Jump to ratings and reviews
Rate this book

تصویر دختری در آخرین لحظه

Rate this book
سیامک گلشیری رمان‌ها و داستان‌های کوتاه موفقی در کارنامه‌اش دارد و از پرخواننده‌ترین داستان‌نویسان معاصر ایرانی است. او رمان‌هایی در ژانر وحشت به تصویر کشیده که با اقبال فراوان روبه‌رو شده است. رمان جنایی روان‌شناسانهٔ تصویر دختری در آخرین لحظه، که در یک شب اتفاق می‌افتد، داستان نویسنده‌ای را باز می‌گوید که ناخواسته برای یافتن دختری که ناپدید شده، پا به ماجرای عجیبی می‌گذارد، ماجرایی که او را از جهان داستان‌هایش بیرون می‌کشد و درگیر واقعیتی هولناک می‌کند. تصویر دختری در آخرین لحظه هرچند در ژانر وحشت نیست، وحشت جهانی را به تصویر می‌کشد که مرز میان عشق و جنون، دوست داشتن و نفرت در آن به کلی از میان برداشته شده و تنها تصویر دردناکی از آن در ذهن باقی خواهد ماند.

149 pages, Paperback

First published April 1, 2018

6 people are currently reading
82 people want to read

About the author

سیامک گلشیری

42 books87 followers
سیامک گلشیری در بیست‌ودوم مردادماه سال ۱۳۴۷ در اصفهان متولد شد. تحصیلاتش را تا سطح کارشناسی ارشد زبان و ادبیات آلمانی ادامه داده. فعالیت ادبی‌اش را به طور جدی از سال ۱۳۷۱ آغاز کرد.
سیامک، پسر احمد گلشیری، مترجم و برادرزاده هوشنگ گلشیری، داستان‌نویس فقید است.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
23 (9%)
4 stars
42 (17%)
3 stars
88 (36%)
2 stars
59 (24%)
1 star
29 (12%)
Displaying 1 - 30 of 55 reviews
Profile Image for Ayda .
100 reviews12 followers
May 18, 2025
تصویر دختری در آخرین لحظه
نوشته‌ی سیامک گلشیری
از نشر چشمه


نویسنده‌ی منزوی و تنهایی
زمانی که بعد از ماه‌ها تصمیم به شروع رمان جنایی جدید خود گرفته،
تماسی دریافت می‌کند از سوی یکی از شاگردانش
تماسی که او را همراه می‌کند در روایت یک جنایت.

از همان ابتدا علت این تماس شما را گیج می‌کند؛ بی ربط است و این سوال که چرا با این شخص تماس گرفته شده، تا آخر داستان باقی می‌ماند و اقناعی در کار نیست.

در ادامه، جریان به دست نویسنده می‌آید و علارغم قانع نشدن مخاطب در بخش اولیه، نوعی تعلیق خفیف باعث خواندن ادامه‌ی داستان می‌شود. هرچند که از میانه‌ هم حدس قاتل، دیگر دشوار نیست.

شخصیت‌ها عمق نیافته‌اند. با این حال، وجود شخصیت اصلی( همان نویسنده) و فضاسازی‌های ریز و دقیق گلشیری، پله به پله و سرصبر به ایجاد کشش و تلیق کمک می‌کند. نبود زیاده‌گویی و سرعت روایت داستانی هم به سطح کتاب کمک کرده و در نهایت، با کتابی متوسط رو به رو خواهید شد که در چند ساعت خوانده می‌شود.

" کتاب های توی قفسه‌ها همیشه چیزهایی درونشان دارند که گاهی حتی صاحب‌شان هگ از آن‌ها بی‌خبر است."

" _نمی‌تونی به کسی که عاشقه، بگی عاشق نباش."
_ولی اون زن‌تون بود."
_آره، زنم بود ولی دیگه تموم شد. دیگه هیچ کاریش نمی‌شد کرد."
Profile Image for Tannaz.
732 reviews52 followers
December 2, 2018
سیامک گلشیری و هول و ولای داستانهایش. این یکی از همه بیشتر
Profile Image for Zahra.
47 reviews32 followers
Read
May 14, 2020
در مقایسه با یه رمان خارجی تو‌ی ژانر ماجراجویی و ترسناک خییییییلی باگ داشت.
Profile Image for Koala.
150 reviews14 followers
August 25, 2024
الان تموم شد، درست همین الان.
هنوز قلبم داره تند تند میزنه و معده‌ام یه کوچولو میسوزه از استرس. هنوز پشت گردنم و پیشونیم یکم خیسه و هنوز سیستم سمپاتیک بدنم فعاله.

آقا من ریدم تو این سیستم مردسالاری و کنترلگری مردها. من شاشیدم روی این غیرت، چه از نوع خشنش، چه از نوع نرم و صورتیش. آقا من ریدم تو هر چی سنته و زن ستیزی.
من همینجوریشم مرد میبینم، تن و بدنم میلرزه؛ با این داستان دیگه کلا یه مدت قراره همه‌ی مردها رو جنایتکار ببینم. ( واقعا برای یه زن ایرانی نرماله که از مردها متنفر باشه یا ازشون بترسه و تر و خشک رو با هم بسوزونه، امیدوارم این هیجان و ترس رو درک کنید. )
چرا این مردها انقدر کنترلگر و عقده‌ای هستن آخه من نمیدونم.... ( آره به خاطر تربیتشونه و نقشی که از جامعه گرفتن و این چرت و پرتا. )

