آنجا ايستاده بود و از زير چتر و پشت دانههای برف عابرهای آخر هفته را تماشا میكرد. به صدای خندههايی كه شادی برف درست كرده بود گوش میداد. و تا پايين خيابان را پر از شور روزی بیپايان میديد. كاش محيا زود برسد. فكر كرد حالا او و محيا قرار است تمام اين زمستان روی برفها قدم بزنند، صبحهای زود كنار سنترال پارك بدوند، و مثل بعضی وقتها محيا بیهوا به چيزی بخندد و او كه نمی داند خودش از چی خندهاش گرفته خيره در آن چشمها بپرسد چی شده. از ظلمت زندگی كم نشده بود، فقط شايد كيفيتش با قبل فرق داشت، اما او و محيا میتوانستند در تاريكترين قسمتهای زندگی همديگر خوشحالترين آدمها باشند؛ و مگر آدم ديگر چه میخواهد؟
کتاب شهرهای گمشده داستانی متفاوت و روایتی نه چندان دلچسب داره. داستان در مورد دختری به اسم محیا ست با پیشینهی مذهبی و حال سیاسی که تو آمریکا زندگی میکنه و زندگی پر پیچ و خمی داشته. داستان میتونست به یه رمان تازه و خلاقانهی ایرانی تبدیل بشه اما نوع روایت در کنار موضوعی که ما ایرانیا ازش لبریز و خستهایم (سیاست، ارتباط ایران و آمریکا، جاسوسی و مسائلی از این دست) باعث شد ذهنم با خستگی خودش رو دنبال واژهها بکشونه. مهمترین علتش خط داستانی بیانسجام، پراکنده و در حاشیه بود. شاید اگر داستان منسجمی داشت و در کنارش یه سری مسائل سیاسی مطرح میشد تا این حد برام آزاردهنده نمیشد. به خط داستانی نسبتا ضعیف، این رو هم اضافه کنیم که خواننده میبایست از قبل یک سری اطلاعات سیاسی نسبتا خوب میداشت تا معنی بعضی اصطلاحات، جریانها و قسمتها رو متوجه بشه و داستان براش قابل فهم بشه. به نظرم بهتر بود نویسنده تو پاورقی هم که شده این اطلاعات رو به خواننده میداد. مشکل دیگهای که که به این پراکندگی و عدم انسجام دامن میزد این بود که هر فصل به نوعی از نگاه یکی از شخصیتهای داستان بود که اول هر فصل نه اسمی بود نه شمارهای که فصلها رو از هم مجزا کنه و من رو گیجتر میکرد. البته اینکه هر فصل از دید یک شخصیت بود امتیاز محسوب میشد و به شخصیتپردازی داستان کمک میکرد اما کاش اون مشکل رو نداشت تا مجبور نبودم اول هر فصل از خودم بپرسم خب الان راوی کیه؟ در مجموع میزان ابهام و پراکندگی به حدی بود که احساس میکردم دارم یه کار ترجمهای رو میخونم که چندان هم خوب ترجمه نشده، نه یک اثر ایرانی! با همهی اینها جسارت نویسنده و بازی با خط قرمزها رو تحسین میکنم و به احترام این جسارت یک ستاره بیشتر میدم. امیدوارم تو کارهای بعدیشون این مسائل برطرف بشن. ---------- یادگاری از کتاب: خستهکننده است که توی لبخندشان باید دنبال هزار معنی بگردی. ... بعضی آدمها از سکوی پرتابشان حرف نمیزنند. ... همیشه از ترس سقوط کردن روی کفهی ضعف، به سختی و سنگدلی پناه میبرد. ... وحشتناک این است که در بینیازی دنبال ارضای نیازی بگردی که در تو مرده. ... هیچکس این همه بار را از گذشته نگه نمیدارد، بار چیزهایی که نه میشود با آنها زندگی کرد و نه میشود با آنها مرد. ... روابط صمیمی آدم را آسیبپذیرتر میکنند. ... چیزهای کوچکی هستند که وقتی بین مصیبتهای زندگی ظاهر میشوند، برای شکستن قفس سیاهی که آدم دور خودش ساخته کافیاند. ... هیچکس نیست که حتی یک بار خیال نکرده باشد با ابدیت آرامش پیدا میکند. ... زندگی عاشقانه کمکم به جای شورِ حال، تبدیل میشود به نگرانی روز نیامده و حسرت روز رفته و همه چیز از هم میپاشد. ... آدمها یا از تنهایی دست به کارهای عجیب میزنند یا از نفرت. و گاهی از هر دو.
