بهرغم ضرباهنگ سریع زندگی امروز، اوقات ما پر است از فراغتهای کوتاه و فرصتهای طلایی. اتاق انتظار پزشک و صف و بانک و وقتهایی که توی تاکسی و مترو میگذرانیم، میتواند وقف سرک کشیدن از پنجرهای کوچک به جهان عجیب شاهکارهای ادبی شود. نیز، بارها اتفاق افتاده که تلاش کردهایم مطالعهی یکی از این شاهکارها را آغاز کنیم اما به دلیل هیبت اثر، نداشتن زمان کافی یا همگام نشدن با حال و هوای داستان از این کار بازماندهایم. در این مواقع دسترسی به گزیدهای خوشخوان و مناسب از آثار نویسنده میتواند جرئت و شوق مطالعهی نوشتهای را که خواندنش کاری شاق به نظر میرسید در ما برانگیزد. پانوراما همین هدف را دنبال میکند: جهاننمایی وسیع که به آسانی در دسترس عموم مخاطبان قرار میگیرد.
Marcel Aymé was a French novelist, children's writer, humour writer, screenwriter and theatre playwright. His writings include The Man Who Walked Through Walls (Le Passe-Muraille), one of his most famous short stories for which there is a monument in the Montmartre Quarter of Paris.
بین فقر و هنر تو دنیای امروزی رابطهای مستقیم وجود داره؟وقتی فقر باشه هنر هم جایگاهی نداره ولی خب رابطهی بین این دو تا خیلی پیچیدهست. هنر میتونه دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنه یا کمک کنه بعضی از مشکلات فراموش بشن؟! عنوان کتاب از دو واژهی رستوران نقاشی که واژهی رستوران نمایندهی فقر و یا دارایی و واژهی نقاشی نمایانگر هنر است. با داستانی در فضای رئالیسم جادویی مواجه میشویم که در آن نقاشی به نام لافلور با هنر خود طرحهایی را نقاشی میکند که همه را سیر میکند... از این نویسندهی فرانسوی کتاب دیوار گذر هم خونده بودم و این کتاب با ایده و داستان خلاقش باز هم برایم جالب بود
داستانی دربارهی نقاشی است که با نگاه کردن به نقاشیهایش شکم انسان سیر میشود و دیگر احتیاجی به خوردن غذا نیست. این کتاب در سالهای آغازین پس از جنگ دوم جهانی نوشته شده، در آن سالها که غذا در اروپا جیرهبندی بود و خیلی از مردم از جمله مردمان فرانسه دچار سوء تغذیه بودند. در واقع داستانی آرمانی از یک نویسنده است که آرزویش این بوده که مردم با نگاه کردن به آثار هنری و خواندن کتابها دیگر به نیازهای مادی بشری مثل غذایی برای خوردن و سوختی برای گرمایش احتیاجی نداشته باشند. درسته که فرانسه در اروپا واقع شده و جزو قدرتهای اقتصادی جهان محسوب میشه اما واقعیت این است که صنعتی مثل صنعت آلمان ندارد. و اگر کشورهای آفریقایی و استسمارش نبود به احتمال زیاد اکنون فرانسه کشوری بود مثل کشورهای بلوک شرق اروپا. واقعیت این است که فرانسه مثل زالو بر کشورهای آفریقایی افتاده و خونشان را میمکد و اگر این خون تمام شود معلوم نیست چه بر سر فرانسه میآید. ولی به هر حال در این رمان به اوضاع نابسامان اقتصادی فرانسه اشاره شده و به فساد دولتمردان این کشور تاخته شده است.
