در این داستان، نویسنده به ماجرای پسر یازدهسالهای میپردازد که به رغم استعداد فوقالعادهاش، به سبب فقر مالی قادر به ادامه تحصیل نیست .او در ازای هزینه تحصیل ناگزیر میشود به خدمت دو نجیب زاده دانشجو بپردازد. پس از آن با جوانی نظامی آشنا میشود و در پی آن تصمیم میگیرد به ارتش بپیوندد و...
Miguel de Cervantes y Cortinas, later Saavedra was a Spanish novelist, poet, and playwright. His novel Don Quixote is often considered his magnum opus, as well as the first modern novel.
It is assumed that Miguel de Cervantes was born in Alcalá de Henares. His father was Rodrigo de Cervantes, a surgeon of cordoban descent. Little is known of his mother Leonor de Cortinas, except that she was a native of Arganda del Rey.
In 1569, Cervantes moved to Italy, where he served as a valet to Giulio Acquaviva, a wealthy priest who was elevated to cardinal the next year. By then, Cervantes had enlisted as a soldier in a Spanish Navy infantry regiment and continued his military life until 1575, when he was captured by Algerian corsairs. He was then released on ransom from his captors by his parents and the Trinitarians, a Catholic religious order.
He subsequently returned to his family in Madrid. In Esquivias (Province of Toledo), on 12 December 1584, he married the much younger Catalina de Salazar y Palacios (Toledo, Esquivias –, 31 October 1626), daughter of Fernando de Salazar y Vozmediano and Catalina de Palacios. Her uncle Alonso de Quesada y Salazar is said to have inspired the character of Don Quixote. During the next 20 years Cervantes led a nomadic existence, working as a purchasing agent for the Spanish Armada and as a tax collector. He suffered a bankruptcy and was imprisoned at least twice (1597 and 1602) for irregularities in his accounts. Between 1596 and 1600, he lived primarily in Seville. In 1606, Cervantes settled in Madrid, where he remained for the rest of his life. Cervantes died in Madrid on April 23, 1616. -Copied from Wikipedia
شبیه کتاب پیامبر جبران خلیل جبران بود یکم. همونجوری که از اون مصطفی مردم هی موعظه میخواستند و اینها ولی خب فرقش این بود که این یه ذره چاشنی طنز هم داشت. از اون کتاب خلیل جبران اصلا خوشم نمیاد ولی این بنظرم خوب بود.
در خوب بودن ترجمه شکی نیست ولی خیلی کوتاه بود و این کوتاه بودن باعث میشد فکر کنی که انگار به هیچ چیز به درستی توجه نشده و طرح و شخصیت ها کامل نبودند ،خیلی جا داشت که طولانی تر بشه و حداقل علت و معلول ها بهتر چیده بشن .انگار ریتم خیلی تندی داشت و اتفاق ها همینطور پشت هم رخ میدادن. البته ایده داستان رو من دوست داشتم و برام خیلی جالب بود . داستان راجع به مردی هست که از جنس شیشه است...
سؤالي كه معمولاً از استادان ترجمه ميپرسند اين است كه بهترين يا بزرگترين مترجم ايران كيست؟ (كه سؤال درستي هم نيست بايد پرسيد: چه كساني بهترين يا بزرگترين مترجمان زمان هستند؟) از جمله نامهايي كه استادان ترجمه ميآورند نام عبدالله كوثري است. ما هم به اعتبار سخنان آنها اين نكته را باور كرديم؛ اما تنها زماني به عظمت كار او بهدرستي پي برديم كه استاد شيشهاي نوشته ميگل د سروانتس نويسنده اسپانيايي خالق اثر جاوداني دون كيشوت را به ترجمه عبدالله كوثري خوانديم.
گزيدهاي از آثار مهم سروانتس به ترجمه انگليسي ساموئل پاتنام را پيدا كرديم و اين ترجمه را با آن مقايسه كرديم. با نگاهي به شناسنامه كتاب استاد شيشهاي دريافتيم كه مترجمان انگليسي متفاوتاند. با وجود اين، با مقابله ترجمه انگليسي پاتنام با ترجمه فارسي عبدالله كوثري به قدرت شگرف مترجم فارسي در زبان كلاسيك و ادبي و به ترجمهشناسياش پي برديم. مطالبي كه در پي ميآيد يا چند پيشنهاد ساده است يا توضيحاتي كه براي هر چه بهتر شدن ترجمه بر اساس تعليقات پاتنام و با استناد به منابع ديگر مطرح شده است.
مترجم متن مبناي آقاي كوثري عنوان داستان راThe Glass Graduate ترجمه كرده و ساموئل پاتنام بهMan Of Glass . عنوان اصلي آنEll Licenciado Vidriera است. با توجه به اين شعر مولوي «تاجر ترسندهطبعِ شيشهجان / در سفر ني سود بيند ني زيان» معادل «شيشه جان» را پيشنهاد ميكنيم. به گفته دهخدا «شيشهجان كسي است كه بسيار احتياط سلامت و جان خويش كند». با استناد به انتخاب آقاي كوثري شايد عنوان «استاد شيشهجان» هم بهتر باشد.