بالاخره بعد از مدتها یه رمان ایرانی تازه باکیفیت. داستان پرکشش، شخصیتهای پرداختهشده و چند بعدی، سرعت تند روایت و از همه مهمتر جسارت انتخاب سوژهای کاملا روی لبهی خط قرمزها و تعبیهی موفقیتآمیز یه داستان معمایی با این سوژه بدون افتادن تو دام شعارهای خستهکننده یا سیاه و سفید کردن طرفین. حتی احتیاطی هم از طرف نویسنده برای راضی نگه داشتن همه با سیاست نعل و میخ دیده نمیشه درحالی که در نهایت هم بهانهای برای برخوردن به کسی نداده. البته متاسفانه تا چند ده صفحهی اول خواننده متوجه هیچکدوم اینها نمیشه و به نظرش میاد بمباران تمام خبرهایی که صبح تا در شب میخواد ازشون فرار کنه مستقیم وارد اوقات فراغتش شدن. در نتیجه فقط کسایی که خودشون علاقهمند به مباحث سیاسیان (مثل من) از اول داستان رو با اشتیاق دنبال میکنن و شاید داستان برای طیف زیادی حتی شانس ارائهی خودش رو هم پیدا نکنه. کتاب چند جا خواننده رو غافلگیر میکنه و شخصیتها در طول رمان فعالانه تغییر میکنن و حتی دگردیسی دارن (البته برای رمانی در این سطح پایانش زیادی قابل پیشبینی بود و ایدهی چاپ کتابی به همین اسم توی خود کتاب جزو معدود کلیشههای گلدرشتی بود که با بقیهی سبک نمیخوند). تسلط نویسنده به فضاهای فرهنگی مختلف قابل تحسینه. از دختر بزرگشده تو خانوادهی روحانی گرفته تا کارتنخواب پسکوچههای نیویورک، مخاطب به اندازهی کافی دربارهی شخصیتها توجیه میشه که بتونه باهاشون همراه شه و تصمیماتِ حتی غیرمعمولشون رو درک کنه. تقریبا همهی نقشهای اصلی داستان آدمهایی خاکستریاند با اینکه دارند تو سیاهترین حرفهای که به ذهن کسی میرسه کار میکنن و همین فرصت ملامت کردن رو از خواننده میگیره و باز برای دونستن عاقبتشون ایجاد کنجکاوی میکنه. یک نکتهی شخصی هم برای من حس عجیبی بود با خوندن اتفاقات تا این حد معاصر توی یک رمان بهم دست میداد. سوژه تا وقتی توی سایت و روزنامه بحث میشه هنوز خبره ولی وقتی وارد ادبیات شد انگار باور میکنی که جزئی از تاریخ شده. بنابراین اگر قبلا داستانی تو فضای مشروطه یا کودتا والخ خوندید و پیش خودتون فکر کردید «یعنی زندگی کردن تو اون دوران چه حسی داشت؟»، این کتاب تا حدی اون حس رو برآورده میکنه: حس شاهد و حاضر بودن تو لحظههای تاریخی..
کتاب خواندن با این همه فضای مجازی و مشغولیات غیر کاغذی واقعا سخت شده است. امشب کتاب خواندنی شهرهای گمشده را تمام کردم. هروقت که بخشی از آن را تمام می کردم، تا مدتی شخصیت های پیچیده داستان همراهم بودند و در فکرشان. اصلا از ترکییب سیاست و رمان خیلی لذت می برم. کتاب شهرهای گمشده ماجرای دختر جسور ایرانی است با شخصیت حیرت انگیز و خشک که برای ویکی لیکس کار می کند و درگیر آشنایی با یک شخصیت مرموز مشاور امنیتی آمریکایی می شود ودنبال امام جماعت مسجد نیویورک است. خیلی شخصیت هایش پیچیده است و جذاب. و نکته مهم اینکه شهرهارا با چهره های منفی اش ترسیم کرده است. وقایعی مثل درگیر بودن ایران در سوریه و هک کردن سایتهای ایرانی ومسایل خاورمیانه هم در داستان شکل می گیرد. به شدت خواندنی است. محیا قوامیان شخصیت اصلی داستان بر خاسته از یک خانواده روحانی ایرانی است که شخصیت و حالت های شخصی اش کلا در کتاب نادیده گرفته شده. نویسنده کتاب آیدا مرادی آهنی است که در خلق این کتاب خیلی اطلاعات گسترده را کنار هم چیده است. و نشرکتاب سده آن را در همین سال ۹۶ منتشر کرده. کتاب بخوانیم و به دیگران هم خواندنمان را توضیح بدهیم.
ایده قصه جسورانه بود. اما انقدر فضا مبهم بود که واقعا موندن با داستان سخت بود. اول فکر کردم ایراد از نثره (که واقعا نثر احتیاج به ویراستاری زیادی داشت) اما بعد متوجه شدم مبهم گویی به نویسنده کمک میکنه که این شرایط رو قابل باور کنه. داستان به نظرم تحت تاثیر سریال مستر روبات، و دختری با تتوی اژدها نوشته شده بود. جدا از این به نظرم وقتی اسامی انگلیسی انقد تو قصه ای زیاده نویسنده بد نیست یه پانویسی هم بده. چه حالا لاتین اون اسم چه توضیح.
به ماجراهای پیچیده علاقه دارید؟ به داستانهایی که شخصیت در آن با اتفاقات بسیار روبهرو میشود تمایل بیشتری دارد؟ شخصیتهایی را که تلاش میکنند تا زندگی خود را بسازند، بیشتر از شخصیتهای منفعل دوست دارید؟ رمانهایی که در آن ماجراهای زیادی در جریان است و خواننده باید حواسش را جمع کند تا بتواند سر از کار اتفاقات و شخصیتها در بیاورد برایتان جذابتر است؟ تمام اینها را میتوانید در کتابی که در ادامه این یادداشت معرفی میشود پیدا کنید.
برای اینکه اذیتتان نکرده باشم اول میخواهم اسم کتاب را بگویم تا خیالتان راحت باشد و اگر حوصله ندارید تا انتها همراه این یادداشت باشید لااقل نام کتاب را بدانید. «شهرهای گمشده» اثر آیدا مرادی آهنی اثری است که میخواهم در این یادداشت به شما معرفی کنم.
