Jump to ratings and reviews
Rate this book

شکستن طلسم وحشت

Rate this book
آریل دورفمن یکی از روایتگران اصلی دورۀ وحشت و سرکوب سیاسی در آمریکای لاتین است. او پس از کودتای ۱۹۷۳ ژنرال آگوستو پینوشه در شیلی، مجبور به فرار و ترک میهن شد و سال‌های تبعیدش را صرف نوشتن از این فاجعه و آثار آن بر جامعۀ شیلی کرد. محاکمۀ ژنرال پینوشه، به عنوان آمر اصلی کشتار و شکنجه و سربه‌نیستی مبارزان سیاسی و حتی مردم عادی شیلی، برای دورفمن و هموطنان او به رویایی محال شبیه بود، اما بازداشت ناگهانی و جنجالی ژنرال در سال ۱۹۹۸ در لندن گویی دریچه‌ای رو به امید و عدالت گشود. دورفمن در این کتاب، ضمن پیگیری روند بازداشت و محاکمۀ ژنرال پینوشه، از آثار کودتای ۱۹۷۳ بر شیلی و نسل‌های آیندۀ این کشور سخن می‌گوید و ما را با ترس‌ها و امیدهای مردمی که تحت سرکوب زیسته‌اند آشنا می‌کند.

194 pages, Paperback

First published January 1, 2002

40 people are currently reading
773 people want to read

About the author

Ariel Dorfman

102 books265 followers
Vladimiro Ariel Dorfman is an Argentine-Chilean novelist, playwright, essayist, academic, and human rights activist. A citizen of the United States since 2004, he has been a professor of literature and Latin American Studies at Duke University, in Durham, North Carolina since 1985.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
169 (31%)
4 stars
250 (46%)
3 stars
97 (18%)
2 stars
10 (1%)
1 star
7 (1%)
Displaying 1 - 30 of 129 reviews
Profile Image for Maziyar Yf.
813 reviews630 followers
April 25, 2025
در کتاب شکستن طلسم وحشت ، دورفمن خواننده را با خود به شیلی می برد ، در سیاه ترین روزهای آن ، زمانی که پینوشه قدرت را از دولت قانونی گرفته و خود حاکم شده است.
نویسنده راوی شده از صدای قربانیان جنایات پینوشه و ارتش شیلی ، دورفمن کتاب را در دو جهت به پیش برده : اول تلاشهای بین المللی در انگلستان و اسپانیا به خاطر جنایتهای پینوشه و نقش او در آزار و اذیت ، شکنجه و تجاوز قربانیان و نقش بسیار برجسته قاضی گارزون و در وجهه دیگر کتاب دورفمن داستان دستگیری و شکنجه شدن مخالفان پینوشه را بیان کرده ، از غم ناپدید شدگان پینوشه گفته ، خانواده هایی که حتی جسد عزیرانشان را هم برای سوگواری نداشته اند .
بر خلاف کتاب سایه دیکتاتور که نویسنده آن هرالدو مونیزنتوانسته زندگی در شیلی پینوشه زده را توصیف کند ، در این کتاب به خوبی خواننده با فضای یک کشور دیکتاتوری آشنا می شود ، دستگیریهای شبانه ، بازجویی ها ، شکنجه هایی که در این زمانه خشن هم بسیار وحشیانه می نماید ، صدور حکم بدون تشکیل دادگاه ، اعدام در بیابان و صحرا و دریغ کردن جنازه مقتولان از خانواده های آنها و یا قطعه قطعه کردن جنازه های قربانیان . از زجر خانواده قربانیان ، مادران یا همسرانی که از یافتن عزیزان خود ناامید نشده بودند .
دیکتاتور که در کشور خود مصونیت قضایی دارد و حالا سناتور مادام العمر شده ، برای درمان کمر خود به لندن می رود ، کشوری که به خاطر وجود نحس مارگارت تاچر با شیلی پینوشه رابطه عالی داشته ، اما پینوشه حساب دستگاه قضایی مستقل انگلستان و اسپانیا و سماجت و پشتکار قابل تحسین قاضی گارزون را نکرده بود . آقای دورفمن قوانین بسیار پیچیده قضایی اسپانیا و انگلستان و روند کار دادگاه را به سادگی شرح می دهد ، تا جایی که خواننده ای که اصولا به این قوانین آشنایی ندارد با فضای دادگاه و جدال حقوقی آن آشنا می شود و اهمیت حکم صادر شده را در می یابد : اینکه دیکتاتوری به خاطر جنایت در کشور خود در دادگاهی بین المللی محاکمه شود مانند جاری شدن عدالت در تمامی جهان است ، آن روز است که بشر در شیلی یا صربستان یا هر نقطه جهان حق و حقوقی برابر با انسانی در انگلستان و اسپانیا می یابد .
دورفمن فرزانه آنقدر به انسانیت ایمان دارد که حتی برای هیولایی مانند پینوشه هم آرزوی مرگ نمی کند ، او تنها می خواهد که پینوشه حداقل به درک و شعور راسکولْنیکُف قهرمان کتاب جنایت و مکافات برسد ، در تنهایی و در خلوت خود به یاد قربانیانش بیفتد و حداقل برای جنایات خود عذاب وجدان بگیرد . او از هم وطنان خود می خواهد که سکوت نکنند ، با گذشته خود روبرو شوند ، از خود بپرسند که بابت فقدان عدالت در کشور تا کجا مسئول هستم ؟برای جبران این وضعیت ناگوارچه کاری حاضرم انجام دهم ؟
دورفمن به درجه ای از انسانیت رسیده است که از نگاه او پایمال کردن آزادی یک انسان مترادف است با پایمال کردن آزادی تمام انسانها . شاید او به گونه ای خواهان جهانی بدون مرز یا دست کم عدالت بدون مرز برای تمام ساکنان زمین باشد ، از دید او فرق چندانی بین دیکتاتور بدنامی مانند پینوشه با حامیان خوش نامش مانند مارگارت تاچر با هنری کیسینجر که نقاب حقوق بشر بر صورت زده اند نیست .
دورفمن نمونه کاملی ایست از یک انسان آزادی خواه ، حقیقت جو با فطرتی پاک و بسیار قابل تحسین . در حقیقت پس ازاتمام کتاب نام دورفمن است که باید در حافظه خواننده بماند نه پینوشه
Profile Image for KamRun .
398 reviews1,620 followers
March 24, 2020
در گوراستان عمومی سانتیاگو، پایخت شیلی، دیوار سنگی یادبود عظیمی قرار دارد که روی آن نام بیش از 4000 نفر نوشته شده؛ نام افرادی که همگی در دوران حکومت ژنرال پینوشه به قتل رسیده‌اند. هنوز بخشی از این دیوار سنگی برای نام‌هایی که به مرور زمان به آن اضافه می‌شود خالی‌ست. اما این همه‌ی داستان دیوار سنگی نیست. در جلوی 1002 اسم، هیچ تاریخ مرگی درج نشده است. یعنی از سرنوشت، چگونگی مرگ، حتی جسد آن‌ها اطلاعی در دست نیست. این جانباختگان، ناپدیدشده نام گرفته‌اند. این متن نوشته می‌شود به یاد سعید زینالی، دکتر علیمراد داودی، گلرو راحمی‌پور و 519 ناپدید شده‌ی دیگر ایرانیِ

درباره کتاب

دورفمان بر خلاف کتاب‌های داستانی پیشینش، در این کتاب در مقام خبرنگار، محقق تاریخ و حقوق بشر ظاهر می‌شود. در این اثر او به شرح فراز و نشیب‌های دستگیری آگوستو پینوشه در سال 1998 در انگلستان و محاکمه‌ی ناموفق او به درخواست قاضی‌ای اسپانیایی که تا سال 2000 به مدت 17 ماه به طول انجامید، می‌پردازد. دیکتاتوری که در 11 سپتامبر 1973، پس از سرنگونی دولت سوسیالیست سالوادور آلنده، سیاستمدار صلح‌جوی مارکسیست که با رای مستقیم مردم روی کار آمده بود، به قدرت رسید و به مدت 17 سال نه تنها بر شیلی، بلکه بر جسم و جان مردم نیز حکمرانی کرد.
کتاب را می‌توان به سه بخش فرضی تقسیم کرد: بخش نخست شامل خلاصه‌ای از جنایات دوران پینوشه، بخش دوم شامل ماجرای دستگیری و محاکمه پینوشه در انگلستان و بخش سوم شامل بازگشت پینوشه به شیلی، ادامه دادگاه‌های نافرجام. البته باید متذکر شد که نویسنده در هر فرصتی، از تبحر خود در داستان‌نویسی استفاده کرده و ماحصل تلاش و استعداد نویسنده، کتابی شده که هم خواندنی و جذاب است، هم لرزه بر اندام مخاطب می‌اندازد، هم به طور تحلیلی به ماجرا می‌نگرد و در عین حال و مهم‌تر از همه، اثری کاملا مستند است.

نظر شخصی نویسنده

دورفمان عقیده دارد که محاکمه پینوشه تحت هیچ تفکر مصلحت‌امیزی قابل چشم‌پوشی نبود و چون دولت شیلی توانایی محاکمه‌ی پینوشه را در داخل کشور نداشت، پس او به ناچار باید خارج از شیلی محاکمه می‌شد. او دولت‌های انگلیس، اسپانیا، آمریکا و شیلی را مقصر نقض حکم استرداد قاضی اسپانیایی و مایه بی‌آبرویی جهانی می‌داند. دورفمان در چایی از کتاب سوالی می‌پرسد که پاسخ به آن از شدت دشواری، ممکن است - بسته به دیدگاه و جایگاه خواننده (غالب یا مغلوب) - لرزه بر اندام مخاطب اندازد: فردا، چگونه با مردمی رفتار کنیم که تک تک سوگ‌های ما را به به سور نشسته‌اند؟

اما چند نکته

اول- توجیهاتی که پینوشه و مقاماتش حکومتی‌اش برای قتل‌های سیاسی‌ای که در 17 سال حکمرانی در گوشه و کنار شیلی اتفاق می‌افتاد درخور توجه است: 1- انکار بازداشت ناپدیدشدگان و کشته‌شدگان از پایه و اساس 2- اتهام‌زنی به گروه‌های مخالف حکومت و دشمن با این استدلال که قصد تفرقه‌افکنی و بهم زدن اوضاع را دارند 3- تروریست نامیدن آن‌ها 4-اقدام سرخود و خودجوش متولیان امر

دوم- پس از آنکه پای پینوشه به دادگاه‌های بین‌المللی و داخلی باز شد، پینوشه والبته طرفدارانش اظهار می‌کردند که تمام این جنایت‌ها در سایه‌ی بی‌اطلاعی پینوشه اتفاق افتاده است و اصلا مگر چنین چیزی ممکن است که او از تمام جزئیات اجرایی در سلسله مراتب حکومتی‌اش آگاه باشد؟ در حالی که پینوشه پیش‌تر در سخنرانی خود اعلام کرده بود که در کشور شیلی، حتی یک برگ خزان‌زده‌ی درختان نیز بدون اطلاع او به زمین نمی‌افتد. در واقع پینوشه، مانند افسران ارشد نازی و بسیاری دیگر از جنایت‌کاران جنگی، تلاش داشتند با تمسک به بی‌اطلاعی از ماوقع، از مسئولیت شکنجه، جنایت و خون‌هایی که بر زمین ریخته‌اند تبری جویند. بر طبق این استدلال، احتمالا هیتلر هم می‌توانست از هرگونه اتهامی مبنی بر نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت تبرئه شود.

سوم- پس از آنکه پینوشه با تظاهر به صعف و بیماری از چنگ عدالت گریخت، عبارت جدیدی به حوزه علوم روانشناختی وارد شد: سندرم پینوشه. سندرم مذکور بیماری‌ای است که مقامات ارشد و دیکتاتورهای مخلوع به آن دچار می‌شوند تا از زیر بار مسئولیت جنایاتی که مرتکب شده‌اند فرار کنند. از علایم اصلی آن استفاده مکرر از واژگان نمی‌دانم، بخاطر نمی‌آورم و شاید است

چهارم- هرچند کودتای نظامی علیه دولت مردمی آلنده با حمایت و هماهنگی کامل آمریکا صورت گرفت، اما تخریب دولت آلنده از مدت‌ها پیش با حمایت‌های مالی، نظامی و تبلیغاتی از آشوب‌ها و خراب‌کاری‌ها و همینطور دخالت آشکار در امور اقتصادی شیلی آغاز شده بود. در طول حکمرانی پینوشه نیز دولت آمریکا در قبال حکومت پینوشه از سیاست یک بام و دو هوا استفاده می‌کرد. پینوشه متحد بزرگ ضدکمونیست ایالات متحد در آمریکای جنوبی بود. در طول 17 سال، محکومیت‌هایی جزیی حکومت پینوشه از سوی آمریکا نیز نه بخاطر حقوق بشر، بلکه تنها به بهانه حقوق بشر و به منظور جلوگیری از خیزش مردمی و قدرت گرفتن چپ‌گرایان صورت می‌گرفت. پینوشه علاوه بر حمایت آمریکا و دیکتاتورهای نظامی راست‌گرای آمریکای لاتین، حمایت صریح و بی‌پرده‌ی انگلستان دوران تاچر را پشت خود داشت. در دوره محاکمه‌ی پینوشه، نخست‌وزیر سابق انگلستان مارگارت تاچر و سیاستمداران هم‌حزب او، دلالان اسلحه در اقصی نقاط جهان، تجار و طبقه بورژوای سیلی و سرمایه‌داران بزرگ آمریکایی از اصلی‌ترین حامیان او بودند.