داستان، برای من خیلی جذاب بود. مردم انقدر ازش بد گفته بودن توی انواع پلتفرم‌ها که پشیمون شده بودم بابت خریدنش. به لیست ریدمان‌هام، ریدن به سلیقه‌ی مردم رو هم اضافه میکنم.
Profile Image for Narges Amooei.
264 reviews177 followers
June 3, 2019
از لحظه‌ای که شروعش کردم، نتونستم زمین بذارمش و یه ساعت و خرده‌ای بعد، تمومش کردم.
اولین رمانی بود که از این نویسنده می‌خوندم.
خب داستان از تماسی که از طرف یکی از شاگردهای شخصیت اصلی داستان که نویسنده‌ست، گرفته میشه شروع میشه. تماسی با مضمون خبری از گم‌شدن نامزد اون پسر.
ژانر رازآلود و گاهاً وحشت داره و تا قبل از ۲۰صفحه‌ی آخر رمان، میخ‌کوب کننده‌ست. پایانش هیچ قابل انتظار نیست و در طول خواندنش، قابل حدس نیست.
ولی پایانش زیاد جالب نبود برام یک جورهایی ناامیدکننده حتی، یعنی احساس کردم داستان داشت خیلی خوب و به صورت صعودی، اوج میگرفت و تو ۲۰ صفحه‌ی آخر یک جورهایی نزول پیدا کرد تا دیگه به خط صافی رسید.
کاش پایان دیگه‌ای داشت، پایان جذاب‌تر.
اما به جز این، قدری معمایی و مرموز بود فضاش که واقعاً تو جوش قرار میگرفتی. مثل شخصیت اصلی جاهایی گیج می‌شدی، کنجکاو می‌شدی و مشکوک.
به قول قسمتی از نوشته‌ی پشت کتاب:
"این رمان، داستان نویسنده‌ای را باز می‌گوید که ناخواسته برای یافتن دختری که ناپدید شده، پا به ماجرای عجیبی می‌گذارد، ماجرایی که او را از جهان داستان‌هایش بیرون می‌کشد و درگیر واقعیتی هولناک می‌کند." تصویر دختری در آخرین لحظه" هرچند در ژانر وحشت نیست، وحشت جهانی را به تصویر می‌کشد که مرز میان عشق و جنون، دوست داشتن و نفرت در آن به کلی از میان برداشته‌شده و تنها تصویر دردناکی از آن در ذهن باقی خواهد ماند."
Profile Image for Mohaddeseh (Ketab Varesh).
310 reviews64 followers
June 16, 2019
۱/۵

فکر کنم این اولین کتابیه که بهش یه ستاره میدم که خودش گویای خیلی حرفاست...

ایده ی کلی داستان رو دوست داشتم و پتانسیل زیادی داشت ولی با خیلی چیزاش مشکل داشتم. اول اینکه دلیل بهرام برای زنگ زدن به استادش کاملا کاملا کاملا کاملا مسخره و غیرقابل قبول بود. از همون ثانیه ی اول میشد به راحتی حدس زد بهرام و عموش یه موضوعاتی رو پنهون میکنن وگرنه به جای استاد به پلیس زنگ میزدن. رفتارهای استاد کاملا احمقانه و بدون هیچ دلیل منطقی ای بود، چرا انقد زود قبول کرد زودش رو وارد یه همچین مسئله ی مهم و بزرگی بکنه، اصلا چرا قبول کرد؟! کلا شخصیت ها عمق نداشتن و هر کاری دلشون میخواست می کردن و خبری هم از منطق نبود. دلم میسوزه چون واقعا میشد که همه چیز بهتر باشه.

قلم نویسنده معمولی بود برام. ایکاش داستان رو از دید شقایق هم دنبال می کردیم یا حداقل با فلش بک بیشتر با شخصیتا ارتباط برقرار می کردیم.

