نخستين مجموعه داستان مرتضی برزگر مملو از سوژهها و اجراهای تازه است. داستانهای اين مجموعه كه در بسياری از جوايز معتبر داستان كوتاه مانند صادق هدايت، فرشته و... تقدير و برنده شده بودند، با وسواس كنار يكديگر قرار داده شدهاند، داستانهايی كه در آنها عناصری مانند مرگ ناگهانی، انتقام، سقوط و كودكی نقش مهمی بازی میكند. يكی ديگر از مشخصههای داستانهای اين كتاب داشتن پايانهايی تكان دهنده است كه همراه شده با اجراهايی گزنده كه از ويژگی داستانهای كوتاه ناب است. نويسندهی اين داستانها ذهنی پيچيده دارد و سعی میكند با لحنی خونسرد روايت گم شدن، فقدان و تنهايی را برای خواننده پله به پله بسازد و او را رو به رو كند با تصاويری كه قرار نيست به اين زودیها از خاطرش محو شوند؛
خب میگم حالا که رأیگیری خود گودریدزه، جایزۀ کاربر نویسندۀ ایرانی بکوبونِ گودریدزم رو بدین برم. هرچند از عنوان بهتر برای جایزهم استقبال میکنم :|
بابا چرا اینقدر ریویوهای این کتاب خوبن. نه که خوب باشن، ینی چقدر تعریف کردن. بهنظرتون تبلیغات و برند نشر چشمه و جایزههای صادق هدایت و فرشته و چمدونم، و البته فالوئرهای وحشتناک زیادِ اینستاش نقشی نداشتن؟
راستش بهنظرم نود و نه درصد نقش داشتن.
من خیلی با دیدِ باز رفتم سراغش. چون چشمه چاپ کرده (که دیگه با خوندن چندتا کتاب اخیراً فهمیدم گول اینم نخورم) و بهخاطر اسمش، اسمش عالیه، بهخاطر اینکه گفته بودن با وسواس انتخاب شدن و جایزه بردن داستانها و... حیف روزی که جلسۀ این کتاب توی چشمه دلشدگانِ مشهد بود کلاس داشتم و نتونستم برم، وگرنه واقعاً دوست داشتم بدونم اونجا چی گفتن دربارهش.
خوب نبود. باور کنین خیلی دوست دارم بگم بود، ولی نبود. بله نثر تمام داستانهاش تمیز و شفاف بود. داستانها بینهایت ساده و رو بودن و چندتاشون خدایی هیچی نداشتن... ینی اینقدر هیچی نداشتن که هرکسی میتونه اینطوری بنویسه جدی. دارم به این فکر میرسم که وضع داستانکوتاه توی ایران از رمان هم بدتره. افتضاحه. اگه اینا جزو داستانکوتاههای خوبِ دهۀ اخیرن. همچنان اعتقاد دارم کتابهای خوب دارن به حاشیه میرن و گمنام میمونن و نویسندگی هم شده تبلیغات و برندبازی و غیره...
شاید کلاً یکی دو تا داستانش رو دوست داشتم. هرکی هرچی میخواد بگه. ممکنه کاملاً اشتباه کرده باشم و صرفاً سلیقهم نخورده باشه. هرچی بود ابداً دوستش نداشتم. اینقدر اسمش خوبه که آدم دوست داره باهاش بنویسه فقط.
