پسرکی به نام تیستو درمییابد انگشتانش خاصیت سبزکننده دارند. بذر هر گیاهی که با انگشتان تیستو تماس برقرار کند سبز میشود و به سرعت به گیاهی زیبا تبدیل میشود.
Maurice Druon was born in Paris. He is the nephew of the writer Joseph Kessel, with whom he wrote the Chant des Partisans, which, with music composed by Anna Marly, was used as an anthem by the French Resistance during the Second World War.
In 1948 he received the Prix Goncourt for his novel Les grandes familles. On December 8, 1966, he was elected to the 30th seat of the Académie française, succeeding Georges Duhamel.
While his scholarly writing earned him a seat at the Académie, he is best known for a series of seven historical novels published in the 1950s under the title Les Rois Maudits (The Accursed Kings).
He was Minister of Cultural Affairs in 1973 and 1974 in Pierre Messmer's cabinet, and a deputy of Paris from 1978 to 1981.
یک گونه از ادبیات هم باید باشد به اسم ادبیات شفاگر که دستت را بگیرد و از روزمره زندگی پرتت کند به یک دنیای دیگری که تویش از جنگ و نهیلیسم و دعوای خدا و شیطان خبری نباشد و تو باشی و یک جهان فانتزی و درخشش روزهای کودکی و شیرینی رویاها و آرزوهای خوب محال. این چیزی است که من در ژانر ادبیات کودک و نوجوان پیدایش می کنم و اینطوری روزهای ابری سرد غم زده را طی می کنم.تیتسو سبز انگشتی برای من همیشه یادآور خاطره روز پس از طوفان خواهد بود که توانست با بودنش از تلخی آن طوفان بکاهد.
تيستو رو دوست داشتم. قبلا هم نوشته بودم وقتي شروعش كردم برام جذاب نبود. اما هر چي رفت جلوتر و جلوتر ديدم خوبه. انگار صداي شازده كوچولو رو ميتونستي تو صداي تيستو بشنوي. با تيستو احساس همذات پنداري شديدي كردم.. اون قسمتهاش كه درباره جنگ و دنياي آدم بزرگ ها بود عالي بود.... از همه جالبتر برام اينه كه اين داستان رو يه سياستمدار نوشته... سياستمدار باشي و اين قدر لطيف بنويسي خيلي جالب ميشه.... اين كتاب رو با يكي از دوستام خوندم. يعني هر وقت همو ميديديم يا اون براي من ميخوند يا من براي اون... اون، آخرش خيلي دلش گرفت. ميگفت چرا اين جوري تموم شد... ولي من خيلي آخرش رو دوست داشتم... آخرش به شدت احساس سبكي ميكردم.... به دوستم گفتم خوبه كه.... تيستو مال اين دنيا و از جنس اين دنيا نبود...... خوندن اين داستان رو به هر كي از داستانهاي لطيف و آروم و معناگرا لذت مي بره و هر كي ميخواد كمي از اين دنياي شلوغ پلوغ و جدي اطراف مون فاصله بگيره و سبك بشه، جسارتا توصيه ميكنم....
یادم میاد دوم راهنمایی بودم این کتابو خوندم...تو کتابخونه مدرسه قایم میشدم...بارها خوندمش خیلی بهم اثر کرد آرزو کردم کاش منم انگشتام اینجوری بود واقعا از ته دل آرزو کردم کمی که بزرگتر شدم دیدم منم میتونم دیگران رو خوشحال کنم منم میتونم انگشتهایی شبیه تیستو داشته باشم...همه میتونن ...هر لبخند یه گل که ما میتونیم به سادگی سبزش کنیم...هر سلام
اولین بار، در اولین کتابخانه ای که عضوش شدم، دیدمش و خواندم. یادم است همان موقع هم خیلی وقت نگرفت. یادم است فقط دو ساعت وقت داشتم تا تعطیل شدن کتابخانه و می ترسیدم که نکند تمام نشود. همین طور یادم است که چه احساس خوبی داشتم از آشنا شدن با تیستو. بعدها در یک کتابفروشی دست دوم در یزد دیدمش و خریدم، و امروز که در گودریدز دیدمش، دوباره برش داشتم و خواندم، و خوشحالم که این کتاب هم مثل ماتیلدا و شازده کوچولو هنوز حس خوب خودش را برایم داشت.