نسخه صوتی این کتاب رو بدون هیچ تصور قبلی از داستان و بدون هیچ شناختی از نویسنده گوش دادم و ناامیدم نکرد. با داستانی طرفیم که نه شخصیت پردازی قوی داره و نه توصیف درخشان و نه حتی اوج و فرود آنچنانی! نویسنده میاد یه اتفاق سورئال رو خیلی عادی برامون بازگو میکنه، انگار میخواد قضیه نون گرفتنش رو بگه. و توی این یه طنز خیلی قوی وجود داره! کتاب نسبتا کوتاهه و بنابراین عدم وجود شخصیتپردازی و فضاسازی اذیتکننده نمیشه، داستان فقط یه ایده خیلی تازه داره و موضوع خوبی برای فکر کردن به آدم میده و یک سوال برای آدم باقی میذاره... " آیا شکم گرسنه ارزش هنر رو میتونه بفهمه؟ "
مارسل امه درکی عمیق از روح و روان انسان را در قالب دنیایی کمابیش فانتزی و سرشار از طنز به تصویر میکشد.
رستوران نقاشی ، داستان هنرمندیه که با بیست تا سی دقیقه مشاهدهی آثارش میشه سیر شد انگار که وعده مفصلی نوش جان شده باشد.
داستان از این ایده به عنوان دستاویزی استفاده کرده برای فراخوانی جامعه، ثروتمندان، روشنفکرنماها و حکومت تا در این صحنه پردازی جدید بار دیگر نقش همیشگی خودشان را بازی کنند!
حکومتی که تا بوده فشل بوده در چنین فرصت درخشانی مثل گذشته ناتوان عمل میکنه. مثلا سهمیه بندی کردن دیدن آثار نقاشی!!!
خلاقیت و نبوغ مارسل امه و قدرتش در خلقِ خندهای تلخ که از شروع تا آخر داستان صورتمون رو رها نمیکنه، ستودنیه.
هربار داستانی از امه میخونم مبهوت میشم که چطوری تمام اجزای داستان این چنین مرتب و زیبا بهم چفت و بست شدن.
به نظرم داستان مثل پالتویی دو رو است؛ یک سمت سطح شیرین و طنز داستان با ایده ای خلاق، و سمت دیگر انتقادی که به درستی به همه ابعادش پرداخته شده. به قدری این دو روی داستان با هم عجین شدن که به سختی میشه جدا از هم تصورشون کرد. هر تشبیهی دو بار منو به حیرت می انداخت، دفعهی اول وقتیکه روی پوستهی داستان میفهمیدمش و بار دوم زمانیکه به اشاره های عمیق تر، تیزبینی، انتقاد و اعتراض هوشمندانهی امه پی میبردم.
حتی اگر به مسئله انتقادی که امه بهش میپردازه هم دقت نکنیم باز هم پوسته ی سطحی داستان کار خودشو میکنه و مخاطبو با لذت تا آخر داستان میکشونه.
دو تا ترجمه ازش هست، من با ترجمهی انتشارات ققنوس تحت نام رستوران نقاشی در فیدیبو خوندم، ترجمه دیگه اسمش نقاشی دلپذیر هست از نشر مد که در طاقچه بی نهایت هم موجوده.
اخ که اگر تهش کمی منسجمتر بود بهش هزارتا ستاره میدادم. چه کتابی اسماعیل چه کتابی، مثل اسمش دلپذیر و دلچسب. اگر کتابی میخواین که ایدهی متفاوتی داشته باشه و شگفتزدهتون کنه بخونینش. کوتاه، خوشخوان، ترجمهیخوب. (ویرایش خیلی عالی نبود)
بیشتر از یک سال میشه که زندگیم با رئالیسم جادویی پیوند خورده . اما نه از طریق کتاب ، بلکه از راه سریال . اون موقع نمیدونستم عاشق فضای low fantasy هستم . عاشق اینم که تو زندگی واقعی ، اتفاقات عجیب غریب بیفته . اون موقع فهمیدم دوست خیالی چقدر میتونه تنهایی یه بچه رو کم کنه . پی بردم چقدر برای کسی که کودکی نکرده ، هیجان انگیز هست به دنیای کارتونی که دوستش داشته وارد بشه و با کرکتر های موردعلاقه ش هم صحبت بشه . حتی متوجه شدم ستاره هایی که گاهی سقوط میکنن ،ممکن هست فرشته هایی باشن که از بهشت رونده شدن ! از طرفی به این فکر کردم شاید کسی که از یه خطر جون سالم به در برده ، ممکن هست در ازاش، روحش رو به شیطان فروخته باشه!! خلاصه متوجه شدم یکی از مسائلی که موجب خوشحالی واقعیم میشه ، دیدن و خوندن درباره این فضای بی نظیر هست . دنیایی که با ایده ها و خلاقیت های نویسنده شکل میگیره و باعث میشه بیشتر دیوونگی کنی!