هم داستان خوب داشت هم داستان متوسط و هم بد. امتیاز اصلی شاید دو و نیم باشه، با این توضیح که هر داستان امتیاز جداگانۀ خودش رو میگیره از نظر من، از چهار ستاره تا صفر ستاره، و بیشتر سه ستاره اون وسطها. نکتۀ اول اینکه دغدغه هایی که از نظر من مهمه و ادبیات و داستان و رمان باید بهشون بپردازه در این داستان ها کم پیدا میشد. البته تأکید میکنم که از نظر من؛ مثلن من فکر میکنم مسئلۀ خیانت - که مضمون محوری بیش از نیمی از داستانها بود - شاید به تنهایی خیلی مضمون رو و نخ نمایی باشه و برای اینکه حاصل کار یه چیز سانتیمانتال پیش پا افتاده نشه، باید با فُرم و نثر و مضامین دیگه ترکیب بشه. که خب در بعضی داستانها این رو ندیدم (مثل "اتوپسی") و عوضش در داستان "این یک داستان نیست" که خیانت ترکیب میشه با مفاهیمی مثل احساس گناه و فرصت های از دست رفته و غم عمیق زندگی رو نشون میده، به نظرم خوب از آب در اومده بود. از داستان "بیست تومان آزادی" خیلی خوشم اومد به دلیل اینکه جهان رو به زیبایی و دقیق از دید یه کودک نشون داده بود و تصویرسازی های زیبایی داشت که داستان رو پیش چشم من خواننده زنده میکرد. "آقای نویسنده ی عزیز" بدکی نبود، ولی خب آخرش رو از همون اول حدس زدم. طنز تلخ و کمیاب و البته بکری در اکثر داستانها دیدم که خب به نظرم جالب اومد. در کل فکر میکنم مجموعه داستان غیر یکدستی بود. حدود دو سه تا داستان عالی داشت و چند تایی داستان متوسط و دو سه تایی هم کار ضعیف. دو نکتۀ پایانی: اول اینکه خیلی تبلیغ شد برای این داستان و همه خیلی زیاد از حد ازش تعریف میکنن که خب من شخصن خوشم نمیاد از این جو سازی ها و و بوق و کَرنا کردن ها. مجموعه فُرم یا حتا مضمون تازه ای نداره، و انقلابی در نوع ادبی داستان بر پا نکرده؛ بلکه در بهترین لحظاتش، قصه گو و سر راسته و خب خیلی خوب قصه میگه وقتی که به اوج میرسه. اگه قرار باشه یه مجموعه داستان از سال 96 پیشنهاد بدم امکانش خیلی بعیده که این رو پیشنهاد بدم به کسی. نکتۀ دوم اینکه اکثر داستانها حول یه ایدۀ جالب شکل گرفته بودن، و غیر از اون ایده چیز دیگه ای نبود که آدم رو دنبال خودش بکشونه. و مثلن اینو تو داستان "چراغی برای شاه" حس کردم. البته اون ایده اونقدری قوی بود که کنجکاو کنه خواننده رو برای رفتن تا انتها، ولی خب فکر میکنم کافی نیست یه ایدۀ جالب برای داستان و نیاز به چیزهای دیگه هم هست.
پی نوشت: یه جور تلاش برای در آوردن زبان لات و لوت ها پیدا شده در میان نویسنده ها که خب متأسفانه از نظر من، تا اینجایی که خوندم، تلاش مفتضحانه ایه، چون غیر از یه سری اصطلاحات کلیشه ای و اغراق شده چیز دیگه ای نداره و شبیه زبان واقعی این قشر نیست. این زبان رو در بعضی از داستان های "بازار خوبان" و حالا در این مجموعه (مثلن در "چراغی برای شاه") مشاهده کردم.
داستانهای مرتضی برزگر در مجموعه داستان موفق «قلب نارنجی فرشته» چند ویژگی مهم و متمایز دارند که شاید در داستان «چراغی برای شاه» بهتر بتوان همه آنها را در کنار هم برشمرد.
نخست آنکه اگرچه زبان داستانهای برزگر اغلب ساده و روان و حتی خونسرد است، اما هر داستان زبانی ویژه هم دارد. از زبان بک کودک جنوب شهری گرفته تا یک نویسنده خارج رفته، از زبان یک همسر شهری خیانت دیده تا زبان فالفروش و خیابانگرد دهه ۵۰. با این همه علاوه بر سادگی نوعی سیاهی و طنز کلامی در زبان اغلب داستانها مشهود است.