من انتظارم از این کتاب خیلی خیلی بیشتر بود چون خیلی درباره اش شنیده بودم و واقعا هم معروف شده، اما اصلا در اون حد نبود. ایکاش میتونستم از آخرای کتاب هم حرف بزنم ولی داستان لو میره و این رو نمی خوام.
Profile Image for Azimeh.
144 reviews14 followers
November 19, 2020
تصویر دختری در آخرین لحظه،
من آشنایی قبلی با قلم و کتابهای آقای گلشیری نداشتم، این اولین کتابی بود ک میخوندم از این‌نویسنده.
انتظار داشتم رمان قصه‌ی پیچیده تری داشته باشد و یا حداقل ذهن خواننده را بیشتر درگیر کند. ولی نمیدانم چرا از همان ابتدای خواندن متوجه شدم که بهرام یک سر قضیه است و چیزی را پنهان می‌کند. همینطور وقتی قصه به خانه ‌ی عموی بهرام یا پدر شقایق رسید باز هم فهمیدن این که ریگی در کفششان هست خیلی دور از انتظار نبود . یعنی کافی بود اندکی طرفدار فیلم های پلیسی بودی( حتی از نوع ایرانی) و یا کتابهای آگاتا کریستی را خوانده باشی تا بفهمی از اول با یک داستان ساده طرف هستی که نویسنده سعی داشته آن را خیلی معمایی جلوه دهد. که اینطور‌ نبود.
سوالی که در ذهنم وول می‌خورد و دنبال جواب قانع کننده ای هستم، این است که چرا؛ راوی وارد داستان این دو قتل شد؟ لزوم آن چه بود؟
آنها که قصد نداشتند پلیس را خبر کنند ، بقول بهرام این نویسنده و استاد ، چیزی کم از یک پلیس نداشت در حل مسائل این چنینی! پس چه لزومی داشت وقتی نمیخواستند کسی از ماجرای قتل ها باخبر شود ولی او را مطلع کردند؟
شخصیت اضافه در داستان؟
کش دادن داستان؟
نبود کارکتر مناسب در داستان؟
یا
ساخت یک ملودرام بشدت هندی؟
(با این وجود من بازهم از این نویسنده کتاب می‌خوانم)
راستی ؛ سمانه ، آن خواهر روانی اول قصه، چه میگفت؟
جاهایی از کتاب استاد به بهرام اشاره می‌کرد که چیزهایی که تعریف می‌کند یا حرف هایی که میزند شبیه به داستان هایی است که می آورده سر کلاس داستان نویسی، باید بگویم من هم که خواننده این کتاب بودم حس میکردم این داستان را قبلا جایی شنیده و یا دیده ام.!
Profile Image for Amene.
814 reviews84 followers
June 20, 2023
شروع پرکشش و تعلیق‌آمیز بسیار دلچسبی داشت،اما پایان‌بندی به نظرم شناب‌ ده و عجولانه بود.
Profile Image for Niloufar.
14 reviews3 followers
August 14, 2025
خیلی بد بود، خیلی... کلاژ احمقانه‌ای از چندتا ایده از فیلم‌ها و داستان‌های نوآر و جنایی بود که هر قطعه بی‌سرانجام و بی‌هدف برای پر شدن داستان جایی چسبونده شدن. به نظر بعضی از اون قطعات پتانسیل خوبی دارن، انتظار داری جلوتر به خط کلی داستان پیوند بخورن، ولی خیر، از انسجام خبری نیست. شخصیت‌پردازی ضعیفی داشت، دیالوگ‌های از اون بدتر، و پایان‌بندی‌ای از همه بدتر. متأسفانه داستان معقول و قابل دفاعی از آب درنیومده که بتونه پشت اون درون‌مایه بایسته.
Profile Image for Mahsa.
153 reviews14 followers
December 11, 2023
من تجربه کتاب صوتی را با خوانش نیما رئیسی داشتم، و تا حد زیادی مطمئنم که اگر کتاب صوتی را نمی‌شنیدم به سختی می‌توانستم خودم این کتاب را بخوانم.
قلم نویسنده خوب است، می‌تواند تعلیق‌های خوبی ایجاد کند و ایده‌های متفاوتی داشته باشد. اما انگار کتاب کلاژ بی‌من��قی از مجموعه ایده‌های خوب است که ریسمان داستان نمی‌تواند این‌ها را به خوبی به هم متصل کند. داستان خلأهای غیرمنطقی زیادی دارد که تا پایان برای مخاطب جوابی ندارد. مثلاً اینکه چرا اصلا باید بهرام بخواهد ��ای نویسنده را به داستان باز کند؟ و چرا در تمام مدت داستان نویسنده هیچ شکی نمی‌کند که چه اتفاقی ممکن است افتاده باشد؟
روایت‌های متعددی در طول کتاب مطرح می‌شوند که به مخاطب این حس را القا می‌کند که ممکن است در صفحات بعدی راجع به اینها بیشتر بخوانیم. اما اصلا اینگونه نیست و خب این خیلی توی ذوق می‌زند.
پایان داستان هم به شدت ناامیدکننده است، چون که به نظر می‌رسد نویسنده توان نگارش پایانی بسیار بهتر و غافل‌گیرکننده‌تر داشته اما این کار را نکرده است.
Profile Image for Atoosa.
58 reviews22 followers
July 27, 2024
اولین کتابی بود که از این نویسنده خواندم. اگر خوانش نیما رئیسی نبود قطعا در فصول ابتدایی ادامه نمی‌دادم. ایده‌ی داستان پتانسیل پرداخت بهتر رو داشت.
Profile Image for Sogand Salehi.
18 reviews3 followers
February 21, 2023
من داستان های سیامک گلشیری را از زمان نوجوانی وسری کتاب های خون آشام این نویسنده دنبال میکردم ، این رمان هم بتظرم بکی از آثار جذاب از آقای گلشیری بود که سرشار از هیجان و تعلیق بود وداستان بسیار پر کششی داشت، من ورژن صوتی این کتاب را باصدای آقای نیما رییسی شنیدم که اثر را بسیار جذاب تر کرده بود.
Profile Image for Atefeh.
16 reviews6 followers
May 26, 2021
داستان برای یک کتاب با ژانر معمایی و جنایی روند آرومی داشت. از نظر من فقط انتهای کتاب کمی هیجان داشت. کدهایی که نویسنده در طول داستان میداد انتهای کتاب رو قابل حدس میکرد. دیالوگ های زیادی که رد و بدل میشد یکم خسته کننده بود. اما قلم نویسنده ساده و روان بود. در کل برای یکبار خوندن بد نبود.
Profile Image for Niloufar Lily Hassanzadeh.
112 reviews72 followers
April 21, 2020
خوب و پرتعلیق. قصه ای که صبح نداره و هرچی میری جلو شبه، شبِ تاریک. یه جوری که تو ترس و ابهام گم میشی و جلوی پاتو نمی بینی
در عرض دو ساعت مطالعه کردم و یک نفس تا آخر قصه رفتم
Profile Image for Mahdiye HajiHosseini.
550 reviews31 followers
July 9, 2025
می‌تونست بهتر باشه، خیلی بهتر اما در مجموع قابل قبول بود. نویسنده یه جاهایی تصمیم می‌گرفت برای پیش بردن پلات و رسیدن به یه سری صحنه‌ها شخصیت‌ها رو احمق کنه و این روی مخ‌ترین و بزرگترین مشکل داستان بود ولی تعلیق و کشش داستان دراومده بود، زیاد سخت نمی‌گیرم.
Profile Image for Sedighe Vazehi.
176 reviews40 followers
August 10, 2024
سبک روایت نویسنده رو دوست داشتم ولی از یه جایی به بعد پایان داستان رو میتونستم حدس بزنم.
از نظر جنایی و پلیسی نمیدونم چقدر داستان دقیق بود یا نه ولی پرداختنش به قتل ناموسی در زندگی امروز دقیق و قابل توجه بود.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Mahsa Kiani.
16 reviews4 followers
February 18, 2025
تا حالا رمان جنایی که انقدر پایانش قابل پیش‌بینی باشه نخونده بودم :))
و اساسا اینکه چرا شخصیت بهرام باید به استادش زنگ بزنه و ازش کمک بخواد خیلی قابل توجیه نیست.
البته تلاش نویسنده برای نوشتن تو این ژانر که خیلی بین نویسنده‌های ایرانی مرسوم نیست قابل تقدیره.
Profile Image for Sara.
1 review
February 9, 2022
اولین کتابی بود که از این نویسنده میخوندم.
کتاب ساده ای بود و ایده ی داستان در کل خوب بود ولی برای بهتر شدنش خیلی کار ها می‌شد کرد.
از اواسط داستان می‌شد حدس زد قراره چه اتفاق هایی بیوفته و روند داستان هم کمی کند بود.
Profile Image for Sara Pahlevani.
157 reviews33 followers
September 19, 2019
داستانش تقریبا ساده و کوتاه بود، اما اینقدر ژانر جنایی توی کتابای فارسی کم هست که برای همین هم شُکر
Profile Image for Imaydahjr.
287 reviews48 followers
June 21, 2021
«نمی‌تونی به کسی که عاشقه، بگی عاشق نباش.»
«ولی اون زن‌تون بود.»
«آره، زنم بود. ولی دیگه تموم شده بود. دیگه هیچ کاریش نمی‌شد کرد.»