درباره ی کتاب :
لافلور نقاشی هست که با نقاش های دیگه فرق داره . نه تنها روحت رو درگیر میکنه، بلکه با جسمت هم کار داره! باعث میشه نه تنها زیبایی های اثر رو ببینی ، بلکه ذره ذره ببلعیش! و اینطور میشه که نه تنها روحت ، بلکه جسمت هم از دیدنش سیراب میشه . ایده ی داستان برای من به شدت جالب بود . البته این نظر رو کسی میده که اولین کتابش رو در حال و هوای رئالیسم جادویی خونده . به نظرم می تونست زودتر پیامش رو برسونه و از اواسط کتاب به بعد، کمتر کشش می داد. ولی در کل خوندنش باعث شد حالم برای چند ساعتی خوب بشه و کمی از این فضای رئالیستی زندگیم رها بشم . اگه به دنبال یه کتاب کم حجم و حال خوب کن هستین ، میتونه گزینه مناسبی باشه .
پ.ن: فکر نمیکردم تو این دوره زمونه ، کتاب ۶ تومنی هنوز وجود داشته باشه:)
مارسل امه رو با کتاب#دیوار_گذر شناختم که یه مجموعه داستان از این نویسندهی فرانسویه. این کتاب هم بیشتر شبیه یه ناول کوتاه یا حتی یه داستان کوتاهه. کلا ۸۴ صفحه است. انقدر موضوع داستان جذاب و گوگولیه که یه نشست خونده میشه🤪 خوراک مترو و بی ار تی و ایناس. من در تمام مدتی که میخوندمش به این فکر میکردم که چقدر مارسل عزیز مخ خلاقی داشته !! شما فک کن: داستان کتاب راجع به نقاشیه که تابلوهاش خاصیت غذایی دارن و هر کس نگاهشون میکنه انگار که غذا خورده باشه کاملا سیر میشه !! یعنی جایی که هنر نه تنها غذای روح که غذای جسم هم بشه. واقعا مخ این بشر رو باید طلا گرفت. یه نمایشنامه هم خوندم به اسم قرمز از آقای لوگان با محوریت نقاش و نقاشی که هیچ ربطی به این کتاب نداره ولی یهو یاد اون هم افتادم و دوباره میخوام بشینم بخونمش.
نمیتونم چیز زیاد دیگهای بگم. اگر داستانهای سوررئال بانمک دوست دارید که یه کوچولو طنز هم باشه، خوندن از مارسل امه رو از دست ندید. این بشر فوقالعاده است. همین. به وقت ۲۹ خرداد ۹۹.
موضوع جالبی داره اینکه نقاشی ها تبدیل به چیز بشن که آدم های گرسنه رپ سیر بکنند. احتمالا نمادین باشه این بخش ماجرا. اما اونقدر از نظر روایی قوی نیست و چیز زیادی به من نداد.
این کتاب مارسل امه به درد یک روز باهاری میخورد که نسیم مو ها را نوازش میکند و افتاب چشم را می زند. و تو مابین نور , اصرار به خواندن میکنی. انجا که هنر را فراتر از حس بینایی میبرد و با جسم و ماده گره می زند. انجا که مردم به رستوران میروند تا با نگاه به هنر سیر شوند و البته شاداب. انجا که وقتی گرسنه می شوی دعوت به مزه مزه کردن هنر شوی وصد البته سیر شوی!! انجا که دولت وارد میشود و طبق معمول همه چیز وارد کلیشه می شود.