ویژگی مهم دیگر داستانها آن است که اگرچه بسیاری از داستانها در قالب روایی و تکگویی نوشته شده اما برخلاف اغلب داستانهای ایرانی این قالب، تأکید بسیار بر پلات و ماجرا دارد. نویسنده خود راموظف دیده برای تک تک رویدادهای تاثیرگذار داستان زمینهچینی و حتی دسیسهچینی کند. موضوعی که در بسیاری از داستانهای به ویژه روایی ما مغفول است اما به داستانهای برزگر استخوانبندی استواری بخشیده است. همین موضوع هم باعث شده بسیاری از داستانهای برزگر پایانی تکاندهنده و گاه حتی میخکوب کننده داشته باشد.
دسیسهچینی نویسنده و توجه به پلات تا حدی است که برای نمونه در همین داستان «چراغی برای شاه» حتی نام داستان نیز همراه با نوعی صنعت براعت استهلال انتخاب شده و در پلات نهایی داستان تاثیرگذار است و به کشف گام گام ماجرای شگفت و البته بامزه داستان کمک میکند.
ویژگی دیگر آثار برزگر که به ویژه در این داستان محسوس است ور رفتن به زخمهای آدمی است. گویی نویسنده هر بار به گوشهای از جعبه سیاه خود و آدمیان دیگر سرک میکشد و آن را دستمایه داستان میکند تا خواننده را ناگزیر در همراهی با داستان کند.
همچنین حتماً باید به نقش مهم آنچه در روایتشناسی «روایتگیر» مینامیم در برخی داستانهای برزگر اشاره کرد. روایتگیر داستانهای برزگر نه تنها کسی است که راوی داستان را برای او روایت میکند بلکه حتی به عنوان یک شخصیت داستانی نقشی مهم و تاثیرگذار در ماجرای داستان دارد. روایتگیری که اساساً در داستاننویسی ایرانی اغلب مغفول است و حتی در داستاننویسی جهان نیز اغلب نقش چندانی در داستان و دست کم پیشرفت پلات ندارد و صرفاً انگیزه روایت داستان را فراهم میکند.
در پایان آنچه مجموعه داستان «قلب نارنجی فرشته» را جذابتر میکند تفاوت داستانها با یکدیگر است. داستانهایی که چه در فضا، چه در زبان، چه در ماجرا، چه در زاویهدید و چه حتی در فرم تفاوتهای جدی دارند و از برزگر تصویر نویسندهای کاملاً تجربهگرا میسازند و خواننده پس از رفتن به داستان بعدی نمیتواند حدس بزند با چگونه داستانی رو به رو خواهد بود. اگرچه ویژگیهای مشترکی همچون پایان شگفتانگیز در اغلب داستانها وجود داشته باشد.
موضوع کتاب: مجموعه ای از داستان های کوتاه هست. این داستانها جوایزی چون صادق هدایت،فرشته و ... را گرفته اند.
نظر من: پایان داستانهایش را نمیتوان حدس زد، پیشنهاد میکنم بخونیدش، البته متن های این نویسنده هم در صفحهی اینستاگرام و هم در کانال تلگرامشون قابل پیگیری هست. از داستان های " این پای من نیست" و " آقای نویسنده عزیز " بیشتر از دیگر داستانهایش لذت بردم.