در کودکی انیمه ای رو که از روی این داستان ساخته شده بود تماشا کردم و الان نمی دونم تقصیر مترجمه یا نویسنده ولی به جای اون داستان تاثیرگذار، با قصه ای رو به رو شدم که انگار وقت خوندن جملاتش یه مشت پیچ و مهره توی دهان آدمه و همینم جادوش رو خیلی خیلی کم کرده.
One of the best, maybe the best children-teenage book I ever read! Reading this book, I drowned in the story and hungrily and desperately tried to devour every word of it. It was a world of beauty, every word of it. I'm sure I will read this book several times again and again.
واي من كه عاشق اين داستانم به طوريكه اسم وبلاگم رو همين انتخاب كردم تا شايد بتونم با اقتباس به اين داستان در سبز كردن اطرافم بكوشم. www.maryamkhatoon.blogspot.com
انگار خودش واسه خودش شازده كوچولوئيه. تيستو يه سمبله. با دستاش همه چيو سبز ميكنه. هر جا ميره گل و درخت رشد ميكنه. جهان ميره به سمت خوشي...حرفاي قشنگي ميزنه - داستان براي سنين نوجوانانه اما من كه 23 سالم يا بيشتر بود كه خوندمش
[بعضی وقتها آدمی پیدا میشود که میخواهد چیز ناشناختهای را به مردم بشناساند و همیشه هم مردم به ریشش میخندند و حتی گاهی هم اتفاق میافتد که او را به زندان میاندازند، چون برخلاف حساب و کتابهای آقای ترونادیس رفتار کرده، و سرانجام پس از مرگ آن مرد است که مردم متوجه میشند حق با او بوده. آنوقت مجسمهاش را میسازند و این همان کسی است که به او میگویند«نابغه»!]
چقدر دلم تنگ شده بود برای اینجور ادبیات خوندن و کودکی. کاشکی دنیای این روزهای ما هم پر از تیستوهای سبزانگشتی بود.
از جمله کتاب هایی که همه باید بخوانند بسیار شیرین و دلچسب فقط کاش تیستو برمی گشت... داستان در مورد پسری به نام تیستو است که پدرش صاحب کارخانه ابزار آلات جنگی است. تیستو هم انگشتانی دارد که همه چیز را سبز می کند.
تیستو سبز انگشتی داستای که زمان زیادی طول نمی کشه تا بخونیش اما زمان زیادی میبره تا فراموشش کنی داستان پسر بچه ای که در مواجهه با غم، فقر، بیماری و جنگ، از تواناییش (انگشت های سبز کننده ش) استفاده می کنه تا خوشبختی رو به وجود بیاره. به جزفصل آخر که متوجه دلیل نویسنده نشدم بقیه ش رو دوست داشتم.
نمیشود با قدرت طبیعت جنگیدـــــص:96 این مرگ است که تمام معماها را طرح میکند ــــص:105 آدمها به خاطر حماقتی که توی وجودشان هست دائم دنبال آزردن همدیگرند. مردمآزاری کار همیشهی آنهاست ــــص:106
کتاب سرشار از امید برای تغییر است و در انتها تمام امیدها ناامید میشود. تیستو در پایان به آسمان میرود؛ کنایهای از اینکه پاکی در زمین پذیرفته نیست و آدمیزاد محکوم است به عدم تغییر و در نتیجه بدبختی.
بین شخصیت شازده کوچولو و تیستو شباهتهای زیادی وجود دارد، هر دو بینهایت مهربانند و هردو در انتها زمین را ترک میکنند اما مشکل اینجاست که شازده کوچولو خسته میشود و به جایی میرود که از آنجا آمده اما رفتن تیستو به شکلی است که نشان از ناامیدی نویسندهی اثر دارد. تیستو میگوید برمیگردد اما نویسنده او را همان بالا رها میکند و به زمین باز نمیگرداند. تیستو با تمام تلاشهایش در نهایت مغلوب ناپاکی و زوال میشود.
Esse é o tipo de livro que deve ser lido em dois momentos, na infância e na vida adulta pois tiramos conclusões diferentes. Tive o prazer de o ler na infância e adolscência e pretendo lê-lo junto com minha filha dentro de alguns anos. Foi escrito há muitos anos, mas se lido hoje em dia seria considerado atualíssimo devido a toda essa discussão ecológica. Mas a mensagem que o livro nos traz é muito mais que consciência verde, aprenderemos junto com anjinho de olhos azuis que grande escola a vida é.
I don't know why is it registered in Persian, but I read it in French. Absolutely amazing. It's mainly intended for children, I think, but it has the same lightweight spirit of 'Le Petit Prince'-even though I never finished it :) Hope you'll enjoy!