من این کتاب را دوست داشتم. شاید چون اعت��اد به سیرشدن دارم با نگاه! تلاقی روح و جسم مرا همیشه مدهوش می کند. پ.ن: ممنونم مارسل امه جان برای این اثرت🌱
This entire review has been hidden because of spoilers.
ایده کتاب جالب بود اما اینکه خود داستان خوب باشه؟ خب نه. سوالی که پیش میاد در کل داستان اینه که آیا هنر باید شکم آدمارو سیر کنه تا ارزشمند باشه؟
نقد کتاب از این شرایط خوب بود، اینکه هنر برای بعضیها فقط وسیلهایه برای سودآوری و چطور هنر در طول کتاب سطحش در حد یک نیاز ابتدایی پایین کشیده میشه.
لافلور نقاشی هست که نقاشیهاش باعث میشن مردم با دیدنشون سیر بشن، حالا فکرش رو بکنید که در فرانسه بحران زده بعد از جنگ، چه اتفاقاتی میوفته برای این نقاش.
این کتاب علیرغم کوتاه بودن درگیرم کرد. انگار ۲ تا ترجمه داره که من ترجمه ناهیدفروغان از نشر مد رو خوندم. ( ولی نمیدونم چرا عنوان با عکس کتاب فرق داره! یعنی عنوان برا یه ترجمهست، عکس برا یه ترجمه دیگهست!) ژانر کتاب رئالیسم جادوییه. لافلور نقاش فرانسوی نقاشیهایی میکشه که هرکسی با نگاه کردن بهش سیر میشه و حس خوشایندی بهش دست میده. نقاش خودش این خاصیت تابلوهاش رو نمیدونه و در ادامه وقتی مردم از این خاصیت نقاشیهاش مطلع میشن هرکسی به نحوی سعی میکنه تابلوهای نقاش رو به دست بیاره و ...
کتابی که محوریت و روایت سورئالاش از ابتدا تا میانه داستان را در برمیگیرد. و راوی در عین سادهگویی و بدون فراز و نشیب آنچنان به خلق داستانی میپردازد که همان قدر میتواند دور از ذهن باشد به واقعیتی بدل میشود که خواننده را میخکوب میکند. و جدا از اینها که کتاب داستان متفاوت و تا حدودی پرکششی داشت، ولی شخصا پایانبندی کتاب رو دوست نداشتم و به دلم ننشست چرا که نیازی به پرداخت بعضی از موارد و جزئیات نداشت.
رستوران نقاشی. داستانی کوتاه و استعاری از فرانسه بعد از جنگ. داستان نقاشی که تو قحطی و گرسنگی اون زمان، با نقاشیها ش آدما رو سیر میکنه. داستان اتفاقات و طمعی که افراد برای این هنر دارن..این کتاب خیلی زیباست. داستان فوق العاده جالب و خوندنی و تازه ای داره. پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش.
مارسل امه ایدههای سورئالی جالبی به ذهنش میرسه، بعد از دیوار گذر این کتاب رو خوندم و ایده جالبی داشت. من ترجمه ناهید فروغان رو خوندم و ترجمه روانی داشت. دسترسی به کتاب اصلی نداشتم که ببینم سانسور کرده یا تغییر داده ولی خب ترجمه به لحاظ فارسی روان بود.
این کتاب نازک و کوچولو و بامزه من رو یاد کمیکهای «امین معظمی» که قبلا توی پیجش دیده بودم؛ انداخت. اشیایی با عملکردی که از آنها انتظار نمیره و تا انتهای داستان باعث ایجاد موقعیتهای بامزه ای میشه.
ایده جالبی که زیر پای استعاره و نماد و کوفت و زهر مار جامعه شناختی نویسنده لگدمال میشه، و در نهایت میشه یک ایده حروم شده، که به نظر بیش از حد طولانی میاد برای همچین داستانی.
