود. جنگ و مقدس شمردن اون، پناهجويان و مصائب قدرت طلبي دولتها و پرداخت بهای آن توسط شهروندان یک کشور و یا شهر. توصیف و واشکافی فوق العاده آنچه که ورای پوسته ظاهری جنگ برای شهروندان یک کشور اتفاق می افته اسلاونکا دراکولیچ رو در لیست نویسندگان محبوبم قرار داد.
Profile Image for Anatoly Molotkov.
Author 5 books55 followers
June 3, 2020
Utterly powerful; a most penetrating commentary on war (and on a war on progress). Slavenka Drakulić focuses her attention on the insidious ways in which war invades the minds and lives of those who had no complicity in its beginning. One of the most impactful non-fiction books I've read in a while.
Profile Image for Kowsar.
118 reviews40 followers
June 15, 2021
این سومین کتاب از این خانم بود خوندم
من کافه اروپا رو بیشتر دوست دارم.
دوست داشتم از بوسنی هم میگفت ولی خوب نویسنده کرواتهستش
Profile Image for vicky.
63 reviews78 followers
May 16, 2018
Wow. This was a such a powerful and immensely important book that touched me deeply. Slavenka Drakulić (who’s quickly becoming a safe bet for me) once again shared her personal experience with post-communism in short fragments, this time focused explicitly on the Yugoslavian conflict in the 1990s, gruesome accounts as well as daily life during wartime and reflections on the ”war only happens to other people“-mentality. It can (and should) also be read as a timeless document against prejudice and dangerous political speech and nationalism. If you‘re not sure if this might be your thing, check out the prologue and the very last chapter, ”High-heeled shoes“.

some of the passages I underlined:

”At last people in the West began to grasp what was going on. It was suddenly clear that Europe hadn’t learned its lesson, that history always repeats itself and that someone is always a Jew. Once the concept of otherness takes root, the unimaginable becomes possible. Not in some mythological country but to ordinary urban citizens.“

(I visited a concentration camp memorial site just last week for the second time, and considering the state of national and international politics as of right now, these words are so impactful.)

”I’ve read in the newspapers that you refugees are getting more money per month from the state than we retired people do’ (...) I felt an almost physical need to explain to him that I am not ‘we’ (...), I think I have never experienced such a terrible urge to distinguish myself from others, to show this man that I was an individual with a name and not an anonymous exile trying to steal his money.“

*

”The truth is that everytime the word refugee is pronounced, in my mind it recalls pictures of women covered with black scarves and poorly dressed, their faces wrinkled, their ankles swollen, dirt under their nails. One can see them wandering through the city in groups with that particular look of lost persons. Some of them beg in restaurants or at street corners or just sit in the main square. Who are these people, I asked myself, realizing at the same time what a strange question it was, a question poised between the cliché established for us by the media and the fact that they are no different from us, only less lucky.“

*

”What I am starting to do is to reduce a real, physical individual to an abstract ’they‘ – that is, to a common denominator of refugees (...). From there to second-class citizen - or rather, non-citizen - who owns nothing and has no rights. Now I think I understand what I couldn‘t understand before: how it happened that people who lived near German concentration camps didn‘t do anything, didn‘t help.“