در اهميت شرح و توضيح متون كهن ترديدي نيست حال اگر اين متن كهن خارجي هم باشد نياز به حاشيه و توضيح بيشتر هم ميشود. ساموئل پاتنام براي اين داستان تمثيليِ كوتاه 55 توضيح آورده و بسياري از مشكلات آن را حل كرده است. اين تعداد شرح براي خواننده انگليسيزبان است كه مشتركات فرهنگي و زباني زيادي با اسپانياييها و ايتالياييها دارد. مترجم فارسي تنها به 16 مورد اكتفا كرده كه به نظر نگارنده با توجه به مطالبي كه در پي ميآيد كافي نيست. شايد اين توضيحات در نسخه مبناي آقاي كوثري بوده، اما با دانش و بينشي كه در ايشان سراغ داريم انتظار تعليقات بيشتري داريم. ظاهراً ايشان علاقه چنداني به دادن پانويس يا پي نويس ندارند و سليقهشان اين است. با موارد مبهمي كه از متن نقل كرده و با استناد به شروح پاتنام و ديگر منابع رفع ابهام كردهايم بهخوبي نياز به تعليقاتِ بيشتر اثبات ميشود.
نام قهرمان داستان «توماس روداخا» است وقتي كه او شفاي عقل خود را باز مييابد «از آن پس به جاي روداخا خود را استاد روئدا» مينامد (ص 39) اين تغيير نام براي خواننده فارسي هيچ معنايي ندارد تا اينكه به او گفته شود روداخا يعني «چرخ كوچك» و «روئدا» يعني چرخ و زماني كه قهرمان ما فرد بزرگي ميشود نشانه تصغير را از اسم خود ميزدايد.
توضيحاتي كه از اين به بعد آمده به ترتيب مطالب كتاب و صفحات آن است.
(ص 11) گارثيلاسو] دولا وِگا[ (1536-1503) شاعر معروف اسپانيايي است كه الگو و سرمشق سروانتس بوده.
(ص 12) «در آنجا انواع شرابهاي ايتاليايي از ارزان تا گران و از كممايه تا مردافكن چشيدند.» در متن ما(p. 767) نام انواع شراب آمده كه به نظر ميرسد مترجم فارسي در اينجا به صنعت حسن تعبير پناه برده است.
(ص 13) «... تپهها]ي[ محدوده شهر ... كايليوس، كويريناليس و وايتكان و چهار تپه ديگر كه نامهايشان شاهدي است بر عظمت و شكوه رم.» مترجم فارسي در پانويس همان صفحه نامهاي ديگر تپهها را آورده است. بر خواننده فارسي معلوم نيست كه چرا صِرفِ اين نامها «شاهدي است بر عظمت و شكوه رم». متن ما هم در اين مورد كمكي نميكند. احتمالا يا اين اسمها معاني باشكوهي دارند يا عظمتشان در تاريخ رم نهفته است.
(ص 16) «از آن داروهايي كه مردم معجون عشق ميخوانندش و در نوعي بِه تولدويي تعبيه شده بود به توماس داد با اين اميد كه اين دارو مهر او را در دل توماس مينشاند.» باز مطالب اصلي براي خواننده ايراني مفهوم نيست. ميوه بِه نزد يونانيان و روميان ميوه مقدس ونوس الهه عشق بود كه دلدادگان به همديگر هديه ميدادند. بِه همان نقشي را در فرهنگ اروپايي دارد كه سيب در ميان عشاق ايراني.
(ص 19) «مگر من كوه تستا چيوي رم هستم كه اين همه گلدان و آجر برايم پرت ميكنيد.» اين كوه نزديك دروازه پولس قديس محل انباشت ظروف و اشياي شكسته بود.
(ص 20) «پسرم به ياد داشته باش كه تنبيه پدر مايه سرفرازي فرزند است.» ترجمه انگليسي متن ما چنين است:
Remember my child that the lashes that give fathers their sons are honor. (767)
مَثَل نظير اين مفهوم درفارسي فراوان است كه با اندك دستكاري در آنها ميتوان معادل مناسبتري براي گفته سروانتس پيدا كرد از قبيل چوب شوهر گُل است، هر زني نخورد خُل است؛ چوب معلم از بهشت آمده؛ سيلي معلم نبود از آزار. (ابراهيم شكورزاده 1372) معادل پيشنهادي ما اين است: چوب پدر گل است».
