Varied works of French writer Romain Rolland include Jean Christophe (1904-1912), a series of satirical novels; he won the Nobel Prize of 1915 for literature.
The committee awarded him "as a tribute to the lofty idealism of his literary production and to the sympathy and love of truth with which he has described different types of human beings."
خیلی حرف دارم که دربارهی 《جان شیفته》 بزنم؛ ولی فقط به همین نقلِقول بسنده میکنم: اواخر جلد دوم آنت به مارک میگه: «آنچه من هستم، هزاران زن هماناند. (...) زنهایی که در من نگاه کنند و بخوانند، خودشان را باز میشناسند.» و بله، من خودم رو باز شناختم.
خب باید بگم علت اینکه روند جلد دوم یا همون کتاب سوم و چهارم برام تند تر بود یکیش به این خاطر بود که تقریبا دستم اومده بود چجوری با قلم رومن رولان باید جلو برم ،از طرفی کتاب سومش رو خیلی بیشتر دوست داشتم و آنت رو با همه حرص دادن هاش پذیرفتم،مارک شخصیتش جذاب تر شده بود و در کل روان تر شده بود برام اما بازم در پایان میتونم بگم خیلی علاقه مند نشدم به این کتاب . توصیفات بیش از حد ،جملات طولانی ، خط داستانی خسته کننده و بیش از حد کش اومده باعث میشد یه جاهایی هزاربار به خودم فحش بدم که چرا سراغ این کتاب رفتم.اما خب طوری هم نبود که بشه رهاش کرد یعنی حداقل ارزش یکبار خوندن رو برای من داشت و شاید سالهای بعد مجدد سراغش برم چون اینقدر مفصل بود ممکنه تا چند سال دیگه فقط چندتا اتفاق مهمش یادم بمونه و بقیه اش پاک بشه اما چیزی که میدونم اینه که فعلا حوصله رمان های طولانی فرانسوی رو ندارم😅
در رمان به موارد مختلفی پرداخته میشود، از جمله: شروع جنگ جهانى اول و تأثیرات آن بر زندگى مردم، نحوه برخورد افراد مختلف با این واقعه و مواجهه دو گروه طرفدار جنگ و صلح در برابر یکدیگر، اوضاع زندگى مردم بهخصوص جوانان، مشکلات روحی و معیشتی ناشی از جنگ، ورود تفکرات رهبران شوروى و ایتالیا در اذهان جوانان فرانسوى که خواستار ایجاد تغییراتى در شرایط موجود کشور خود بودند، نظام سرمایهدارى که بعد از جنگ جهانى اول با قدرت در حال پیشروى در جهان بود و سرنوشت تمام شخصیتهاى داستان که در انتهای کتاب روشن خواهد شد.
غرور، آزادی و حقیقتجویی عناصر اصلی تشکیلدهنده شخصیتهای داستاناند و تا پایان سرنوشتِ آنها تغییر نمیکند. تمامی این شخصیتها کم و بیش مغرور، آزاد و در جستجوی حقیقت هستند. از آنت و سیلوی گرفته تا تیمون که حقیقت را در خود زنده میکند و سیلوی که در نهایتِ سرنوشتِ خود آن را باز مییابد. غرور هیچگاه باعث جداییشان نمیشود هرچند گهگاه بیهم روزگار میگذارنند اما رودخانه بعد از گذر از صخره و ریزسنگ به دریا میریزد.
📚ما زنان وقتی عاشق میشویم همهی قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان میسپاریم. آنگونه همه زیباییها و لذات دیگر در رابطه با او معنا مییابند. اما شما مردان وقتی عاشق میشوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان میگذارید. بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خودخواهی خود نگه میدارید. حرفی نیست! شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین میکردیم. اما آنچه از شما میخواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه هوسبازیهایتان نکنید، ما به همان سهم هر چند کوچک… اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعایم!
رومن رولان در مقدمه ای که در ابتدای کتاب آورده گفته: بعد از ژان کریستف او متوجه شده است که از پرداختن به روح و زندگی زن غافل مانده است.چنین است که نطفه شکل گیری داستانی که قهرمان آن زن باشد شکل میگیرد و او آن نطفه را در ذهن خود میپروراند و در نهایت رمان جان شیفته شکل میگیرد. .