پنجم- در زمان محاکمه پینوشه و پس از آن بحث‌های بسیاری روی سودبخش بودن یا نبودن محاکمه بین‌المللی کسانی که جنایت علیه بشریت مرتکب شده‌اند صورت گرفت. مخالفان ادعا می‌کردند که این امر می‌تواند از کناره‌گیری دیکتاتورها به زبان خوش جلوگیری کند و سبب شود که آنان تا پای جان بر سر منصب خود بایستند. نوینسده ادله جالبی در نقض این استدلال می‌آورد که آن را می‌توان در این جمله خلاصه کرد: دیکتاتور‌ها چون انسان‌های خوبی هستند از منصب خود کنار نمی‌روند، بلکه کنار می‌روند چون چاره‌ی دیگری ندارند.

ششم- محاکمه ژنرال آگوستو پینوشه از چه جهت اهمیت جهانی دارد؟ با اینکه این محاکمه به فرجام نرسید، اما باب جدیدی را برای 1- توجه بیشتر به اعلامیه حقوق بشر و 2- محاکمه ناقضان حقوق بشر و مرتکبان جنایت علیه بشریت در دادگاه کیفری بین‌الملل گشود. اما نقطه ضعف، استاندارد دوگانه‌ای است که هم برای توجه حقوق بشر و هم در دادگاه کیفری بین‌الملل اعمال می‌شود. یعنی اگر کشوری بزرگ، ثروتمند، قدرتمند و همسو با نظم جهانی باشد، عموما هم نقض حقوق بشر در آن کشور نادیده گرفته می‌شود و هم دیکتاتور مخلوع یا دیگر مقامات آن از محاکمه مصون می‌مانند. یعنی دو مورد مذکور که بالاتر به آن اشاره شد، فقط برای کشورهای ضعیف اعمال می‌شود. این اشکال، نفی تلاش گروه‌های مستقل حقوق بشری نیست، بلکه تنها ب�� شیوه اجرای آن توسط دولت‌ها نقد وارد می‌کند.

هفتم- چه حالی است وقتی فقط فرزند مرد و زن کشته شده‌ای نیستی، بلکه فرزند کشوری هستی که نخواست با آن مرگ روبرو شود و حتی اسمی از آنان ببرد؟ تجربه شیلی ثابت کرد که آشتی ملی، بدون دادخواهی از تمام عوامل و آمرین ظلم، نمایش قلابی‌ای بیش نیست. ثابت کرد که اگر ملتی به بهانه‌ی مصلحت، برای حفظ دموکراسی نیم‌بند خود از دادخواهی مظلومین و ستمکشان دست بردارند و بخواهند دیروز را، بدون دادخواهی فراموش کنند، تفاوتی با کسانی که خود مرتکب این جنایات شدند، ندارند.

پ. ن. 1: از غرب تا شرق، از شمال تا جنوب، از مصدق تا آلنده، هرجا نشانی از کودتا و کشتار به چشم می‌خورد اثری از آمریکا هم خواهی دید
پ. ن. 2: چقدر از مارگرات تاچر متنفرم. این جنایت‌کار ملقب به بانوی آهنین از ستمگرترین زنان سیاست‌مدار تاریخ است. حمایت از دولت آپارتاید آفریقای جنوبی، تروریست خواندن نلسون ماندلا، تضییع حقوق کارگران انگلیسی به نفع سرمایه‌داران و ده‌ها مورد دیگر را بگذارید کنار حمایت از دیکتاتور خونخوار شیلیایی

با خواندن این کتاب، پرونده‌ی شیلی‌خوانی بطور موقت بسته شد. در واقع این کتاب آخرین گام از سلسله قدم‌هایی بود که برای مطالعه تاریخ معاصر شیلی برداشتم. علاوه بر کتاب مذکور، کتاب‌های سالوادور آلنده، دموکرات انقلابی، سایه دیکتاتور: زندگی تحت حکومت آگوستو پینوشه، آلنده‌ها و دو فیلم مستند از پاتریشیو گوزمان به نام‌های سالوادور آلنده و نبرد شیلی از دیگر منابع مورد استفاده در پرونده شیلی‌خوانی بود.
Profile Image for بهمن.
Author 12 books892 followers
November 4, 2018
این کتاب که چند روز پیش منتشر شده، روایت آریل دورفمن است از محاکمه به قول خودش «شگفت‌انگیز و پایان‌ناپذیر» پینوشه. پینوشه در سال ۹۹ حدود ۱۷ ماه در لندن در بازداشت خانگی بود و تا پای محاکمه هم رفت، اما در نهایت دولت بریتانیا با این استدلال که او توان ذهنی شرکت در محاکمه را ندارد به شیلی برش گرداند. این اتفاق باعث شد ترس شیلیایی‌ها هم کمی بریزد (عنوان کتاب اشاره به همین است) و کارهایی برای تعقیب قانونی او در خود شیلی انجام شود. البته این کارها در نهایت منجر به محکامه پینوشه نشدند، اما دورفمن در این کتاب توضیح داده که چه تاثیر عمیقی بر این جامعه گذاشتند. اگر داستان‌های دورفمن (مثل مرگ و دختر جوان، بیوه‌ها، اعتماد یا در جستجوی فردی) را خوانده باشید، رگه‌های همه آن‌ها را در این کتاب هم می‌بینید. زنانی که ماموران دیکتاتور مردانشان را برده‌اند و شکنجه کرده‌اند و در نهایت جنازه درب‌وداغونشان را هم پس نداده‌اند، قربانیانی که باید در زندگی روزمره با شکنجه‌گران خودشان یا قاتلان دوستانشان روبرو شوند و ... این کتاب هم دردناک است و هم روشنگر. خواندنش به فهم من از ترس از دیکتاتور، تاثیر محاکمه حتی نمادین او بر روان قربانیان و بازمانده‌هایشان، تاثیرش بر روند دموکراتیک‌شدن کشور و ... کمک کرد. و البته جز این نکاتی که گفتم، پیگیری خود ماجرای محاکمه هم پر از تعلیق و جذاب است. ۱۹۰ صفحه هم بیشتر نیست، پیشنهاد می‌کنم بخوانیدش.

این را هم بگویم که ترجمه زهرا شمس واقعا خوب است. من زهرا را می‌شناسم و از چند وقت پیش می‌دانستم مشغول ترجمه این کتاب است و به‌خاطر علاقه‌ای که به نوشته‌های دورفمن دارم مشتاق خواندن کتابش بودم، اما راستش را بخواهید بس که این سال‌ها ترجمه‌های بد از مترجمان تازه و کهنه‌کار خوانده‌ام انتظار نداشتم با ترجمه خوبی روبرو شوم، ولی از همان چند صفحه اول دیدم که کتاب چه فارسی تمیز و درستی دارد؛ چیزی که واقعا در این سال‌ها کمیاب است.
Profile Image for Dream.M.
1,037 reviews647 followers
January 6, 2023
اگر مثل من اعصاب ضعیفی دارید و تراپیست تون توصیه کرده از اخبار و موقعیت های تنش زا و اضطراب آور مطلقا دوری کنید، پس این کتاب رو نخونید.
حال من خیلی بدتر شده، البته این ضعف منه که نمیتونم تحمل کنم؛ وگرنه که کتاب مستند جالبی بود.
Profile Image for Rana Heshmati.
632 reviews881 followers
September 22, 2021
هولناک و بی‌نظیر.

---

من چیز زیادی از شیلی نمی‌دونستم. چیز زیادی از پینوشه نمی‌دونستم. در واقع هیچی. شاید فقط اسمشون به گوشم خورده باشه. و همگام با خوندن این کتاب، می‌فهمیدم که چی شده. یعنی حتی نمی‌دونستم پایان این محاکمه قراره چه اتفاقی بیوفته.
و... می‌تونم بگم که بی‌نظیر این کار رو انجام می‌ده. نوع روایتش. نثر و فرم کتاب. ترجمه و جوری که اطلاعات و اسناد و اخبار کنار هم قرار گرفتن، تحسین برانگیزه. و گرچه خوندنش حالم رو خیلی بد می‌کرد و از اضطراب و وحشت و دیگر حس‌هایی که اسمشون رو هم نمی‌دونم حالت تهوع می‌گرفتم، اما مدام در حال تحسین دورفمن بودم. برای کاری که کرده. برای شکلی که داره این اتفاق‌ها رو شرح می‌ده. برای جوری که احساسات متناقضش رو بیان می‌کرد. برای همه وقت‌هایی که فکر می‌کردم چطور یک نفر اینطوری دقیق احساس‌های ریز ریزم رو می‌تونه شرح بده؟ بدون اینکه حتی خودم ازشون اطلاع دقیقی داشته باشم...
و بعد، در عین احساس همدردی و خوشحالی از اینکه یکی دیگه هم حال بد تو رو درک می‌کنه و تجربه کرده، غصه شدیدتری سراغم میومد. غصه‌ای از جنس اتفاقات تکرار شونده در جهان. که چرا این وحشت، این دیکتاتوری‌ها تموم نمی‌شه. که چرا آدم‌ها خودشون با خودشون این کارها رو می‌کنن.

---

کتاب واقعا تلخه. گرچه امید تلخی هم در خودش داره... ولی باز هم.
و وقتی چند صفحه اولش رو (که همینطور باهاش اشک ریختم) برای یکی از دوستام خوندم، گفت رعنا، وقتی خودت حالت اینطوره، چرا همچین چیزهایی می‌خونی؟ چرا حال خودت رو بدتر می‌کنی؟ جواب خیلی مشخصی برای این سوال ندارم، و به همین دلیل سختمه که به بقیه آدم‌ها معرفی کنم چنین کتاب هولناکی رو. اما در عین حال حس می‌کنم که لازمه. دونستن این‌ها، درک روند و وضعیتی که وجهه‌های مشابهی از وضعیت خودت توش پیدا می‌کنی، لازمه. گرچه این آگاهی خوشایند نباشه.
Profile Image for Behzad.
652 reviews121 followers
October 27, 2022
این روزها که حال ریویو نوشتن اصلاً نیست.
ولی این کتاب خیلی نزدیکه به وضع امروز ایران غمگین و خشمگین ما.
و میتونه دید بده نسبت به راهی که اومدیم، و نسبت به آینده.
Profile Image for Samane.
68 reviews
December 5, 2019
اولین باری که اسم پینوشه رو شنیدم ۱۰-۱۱ ساله بودم. پدرم به صحبت‌های بنی‌صدر از رادیوی بی‌بی‌سی گوش می‌داد، اسم پینوشه رو از دهان بنی‌صدر شنیدم.
یادم نیست موضوع صحبت دقیقاً چه بود. از پدرم پرسیدم پینوشه کیه؟
۱۰-۱۱ سالگی من یعنی سال‌های ۱۹۹۸-۱۹۹۹ همان زمانی که پینوشه در بریتانیا بازداشت شد، همان زمان روایت کتاب.
شاید موضوع برنامه رادیو بی‌بی‌سی هم همین بود.
بعدها، در ۱۴سالگی در بحثی با معلم تاریخم به دیکتاتور بودن محکومش کردم و بهش گفتم شبیه پینوشه هستید.
پینوشه برام مترادف دیکتاتور بود و شاید از همون زمان که اسمش رو شنیدم معنی واژه دیکتاتور رو هم یاد گرفتم.
در انتهای کتاب دورفمن از آرزوش مبنی بر این‌که نام پینوشه در تاریخ و در ذهن کودکان آینده یادآور تباهی و استبداد باشه، می‌گه.
کاش می‌تونستم بهش بگم من خاورمیانه‌ای همین قضاوت رو در مورد پینوشه دارم.