اتمام
۳۱/خــرداد/۰۰
Profile Image for Zahra Labbafan.
662 reviews28 followers
June 8, 2025
نمره ۲.۵

کتاب رو صوتی گوش دادم با صدای نیما رییسی که بسیار روان و جذاب بود

داستان جنایی از گم شدن دختر یک خواننده که حدس میزنند توسط خواستگار سمجش دزدیده شده
و خوب آخر داستان معلوم میشه خیر
همون غیرت مسخره پدران و برادران و پسرعموها برای دختر خانواده
این وسط شخصیت اصلی استاد پسرعموی دختر که نامزدش هم هست چرا اومد و چرا مثلا میخواستند اونوپیدا کنه که خودکشی کردند و اینها نه مشخص شد نه منطقی بود
و اینکه کلا انقدر راحت میگی زنگ بزنیم پلیس طرف میگه نه تو هم میگی باشه
بابا بیخیال دیگه
استاده هم به عنوان یک نویسنده جنایی نویس اصلا زرنگ نبود🤣
برای یک بار گوش دادن حین کار خوب بود
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Amin Houshmand.
158 reviews56 followers
January 11, 2022
«تصویر دختری در آخرین لحظه» پرتره‌ای است از خشونت، از استبداد و از خودرأیی. داستانی عامه پسند با سر و شکلی اندازه و برای مخاطب عام تا نگاهی بیاندازد به یک مشکل اجتماعی. مشکلی نهادینه در تاریخ فردی و ناخودآگاه اجتماعی. خشونتی نهفته در آدم‌های شرقی.

شروع و پیش‌برد داستان جذاب و گیراست و اگر توئیست و گره گشایی ساده انگارانه انتهایی قصه را -که البته می‌شود دلایلش را فهمید، و آن مخاطب عام است- فاکتور گرفت، با یک نوولای خوب و استاندارد فارسی در زیرژانرهای جنایی و هیجان انگیز طرفیم. حضور و تاثیر شخصیت نویسنده در قصه هم به باورپذیری بیشتر پلات‌های داستان کمک کرده. از عنصر غافلگیری هم به جا در روند پرداخت شخصیت‌ها استفاده شده ولی نکته‌ای که قابل ذکر هست تکرارپذیری خوانش کتاب از طرف خواننده است. اصل غافلگیری این نکته منفی را دارد که باید پذیرفت بعد از باز شدن مچ نویسنده در انتها، شاید رغبتی به تکرار خوانش وجود نداشته باشد.

ولی در کل، کتابی سر پا و خوب مقابل ماست. #تصویر_دختری_در_آخرین_لحظه زمینه و خاستگاه دارد و همین مهمترش می‌کند.
Profile Image for مهدی کرامتی.
12 reviews1 follower
April 25, 2022
به‌عنوان کسی که دوست دارد همه‌جور داستانی بنویسد، دوست دارم همه‌جور داستانی هم بخوانم. مثل خیلی از آدم‌های دیگر، شیفته‌ی ادبیات داستانی روسیه و به‌خصوص داستایفسکی هستم امّا در این سال‌ها، خودم را در داستان‌های خیلی از نویسندگان هم‌وطنم گم کرده‌ام.


