یک روز مانده به عید پاک سه گانه ای است از سه مرحله ی کودکی، میانسالی و کهولت مردی ارمنی. این کتاب طبق قرارداد کپی رایت میان زویا پیرزاد و نشرمرکز با ناشران خارجی به زبان های انگلیسی، فرانسوی، گرجی، و ارمنی ترجمه و در انگلستان، گرجستان و ارمنستان منتشر شده است.
Zoya Pirzad is a renowned Iranian-Armenian writer and novelist. She is the author of the international bestseller Things We Left Unsaid, and her most recent collection of stories, The Bitter Taste of Persimmon, won the prize for Best Foreign Book of 2009 in France.
زویا پیرزاد نویسنده و داستان نویس معاصر در سال ۱۳۳۱ در آبادان از مادری ارمنی تبار و پدری روس تبار به دنیا آمد. در همان جا به مدرسه رفت و در تهران ازدواج کرد و دو پسرش ساشا و شروین را به دنیا آورد
آه...نمیدونم! طلسم رویا پیرزاد خوندن من از تعریفهای دوستم شروع شد که نگاه من رو به این اسم عوض کرد و هوسی تو تنم انداخت تا هر چه زودتر بهش ناخنک بزنم و به اتفاق فردا پس فرداش که داشتم دنبال کتاب صوتی جدید برای راه و ترافیک دانشگاه میگشتم این جلد خوشرنگی که درست هم نزدیکای عید پاک پیداش کردم رو دیدم و گفتم چرا که نه. فصل اول بینظیر بود و لحظه ای حواسم از داستان پرت نمیشد و مدام قلمش رو تحسین میکردم اما نمیدونم چرا یهو از فصل دوم به بعد همه چیز یهو رفت جلو و من از داستان جا موندم و همه چیز رو فقط جداگانه و پرت و پلا فهمیدم و نتونستم وصلشون کنم. خلاصه اشکال نداره، یه روز وقتی به اندازهی کافی فاصله افتاد کتاب فیزیکیشو میخرم و بهتر میخونمش اما فعلا برای آشنایی با زویای عزیز کافی بود-و قدری هم بهش حسودیم شد- تا باقی کتابهاشو ادامه بدم🩷
یک روز مانده به عید پاک دومین کتابی بود که من از خانم پیرزاد خوندم.اگر شما هم از خوانش چراغ ها را من خاموش میکنم لذت برده باشید،بدون شک از این کتاب هم لذت میبرید. کلا به نظرم نوشته های خانم پیرزاد خیلی ساده و روان در عین حال قشنگه و به دل آدم میشینه…
"بعد از ٤ سال هنوز بايد حواسم را جمع كنم. گاهى كه حواسم پرتِ سكوت خانه مى شود يا نگاهم به عكسى مى افتد و فكرم پى خاطره يى مى رود، دست هايم به عادت بيست و چند ساله، دو فنجان قهوه درست مى كنند. خالى كردن فنجان دوم توى ظرفشويى عذاب است."
اگه دلت میخواد بری خونه ی یه مرد ارمنی و پاهات رو هم بندازی و تو سکوت بشینی زندگیشو تماشا کنی و هر از چند گاهی دل بدی به درد دلش و گاهی توی اون سکوت محض برای دل خودت بگردی و تو گوشه کنار زندگیش سرک بکشی و از آدم های مهم زندگیش بشنوی و سر آخر راضی از این مهمونی برگردی.پس این کتابو بخون که جمعش سه تا قصه است از برهه های مختلف زندگی یه مرد ارمنی با یه نثر ساده عاری از لغات مشکل,که جون میده تواین عصر های کش دار تابستون تو ایون دراز بکشی و بخونی اش و لذت ببری.
زویا پیرزاد تو بیان جزییات خیلی استادانه عمل کرده اینقدر که بدون اینکه حوصله ات سر بره با ریز زندگی یه ادم آشنا میشی.
من تمام طول داستان فکرم پیش طاهره بود.کاش میدونستم آخرش چی شد!