پیج مرتضی برزگر را در اینستاگرام خیلی وقت است دنبال میکنم. خیلی قبل تر از چاپ کتابش.اتفاقی پیدایش کردم.آنقدر خوشحال بودم که می رفتم و نوشته هایش را چندتاچندتا با هم میخواندم.مثل وقتی که درد دارم و برایم مهم نیستnsaidها اثر هم افزایی ندارند و چند نوع خوردنشان ارزشی ندارد ولی من چندتا چندتا میخورم و دلخوش میکنم به اینکه علم خیلی اشتباه ها دارد! نوشته های مرتضی برزگر درد روی درد است.میخواندم و درد میکشیدم ولی کلی کیف میکردم. . میخواهم بگویم آقای برزگر عزیز، من هم با قلمتان غمگین ترین لحظه های دنیا را تجربه کردم.مامان پروانه و بابا محسن خدابیامرزتان را ندیده دوست دارم.من هم همراهتان آرزو کردم که ای کاش مردن شبیه دی اکتیو بود و یک دفعه می آمدی و می دیدی چراغ همه روشن است.... به خاطر قلمتان ممنونم.... . . . کتابش را بخوانید.حتی اگر داستان کوتاه خوان نیستید
تمام اروند را یکسره شنا کرده بودیم،مثل ماهیهایی که هیچوقت از شناکردن خسته نمیشوند.موج که به ما سقلمه میزد،چند متری به عقب پرت میشدیم و کج و کوله میشدیم اما میدانستیم که حتما باید به آن سمت برسیم.دویست متر بالاتر پریدیم توی آب و سیصد متر پایینتر،پاگذاشتیم روی خشکی. همین که از آب بیرون آمدیم،یک عالمه سرباز دیدیم با کلاههای کج و اسلحههایی که به سمت ما نشانه رفته بود. دست و پای همه را با سیم و مفتول بستند.حتا نگذاشتند لباسهای غواصیمان را در بیاوریم یا لااقل کلاههایمان را برداریم.همه را ردیف به صورت خواباندند روی زمین.مثل کیلکاهای توی تن.مَرِّضا کنار من افتاده بود.یک نفر بلند بلند عربی حرف میزد.مَرِّضا گفت«صد و هفتاد و پنج تا ماهی به تورشون افتاده.» گفتم«نفسم در نمیآد.» گفت«تو بچهی شاه ماهیای.جات تو آبه،نه خشکی خو.» تقدیم به ۱۷۵ غواص شهید💫 #قلب_نارنجی_فرشته #مرتضی_برزگر 📝خیلی از داستانهای کتاب لذت بردم،سراسر تعلیق و پرکشش، با پایانهایی غافلگیر کننده😊در پشت جلد کتاب آمده که نویسنده ذهنی پیچیده دارد و سعی میکند با لحنی خونسرد روایتِ گم شدن و فقدان و تنهایی را برای خواننده پلهبهپله بسازد و او را روبهرو میکند با تصاویری که قرار نیست به این زودیها از خاطرش محو شوند
یکی از بهترین مجموعه داستان کوتاه هایی بود که امسال خواندم. موضوعات را میتوان در سه بخش دنیای نویسنده ها، مرگ وروایات از زبان راوی مرده و عشق تقسیم کرد. روایت ها پر کشش و دارای تعلیق می باشند که باعث خوانده شدن داستان تا انتها و برانگیختن حس کشف و جست و جوگری مخاطب می شوند. پایان ها اصولا تکان دهنده وقوی هستند. بسیاری از داستان های مجموعه به شدت تصویری هستند و بسیار مناسب برای فیلمنامه وفیلم کوتاه. بهترین داستان ها: کشو بیست و هفتم. مرگ و راوی مرده اما خونسرد و بدون احساساتی شدن و ماجرای تسویه حسابی شخصی که بین مرده ولوتی های محل برپاست. . بیست تومان آزادی- فضاسازی و زبان کودکانه و نگاه یک کودک که در جست وجوی مادر مرده ی خود است. . چراغی برای شاه. عالی. ایده ی قوی. پایان هوشمندانه و زبان داستانی بسیار کار شده و دقیق . رانده شده- یک داستان تازه. فضای تازه. نگاه تازه. علمی تخیلی به شدت در هم آمیخته با فضای شهری تهران . " میناها وفنچ ها جلوی در ورودی بودند. رد خون نذری مرغ ها وکبوترها از کنار دیوار شره کرده بود تا وسط جوی آب" . "در خانه ی فایزه باز شد وده مرد با چماق و چوب و قمه، کوچه را بستند وحمله کردند به سمت جمیعت. – حیا کنید. به میت هم رحم نمی کنید.