مراکش دروازهی آفریقاست و نزدیکترین کشور آفریقایی به اروپا. مراکش زمانی مرا وسوسه کرد که در جنوب اسپانیا فیلم میساختم و وقتی در کوچه پس کوچههای گرانادا قدم میزدم، احساسی از خویشاوندی با مردم آن منطقه داشتم. ایرانیها مراکش را چندان نمیشناسند. در همهی این سالها مراکش جزو کشورهایی بوده که ایرانیها کمتر به آنجا رفت و آمد داشتهاند. حتی تا همین چند سال پیش هم ویزایی برای رفت و آمد صادر نمیشد. ریشهی اختلافها شاید به سالهای اول انقلاب برگردد؛ زمانی که ملک حسن، پادشاه مراکش، محمدرضا پهلوی را پس از سقوطش در تهران در رباط پناه داد. از همان موقع بود که ملک حسن هم مثل ملک حسین، پادشاه اردن، و انور سادات، رییس جمهور مصر، رفت توی لیست سیاه و 35 سال طول کشید تا فراموشیِ تاریخ به داد برقراری ارتباط مجدد بین مردم دو کشور برسد..
مدت ها بود که دلم میخواست یکی از کتابای منصور ضابطیان رو بخونم برای هدیه تولدم تونستم دو تا ازین کتابارو(به اضافه یه کتاب دیگه😜) بگیرم، از بابای عزیزم که اینارو برام خرید از همین تریبون تشکر میکنم😀❤️ خب، بریم سراغ صحبت درباره کتاب...دوسش داشتم؟خیلی زیاد این کتاب فک میکنم اولین سفرنامه ای بود که میخونم، خداروشکر شروع خوبی بود چون خیلی خوشم اومد:) موقع خوندن کتاب احساس میکردم یه آدمی که خیلی باهام صمیمیه داره درباره سفرش به مراکش برام میگه و من دارم با اشتیاق گوش میدم😁 خوبیش این بود فاز مثبتم نگرفته بود، در کنار گفتن نقاط مثبت سفرش، نقاط منفی و اعصاب خوردیاشم گفته بود آها یه چیزی، وقتی اینو میخونین برین اسم شهرارو سرچ کنین چند تا عکس ازشون ببینین، وقتی من این کارو کردم دیگه انگار همونجا بودم
پ.ن:کتاب خوندن تو ایام امتحانات واقعا سخته...آدم یه عذاب وجدانیم داره ولی اون عذاب وجدان اونقد قوی نیست که مانعت شه🗿
تقریبا دو سال پیش با دیدن تصاویر شفشاون آبی ، آرزوی سفر به مراکش به لیست بلند بالای آرزو هایم اضافه شد😍 خواندن سفرنامه و همین طور نوشتن آن ، یکی از علایقم است🤗 منصور ضابطیان از هنرمندان محبوب و دوست داشتنی زندگیم می باشد☺ عاشق عطر و رنگ و طعم نعنا هم هستم☘ چه ترکیبی بی نظیرتر و جادویی تر از این کتاب که ۲۰ اسفندم را عجیب به یادماندنی و دلپذیر کرد😊 این کتاب با هر متر و معیاری برایم از بهترین هاست🌼
کتابی خوش خوان برای آماده شدن سفرهای طولانی نوروزی:-) در کتاب های منصور ضابطیان حس لذت و اشتیاق برای کشف نادیده ها کاملا احساس میشه و همین شور و اشتیاق هست که کتاب جذاب می کنه.
کتاب رو از کتابخونه با چند کتاب دیگه گرفتم اما از اونجایی که انتظار داشتم مثل «موآ» و «سباستین» و «سه رنگ» شیرین باشه گذاشتم که آخر بخونم (مثل همون کاری که با غذاهای خوشمزه میکنم:))) )
از صبح اینجا بعد از مدت ها برف اومده و هوا خیلی دل انگیزه با اینکه یک کتاب دیگه رو میخونم این روزها ولی «چای نعنا» رو شروع کردم چون حس کردم میتونه عصرم و قشنگتر کنه و چه انتخاب خوب و شیرینی لذت بردم واقعا فکر کنم پنج ساعت طول کشید از شروع تا پایانش
تلفیق کتاب و فیلم هایی که سرچ کردم تو یوتیوب دیدم خیلی خوب بود و لذت خوندن سفرنامه رو برام چندچندان کرد
نقطه قوت سفرنامه های ضابطیان ارتباط گرفتنش با بومیای اون منطقه است جذاب ترین مکان ؟ غذافروشی حسن آقا موقع خوندنش بدون اغراق حس میکردم بوی ماهی تو فضای اطرافم پیچیده .