تصویر دختری در آخرین لحظه آخرین رمانی است که تا امروز خوانده‌ام و احتمالاً چهارمین اثری است که تا به‌حال از سیامک گلشیری مطالعه کرده‌ام. در این نوشته قصد دارم ویژگی‌های نوشته‌های گلشیری را براساس مطالعه‌ای که از آثارش داشته‌ام بنویسم، تا هم خودم یادم بماند، هم اگر این سبک باب میل شما بود، آثارش را تهیه کنید و بخوانید.
سیامک گلشیری رمان‌ها و داستان‌های کوتاه موفّقی در کارنامه‌اش دارد و از پر خواننده‌ترین داستان‌نویسان معاصر ایرانی است. او رمان‌هایی در ژانر وحشت به‌تصویر کشیده که با اقبال فراوان روبه‌رو شده است. رمان جنایی‌روان‌شناسانه‌ی «تصویر دختری در آخرین لحظه» (که در یک شب اتّفاق می‌افتد)، داستان نویسنده‌ای را باز می‌گوید که ناخواسته برای یافتن دختری که ناپدیده شده، پا به ماجرای عجیبی می‌گذارد؛ ماجرایی که او را از جهان داستان‌هایش بیرون می‌کشد و درگیر واقعیّتی هولناک می‌کند. تصویر دختری در آخرین لحظه هرچند در ژانر وحشت نیست، وحشت جهانی را به تصویر می‌کشد که مرز میان عشق و جنون، دوست داشتن و نفرت در آن به کلّی از میان برداشته شده و تنها تصویر دردناکی از آن در ذهن باقی خواهد ماند.
به‌هرحال چون قصد ندارم ماجرای این کتاب را افشا کنم، بیشتر از این درباره‌�� محتوای آن صحبت نمی‌کنم، امّا بعد از که چند کتاب دیگر از او را معرّفی کردم، به تحلیل سبک نوشتاری آقای گلشیری می‌پردازم.


اوّلین کتابی که از ایشان خواندم احتمالاً رژ قرمز بود که مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است. تمام داستان‌ها در موقعیت‌های واقعی روایت می‌شوند و فاقد عناصر تخیّلی و فانتزی هستند. نکته‌ی جالب توجّه این است که گلشیری در این کتاب نشان می‌دهد که چه‌قدر ساده، می‌توان از اتّفاقات پیرامون‌مان داستان بسازیم. این کتاب را به کسانی که می‌خواهند شروع به نوشتن داستان کوتاه کنند توصیه می‌کنم. بعد از آن کتابِ مهمانی تلخ را خواندم که برخ��اف مورد قبلی، یک رمان محسوب می‌شود. این کتاب و کتاب آخرین رویای فروغ، از آثار خوب آقای گلشیری محسوب می‌شوند. البته مهمانی تلخ ماجرای هیجان‌انگیزتری دارد امّا آخرین رویای فروغ نیز آکنده از دیالوگ‌های مرموز و فضای مه‌آلودی است که مخاطب را تا پایان نگه می‌دارد. حالا وقت آن است که به نقد و بررسی سبک داستان پردازی ایشان بپردازیم.


کم گوی و گزیده‌گوی چون درّ
«تصویر دختری در آخرین لحظه» صد و پنجاه صفحه، «آخرش میان سراغم» صد و پنجاه و پنج صفحه، «رژ قرمز» دویست و چهل و شش صفحه، «آخرین رؤیای فروغ» صد و شصت صفحه و «مهمانی تلخ» هم صد و چهل و دو صفحه است. این اعداد و ارقام نشان می‌دهد شما می‌توانید آثار سیامک گلشیری را در طول یکی دو روز بخوانید. برای سریع‌تر خواندن آثار او دلیل دیگری نیز وجود دارد: داستان‌های او اغلب هیجانی و بهم پیوسته هستند و کنار گذاشتن آن کمی مشکل است و ذهن را درگیر نگه می‌دارد. خود من فقط «رژ قرمز» را در مدّت زمان بیش از دو روز خواندم، آن هم چون مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است.
در همین رابطه، اگر عاشق رمان‌هایی هستید که سخاوت‌مندانه به توصیف محیط و اجزای موجود در صحنه، توصیف درونیات افراد و حالات روانی، توصیف اجزاء موجود در محیط و رنگ و لعاب چیزها ‌می‌پردازند هستید، باید بگویم در کتاب‌های آقای گلشیری خبری از این حرف‌ها نیست. البته نه این که اصلاً هیچ توصیفی نباشد، نه! بلکه داستان‌های ایشان بسیار ماجرا محور است و توصیف هم در خدمت نقل ماجرا به کار گرفته می‌شود. به همین دلیل، تنها به ذکر جزئیاتی پرداخته می‌شود که یا در روند داستان اثر گذار هستند یا می‌توانند اثر بگذارند. به همین جهت، اغلب یا تمامی داستان‌های ایشان، با زاویه‌ی دید اوّل شخص نوشته شده و یک «من» ماجرا را روایت می‌کند. بدیهی است که اوّل شخص، اطّلاعات محدودی دارد و نمی‌تواند مثل زاویه‌ی دید دانای کل، همه‌چیز را توضیح دهد یا توصیف کند.
باتوجه به این نکات، داستان به سرعت به پیش می‌رود. در اغلب داستان‌های ایشان، کلّ داستان در یک شب یا در نهایت دو شب یا حتّی در عرض چند ساعت طی می‌شود. ضربآهنگ داستان بالاست و همین، به تقویت عنصر هیجان در داستان کمک می‌کند.
این جا کسی فیلسوف و دانشمند نیست!
یکی از علاقه‌مندی‌های خوره‌های رمان و داستان این است که جملات و دیالوگ‌های زیبا و اثرگذار هر داستان را با ماژیک هایلات کنند یا از روی‌شان بنویسند و هر وقت خواستند، از آن‌ها استفاده کنند. معمولاً شخصیت‌های حکیم، سالخورده، دانشمند یا بعضی وقت‌ها افراد دیگر این‌حرف‌ها را گویند.
خیالتان را راحت کنم که شاید به‌ندرت در کتاب‌های گلشیری از این دست جملات و دیالوگ‌ها پیدا کنید. مثلاً در تمام این صد و پنجاه صفحه‌ای که من از این کتاب خواندم، فقط دو سه جمله‌ی جالب پیدا کردم که شاید اگر همان‌ها را هم برایتان بنویسم، بگویید این‌ها کجایشان جالب است (!) :
کتاب‌های توی قفسه‌ها همیشه چیزهایی درون‌شان دارند که گاهی حتّی صاحب‌شان هم از آن‌ها بی‌خبر است.
شخصیت‌های امروزی و شهری، محیط‌های واقعی و اکنونی، احتمالاً عواملی هستند که سبب می‌شوند، دیالوگ‌های حکیمانه و شاعر گونه‌ی زیادی تولید نشوند. البته این خودش حسنِ نوشته‌های آقای گلشیری محسوب می‌شود: این که داستان‌نویس از چارچوبی که خودش تعیین کرده بیرون نزند، مسئله‌ای است که فقط حرفه‌ای ها می‌توانند رعایت کنند.
شاید این محدودیّت، نقدی نامرئی به فرهنگ امروز دنیای مدرن هم باشد. آدم‌هایی که دیگر مثل آدم‌های روزگاران قدیم، با کتاب‌ها و با دیوان‌های اشعار آن‌چنان مأنوس نیستند که بخواهند در گفت‌وگوهای روزمره‌شان از آن‌ها استفاده کنند. بالأخره به قول شیخ بهایی (ره) از کوزه همان برون تراود که در اوست و وقتی در کوزه‌ی روح‌مان، حرف‌های ناب و اشعار روح افزا نیست، این حرف‌ها قرار است از کجا بیرون بیاید؟ کاش روزی برسد که دیگر کسی جرعت نکند، چیزی را لای کتاب‌ها پنهان کند!