کتاب روایت سه سال تلاش برای محاکمه پینوشه ابتدا در بریتانیا و سپس در شیلی است. شاید همه کسانی که اخبار رو دنبال می‌کنند در جریان آغاز و پایان این تلاش باشند اما کتاب علاوه بر ارائه جزییات ماجرا و داستان زندگی بعضی از قربانیان پینوشه این امکان رو فراهم می‌کنه که به ماجرا از دید یک شیلیایی که پس از کودتا تبعید شده نگاه کنیم.
دورفمن با کلماتش تمام درد، رنج، اضطراب، ترس و هیجان و شادی‌ایی رو که مردم شیلی و قربانیان پینوشه در طول سه سال تلاش برای محاکمه پینوشه و به قول خودش «شکستن طلسم وحشت» تجربه کردن به مخاطب منتقل می‌کنه.
و اگر شما در کشوری تحت دیکتاتوری زندگی می‌کنید و به تازگی اعتراض و سرکوب خونین در کشورتون رو شاهد بودید بسیار تحت تأثیر کتاب قرار می‌گیرد و برای من حتی، کتاب پرده‌هایی رو از مقابل چشمانم کنار زد. این‌که در برابر جنایتکاران هیچ مماشاتی جایز نیست و هیچ مصلحتی بالاتر از عدالت و تلاش برای التیام رنج قربانیان نیست.

حجم کتاب ۲۰۰ صفحه است و قیمت فعلی نسخه چاپیش ۳۰۰۰۰ تومان. نسخه الکترونیکش در طاقچه موجوده.
ترجمه کتاب بسیار خوب و روانه و اگر اشتباه نکنم اولین کتاب مترجمه که خب واقعاً دمش گرم.
هم بابت انتخاب خوبش و هم دقتش در ترجمه.
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
March 7, 2023

همان لحظه، بله. ما به اسپانیایی می گوییم
El momento de la realidad
لحظه ای که واقعیت پیش چشم او متجلی می شود. لحظه ای که او را در آیینه ی خویش به دام می اندازد، بدون راه فرار
لحظه ای رخ می نمایاند که سالهای سال رویایش را دیده ام
لحظه ای که انگشت نگاری اش را تمام کرده اند، لحظه ی بعد که بالاخره از شهروند آگوستو پینوچه اوگارته مانند یک متهم عکس می گیرند
ابتدا یک س��ت صورت، بعد سمت دیگر، و در نهایت آخرین عکس که مستقیم به دوربین نگاه می کند، مستقیم به ما که می توانیم ببینیمش تا شاید بتوانیم واقعن او را ببینیم برای نخستین بار
همین است ژنرال من. درست است
انگار واقعن مجرمی
Como si fuera un criminal


صبح که می رسم به این پفیوزخانه ی اداره، خبر مسموم کردنِ بچه مدرسه ای ها را بازخوانی می کنم. خبر رها کردنِ گازهای سمی برای از پا درآوردن بچه های ما را که باید فردا این خاکِ کثافت گرفته را تمیز کنند و ز نو بسازندش. خبر اینکه اگر نخواهیم و نتوانیم به یاد بیاوریم که با چه عفریته ای سر و کار داریم هر روز باید جان بدهیم و جان بکنیم و جرات نکنیم حتا به آن چیزی که دچارش هستیم فکر کنیم! به گمانم دورفمنِ عزیز این را خیلی خوب در این متن آورده است پس در این زمانه ی گُه گرفته مان خواندنش هم راهگشاست و هم بی اندازه دردآور بس که شباهت ها بسیارند. اصلن همه از روی دست هم نگاه می کنند برای در لجن زیستن انگار
حالا پس از متن، این متن که از پا درآورده است مرا یک رفیق، یک آهنگ می فرستد برای شنیدن. چه بایدش گفت؟ انگار خوب می داند با چه طرف بوده ای
Lover's Grief by Empyrium Band
خب دیگر کار یکسره می رود روی هوا هر چیز دیگری هم؛ آلبوم بی همتای موتر از رامشتاین را مانند یک پیت بنزین می ریزی روی ذهنت و از اتاق می زنی بیرون. تلفن چی می گوید: کسی بر نمی داره! انگار نیستن! و آری تو از گمشده هایی. بدنت را مثله کرده اند انداخته اند توی بیابان حالا چه بیابان های شیلی باشد چه بیابانهای ورامین.از تو یک نشانه فقط باقی مانده است! مادری که سیاه را دیگر از تن اش در نخواهد آورد
Ich Will
وای

پسینِ دوشنبه پانزدهم اسفند
1401
خورشیدی گرفته ی مسموم
Profile Image for Mahla.
80 reviews48 followers
June 24, 2020
قبل از همه‌چیز از ترجمه لذت‌بخش خانم زهرا شمس تشکر می‌کنم و بابت انتخاب درست این کتاب برای ترجمه بهشون تبریک مبسوط و جانانه‌ای می‌گم.
اما کتاب...
اگر ایرانی هستید و فشار سهمگینِ سایه یک دیکتاتور روی جسم و روح‌تون سنگینی می‌کنه و نسبت به‌سرانجام و محاکمه مستبدِ زمانه ناامید هستید؛ توصیه می‌کنم همین الان به اولین کتابفروشی مراجعه کنید و این کتاب رو بخرید.
پینوشه از تحمل عقوبت گناهانش خلاص نشد و روح ناآرام انسان‌هایی که برای استقرار پایه‌های قدرتش تلف شدند هرگز دست از گریبانش برنداشت.
کتاب از وقایع خشن و حقایقِ عریان و زننده‌ای شکل‌ گرفته، اما بسیار رونده و دلنشین روایت شده.
ما با گوشت و پوست و استخوان دوران سیاه پینوشه را درک می‌کنیم، چون در کابوس‌ مردم شیلی زندگی کرده و می‌کنیم.
سرنوشت پینوشه برای ما پیام‌آور امید به‌آینده‌ست؛ آینده‌ای که لحظه به لحظه انتظار می‌کشیم تا احقاق حق مظلومین فرا برسد.
روزی که هر تاریخ و جغرافیایی دیر یا زود به‌چشم خواهد دید.
در خلال صفحات کتاب، لایه های عمیقی از رنج و مصیبت جا گرفته، آنچه که اگر بخشی از زیست ما نباشد ارمغان این کتاب برای ضمیمه شدن به روزهای سپری شده عمر ماست.
کتاب را بخوانید و ورطه تلخ و مشمئز‌کننده‌ای از تاریخ شیلی و مردمانش را مزه مزه کنید.
Profile Image for Alireza Ghazinoory.
36 reviews7 followers
January 16, 2020
«شکستن طلسم وحشت»
اصولاً من با اسامی کلیشه‌ای مشکل دارم. برای همین، با این که خیلی تعریف شنیدم، کتاب رو نخریدم و نخوندم. تا این که یک روز، سر یکی از کلاس‌های ناجذاب، از یکی از بچه‌ها گرفتمش تا ورقی بزنم تا وقت بگذره. خوندن مقدمه کافی بود برای حلقه زدن اشک:

"گروهی زن با دامن سیاه و بلوز سفید وارد شدند، با پلاکاردهایی از عکس ناپدیدشدگان. و بعد یکی از زنان- همسر؟مادر؟دختر؟- شروع کرد به کوئه‌کا رقصیدن، رقص ملی ما، تمام تنهایی عظیمش را می‌رقصید، چون رقصی را به تنهایی اجرا می‌کرد که در اصل برای یک زوج طراحی شده بود."

۱- فرمت کتاب
قرار نیست با داستان رو‌به‌رو باشید، قرار هم نیست مستند و تاریخ بخونید. به نظرم در اصل، «شکستن طلسم وحشت» مجموعه‌ای از یادداشت‌ها بوده. یادداشت‌هایی که همزمان با فرآیند محاکمه نوشته شده‌اند. پس خشمی که دیده می‌شه، واقعیه و اصیله انگار با یک‌ ذهن استبدادزده حقیقی مواجهیم.

۲- وضعیت حقوقی
دستگیری پینوشه در انگلیس، اولین باریه که حاکمی به خاطر جنایات حقوق بشری در کشورش، در کشور دیگری تحت تعقیب قرار می‌گیره. یک گروه از قضات اسپانیایی، پینوشه رو تحت تعقیب قرار میدن و اسکاتلندیارد در انگلیس دستگیرش می‌کنه. البته قبل‌تر در آمستردام هم نزدیک بود دستگیر بشه که خبردار میشه و فرار می‌کنه اما از انگلیس تاچر، متحد عزیزش، انتظار نداشت!
تقریباً همه قدرت‌های مهم دنیا، به سرعت مجبور به گرفتن موضع می‌شن. اما مهم‌ترین تحول، تغییر قانون بلژیکه. بلژیک در قانون جدید به خودش اجازه تعقیب و محاکمه نقض حقوق بشر در هر کجای دنیا رو میده.
فارغ از خود پینوشه، اهمیت حقوقی دادگاهش در انگلیس (با این که هرگز از تعیین صلاحیت فراتر نرفت) بسیار زیاده چون دیکتاتورها فهمیدند که قرار نیست راحت قسر در برن از زیر جرائمشون.

۳- ترجمه
من اسم خانم زهرا شمس رو نشنیده بودم اما ترجمه عالی بود. رعایت لحن به خوبی انجام شده، جمله ها مفهوم و فکر شده‌اند و کلمات دقیق‌ اند. متشکرم.

۴- استبداد در همه جا یک شکل است…
برای هر استبدادزده‌ای مثل ما، این کتاب احساس خوندن خاطرات داره! توصیف‌ها از شیلیِ پینوشه، ایران رو -البته ایرانِ شاه😄- به ذهن میاره. به این جملات نگاه کنین:
"همه اگر [دیکتاتور] محاکمه شود، باید از خودشان بپرسند بابت فقدان عدالت در کشورم تا کجا مسئول هستم؟ برای جبران این وضع ناگوار چه کاری حاضرم بکنم؟ [دیکتاتور] یک آینه است. آیا برای محاکمه او اماده ایم؟"

۵- پینوشه - رضا خان پهلوی
پینوشه و رضاخان بسیار به هم شبیه‌اند. دو حاکم مستبد که انواع شنکجه‌ها و قتل‌عام‌ها رو انجام دادند. اما از طرف دیگه، کشورهای خودشون رو ساختند. پیشرفتی که ایران و شیلی تحت حکومت این دو داشتند، تکرار نشده و شاید دیگه نشه. انگار دیکتاتوری زمینه بهتری برای پیشرفته.

۶- نام پینوشه، عاقبت پینوشه
هنوز هم تاتا (پدربزرگ) محبوبه. در شیلی و در همه دنیا. بعیده دورفمن به آرزوش برسه. بعیده «پینوشوت» هیچ‌وقت فحش بشه! روزبه‌روز حکام بدتری دیدیم. اون‌هایی که لایق‌ترن برای فحش شدن.

تمت
Profile Image for Salamon.
142 reviews70 followers
November 4, 2022
با وجود مشوش بودن ذهنم و موضوعات متنوعی که در این کتاب بهشون اشاره شده (نه اینکه الزاماً همگی باز شده باشن) الان میتونم ابعاد دریافتم از اون رو به چند بخش تقسیم کنم:

۱.داستان مستند یک قربانی از جنایت‌های بسیار هولناک

۲.مجزا نبودن اتفاقات گذر کرده بر یک ملت (به ویژه ملتی که منابع غنی معدنی یا نفتی داره) از وقایع و مناسبات جهانی

۳.امکان رقم زدن یک جنایت بزرگ و نپذیرفتن مسئولیت آن با اقناع کردن و همراه کردن حتی اقلیتی بزرگ از مردم

شکی در این نیست که پینوشه جنایتکاری بی‌رحم بوده که هزاران نفر رو به روش‌های نفرت‌انگیز و باورنکردنی شکنجه و سربه‌نیست کرده و فشارهای سبعانه‌ی جسمی و روانی زیادی رو به بخش بزرگی از جامعه‌ی شیلی وارد آورده. و غیر از این شکی هم در این نیست که دولت آمریکا و اسپانیا (دولت راستگرا) و رهبران جنایتکار و ثروتمند زیادی تمام تلاش‌شون رو کردند تا محاکمه‌ی آگوستو پینوشه سر نگیره، یا به خاطر همدستی در کودتا و جنایات بعدیش و یا به این دلیل که نمی‌خواستند مسیر محاکمه‌ی رهبران جنایتکار در خارج از کشور خودشون هموار بشه و یا هر دو. تا این جا به مورد یک و دو اشاره کردم. با شرح درد این مظلومان رنج بردم و به شجاعت و بزرگی‌شون غبطه خوردم و همزمان یاد گرفتم که در دنیا عدالت گاهی به صورت قسمتی و گزینشی و در شرایط خاص برقرار میشه چون در میان گونه‌ی ما برپا داشتن عدالت فقط با انگیزه‌ی عدالت به صورت عام دروغی کثیف بیش نیست.