بعد این باید بشینم ببینم دوباره کی آقای ضابطیان میره سفر تا برامون ازین سفرنامه های شیرین بنویسه
من بی نهایت کیف میکنم از خوندن سفرنامه های منصور ضابطیان و این کتابش رو بیشتر از همه ی کتاب هاش دوست داشتم! (و چقدر خوشحالم که تو جشن امضاش هم حضور داشتم؛ گفتم یکم پز بدم D: ) قطعا بدون خوندن این کتاب، نه تنها هیچ وقت به سفر به مراکش فکر نمیکردم که حتی در موردش کنجکاو هم نمیشدم. اما نمیدونم نوع روایت کردن منصور ضابطیانه یا واقعا خودِ مراکش اینقدر جذابه که آدم هوس میکنه یه روز بره اونجا و چای نعنا بخوره. نمیدونم باید از این کتاب چی بگم. این کتاب رو به آدم های اهل سفر (یا حتی در آرزوی سفر!) پیشنهاد میکنم. البته نه به اون دست آدم هایی که سفر براشون پاساژ های لوکس و هتل های چند ستاره س، بلکه آدم هایی که عاشق کشف کردنن، عاشق اینن که با محلی ها معاشرت کنن و تمام سختی ها و مشکلات سفر رو به جون بخرن. تنها ایرادی که هم به این کتاب دارم هم به کتاب های قبلی آقای ضابطیان دارم، سیاه و سفید بودن عکس هاست. وقتی حرف از رنگ آبیِ خاص دیوار هاست، تو صفحه ی بعدی انتظار یه عکس رنگی و قشنگ داریم. امیدوارم تو سفرنامه ی بعدی که احتمالا سال دیگه چاپ بشه (سفرنامه ی ویتنام) این مورد لحاظ بشه! یه بار یه جلسه ای بود، از آقای ضابطیان پرسیدیم چی باعث شده که کتاب هاتون اینقدر طرفدار داشته باشه؟ با خنده برگشت گفت لابد خوب مینویسم دیگه :))) واقعا هم همینه. نثرش روان و پخته و دوست داشتنیه ^_^
فکر نمی کردم تو روزگاری که امکان سفر برای همه مهیاست و میشه راجع به هرجایی تو دنیا کلی اطلاعات بدست آورد و تنها خرجش یکی دوتا کلیکه و چند صدم ثانیه صبر تا گوگل انواع و اقسام اطلاعات و عکسها رو راجع بهش بیاره، انقدر خوندن سفرنامه یه نفر برام دلچسب باشه. دلم کلی قیلیویلی رفت برای کوچه پسکوچههای شفشاون و کافههای طنجه. اونقدری که همون اوایل طرز تهیه چای نعنای مراکشی رو سرچ کردم و دویدم که برای همه اعضای خانواده درستش کنم! ترجیح میدادم عکسهای کتاب رنگی میبود که دیدم نظر خیلیها هم همین بوده.
من نسخه ebookاش رو خوندم و دوست دارم بقیه سفرنامههای منصور ضابطیان رو بصورت فیزیکی تهیه کنم.
شب بعد از مراسم رونمایی، مشتاقانه کتاب رو شروع کردم و این بار هم از قلم بی نظیر و شیرین منصور ضابطیان لذت بردم. سفرنامه های منصور ضابطیان جایگاه قدرتمندی در بین سفرنامه های چاپ داخل کشور داره که البته تعدادشون زیاد هم نیست. امکان نداره یکی از این ۵ کتاب رو خونده باشی و رویای سفر کردن به سراغت نیاد! پیشنهاد میکنم اگه به سراغ این کتاب رفتین ویدیوهای کانال منصور ضابطیان رو هم بعد از اتمام کتاب ببینید تا لذت خوندن رو براتون چند برابر کنه.
وای که با خوندن این سفرنامه دلم می خواد برم غذافروشی حسن آقا تو طنجه و کباب ماهی بخورم. برم کوچه های آبی شفشاون رو ببینم و بعد از اون جا برم شهر مراکش و از ریاذ الفنگ شویی سردر بیارم و زیر درخت پرتقال، کنار حوض تو حیاط یه چای نعنا بخورم و بعد از اونجا برم کوچه پس کوچه های تو در توی بازار مراکش که پر از خرت و پرت فروشیه و انواع ادویه ها و ظروف سفالی و …. بعد برسم به میدون جامع الفنا….
