هرمز شهدادی متولد ۱۳۲۸ در شهر نائین است. وی که فارغالتحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران است، اواخر دهه ۵۰ به آمریکا مهاجرت کرد و تا درجه دکتری به تحصیلات خود ادامه داد و پس از آن مشغول به تدریس در دانشگاه ام آی تی شد. وی کارش را با شعر، نقد ادبی و ترجمه شروع کرد و در سال ۱۳۵۵ مجموعه داستان یک قصهٔ قدیمی را منتشر ساخت. او از لحاظ گرایشهای فکری و زیباییشناختی، پیوندی نزدیک با نویسندگان جنگ اصفهان دارد ولی هیچوقت آثارش در این مجله چاپ نشد. عمده شهرت او به خاطر نگارش رمان «شب هول» بوده که همواره جزو مهمترین رمانهای معاصر بهشمار میرود. در رمان «شب هول» که سال ۵۷ روانه بازار شد انگار ما با نویسندهای دیگر مواجه میشویم. فرم روایت و مضمون در این رمان به خودی خود گسترهای از زندگی تاریخی مردمان این سرزمین را روایت میکند، روایتی در بازه زمانی محدود (کمتر از یک شبانه روز) که در کلیت به تاریخ معاصر نقب میزند تا راوی چگونگی به وجود آمدن این شب و روزگار هولآمیز معاصر باشد، روایت جد پدری، پدر و راوی رمان در روزهای قبل از انقلاب ۱۳۵۷
مجموعه داستانی که شهدادی پیش از "شب هول " به چاپ رسانید. می شود گفت که تقریبا همه داستان ها با رمان شب هول متفاوت اند. در این جا با نثری سرراست، شسته و رفته و بدون پیچیدگی خاصی مواجه هستیم و عناصر وهم آلود و رمزآميز، حضوری چشمگیر و غالب در داستان ها دارند.
هر داستان با سرک کشیدن به درون افکار وهم آلود و تیره و تار یک شخصیت، سعی در ترسیم پرتره ای از وی دارد.
در این جا برعکس شب هول، با آن روایت تب دار و استعاری از اوضاع اجتماعی و سیاسی زمانه ی راوی مواجه نیستیم، و بیش تر داستان ها در زوایای تاریک شخصیت ها می گذرند.
با این وجود مي توان ردپاهايي از داستان های این مجموعه را در شب هول يافت؛ داستان انتقال یک بیمار از اصفهان به تهران(در "آه ای گیسوان سياه") و روایت طلبه ای که ارتداد پیشه می کند (در "اعتراف" ) و ...
هرمز شهدادی هر چند کم نوشت اما با همان دو کتابی که از او به جا ماند، نشان داد که زبان داستانهای او و همچنین جهان داستان های او خاص است، کاش سبک او توسط خودش یا دیگران ادامه پیدا میکرد تا به غنای رمان ایرانی افزوده میشد
داستانهائی که در این مجموعه گرد آمده اند حدیثِ نفسِ مالیخولیاییِ انسان هایی روان پریش است که با تغییرات جوی و تحت هدایتِ توهمات خود و بدون هیچ انگیزه ای، مرتکب قتل می شوند
شهدادی در این کتاب ـ برخلاف شب هول ــ تصویری از تحولات انسان و جامعهٔ ایرانی را بازتاب نمی دهد، ظاهرا هدف او از داستان نوشتن در این مجموعه، نفسِ داستان نوشتن است و نه القای یک مفهوم، لذا از مرجع بیرونی و اجتماعی در آن نشانی نیست و مشخص است که او فرم گرا و طرفدارِ پروپا قرصِ رمانِ نو است
کاش کسی از حال و روز امروزی او خبر داشت و علتِ سکوتِ قلمی او را جویا می شد - شاید هوسِ سالینجر بودن به سرش زده است - خدا نکند به سرنوشتِ قهرمانِ خودش در داستان پلنگ دچار شده باشد
ازمتن کتاب : هر شب پس از خاموش کردن تلویزیونهای مدار بستهٔ کتابخانه و بستن در ورودی و استفاده از کلید مخصوص آقای رئیس به موزه کتابها می رفتم این کار ها بارها تکرار شد و هر بار کتابی را که از موزه بیرون می آوردم و در مستراح، رختخواب و مکانهای خلوت دیگری مانند آنها می خواندم، با دقت بسیار بر سر جایش می گذاشتم ایکاش من که خطر کرده بودم و به موزه رفته بودم، به جای کتابهای داستان، کتابهای علمی می خواندم و زندگی سعادتمندانهٔ خود را به مخاطره نمی انداختم خواندن کتابهای داستان به خلاف اراده ام، و حتی علیرغم تلاش مداومم برای حفظ ظاهر، موجب تغییرات آشکاری در رفتارم شد و زندگی ام را برآشفت