این یک جمله از این کتاب دو جلدی توصیف خوبی برای معرفی کتاب است: ازدواج نکردن آنت به معنای مخالفت او با دوست داشتن و عاشق شدن نیست،ازدواج و عشق برای آنت دو مقوله جدا هستند،آنت زنی سرشار از زندگی و انرژی و شور و هوس و شهوت و عشق است.بعد از روژه آنت با چند مرد دیگر آشنا میبازد و عشق را تجربه میکند. بین آنت و ژولین(که زمانی همکلاسی او بوه است) پیوند عاطفی پیش میآید تا جایی که به ازدواج فکر میکنند اما ژولین ریشههای مذهبی داشت و «آزادمنشی آنت،رفتار غرورآمیز او،آزادی اندیشههایش،عقاید آزادش دربارۀ هر چیز، خاصّه در زمینۀ اخلاق اجتماعی- و آن رهایی بیدغدغهاش از هرگونه پیشداوری،مایۀ وحشت ژولین میشد.» آنت از خاندانی بود که اخلاقی زیستن را بهعنوان یک نوع بیداری وجدان میدانستند و نه فرمانبرداری از یک خدای نادیدنی؛پاکیزگی اخلاقی را به جهت زیبایی آن دوست میداشتند. تحمل یک مرد صرفا برای اینکه پدر فرزندش است به نظر آنت دور از عقلانیت است و از نسخههای اخلاقی است که مردان برای زنان پیچیدهاند: رسوم اخلاقی را مردها درست کردهاند. میدانم، مرد زنی را که جرات کند بیرون زناشویی فرزندی داشته باشد و نخواهد خود را برای سراسر زندگی در خدمت پدر بچّههای خود درآورد، محکوم میکند.و این برای بسیاری از زنها به معنای بندگی است،زیرا شوهرشان را دوست ندارند.بسیارشان،اگر شجاعت میداشتند،آزاد و تنها با بچّههاشان زندگی میکردند.من سعی خواهم کرد از این دسته باشم.
چی حسی پیدا میکنی اگه متوجه بشی یه خواهر و بردار دیگهای هم داری؟ نفرت یا شیفتگی عجیبی بهش؟ . اگه دونستن؛ زندگی، چالشهای حضور در اجتماعات فرهنگی، تفکر، مشکلات اقتصادی، توانایی، تلاش برای زیستن، خیانت و شهوت، عشق، شکست و نفرت زنان و نقش زن در جنگ برای شما خواندنی و مهمه (البته در آن زمان فرانسه) و براتون پرگویی نویسنده مهم نیست این کتاب برای شماست! . داستان این کتاب درباره زندگی آنت و دو نسل بعد آنت هست. آنت ۲۴ ساله بعدِ از دست دادن پدرش از وجود خواهری کوچکتر با خبر میشه. و در ادامه از مردی باردار میشه و با وجود اینکه بهش علاقه داره حاضر به ازدواج با این مرد نمیشه و بچه رو تنهایی بزرگ میکنه آنت که علاقه شدیدی به خواهرش، سیلوی، داره، بعد تولد فرزندش این علاقه شدید رو فقط به بچه خودش داره و... . هر چی فکر میکنم نقطهای از کتاب رو پیدا کنم که اوج داستان بدونم و خیلی دوست داشته باشم پیدا نمیکنم. بیشتر هم بگم ناخواسته اسپویل میشه. فقط اینو بگم عشق این دو خواهر، آنت و سیلوی، در اول داستان برای من خیلی گیجکننده بود و هر لحظه به گرایش جنسیشون فکر میکرم! (نخند. 🦦 هر کی خونده فکرایی کرده که نگفته بهت. خودت بخون بعد بیا اینجا کامنت بذار 😂) . با وجود فایل صوتی تونستم این کتاب رو تموم کنم به دلیل توصیفات خستهکننده! شاید این کتاب شاهکار اون زمان فرانسه باشه ولی الان، قرن ۲۱، فکر نمیکنم که از این کتاب به عنوان یه شاهکار یاد کنم! شاید اگه این کتاب رو وقتی ۲۰ ساله بودم میخوندم نظرم فرق میکرد! شاید! . ترجمه هم بد نبود ولی خب قدیمیه دیگه! فایل صوتی که گوش دادم برای سال ۱۳۷۲ بود. . قسمتی از کتاب: انسان هرچه بیشتر زیست میکند، هرچه بیشتر خلق میکند، هرچه بیشتر عشق میورزد و محبوبانش را از دست میدهد، به همان مقدار بیشتر از مرگ فرار کرده است. با هر ضربهای که مجبور به تحمل آن هستیم، با هر کار تازهای که شروع میکنیم و به آن پایان میدهیم، از خودمان فرار میکنیم، به درون کاری فرار میکنیم که ساختهایم، به روحی که عاشقش بودیم، روحی که ما را ترک کرده است.