اما مورد سه اشاره به زمینه‌های مستعد وقوع جنایت و قِسِر در رفتن بعدیش داره. چیزی که کتاب بسیار کمرنگ بهش پرداخته. البته فهمیدن دلیلش خیلی سخت نیست. نویسنده به درستی معتقده که هیچ کس با هیچ انگیزه‌ای نباید این اجازه رو به خودش بده که بر علیه یک دولت برآمده از دموکراسی کودتا کنه و بعد به تصفیه‌‌ی (بخوانید قتل عام) غیرهمفکرانش اون هم به وحشتناک‌ترین روش‌ها دست بزنه تا بتونه در فضای رعب و وحشت هر گونه مخالفت احتمالی رو در نطفه خفه کنه. این جنایات تا ابد هیچ توجیه انسانی ندارند و هیچ چیزی نمیتونه حتی اندکی از بار مسئولیت جانیان کم کنه. با در نظر گرفتن این موضوع باید گفت که به هر حال امکان وقوع این جنایات و حمایت گروه نسبتاً بزرگی از جمعیت شیلی از اون باید مورد بررسی دقیق بگیره. چطور چنین چیزی از اساس ممکنه؟ نویسنده جواب مشخصی برای این سؤال نداره. همین سؤال رو میشه در مورد کشتار بیش از پانصد هزار نفر از اندونزیایی‌ها به رهبری ژنرال سوهارتو بپرسید. جنایت دیگه‌ای که تا به حال پاسخی دریافت نکرده. جَرِد دایموند نویسنده‌ی آمریکایی کتاب "آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده" برای هر دوی این قتل‌عام‌ها توضیحی ارائه میکنه که در جهت مخالف آریل دورفمن قرار میگیره. برخلاف دورفمن چپ‌گرا، دایموندِ راست‌گرا (واضحه که قربانی جنایت نبوده) که نجات ملت‌ها رو در رو آوردن به اقتصاد سرمایه‌داری میدونه به صورت تلویحی این کشتارها رو وسیله‌ای برای بر کنار موندن این کشور از خطر چپ‌گرایی میدونه. من به اندازه‌ی کافی در این زمینه مطالعه ندارم تا بگم که شرایط این کشتارها بیشتر به سود و با انگیزه‌ی حفظ هژمونی ایدئولوژی غرب فراهم شده‌اند یا اینکه در جهت رسیدن به نوعی از ثبات اقتصادی بوده‌اند. چیزی که واضحه، به ویژه در مورد شیلی، آمریکا نقش بسیار پررنگی ایفا کرده.

در نهایت، روایت کتاب در عین برخوردار بودن از جذابیت بسیار تلخه به خصوص که ما برای تفریح به سراغ این کتاب نمی‌ریم و در وضعیت تعلیقی که ما در مرکزش قرار دادیم به دنبال نشانه‌هایی می‌گردیم که شاید آینده روشن‌تر بشه.


بریده‌هایی از کتاب

________________________________________________
____________________________

از پیشگفتار
"در جریان کودتای ۱۹۷۳، رهبران جدید ارتش شیلی که تعداد زیادی زندانی سیاسی روی دستشان مانده بود، ایده‌ای به ذهنشان خطور کرد که لابد فکر بکری به نظر رسیده است: چطور است استادیوم ملی، بزرگترین محوطه‌ی ورزشی کشور، را به یک اردوگاه مرگ غول‌آسا تبدیل کنیم؟ چند ماه بعد، پس از اینکه هزاران مخالف را دستگیر و شکنجه کردند، پس از اینکه صدها نفر بازجویی و اعدام شدند، مقامات زمین‌ها را سابیدند و نیمکت‌ها را رنگ زدند و استادیوم را دوباره به روی عموم باز کردند. داورها دوباره در سوت‌هایشان دمیدند، توپ دوباره در همان میدان قل خورد... و به تدریج فوتبال‌دوست‌ها شروع کردند به برگشتن."

"اینکه با پای خودتان به دام افتادید شیرینی دوچندان دارد ژنرال، اینکه همان تکبری که در حکومت داشتید دست آخر کورتان کرد، درکتان از واقعیت را مغشوش کرد، شما را در این توهم فرو برد که خواسته‌تان را می‌توانید همیشه به بقیه تحمیل کنید، یقین داشتید که هرگز مجبور نمی‌شوید به درد عینی‌ای که به انسان‌های دیگر تحمیل کرده‌اید حتی نگاهی بیندازید."

"با وجود عجله‌ام می‌دانم که ماجرا ساده نیست و سریع پیش نخواهد رفت، محاکمه‌ی ژنرال پینوشه را می‌گویم. تک‌تک حقوقی که این مرد از قربانیانش سلب کرده در اختیارش قرار گرفته، و البته باید هم این‌طور باشد. هیچ‌کس به دختران پینوشه تجاوز نمی‌کند تا از او اعتراف بگیرد، یا چشم‌هایش را از حدقه درنمی‌آورد تا مطمئن شود نمی‌تواند زندانبان‌هایش را شناسایی کند، یا پنجاه شبانه‌روز از شست آویزانش نمی‌کند تا به التماس بیفتد، یا دهانش را چسب نمی‌زند و دندان‌هایش را خرد نمی‌کند تا نتواند در دفاع از خودش حرفی بزند. از داشتن وکیل محرومش نمی‌کنند، به اقوامش در مورد مکان بازداشتش دروغ نمی‌گویند، مراقبت پزشکی را از او دریغ نمی‌کنند."

"محاکمه‌ی پیش روی پینوشه چه تأثیری بر دادگاه‌های بین‌المللی خواهد گذاشت که برای رسیدگی به فجایع اخیر بالکان و رواندا، و فجایع کامبوج و اتیوپی در دهه‌های گذشته، تشکیل می‌شوند؟ این محاکمه در دعاوی حقوقی مختلفی که علیه دیکتاتورهای دیگر طرح می‌شود چه تغییری ایجاد می‌کند؟ علیه دیکتاتورهایی که بعد از به جیب زدنِ سرمایه‌ی مردمشان، حالا تبعیدهای طلایی را سپری می‌کنند، کسانی مثل هابره در سنگال، دووالیه در فرانسه، ایدی امین در عربستان سعودی، اشترونسر در برزیل، و منگیستو در زیمبابوه؟ فرماندهان جوخه‌های مرگ السالوادور، گارسیا و ویدس کاسانووا چطور، که در ايالات متحده پناهندگی گرفته‌اند و با خیال راحت در آب‌های فلوریدا آب‌تنی می‌کنند، در حالی که هزاران پناهنده اهل آمریکای مرکزی و کارائیب را به آمریکا راه نمی‌دهند؟"

پ.ن: پشت هر کدام از این اسامی دریایی از خون و وحشت نهفته.


"بخش عمده‌ی کیفرخواست قاضی اسپانیایی علیه پینوشه مبتنی بر این است که دستگاه اطلاعاتی او، با کمک سیا، در توطئه‌ای تروریستی به نام《عملیات کرکس》نقش‌آفرینی کرده است، عملیاتی که به حاکمان شیلی، آرژانتین، بولیوی، برزیل، پاراگوئه و اوروگوئه اجازه داد طی دهه‌ی ۱۹۷۰، مخالفان سیاسی را در کشور خودشان و کشورهای یکدیگر تعقیب و شکنجه کنند و به قتل برسانند."

"داستان خلاصه‌ و دقیق شیلی در زمانه‌ی ما همین است: با اینکه من آن زن را هرگز ندیده‌ام، او از من می‌ترسد و من از او.
و من نمی‌دانم این ورطه‌ای را که ما را از هم جدا می‌‌اندازد چطور باید پر کرد. چه پینوشه بازداشت باشد چه آزاد، من نمی‌دانم چطور باید یک کشور را با این زن تقسیم کنم."

"ژنرال پینوشه نه فقط به خدا اعتقاد دارد، بلکه اعتقاد دارد که خدا هم به او اعتقاد دارد. او را بارها و بارها نجات داده تا مأموریت مقدس و مسیحایی‌اش را ایفا کند.
در سپتامبر ۱۹۹۵ به خبرنگاری به نام مونیکا گونزالز گفته بود:《در شیلی دیکتاتوری برقرار نبود. ما الگوی کل جهان‌ایم...》."

"پدرم گفت هواپیماهای هیتلر و نیروهای زمینی موسولینی به طرفداری از فرانکو وارد جنگ داخلی شده بودند، و من می‌دانستم فرانکو کیست، چون او همان《حرامزاده‌》ای بود که بر این سرزمین حکمرانی می‌کرد و در اسپانیا نباید نامش را به زبان می‌آوردم. حتی همان موقع، در کودکی، داشتم تعلیم می‌دیدم، همان‌طور که بچه‌های خودم چند سال بعد در شیلی تعلیم دیدند، که افکارم را از مردانی که در قدرت بودند پنهان کنم، تا نظر واقعی خانواده‌ام درباره‌ی فرانکو را پنهان کنم.
فرانکو – پدرم کلمه را جوری در دهانش می‌چرخاند که انگار صرف گفتنش هم آزارش می‌داد. گفت اینجا بود که جنگ جهانی دوم آغاز شد. هیچ‌وقت فراموش نکن اینجا بود که به اسپانیایی‌ها خیانت کردند."

"...سر میز عصرانه‌ای نشسته بودیم که گراسیا برایمان مهیا کرده بود. با وجود این، در حالی که سخاوتمندانه همه‌جور تنقلات خوشمزه تعارفمان می‌کرد، گفت که قصد دارد در همه‌پرسی پیش رو به تاتا (پدربزرگ) پینوشه رأی بدهد، همان‌طور که چند سال پیش به قانون اساسی شیادانه‌ی او رأی داده بود.
به نطق غرای من گوش داد، به تحلیل سیاسی بردبارانه‌ام، به زخم‌زبان‌های مبسوطم به رهبر شیلی و شیوه‌ی او برای مدرن‌سازی شیلی که قلیلی را غنی می‌کرد و کثیری را دست خالی می‌گذاشت، و حرف‌هایم که تمام شد، او فقط شانه‌هایش را بالا انداخت، کمی از پیش‌غذایی که با پوره‌ی آووکادو و نان تُست درست کرده بود تعارفم کرد و گفت:《به هر حال من بهش رأی میدم》.
برافروخته پرسیدم:《آخه چرا؟ پس مرده‌ها چی میشن، اعدامی‌ها، تبعیدی‌ها؟》
گراسیا گفت:《وای، پینوشه از هیچ‌کدوم اینا خبر نداره. نگاش کن، ببین تاتای ما چه چشمای آبی قشنگی داره》."

"...این سند هیچ ضمانت اجرایی نداشت. حاکمان می‌توانستند ادعا کنند و ادعا هم می‌کردند که عاشق این کلمات هستند – آزادیِ فلان، آزادیِ بهمان – در حالی که پشت اصل عدم مداخله و حاکمیت ملی پنهان شده بودند تا هر آنچه دوست دارند بر سر مردمشان بیاورند (و بسته به زورشان، بر سر مردم کشورهای دیگر). محاکمه‌های نورمبرگ – و محاکمه‌های توکیو که شهرت کمتری دارند اما به همان اندازه مهم‌اند – اولین و آخرین باری بودند که مقامات یک کشور (کشور مغلوب، البته) بابت ارتکاب جنایت علیه بشریت محاکمه شدند. از آن زمان به بعد، قرن بیستم سلسله‌ی بلندبالایی از کشتارها و تجاوزها، مراکز شکنجه و جوخه‌های اعدام، بمباران و سرکوب، بیمارستان‌های روانی و دادگاه‌های نمایشی را شاهد بوده است، رشته‌ی طویلی از ایستادگی در مقابل درد و ناکام ماندن عدالت. ویتنام و آفریقای جنوبی، کامبوج و الجزایر، پراگ و بوینس‌آیرس و پکن. بوکاسا و مگنیستو، آناستاسیو سوموزا و فردینان مارکوس، سوهارتو و صدام و هونه‌کر و ویده‌لا، همه‌جا انسان‌های بی‌گناه به شیوه‌های ممنوع و منسوخ در اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر زجر کشیدند و جان دادند."

"...می‌شنویم که پینوشه با خودش کلنجار می‌رود که بهتر است جسد را داخل یک تابوت جا بدهند و با خانواده‌اش بگذارند در یک هواپیما و بفرستندشان به کوبا، یا شاید بهتر باشد پنهانی در شیلی دفنش کنند؟ بعد به آن کلمات گوش می‌دهم – آنجا که پینوشه پیشنهاد می‌کند آلنده را به نخستین《desapareciado》(ناپدیدشده‌ی) شیلی تبدیل کنند.
و بعد می‌شنوم که ناله‌ای هم پسوندش می‌کند. شکوه می‌کند که:《این آدم حتی مرده‌شم مایه‌ی دردسره، حتی موقع مردن هم برامون مشکل درست می‌کنه》."