این رمان خیلی بیشتر از آن چیزهایی که در پاراگراف اول توضیح دادم، حرف دارد و به عبارتی یک اتفاق متفاوت در فضای داستانهای فارسی طی سالهای اخیر محسوب میشود. داستانهایی که اغلب حدیث نفس است و نویسنده هیچ کنش یا واکنشی را نتوانسته در رمانش ایجاد کند و فراز و فرود آنچنانی ندارد و خواننده را خسته میکند. اما در «شهرهای گمشده» قرار نیست با یک رمان ساده روبهرو شوید که یک شخصیت از تنهایی خود حرف بزند و تکگویی بخوانید.
شخصیتهایی که هرکدام به تنهایی ظرفیت ساخت رمانهایی که این سالها مرسوم شده را دارند ولی نویسنده این کتاب همه آنها را کنار هم قرار داده و یک اثر محکم و جذاب ساخته تا خواننده خود را شگفتزده کند. محیا قوامیان، استیو مارنو، رایان لوگان، مردیت استون، سیداحمد نوری، نیرو و ... کلی شخصیت دیگر که هرکدام قصهای دارند و میتوانند به تنهایی بار یک اثر داستانی معمولی که این روزها فراوان شدهاند را بر دوش بکشند. از این حیث باید بگویم خرده روایتها و داستانهای فرعی مرتبط با شخصیتها آنقدر جذاب است که گاهی خواننده را از عالم قصه اصلی دور میکند و وارد دنیای تازهای میکند. اما نقطه قوت این کتاب برخلاف آثاری که شخصیتهای متعدد دارد این است که نویسنده به خاطر روایت قصههای فرعی هیچگاه از قصه اصلی دور نشده است. او حتی قصهها و شخصیتهای فرعی را در خدمت داستان اصلی قرار داده و به همین خاطر خواننده حس نمیکند که این داستانها و شخصیتها بیهوده در دل داستان کاشته شده است و کارکرد روشنی ندارند. مرادی آهنی به دقت قصهها و شخصیتها را وارد میکند و از صحنه بیرون میبرد تا هرکدام در پازل قصه اصلی نقششان را بدانند و خواننده نیز بداند که مشغول خواندن یک روایت فرعی است که قرار است ب�� پیشرفت قصه اصلی کمک کند.
فضاسازی یکی از اصلیترین نقاط قوت این رمان است. من نمیدانم نویسنده این اثر جغرافیای نیویورک را درک کرده یا خیر ولی هرچه هست آنقدر با جزئیات این شهر را توصیف میکند که خواننده خود را در کوچه پس کوچههای نیویورک میبیند و با محیا قوامیان و دیگر شخصیتها در این شهر قدم میزند. او در این بخش هم مجذوب شهر و جغرافیا نشده و تنها از آن به عنوان عنصری برای باز کردن قصه و طرح مسائل شخصیتهایش استفاده کرده است. محلههای مختلف و مختصات آنها اعم از ویژگی جمعیتی و بافت فرهنگی و سر و شکل محلات اعم از ساختمانها و ... نکاتی است که در فضاسازی «شهرهای گمشده» پررنگ است.
نویسنده در این اثر چیزی که قرار نبوده به داستانش کمک کند را وارد نکرده است. به عبارتی اگر دیالوگی در جایی نوشته نشده یا ماجرای دو شخصیت ادامهاش روایت نشده در واقع نیازی به طرح شدن آن نبوده و نویسنده این نکات را با وسواس بسیار زیادی در کتابش لحاظ کرده تا اثری دقیق و درست را شاهد باشیم. به عبارتی حین خواندن این اثر احساس میکنیم مشغول تماشای یک فیلم خوشساخت هستیم و حتی در مقاطعی احساس میکردم که میشود این کتاب را بدون دستکاری کردن تبدیل به یک اثر سینمایی کرد.
نویسنده رمان «شهرهای گمشده» سراغ یکی از مسائل روز رفته است. او در حالی که مشغول روایت شخصیت محیا قوامیان است اما در کنار آن یکی از مهمترین مسائل سالهای اخیر را نیز در اثرش طرح کرده است. مقوله گروههای تکفیری و جنگ در کشورهای همسایه ایران در کنار ماجرای برجام، دو ماجرایی است که در کتاب ردپای آنها دیده میشود. نویسنده در واقع تلاش کرده تا نشان دهد ریشه جریانهای تکفیری در در منطقه در دلارهای سعودی و اسلحههای آمریکایی است و به خوبی بدون شعار دادن این مسئله را در کتابش در آورده است. اثری که خواننده به هیچوجه حس شعاری بودن از آن برداشت نمیکند و این مهمترین برجستگی این اثر بهشمار میرود.
در جایجای کتاب شاهد تسلط نویسنده هستیم که همه اینها سبب میشود با اثری پویا و زنده روبهرو باشیم که خواننده را در موقعیتی باورنکردنی قرار میدهد.