داستاني نسبتا كوتاه از مارسل امه، نويسنده ي پركار فرانسوي كه در اين اثر به ترسيم دنيايي خيالي مي پردازد، دوران قحطي و گرسنگي مردم دو پاريس و نقاشي كه تماشاي اثارش مانند يك وعده ي غذايي مغذي اثر ميكند و ادامه ماجرا
ایده؟ فکر کنید نقاشی نقاشیهایش خاصیت غذایی داشته باشند. گرسنه باشی و تابلو را تماشا کنی و سیر بشوی. هم که کشدار شد داستان هم که به چیزهای بیشتری میتونست بپردازه.
داستانی با ایدهی جذاب که جاهایی افول میکرد و جاهایی سر بلند میکرد. اگر با نیت گرمکردن برای خواندن آثار بهتر و بزرگتر این کتاب را بخوانید، خوب است. وگرنه چندان دندانگیر نبود.
ایدهی داستان برای من جالب و متفاوت بود. لافلور نقاشی است که آثارش تأثیری فراتر از انتظار روی بیننده داره، بهطوریکه تماشای نقاشیهاش میتونه انسانرو از گرسنگی سیر کند. همین ویژگی غیرعادی، زمینهساز داستان و اتفاقاتش میشه.
تا اواسط کتاب داستان به نظرم کمی کشدار اومد، بیشتر ایده برام جذاب بود تا روایت. اما از میانهی کتاب به بعد -جایی که دیدگاهها و تحلیلهای دیگر نقاشان نسبت به آثار لافلور مطرح شد و برخورد دستگاه دولتی و مردم شکل گرفت- ذهنم بیشتر درگیر روایت شد.
در نهایت، چیزی که برام از این داستان و دنیای ساخته شدهش جالب بود این بود که هنر صرفا بُعد روحی نداره، بلکه تأثیرات عینی و ملموسی هم بر بدن، جامعه و ساختار قدرت دارد. داستان موفق میشود از دل یک ایدهی خاص به جایگاه هنر و قدرت بپردازه که جالب بود.
هنر، غذای روح. این بار اما غذای جسم. شادی آور و شکم سیر کن تا زمانی که ملی شد. هنر و هنرمندش. کاشف اثر فقیرها و سودبر ها ثروتمند ها تشنه های قدرت و نامی شدن ها.
بهتآور این کتاب را دوست داشتم. یعنی اینکه نویسنده توانست بعد از دیوار گذر باری دیگر مرا مجذوبِ رقت قلم، طنز درگیرکننده و مضامین اخلاقی والای اثر خود بکند نشان میدهد امه نویسنده کار بلدی است.
طنز این داستان کوتاه و مختصر کمی پختهتر و رندانهتر بود نسبت به طنز «دیوار گذر». یک خاصیت طنز این اثر، این بود که هرچی به پایان داستان نزدیکتر میشدی غلظت و چگالی طنز بیشتر میشد و زمانی که بحث از «ملیسازی لافلور» به میان آمد و خرابکاری دخالت دولت در اقتصاد! و «ملیزادیی از لافلور» به وجود آمد، چند صفحه ممتد داشتم میخندیدم. در جایی، یکی از کاربران در نقد این اثر نوشتهبود که شخصیتپردازی قوی ندارد، اما به نظرم با نگاه به حجم کم اثر، شخصیتسازیهای خوبی انجام دادهبود. یعنی کاراکتر پیرزن بازنشسته که بسیار فرعی بود و نهایتا 3یا4 صفحه حیات داشت تا حد خوبی پرداخت شدهبود و میتوانست حسِ انزجاری را که باید منتقل کند. البته شاید یک علت آن تیپیک بودن آن شخصیت باشد، اما به هر طریق نویسنده توانستهبود گلیم خود را از آب بیرون بکشد. مضمون اخلاقی و کنایههای امه به ثروتمندان و «دلالان» واقعا بجا و درست بود. با اینکه اگر به خودم باشد با برخی کنایههای مارسل امه زاویه داشتهباشم، اما چه کنم که خوب پرداخت شدهبودند و نمیتوان در مذمتشان چیزی گفت. کنایهها و تمسخر روشنفکران و نویسندگان توسط امه بینظیر بود، مخصوصا وقتی داشت نقد روزنامهنگاران و منتقدان را به آثار لافلور ردیف میکرد. نقدش هم که به فضای بروکراتیک دولتی و یقه سفیدها بسیار جذاب بود. اصلا فرض کن، یهو یه عده در مجلس کشور تصمیم میگیرند یک فرد، بخوان آثارش، را ملی اعلام کنند و رهسپار خانهی وی شوند و او را ملی کنند. جالبه واقعا!.