"دوستان می‌میرند و اگر مرگشان با اقدام خشونت‌بار دولت اتفاق افتاده باشد، ممکن است سال‌های سال طول بکشد تا بفهمیم مرگشان کجا رخ داده، و گاهی حتی ممکن است زمان بیشتری هم طول بکشد تا بفهمیم چطور و چرا.
      مرگ کارلوس برگر همین‌طور بود."

"وقتی پینوشه خانواده‌ها را به دوزخِ بلاتکلیفیِ مطلق نسبت به سرنوشت عزیزانشان روانه می‌کرد، آنها و بقیه‌ی مردم شیلی را وادار می‌کرد بلاهای فجیعی را که در همان لحظه داشت بر سر مردان و زنان اسیر می‌آمد، بارها و بارها تصور کنند. بدنی برای خاکسپاری وجود نداشت، پس آرامش روانی هم ممکن نبود. شکنجه از چیزی صرفاً جسمانی به پدیده‌ای تبدیل می‌شد که در جهان درونی هر شهروند بی‌وقفه تکرار می‌شد و او را از ترس فلج می‌کرد. سربه‌نیست شدنِ آدم‌ها دستِ آخر برای بسیاری از ما به نمادی از ناپدید شدن خود کشور تبدیل شد، تلاش برای نابودی ابدیِ شیلیِ آزادی که زمانی در آن زندگی می‌کردیم."

"حاکمان مستبد چون خوب‌اند نمی‌روند. می‌روند چون چاره‌ی دیگری ندارند، چون نبرد بر سر تصور آینده را باخته‌اند، چون میلیون‌ها نفر از هم‌وطنانشان توانسته‌اند رؤیای جهانی دیگر را در سر بپرورانند، در عمق دیوارهای خصوصی قلب‌هایشان و آن بیرون در خیابان‌های خطرناک شهرهایشان؛ جهانی که در آن مصونیت از مجازات تا ابد برقرار نیست و نباید باشد."
Profile Image for Kowsar Bagheri.
442 reviews236 followers
September 10, 2021
دلم می‌خواد احساساتم رو درباره‌ی این کتاب بیان کنم ولی واقعاً انگار ازش عاجزم. متأسفانه انقدر تمام آنچه بر مردم شیلی در زمان دیکتاتوری پینوشه اومده برای ما ملموسه که وقتی می‌خوای ازش حرف بزنی هم از بیان احساسات -آن‌طور که باید- عاجز می‌شی و هم انگار از شدت فشار نمی‌تونی درست استدلال کنی. من تمام این کتاب رو با اضطراب و درد خوندم. واقعاً دست‌هام می‌لرزید و ضربان قلبم می‌رفت بالا. احساس هم‌ذات‌پنداری به‌حدی بالاست که واقعاً در هر نشست بیش‌تر از میانگین بیست صفحه نمی‌تونستم بخونم. انگار اعدام‌ها، شکنجه‌ها، آزارها، محرومیت‌ها و به‌طور کلی آنچه که دیکتاتور و دستگاه سرکوب به سر آدمیزاد می‌آرند انقد شبیه‌اند که حین خوندنش احساس می‌کنی انگار فرقی بین شیلی و ایران و هر جای استبدادزده‌ی دیگه نیست. درد مشترکه یعنی.
دورفمن اونقدر به‌خوبی گوشه‌ای از بلایایی که پینوشه بر سر شیلی و مردم اون‌جا آورده بیان می‌کنه، انقدر درست راجع‌به دیکتاتوری و دستگاه سرکوب حرف می‌زنه و انقدر صادقانه پرسش‌هاش راجع‌به عدالت و فلسفه‌ی حقوق رو بیان می‌کنه که جایی برای حرف نمی‌مونه.
در تمام طول کتاب آرزو کردم کاش برای ما هم امکان برقراری دادگاهی عادلانه به وجود بیاد. گرچه حتی ذره‌ای هم نمی‌تونه مصیبت‌ها و فجایع رقم‌خورده رو جبران کنه ولی این حداقلی‌ترین و کوچک‌ترین حق ماست. آرزوی دوری به‌ نظر می‌آد ولی به قول هابسبام عزیزم «انسان جانوری است امیدوار».
Profile Image for Parastoo Khalili.
203 reviews455 followers
December 2, 2022
نمی‌خواستم تموم بشه. قاطعانه میگم، نمی‌خواستم اینجوری تموم بشه.
من چیزی از شیلی یا پینوشه نمیدونستم فقط گه‌گاه اسم «پینوشه» به گوشم خوره بود. خیلی تلخ بود و جالب اینجاست که درحال حاضر ماهم داریم توی این تلخی زندگی می‌کنیم. «آریل دورفمان» دری از حقایق رو برای همه باز کرده بود، اینکه به قول خودش مهم نبود که «پینوشه» محاکمه نشد و از زیرش فرار کرد ولی دستگیری اون در انگلیس باعث شد همه بفهمن این دیکتاتور کی بوده و چه‌کارهایی کرده و چندین نفر رو کشته. دستگیری اون باعث شد این طلسم وحشت شکسته بشه، این طلسم که از اول حکومت پینوشه گردن گیر همه بوده و همه‌ی ملت شیلی حتی از سایه‌ی پینوشه و ارتش وحشت داشتند ولی بعد از دستگیری «دورفمن» مینویسه:
«در سال 1988، زمان همه‌پرسی، پیرزنی بی‌دندان را دیدم و او به من گفت که جرئت نمی‌کند علیه پینوشه رای بدهد چون چشم او همه‌چیز رو می‌بینه، مخصوصا تو باجه‌ی رای‌گیری.
دوازده سال بعد دوباره به او برخوردم، چندماه بعد از اینکه ژنرال در سانتیاگو حبس خانگی شد. ایندفعه پیرزن برایم درباره ی پیرمرد چند جوک تعریف کرد. .دیگر برایش مهم نبود که ژنرال دارد مخفیانه به حرف‌هایش گوش می‌دهد یا نه»

سخته، زندگی کردن زیر سایه‌ی دیکتاتوری که به هیچکس رحم نمی‌کنه سخته، به این فکر میکنی که داره میبینتت که داری الان چیکار میکنی، داری چی میخوری، داری چی میخونی و داری میخوابی یا حتی اون میتونه رویاهات و آرزوهات رو ببینه و تو به این فکر میکنی که نفر بعدی کیه؟ اگه نفر بعدی از کسایی باشن که می‌شناسیش چی؟ اگه نفر بعد خودت باشی چی؟

پایان.
Profile Image for Sahar.
90 reviews93 followers
March 5, 2024
" دلم میخواهد به دوستانم هم فکر کنم- یا دست کم برخی از آن ها، یکی از آنها- که در لحظات تنهایی دمِ مرگ، با خودش می گفت که بی شک در آینده، شکلی از عدالت اجرا خواهد شد، دوست دارم دوستانم را تصور کنم که زیر لب به خودشان می گویند شاید تا ابد محکوم به قربانی بودن و فراموش شدن نیستند، دوست دارم فکر کنم شاید حق با آنها بوده است..."
***
"گاهی کار درست این است که رویای ناممکن در سر بپرورانیم، ناممکن را بخواهیم، برای ناممکن فریاد بزنیم.
شاید تاریخ همان موقع گوش سپرده باشد.
شاید تاریخ همان موقع پاسخ بدهد."



چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند.
Profile Image for Mishi_msv.
92 reviews22 followers
November 20, 2022
به طرز عجیبی نفس‌گیر و به طرز دردناکی آشنا!
وقتی کتاب رو شروع کردم فک نمی‌کردم به این زودی‌ها تموم بشه. تو ذهنم چیزی شبیه به آیشمن در اورشلیم آرنت تصورش می‌کردم. اما دورفمن اون لحن و گفتار رمان‌وارش رو با متن همراه کرده بود. حس می‌کردم دارم افکار دورفمن رو می‌خونم. من پیش از این فقط مرگ و دوشیزه‌ی جوان رو ازش خونده بودم که به شدت دوستش دارم.

محاکمه‌ی این دیکتاتور لعنتی نفس‌گیر بود. هرآن مث ماهی از زیردست قاضی و دادخواه فرار می‌کرد. تو مجبور بودی پیش بری و از بین صفحاتی که در مورد شکنجه و کشتار نوشته بود به سختی رد می‌شدی اما باید ادامه می‌دادی تا پایان این پیرخرفت رو می‌دیدی.

برام عجیبه، بااینکه دیکتاتور حالا در مظن اتهامه و در یک کشور دیگه زندانی شده تا موعد دادگاه هنوز عمال او در حال ترساندن مردمند:«سرهنگ پدرو اِوینگ، سخنگوی ارتش، به عموم مردم هشدار داده بود که نیروهای مسلح به‌دقت ناظرند که هر کس در پروندۀ پینوشه چطور عمل کرده است. اِوینگ گفته بود نام کسانی که علیه پینوشه اقدام کرده‌اند، در عمق ذهن آنها حک شده است.»

و چقدر تصاویر آشنا و دورفمن عجب نتیجه‌گیری خوبی می‌کنه: در انتهای کتاب میگه گرچه ما نتونستیم دیکتاتوور رو با سازوکار‌های دموکراسی حاکم‌بر جامعه‌ی فعلیمون محاکمه کنیم و از پسش برنیومدیم اما این درس عبرتی شد برای دیکتاتورهای جهان!
آیا اینطوره؟ دوس دارم با خودم فک کنم که همینطوره! نمی‌خوام یه رنج‌کشیده رو از التیام محروم کنم.
و سوالی که تمام طول کتاب با من بود: آیا محاکمه‌ی دیکتاتور در جایی خارج از مرزهای خودش اساسا درسته؟ و یا بهتر بگم آیا جامعه‌ی بین‌الملل باید از این حق برخوردار باشه که جنایات علیه بشریت رو در خارج از هر مرزی قضاوت کنه؟ مثل دادگاه نورنبرگ یا محاکمه توکیو؟ به نظر من دورفمن انتهای کتاب پاسخ خوبی به این سوالها میده. حتمن بخونیدش.
Profile Image for Fabi.
149 reviews27 followers
February 17, 2021
اول اینکه ترجمه عالی،
دوم اینکه روند کتاب مثل این میمونه که پشت یک میز رو به روی آقای دورفمن نشستی و داره برات خاطراتش رو روایت میکنه. اصلا فضای سرد و خشکی نداره، بلکه کاملا طوری نوشته شده که هر لحظه احساساتتون درگیر می‌بینید. (برای من اینجور بود)، من با شروع صفحات ابتدایی و روایت اون رقص دونفره که از سوی همسران کشته شده ها تک نفره اجرا می‌شد گریه کردم. صحنه به صحنه طوری روایت میشه که انگار جلوی چشمتون داره اتفاق میفته، ورود پینوشه به دادگاه، پیاده شدنش از هواپیما و برگشتش به شیلی، روایت قربانی ها. خشمی که تو وجودشون زبانه میکشه و امید داغدیده ها به ذره ای عدالت. و وای از لحظات شکنجه...انگار مثل یه ناظر ساکت گوشه ی اتاق ایستادی و داری میبینی چه بلایی به سر انسانها میاد. و سایه ی سنگین وحشت رو میشه درک کرد وقتی خانواده ی قربانیان حتی بعد از کناره گیری پینوشه هنوز هم جرات حرف زدن از عزیزان ناپدید شده شون رو ندارن.
سوم اینکه یه جاهایی هم انگار دورفمن با خودش بلند بلند فکر میکنه؛ چی شد که به اینجا رسیدیم؟ چی شد که به همزیستی با شر تن دادیم، این همزیستی چه بلایی به سرمون آورد، مسئولیت ما چی بود این وسط؟ تو چی؟ تو چی؟ و این جملات انگار میخوره وسط پیشونی آدم...
خلاصه که کتاب خوندنیه، به فکر فرو بردنیه، و البته تکان دهنده اس.
اینجا کمی مفصل تر در یک ویدئو معرفیش کردم
https://www.instagram.com/p/CLRvL00Bc...
Profile Image for Yasamin Kashfi.
33 reviews48 followers
January 13, 2021
خیلی خیلی خوب. از موضوعش یعنی بازداشت یک دیکتاتور که ازغیرمنتظرترین وقایع تاریخ معاصره تا روایت جذاب دورفمن که یادداشت‌ها رو هم زمان با اتفاقات نوشته و تمام ترس‌ها و هیجان‌ها و امید و يأس‌های واقعی خودش به عنوان یک شیلیایی رو از سیر وقایع تو یادداشت‌ها میاره. اشاراتش به وقایع تاریخی و حقوقی هم خیلی خواندنیه. خصوصا بعد از بیست سال و اینکه می‌دونیم روزنه‌های تغییری که دستگیری و محاکمه پینوشه در زمینه‌های مختلف از سرنوشت یک کشور تا حقوق بین الملل ایجاد کرده بود هر کدوم الان به کجا رسیده. مثلا دیدن اینکه که دستگیری پینوشه چه امیدهای بی سرانجامی برای توسعه صلاحیت جهانی دادگاه‌های داخلی در مورد جرایم علیه بشریت ایجاد کرده بود.
فراتر از همه این‌ها قطعا چیزی که برای ما خواندنیش می‌کنه داستان یک ملت استبدادزده‌ی حالا دوپاره است. بخش‌های زیادیش رو برای خودم علامت زدم. مثلا:
«چطور باید با او ارتباط برقرار کرد، با زنی که تمام این هفده سال، تک تک سوگ‌های ما را به سور نشسته بود؟ زنی که به محض شنیدن خبر مرگ آلنده یک بطری شامپاین باز کرده بود؟ یک زن با ترسی فرساینده - که هر قدر هم شخصی و ترحم برانگیز- کوچک‌تر از ترس ما با آن همه تبعید و جسد و درد نبوده است؟ چطور باید با او و آن یک‌سوم عظیم جمعیت شیلی وارد گفت و گو شد، کسانی که مانند او ما را دشمنی مجسم می‌کردند که اگر فرصت کنند، دوباره املاک آن‌ها را می دزدد، آن‌ها را به بردگی می‌کشد و می‌کشد، به دخترانشان تجاوز می‌کند؟ ....
داستان خلاصه و دقیق شیلی در زمانه‌ی ما همین است: با اینکه من آن زن را هرگز ندیده‌ام، او از من می‌ترسد و من از او. و من نمی‌دانم این ورطه‌ای را که ما را از هم جدا می‌اندازد چطور باید پر کرد. چه پینوشه بازداشت باشد چه آزاد، من نمی‌دانم چطور باید یک کشور را با این زن قسمت کنم».
و
«شیلی کشوری است که در آن پدیده‌ی طبیعی و خوشایندی مثل خوش‌گذرانی جوانان هم به مشکل برمی‌خورد، به خاطر گذشته دردناک این کشور که از دفن شدن سرباز می‌زند. کشوری که نمی‌توانیم در آن زندگی را از سر بگیریم جز در صورتی که زندگی‌هایی را که دقیقا همین جا نابود شده‌اند به رسمیت بشناسیم.»