(ص 20) «روزي] توماس شيشهجان[ بر در كليسايي ايستاده بود كه ديد مردي از آن روستاييان كه پيوسته لاف از ايمان خود ميزنند به كليسا ميرود و پشت سرش مردي ديگر را ديد كه از شهرت اولي بينصيب بود. استاد خطاب به روستايي فرياد زد: «آهاي دومينگو، صبر كن تا سَبت قديمي بگذرد.» مترجم فارسي توضيح داده: «Sabt در لغت به معني (استراحت)؛ روز تعطيل يهوديان (شنبه) و مسيحيان (يكشنبه)؛ اينجا بيشك منظور مورد مسيحي است؛ گاه نيز به معني نيمهشبي است كه شيطان با ساحرگان ملاقات دارد.» ترجمه ساموئل پاتنام چنين است :Wait, Domingo, until Sabado has Passed. و توضيح روشنگرش اين است كه: «دومينگو يعني يكشنبه] روز تعطيل مسيحيان[ و Sabadoيعني شنبه ]روز تعطيل يهوديان[ اشاره ضمني به اين است كه مرد دوم يهودي بوده است.»
(ص 20) انگار مترجم فارسي يا علاقهاي به حسن تعبير دارد يا از بيان مستقيم برخي كلمات ابا دارد.whore (فاحشه) در متن ما، در فارسي به دلاله ترجمه شده و به نظر نميرسد مترجم متنِ آقاي كوثري هم چيزي متفاوت با آن نوشته باشد.
(ص 22) «زيرا اين هنر] شعر[ همه علوم و هنرهاي ديگر را دربر ميگيرد. شعر از همه آن علوم سود ميجويد و آنها نيز اين هنر را زيوري هستند و از اين آميزه اثري پديد ميآيد كه منافع بسيار دارد و مايه شگفتي جهانيان است.» اين گفته شباهت زيادي با بخشي از مقاله دوم نظامي عروضي در چهار مقاله در باب شعر دارد: «زيرا چنان كه شعر در هر علمي به كار هميشود هر علمي در شعر به كار هميشود.» (نظامي عروضي سمرقندي 47: 1369).
در اين كتاب شعري از اوويد شاعر باستاني آمده كه آقاي كوثري ترجمه زيبايي از آن به دست داده است. متأسفانه مترجم فارسي دو سطر شعر ديگر از اوويد را چندان خوب ترجمه نكرده و در برگردان آنها هنرنماني نكرده است.
There is a god in us; he stirs and we grow warm (p. 852)
(ص 23) «خدايي در درون ماست. آنگاه كه ما را بر ميانگيزد، آتشي در جان ما سر ميكشد.»
And yet we speak of poets as divine, the beloved of the goods. (p. 852)
(ص 23) «ما شاعران پيامبران خوانده ميشويم و محبوب خدايانايم.»
مترجم فارسي با تواناييهايي كه دارد ميتوانست در اين مورد به آرايش سخن بپردازد و قطعه زيبايي خلق كند. حال اين دو قطعه را با اين بخش بسنجيد و ببينيد كه كوثري چه شعر زيبايي سروده است:
Poets were once upon a time the concerns of the kings and leaders, and choruses of old won for them large prizes; holy was the respect shown to bards and venerable their name, and great wealth frequently was heaped upon them. (p. 852)
(ص 22) شاعران روزي چراغ محفل شاهان بدند
همسرايان در خور پاداش بي پايان بدند
شاعران را قدر و حرمت هر كجا بسيار بود
بخت شان خوش خانه شان پر كيسهشان سرشار بود
(ص 24) «آن بانوان ... موهاشان از زر است ... لبانشان مرجان ...» در فارسي تعبير «لب لعل» رايج است نه لب مرجان.
(ص 24) «نقاش خوب از طبيعت تقليد ميكند اما نقاش بد طبيعت را قي ميكند.» در اينجا سروانتس با imitar (تقليد كردن) و vomitar (قي كردن) بازي زباني كرده و جناسي پديد آورده است كه در ترجمه قابل انتقال نيست. مترجم فارسي اين نقصان را در جايي ديگر (ص 21) دانسته يا ندانسته جبران كرده است آنجا كه مينويسد: «نبض من با مغز من همخواني ندارد.» اين روش را در ترجمهپژوهي اصل جبران (compensation) ميگويند كه در آن مترجم براي جبران نقصان يا كمبودهايي كه در كليت اثر رخ داده، در جايي ديگر بدون اينكه نويسنده به صنعتي بديعي پرداخته باشد سخنآرايي ميكند و ضعفها را در كليت اثر برطرف ميسازد.