*

”Why should they bother with the screams of thousands of people being bombed or simply dying of hunger, when those screams can hardly be heard?“
Profile Image for Hamide meraj.
208 reviews149 followers
July 14, 2018
این گونه بود که همه ما عادت کردیم حالا میفهمم که یهودی ها قربانی همین دیگری سازی شدند و همه ان ها با اسم گذاشتن روی آن ها شروع شد. با فروکاستنشان به دیگری. وقتی این اتفاق می افتد دیگر هر چیزی ممکن است. حتی بدترین فجایع هم مانند اردوگاه های مرگ یا کشتار غیر نظامیان در کرواسی و بوسنی از نظر صرب ها همه آن ها دیگران هستند. برای اروپایی ها این دیگری بالکان اشفته و بی قانون است که وانمود می کنند از کارش سر در نمی آورند. آمریکا کما بیش این مساله را مشکل اروپایی ها می داند. آن ها چرا به خاطر فریادهای هزاران نفر از مردمی که زیر بمباران ها هستند یا از گرسنی دارند می میرند خودشان را به زحمت بیندازند. وقتی که این فریادها اصلا به زحمت به گوششان می رسد. بگذار خود اروپا کاری برایشان کند.
من نمی گویم که مسئولیت همه ما به یک اندازه است. و قصد ندارم قربانیان را با قاتلانی که در کمال خونسردی آن ها را میکشند یکی بدانم. همه ی حرفم این است که نوعی هم دستی پنهان وجود دارد. میخواهم بگویم همه ما از سر فرصت طلبی و ترس در تداوم یافتن این جنگ ها شریک و همدستیم. زیرا با بستن چشم هایمان با ادامه دادن به خریدمان با کار کردن روی زمینمان با تظاهر کردن به اینکه اتفاقی نیفتاده است. با این فکر که این مشکل ما نیست در واقع داریم به ان دیگری ها خیانت می کنیم. و نمیدانم ایا اصلا این مسئله راه حلی دارد یا نه . اما انچه متوجهش نیستم این است که با چنین مرزبندی هایی داریم خودمان را هم گول میزنیم با این کار در واقع خودمان را در معرض این خطر قرار می دهیم که در شرایطی متفاوت ما تبدیل به آن دیگری شویم .
داستان بالکان رو به درستی نمی دونستم.. اما این کتاب تصویر خوبی از اتفاقات بعد از جنگ جهانی و بعد از اتمام کمونیست در یوگسلاوی به من داد. جنگ صرب ها، کروات ها ، اسلونی ها و بوسنی ها بر سر ملیت. و از هم پاشیدن یوگوسلاوی که تحت حاکمیت کمونیست یکی از بهترین های بلوک شرق در زمان جنگ سرد بود.
به شدت به علاقه مندان تاریخ توصیه می شود.
قبلا فک میکردم مرگ تن بدترین چیزی است که میتواند در جنگ اتفاق بیفتد. نمی دانستم که جدا شدن هویت فرد از بدنش بدتر از آن است. بی حسی و کرختی جان ادم ، نابودی پیش از مرگ، درد پیش از درد
Profile Image for Nariman.
166 reviews87 followers
July 23, 2018
دو هفته‌ست که این کتاب ذهنم رو مشغول کرده. تلخی بی‌امان روایت جنگ و فلاکت مردم عادی، وادارم می‌کرد تا بعد از هر چند فصل زمینش بگذارم و نفسی تازه کنم.
جملاتی که به دلم بنشینه کم نداشت، تعدادیشون رو هم حین خوندن وارد کردم، ولی جمله‌ای که بیشتر از همه تنم رو لرزوند، روایت جماعتی بود که ساکت و خاموش توی کوپهٔ قطار نشسته بودن و هیچ کسی چیزی نمی‌گفت. نویسنده قلم‌فرسایی می‌کنه که خب اگه قرار بود حرفی زده بشه چی میگفتن؟ ممکن بود یکیشون موقع رد شدن از جنگل‌های سرسبز اسلوونی، برگرده بگه تا همین چند روز پیش، اینجا کشور من هم بود
Profile Image for الهام.
Author 21 books42 followers
April 3, 2019
بالکان اکسپرس مجموعه‌ای از مقالاتی‌ست که ‎اسلاونکا دراکولیچ (نویسنده‌ی مشهور کروات) برای نشریات مختلف درباره‌ی جنگ فروپاشی یوگسلاوی نوشته، و به گفته‌ی خودش برای تبدیل کردن این مجموعه به کتاب متن‌های دیگری هم به آن‌ها اضافه کرده است. بیشتر متن‌ها شرح تجربیات خود او یا دوستان نزدیکش از زندگی در زمان این جنگ است و زبانی ساده و قصه‌گویانه دارد. برای آشنایی با تاریخ معاصر بالکان ‎کتاب خوبی است. البته به نظر من بهتر است آدم قبل از این کتاب "کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم" را بخواند تا حسی از دوران پیش از جنگ هم به دست بیاورد.
Displaying 1 - 30 of 125 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.