و در نهایت این که ترجمه کتاب بسیار خوب و روانه.

تنها چیزی که باعث شد یک بار کتاب رو نیمه تموم بذارم دردناکی حسرت خوردن از تجربه رهاییشون بود. حس حسودی به تجربه‌ ای که انگار ما هیچ وقت نخواهیم داشت.
113 reviews86 followers
February 6, 2023
دقیقا همان کتابی بود که این روزها نیاز داشتم بخوانم، چون دورفمن در اینجا بیش از آن که از انقلاب بنویسد به دوره‌ی گذار (از دیکتاتوری به دموکراسی) و مسئولیت‌های اخلاقی مردم در جامعه پساانقلابی می‌پردازد. حالا که دیکتاتور رفته و مسئولیت برپایی جامعه دموکراتیکی که همیشه می‌خواستیمش روی دوش خودمان افتاده، باید چه کنیم؟ اصلا مگر مردم عافیت‌طلبی که از ترس دیکتاتور در پستوهایشان خزیده بودند و با سکوتشان شریک جرم او شده بودند، هیچوقت از پس ساختن دموکراسی برمی‌آیند؟ پس با این دست‌های آلوده به خون، با این ذهن فلج‌شده از ترسمان چه کنیم؟
Profile Image for Naimeh Abdolhosseini.
11 reviews4 followers
May 19, 2024
با چشمای پر از اشک‌ آرزو میکنم و تلاش برای زیست در دایره حقیقت، برای روزی که محکومیت دیکتاتورهای این سرزمین رو به چشم ببینیم، برای روزی که تاریخ دوباره تکرار نشه، حتی اگر در آن روزها نباشیم.

به امید آن روز
Profile Image for Ali.
21 reviews38 followers
October 20, 2018
بازداشت و محاکمه��ی پینوشه اولین نمونه از بازداشت رهبر سیاسی کشوری خارج از خاک کشورش به اتهام جرایم علیه بشریته. دوره‌ی تاریک پینوشه که بعد از دوران کوتاه و پر امید آلنده، پر از فرار، بازداشت، تبعید، شکنجه و کشتار بود با سکوت قدرت‌های دست راستی همراه شد. کتاب علاوه بر موضوع اصلی که روایتی امیدوارکننده از امکان احقاق حقوق زایل شده‌ی ملتی به دست دیکتاتورشه، از شرایط پیچیده‌ی کشوری که تحت چنین دیکتاتوری و اتوریته‌ی نظامی‌ای هم بوده حکایت می‌کنه. این مورد اخیر می‌تونه برای خواننده‌ی ایرانی مهمتر و هشداردهنده‌تر باشه. برخورد جهان (به ویژه غرب) با دولت پینوشه و ساختار اقتصادی‌ای که دولتش بر کشور حاکم کرد می‌تونه پیش‌بینی‌ها و برآوردهای رایج ما از پیوند ناگزیر ساختار اقتصادی و میزان سرکوبگری و آزادی اجتماعی رو به چالش بکشه. مضاف بر این، دورفمن اشاره‌هایی به شکاف ترسناکی که بعد از پینوشه بین مردم شیلی ایجاد شده می‌کنه. به تفاوت فاحش برداشت مردم از حق و باطل و دشواری پیدا کردن زمین مشترکی برای گفتگو و تصمیم‌گیری برای سرزمینی زخم خورده از دیکتاتوری نظامی.
ترجمه‌ی مسئولانه و دقیق زهرا شمس هم تونسته متنی روان‌ و بدون سکته بسازه.
Author 1 book312 followers
October 14, 2020
ماجرای «شکستن طلسم وحشت» چیزی بود مانند پیروزی خون بر شمشیر.
Profile Image for Mihrdāt .
103 reviews21 followers
July 15, 2022
نکته: حتماً این کتاب را کنار کتاب «توسعه و بازار در برابر پوپولیسم» نوشته‌ی آقای نجات بهرامی بخوانید.


ژنرال آگوستو پینوشه در یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳ بعد از یک کودتای نظامی و خودکشی سالوادور آلنده رئیس‌جمهور وقت بر صدر حکومت کشور شیلی نشست و تا ۱۷ سال بر این منصب باقی ماند که البته در طی این سال‌ها فضا به سوی دموکراتیک‌تر شدن و گشایش فرآیندهای سیاسی می‌رفت تا اینکه در در سال ۱۹۸۹ باخت را در انتخابات پذیرفت و از دولت کناره‌گیری کرد.

رویکرد راست‌گرای پینوشه همراه با پیشینه‌ی نظامی او به عنوان فرمانده‌ی نیروهای مسلح باعث شد که از ابتدای امر با سیاست مشت آهنین دست به سرکوب شدید عناصر مارکسیست و کمونیست در کشور بزند و همین مسئله کارنامه‌ی حکومت او را از جهت نقض قوانین حقوق بشر و آزادی‌های فردی لکه‌دار کند.

آریل دورفمن (به عنوان یک روشنفکر چپ) در این کتاب با تعلیق‌ها و بالا و پایین‌هایی که از یک رمان‌نویس توانمند برمی‌آید، در کنار خاطراتی از آنان که تحت آزار و اذیت قرار گرفته‌اند روایتی دست اول از چگونگی گیر افتادن پینوشه بعد از سالهای صدارتش بر شیلی (در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست‌ویک) به مخاطب عرضه می‌کند؛ از اشک‌ها و شادی‌های این مسیر به عنوان یک تبعیدی از وطن می‌گوید، از ترس‌ها و ناامیدی‌های شعله‌ی کم‌جان امید، از حسرت‌هایی که برای رفقای درگذشته‌اش دارد و اینکه چگونه خانواده‌های جان‌باختگان بر اهمیت برقراری عدالت و مبارزه با فراموشی پافشاری کرده‌اند تا اینکه با ناباوری جواب‌پس‌دادن دیکتاتور قدیمی‌شان را به نظاره بنشینند.

کتاب ترجمه‌ی خیلی خوبی دارد و خواندن آن را حتماً پیشنهاد می‌کنم،
اما مسئله‌ی مشهود و مهم در آن این است که همانند ادبیات اردوگاه چپ (البته با کمی غلظت کمتر) این کتاب‌ هم در پی دوقطبی‌سازی خیر-شر بین دوگانه‌ی آلنده-پینوشه است و بی‌آنکه از سیاست‌های فلاکت‌بار رفیق آلنده یا توسعه‌ی چشمگیر شیلی پینوشه چیزی بگوید تنها به ترسیم بخشی از حقیقت اکتفا می‌کند. برای آشنایی با بخش دیگر حقیقت باید بتوان از منظر مقابل هم به تاریخ شیلی نگریست.


***
مروری هم بر کتاب «توسعه و بازار در برابر پوپولیسم»:


پیش از انتخابات سال ۱۹۷۰ شیلی، رئیس‌جمهور چپ میانه‌رو، ادواردو فری، ناموفق از اجرای پروژه‌ی اصلاحات ارضی و توانمندسازی قشر کارگر و کشاورز، مردمی ناراضی را پای انتخابات بعدی فرستاد که نسبت به قول‌وقرارهای سوسیالیستی آسیب‌پذیر بودند؛ هرچند جامعه‌ی شیلی هنوز درصد بزرگی از مردم محافظه‌کار و نامطمئن نسبت به تغییرات انقلابی سوسیالیستی داشت.

با اینهمه در سال ۷۰ سالوادور آلنده از جناح چپ با گرایشات مارکسیستی در انتخاباتی دموکراتیک با اکثریت ضعیف ۳۵ درصد و تنها یک‌ونیم درصد بیشتر نسبت به رقیب راستگرای خود در انتخابات پیروز شد. و البته که منتخب دموکراسی همیشه لزوماً دموکراتیک برخورد نخواهد کرد.

آلنده مثل رفیقش فیدل کاسترو در کوبا برنامه‌های مشترکی برای اداره‌ی کشورشان داشتند و مخرب‌بودن آن از همان سال اول برای مردم شیلی مشخص شد. از جمله‌ی آنها ملی‌سازی صنعت مس، مصادره‌ی اموال مردم (چه زمین و چه لوازم حمل‌و‌نقل (به دلیل جغرافیای خاص شیلی)) برای توزیع مجدد، پیش‌گرفتن سیاست‌های مداخله‌ای در اقتصاد و تعیین قیمت‌های دستوری از جمله کاهش قیمت خوراک و افزایش دستمزد، تلاش برای تغییر قانون اساسی به نفع "دیکتاتوری پرولتاریا" و به یک معنا از بین بردن دموکراسی، تبدیل دستگاه قضایی به بخشی زیر نظر دولت و همچنین اقدام برای تشکیل سازمانی نظامیْ مستقل از ارتش و مسلح‌کردن اعضای حزب چپ که البته در بین همین احزاب نیز درگیری‌های خشونت‌باری شکل می‌گرفت.
این اقدامات در مجموع سبب افزایش هرج‌ومرج و نارضایتی مردم و فقر بی‌سابقه و تورم تا بیش از ۵۰۰ درصد شد و همین خطر گرفتار شدن کشور به بلای خانمان‌سوز کمونیسم بود که نظامیان را مصمم به انجام کودتا در سال ۱۹۷۳ کرد.

روی کارآمدن پینوشه همراه شد با دوره‌ی حکومت اقتدارگرای هفده‌ساله‌ی او (همچنان‌که شرح آن رفت با سرکوب و کشتار مخالفینش) که البته در همان سال‌های ابتدایی برنامه‌ای برای تحویل گام‌به‌گام حکومت به غیرنظامیان ارائه داد.
اقتصاد بحران‌زده‌ی به‌جامانده از حکومت آلنده کشور را به مرز فروپاشی رسانده بود و پینوشه علی‌رغم میلش مجبور به کمک‌خواستن از اقتصاددان بزرگ میلتون فریدمن و شاگردان شیلیایی‌اش به نام پسران شیکاگو (برگرفته از نام دانشگاه شیکاگو در ایالت ایلنوی) شد. این اقدام و اِعمال سیاست‌های بازار آزاد به اقتصاد کشور سبب احیای وضعیت رفاهی مردم و کاهش تورم به زیر پنج درصد شد و این سیاست‌ها حتی بعد از پینوشه نیز ضامن توسعه‌ی پایدار شیلی تا به امروز است.