البته الان در حین نگارش این مرور این ایده به ذهنم آمد که یک ایرادی که شاید برای برخی داستان را از تبوتاب و هیجان بندازد این باشد که پیرنگِ داستان پرخروش نیست و اتفاق شگفتی در سیر داستان رخ نمیدهد؛ اما به نظر من تا مادامی که نویسنده بتواند با هنر داستانسرایی خود میزانسنها و موقعیتهای جذاب و درگیر کننده ایجاد کند، نبود پیرنگ خیلی آسیبزا نیست. مارسل امه خوب مینویسد و بلد است کاری کند که از مسیر لذت ببری! خلاصه داستان گرههای داستانی عجیب یا پایان غیرمنتظرهای ندارند، اما همین مختصر عالی تراشکاری شدهاست.
در پایان دو تا نوشته مختصری که در حین مطالعهی کتاب نوشتم را میآورم(این بار خیلی مختصر است چون خیلی وقت نداشتم میانمطالعه یادداشتی داشتهباشم) : {پس از مطالعه 16 صفحهی نخست} واقعا این مارسل امه نویسندهی در حدی است. یعنی در همین مختصر صفحهای که خوندم یک موقعیت طنز بینظیر خلق کرد، شخصیتسازی مناسبی را سامان داد و دارد تکههای نانِ راهنما را روبروی خواننده میگذارد تا به اصل داستان برسد. خلاصه نمیخواستم فعلا این کتاب رو بخونم،ولی باز کردمش و شروع کردم به خوندن و شوربختانه الان درحال مطالعهاش هستم :)
ترجمه هم واقعا روان است. ویراستاری کتاب هم عالی است، به همراه طرح جلدی زیبا. جالبه نشر پرکاری نیست، و به نظرم بهش میخوره نشر جوانی باشه این انتشارات مد، ولی واقعا تمیز کار کرده.
{پس از مطالعه تا صفحه70}
وای که چقدر این پیرزن بازنشسته کاراکتر رو مخی است. چقدر خوب شخصیتپردازی شده. درجه یک. یعنی تو 3 صفحه خلق همچین جرثومهی تنفری، هنر میخواد که مارسل امه در اعلی درجهی این توانایی در خلق شخصیت است.
ولی مودرو کجا رفت؟ (در ادامهی داستان برگشت این کاراکتر) اگر از منطق عقلایی و اقتصادی به داستان نگاه کنیم، لافلور نباید اینجوری بذل و بخشش کنه تابلوهایش را. بالاخره هنوز کمبود منابع موضوع مهمی است. بینهایت نقاشی که نداره با این ویژگی زندگیبخش! :) اینم باید بالاخره یه روز مدل کنیم یا براش مکانيسم دیزاینی انجام بدیم.
بازم میگم،مطایبهها و طنز اِمه مثالزدنی است.
فقط یه نکته، من کتاب را با ترجمهی ناهید فروغان که توسط نشر مد منتشر شدهاست خواندهام اما خب این نسخه در گودریدز موجود نبود.