دختری فارغ التحصیل دانشگاه شریف که به دنبال آشنایی و توصیه فردی به استخدام شرکتی در نیویورک درمی آید . زندگی او پس ازاخراج ازآن شرکت وهمکاری با "ویکی لیکس " دچاردگرگونی هایی می شود .ارتباطاتی با شخصیتهایی رنگارنگ پیدامیکند . مشاور سازمان سیا ، روحانی جهادگرو پسرانش ، دگرباشان ، زنی آمریکایی معتقد ازفرقه های مذهبی..خوداونیز سابقه خانوادگی سرراست و عادی ندارد وتقریبا" خودرابه سرنوشت سپرده است . شخصیتهای داستان خوشبختانه سیاه و سفید نیستند وقهرمان داستان هم درمعرض دائمی اتفاقات ، اشتباهات وقضاوتهای خود ودیگران است . درکّل اشتباهات و اشکالات نقش مهمی درکتاب دارند . درزمانه استیلای فضای مجازی وسرعت ارتباطاتِ درست و نادرست ، نتیجه ارتباطات انسانها وبرخورد فرهنگها هم غالبا" متفاوت و حتی متضاد ازانگیزه های اولیه فاعلان آن رقم خواهد خورد.به قول ما آذریها شکرمیکاری و نمک درومیکنی . بازیچه قرارگرفتن توسط انواع قدرتهای مالی ، ایدئولوژیک و..هم که به جای خود . به تصّورمن لزومی برانطباق اتفاقات آن با واقعیت نیست . این داستان میتواند تخّیلی یا واقعی باشد ولی نسبت به کتابهایی که این سالها چاپ می شود متفاوت است . اگربه ظن خودم ، ساختگی بودن را بپذیرم ، رگه هایی ازارتباطات ازنوع فیلمها و سریالهای رایج جاسوسی ، سیاسی آمریکایی درآن دیدم . ازاشکالات کتاب اصرار درارائه اطلاعات پراکنده وزیاد وفاضلانه است واگرمیانه خوبی با سیاست های روزنداشته باشید اصلا" برایتان جالب نخواهد بود. ازنظرادبی خوشخوان و بعضا" دارای قطعات زیبایی است . اگر توضیحات اضافی کتاب مثل اختصاص فصلی به تاریخچه فرقه ای مذهبی درآمریکا درآن کمتربودیا نبود خوشخوان ترمی شد. " چراحتما" باید ازآرزوهایش سیلی بخورد تا بفهمد چقدربچگانه بوده اند ؟ چرا هیچوقت پشت آرزوهای او شهودیا معجزه ای وجودنداشت ؟ " ... این سوال غالبا" برای من هم مطرح است :)
کتاب پرمدعایی بود. گندهگویی زیاد داشت. با مبهم گویی سعی میکرد وزین و جدی جلوه کنه. ایراد زبان داشت. بعضی وقتها شبیه ترجمهای ضعیف به نظر میآمد. بود و نبود همه آدمهاش یکی بود. بخش زیادی از گفتگوها و کارهای آدمهای کتاب را اصلا نفهمیدم. هیچ کدام باورکردنی نبودند. نویسنده تا تونسته بود اسم ردیف کرده بود. کتاب گلف روی باروت را دوست داشتم اما این یکی خیلی بد بود. باز جای خوشحالی است که صددرصد هالیوودی تمام نشد. با خلق کاراکتری مثل محیا خواسته بود قهرمان بایرونی خلق کنه؟ تاکیدش روی یهودی بودن محیا چه کارکردی داشت؟
شهرهای گمشده رمانی که نویسنده ای ایرانی و خوش ذوق دارد. بارزترین مشخصهی کتاب موضوع تازهی آن است. موقعیت زمانی کتاب تاریخی معاصر است که آن را به یاد میآوریم، همین چند سال پیش که برجام تصویب شد و خاور میانه ملتهب بود. شخصیتها متنوعند؛ مشاور و تحلیلگر اتفاقات خاورمیانه، دختر ایرانی جاسوسس شرکت خصوصی انتقال اطلاعات و همکار هندی انگلیسیاش! زنی با باورهای عجیب مذهبی، سرهنگ بازنشستهی ارتش با تمایلات همجنسخواهانه. حالا تمام این داستان التهابات خاورمیانه و کشورهای عربی و ایران و آمریکا را با این شخصیتها بگذارید در شهر پر داستان و رنگارنگ نیویورک! راستش را بخواهید اولش میخواستم امتیاز (۲) به این کتاب بدهم و به همهي دلایلی که بالا گفتم یک ستاره بیشتر دادم. به دلیل جسارت نویسنده در انتخاب کردن مکان و زمان و شخصیتهای پرریسک. آیدا مرادی آهنی موضوعی را انتخاب کرده که پرورش دادنش سخت است. او در این راستا همهی تلاشش را هم کرده است. برای تلاش او بسیار احترام قایلم زیرا از قضا قلم به نسبت خوبی هم دارد اما این وسط دست اندازهایی باعث میشد نتوانم از این رمان لذت کافی را ببرم. شبکهی پیچیدهای از روابط میان آدمها در این داستان وجود دارد، اگر تعداد زیادی از این روابط را حذف کنیم به بدنهی داستان آسیبی وارد نمیشود، حتی حضور داشتن تعدادی از این آدمها انقدری خوب پرداخت نشده است که در حد داستانی فرعی بتوان از آن لذت برد. برای مثال داستان پارسا ثابت و محیا یا داستان راسل لوگان میتوانست موجزتر اما موثرتر گفته شود. در کنار این روابط میان شخصیتهایی مثل محیا و استیو، استیو و مردیت استون، نیرو و محیا همه اینها جذابیت بالایی داشتند و تا حدودی به خوبی پرداخت شده بودند. گاهی نویسنده درست در دل روایت گری داستانش توصیفات و استعارههایی را به کار میبرد که مثل وصل ناجوری بر بدنه قصه بودند. نویسنده میخواست حس خودش به موقعیت را در قالب جملههایی به داستان شخصیتها متصل کند اما در عوض چند خطی از پندی اخلاقی یا واگویههای ذهنی بیشتر باقی نگذاشته بود. مانند همین واگویههایی که از کتابها در شبکههای اجتماعی میگذارند و کتاب را با آن معرفی میکنند و همه برایش به به و چه چه میکنند. جاهایی از متن متن روایت سنگین میشد مثل اینکه کتاب به درستی ویرایش نشده باشد یا اینکه نویسنده وقت کافی برای این نگذاشته باشد که ببیند آیا جمله بهتری برای بیان آن چیزی که در ذهنش هست وجود دارد یا نه؟ با همه این ایرادها جوهرهای از شجاعت و ذهن خیالپرداز درکتاب شهرهای گمشده بود که آن را پسندیدم، جوهرهای که باید بیشتر از این در قلم نویسندگانمان بیدار شود.