. امتیاز من از پنج: ۳ امتیاز Goodreads از پنج: ۴.۱
خواندن رمان هزار و هفتصد صفحهای در این سن و سال قطعا دستاورد محسوب میشه و بابتش به خودم مفتخرم :))) توصیفات زیاد و طولانی کتاب گاهی حوصله سر بر و حتی تکراری بود برام. با آنت همذاتپنداری نداشتم و این همه مادری کردنش، برای من خیلی خیلی دوره. ولی جذاب و دوست داشتنی هم هست. فکر میکنم اگه در نوجوانی کتاب رو میخوندم خیلی بیشتر ازش برداشت میکردم.
«به جانهای شیفته» اشتفان زویگ به مناسبت انتشار این کتاب مینویسد: «این رویداد مهم،بیستر پدیدهای اخلاقی است تا ادبی» اول از همه باید از ترجمه محمود اعتمادزاده گفت. دوم،قهرمان زن کتاب«آنت ریویر»،قهرمانی از جنس مردم عادی،نه فرشته و نه قدیس.«این کتاب خیلی بهتر به زن میپردازد تا یک سری کتاب های بت اصطلاح فمنیستی». سوم نقاط قوت داستان از دید من، بخش مرگ شخصیت هاست،آنجاست که رومن رولان داستایوفسکیوار شرح ماوقع مرگ و تاثیرش بر زندگان رو میشکافد. چهارم جهان شمول بودن کتاب،تاثیر وقایع پیش از جنگ کبیر اول،جنگ جهانی اول،تاثیرات جنگ،اتحاد کشورها(یوگوسلاوی،هند،بیانیه اتحاد کارگری...),و اتفاقات بعد از جنگ تا پیش از زمینه های شکل گیری جنگ کبیر دوم. پنجم نقطه ضعف داستان بنظرم بخش های سیاسی رمان هست،بعضی موارد بیخود کشش داستان رو میکشت(در خوانش اول متوجه نشدم اما بار دوم مشهود بود). در پایان،اخیرا همه از افسردگی بعد از سریال خوب دیدن میگن،اما من از افسردگی بعد از خواندن یک رمان بزرگ میگم که شیفتهاش شدم.
فضای داستان جان شیفته فرانسه در ابتدای سده بیستم است و رمان وضعیت اجتماعی این دوران را برای خواننده به تصویر میکشد. از سوی دیگر، شخصیت اصلی داستان زنی به نام آنت ریوییر است و رولان در طول داستان چگونگی بیداری زنان فرانسه را شرح میدهد.
رومن رولان خود مینویسد: «قهرمان اصلی جان شیفته، آنت ریوییر به گروه پیشتاز آن نسل زنان تعلق دارد که در فرانسه ناگزیر گشت به دشواری، با پنجه درافکندن با پیشداوریها و کارشکنیِ همراهان مرد خویش، راه خود را به سوی یک زندگی مستقل باز کند...
بالاخره تمومش کردم تعریفش رو خیلی شنیده بودم اما ازش به اندازه کافی لذت نبردم. دلیل اول شاید این باشه که تعداد صفحاتش زیاد بود. دلیل دیگهش اما این بود که به خاطر توصیفات پرجزئیات و جملات سختش و همینطور اتفاقات متعدد داستان حوصله سر بر میشد. اما از این نگذریم که همین توصیفات پر و پیمونش خیلی جاها خاص بود. تفکرات و احساساتی که شخصیتها مخصوصا شخص اول داستان تجربه میکنن خیلی نزدیک به واقعیت بود و باعث میشد به فکر فرو بری. در کل خوشحالم که یکی دیگه از کتابهایی که توی لیستم بود رو خوندم ولی فکر نمیکنم تا یک مدت زیاد سراغ کتابهای طولانی برم.