(ص 26) در پانويس «آپوكريف» apocrypha ملحقات كتاب مقدس است و آثار ناموثق و مشكوك.» معادل نزديكتر آن در اينجا اسفار مجعوله است. اين اسفار كتاب عهد عتيق را يهوديان نپذيرفته و پروتستانها ��نان را در كتاب مقدس خود نگنجاندهاند؛اما كليساي كاتوليك رم آنها را پذيرفته است.اين اسفار در حدود سال 300 پيش از ميلاد و 100 پس از ميلاد نوشته شده و از اين نظر مهماند كه بازتاب اعتقادات دورهاي هستند كه م��يحيت هنوز كاملا از يهوديت جدا نشده بود. اينكه آقاي كوثري عمدي در استفاده از اين واژه فرنگي داشته يا از آن اتفاقآ استفاده كردهاند، بر ما معلوم نيست.
(ص 31) «گروهي از مردم جنووا جمع بودند ... يكي از آنها صدايش زد و گفت: جناب شيشهاي بيا اينجا برامان قصهاي تعريف كن.
و او پاسخ داد: «نه، نميآيم. ميترسم شما در عوض قصه حوالهاي براي جنووا به من بدهيد.»
مطلب روشن نيست. با مراجعه به توضيحات ساموئل پاتنام درمييابيم كه: (1) cuentoهم به معني «قصه» است و هم به معني «يك ميليون» كه اين بازي زباني نه به فارسي ترجمهپذير است و نه به انگليسي و (2) مردم جنووا به گول زدن و سركيسه كردن اسپانياييها معروف بودهاند. در متن ما بخش دوم چنين ترجمه شده است:
"No" Was the answer, "I don't care to do so [to tell a story]; I'm afraid you will take my million back to Genoa with you." (p. 787)
جوابش اين بود: «نه برايتان قصه نميگويم؛ چون ميترسم ثروتم را بالا بكشيد و با خود به جنووا ببريد.
(ص 36 ) «آن مرد گفت: ... كدام جايي بهتر است، والياذوليذ يا مادريد؟
و او پاسخ داد: مادريد بالاترين و پايينتريناش و والياذوليذ بخشهاي ميانياش؟
پرسنده گفت: من كه چيزي نفهميدم.
و او پاسخ داد: «در مادريد سروته در والياذليذ وسط.»
موضوع براي ما هم همچنان مبهم است ساموئل پاتنام ميگويد والياذوليد به خاطر گِل خيابانها وهواي مه آلودش معروف بوده نميدانيم مترجم انگليسي مأخذ آقاي كوثري بخش آخر را چگونه انتقال داده؛ پاتنام چنين نوشته است:
In Madrid, the sky and earth; in Valladolid the Mezzanines. (p. 792)
مادريد هوا و زمينش؛ والياذوليذ بينابينش.
شايان ذكر است كه والياذوليذ(Valladolid) ، شهري در شمال مركزي اسپانيا، در منابع اسلامي به «وليد» يا «واديالوليد» معروف است.
(ص 7-36) «استاد شيشهاي شنيد كه مردي به ديگري ميگفت چندان كه پايشان به والياذوليذ رسيده همسرش بيمار شده چون آب و هواي آنجا با مزاجش سازگار نبوده. استاد در جواب آن مرد گفت: اگر زنت اهل حسادت است، همان بهتر كه همانجا كارش ساخته ميشد.»
tierra هم به معني منطقه و ناحيه و ديار است و هم به معني خاك = earth. سروانتس در اينجا به بازي زباني دست زده است. ترجمه پاتنام را عينأ نقل ميكنيم:
... As the region [tierra] did not agree with her, Glasscase spoke up and said "It would have been better for her if she had eaten earth [tierra] in case she is of a jealous disposition." (p. 794)
يكي از معاني خاك در فرهنگ فارسي امروز (1373) «كشور و سرزمين» است. بنابراين، ميتوان با اين واژه و «در خاك رفتن» به مفهوم مردن بازي زباني كرد: ... همسرش بيمار شده، چون خاك آنجا با مزاجش سازگار نبوده. استاد در جواب آن مرد گفت: اگر زنت اهل حسادت است، همان بهتر كه در خاك شود.
(ص 37) «روزي كشيشي فربه از جايي ميگذشت. يكي از افراد حاضر گفت: اين پدر طفلك آنقدر ضعيف است كه نميتواند راه برود.
استاد شيشهاي بهپرخاش گفت: يادتان باشد كه روحالقدس فرموده:
Nolite tangere chiston meso.
مترجم فارسي در پانويس آورده: «مسحكرده مرا لمس مكنيد. (مزامير داوود)»؛ اما هنوز موضوع روشن نيست. اين نكته، به اشاره پاتنام در كتاب اول تواريخ ايام (16:22) است كه در دنباله آن آمده است: «بر انبياي من دست ستم دراز نكنيد.» كه اين اطلاع، از موضوع ابهامزدايي ميكند.
باري، نكاتي كه در اينجا اشاره شد به قصد روشنتر كردن متن براي خواننده ايراني بود. عبدالله كوثري با ترجمههايش بر گردن زبان فارسي و فارسيزبانان حق بزرگي دارد و ما مديون ذوق زباني و حسن سليقهاش هستيم. پايمردياش مستدام باد.