شخصیت ها با این میزان تنوع و رنگ و ترکیب واقعا آدم رو حیرتزده میکنن. شخصیت نیرو یکی از اونایی بود که شاید هر نویسنده ای از کنارش می گذشت اما اینجا خیلی دقیق و مستقل روایت شده و چه رابطه جالبی بر مبنای دوستی و نفرت با شخصیت اصلی داره. کلا تناقض در حوادث و شخصیت ها و روابطشون خیلی دقیق چیده شده و جای خسته نباشید داره.
مدتها بود که رمان بلند از نویسنده ی معاصر ایرانی نخونده بودم و تجربم از داستانهای روز ایرانی محدود میشد به داستانهای کوتاه مجلات. این کتاب رو به توصیه یک دوست گرفتم و واقعا از خوندنش لذت بردم. کتاب شهرهای گمشده داستان زندگی دختری از خونواده روحانیه که برای ادامه تحصیل و کار به امریکا میره و اونجا به واسطه کار در یک شرکت، درگیر مسائل سیاسی میشه که اون رو از مسیر و هدف اصلیش دور میکنه و مجبور میشه مسیر جدیدی رو پیش بگیره. نثر کتاب بسیار منسجم با استعاره و تمثیلای به جا و نحوه روایت پرکششه. نویسنده تسلط خیلی خوبی به فضاهای فرهنگی و سیاسی مکان های مختلف داره و با وجود طیف گسترده از افراد با زوایای دید گوناگون،همگی به درستی پرورده شدن و باورپذیرو ملموسن.به راحتی میشه احساساتشون رو درک کرد. حتی عقاید افراطی افراد متعصب که به وضوح در کشور خودمون دیدیم و حس کردیم. زاویه دید سیاسی کتاب بر خلاف توقعم اصلا جانب دارانه و حمایتگرانه نیست و نویسنده از نظر من تلاشی در جهت راضی نگه داشتن هیچ گروهی نکرده.
ابتدای کتاب خیلی همه چی پراکنده بود و انسجام نداشت و خیلی طول کش��د تا کتاب برام کمی جذاب شد. خیلی از کتابهایی که تا حالا خوندم شروع پیچیدهای داشتند اما خیلی سریع خط داستان دستم اومده اما این کتاب احتمالا به علت اینکه یک دفعه همون اول کتاب با حجم زیادی از اطلاعات و آدما روبرو شدم واسم خیلی گیج کننده بود. از اواسط کتاب کمی برام جذاب شد و این یک نکته منفی بود به نظر من. خیلیها اگه همون اول جذب داستان نشن رهاش میکنند. نکته منفی دیگه اینکه اگر اطلاعات سیاسی نسبتا خوبی نداشته باشین خوندن این کتاب سخت تر میشه چون در پاورقی هیچ توضیحی برای اسم شخصیتها و نهادها و ... داده نشده و اگر اطلاعاتی از پیش نداشته باشین باید دائما در حین کتاب در حال سرچ باشین. در کل موضوع داستان یک موضوع جدید و جالبی بود اما میتونست بهتر از این روایت بشه.
کتاب رو که شروع کردم خیلی کند پیش میرفتم. شاید بهخاطر عدم علاقه به موضوعهای سیاسی بود یا سبک متفاوت کتاب. اینکه هرفصل راوی خودش رو داره و فصل بعدی رو کس دیگری روایت میکنه، تا ثلث کتاب کمی گیجکنندهس اما بعد از اون برای من خیلی جذاب میشد؛ بهطوری که میتونم جزء نقاط مثبت کتاب بنویسم. تسلط نویسنده روی تک تک شخصیتها، مکانها، فضاهای مختلف و هرچیز غیرروزمرهی یک ایرانی که درون کتاب توصیف میشه خیلی عالیه؛ شاید بعضی وقتها شک میکنی که واقعا شهرهای گمشده رمان ایرانی باشه. آیدا مرادی آهنی با زیرکی خیلی خوبی قسمتهای مختلف عاشقانه رو توصیف میکنه. برای رفتن از سکانسی به سکانس دیگه به قشنگی فضا رو عوض میکنه. اسامی شخصیتهای کتاب تا زمانی که تو ذهنم تکرار بشن کمی لابهلای کلمات گم میشدند و در نقشهای متفاوت مینشستن؛ «نیرو»، «نوری»، «مردیت»؛ حتی چندبار خودم با اعراب اشتباه خوندم. تنها چیزی که به نظرم جالب نیومد شخصیت رایان بود که همین کتاب رو توی داستان مینویسه و با اسم شهرهای گمشده توی لپتاپش سیو میکنه.