"یک روز مانده به عید پاک" داستانی است از زویا پیرزاد، نویسندهی ارمنی تبار ایرانی که در سه بخش روایت میشود؛ کودکی، میانسالی و پیری. شخصیت اصلی داستان فردی ارمنی به اسم ادموند است، او مدیر مدرسهی ارامنه میباشد و تا قبل از این که دخترش آنوشا شیفتهی پسری مسلمان گردد زندگی آرام و بیدغدغهای را تجربه میکرد، عشق دختر به پسری مسلمان برای ادموند رسوایی بزرگی محسوب میشود تا جایی که او را وادار میکند که بین خانواده و نگاه اجتماع یک راه را انتخاب کند؛ راهی که بعداً تاوانش را نیز پس میدهد! اما ویژگی سبکی این داستان؛ این داستان نیز مثل "من چراغها را خاموش میکنم" با زبانی ساده، نثری گویا و بدون هرگونه حشوی روایت میگردد... تنها تفاوت این اثر با آثار دیگر پیرزاد، در انتخاب شخصیت اصلی داستان است، او در این اثر ترجیح میدهد ادموند را به عنوان راوی و شخصیت اصلی وارد داستان کند.
دومین داستانی که از زویا پیرزاد خواندم. آن هم به فاصلهی ده سال. قلم این زن عجیب است، عجیب خوشخوان است. باید خیلی نویسنده و هوشمند باشی که روند کودکی تا میانسالی را اینگونه توصیف کنی. شما فوقالعادهاید خانم پیرزاد. عمرتان دراز.
من زویا پیرزاد را با "چراغها را من خاموش می کنم" شناختم – که هنوز بهترین اثری است که از او خوانده ام – و "یک روز مانده به عید پاک" برای من خاطرۀ آن کتاب را تداعی می کرد. در این کتاب پیرزاد سه داستان از یک راوی در سه نسل متفاوت از زندگی اش نقل کرده. با این که داستان ها را می توان مستقل از هم خواند اما ارتباط زیبایی که او بین این سه داستان ایجاد کرده از تکنیک های خوب این کتاب است. پیرزاد راوی اول شخص مرد را برای داستان گویی اش انتخاب کرده که به نظر به جز داستان اول – که رفتار راوی در دوازده سالگی خیلی پسرانه نبود – از عهدۀ آن به خوبی برآمده. داستان ها زندگی یک خانوادۀ ارمنی در ایران را به تصویر می کشند و موضوع خلاف عرف ازدواج با غیر ارمنی و در حالتی کلی تر اعتراض به سلطۀ سنت در آنها تکرار می شود.
I love the story and the characters in this book. Pirzad develops the characters well, but I really wanted more. The conflict of religious beliefs seemed like a really good theme that wasn't explored to the fullest. Also what happened to Edmond's friend?
That being said, the journal like qualities allowed me to get into Edmond's head. I'd honestly love it if the book was twice as long. I really wanted more and more.
It's a great novel for young adults and adults alike. I'd definitely recommend it.
Pirzad manages to capture an entire world in these deftly written 136 pages.
On the one hand a beautifully captured portrait of everyday Iranian family life, on the other a seamless journey through a family's lifetime of love, loss and separation.
Subtle and skilful characterisation make this a memorable short read.
سه داستان از سه برهه ی زندگی ادموند... که همراهش پیش میری و با خانواده و حس و حالش و خاطره هاش رفیق میشی.... برای بار دوم خوندم و برای بار دوم لذت بردم.
بیشتر اوقات تو امتیازدهی یکم دو دلم؛آخه بعضی کتابا چند ستاره پررنگ هستن بعضی با همون تعداد ستاره اما کمرنگ تر! الان اینجا احساس میکنم که سه ستاره پررنگ باشه ولی چهارتا نیست:|
زویا پیرزاد لطیف و سلیس و ساده مینویسد. این رمان کوتاه هم همچنین است. روایتی با ریتم بالا از پسری ارمنی که از کودکی تا پیری در دوگانهای از سنت و مدرنیته، مذهب و لامذهبی و بودن و باید غوطهور است. جایی از رمان را نپسندیدم که شخصیتها دیگر خیلی در کادر و چارچوبی سفت و سخت قرار داشتند و بدون انعطاف همیشه همان بودند که از آنها انتظار میرفت. تغییر نمیکردند؛ یا اینوری بودند یا آنوری، بدون استثنا.