داستان کوتاهی از نویسنده شهیر اسپانیایی، ماجرای مردی به دنبال دانش، رخدادهای منجر به جنون او و سخنان عالمانه و نغزی که میگوید. مشابه بهلول خودمان در فرهنگ اسپانیایی. سروانتس در متن خود از کنایه ها و اشاره هایی استفاده که خواننده جز از طریق آشنایی با فرهنگ اسپانیایی/اروپایی/مسیحی راهی برای درک صحیح آنها ندارد و کاش زیرنویسهای بیشتر و کاملتری برای آن تهیه میشد.
Tres novelitas cortas muy interesantes que demuestran las grandes ideas que tenía Cervantes. Mi favorita ha sido "La española inglesa". Eso sí, su prosa es un poco pesada.
Solo puedo decir: si no te has leído estas novelas, hazlo. Te van a sorprender. Hay crítica social por todos los lados y te ayudarán a entender la etapa del Barroco español. Un acierto.
Bastante decepcionado al notar que la altura moral -absolutamente ajena a su tiempo- que Cervantes confirió a su Quijote no volvió a repetirse en sus obras posteriores. Podrán tener un valor retrospectivo en cuanto a la innovación genérica, pero muchas de estas páginas, desde mi perspectiva, sólo se leen como ya anticuados divertimentos, valorables -si uno se levanta generoso- sólo desde el enano podio de lo académico. Llego a pensar que, tal como sugirió alguna vez Unamuno, ese idealismo visionario quijotesco no es cervantino, sino que existe como un excedente de lo cervantino, es decir, que ni el mismo Cervantes alcanzó ni a ver ni a replicar. Mención (des)honorífica a "La fuerza de la sangre" y su final vomitivo.
Este segundo volumen recoge las novelas ejemplares que no cupieron en el primero: El licenciado Vidriera, La fuerza de la sangre, El celoso extremeño, La ilustre fregona, Las dos doncellas, La señora Cornelia, El casamiento engañoso y El coloquio de los perros.
El licenciado Vidriera es una miscelánea del Siglo de Oro de las agudezas de su protagonista. La anécdota es que a un estudiante pobre, Tomás Rodaja, viajando por Italia tras graduarse, es engañado y toma un filtro de amor que le hace creer que es de cristal. Pierde la razón y, entonces, todos le consultan por las agudezas que dice.
La fuerza de la sangre es un relato muy parecido a las historias policiacas en la que una joven es violada y tiene que dar con el culpable para restituir la honra de su familia. Me ha entretenido bastante; no me esperaba una novela así tan pronto en nuestra literatura.
El celoso extremeño es, posiblemente, mi favorita. Carrizales es un viejo que vuelve de las Indias bastante rico. Se casa con una adolescente de unos quince años, Leonora, y construye alrededor de ella una fortaleza "inexpugnable" para contemplar "su tesoro" y que nadie "se la robe". Ante el "reto", Loaysa, un joven holgazán, quiere acostarse con Leonora. Para ello, debe ingeniar una treta para penetrar la fortaleza creada por Carrizales.
La ilustre fregona es una de las novelas más famosas. Engañando al lector, parece que será una novelilla picaresca al uso. No obstante, se transforma, en parte, en una historia de amor. El juego de Cervantes con el lector es lo que más me ha gustado.
Las dos doncellas es una historia de misterio en el que una figura desconocida, casi desmayada, llega a una posada para pasar la noche. Después, entra una segunda figura desconocida que el lector imagina que la va persiguiendo. Muy entretenida.
El casamiento engañoso es la historia de una burla de una prostituta a un soldado. No cuento demasiado para no desvelar la treta. Me ha parecido divertida.
Y, por último, El coloquio de los perros en la que el militar de la novela anterior asiste... a la conversación entre dos perros. Uno de ellos, Berganza, le cuenta su vida al otro, Cipión. En el cuestionamiento de la verosimilitud de la literatura de la época, Cervantes usa técnicas de la picaresca para aderezar el relato. Es una delicia.
I had previously read El coloquio de los perros in grad school, and I picked up the entire book because the plot of El licenciado Vidriera seemed really interesting.
These are really great short stories (novelas), and it's easy to see why the time in which Cervantes wrote is considered Spain's "Golden Age" of literature (what would probably be considered a masterwork for someone else is a far cry from Cervantes's best writing). It's really interesting to note how Cervantes writes about the theme of honor (and how noble lineage was connected to noble behavior--even sexual assault could be overlooked if the rapist nobleman could cover it up with the allegedly-more noble action of marrying the woman whom he had assaulted) across the different stories.