-" . "مامان پروانه از توی عکس نگاهم می کرد. تا وسط کوچه دنبالش دویدم. نزدیک بساط لیف و آب کش رضا کوره پریدم توی جوب. مامان پروانه لای سبزی ها گیر کرده بود. " . "بابام می گه مرده. مامانبزرگ می گه پروانه بوده بال داشته پریده. عمو مجید می گه رفته بهشت پیش خدا. ولی همشوندروغ می گن." . "اصلا همین که یکی انتظارت را می کشد، مزه خونرا توی گلو شبیه سنکنجبین می کند." . "دیروز به خاطر سمانه آمدم ولی حالا از لج این بی پدرمادرها پشت آخوند و غیرآخوند می ایستم. من یک ادم اشتباهی بودم. وقتی اولین شلاق را خوردم این را فهمیدم." . یکیاز نکته های دو داستان اشتباهی و شاه چراغ، مارجای ادم های جوگیر است که در اوایل انقلاب به خاطر عشق و عاشقی وارد ماجراهای تظاهرات و درگیری ها و انقلابیون می شوند😊 . "یا امام شیرازی" "یا شاه چراغ" " جاوید شاه چراغ " 😊 . " باران میبارید. معمولی نه، سیل. یه ربع نشده همه ی اتوبان را آب برداشت. دانه های باران، داغ بود و وقتی می خورد روی کاپوت، بخار سفید بدبویی بلند می شد. کی باور می کرد توی چله ی تابستان؟ کل همین اتوبان همت، تابلو زده بودند که آب نیست. باران کجا بود اصلا؟ " . "می گفت این آناهیتاست. تواز ایران قدیم چی می دونی" . "جانور خلاصی نداشت که تیر آهن به ان کلفتی جوری رفته بود توی قلبش که گفتیم دیگر دخلش آمده." . "نور باریکی به سمت دهان آناهیتا می رفت. یکی دو دقیقه که گذشت دیدیم آرام آرام همه ی نورها به سمت او می روند." . "ان بالا آناهیتا با یک صدای غمگینی آوزا میخواند. آوازش شبیه صدای ویولن بود. غم دنیا را خالی می کرد توی وجودت." ."با چشم های خودم دیدم که چطور یک باریکه ی نور از سوراخ نارنجی قلب آناهیتا بیرون می ریزد. با هر بالی که می زد، چند قطره نور می افتاد یک جای شهر." .
کتاب راکه شروع کردم حواسم به نام نویسنده نبود. سبک آشنایش یادم انداخت که نویسنده " اعترافات هولناک لاک پشت مرده" است . مجموعه داستان است .بعضی داستانها درمناطق حاشیه ای وفقیرنشین شهرمیگذرد. بعضی دیگر درفضای شهری وطبقه متوسط. داستانی که بسیاربرایم تکان دهنده بود به نام " این پای من نیست " ، روایتی ازماجرای غواصان شهید واززبان یکیشان. داستانها مثل کتاب قبلی عادی وبه دورازسانتی مانتالیزم ، حتی گاهی اززبان مردگان است . حالتها ، احساسات ووقایع خوب روایت می شود. داستانها ضعیف وقوی دارد وپایان بسیاریشان برای من قابل حدس .مایه هایی از سورئالیسم هم دارد بعضی قصه ها. کارهای بعضی نویسنده ها رغبتی به پیگیری کارهای بعدیشان ایجادنمی کند . این دوکتاب برزگربرای من اینطورنبوده .
معمولا داستانهای کوتاه انتخابم نیستن اما خوشحالم از خوندن این کتاب. چندتا از داستاناش واقعا خوب بودند.مخصوصا پایانهای شوکه کنندهشون. ولی چرا من ریویوهای بقیهرو نمیتونم ببینم🥲نوشته ۸۰تا ریویو اما یکیرو فقط نشون میده🚶♀
. اگر دوست داريد غافل گير شويد . اگر دلتان هواي داستانهايي با پايان تكان دهنده را كرده . اگر مثل من مدتهاست كه دنبال مجموعه داستان كوتاه خيلي خوب... _ خيلي خوب به معناي واقعي كلمه _ ميگرديد ، قلب نارنجي فرشته را بخوانيد. در سفر ، توي بعد ازظهر هاي كوتاه مهر ماه لم ميدادم رو به دريا و لذت ميبردم از خواندنش. از قصه گويي دلنشين و شگفت انگيزش . شيوه ي روايت كتاب آنقدر خاص است كه بهتر است خودتان كشفش كنيد . ده داستان به شدت پخته و روان كه مطمئنم شما را به وجد مي اورد.