شهرهای گمشده رو هم دوست داشتم هم دوست نداشتم. موضوعات سیاسی/دینی هیچوقت مورد علاقه ام نبوده و نیست. اما به مرور که داستان شکل گرفت برام جذاب شد.اون رابطه عاشقانه یواش رو دوست داشتم. سید احمد نوری و نقشش تو داستان رو نپسندیدم و ترجیح دادم توجه مو بدم قسمت هایی که ازشون لذت میبرم. چیزی که جالب بود موضوعهای جدیدی بودن که استفاده میکرد. یه چیزایی بود که تو زندگی روزمره میبینیمشون. بمب گذاری.ترور. فعالیت های هسته ای وجود و و یه نکته مثبت دیگه این بود که تو این کتاب ما میتونستیم همه جنبه های یه اتفاق رو بدونیم. هر اتفاقی حداقل دو سمت داستان و دو دیدگاه داره. اینکه میتونستیم بفهمیم تو دل هرکدوم از شخصیت ها چی میگذره خوب بود. در کل از خوندنش راضی ام چون کتابی متفاوت تری با سلیقه ام خوندم.
داستان کتاب رو دوست داشتم داستان ادمهایی که ایمان و وطنشون اونها رو تو دوراهی های عجیب میذاره. آدمهایی که میخوان از گذشته فرار کنند و آینده رو بسازن اما همیشه دنیا اونجوری پیش نمیره که تو میخوای،
به خاطر جسارت و خلاقیت در موضوع و نثر هر چند بعضا توصیفها بیش از حد کلیشه میشد و آدمها بیش از حد رومانتیک. و یه جاهایی احساس میکردی نویسنده میخواد توانایی توصیفش رو به رخ بکشه اما بعد از مدتها با اشتیاق و یه نفس یه داستان ایرانی رو خوندم
داستان این کتاب که در نيويورک 2014 رخ می دهد، سه شخصیت اصلی دارد که هر کدام روایت خودشان را از اتفاقات داستان در زمان حال و گذشته بیان می کنند.
شهرهای گمشده یک رمان جذاب و روان ایرانی است که داستانی چند وجهی دارد، در بالا و پایین شهر نیویورک اتفاق می افتد و چهره های متفاوتی را از این شهر نشان می دهد.
طرح جلد این کتاب را هم دوست داشتم که به نظرم اشاره ای به محیا قوامیان دارد.
بخشهایی از کتاب :
برای آدم های تنها خوبی هر چقدر کمی رنگ تر و ملایم تر باشد اعتیادآورتر است.
کافی است به چیزی اعتقاد داشته باشی؛ آن وقت حتماً به چیزی دیگر خیانت می کنی.
آدم ها یا از تنهایی دست به کارهای عجیب می زنند یا از نفرت. و گاهی از هر دو. و اگر کسی یکی از این ها را توی زندگی اش داشته باشد، چرا باید تعجب کند؟
دو سال بود رمان ایرانی نمی خوندم. یکی از دوستان شهرهای گمشده رو برام آورد و به جرات می گم لذت بردم. هرچقدر نویسنده های ما از مسائل روز دنیا به دور اند و در جهان خودشون درجا می زنن در مقابل دنیای نویسنده این کتاب وسیعه و همه ماجراهای فرعی رو خوب کنار هم چیده. مسائل سیاسی خیلی قابل درک نوشته شده. ذهن مسلطی می خواد این طور داستان نوشتن. شهرهای گمشده کتابی هست که به نظرم باید بیشتر از این ها دیده بشه.