Some of these I liked more (El licenciado Vidriera, El casamiento engañoso) and some less (La fuerza de la sangre), but the (to me) obviously best of the bunch is El coloquio de los perros. It's funny, it's picaresque, it's insightful about human behavior and hypocrisy, it's about a wellintentioned dog (who may actually be a human?). I loved it so much more this time through than I did the first time. And he ties it in with the preceding story (El casamiento engañoso)--Cervantes was way ahead of his time in terms of the meta-awareness that we see in his writing (perhaps the most famous example is in the second part of Don Quixote when Don Quixote and Sancho hear about the novel that has been written about their exploits--the novel's first part--and that knowledge affects their behavior).
Read El coloquio de los perros if you want to get a taste of how amazing Cervantes's writing is, read Don Quixote when you have the time, space, and brain power.
¡Qué relatos, madre mía! ¡Cuánta imaginación tenía Cervantes! En este segundo tomo están recogidos: - El Licenciado Vidriera - El celoso extremeño - La ilustre fregona - El casamiento engañoso - El coloquio de los perros. ¡A cuál mejor!
Creo que es un libro que hay que leer al menos una vez en la vida. Ahí lo dejo.
Different little novels that Cervantes wrote in order to transmit a simple message in each of them. Brings you back to medieval times and to times were fighting to death for love did not sound as crazy as it sounds today.
actually not as boring as i thought it would be. funny, clever, struggling with censorship in his time: cervantes is worth reading an easy read that will give you a lot of insight into 17th c. spain (if youre into that).
Se recogen en este tomo las 8 novelas ejemplares restantes hasta sumar las 12 escritas por Cervantes.
El licenciado Vidriera: Un estudiante de Salamanca muy avispado, recorre tras sus estudios muchos lugares de Europa. En uno de ellos una mujer se enamora de él y ésta, despechada por el rechazo de su amor, envenena a este estudiante, quedando en consecuencia el pobre hombre un poco trastornado de la cabeza, creyéndose entonces que está hecho de vidrio y que nadie lo puede tocar pues se puede romper. Además su locura le lleva así mismo a proclamar sentencias muy juiciosas sobre gran cantidad de temas y sobre todo, de las cualidades de distintos empleos. Por este motivo es requerido por muchas personas, e incluso será llamado a la Corte Real para que proclame sus sentencias tan sabias.
Tras una gran temporada siendo requerido para decir sus sentencias, al fin recupera el juicio y finaliza teniendo la esperanza que estando cuerdo, sus sentencias serán mejor que estando loco.
La Fuerza de la Sangre: Una chica es raptada y forzada por el hijo de un noble en Toledo, pero que ella desconoce su condición y su persona. Tan solo ha cogido un crucifijo de la casa del noble en donde se cometió la tropelía.
Consecuencia de esta violación, ella quedará embarazada y dará a luz a un hermoso varón del que una vez pasado siete años, será atropellado por un caballo y auxiliado el niño por un noble de la ciudad que le toma mucho cariño pues le recuerda a su hijo que hace siete años tuvo que ir a servir a la guerra.
La madre, a través de vagos recuerdos y sobre todo de la comprobación de que el crucifijo por ella tomado es de la familia que auxilió a su hijo, llega a confesar a estos señores que en realidad el niño es su nieto.
Los abuelos mandan llamar al hijo, y tendiéndole una trampa le hacen que se enamore de la mujer de la que él abuso hacía siete años. La forzada también se enamora de él y se casarán siendo felices para siempre.
El celoso extremeño: Un señor prueba fortuna en las indias, volviendo en su ancianidad con una gran riqueza. Decide casarse con una chica de 17 años muy hermosa y le da a los suegros por ella una gran dote por lo que quedan muy contentos. La niña acepta ya que es la voluntad de sus padres y de un señor tan rico no le ha de faltar nada en la vida.
Pero el señor, extremeño para más señas, es tremendamente celoso y para evitar cualquier tentación de su mujer la encierra en su casa con extremadas medidas de seguridad tanto de muros, como de puertas con cerradura y de compañeras que la acompañen y vigilen.
Un mozo espabilado se entera de esta situación y con muchas argucias consigue introducirse en la casa fortaleza y dormir con ella, pero sin conseguirla carnalmente. El extremeño los ve, se enfurece en principio, pero al fin comprende que él es viejo y ella joven y es lícito que la sangre le llame. Decide hacer testamento a favor de ella, viéndose él mismo al borde la muerte. Y al fin muere el extremeño. Pero el pícaro, que pensó que la mujer estaría enamorada de él y podría casarse con ella para disfrutar de la fortuna, se queda con dos palmos de narices, pues ella, encariñada al fin con su marido muerto, decide abandonar el miserable mundo y se mete a monja.
La ilustre fregona: Dos amigos de alta cuna deciden vivir su vida haciéndose pasar por pícaros y vivir la vida alegre. De este modo llegan a Toledo en donde oyen hablar de una fregona de gran hermosura. Al fin consiguen verla y uno de ellos se enamora de la fregona.