من کلا آدم مجموعه داستان پسندی نیستم ولی این کتاب تا حدودی برام جالب بود. زاویه دید داستان کشو بیست و هفتم که از زبون یه فرد مرده بود،برام جدید بود. این پای من نیست هم از زبون یه شهید بود که اینم برام جالب بود چراغی برای شاه رو خیلی دوست داشتم مخصوصا به خاطر طنز زیبای آخرش مضمون کلی 5 تا از کل 10 داستانِ موجود خیانت بود. نمیدونم چرا این قدر نویسنده اصرار داشت که تو هر داستان حداقل چندتا قطره ادرار ریخته بشه در کل نثر راحت و روانی داشت
به نظر من هر فردی که دستی به قلم داره حتی اگر در حد نوشته های محدود اینستاگرام و فیس بوک باشه توی کشو یا فولدر کامپیوترش نوشته های پراکنده ای داره که اونقدر بد نیست که دور بندازه ( یا حداقل به نظر خودش بارقه هایی از نوآوری توش دیده میشه) و انقدر هم که خوب نیست که منتشرش کنه و یک جورایی جز کارنامه اش بشه. نظر من راجع به این کتاب دقیقا همین بود. یک سری داستان که شاید بعضی از اوتها- فقط بعضی- ایده خوبی داشت که قابل کار کردن بود اما قطعا آماده چاپ نبوده... متاسفانه توی این چند سال اخیر به هیچ عتوان نمیشه به اعتبار نشر کتاب ناشناسی خرید. در مورد امتیاز بالای کودریدز فکر میکنم اگر خود نویسنده هم اهل مطالعه باشه و داستان های کوتاه حتی فقط ایرانی رو هم دنبال کرده باشه اعتراف میکنه که این امتیاز خیلی بالاتر از حد کتابشه!
کلا داستان کوتاه کم میخونم اما از خوندن این کتاب خیلی لذت بردم داستانها هر کدوم توان این رو دارند که ١ رمان مجزا باشند داستانها همگی یک تلخیِ خاصی داره که آدم رو اذیت میکنه اما قدرت قلم نویسنده باعث میشه تا آخر کتاب بری
مرگ دغدغهی اصلی برزگره حتی توی نوشته های اینستاگرامیش.تمام قصه ها بوی مرگ میداد و البته حتی در چندتا هم مرگ عشق.بهرروی چند ویت بود داستان کوتاه یکدست و جذاب نخونده بودم.لذت بردم.
نسخهی صوتی این کتاب رو گوش دادم که افتضاح بود. صدای اطهر کلانتری نه تنها واضح و رسا نبود، بلکه قسمتهایی رو واضحا اشتباه میخوند. خود کتاب رو کم و بیش دوست داشتم. مرتضی برزگر مغز مریضی داره و اکثر داستانهای این مجموعه دلهرهآور و کریپیان (واژهی بهتری به ذهنم نرسید)، و پایان اغلبشون غافلگیرکنندهست. نمیتونم بگم عاشق این کتاب شدم و خیلی دوسش داشتم، اما اگه یکی ازم بخواد چندتا مجموعه داستان ایرانی خوب معرفی کنم، این کتاب یکیاز انتخابهای اولمه.