" آدمها مثل وطنشان هستند." جمله ای از کتاب شهرهای گمشده نوشته آیدا مرادی آهنی. کتابی هم نبض با این روزها، با این سالهای سخت .... یکبار نسخه صوتی کتاب را با صدای رامین بیرق دار (سرهرمس) شنیدم و موضوع، خط سیر داستان، شخصیت ها و البته روایت آنقدر برایم جذاب بود که نسخه کاغذی کتاب را خریدم و دوباره خواندمش. اینبار کتاب بیشتر در من ته نشین شد. داستان پرکشش کتاب و شخصیت پردازی ها از یک طرف و خلاقیت و اطلاعات نویسنده از طرفی دیگر، این کتاب را به لیست ماندگارهایم تبدیل کرد. آیدا مرادی آهنی در شهرهای گمشده اش، روی لبه مرز و خط قرمزها راه می رود، از شعارزدگی و سیاه و سفید کردن شخصیت ها پرهیز می کند، فضای داستان را در همان خاکستری قابل درک پیش می برد و با حوصله و دقت به پرداخت شخصیت های محدود داستان می پردازد. تسلط نویسنده بر فضاهای مختلف فرهنگی، رویدادهای سیاسی و شخصیت ها قابل تحسین است. در بخش های ابتدایی کتاب ممکن است خواننده خود را مقابل مطالب سیاسی و خسته کننده خاورمیانه و آمریکا ببیند و حس کند اخبار روزانه ای که هیچ علاقه ای به آنها ندارد به ادبیات و اوقات فراغتش راه پیدا کرده اند. می توان گفت خواننده ای که به سیاست و رمزگشایی شخصیت های پیچیده علاقه مند است از ابتدا داستان را به راحتی و با اشتیاق دنبال می کند اما شاید داستان شانس ارائه برای طیف زیادی را پیدا نکند . دیگر اینکه پرداختن به موضوع کلیشه ای " نویسنده ای در داستان که همین کتاب را می نویسد " برای کتابی در این حد و اندازه نقطه ضعف به حساب می آید. رمان شهرهای گمشده برش کوچک و عمیقی از اتفاقات خیلی معاصر است که راه به ادبیات پیدا کرده و بعدها به عنوان بخش داستانی تاریخ به رسمیت شناخته خواهند شد. آیدا مرادی آهنی در اولین و آخرین جمله کتاب می نویسد : " مثل هواپیمایی در آسمان شب، که دنیای اطرافت سیاه باشد و نامعلوم هر روز بیشتر می فهمد که شبیه هزار نفر از آدمهای توی آن تابلوها و سفالها و ورقهاست، آدمهایی که مدام از صفر شروع کردند. از صفر مطلق مرگ به زندگی. اسمش جان سختی است؟ که می داند؟ "
اگه به زبان فارسی اهمیت میدید این کتاب ممکنه تا حد زیادی اعصاب شما رو بهم بریزه. اینکه جای عناصر جمله، سر و ته و بهم ریخته میشه و توصیفات بعضا به صورتی ارائه شدند که منطقی به نظر نمی رسه. در هر صورت به خاطر عادت یا کنار اومدن با سبک نوشتار متن کتاب، اگه دووم بیارید و رها نکنید بعدا کمتر روی اعصابتون میره. این کتاب توی نیویورک اتفاق افتاده، سیاسیه، و البته میشه گفت اجتماعی. اجتماعی از این جهت که گیر افتادن محیا بین خودش و کشورش و کارش و حس بی پناهیش و علاقه ش به آدمی که در عین عشق بهش گاهی اوقات ازش حس ناامنی میگیره و ... یه جورایی برای ماها قابل درک و همذات پنداریه. کتاب یه روای دانای کل داره و یه راوی اول شخص. دانای کل روایت همه افراد موجود در کتاب رو میکنه و اول شخص نوری هست. نمی دونم چرا برای اول شخص نوری رو انتخاب کرده بود؟ به نظر میرسه اول شخص کاراکتری باید باشه که هم محوری تره و هم از ابتدا تا انتهای کتابه. با اینکه نوری نقش کمی نداشت ولی خب زودتر از محیا تکلیفش توی کتاب معلوم شد و رفت! و من فکر میکردم انتخاب نوری برای اول شخص باید یه ضربه جالب داشته باشه که در انتها مشخص میشه. با همه این حرفا کتاب خوبیه. یه نوع جدید از رمان نویسی فارسی! با انتخاب موضوعی به روز و سیاسی بدون دیکته کردن اعمال نظر شخصی و یا جانبداری از طیف خاصی! گاهی وقتا خوب توی احساس تعلیق نگهت میداره و تو رو دنبالش میکشونه.
متن بینظم اما منسجمی داشت، یعنی باوجود درهم و برهم بودن جمله ها اما آخرش همه چیز جور درمی آید و داستان جلو میره. به نظرم موضوع در کل نو و جذاب بود. شخصیتها پیچیده ولی در کل خوب بودند. چیزی که متن کتاب رو متمایز می کنه اینکه به جای بهتر توصیف کردن موقعیتها و شخصیتها و استفاده از جمله های مستقیم و روراست از جملات پیچیده استفاده کرده، که خب شاید به نظر من یک عیب باشه اما میشه به عنوان یه تجربه و سبک جدید هم (که جای بهتر شدن داره) بهش نگاه کرد. پایان قابل قبولی داشت. به قول نویسنده، توی این کتاب "آدمها مثل وطنشان هستند." جملات اول و آخر کتاب: "مثل هواپیمایی در آسمان شب، که دنیای اطرافت سیاه باشد و نامعلوم." "هر روز بیشتر می فهمد که شبیه هزار نفر از آدمهای توی آن تابلوها و سفالها و ورقهاست، آدمهایی که مدام از صفر شروع کردند. از صفر مطلق مرگ به زندگی. اسمش جان سختی است؟ که می داند؟"
دوست دارم یک بار آیدا مرادی آهنی رو ببینم و بپرسم این حجم گسترده اطلاعات رو از کجا آورده و در کنار هم روایت کرده. تا حایی که میدونم شخصیتها از روی داستان رندگی ادمهای واقعی پرداخته شدند
از آیدا مرادی آهنی کتاب گلف روی باروت رو خونده بودم و تا همین حالا هم فکر می کنم رمان قوی و حاصل کار یک نویسنده خوش فکره. شهرهای گمشده حتی از گلف روی باروت هم من رو بیشتر شگفت زده کرد. من چندان رمان های سیاسی نمی خونم اما این رمان به قدری اتفاقات سیاسی رو داستانی و شیوا تعریف کرده که خواننده نسبت به این اتفاقات کنجکاو و جذب می شه. شخصیت محیا یک شخصیت ماندگار تو ادبیات داستانی ما خواهد بود. یک دختر ایرانی که بعد از ماجراهای سال ۸۸ به امریکا رفته و روحیه خاصی داره و در ایران با تربیتی مذهبی بزرگ شده اما پر از پیچیدگیه. کلا پیچیدگی های انسانی در این رمان دقیق توصیف شده. روایت بسیار صمیمیه. از همه این ها مهمتر برای من این بود که موضوع عشق و تفاوت فرهنگ در عشق چه قدر خوب در رمان جا باز کرده طوری که موضوعات سیاسی رو کنار می زنه برای همین نمی شه به این رمان یک رمان سیاسی گفت. عشق و دوستی و خانواده و غربت و مهاجرت هم تو داستان وجود داره و با قدرت و مهارت روایت شده.