بعد از مارک و پلو و مارک دو پلو و گذشت تقریبا 4 سال "چای نعنا" انتخاب بعدی من از سفرنامه های منصور ضابطیان بود. در شرایطی که خیلی به سفر نیاز داشتم از قفسۀ سفرنامه هایم چای نعنا را برداشتم، موسیقی قانون نوازی دستگاهی را پخش کردم و کتاب برایم بلیتی شد برای سفر به مراکش. مطمئنم منصور ضابطیان سفرنامۀ هرجایی از دنیا را بنویسد پس از خواندنش دوست داریم به آنجا سفر کنیم، شاید چون انسانی نگاه می کند نه توریستی. او کشورهای گوناگون را مقصدهایی نمی بیند که باید به آن ها سفر کنی، بناهای مشخصی را که در ویکیپدیا و ذیل نام آن کشورها نام برده شده است ببینی، غذاهای مشخصی بخوری، فرهنگ های معینی ببینی و حتی در هتل و اقامتگاه های تعیین شده ای اقامت کنی. او فرهنگ ها و کشورها انسانی می بیند، اجازه می دهد آن مردم و جریان زندگی شان به او نشان دهند که شب را در کجا اقامت کند و روزش را چگونه بگذراند. ساده ترین علت انتخاب چاع نعنا برای بسیاری از ما، خیلی ساده می تواند اولین مصداق کشور مراکش در ذهن هایمان باشد: کازابلانکا. من هم از این قاعده مستثنی نبودم و دروغ چرا به هوای جست و جوی حال و هوای فیلم کازابلانکا و تصویری که از مراکش و بام خانه های قدیمی اش در ذهن داشتم به سراغ کتاب رفتم، اما غنیمت نهایی من از کتاب طعمی نو از فرهنگ عربی و شاید فرانسوی بود و هوس توت فرنگی های مراکش و رویای پرسی زنی در کوچه پس کوچه های باریک مدیناهای آن و عادت ترک نشدنی نوشیدن چای نعنای این روزهایم.
برای من سفرنامه های قبلی دلنشین تر بودن.آدمای توی کتاب قبلی برای من جذاب تر بودن،نه اینکه اخلاق بقیه آدم ها ارتباطی به منصور ضابطیان داشته باشه،نه،فقط انگار لحن تعریف از اونا و حتی تعریف از حال و هوای سفر جذاب تر بود. همین و بس!
•اولین تجربهی سفرنامهخوانی در دورانی با کمترین احتمال تجربهی سفرداشتن.• برای منی که راجع به این کشور هیچ ایدهای نداشتم، خواندنش شگفتیآفرین بود تا حدودی. ولی عمدتاً چون سفر وحتّی فکرکردن بهش به خاطر جناب نامحترم کرونا ازم به دوره، خواندن سفرنامه تا همین کرجی که بغل گوشمه هم آه و حسرتم را برمیانگیخت چه برسه به چنین جایی ک چنان معماریها و ساختمانهایی بود اش! کاش عکسهای لابهلای متن سفرنامه هم مثل چندین عکس ابتدای کتاب، رنگی میبودند تا رنگ قرمز دیوار سینمای ریف و محلههایی با کوچههای آبیرنگ شفشاون و حتّی گودالهای حاوی ادرار گاو در فس که برای تمیزکردن پوست و رودهی گاو ازش استفاده میکردند رو بهتر میدیدم. ولی یحتمل حرکت اقتصادیای جالبی نمیبود.:-"
ضابطیان در مقدمه میگوید:قبل از شروع مطالعهی کتاب توصیه میکنم، دستهای نعنای تازه بخرید، ان را با کمی چای سبز یا سیاه توی قوری دم کنید، پنج دقیقه صبر کنید و حالا کتاب آمادهی خواندن است :))) ...........
