قصه های مجموعه کتاب کوچه، ابراهیم ادهم یا پیر پاره دوز، اجل، ایاز و سلطان محمود، آقا روباه، ای همچنین و همچون، بابا خارکن، باد آورده را باد می برد، بخت، بدترین بنده خدا، بز زنگوله پا، بزن بابا بزن بابا چه خوب می زنی بابا، بزی، بشکن و بالا بنداز، بکوب بکوب همونه که دیدی ، بلبل سرگشته، بوعلی، بهلول و قاضی القضات بغداد، بی بی نگار و میرزا خسته و خمار، میرزا مست و خمار و بی بی مهر نگار، بی همزبانی، پسر تاجرباشی، پیر زن، پینه دوز و شاه عباس، تنبل، تیس تیس مدسینا، جستیک نخودی، چل گزه مو، چوپان در صحرا چه دیدی، خاله سوسکه، خان ناظر، خرسه ، سفره ابوالفضل، صنار جیگرگ سفره قلمکار، علی بونه گیر و فاطمه اره ، قاطر و آفتابه، گل خندان، سفره بی بی حور و بی بی نور، لجباز، عروس و مادر شوهر، ماه پیشانی، مرغ تخم طلائی، ملک جمشید و کره بادی، میم نخودک، یک بار جستی ملخک، یک کلاغ و چهل کلاغ
احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، مترجم و از بنیانگذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛.زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ به سبب فعالیتهای سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم میزند. شهرت اصلی شاملو به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر منثور شناخته میشود. شاملو در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما برای نخستین بار در شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و سبک دیگری را در شعر معاصر فارسی شکل داد. شاملو علاوه بر شعر، فعالیتهایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران میباشد. آثار وی به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی∗ ترجمه شدهاند. شاملو از سال ۱۳۳۱ به مدت دو سال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود. شاملو در زندگی خانوادگی نیز زندگی پر فراز و نشیبی داشت ابتدا با اشرف الملوک اسلامیه در سال ۱۳۲۶ ازدواج کرد. اشرف الملوک همدم روزهای آغازین فعالیت هنری شاملو بود. ده سال بعد در ۱۳۳۶ که شاملو برای کسی شدن خیز برداشت اشرف را طلاق داد و با طوسی حائری که زنی فرهیخته و زبان دان و ثروتمند بود ازدواج کرد. طوسی کمک زیادی به فرهیخته شدن و مشهور شدن شاملو کرد. با ثروت و فداکاری خود در ترک اعتیاد به احمد کمک کرد و با زبان دانی خود کاری کرد تا شاملو به عنوان مترجم شناخته شود. پنج سالی از این ازدواج گذشت و شاملو طوسی را هم طلاق داد. ابراهیم گلستان مدعی شده این کار با بالا کشیدن خانه و ثروت طوسی حائری همراه بوده است. در سال ۱۳۴۳ شاملو بار دیگری ازدواج کرد، اینبار با آیدا سرکیسیان دختری ارمنی که چهارده سال از او جوانتر بود و تا آخر همدم روزهای پیری شاملو بود. همچنین آیدا به جز پرستاری، به شاملو در نگارش کارهای پژوهشی اش کمک می کرد
همچنین شاملو برخلاف اکثر شاعران ایرانی ارتباط خوبی با سفارت خانه های خارجی داشت. «نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷، از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای احمد شاملو ترتیب داده شد. احمد شاملو پس از تحمل سالها رنج و بیماری، در تاریخ 2 مرداد 1379 درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شدهاست.
Ahmad Shamlou (Persian pronunciation: [æhˈmæd(-e) ʃˈɒːmluː], also known under his pen name A. Bamdad (Persian: ا. بامداد)) (December 12, 1925 – July 24, 2000) was a Persian poet, writer, and journalist. Shamlou is arguably the most influential poet of modern Iran. His initial poetry was influenced by and in the tradition of Nima Youshij. Shamlou's poetry is complex, yet his imagery, which contributes significantly to the intensity of his poems, is simple. As the base, he uses the traditional imagery familiar to his Iranian audience through the works of Persian masters like Hafiz and Omar Khayyám. For infrastructure and impact, he uses a kind of everyday imagery in which personified oxymoronic elements are spiked with an unreal combination of the abstract and the concrete thus far unprecedented in Persian poetry, which distressed some of the admirers of more traditional poetry. Shamlou has translated extensively from French to Persian and his own works are also translated into a number of languages. He has also written a number of plays, edited the works of major classical Persian poets, especially Hafiz. His thirteen-volume Ketab-e Koucheh (The Book of Alley) is a major contribution in understanding the Iranian folklore beliefs and language. He also writes fiction and Screenplays, contributing to children’s literature, and journalism.
این کتاب شامل مجموعه ارزشمندی از داستانهای عامیانه فارسی هست، که توسط شاملو و همسرش آیدا جمعآوری شدند. در انتهای بعضی از داستانها به کتابهای دیگهای مثل ‘کاوشی در امثال و حکم فارسی’، ‘افسانههای کهن ایرانی’ و ‘عجایب المخلوقات’ ارجاع داده شده؛ همینطور گاهی برای یک داستان چندین روایت مختلف از منبعهای متفاوت آورده شده. داستانها از دو جهت جذاب هستند، اول درونمایه اونها که اکثرا فرایواقعیت هستند و بهخوبی بیانگر اعتقادات عامیانه مردم کشورمون؛ و دوم اینکه قصهها سرشار از کلمهها و عبارتهای شیرین و اصیل و عامیانهای هستند که کمکم روبه فراموشی هستند. شباهت خیلی از داستانها با نمونههای ادبیات فولکلور غربی هم جالب بود و بنظر میاد حتی تحقیقات دانشگاهی راجعبه این شباهتها صورت گرفته؛ برای مثال داستانهای ماهپیشونی و سیندرلا شباهت زیادی دارند، و در عین حال ماهپیشونی نسخه خیلی کاملتری هست. خوندن مقدمه شاملو هم خالی از لطف نیست: «درآوردن این قصهها در حقیقت ادای دین من و او به بچههای بیشناسنامه و ویلان و سیلان ایرانی و پدرومادرهاشان که در اینور و آنور دنیا به این وضع غمانگیز با اضمحلال زبان و هویت ملیشان دست به گریبانند…»
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخهای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. در حال مستأصل شد... از دور بقعه امامزادهای را دید و گفت: ای امام زاده گلهام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم. قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت. گفت: ای امام زاده خدا راضی نمیشود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم... قدری پایینتر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری میکنی؟ آنهار ا خودم نگهداری میکنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو میدهم. وقتی کمی پایینتر آمد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمیشود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد. وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: چه کشکی چه پشمی؟ حالا ما یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.
سال اول راهنماهی بودم این کتاب شده بود همدم شبهای من. قضه هاش و طنزهایی که در ادبیات کوچه و بازار ایران وجود داره به شدت زیبا در این کتاب بیان شده. یک بار گمش کردم و برای خرید دوباره این کتاب دو ساعت منتظر بودم که فروشنده کتابفروشی رشد اهواز بره و انبارش این کتاب رو پیدا کنه و بیاره