این یک داستان نیست: ۳ کشوی بیست و هفتم: ۳ بیست تومان آزادی: ۲ آقای نویسندهی عزیز: ۴ اشتباهی: ۳ این پای من نیست: ۵ روایتهای نابهنگام مردی که مرده بود: ۱ چراغی برای شاه: ۵ اتوپسی: ۱ رانده شده: ۳ امتیاز کل: ۳
اگر می خواستم برای روزنامه از کتاب « قلب نارنجی فرشته » نوشته مرتضی برزگر یادداشتی بنویسم، حتما این تیتر را برای آن انتخاب می کردم:« کتابی که به وجدتان می آورد.» مجموعه ای قدرتمند از ده داستان پخته و عجیب غافلگیرکننده، با پایان های تکان دهنده، با بی رحمی تمام حالی مان می کند که زندگی همینی است که میبینی، حتی خیلی هم تلختر. به ورق آخر کتاب که می رسی با خودت فکر می کنی مگر می شود تلخی را این همه شیرین نوشت؟ « سی و نُه روز پیش، من مُردم. درست روز تولدِ فائزه. مثل همه ی هشتِ مردادهای بیست سال گذشته، توی قهوه خانه ی پشت عوارضی برای خودم جشن گرفته بودم. می خواستم گوشت و نخود و سیب زمینی دیزی را بکوبم، شاید هم کوبیده بودم و داشتم رویش دارچین می پاشیدم، که یک چیزی توی قلبم پاره شد و چشمم سیاهی رفت. تمام این سی و نُه روز، توی کشوِ بیست و هفتم بودم؛ طبقه ی دوم از سمت چپ سالن بزرگ و دراز پزشکی قانونی که دو طرفش هشت ردیف کشو طوسی داشت. دست هایم را کنار بدنم قرار داده بودند و به شست پای راستم کاغذی آویزان بود که رویش نوشته بود« مجهول الهویه »....» در بارهی شیوهی روایت کتاب چیزی نمیگویم، آنقدر خاص است که دوست دارم خودتان کشفش کنید.
نویسنده ی این کتاب قلم خوبی دارد، اما داستان ها ضعیف بودند. تنها با داستان ۲۰ تومان آزادی ارتباط گرفتم. در داستان چراغی برای شاه، ایده ی طنز پشت داستان را دوست داشتم اما زبان راوی بسیار تصنعی و تقلیدی بود و مشخص بود نویسنده این سبک گویش را خود نزیسته، یا اگر زیسته، دامنه ی واژگان و اصطلاحات محدودی را فرا گرفته است. به طوری که زبان به نظرم وصله و پینه از اصلاحات جنوب شهری داشت و یک کل متصل و روان را نمایندگی نمی کرد. مضمون داستان ها هم که خیانت بودند و مرگ، و داستان آنها اکثرا نخ نما و قابل حدس زدن از پیش.
داستانهای کوتاهی از مرتضی برزگر که اگر قبلا فیسبوک یا اینستاگرامش را فالو داشتید با سبک نوشتنش آشنایید و احتمالا یکی دو تا از داستانهای کتاب رو اونجا خواندهاید اما خوبی این مجموعه داستان این است که همگی پایان های جالبی دارند و فضای داستانی متفاوت از زمان جنگ و ساواک تا داستان خیانت و بچگی ..... کتاب و داستانهایش را دوست داشتم
شروع گیرا و پایان تکان دهنده این مهمترین ویژگی مجموعه داستان مرتضی برزگر میباشد. که همین تا ساعاتی بعد از خواندن داستان ذهن مخاطب خود را درگیر میکند. ایکاش در کنار تصویرسازی خوب و پل های عالی،نویسنده روی زبان داستان بیشتر کار میکرد. در بین داستانها ،”این پای من نیست” که درباره شهدای غواص بود را بیشتر از همه دوست داشتم
سلام این ده شبی که این کتاب را قبل از خواب خوندم واقعا لذت بردم. داستان های زیبا، با پایان هایی آزاد تکان دهنده. من عاشق داستان اشتباهی شدم یک قسمت هایی ش موازی می شد با زندگی خودم. خیلی زود دوباره از نو میخوانمش.
مزخرف! نوشته های تلگرامی و اینستاگرامی نویسنده بهتر از این کتاب بود. جالب اینکه نویسنده خودش رو خیلی دستِ بالا می گیرد! هیچ وقت گولِ تبلیغ کتاب ها را نخورید... مزخرف تر از مزخرف!