می‌دونی چی‌بهش گفتم؟!
چیز عجیبی که میان داستان‌های ایشان وجود دارد، حضور شخصیت‌های عجیب و غریبی است که قبل از گفتن هر چیز، مدام عبارت بالا را می‌گویند که «می‌دونی چی بهش گفتم؟» یا این که «می‌دونی چی بهم گفت؟» کتاب‌های آقای گلشیری همواره شخصیتی رو مُخی (!) دارد که لا به لای گفت‌وگوها، همه‌اش این را از مخاطب، می‌پرسد. مخاطب هم معمولاً راوی داستان است و در بیش‌تر موارد، این شخصیّت رو مُخی، ریگی به کفش دارد.آدم‌های این مدلی، آدم‌هایی هستند که انگار مدام شک می‌کنند که مخاطب‌شان حواسش هست یا به خوبی گوش می‌کند یا نه و به همین خاطر، مدام با طرح این سؤال، ذهن و زبان او را به کار می‌گیرند.
باید گفت اگر چه آقای گلشیری تبحّر خاصّی در پردازش شخصیّت‌های مرموز و عجیب دارند، ولی بیش از حد این تکنیک را به‌کار می‌برند. به یاد ندارم در داستانی همچین شخصیّتی نباشد و به‌یاد ندارم شخصیّت‌های این مدلیِ داستان‌های ایشان، بی‌گناه باشند.
غیر از این که چنین تکنیکی سبب می‌شود یک نفر آشنای با سبک ایشان بتواند داستان را حدس بزند، تکرار مداوم این سبک از حرف زدن، خواننده را دچار کلافگی می‌کند. لااقل خود من از این که طرف هی این سؤال را می‌پرسد کمی آشفته می‌شوم امّا واقعاً حسّ غریبی را نسبت به آن شخصیّت به آدم منتقل می‌کند. آدم انگار دلش برای او می‌سوزد و فکر می‌کند گذشته‌ی خوبی نداشته! به هرحال این از نقدهایی است که نسبت به سبک نگارش ایشان به ذهنم می‌رسد.
اگه می‌تونی تهشو بگو!
به نظرم همه اتّفاق نظر دارند که «اگر پایان داستانی قابل حدس زدن نباشد» داستان، یک امتیاز مثبت می‌گیرد. در طول خواندن داستان‌های گلشیری، شما مدام حدس خواهید زد که تکلیف شخصیت اصلی چه می‌شود یا آن یکی شخصیت چه چیزی را پنهان می‌کند و یا هر چیز دیگر. به هرحال مهم نیست، چون ماجرا چیزی غیر از آن می‌شود که شما فکر می‌کنید!
در همین کتاب «تصویر دختری در آخرین لحظه» بنده صد بار حدس زدم و آخر چیزی شد که حتّی فکرش را هم نمی‌کردم. بنابراین، برای این که توق ذوق‌تان نخورد، تا آخر کتاب‌های آقای گلشیری حدس نزنید و فقط بخوانید!
قانع‌کننده نبود آقای گلشیری!
در پست قبلی درباره‌ی فیلم The Batman درباره‌ی این صحبت کردم که داستان‌سرایی و شخصیت‌پردازی، اگر چه نباید با معیارهای علم منطق و یا فلسفه سازگار باشد، امّا باید از منطق خود داستان پیروی کند. البته این کار بسیار دشوار است و می‌توان گفت، فرق بسیاری از آثاری که شاهکار لقب می‌گیرند با سایر آثار، در همین منطق روایت و قانع‌کننده‌بودن برای خواننده است.
مثلاً در فیلم رستگاری در شاوشنگ ‌اگرچه همه از فرار اندی دوفرن در پایان کار شوکّه شدیم، امّا این فرار، برای ما غیر منطقی به نظر نمی‌رسید. به یاد داشتیم که در ابتدا دوفرن یک کلنگ کوچک را تهیه کرد. به یاد داشتیم انسان باهوش و زیرکی بود و به یاد داشتیم که زندگی را خوب می‌فهمید و می‌دانست گاهی برای به دست آوردن بعضی چیزها، باید خیلی صبور بود، خیلی صبور. همه‌ی این‌ها، فرار او از زندان را تحسین برانگیز و قابل باور می‌کرد.
امّا این نکته‌ی درباره‌ی داستان آقای گلشیری صادق نیست. نگران نباشید، داستان را لو نمی‌دهم. در ابتدای داستان، شاگرد راویِ داستان‌نویسِ‌ما، از معلّمش درخواست می‌کند که به او و خانواده‌ی نامزدش کمک کنند تا نامزدش را پیدا کنند. جالب این جاست، معلّم بدون این که مقاومت قابل توجّهی بکند یا حتّی برایش سؤال پیش بیاید که «آخر چرا از من کمک خواسته‌اند؟ مگر کس و کار دیگری ندارند؟» فقط برای این که شاگردش ناراحت نشود و یا کاری خلاف اخلاق نکرده باشد، قبول می‌کند. در ادامه‌ی داستان هم طوری برخورد می‌کند‌ (خود را به آب و آتش می‌زند) انگار که وظیفه‌ای دارد یا این که انگار نسبتی با شخصیت گمشده دارد! به‌هرحال، به‌نظر بنده داستان از بُن و ریشه، چندان منطقی به نظر نمی‌رسد. اگر کسی داستان را خواند و نظر دیگری داشت، حتماً به من بگوید!
اگه خودت چیزی از توش درآوردی که هیچ و گرنه که هیچ!