Se hacen pasar uno por aguador y otro por cuidador de mulas para estar más cerca de la fregona y requerirla de amores. Tras una serie de vicisitudes, se descubre que la fregona es de origen noble y se descubre asimismo que los pícaros son de noble cuna, casándose el enamorado al fin con la ilustre fregona.
Las dos doncellas: Un joven se presenta en una posada todo agitado y alquila la única habitación que queda con dos camas. Posteriormente va un caballero y teniendo necesidad de la otra cama la ocupa igualmente arguyendo que la necesita en nombre de la justicia. Allí descubre que el joven, no es más que su hermana disfrazada de hombre que va en busca de un galán, llamado Marco Antonio, que le había prometido en matrimonio y con tal motivo la había gozado. Pero Marco Antonio se marchó a embarcar a la guerra en Barcelona. Su hermano decide lavar esa afrenta y la acompaña hasta Barcelona.
En el camino se encuentran con gentes que han sido asaltadas por bandoleros y entre ellos descubren a un mozo, que tras confiarse a ellos, se descubre que es también una doncella disfrazada de hombre, del pueblo vecino a los dos hermanos, y que también busca al tal Marco Antonio ya que también la había prometido en matrimonio, aunque en este caso no la había gozado.
Todos ellos llegan a Barcelona y se encuentran con una pendencia entre las gentes del lugar y los embarcados para la guerra, entre los que destaca por su bravía el caballero Marco Antonio.
Tras varias pendencias, se descubre que Marco Antonio se debe a la primera doncella, hermana del afrentado a la que quiere realmente, mientras que la segunda fue tan solo un juego amatorio.
Queda triste esta segunda doncella, pero el hermano, galán él, se ha enamorado de ella consiguiendo a la postre que se rinda a sus encantos y de esta manera, ambos cuatro se casan y regresan a su tierra en donde felizmente vivirán.
La señora Cornelia: Dos galanes españoles paran en Bolonia para realizar sus estudios allí se encuentran con que uno de ellos, por venturas extrañas, le entregan un recién nacido. Asimismo, una dama, la señora Cornelia, les pide a ambos ayuda y amparo. Dicha señora Cornelia ha dado a luz un niño, que no es más que el que por error le ha sido entregado a uno de los estudiantes, y ha escapado de casa de su hermano ya que piensa que la va a matar porque el niño es del Duque de Ferrara de quien está enamorada y le ha prometido en matrimonio, y el hermano piensa que es un engaño del Duque de Ferrara y que solo ha querido abusar de su hermana y para lavar la afrenta quiere dar muerte al Duque y a su hermana.
Curiosamente, el hermano, sin saber que la señora Cornelia se aloja allí, les pide ayuda a los españoles para lavar la afrenta contra el Duque, y ellos se la ofrecen.
En el camino a los dominios del Duque, los españoles tercian entre ambos, desliando el entuerto y sacando a la luz que el Duque está realmente enamorado de la señora Cornelia y quiere casarse con ella. El Duque y el hermano se hacen grandes amigos y aclarado el entuerto se dirigen a casa de los españoles en donde está la señora Cornelia.
Pero entre tanto, Cornelia, temerosa se ha ido con el niño a casa de un cura que vive en el campo, de tal suerte que cuando llegan todos a casa de los españoles, nadie les sabe dar razón de dónde está la señora y el niño.
Apesadumbrado el Duque regresa a su tierra pero decide visitar antes a un cura amigo suyo, que no es más que el cura en donde se refugió la madre con su hijo. Allí es reconocida por el Duque y llamando a todos los demás a casa del cura, se casará allí mismo y todo serán albricias.
El casamiento engañoso: Un soldado sale de un hospital y se encuentra con un amigo. Tras saludarse le cuenta al amigo sus aventuras.
Tiempo atrás conoció a una doncella, que dijo ser poseedora de palacios y grandes fortunas, llevando al soldado a su mansión y presentándose como señora de ella. Esta doncella está deseosa de encontrar un marido al que someterse y compartir sus riquezas. El soldado ve allí su gran ocasión. Enamora a la doncella y se casa con ella.
Tras vivir varios días en la mansión, una mañana le dice la doncella que va a venir una amiga y que para gastarle una broma a su enamorado, van a fingir que la amiga es la dueña y que ella es la sirvienta.
Tal se comporta, pero el soldado ya afrentado de tanta broma, se entera por terceros que la amiga es realmente la dueña de la casa y que su esposa es la criada. Se dirige indignado a sus aposentos para buscar a su esposa pero se encuentra que la esposa ha desaparecido y que con ella se han evaporado las pocas o muchas riquezas que el soldado poseía.
Afrentado se retira de la casa y no contenta la fortuna con ello, contraerá una fiebres que le dejarán totalmente pelón y que tendrá que curarlas en el hospital de donde acaba de salir y del que después se ha encontrado con el amigo suyo.