*ص۱۴۰: اگر رویاهای آدم برایش اهمیت داشته باشد، آن را میگذارد در صدر فهرست کارهایی که باید بکند. هزینهاش را هم میپردازد. حتی اگر ضرر کند. حتی اگر شکست بخورد. اما سرش را بالا میگیرد که من راه را رفتم و شکست خوردم. راه نرفته شکست ندارد اما پیروزی هم ندارد! ............ *ص۱۵۹: مراکش سرزمین مهربانی است.سرزمین طلوعهای نارنجی و مخملی و غروبهایی آمیخته با اذانهای برآمده از قلب، بدون بلندگوهای قلابی. مراکش برای هرکس چیزی دارد که عاشقش شود و عاشقش بماند و در دل آرزو کند که روزی دوباره این هوا را بغل بگیرد و عاشقی کند. خدا کند زنده بمانم و دوباره مراکش را نفس بکشم . ........... *دوستش داشتم؟ خیلی زیاد :)
اولین کتابی بود که از ضابطیان خوندم. معادل فارسی اورریتد چیه؟ مثالش که ضابطیانه و قلمش. ظاهرا هدف ظابطیان بیشتر انتقال حس و حال سفرشه تا انتقال درک و شناختی که از اون مکان بدست آورده. من توقعم از سفرنامه بیشتر مورد دومه و بعد از خواندن این کتاب حس ناکامی عمیقی بهم دست داد. از قبل تشنه ی شناخت فرهنگ و خلق و خو و زندگی مراکشی بودم و به امید رفع تشنگی اومدم سراغ این کتاب غافل از اینکه این کتاب آب شوریه که تشنگی آدم رو برطرف که نمیکند آدم رو تشنه تر از قبل به حال خودش رها میکند. تصاویر سایه و سفید و بدکیفیتی هم که نصف حجم کتاب رو گرفته اند عملا نقش سیاهی لشکر رو بازی میکنند. صرفا صحنه را پر کرده اند و کتاب را به 160 صفحه رسانده اند و نقش اساسی ای در فضاسازی ذهنی خواننده بازی نمیکنند.
من عاشق این لحن پاک و در عین حال طنزآمیز منصور ضابطیان جان هستم. خیلی سفر به مراکش با این کتاب بهم چسبید. ناگفته نماند که چند تا غلط املایی ام بود (jardin و نه jordin مثلا) اما خیلی خیلی خوش گذشت 😊
دو پله ی سنگی آدم را از توی کوچه پرتاب می کند به حیاطی پر از درخت های پرتقال که در این روزهای بهار غرق شکوفه است.عطری عجیب همه جای ریاذ را برداشته... حوض آبی وسط حیاط آنرا شبیه خانه های سنتی ایرانی کرده، از آنهایی که فقط توی سریال های تلویزیونی یا کوچه پس کوچه های شیراز و یزد می توان پیدا کرد... موضوع این کتاب همینطور که از توضیحاتش پیداست،سفرنامه کشوره مراکشه که قلم معرکه و خوندنیه منصور ضابطیان جذابترش کرده... دقیقا یادم نمیاد از چه زمانی عاشق مراکش شدم و سفر به مراکش شد یکی از بزرگترین آرزوهام،دیدن کازابلانکا و کافه ریک یا گشتن توی کوچه و پس کوچه های شفشاون و یا دیدن مدینا هایجذاب شهر مراکش... اما اینو میدونم که با خوندن این کتاب،سفر به مراکش از الان دیگه برای من یه آرزو نیست،یه هدف توی بلند مدته که برای تجربه ی عطر چای نعناش و گشتن توی خیابون هاش و بازارهاشو مهمون کردن چشمام به رنگها و نقش و نگارهایی که زیباییشون غیر قابل وصفه لحظه شماری میکنم... اگر طرفدار سفرنامه اید و یا اگر تابحاال سفرنامه نخوندید.اگر عاشق مراکش هستید و یا اگر تابحاال هیچچیز ازش نشنیدید،این کتابپیشنهاد من به شماست.مطمئنم ازش غرق لذت میشید چون از نظر من شنیدن و خوندن تجربه های سفر یکی از جذاب ترین اتفاقای دنیاست! من مراکش رو با این کتاب زندگیکردم و حالا از هر زمانیمشتاق ترم تا تجربه اش کنم.ممنونم آقای ضابطیان عزیز این تجربه فوق العاده بود.
روایت جذابی از سفر به یکی از کشورهای کمتر شناخته شده برای مردم ایران دارد که با قلم روان ضابطیان همراه شده است. کنایههای جالبی هم برای اهالی تاریخ و سیاست دارد و البته بسیار وسوه انگیز است که غذاها و اماکن تاریخی مراکش را حداقل در گوگل بگردید
از جمله کتابهای روان و خوبی بود که خواندنش لذت بخش بود
The story of history in Morroco's streets + the nation's customs&lifestyle which was written by Mansour Zabetiyan. He says those stories in a desirable&memorable theme of words and sentences, what he experienced on his travel to the morocco's different cities.
