جزء كتابهايي بود كه پنج ستاره بهش دادم. اونم بخاطر دلايل زير: ١- شناساندن متفكران واندشمندان معاصر ايراني از جمله محمد افشار يزدي ، پرويز ناتل خانلري ، مجتبي مينوي ، محمود صانعي،محمد علي اسلامي ندوشن و افراد برجسته ديگر كه اگر چه بارهاي اسامي ايشان را شنيده ايم اما با تفكر و انديشه هايشان اصلا آشنا نيستيم ٢- دقدقه هاي روز اندشمندان گذشته ايران و هشدار دادن آنها بابت ايجاد اختلال و گمراهي و نابودي هويت و فرهنگ درست و نيز نابودي زبان فارسي و درست انديشيدن در صورت عدم تفكر و چاره انديشي بوقوع خواهد پيوست كه دقيقا در اين سالها بوضوح حس ميشود. ٣- ارائه و نشان دادن راه هاي برون رفت از خطرات فرهنگي و هويت در صورت عدم رسيدگي به معضلات مطرح شده توسط اين روشن فكران در اين كتاب به زيبايي بيان شده است، اما چه سود كه گوش شنوايي به رهنمود هاي انديشمندان ايراني بدهكار نبوده و نخواهد بود ٤-مشكلاتي كه امروزه گريبانگير مردم ايران شده است بخاطر عدم توجه به رهنمودهاي اين عزيزان كه در سالهاي گذشته پديدار گشته
و دلايل بيشماري كه باعث شد انديشمندان و اديبان اين مرز و بوم رو بهتر بشناسم و بيشتر بهشون اعتماد كرده و از تفكرشون استفاده كنم.
هر چه از نطر زمانی مقالهها به زمان حال نزدیکتر میشوند ملیگرایی از میزان ایراتی بودن کاسته میشود. لب مجموعه مقالهها این است که ما از نظر اقتصادی و نظامی و علمی به پای دنیای جدید نخواهیم رسید و به حکم عقل و خرد باید در زبان و تاریخمان سرمایه بگذاریم. ایرانی بودن تنها بسته به نژاد نیست بلکه فرهنگ جاری در این سامان چون چتری همه ما را به هم میپیوندد و آینده را به مینمایاند. نامه خانلری به فرزندش که در کودکی میمیرد چه اندازه هم احساس برمیانگیزد و چه اندازه دلسوزی او به میهن و مردم را میرساند. نمیدانم در اداره سانسور بخشهایی را از نوشتههای ایرج افشار و خانلری و مینوی و زرین کوب حدف کردهاند یا خوسانسوری است و 《به مصلحت》شناسی گردآورنده. ندوشن هر چه در تاریخ کممایه نشان میدهد در بازشناسی روشنفکری و روشنبینی افق دیدش را نمایش میدهد و ژرفای شناخت خود را از جریانهای اجتماعی و سیاسی اخیر به رخ میکشد. بسیار دوست میداشتم درباره اوضاع پس از ۵۷ هم مینوشت که او را آگاه و بیسو میبینم اما افسوس روشنفکران ما مصلحت را در خاموشی دیدهاند و تنها به تماشای این سیر قهقرا نشستهاند.