Polzunkov

by Fyodor Dostoevsky

قصة قصيرة تحمل ايضا اسم بولزنكوف Polzunkov او Ползунков بالروسية

Genres: Fiction, Short Stories, Classics, Russian Literature, Russia, Literature, Audiobook

54 pages, Paperback

First published January 1, 1847

About the author

Фёдор Михайлович Достоевский (Russian)

Works, such as the novels Crime and Punishment (1866), The Idiot (1869), and The Brothers Karamazov (1880), of Russian writer Feodor Mikhailovich Dostoyevsky or Dostoevski combine religious mysticism with profound psychological insight.

Very influential writings of Mikhail Mikhailovich Bakhtin included Problems of Dostoyevsky's Works (1929),

Fyodor Mikhailovich Dostoevsky composed short stories, essays, and journals. His literature explores humans in the troubled political, social, and spiritual atmospheres of 19th-century and engages with a variety of philosophies and themes. People most acclaimed his Demons(1872) .

Many literary critics rate him among the greatest authors of world literature and consider multiple books written by him to be highly influential masterpieces. They consider his Notes from Underground of the first existentialist literature. He is also well regarded as a philosopher and theologian.

(Russian: Фёдор Михайлович Достоевский) (see also Fiodor Dostoïevski)

Reviews

[BookHunter M ُH َM َD · Rating 4 out of 5]

مباشرة جدا قصيرة جدا لئيمة جدا
دستويفسكي حالف يعطينا روايات ألفين صفحة أو عشرين صفحة و لكنه حلف أيضا أن نستمتع في الحالتين.

بلياتشو قال إيه بس فايدة فنونــــي ؟
و تلات وقق مساحيق بيلونونـــــــي.
و الطبل و المزامير و كتر الجعـــــــير.
إذا كان جنون زبوني زاد عن جنوني.
عجبي !!!

و يقولون في الأمثال: تيجي تصيده يصيدك. أو كما قال محمد رشدي في مطلع أغنيته الخالدة عدوية: صياد و رُحت اصطاد ... صادوني.

كيف أكتب مراجعة غير عبقرية عن قصة عبقرية لم يرغي فيها الكاتب لا كثير و لا قليل و أنا لم أشبع رغي منذ بداية المراجعة؟
إذا أردت الخلاصة فلتقرأ القصة في دقائق و استمتع.

[فايز غازي Fayez Ghazi · Rating 2 out of 5]

قصة خفيفية، لطيفة، مضحكة ومبكية عن الإنسان بوجهه الساذج ووجهه اللئيم المكار!

[Ahmed Ibrahim · Rating 2 out of 5]

قال سامي الدروبي أن دوستويفسكي لم يدرج هذه القصة في أعماله الكاملة التي نُشرت في حياته، ولم تُنشر إلا بعد وفاته؛ لأنه رآها تافهة.. ربما هي ليست على مستوى أعمال فيسكي لكنها تحمل نفس الطابع الإنساني الذي يتعمق في النفس البشرية.

هناك فرق بين كاتب يقول عن قصة مثل هذه تافهة، وكتّاب يمجدون في قصصهم التافهة.
قصة طريفة وبسيطة لا بأس بها، لكن ليست تافهة على كل حال.

[Heba Hssn · Rating 2 out of 5]

عندما يأتي العقاب من أفعالنا ....

[Sidharth Vardhan · Rating 5 out of 5]

Like many of FD's short stories, the story is secondary to character study of his protagonist. Think of a person who likes to make people laugh at his own expense and despite his own honorable nature, is willing to go along a bad deed for others' sake -

"In my opinion, he was one of the most honest and honourable men in the world, but with a little weakness: of being ready to do anything abject at any one's bidding, good-naturedly and disinterestedly, simply to oblige a fellow-creature."

Polzounkov is that kind of guy. The almost complete lack of assertiveness combined with his volunteer-buffoonness, earns him ridicule of people as often happens to people who lack the arrogance neccesary to be respected in society.

[ليلى |レイラ · Rating 4 out of 5]

"لقد كان فرحي سببًا في إسراعي إلى هوة الشقاء مغمض العينين.."👌🏻👌🏻

[Mohammed Salah · Rating 4 out of 5]

هل تعرفون إلى أين يمكن أن تؤدى بالإنسان سعادته ؟

[Carmo · Rating 3 out of 5]

Para uma mentira de mau gosto no 1°de Abril, uma vingançazinha bem executada.
O jovem Dostoyévsky já num registo humorístico e ao mesmo tempo melancólico.

