دفتر بیمارستان سالمندان بیچوود. پشت میز بخش پذیرش، پرستار یونیفورم پوشیدهای نشسته است. ساعت دو و سی دقیقه صبح است. صدای توقف اتومبیلی از بیرون شنیده میشود. جان براون وارد میشود. مردی است تنومند، حدودا پنجاه ساله. چهرهاش ترکیب جالبی است؛ آرام، بشاش و آشتی ناپذیر. کت و شلوار و پالتوئی توصیفناشدنی پوشیده و دو ساک زیپدار با خود حمل میکند…
Sir Tom Stoppard was a Czech-born British playwright and screenwriter. He has written for film, radio, stage, and television, finding prominence with plays. His work covers the themes of human rights, censorship, and political freedom, often delving into the deeper philosophical thematics of society. Stoppard has been a playwright of the National Theatre and is one of the most internationally performed dramatists of his generation. He was knighted for his contribution to theatre by Queen Elizabeth II in 1997.
Born in Czechoslovakia, Stoppard left as a child refugee, fleeing imminent Nazi occupation. He settled with his family in Britain after the war, in 1946, having spent the previous three years (1943–1946) in a boarding school in Darjeeling in the Indian Himalayas. After being educated at schools in Nottingham and Yorkshire, Stoppard became a journalist, a drama critic and then, in 1960, a playwright.
Stoppard's most prominent plays include Rosencrantz and Guildenstern Are Dead (1966), Jumpers (1972), Travesties (1974), Night and Day (1978), The Real Thing (1982), Arcadia (1993), The Invention of Love (1997), The Coast of Utopia (2002), Rock 'n' Roll (2006) and Leopoldstadt (2020). He wrote the screenplays for Brazil (1985), Empire of the Sun (1987), The Russia House (1990), Billy Bathgate (1991), Shakespeare in Love (1998), Enigma (2001), and Anna Karenina (2012), as well as the HBO limited series Parade's End (2013). He directed the film Rosencrantz and Guildenstern Are Dead (1990), an adaptation of his own 1966 play, with Gary Oldman and Tim Roth as the leads.
He has received numerous awards and honours including an Academy Award, a Laurence Olivier Award, and five Tony Awards. In 2008, The Daily Telegraph ranked him number 11 in their list of the "100 most powerful people in British culture". It was announced in June 2019 that Stoppard had written a new play, Leopoldstadt, set in the Jewish community of early 20th-century Vienna. The play premiered in January 2020 at Wyndham's Theatre. The play went on to win the Laurence Olivier Award for Best New Play and later the 2022 Tony Award for Best Play.
آرامش حلقه مفقوده زندگی اکثر ماهاست. انگار مثل کارتون میگ میگ هر چی سمتش میریم بهش نمیرسیم، اگرم برسیم موقت و گذراست. حالا آقای براون، شخصیت اصلی این نمایشنامه هم دنبال آرامش میگرده. آرامش از نوعی دیگر. آرامشی به سبک خودش! من تونستم براون رو درک کنم. منی که مثل براون دنبال این لعنتی میدوم.!
تو رفتی شهر در تو سوخت باغ در تو سوخت اما دو دست جوانت بشارت فردا، هر سال سبز میشود و با شاخههای زمزمهگر در تمام خاک گل میدهد گلی به سرخی خون… حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان که زیر بارش یکریز برف مدفون شد و سال دیگر، وقتی بهار با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود و در تنش فوران میکنند فوارههای سبز ساقههای سبک بار شکوفه خواهد داد ای یار...
یک کمدسذخلاقانه دیگه از استوپارد . مردی که بدون اینکه مزیض یا درمانده بشه علاقه منده در بیمارستان گذران عمر کنه . ایده یک جور شوریدن مفهوم تنبلی و پوچی در مقابل کار و تلاش مداوم و معنادار بودنه . دیالوگ ها ساده و کوتاه هستند . مفهوم بسیار سر راست منتقل میشه . مفهوم عشق به غریزه تنبلی و اسودگی که شاید نقطه ای باشه که جامعه مدرن کاملا فراموش کرده .
Een origineel startidee: een man wil van alles af zijn - plichten, sociale druk, het leven zoals verwacht wordt door de anderen - en laat zich, gezond en al in een ziekenhuis opnemen, om niets meer te hoeven doen, tot verbijstering van allen, die daar tegen optreden. Meer is het niet, Stoppards held wil zijn motivatie niet echt kwijt, wat het universeel herkenbaar houdt, maar diepere uitwerking verhindert.