چای نعنا تمام اون چیزی بود که من از یک سفرنامه میخواستم! روان و همراهکننده، پر از جزئیات، راحت و خودمونی و مهمتر از همه با تمرکز روی زیست اجتماعی مقصد، نه صرفا توصیف جغرافیا و معماری که توی گوگل هم به راحتی به دست میاد.
خوندن چای نعنا درست شبیه به اون وقتیه که دوستت از سفر برمیگرده و مینشینه پیشت تا همهی اونچه که دیده و یاد گرفته رو توی چند ساعت برای تو هم تعریف کنه. اون هم طوری که در حینش گرمای آفریقا و رطوبت مدیترانهای رو روی پوستت حس کنی و عطر نعنا به مشامت بیاد. سر و صدای بازارهای شلوغ توی سرت بپیچه، با این تفاوت که همه چی به فرانسوی یا عربی مغربی شنیده میشه. خونههای سفید، کافههای کهنه، کوچههای آبی، شکوفههای پرتقال، میوههای شیرین، دستفروشها، دکههای غذا، نوازندهها و غروب نارنجی روی اقیانوس. از منصور ضابطیان ممنونم.
کتاب در پنج بخش، سفر به شهرهای کازابلانکا، طنجه، شفشاون، فس و مراکش رو روایت میکنه که هر بخش با توصیفات قابل توجه از جزئیاتش، تصویر متمایزی از اون شهر توی ذهن من شکل داده.
مهمترین ضعف کتاب، رنگی نبودن عکسها بود که ذکر شده به علت پرهزینه بودن چاپ رنگیه اما دست کم در نسخهی الکترونیک که از فیدیبو دریافت کردم، انتظار میرفت عکسها رنگی باشن. مگه میشه کوچه پسکوچههای پر رنگ و لعاب مراکش رو سیاه و سفید دید؟
وایی که چقدر این کتاب شیرین بود، توی حال و هوای پاییزی خوندن یه سفرنامه عالی بود مخصوصا کتاب آقای ضابطیان.این سفرنامه انقدر دوستانه نوشته شده که شما حس میکنی دوستت رفته مسافرت و داره با ذوق و شوق برات تعریف میکنه چی شد. کامل تمام تجربیات خودش رو نوشته و حسش کامل بین کلمات پیداست انقدر خوب توصیف کرده که شما انگار خودت رفتی مراکش و دلت میخواد تمام اونجاهایی که نویسنده رفته رو خودت بری تجربه کنی و حتی میتونی چشمات رو ببندی و خودت رو جای نویسنده بزاری و به خودت بگی اگه اونجا بودی تو چی کار میکردی؟!
نمیدونم یک سفرنامه ی خوب چجوری باید باشه چون این اولی بود که میخوندم ولی به هرحال من دوسش داشتم واقعا و خوشحالم که خوندمش ^^ یک ستاره کمتر برای اینکه عکسای کتاب چنگی به دل نمیزنن
قبلا که سفرنامههای منصور ضابطیان رو میخوندم اصلا برام غیر قابل تصور نبود رفتن به همهی جاهایی که ازش حرف میزد... متاسفانه الان وضع طوری شده که همین مراکش رفتن هم هی داره ازمون دور و دورتر میشه چه برسه به پاریس و پراگ و کلمبیا.. :( من این سبک سفرنامههارو ترجیح میدم. یعنی یک کتاب در مورد یک کشور یا شهر.. احساس میکنم تجربهی بازگو شده در کتابهای قبلی از هر شهر و کشوری خیلی مختصر بود.. البته من به نظرم همین کتاب هم خیلی مختصر اومد.. اما برای خوندن چند ساعته و گشت زدنی دورادور در کشوری رنگارنگ که خیلی شبیه ایران است خوب بود.
بسیار لذت بردم ولی دوستان میشه یه ستاره کم دادن به یه کتاب زیبا رو به علت حجم محتوای کم عادیسازی کنیم؟ چون این کتاب با این همه توصیفات زیبا و ملموس واقعا کوتاه بودنش غمگین کنندهست:_) من بندهی غرق شدن تو عکساش و پیدا کردن جزئیاتی که توی متن گفته شده بود، بودم؛ اینکه عکسهای کشور مراکش رو نگاه کنم و حدس بزنم چقدر با محیط خودمون یکیه. کاش بیشتر عکس داشت:_)