[گیتی · Rating 3 out of 5]

این... داستان جالبی بود.

داستان از این قراره (اگه مایل نیستین قصه براتون لو بره، این پاراگراف رو نخونین.):
-----
پولزونکوف که برای امرار معاش از مردم صدقه می‌گیره و به قول داستایوفسکی هنوز وقار و غرور در شخصیتش باقی مونده، در یک مهمانی این‌گونه داستان زندگی‌ خودش رو نقل می‌کنه:
سی و یک مارس، پولزونکوف (اوسیپ میخائیلیچ) کارمند اداری که متوجه اختلاس رئیسش -فدوسئی نیکولائیچ- از خزانه دولت می‌شه، از روی میهن‌پرستی و روحیه‌ی انسانی راست کردار، بنا بر اسناد و مدارکی که مهر تاییدی بر جرم رئیسش بود، تصمیم به پرده برداشتن از این راز می‌کنه. اما شست رئیس خبردار میشه و با پولی که در اون دوره زمونه، به فروختن وجدان می‌ارزیده، به پولزونکوف رشوه میده و مهر سکوت بر لبانش می‌زنه. بعد از اون پولزونکوف به رسم آشتی و دوستی و شرم از پذیرفتن رشوه و لگدمال کردن وجدانش، به خونه نیکولائیچ (رئیسش) میره و اونها هم با چاپلوسی و مهمانوازی، شرم پولزونکوف رو تشدید و احساس پشیمانی‌اش رو پررنگ‌تر می‌کنن.
قرار بر این می‌شه که دختر رئیس (ماریا فومینیشنا) با پولزونکوفِ قصه ما ازدواج کنه و مادام پولزونکوف بشه.
شبِ یک آوریل و شنیدن همچین خبر خوشی و کیفور شدن پولزونکوف، جرقه ایده‌‌ی عجیبی رو به سرش می‌زنه که وقت، وقتِ تفریح و شوخیه. دروغ آوریل!
در یک نامه دراز و بلند برای نیکولائیچ نامه می‌نویسه که من از خدمت به شما استفا می‌دم و حالا که با جریان رشوه غرور من رو بیش از هر زمانی جریحه‌دار کردین، من هم دست رد به ازدواج با دخترتون می‌زنم و از خدمت کردن به شما معاف می‌شم. پولزونکوف این نامه رو به عنوان دروغ آوریل به نیکولائیچ می‌ده.
نیکولائیچ هم "بازی" رو ادامه می‌ده و توی اون جمع ظاهرا دوستانه و باطناً فریبانه، به شوخی و خنده بسنده می‌کنن.

پس از مدتی که پولزونکوف و ماشِنکا (دختر رئیس) قرار های عروسی رو می‌چینن و دنبال خرید جهیزیه می‌رن، نیکولائیچ خودش رو به ناخوش احوالی می‌زنه و پولزونکوف رو به بسترش فرا می‌خونه. در این حین بهش میگه که امیدوارم شایعات نا به‌جایی که از من شنیدی رو به دل راه ندی و ایمان داشته باشی که من همیشه آدم نیک‌سرشتی بودم. الان آه در بساط ندارم از بس به این و اون پول قرض دادم، نمی‌تونم هزینه‌های بازرسی رو تقبل کنم و دست به پول جهیزیه دخترم هم نخواهم زد. برای همین هم تو باید به من کمک بکنی و نامه ای بنویسی که در فلان تاریخ (چند ماه قبل) من به تو پنجاه روبل پول دادم و حالا این پول رو از تو مطالبه می‌کنم.
پولزونکوف هم دُم به این تله می‌ده و روز بعد نامه ای با مهر دولتی دمِ در خونه‌اش میاد که شما از سِمَت کارمند اداری اخراجین! پولزونکوف تعجب کنان میگه چطور ممکنه و بعدها پی میبره که نامه دروغ آوریل رو از رئیسش پس نگرفته و رئیسش هم با بدجنسی و فرومایگی اون درخواست رو به اجرا گذاشته.
این شوخی نابه‌جا و سبک‌سرانه با رئیس، چیزی جز بی‌پولی، بی‌آبرویی، اخراج، بهم خوردن ازدواج با ماشِنکا و آوارگی خودش به ارمغان نیورد.
-----
پیش غازی و معلق بازی، آقای پولزونکوف؟
این "نبرد همیشگی با خیر و شر" که از ویژگی های اصلیِ شخصیت های داستایوفسکی هست، حتی در داستان‌های کوتاهش هم به چشم می‌خوره.
عاقبتِ موقعیت نشناسی و لقمه بزرگتر از دهان برداشتن همینه دیگه. کی سر به سر رئیسِ ریاکار و فاسدش می‌ذاره؟ راه‌های زیرکانه‌تری هم برای حل این مسئله بود و صد حیف که پولزونکوف ابلهانه بازی کرد.