Pero no acaba aquí la cosa, porque le cuenta al amigo que lo más extraño de todo es que en el hospital ha oído hablar a dos perros entre sí, y que ha anotado la conversación en unos pliegos titulados: "el coloquio de los perros" que veremos en la novela siguiente.
El Coloquio de los perros: Dos perros, Cipión y Berganza, conversan en un hospital de Valladolid en donde Berganza contará su vida a Cipión, desde su nacimiento en Sevilla en casa de unos carniceros hasta su llegada a Valladolid, pasando por multitud de amos, cada cual más pícaro y curioso, como son unos pastores que engañan al dueño del ganado, una familia rica que lo usan para acompañar a sus hijos a estudiar latín, unos gitanos, una bruja, etc.
Finalmente amanece y los dos perros dejan la conversación para otro día.
COMENTARIO:
Dicen que la Novelas Ejemplares de Cervantes están muy entretenidas. Lo siento en el alma pero me han resultando un tanto plúmbeas. Me ha costado leerlas y en no pocas ocasiones me he aburrido con ellas.
Es curioso que siendo el mismo autor del Quijote, me hayan aburrido mientras que el propio Quijote me parezca una obra tan magnífica. En fin cosas de la literatura.
This entire review has been hidden because of spoilers.
- El licenciado Vidriera. Este cuento se trata de un niño, Tomás, de unos 11 años que quiere convertirse en un famoso por sus estudios en Salamanca. Viaja por Italia y estudia en Salamanca y todo parece que está yendo bien sin embargo, cuando una joven se enamora de Tomás, y él no reciproca los sentimientos, ella pide a una morisca que le diera una poción para que Tomás se enamorase de ella. Al tomar la poción, Tomás se vuelve loco y se piensa que está hecho de vidrio. En su locura, aconseja a muchas personas, contestando cualquier pregunta, sea lo que sea. Eventualmente, es curado por un religioso pero al regresar a la corte, Tomás halla que en su lucidez nadie se preocupa por él. Al fin y al cabo, Tomás vuelve a Italia y fallece en la guerra de Flandes.
-Novela del casamiento engañoso / El coloquio de los perros. Estas dos novelas comparten una tema que es el engaño/desengaño. La primera alerta contra fingir ser algo que no eres tras el ejemplo de un engañador engañado. El coloquio, por otro lado, se trata de mentiras, la verdad y la verdad literaria, cual es como una manera de hacer parecer una cosa por otra.
En esta segunda parte aparecen las ocho novelas más breves del total de doce que componen las Novelas ejemplares. Tan amenas como las de la primera parte, me ha gustado mucho "El licenciado vidriera", porque parece que a Cervantes se le daba bien eso de escribir sobre locos. También me encantó "El celoso extremeño" por el complejo ardid elaborado para quebrar las muchas cerraduras de tan celoso marido. "La ilustre fregona" y "Las dos doncellas" me gustaron por su trama y por la manera en que están narradas. "El coloquio de los perros" me gustó por lo que tiene de fantástico la conversación de dos perros y el gran razonamiento que se desprende de ella. Además de las destacadas, todas son muy entretenidas para escuchar en el tram o el autobús.
Las 8 novelas incluidas en esta edición son extraordinarias. Entre las Novelas Ejemplares no hay obra menor, pero las que causaron una mayor impresión en mi son: La Fuerza de la Sangre, El Coloquio de los Perros, El Licenciado Vidriera y Las Dos Doncellas.
Cervantes hace una critica social entre aparentes risas, pero es una crítica realmente dura. Los temas tratados están muy vigentes al día de hoy, sorprende lo certero de las palabas de Jesús G. Maestro: "Cervantes es nuestro contemporáneo".
Una cosa que me gustaría destacar es la dignificación que hace Cervantes de las personas humildes y sencillas, en contraposición con los pudientes y nobles. Cervantes no plantea ninguna cuestión en blanco y negro, por el contrario, intenta comprender al ser humano.
Las Novelas Ejemplares de Cervantes son varios relatos cortos y cada uno tiene una moraleja o consejo provechoso, si bien el propio autor dice "...Héles dado el nombre de ejemplares, y si bien lo miras, no hay ninguna de quien no se pueda sacar algún ejemplo provechoso". Las historias tienen diversas tramas como el amor, la honra, los viajes, el origen desconocido, los moros. Mis favoritas en el primer libro son El Celoso Extremeño y La Ilustre Fregona.
- El licenciado Vidriera 5 estrellas - La fuerza de la sangre 5 estrellas - El celoso extremeño 5 estrellas - La ilustre fregona 2 estrellas - Las dos doncellas 3 estrellas - La señora Cornelia 5 estrellas - El casamiento engañoso 3 estrellas - El coloquio de los perros 4 estrellas