همان‌طور که قبل‌تر هم گفتم، داستان‌های گلشیری ماجرا محور است و این ماجرا معمولاً همراه با چاشنی متغیّری از تنش و درگیری است. این وسط نه خبری از دیالوگ‌های حکیمانه و نه حتّی مضمونی اجتماعی است. یعنی فکر نکنید قرار است بعد از خواندن داستان‌‌های ایشان، پندی برای زندگی بگیرید یا مسیر زندگی‌تان عوض شود، نخیر! خبری از این حرف‌ها نیست. اتّفاقی که می‌افتد این است که ته ماجرا شما فقط حرص می‌خورید که «وای! چرا این جوری شد» «چرا اونجوری نشد» «چرا فلانی اون کارو کرد» و از این جور موارد!
بله! شاید بتوانید با دقّت و توجّه به رفتارهای آدم‌ها، یک چیزهایی دربیاورید، مثلاً بفهمید همین آدم‌های دور و برمان، در شرایط متناسب، می‌توانند چه‌قدر خطرناک باشند یا این که بفهمید، بعضی آدم‌ها گذشته‌ای دارند که اگر خودشان نمی‌گفتند، صد سال سیاه نمی‌فهمیدید و فکرش را هم نمی‌کردید. امّا مضامین داستان‌های گلشیری از این بیشتر تجاوز نمی‌کند. حداقل مثل داستان‌های کلاسیک نیست که آشکارا درس اخلاق بدهد و تجربیات نویسنده را خیلی شفاش و روشن، تقدیم کند!
موازی‌کاری‌های دوست داشتنی
اوایل داستان، نامزد دختر گم‌شده سراغ راوی می‌آید. از او درخواست می‌کند تا کمک کند شقایق را پیدا کنند. در میانه‌ی گفت‌وگوهای راوی و نامزد دختر، نگاه راوی به صحنه‌ای می‌افتد:
«چشمم به زن و مرد جوانی افتاد که داشتند توی پیاده‌رو به سمت پایین قدم می‌زدند، به سمت بولوار. از کنار ماشین که رد می‌شدند، احساس کردم چیزی شبیه به کلید از دست زن افتاد. فکر کردم متوجه نشده. خواستم در ماشین را باز کنم و صدایشان بزنم که دیدم مرد برگشت. وقتی خم شد کلید را بردارد نگاهی به ما انداخت. راه که افتادند گفتم:« میخوای بریم در خونه‌ی همکارش؟ شاید یه چیزهایی بگه که به دردمون بخوره. چه میدونم شاید یکی رو معرفی کنه که بتونیم بریم سراغش.»
در نگاه اوّل چیز خاصّی به نظر نمی‌رسد ولی این تکنیک دل‌چسب و هنرمندانه، از شگردهای آقای گلشیری است. در تمام قصه‌های ایشان، یک ماجرای اصلی وجود دارد که کلّیت داستان بر اساس آن پیش می‌رود، امّا گاهی یک خرده داستان، یا خرده صحنه‌هایی به داستان ضمیمه می‌شوند که مثل ادویه عمل می‌کنند. مثلاً در همین مورد، وقتی وسط خیابان مشغول حرف زدن برای پیدا کردن راه حل هستند تا شقایق را پیدا کنند، نگاه راوی به این دو نفر می‌افتد و آن را روایت می‌کند.
نکته این جاست که گاهی روایت مداوم خط اصلی داستان هم می‌تواند کلافه کننده شود و هم می‌تواند غیر واقعی شود. دلیل مورد اوّل روشن است (تکرار!) امّا غیر واقعی شدن به این دلیل است که انگار داستان در یک تکّه‌ی دنیا که از بقیه‌ی دنیا جدا شده روایت می‌شود. انگار نه انگار این شخصیت‌ها در دنیایی زندگی می کنند که آدم‌های دیگری هم هستند، اتّفاقات دیگری هم هست، موجودات دیگری هم هستند. به همین دلیل، تصویر کردن جزئیات و اتفاقات فرعی در طی داستان، به روایت داستانی طراوت و تازگی می‌بخشد و خواننده را بیش از پیش به درون دنیای داستان هول می‌دهد؛ چرا که داستان به این وسیله، ملموس‌تر و واقعی‌تر می‌شود.
هر وقت خسته شدی می‌تونی بری
عاشق رمان‌هایی هستم که فصل‌های کوتاهی دارند و آدم وقتی کاری برایش پیش بیاید، یا حوصله‌اش سر برود، حق انتخاب دارد که بماند یا برود. یادم می‌آید که چه‌قدر سر خواندن کلیدر آقای دولت‌آبادی اذیّت شدم، چون فصل‌ها بسیار طولانی هستند و گاهی باید چند ساعت بشینی و بخوانی تا یک فصل تمام شود! مشکل این جاست که اگر وسط فصل هم رها کنی و بروی، دفعه‌بعد مثل آدمی گیج و منگ می‌مانی که یک‌هو افتاده وسط یک دنیای دیگر! امّا در کتاب‌های آقای گلشیری، هر دَه صفحه، یک فصل عوض می‌شود. مثلا همین کتاب صد و پنجاه صفحه‌ای، پانزده فصل دارد. اوّلین رمانی که خواندم، پای‌بندی‌های انسانی از ویلیام سامر ست‌موآم بود. اگرچه داستان بسیار گیرایی داشت، امّا مطمئن باشید اگر فصل‌هایش کوتاه کوتاه نبود، هیچ وقت داستان خواندن را ادامه نمی‌دادم و طبیعتاً این پست را نمی‌نوشتم!


