محتوای عرزشی و حرف های آخوند مابانه، گیلتی پلژر من هستند. ذهنم دوست داره که خودش رو بین آدم های مزخرف و احمق ببینه و حماقت دیگران رو نکوهش کنه حالا نمیدونم کدوم طرحواره یا گره شخصیتی هستش.
چیزی که همیشه برام جالبه، کصنمک بودن این جماعت هستش. تشبیه های چرت و پرتی که مثلا به نظر خودشون خیلی کول هست. مثلا نویسنده ی این کتاب میگه که: همونطور که آخرین کمربند رشته های رزمی سیاه هست، چادر هم سیاهه و آخرین مرحله ی زن بودنه و آدم باهاش قوی میشه.
کلی چرت و پرت دیگه هم توش هست که سرگرم کننده بود. الان که دارم زیست شناسی میخونم، یه ساختار هایی هست بین گونه های جانوری به نام ساختار های همولوگ و آنالوگ. چون جدید خوندم، ذهنم داره آدم های دور و برم رو به دو دسته ی همولوگ و آنالوگ تقسیم میکنه. برای خودم جایی پیدا نکرده در این بین ولی میدونم که منم جزوشونم. شایدم اندام وستیجیال جامعه هستم. ( به احتمال بالا ) همولوگ اون اندام هایی هستن که مهم نیست شکلشون یا کاری که انجام میدن چی هستش، طرح ساختاریشون یکی هست. آنالوگ ها هم طرح ساختاری متفاوتی دارن منتها کاری که انجام میدن یکسانه، مثل بال پروانه و بال عقاب.
نمیدونم چرا ذهنم الان داره آدم ها رو قضاوت میکنه ولی تمام این چرت و پرت هایی که نتیجه ی خوندن جزوه ی نصف شبی هست، برای اینه که بگم آدم های لعنتی! شما خیلیاتون فرق خاصی با نویسنده ی این کتاب در مورد نگرشتون به مرد و زن ندارید.
ویرایش نظر بعد ده دقیقه: کتاب یه جوری با خشونت نوشته شده بود که عذابم داد و دچار هیجان جنون آمیز خشم شدم و این ریویو رو با سانسور فحش هایی که به ذهنم میومد نوشتم. یک دنیا حرف بدیهی که نمیشه توضیحش داد در مورد انسان بودن و حق آدم بودن به این قشر آدم ها باید گفت که حوصله و آرامشش رو من ندارم.
از آتجایی که موقع امتحانها پرز فرش هم جذابیتهای خاص خودش را دارد رفتم سراغ چرخیدن در کتابهای طاقچهام که مدتها پیش اضافه کرده بودم و همانجا خاک میخوردند. این هم احتمالا یکی از آن رایگانهایی بوده که یک روزی یکجایی همینجوری دانلود شده و رفته ته قفسه. خلاصه که گفتم بگذار یک تورق مجازی بکنم و ببینم چطور میشود خانم بود و چطور میشود اسمی به این مزخرفی روی یک کتاب گذاشت. سرتان را درد نیاورم متن را فقط سه صفحه توانستم تحمل کنم و بیشتر نخواندم ولی از تماشای گذرای تصاویر کتاب (اگر بشود کتاب نامیدش) و همان سه صفحه حالت تهوع گرفتم. یک مرد تصمیم گرفته با زنندهترین شکل ممکن به خانمها بگوید که چطور لباس بپوشند تا یک مشت بیمار جنسی مثل خودش بپسندند!
حیف وقت و چشمهایم! کاش میشد به جای ستاره، فحش داد.
میخواستم بگم یک اثر کاملاً زنستیز دیدم با تشبیه مردها به مگس های روی شیرینی و از دم بنده ی هوس و بیاختیار و ضعیفالنفس جلوه دادنشون در مردستیزی هم چیزی کم نداره ! در کل مجموعهای از وراجیهای انسانستیز هست که شعور و خرد انسانی را نادیده گرفته و با طنزی سخیف و کثیف هرچیزی که مطیع و گوش به فرمان اعتقاداتشون نبوده را به سخره گرفتند و با وام گرفتن از شعر حافظ و غیره تلاشی مذبوهانه برای حقنه کردن اعتقادات و مشروعیت دادن به تعصباتشون کردند! یکی از داستان های جذابش را همینجا میذارم بخوانید!
برخی از دوستان و اطرافیان تازهبهدورانرسیده، با شرکت در چند ترم کلاس زبان و عرفان یا حتی آمدن از روستا به شهر، چنان ادا و اطواری در میآورند و آنقدر در پوشش، حرف زدن و راه رفتن تغییر ایجاد میکنند که اگر کسی آنها را نشناسد، به خودش شک میکند! اینها با ادعای کلاس متفاوت و بهروز بودن، نه تنها خودشان به سوی کمال و معنویت حرکت نمیکنند، بلکه دوستان جو زده، دهنبین و متزلزل را هم به حرکت مصنوعی و نمایشی راضی میکنند. به قول حافظ: در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب یارب مباد آنکه گدا معتبر شود حضرت علی (ع) میفرماید: «انسان پست و کمظرفیت، با اندک مقامی فریفته میشود.» (۱) غررالحکم و دررالکلم، ص۲۵۷.
کاری به تمسخر پیشرفت و تعمقورزی مردم ندارم؛ فقط ربطش به شعر حافظ چی بود؟ فعلاً گدایی که معتبر شده همین نویسندگان بیقریحه و درونتهی هستند که یاوهسراییشون رو "معاونت فرهنگی اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه" چاپ میکنه و بودجه مملکت حروم مثلاً کتابی میشه که رایگانش کردند و باز هم کسی اون رو نمیخونه! :)