لافلور نقاشیهایی میکشد که خاصیت غذایی دارد. یعنی تنها نگاه به آنها انسان را سیر میکند. این نکته را البته نه خودش متوجه میشود و نه فروشندهٔ تابلوهایش، ارمس، بلکه آنکس که کاشف این موضوع است مردی است ۳۰ ساله که ما او را اولین بار در ایستگاه قطار ملاقات میکنیم درحالیکه منتظر قاپیدن سکهای است که شاید از جیب کسی به زمین افتد تا بتواند با آن گرسنگیاش را تسکین دهد.
داستان کتاب رستوران نقاشی از همان اولین جملههایش خیلی روراست و با آسودگی به ما میگوید که تابلوهای لافلور، نقاش جوانی که نویسنده، مارسل امه، او را بسیار پرتلاش و صادق توصیف میکند، کارکرد غذای واقعی را نیز پیدا کرده است. نویسنده حتی دلیل این اتفاق را هم در همان جملات اول به ما میگوید؛ میزان غنا و استحکام و احساس طراوت و تازگی کارهای او به حدی است که توانسته نهفقط غذای روح بلکه غذای جسم انسان شود. باز هنوز ما به صفحه دوم نرسیدهایم که نویسنده گوشزد میکند که خود لافلور از این ویژگی تابلوهایش آگاه نیست. همینجاست که ما متوجه میشویم که این ویژگی خاص و اعجابانگیزی که گویی کل داستان بر پایهی آن نوشته شده است از نظر نویسنده آنچنان خلاقانه و تحسینبرانگیز نیست، که اگر میبود نویسندهای مثل او، با تواناییهایی که بر کسی پوشیده نیست، خواننده را کمکم با ویژگی تابلوها آشنا میکرد تا تحسین او را برانگیزد ولی او گویا در پی تحسین برای ایدههایش نیست. برای او چگونه بسط دادن این ایدههاست که اهمیت دارد. او میداند که کم نیستند کسانی که پر از ایدههای ناب هنریاند ولی از ایده تا اجرا فاصلهٔ درازی است. امه داستان را خیلی راحت بیآنکه در پی اضافه کردن نکتهٔ حیرتانگیزی باشد پیش میبرد. آدمهای مختلف را وارد داستان میکند، به هر یک شخصیت جالبی میدهد و اگر لازم شد از داستانش حذفشان میکند. نه دلبسته داستان است نه دلبسته شخصیتها.
***
بخشی از مرور کتاب «رستوران نقاشی» که در وبسایت آوانگارد به قلم «بهاران فراهانی» منتشر شده است. برای خواندن کامل مطلب به لینک زیر مراجعه فرمایید: https://avangard.ir/article/429
این رمان را میتوان بهنوعی در دستهی آثار سورئال قرار داد، هرچند سورئالی آن چندان پررنگ نیست. داستان دربارهی یک نقاش است که پس از جنگ جهانی دوم، در پاریسی زندگی میکند که با کمبود شدید آذوقه و گرسنگی گسترده روبهروست. نقاشیهای او ویژگی عجیبی دارند: کسانی که به آنها نگاه میکنند، احساس سیری میکنند. بهتدریج، خود نقاش هم به این خاصیت پی میبرد و آدمهای مختلفی برای تماشای آثارش میآیند تا گرسنگیشان فروکش کند. ایدهی اولیهی داستان جذاب و خلاقانه است، اما متأسفانه رمان تقریباً در همان ایده باقی میماند و فراتر از آن نمیرود. در واقع، تنها نقطهی قوت کتاب همین ایده است. نه نثر اثر چندان درخشان است، نه ترجمه شگفتانگیزی دارد و نه از نظر ادبی با اثری عمیق یا چندلایه روبهرو هستیم. پرداخت شخصیتها سطحی است و خود نقاش نیز نه بهعنوان هنرمندی خاص معرفی میشود و نه دربارهی شور، دغدغه یا جهان درونیاش چیز قابلتوجهی میفهمیم. پایانبندی رمان هم چندان قانعکننده نیست؛ اگرچه همهچیز بهظاهر بهخوبی پیش میرود، اما پایان حالتی سادهانگارانه و تا حدی لوس دارد و تأثیر ماندگاری بر خواننده نمیگذارد. با این حال، اگر بخواهیم نگاه استعاری به اثر داشته باشیم، میتوان گفت نویسنده هنر را بهمثابه نوعی «غذا» در نظر گرفته است؛ غذایی نه فقط برای روح، بلکه حتی برای جسم. این ایده مطرح میشود که در زمانهای که انسان چیزی برای سیر کردن جسم ندارد، شاید سیر شدن روح کافی باشد. در مجموع، «نقاشی دلپذیر» رمانی کوتاه با ایدهای خلاقانه است که پرداختی درخور آن ایده ندارد. خواندنش برای تفنن و کنجکاوی میتواند جذاب باشد، اما جزو کتابهایی نیست که بتوان با اطمینان توصیه کرد حتماً خوانده شوند.