این یکی از اصلی‌ترین ایده‌های کتاب است: اینکه چگونه با افزایش آزادی اقتصادی و پراکنده‌شدن قدرت در جامعه، آزادی سیاسی و دموکراسی از پی آن خواهد آمد. به گونه‌ای که امروزه شیلی در مقایسه با کشورهایی همچون ونزوئلا، بولیوی و کوبا، دموکراسی و رفاه و ثباتی درخشان دارد.
اینجاست که در بررسی مورد شیلی سوالاتی نه‌چنان‌آرمان‌گرایانه بلکه واقع‌نگر به ذهن انسان می‌رسد:
روی تاریک دموکراسی چگونه است؟
بهای زدودن ویروسی همچون کمونیسمِ خوش‌رنگ‌ولعاب که میلیون‌ها انسان را در سراسر جهان به کشتن داده است چیست؟
آیا در جامعه‌ای عاری از پایه‌های توسعه‌یافتگی و دانش در حضور خطر پوپولیسمی فلاکت‌بار نیاز به خشونتی خونبار (همچون کودتا) برای پیشگیری از خشونت‌هایی خونبارتر وجود دارد؟
Profile Image for Parisa Pezeshkpour.
42 reviews17 followers
November 4, 2022
خوندنش در مهر و آبان ۱۴۰۱ زیبا بود و عجیب. بارها بی‌اینکه بفهمم اشک‌هام رو روی صفحه‌ها دیدم. اشک غم نبودن، اشک شادی، خشم یا امید هم نبودن. اشک‌هایی بودن مخصوص به "خواندن روایت رنج‌ها و ترس‌ها و امیدهای جمعی و شخصی خودت از زبان کسی آنطرف کره‌ی زمین بیشتر از بیست‌سال پیش".
شگفت‌انگیزه که چطور با همه‌ی اختلافات جغرافیایی و زمانی و با همه تفاوت‌های سیستم سیاسی و حجم جنایاتی که اتفاق افتادن، تاثیری که دیکتاتوری بر زندگی روزمره‌ی آدم‌ها میگذاره تا این‌حد شبیه به همه. تمام ظرافت‌های رنج‌ها آشنان. و تمام خواب‌ها و رویاها.

دوست داشتم میتونستم بیشتر از تجربه‌ی خودم موقع خوندنش بنویسم، ولی سخته و نمیتونم. به جاش یه بخش‌هایی (بخش‌های زیادی :)) ) از کتابو مینویسم.

(این رو هم بگم که کتاب خوش‌خوان و روان بود و نمیدونم به خاطر ترجمه‌ی خوبه یا به خاطر ماهیت روایت، ولی بهت اجازه میده فراموش کنی که در اصل به زبان تو نوشته نشده.)



"در زمانه‌ای که همه‌چیز جهانی شده است، از سرمایه گرفته تا ارتباطات و تولید، تکلیف عدالت چیست؟ عدالت را نباید جهانی‌سازی کرد؟ در عصری که انسانیت فراتر از مرزهای ملی بازتعریف و یکپارچه می‌شود، چه کسی به نام انسانیت سخن میگوید، چه کسی به نام انسانیت محاکمه و مجازات میکند؟" ص۳۳

"حتی اگر قرار باشد همین روزها این دادگاه یا آن دادگاه آزادش کند، هیچ‌کس هیچ‌وقت نمی‌تواند آن لحظه‌های رنج غیرقابل‌درک او را، مجازاتی که تا همینجا در حق او جاری شده، از ما بگیرد، مجازاتی که به مراتب فراتر است از آنچه یک ماه پیش ممکن بود.
هر بامداد به‌خاطر همین لذت است که بیدار میشوم، همین احساس که در جهانی معیوب و آسیب‌دیده که اشرار در آن به ندرت مکافات پس میدهند، اندکی تعادل برقرار شده‌است." ص۴۰

"می‌گویند این اولین بار است که ژنرال پینوشه محاکمه می‌شود، اما اینطور نیست. بلایی که به‌تازگی بر سرش آمده تنها به این خاطر ممکن شده که در تمام این سال ها ما او را در گستره‌ی درونی امیدها و رویاهایمان محاکمه کرده‌ایم." ص۴۱

"شیلی کشوری است که در آن، پدیده‌ی طبیعی و خوشایندی مثل خوش‌گذرانی پر شور و نشاط جوانان هم به مشکل بر میخورد، به‌خاطر گذشته‌ی دردناک این کشور که از دفن شدن سر باز میزند. کشوری که نمیتوانیم در آن زندگی را از سر بگیریم، جز در صورتی که زندگی‌هایی را که دقیقا همین‌جا نابود شده‌اند به رسمیت بشناسیم." ص۵۷

"فارغ از اینکه در آینده چه اتفاقی بیفتد هیچ‌کس نمیتواند این را از ما بگیرد: مردی صدایش را بازمیابد، بعد از چند دهه سکوت و شرم." ص ۷۴

"حالا اثبات شده است که استراتژی سربه‌نیست کردن زندانیان، این شکل افراطی از خشونت که بسیاری از رژیم‌های سراسر جهان با هر ایدئولوژی را آلوده کرده است، بومرنگی است که در نهایت به همان کسانی که آن را به کار بسته‌اند ضربه می‌زند. معلوم شد که ناپدیدشدگان، مردان و زنانی که یک شب بازداشت شدند و دیگر هیچ خبری از آنها شنیده نشد، حاضر نشده‌اند سرنوشت مجهول و هولناکی را که یک دیکتاتور در رویایش برای آنها رقم زده بپذیرند، هنوز به طریقی زنده‌اند، ماورای مرگ، هنوز مردی را مواخذه می‌کنند که خیال میکرد میتواند با تسریع مرگ آنها و بعد انکار آن، برای همیشه آنها را سر به نیست کند.
شاید بر خلاف آنچه برخی از صاحبان قدرت دوست دارند بگویند، کشتن گذشته چندان هم آسان نباشد. شمع پنهان وجود مردان و زنانی که برای آنچه باور داشتند جانشان را دادند، نمیتواند کاملا خاموش شود، مادام که یک نفر جایی در این جهان باشد که بخواهد آن‌ها را به یاد بسپارد و احیا کند." ص۱۴۳

"حالا نوبت ما بود که صدای او را بشنویم، ما که به خارج از کشور فرار کرده بودیم. انگار داشت میگفت روی کره‌ی زمین هیچ جایی برای شما امن نیست، اگر فکر میکنید تبعید به شما اجازه میدهد آزاد باشید، در اشتباهید. شمایی که از دست من فرار کردید، شمایی که آن شب می‌رقصیدید، دیگر نمی‌گذارم برقصید، هیچ حقی به موسیقی یا تانگو یا عشق ندارید. من خدای سکوت‌ام. بدن‌هایتان مایملک من است.
اما دست‌کم در این یک فقره اشتباه میکرد. ژنرال پینوشه مرگ را خوب بلد بود. اما می‌شود گفت و بدون ذره‌ای تردید هم میشود گفت که او از زندگی چیز چندانی نمیدانست." ص۱۴۵

"بعد از آن گفت‌وگو، چیزی که بیش از همه در خاطرم باقی‌ماند تصویری بود که به مغزم هجوم آورد و سال‌ها با من باقی ماند، اینکه فهمیدم وقتی کسی شکنجه می‌شود انگار تا آخر عمر، پشت چشمانش یک عینک دودی زده است." ص۱۶۶

"حاکمان مستبد می‌روند چون چاره‌ی دیگری ندارند، چون نبرد بر سر تصور آینده را باخته‌اند، چون میلیون‌ها نفر از  هم‌وطنانشان توانسته‌اند رویای جهانی دیگر را در سر بپرورانند. در عمق دیوار‌های خصوصی قلب‌هایشان و آن بیرون در خیابان‌های خطرناک شهرهایشان؛ جهانی که در آن مصونیت از مجازات تا ابد برقرار نیست و نباید باشد." ص۱۷۶
Profile Image for سپیده سالاروند.
Author 1 book136 followers
July 9, 2019
این سومی کتابیه که از دورفمن می‌خونم و دیگه مطمئنم جزو نویسنده‌های محبوبمه. گرچه این کتاب داستان نیست و جستارماننده و با کتاب‌های قبلی فرق داره ولی خیلی گیراست و پر از پاراگراف‌های ماندگار و اشک و تعجب از شباهت‌های ما به شیلی که انقدر دور از دسترسه انگار.
دورفمن کتاب رو به مرور زمان نوشته؛ از وقتی خبر دستگیری پینوشه رو می‌شنوه تا آخرش که سرنوشتش معلوم می‌شه. برای همین ممکنه کل منسجمی به نظر نیاد ولی آشفتگی در زمان دیکتاتوری رو حتا با فرم نشون می‌ده به نظر من. من چون خنگم و تاریخ‌بلد نیستم نمی‌دونستم قراره چی بشه و همون‌طور که خود دورفمن از هر محاکمه باخبر می‌شد منم شگفت‌زده می‌شدم انگار دارم همون لحظات خبرها رو دنبال می‌کنم.
بیشترین جذابیتش برای من تحلیلش از شرایطی بود که آدم‌ها به خاطر ترس از دست دادن ثبات چشم‌هاشون رو بر جنایات و گذشته می‌بندن. فکر می‌کنم همه‌ی کسانی که در این سال‌ها به نوعی با اعتراض و بعد سرکوب روبرو شدن واجبه این کتاب رو بخونن.

+ترجمه خوبه ولی کتاب نیاز به ویراستاری داره یه مقداری به نظرم. یه جاهایی گنگ شده جملات متاسفانه.
Profile Image for Moshtagh hosein.
469 reviews34 followers
April 5, 2021
کتابی از استاد بزرگ ادبیات آریل دورفمن با ترجمه خانم شمس،توصیه این هست که اگر دارید و در اولویت نیست تجدید نظر بفرمایید و اینکه شاید مدتی بعد جای کتاب مزرعه حیوانات (اثر جویده شده از انقلاب اکتبر) رو بگیره

تنها این بخش کتاب از اثری که بر ساختار دیکتاتوری گذاشت شاید کافی باشه:
محاکمه پینوشه! نغزترین شوخی تاریخ با ژنرال
« ‏آنها دیگر خواب راحت نخواهند داشت. این هدیه ی انکار ناپذیر ژنرال ‎پینوشه به بشریت است.»
ممنون ژنرال!
Profile Image for Sheyda.
93 reviews25 followers
November 1, 2020
✨"گاهی کار درست این است که رویایی ناممکن
را در سر بپرورانیم،ناممکن را بخواهیم،برای ناممکن فریادبزنیم.شاید تاریخ همان موقع گوش سپرده باشد شاید تاریخ همان موقع پاسخ دهد."

🍂نویسنده شیلیایی کتاب،آریل دورفمن یکی از راویان اصلی دوره وحشت و سرکوب سیاسی در آمریکای لاتین است.

🍀در کتاب"شکستن طلسم وحشت" خواننده را با خود به شیلی می برد در سیاه ترین روز های خود،زمانی که پینوشه قدرت را از دست دولت قانونی ِ"سالوادر آلنده" گرفته و خود حاکم شده است.
حاکمی که استادیوم ملی شیلی را به زندانی برای مخالفان خود بدل کرد.فرمانروایی که دست هایش از هرگونه مسئولیت احتمالی شکنجه و خیانت به کشور خود مصون بود چون خودش برای خود مصونیت قضایی امضا کرده بود.

🍁25سال بعد از کودتا،روزنه ای فراهم می شود تا ژنرال"ناگهان خودش را همانطور ببیند که اکثریت عظیمی از بشریت می بینندش"،روزنه ای که نوید محاکمه در خاک های خارج از شیلی را می دهد.
امیدی که حاکم دست کم یکبار پیش از مرگش ،چشمانش مجبور شود به چشمان سیاه و شفاف زنانی نگاه کند که پسرها،شوهر ها پدر ها و برادرهایشان را دزدید و سربه نیست کرد،یک زن و بعد زنی دیگر و بعد یکی دیگر.

این محاکمه هشداریست به کسانی که گمان میکنند می توانند زندگی دیگران را تکه تکه کنند و بکشند و نابود کنندبدون اینکه هرگز حساب پس دهند.

🌿در کتاب ضمن پیگیری روند بازداشت و محاکمه ژنرال پینوشه،از اثار کودتای1973بر شیلی و نسل های آینده و پاکسازی میراث دیکتاتور سخن گفته می شود.