[Mohammed Salah · Rating 4 out of 5]

هل تعرفون إلى أين يمكن أن تؤدى بالإنسان سعادته ؟

[Medisa · Rating 3 out of 5]

یک قصه که اسم دروغ آوریل برایش مناسب‌تر بود! بیچاره پولزونکوف، دلم براش سوخت. شوخی بی‌خود و بی‌جهت چه بلایی که سر آدم نمیاره!

[Jim · Rating 3 out of 5]

This is another work by the young Fyodor Dostoyevsky, who -- before his imprisonment in Siberia -- was trying to decide whether he was E. T. A. Hoffmann or Nikolai Gogol. Polzunkov is an extended anecdote about one Osip Mikhailich Polzunkov who narrates a story of how he tried to pull an April Fools joke on a well-respected resident of Petersburg, only to have the stunt backfire on him. Instead of being taken into the bosom of a respected family and marrying the young daughter, he is discharged from his post and forced to try his hand at borrowing money, unsuccessfully.

Even Dostoyevsky's less successful efforts are interesting.

[Micah Cummins · Rating 3 out of 5]

27th book of 2022

Quite an interesting plot with equally interesting characters. I found this one very enjoyable, and like all Dostoevsky stories, I loved the style and the flow.

[Mahmoud Elnaeem · Rating 3 out of 5]

عبقرية ديستوفيسكي النافذة تتوهج حتى في أبسط قصصه ، وكأنه يريد أن يقول أن الإنسان أكبر من أن يُعيَّر بصفة واحدة ،رغم ميلنا النفسي لنُضفي طابعاً تصنيفياً للاحداث والأشخاص حتى يسهل لذهنا التعامل معها فأن ذلك يؤدي لشويه مكانة الإنسان من حيث المبدأ ، فإختزال بطلنا في لفظة " مهرج " أبعد بسنين ضوئية عن حقيقته

الحبكة ليس كما آخريات أعماله فهي عادية ،لكن لا غرو أنها تنضح بالذكاء والفكاهة 😹

[إسراء يونس · Rating 2 out of 5]

" هل تعرفون يا سادتي إلي أين يمكن ان تؤدي بالانسان سعادته؟ لقد كان فرحي سببا في اسراعي إلي هوة الشقاء مغمض العينين، وفي غوصي بالوحل حتي الركبتين "

Deux morales:
١-الجزاء من جنس العمل او اكتر شوية .
٢-منفرحش للأخر لأ ، نعمل حساب ان الفرح له ثمن هندفعه بعده علي طول .

[زهراء · Rating 3 out of 5]

المهرج
شخص سخيف ساذج يحاول أن يرسم البسمة على وجوه الناس بحركات قد يكون معظمها تافها
فيضحك الناس لا على حركاته .. و إنما على سخافته

المهرج
شخص بائس تعيس
يدوس على كرامته و كبريائه لأجل أن يحصل بضع نقود لا تكاد تكفيه
شخص يضحك الآلاف من الناس و لكن لا أحد يقدر على أن يضحكه و لو مرة في الألف مرة
شخص يحمل في داخله كل المشاعر المتناقضة
شخص يستحيل أن يفهم نفسه .. فكيف للناس أن يفهموه ؟
*********************
المهرج يرتدي الآن قناع الجرأة و يروي لجمهوره قصته
قصة سعادته التي أدت إلى يأسه
أو لنقل قصة سذاجته

و جلست إلى مكتبي ضاحكا وحدي . هل تعرفون يا سادتي إلى أين يمكن أن تؤدي بالإنسان سعادته ؟ستعرفون هذا الآن . لقد كان فرحي سببا في إسراعي .إلى هوة الشقاء مغمض العينين و في غوصي بالوحل حتى الركبتين .يا لطبعي ما أردأه!لقد سرقوا مني كل شيء تقريبا ثم أعطيتهم الباقي من تلقاء نفسي

نعم يا سادتي
السعادة في كثير من الأحيان تعمينا عن رؤية الأشياء على حقيقتها
ليست الخمر وحدها من تسكر .. نشوة السعادة قد تكون أكبر و أخطر

[Rachel Jackson · Rating 2 out of 5]

I thought this story was headed somewhere completely different from where it actually did. The entire beginning of the story was set up based on a man's habit of being the butt of a joke, always being made fun of. And the story itself was centered around April 1, the idea of a day for joking and fools.