این هم قسمتی از کتاب که زیاد بهش فکر می کنم:
-وقتی مردیت کنار تختش می نشست و دعا می خواند، چه می گفت؟ دعایی که کلیسایش به او آموخته بود؟ و مرگ لابد تمام مدت گوشه ای از اتاق ایستاده بود و فقط سر تکان می داد. مثل وقتی که تابوت را با ریسمان هایی به ته گور می فرستند. مثل وقتی که مشتی خاک رو آن چوب می ریزند و مثل وقتی که آدم ها از کنار گور دور می شوند.
کتاب کشش خوبی داره دوست دارید ادامه بدید تا از قصه ی ادماش سر دربیارید ولی نثرش زیبایی یه کتاب که فارسی نوشته شده رو نداره انگار دارید یه ترجمه ضعیف رو میخونید و این موضوع به خصوص در اوایل کتاب که هنوز به این شیوه نگارش نویسنده عادت نکردید خیلی توی ذوق میزنه
حالا هر روز به مردم نگاه میکند. در صدای هزار شمشیری که از نقاشی تابلوها و کتابها شنیده نمیشود، و در آواز خاموش مرغهای منطقالطیر میان حروف جوهری؛ آدمها میایستند روبهروی نقاشی اسفندیار که از برف میگذرد، تهمورث که با دیوها میجنگد، پیامبری که از هجرت بازگشته، و اسکندر که در ناقوسی شیشهای به عمق دریا میرود تا فرشتهای مرگش را پیشگویی کند. گاهی هم کسی بیاعتنا میگذرد؛ بدون نگاهی به اسفندیار در تابوت، لیلی و مجنون نشسته در مدرسه، و شیخ صنعان و دختر ترسا. هر روز بیشتر میفهمد که شبیه هزار نفر از آدمهای توی آن تابلوها و سفالها و ورقها است، آدمهایی که مدام از صفر شروع کردند. از صفر مطلق مرگ به زندگی. اسمش جانسختی است؟ که میداند؟
کتاب را به چند دلیل دوست داشتم و از خواندنش لذت بردم. اول اینکه کتاب، داستان میگوید. یک قصهی مشخص که تو را از ابتدا همراه میکند، گره دارد، اوج دارد و پایانبندی. همین قصه، کشش ایجاد میکند و باعث میشود که تو کتاب را پیش ببری.
دوم اینکه زبان کتاب سادهاست و اصطلاحاتش همهفهم. سادگی احتمالا برای هرکسی معنایی داشته باشد و با توجه به دایره واژگان ذهنش میزان سادگی کتاب را تحلیل کند. اما با همهی اینها، این کتاب به دور از کلمات پیچیده و با استفاده از زبان ساده، سعی میکند قصهاش را تعریف کند و کلمات و زبانش هم در خدمت همان قصه است. مثلا اگر بخواهم یک کتاب دشوار در این زمینه مثال بزنم، شاید اسفار کاتبان از ایوتراب خسروی مثال خوبی باشد. با مقایسهی این دو احتمالا منظورم را خواهید فهمید.
سوم اینکه با وجود یک قصهی عاشقانه که اتفاقا جالب و اثرگذار روایت شده، اما عاشقانه را در چشمتان فرو نمیکند. اصلا همینکه نویسنده تصمیم گرفته شروع کتاب و شناساندن شخصیتها را در دل یک روایت سیاسی شروع کند و پس از آن آناتومی این رابطهی عاشقانه را برایمان بشکافد، نشان میدهد که نویسنده، جلوی وسوسهی شروع داستان با تم عاشقانه را گرفته است، چون احتمالا این کار میتوانست روی فروش کتاب هم تاثیر بگذارد.
This entire review has been hidden because of spoilers.
شهرهای گمشده رمانیه که در نگاه اول و در دو فصل اول به نظر سختخوان میاد. اگر عادت به کتابخونی ندارید اذیت می شید اما هرچه جلوتر رفت من رو بیشتر به دنبال خودش کشید. شخصیت محیا قوامیان به نظر من کاملا متفاوت و بحث برانگیزه. با دقت تمام هم طراحی شده. شبیه شخصیت های این کتاب رو من در رمان های ایرانی ندیدم. داستان هم ماجرایی متفاوت از قصه های ایرانیه. چیزی که من رو به این رمان علاقمند کرد شناخت نویسنده و شیوه اجراش بود. نویسنده از یک مرد امریکایی و یک مرد روحانی همانقدر دقیق می نویسه و اون ها رو می شناسه که زن داستانش رو. من شهرهای گمشده رو توصیه می کنم.