کتاب همه خوان است وترجمه بسیار خوب همراه با پی نوشت های بجا دارد.
Profile Image for Rêbwar Kurd.
1,025 reviews88 followers
August 20, 2025
در تاریخ معاصر آمریکای لاتین، نام ژنرال آگوستو پینوشه همچون نماد ترس و سرکوب بر ذهن‌ها حک شده است. کودتای ۱۹۷۳ که به سقوط دولت سالوادور آلنده، رئیس‌جمهور منتخب شیلی، انجامید، نه تنها یک حکومت قانونی را سرنگون کرد، بلکه بذر وحشتی را در دل جامعه کاشت که تا دهه‌ها پس از آن نیز سایه‌اش بر زندگی مردم باقی ماند. کتاب «شکستن طلسم وحشت» نوشته آریل دورفمن، نویسنده و روشنفکر تبعیدی شیلیایی، در همین بستر تاریخی و سیاسی شکل می‌گیرد. اثری که هم روایتی شخصی از زخم‌های تبعید است و هم سندی از امید برای محاکمه و پاسخگویی.

دورفمن خود از نزدیک شاهد وقایع کودتا بود. او در سال‌های پس از آن به اجبار ترک وطن کرد و در تبعید به نوشتن، شهادت دادن و بازنمایی دردهای یک ملت پرداخت. برای او، همانند هزاران قربانی و خانواده‌های آنان، بازداشت پینوشه در لندن در سال ۱۹۹۸ نه فقط یک واقعه سیاسی، که رویدادی تاریخی و حتی اسطوره‌ای بود؛ گویی پس از سال‌ها کابوس، روزنه‌ای از امکان عدالت گشوده می‌شود. کتاب او شرحی است بر این امید، بر مسیر پرپیچ‌وخمی که مردم شیلی در تلاش برای گسستن از بند گذشته طی کردند.

ساختار کتاب بر محور دو خط زمانی استوار است: نخست بازگشت به گذشته و بازخوانی وحشت کودتا و پیامدهایش، و دوم پیگیری سرنوشت پینوشه در دهه نود، از لحظه بازداشتش در لندن تا کشاکش‌های حقوقی و سیاسی پیرامون محاکمه‌اش. دورفمن در روایت خود همواره این دو خط را به هم پیوند می‌دهد تا نشان دهد که تاریخ نه بسته می‌شود و نه فراموش می‌گردد، بلکه همچون زخمی نیمه‌باز، هر بار با یادآوری و تلاش برای حقیقت‌یابی دوباره به سطح می‌آید.

یکی از مضامین کلیدی کتاب، مفهوم «طلسم وحشت» است. کودتای پینوشه صرفاً یک تغییر قدرت سیاسی نبود؛ بلکه به معنای واقعی کلمه جامعه‌ای را در هراس فلج‌کننده فرو برد. ترس از دستگیری، شکنجه، ناپدید شدن و حتی نگاه کردن یا سخن گفتن آزادانه، به بخشی از زندگی روزمره مردم بدل شد. این ترس، همان طلسمی بود که دستگاه دیکتاتوری بر پیکر ملت افکند و تا سال‌ها اجازه نداد که صدای اعتراض به آسانی بلند شود. شکستن این طلسم، همان چیزی است که دورفمن و هم‌نسلانش در پی آن بودند: رهایی از سکوت و بازگرداندن امکان زندگی انسانی.

او در خلال روایت، با زبانی همزمان شاعرانه و مستند، چهره‌های گوناگون این ترس را به تصویر می‌کشد. از خانواده‌هایی که عزیزانشان «ناپدید» شدند و هرگز خبری از آنان به دست نیامد، تا زندانیانی که زیر شکنجه جان دادند، و از مردمی که ناچار بودند سال‌ها در تبعید زندگی کنند تا روشنفکرانی که آثارشان سانسور یا نابود شد. دورفمن با مهارتی ویژه، این خاطرات فردی و جمعی را در هم می‌تند و آن‌ها را در پیوند با آینده‌ای ممکن بازمی‌نمایاند.

بازداشت ناگهانی پینوشه در لندن، نقطه عطف اصلی کتاب است. در اکتبر ۱۹۹۸، ژنرال که برای درمان پزشکی به بریتانیا رفته بود، به درخواست قاضی اسپانیایی بالتازار گارسون به اتهام جنایات علیه بشریت بازداشت شد. این رخداد، جهان را شگفت‌زده کرد و موجی از امید و بیم در شیلی و فراتر از آن برانگیخت. برای بسیاری از قربانیان و بازماندگان، این نخستین بار بود که امکان پاسخگویی یک دیکتاتور در دادگاهی بین‌المللی به واقعیت نزدیک می‌شد. دورفمن با شور و حساسیت این ماجرا را دنبال می‌کند: جلسات دادگاه، کشاکش‌های دیپلماتیک، فشارهای سیاسی، و واکنش‌های مردم در شیلی.

اما اهمیت بازداشت پینوشه، صرفاً در محاکمه احتمالی او خلاصه نمی‌شد. این واقعه نشانه‌ای بود از تغییر زمانه؛ عصری که در آن دیگر حتی سران سابق دولت‌ها نیز مصونیت مطلق ندارند و می‌توانند به خاطر جنایاتشان مورد پیگرد قرار گیرند. برای دورفمن، این بازداشت بیش از هر چیز حامل یک پیام بود: وحشت ابدی نیست، طلسم می‌تواند بشکند، و عدالت،حتی اگر دیرهنگام قابل دسترس است.

کتاب همچنین به بررسی تناقضات و دشواری‌های جامعه شیلی پس از دوران دیکتاتوری می‌پردازد. انتقال به دموکراسی در دهه نود با مصالحه‌های فراوان همراه بود. بسیاری از مقامات سابق در ساختار جدید باقی ماندند و پینوشه خود تا مدت‌ها فرمانده ارتش و سپس سناتور مادام‌العمر بود. این حضور سنگین گذشته در دل حال، برای قربانیان یادآور استمرار بی‌عدالتی بود. دورفمن در روایتش نشان می‌دهد که چگونه این وضعیت دوگانه، هم امید به آینده را تقویت می‌کرد و هم تلخی گذشته را بازتولید می‌نمود.

از خلال این کتاب، خواننده نه فقط با تاریخ شیلی، بلکه با تجربه‌ای جهان‌شمول مواجه می‌شود: مسئله حافظه جمعی، مواجهه با گذشته خشونت‌بار، و پرسش از امکان عدالت پس از جنایت. همان‌طور که آلمان پس از هیتلر و آفریقای جنوبی پس از آپارتاید با این چالش روبه‌رو شدند، شیلی نیز ناگزیر بود راهی برای آشتی با گذشته بیابد. دورفمن به سهم خود این جستجو را در عرصه ادبیات و شهادت‌نویسی ادامه داد.

«شکستن طلسم وحشت» کتابی است که هم ارزش تاریخی دارد و هم بار عاطفی و انسانی. ارزش تاریخی‌اش در ثبت دقیق لحظه‌ها و تحولات سیاسی-حقوقی بازداشت پینوشه است، و ارزش انسانی‌اش در بازگویی رنج‌ها، اشک‌ها و امیدهای مردمی است که سال‌ها زیر سایه ترس زیستند. خواننده در خلال صفحات کتاب، هم به دل تاریکی برده می‌شود و هم با نور امید آشنا می‌گردد.

دورفمن نشان می‌دهد که تبعید به معنای فراموشی نیست، بلکه برعکس می‌تواند بستری باشد برای زنده نگه داشتن خاطرات و مطالبه عدالت. او با قلمی که میان خاطره و تاریخ در نوسان است، ثابت می‌کند که ادبیات می‌تواند سلاحی باشد علیه فراموشی، و شهادت می‌تواند راهی برای بازپس‌گیری کرامت انسانی باشد.

در نهایت، پیام کتاب روشن است: ترس، هرچند نیرومند، ابدی نیست. هیچ طلسمی چنان پایدار نیست که نتوان آن را شکست. تاریخ جنایتکاران هرگز در مصونیت کامل نوشته نمی‌شود، حتی اگر سال‌ها طول بکشد.
Profile Image for Shahram Mansourzade.
23 reviews5 followers
February 14, 2024
در ۱۶اکتبر۱۹۹۸ ژنرال آگوستو پینوشه،دیکتاتور سابق شیلی بر اساس قرار بین المللی بازداشتی که بالتازار گارزون،یکی از جوان ترین قضات دیوان عالی اسپانیا صادر و استرداد او به اسپانیا را خواستار شده بود،در کلینیکی در لندن بازداشت شد.روایت این بازداشت و ۱۷ماه جبس خانگی بعدی پینوشه در لندن که در نهایت با سیاسی کاری دولت بریتانیا و مخالفت با استرداد پینوشه به استناد گزارش پزشکی ای که او را فاقد اهلیت محاکمه دانسته بود و برگرداندن او به شیلی و اتفاقاتی که در نهایت منجر به تعلیق محاکمه ژنرال با حکم دادگاه استیناف شیلی به دلیل ناتوانی ذهنی_و البته صوری و مصلحتی_ پینوشه در ۹ژوییه۲۰۰۱ گردید،دز کتاب "شکستن طلسم وحشت" توسط آریل دورفمن به رشته تحریر درآمده است.
دورفمن دراین کتاب نقبی به تاریخ خونبار ۱۷سال زمامداری پینوشه در دوران پس از کودتا علیه دولت قانونی سالوادور آلنده در ۱۱سپتامبر۱۹۷۳ زده و روایت نفسگیری از فجایع رخ داده تحت سلطه‌ این دیکتاتوری و همدستی پنهان و آشکاری که در عرصه بین المللی بین برخی دولت های ذینفوذ و از جمله آمریکا به عنوان یکی از عوامل موثر در کودتا، تجار بین المللی و شرکای ثروتمند شیلیایی آنها و تاجران اسلحه در نهایت باعث جلوگیری از محاکمه پینوشه گردید،ارائه داده است.کتاب با این خوشبینی به پایان می رسد که "ِشاید نقض حقوق بشر به خاطر مجازات عبرت آمیز ژنرال متوقف نشود اما تغییری ظریف در تصور جهان از قدرت و برابری و خاطره‌ حالا به رسمیت شناخته شده است".

برخی از جملات به یادماندنی این کتاب:
--------------------------------------------------------------------------
*پینوشه میان ما و همه‌ زندگی های معمولی که تا قدرت دست او بود دیگر نمی توانستیم زندگی شان کنیم،قد علم می کرد... ما گروگان‌های پینوشه بوده ایم.
*اما روزی... روزی تمام اینها تغییر خواهد کرد،این را به خودم می گفتم،همه همین را به خودمان می گفتیم.
*(در یک نجوای ذهنی با پینوشه): بیست و پنج سال اخیر را در آرزوی رخ دادن چنین اتفاقی گذرانده ام که دست کم یک بار پیش از مرگتان چشمانتان مجبور شوند به چشمان سیاه و شفاف زنانی نگاه کنند که پسرها و شوهرها و پدرها و برادرهایشان را دزدیده و سر به نیست کردید،یک زن و بعد زنی دیگر و بعد یکی دیگر... اینکه دستوری که صادر کردید و یا هرگز جلوی اجرایش را نگرفتید چطور زندگی آنها را متلاشی کرده و به یغما برده است.
*دیکتاتورها مشتاق قدرت مطلق هستند تا بتوانند از شر شیاطینی که زنجیر از پایشان گشوده اند در امان بمانند.برای ساکت کردن اشباح درونشان است که می خواهند با برج و بارویی از آینه های مجیزگو و مشاوران خاکبوس احاطه شوند که همگی به دیکتاتور اطمینان می دهند بله تو از همه زیباتری،بهترینی،بیشتر از همه می دانی.
*همزیستی با شرّ چه بلایی به سر اعتماد و عشق می آورد و چطور روح یک ملت را فاسد می کند.
*فراوانند،بسیار فراوان کسانی که در این جنایات شریک بوده‌ اند،از صدها پرسنل نظامی و همدستان غیرنظامی آنها که اوامر پینوشه را اجرا می کردند،هزاران نفری که تحمیل این جنایات بر هموطنانشان را انکار می کردند با اینکه خوب می دانستند چه اتفاقی داشت می افتاد،آنهایی که چشم هایشان را بستند تا نبینند،آنهایی که تصمیم گرفتند فریادها را نشنیده بگیرند،آنهایی که از دیکتاتوری فرصتی برای پولدار شدن ساختند،بسیاری که با سکوتشان اجازه دادند پینوشه پر و بال بگیرد... همه کسانی که اگر پینوشه محاکمه شود باید از خودشان بپرسند بابت فقدان عدالت در کشورم تا کجا مسؤل هستم؟ پینوشه یک آیینه است.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Hasti Khodakarami.
Author 1 book66 followers
December 15, 2020
یکی دو ماه از خواندن کتاب می‌گذرد و متاسفانه به‌خاطر گرفتاری و بعد سوختن موبایلم نتوانستم نظرم را در مورد کتاب بنویسم. عجالتا امتیاز می‌دهم و بعد در فرصتی مناسب چیزکی خواهم نوشت.
Displaying 1 - 30 of 129 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.