A painter, unbeknownst to himself, has achieved a technique which cause his paintings to physically takes the place of food. Stir in petty rivalries, some bohemian Montmartre brawling revelry, and it's fairly entertaining. Dated 1947 (in my edition) it indeed feels more mature than the anthology with "le passe-muraille" that I read recently. While there is greater command of the narrative, it arguably stretches the premise a bit further than it might. The character who is being pursued for conspiring with the enemy unavoidably brings to mind Aymé's own dubious history in that regard.
As for stars, I'm between 4 and 3 on this one. It's such an unusual work, the 4 won out.
داستان درباره ی فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم هست که با بحران خوراک و فقر روبرو شده، ولی نقاشی به اسم لافلور پُلی بین روح و جسم میزنه به این صورت که با نگاه کردن به نقاشی ها احساس گرسنگی از بین میره. فکر میکنم در اون سالها، از نظر نویسنده، فرانسه نیاز به یک ناجی داشت که مردم رو از فقر و گرسنگی نجات بده و بعد که اوضاع بهتر شد، دوباره نقاش به روال سابق زندگی خودش برگشت ولی نفس کارش باعث رونق گرفتن فرانسه و رشد بقیه نقاش ها و پیشرفت پلکانی شد. ضعف کتاب در کش دادن داستان و شخصیت پردازی ضعیفش هست.
از مارسل امه قبلا مجموعه داستان دیوار گذر را با ترجمه اصغر نوری خوانده بودم و این یکی که در مجموعه ی پانورامای نشر ققنوس چاپ شده و خواندنش دو ساعتی بیشتر زمان نمی برد؛ با یک ایده ی جذاب نقاشی به نام لافلور نقاشی هایی می کشد که کافی ست تا فقط تماشایِ شان کنید تا سیر شوید؛ یک ایده ی فانتزی جذاب که البته در ادامه به جذابیت ابتدای داستان نیست؛ هرچند جملات پایانی بسیار به یاد ماندنی اند.
ایده خوب ولی کشدار میتونست خیلی بهتر نوشته بشه مثلا صفحه 45 لافلور تو عالم مستی برای سالوان توضیح میده که وقتی میخوای چهره ی زیبای یه زن رو بکشی اول چند تکه ژامبون کمی پنیر گرویر رنده شده و پنج تخم مرغ برمیداری... این توضیحات خیلی خیلی جذاب بود مثلا اگر به شیوه ی نقاشی لافلور و اینکه چه طور مزه غذای میده کمی بیشتر میپرداخت به نظرم جذاب تر میشد
خیال پردازی این کتاب فوق العاده بود همه مردم داستان این کتاب به راحتی این پدیده خیالی رو قبول میکنن و از اون به بعد انگار با یک کشف علمی واقعی مواجه هستید نهایتا نوید اغازگر عصری بهتر بود برای بشریت که ممکن است با یک فرد شروع شود ولی قطعا محدود به آن یک فرد نخواهد بود