هرچقدر بقیه آقای براون رو درک نکردن، من با پوست و استخونم درکش کردم منم خیلی وقتا دلم میخواست چند روزی از زندگی استعفا بدم و تنهایی برم جایی و فقط هیچ کاری نکنم. همین.
A good and short play with well-balanced sentences and proper character development. یک نمایشنامه خوب و کوتاه با جمله بندی های به اندازه و درست و شخصیت پردازی مناسب
نمایشنامهی "آرامش از نوع دیگر" اثر تام استاپارد را دوست داشتم. تجربهای کوتاه و خواندنی که در نظرم به تمامت نمایش یک "لحظهی پروستی" بود؛ تلاش برای زنده کردن طعم آرامشی که در کشاکش جنگ چشیده شده بود؛ آرامشی در لباس ملال و اسارت. نمایشی که مرا به یاد حفرههای امن خود خواستهی زندگی انداخت. حفرههای کاویده شده در دل جنگل تاریک زندگی. جان براون با چمدانی انباشته از پول فارغ از کوچکترین ناخوشی به بیمارستان آمده و میخواهد اتاقی خصوصی داشته باشد و در پی آن پرسنل در کشف چرایی این تصمیماند.
آرامش از نوعی دیگر را نمیدانم طی چهار سال گذشته چندبار خواندم و نقشخوانی کردم، اما هر کتاب و مخصوصا نمایشنامهای بعد از چندبار خواندن محبوب میشود، برای من هم. اثر موجز تام استاپارد فرصت خیلی خوبی برای نمایشنامهخوانی-و حتی اجرا- و دستکم شروع نمایشنامهخوانی است، چه فردی و چه جمعی. البته این به معنای کماهمیت بودن یا ساده بودن خود نمایشنامه یا شخصیتهایش نیست. روان بودن و انعطافپذیری شخصیتها برای همراهی با آنها دو ویژگی مهم آرامش از نوعی دیگرند برا شروع. داستان؟ مردی میانسال میخواهد در یک بیمارستان خلوت مخصوص سالمندان اقامت کند، بدون هیچ بیماری و درد و مرضی. دکتر، پرستار و پلیس که مشکوک میشوند و میخواهند سر از کار مرد دربیاورندپرستاری به نام مگی را مخصوصا نزد او میفرستند تا نیت مرد را کشف کند... این که هدف مرد واقعا چیست؟ بین مرد و پرستار چه میگذرد و دیگران چه فکری درباره مرد میکنند را توی نمایشنامه بخوانید و اگر این اولین مواجههتان با «آرامش از نوعی دیگر» است، موقع خواندن شخصیت مگی من را یاد کنید:دی فیلمتئاتر آن را میتوانید با یک جستوجوی ساده در آرشیو شبکه ۴ ببینید.
Mr Brown beschließt, sich in ein Krankenhaus einzuweisen und es sich dort gemütlich zu machen. Da er privat zahlt, wird man ihn auch nicht wirklich los und er scheint sich wohler als in einem Hotel zu fühlen. Die Spannung in diesem Stück ist eigentlich nur, herauszufinden wer Mr. Brown ist und warum er im Krankenhaus leben will. Unterhaltsam, voller Wortwitz, viel zum interpretieren, definitiv eher Uniniveau und nicht unbedingt Schulniveau.
اقای جان براون کودکیش تو این بیمارستان بوده بعد حالا بعد جنگ و اسارت دوباره اومده بود اینجا نقاشم بوده هیچ مریضی هم نداشت ☹️☹️☹️ البته فکر کنم منظور این بود میخواسته از جهان و اتفاقاتش مثل سیل و زلزله و جنگ و اسارت و... در امان باش اومده جایی که در کودکی بوده و احساس امنیت میکرده حتی میگ اینجا اب و برق هم قطع نمیش کاش حداقل با پرستار ازدواج میکرد خوشش اومده بودا
نمایش صوتی آرامش از نوع دیگر را با بازی و اجرای بهرام ابراهیمی، معصومه عزیز محمدی، مینا درودیان، نازنین بابایی، راضیه هاشمی و رضا عمرانی از ماه آوا بشنوید؛ http://maahava.com/7HUW