دومین کتابی بود که از ایشون میخوندم و متوجه شدم که کتابهاشون مخصوص روزهای تعطیل بهارن، یا مسافرتهای جادهای. قلم خانم پیرزاد خیلی گیرا و دلنشینه. کارهای ایشون رو هر بار که میخونم حس میکنم کنار حوض مادربزرگ نشستم و کسی چیزی برام تعریف میکنه که گاهی حوصلهم رو بینهایت سر میبره و زمانهای دیگه میگم چه داستان بامزهای برای این عصر بهاری! این داستان بیشتر میره توی دستهی اول، چون پتانسیل بالایی داشت اما متاسفانه انگار رها شده بود. حس میشد در نقاط متعدد جای کار داره.
"حیف عمر آدمه ارباب!جای قشنگ بی نون و آب به چه درد می خوره؟ها؟" مثل همیشه خوندن آثار پیرزاد حالِ خوبی بهم می ده،چیز خاص و هیجان انگیزی درباره کتاب نیست.
داستان مردی ارمنی تبار در سه برهه مختلف از زندگیاش. داستان که از زبان اول شخص روایت میشه بیش از همه در مورد زنانی است که در زندگی این مرد حضور دارند. زنانی از چهار نسل مختلف و تفاوتهای بیشمار این چند زن در روحیات و عقاید. مادربزرگی مقید و محافظهکار که سخت پایبند اصولش است، مادری که بر خلاف مادربزرگ از زندگی در چارچوبی که برایش تعریف شده بیزار است، دلش با همسرش و زندگیش نیست ولی میماند و به سبک خودش تحمل میکند. همسرش که زنی ساده، مهربان ولی در عین حال مقید است. و دخترش که به مادربزرگش رفته ولی بر خلاف او سرکشتر از آن است که بماند، چارچوبها را در هم میشکند و پر میکشد به جایی که دلش آنجاست.
این کتاب رو از دو کتاب قبلی، طعم گس خرمالو و مثل همه عصرها بیشتر دوست داشتم.
اين سخني كه عرض ميكنم ربطي به ارزشهاي ادبي و يا خوبي و بدي آثار خانم پيرزاد ندارد؛ مطلقاً. اتفاقاً ايشان جزو نويسندگان زن موفق چند سال اخير هستند. عرض بنده بسيار خصوصيست: حوصلهي آثار استرليزه و پاستوريزه و فانتزي آثار ايشان را ندارم. به خلق و خويم نميخورد. با اين كه چاپ اول كليهي آثار ايشان را در كتابخانهام دارم، اما هيچگاه دنياي داستاني ايشان، براي من جذابيتي نداشت
شیوهٔ زیبای روایت پیرزاد آدم را مسحور میکند. هیچ وقت این طوری به دغدغههای ارامنهٔ ایران نگاه نکرده بودم، و البته به تعصبها و داوریهایشان نسبت به مسلمانان ایران. این نوع تعصبها بیشباهت نیست به رفتار ایرانیان مذهبی امریکا.
قلم خانم پيرزاد ساده اما بينهايت دلنشين و پركششه . يك فنجان قهوه خوردن رو طورى به تصوير ميكشه انگار خودت جزئى از كتابى و از گوشه اى داستان رو ميبينى و لمس ميكنى . البته تا آخر داستان منتظرِ خبرى از طاهره بودم .
جالب اينكه دو-سه هفته مانده به عيد پاك اين كتابِ شيرين مهمانم شد .
For many years I wanted to read a book by this author, I am so happy I read the book finally! In fact I will be reading more from her. 1- the book was a page turner 2- I , as a reader, couldn’t predict a single part 3- each character is in the story to say/imply something. Nothing extra 4- story is full of beautiful tiny stories so this is an enjoyable read 5- as a reader it challenged me and my ideologies/ beliefs Fantastic book!