But I must have missed something in the middle of Polzunkov, because I failed to find the story as uproariously funny as the speaker's own audience did within the story.

It was a potentially well-concocted story about a practical joke gone wrong, but Fyodor Dostoyevsky's tale of it didn't go into detail enough of the background or financial situation of either the host family or the bribe. I just felt confused most of the way through, and I was disappointed by the ending.

[Piero Marmanillo · Rating 3 out of 5]

Es un relato sobre un episodio que decidió la suerte de un hombre, precisamente de Polzunkov.

Este hombre no es más que un payaso en el sentido peyorativo de la palabra y vive de la lástima de la gente. Se le conoce por su humor, sus muecas grotescas y su divertida perorata.

Un día se le ocurrió contar a todo el mundo lo que le pasó en la casa de Fedoséi Nikoláich.

Entonces narrará el episodio del soborno. Del dinero que se guardó para vivir dignamente y casarse con la hija de Fedoséi, pero a causa de hacerle una broma por el 1 de abril todo se tornó tragicómico.

Perdió el dinero, a su prometida y a su buen empleo de un plumazo.

[Fatima Zohra Larbi · Rating 3 out of 5]

الى اين يمكن ان تؤدي بالانسان سعادته؟ ستعرفون هذا الان. لقد كان فرحي سببا في اسراعي الى هوة الشقاء مغمض العينين؛ وفي غوصي في الوحل حتى الركبتين.

[Shauny Free Palestine · Rating 2 out of 5]

His stories before his sentence to Siberia seem to be hit and miss but all of them usually have something to offer. Not sure what he’s trying to say here but it’s another autobiographical one about being ridiculed by those around you, being poor, and well, something else as it’s slight jumbled and ends up being the second story by Dostoyevsky I didn’t particularly like.

[فـي قبضتــه السحــاب !!؟ · Rating 2 out of 5]

بضع صفحات بداية أجاد فيها وصف المهرج بدقة لا بل بعمق هيئته ملامحه نفسيته

[Bogdan Liviu · Rating 2 out of 5]

Cei care fac pe clovnii intenționat nu sunt nici măcar jalnici.

[Driss El bouki · Rating 3 out of 5]

إنه مُهرٍّجٌ بالفطرة فعلاً...

[Hind · Rating 3 out of 5]

A small character study about a man who lives on being the laughed at and an April fool's joke gone erroneous. It is more like a fortune cookie with a cheesy moral advice in it.

[A judge_penitent · Rating 1 out of 5]

It just didn't do it for me. Maybe I didn't get the joke.. I was lost for the most part. And it was amazing how I could get lost in a short story with very few characters

[بسام عبد العزيز · Rating 2 out of 5]

قصة قصيرة يحاول فيها ديستوفيسكي ان يبدو فكاهيا! .. و لكنها محاولة لم أرها ناجحة بالشكل المأمول..
المهرج ليس مهرجا بالمعنى الصحيح.. لكنه شخص يحكي لنا عن قصة خداع تعرض لها في عمله بسبب أنه رفض أن يكون فاسدا مثل باقي الموظفين ..
مرة اخرى بعض الأحداث لم أفهمها.. لا أعلم هل الترجمة هى السبب أم انني الذي فقدت ذكائي أو تركيزي!

[Mohammed Salah · Rating 4 out of 5]

هل تعرفون إلى أين يمكن أن تؤدى بالإنسان سعادته ؟

[Dhimitra · Rating 2 out of 5]

…ashtu thjesht, nxora nga xhepi rulonë e letrave, kurse ai nxori rulonë e kartëmonedhave
Heroi ynë ka disa letra misterioze kundër Fedosei Nikollaiçit, ndaj dhe ky i fundit i jep rryshfet Polëzunkovit për t’i bërë të tijat ato…
Fill pas kësaj ai ndihej keq, Fedoseo e merr në gjirin e familjes së tij, me një nga vajzat ky do dashurohet, do ta marrë, ta rrëmbejë, por s’e bën dot…
Planifikon martesën, por para kësaj mendja i thotë t’i punojë një reng zotërisë… ajo që ndodh më vonë është një hile më vete; ama personazhi ynë as që u martua; as lekë s’gëzoi dot: as punë… 1 prilli ka pasoja !

Protagonisti duket si një Raskolnikov në tentativë😂.
Tregim 3

[Shaz · Rating 3 out of 5]

Stupid



2024

[pietra · Rating 3 out of 5]

well it was fun!