از هرمز شهدادی پیشتر شب هول رو نصفه خونده بودم و این روزها مدام درگیرم که کی فرصت میشه بشینم سر اون روایت بینظیر سیال ذهن و منسجم بخونمش. توی این مجموعهداستان که گویا اولین کار منتشر شده از شهدادی بوده هم برجستگی تکنیک سیال ذهن توی روایتها مشهوده و تک داستانی داره به نام «آه ای گیسوان سیاه» که کلا به این شیوه روایت میشه- البته سادهتر و قابل تمییز- با تکیه بر دو مقطع زمانی که به طور همزمان شرح داده میشن که من واقعا دوستش داشتم و میدونم جزو داستانهایی میشه که هرگز فراموش نخواهم کرد. البته داستان «اعتراف» هم بهشدت جذاب بود و «خسوف» هم. زاویه دید تموم داستانا به جز اینی که ذکرش رفت اول شخصن با تنوع لحن جالبی که دارن. البته توی بعضی داستانا تغییر زاویه دید هست و گاهی از دو زاویه دید اول شخص و سوم شخص استفاده کرده. چیزی که این مجموعه رو قدرتمند میکنه تنوع موضوعیشه. این نشون میده که نویسنده ذهن منحصربهفردی داشته که بتونه داستانهایی انقدر متفاوت بنویسه. اگه بخوام دستهبندیشون کنم که ممکنه اشتباه هم بکنم ولی چنین چیزی میشه: یک قصهی قدیمی: رئالیستیه. داستان داستانسرای عصر ما: سوررئالیستیه(؟). پلنگ: رئالیسم جادویی به حساب میاد. خسوف: رئالیستیه ولی به خاطر ذهنیت و باور شخصیت روی مرز رئالیسم جادویی هم قرار میگیره. اعتراف: تاریخیه. آه ای گیسوان سیاه: رئالیستیه. یک روایت ساده: سوررئالیستیه(؟). به خدا آدم دلش میگیره: رئالیستیای که روی مرز رئالیسم جادویی قرار میگیره.
این داستان آخر نمیدونم چرا ولی منو یاد داستانهای گلشیری میانداخت و درونمایههاش. درستش اینه که بگم واقعا صددرصد نمیشه این دستهبندی رو درست دونست؛ صرفاً برای نشون دادن تنوعش به این شکل گفتم. میخواستم تاکید کنم که چه در انتخاب موضوع و درونمایه و چه در شخصیتپردازی و پرداخت نثر به تبع این تنوع، با داستانهای متفاوتی روبهرویین که هر کدوم جایگاه خودشون رو توی ذهنتون پیدا میکنن و چنین قلمی امروزه کمیابه اونم در قالب یک مجموعهداستان.
خون مرا با او یگانه میکرد. و چون ما یگانه میشدیم، دیگر منی نبود که در تبوتاب تحمل حضور و آگاهی از حضور او باشد. حضور او که به همراه خود حضور همهی جهان، همهی سرنوشت، و همهی آدمیان را داشت.
.. به دردش احتیاج داشت... درد درِ دنیایی را به رویش باز کرده بود که پیشتر نمیشناخت. درد یا مرگ؟ هرچه بود این رهایی، این بودن در میانِ سایرِ اشیاء و مثلِ اشیاء بودن را نمیخواست از دست بدهد. چه نیازی به خدا داشت؟ اکنون میپذیرفت که همین است: موجودی ظریف و شکننده که باید منتظرِ لحظهای باشد که درهم خُرد خواهد شد. وقتی اینرا پذیرفت، از همهکس و همهچیز جدا شد...
یک قصه قدیمی با حساب کردن خودش 8 داستان کوتاه است که هرمز شهدادی نوشته. محتوا و درون مایه از غم تعارض و ناهماهنگی و بیگانگی میگوید و تمام داستان ها روایت یک بیگانه از جامع است. داستان خسوف و پلنگ تقریبا یک درون مایه دارند و اعتراف و به خدا آدم دلش میگیرد یک درون مایه و داستانسرا و یک روایت ساده شبیه بهم و یک قصه قدیمی و آه ای گیسوان سیاه نیز به طوری مضامینی شبیه بهم داشتند. این داستان یک درد انسان بودن را از زاویه های مختلف بیان کردند. داستان پلنگ و خسوف رو خیلی درک نکردم و به درستی هم متوجه مفهوم نشدم اما با بقیه داستان ها خیلی همزاد پنداری کردم. و خوانش کتاب خالی از لطف نبود و لذت بردم.
از هرمز شهدادی چیزی نخوانده بودم. شب هول البته سالهاست در لیست میخواهم بخوانمهایم گیر کرده. حالا بیشتر میل دارم تا رمان و داستانهای شهدادی را بخوانم. بازتاب لحن ذهن او در مجموعه داستان کوتاه «یک قصه قدیمی» به خلق داستانهایی مرموز و شعرگونه از زبان اقلیتهایی بیصدا یا حتی اکثریتی که نمیخواهم صدایی از آنها به گوشم برسد، منجر شده بود. قلم او گیرا و راوی است و سبب میشود منِ خواننده به طرز مطلوبی در داستانهایش حل شوم و حتی پس از پایان هر قصه، جهان روایت را در درون خودم حمل کنم. «یک قصه قدیمی»، ساده، پیشرو و به یاد ماندنی است.