در نهایت، من عجله داشتم پستی را درباره‌ی آثار ایشان بنویسم و منتشر کنم تا نکند «به فردا انداختن» باعث شود هیچ وقت درباره‌ی شان ننویسم. بنابراین ممکن است نکاتی از قلم افتاده باشد که در آینده با بروز کردن همین پست، به آن‌ها اشاره می‌کنم.
این نوشته بازنویسی نشده و از این رو، از بابت غلط‌های تایپی احتمالی عذرخواهی می‌کنم.
Profile Image for Yeganeh MrzT.
80 reviews
March 21, 2023
کتابی با ژانر معمایی پلیسی و پر از ماجراهای هیجان انگیز از نویسنده‌ای میگوید که یک رمان نویس جنایی است و حالا درگیر مشکل یکی از شاگردهایش شده است.کتابی پر کشش و پر تعلیق که روایت‌گر ماجرای دزدیده شدن یک دختر جوان است.

https://taaghche.com/book/76849
Profile Image for رعنا فرزانه.
27 reviews5 followers
July 13, 2019
دومین کتابی که از آقای گلشیری خوندم فضای بسیار متفاوتی داشت.
در واقع ترسناک بود و برای من که قوه تخیل و فضاسازی قوی ای دارم جنبه های ترسش عمیق تر شد تا جایی که یه شب تو یه قسمت کتاب رو انداختم کنار و سعی کردم بخوابم😂😂
.
از اونجایی که عاشق فضاهای جنایی و رازآلودم از خوندن این کتاب خیلی لذت بردم. البته دیگه آخرها دست نویسنده زیادی رو شد و با بیشتر کردن فضاهای خونی و قتلی، کیفیت فضای وهم‌ انگیز نیمه اول رو خراب کرد.
.

در کل دوستش داشتم.
Profile Image for Amirreza Esmaily.
Author 1 book7 followers
February 2, 2019
منطق بعضی از اتفاق ها کمی برام مورد سواله، اما در مجموع خط سیر داستان و به خصوص غافلگیری آخرش رو دوست داشتم. برای بعضی از دوستانم صحنه های انتهایی غیر قابل تحمل بود و نتونستن کتاب رو ادامه بدن اما من مشکلی نداشتم با این صحنه ها و به نظرم خوب از آب در اومده بودن. در مجموع می شه گفت رمان سرگرم کننده ی خوبیه. خیلی بهتر از خیلی از رمان های به اصطلاح کارآگاهی و جنایی پرتبلیغات.
85 reviews
December 5, 2025
#تصویر_دختری_در_آخرین_لحظه، #سیامک_گلشیری، نشر #نشر_چشمه

اولین نوبت چاپ کتاب سال ۱۳۹۷ بوده که تاکنون چند نوبت تجدید چاپ شده است.
این رمان در ژانر جنایی - معمایی - روان‌شناسانه قرار دارد.
داستان از زبان نویسنده که در داستان دخیل است نوشته شده است.
در طول داستان، خواننده هم‌راه راوی در فضای پر از شک و تردید و حدس و گمان پیش می‌رود؛ با شخصیت‌ها هم‌ذات‌پنداری می‌کند و سعی می‌کند حقیقت را حدس بزند.
فضای داستان ترس‌ناک نیست اما جهانی را نشان می‌دهد که مرز بین عشق و جنون، دوست‌داشتن و نفرت در آن به‌هم می‌ریزد.
سبک روایت ساده، بی‌پیرایه و بدون اغراق است که غالباً با نثری واقع‌گرا فضای تهران و زنده‌گی روزمره را به خوبی بازسازی می‌کند.
صحنه‌های داستان چنان با جزئیات دقیق و ملموس به تصویر کشیده شده که شبیه فیلم‌نامه قابل تصور هستند.
برای علاقه‌مندان به رمان‌های جنایی ایرانی، «تصویر دختری در آخرین لحظه» می‌تواند گزینه‌ی خوبی باشد، به خصوص اگر به دنبال داستانی با مایه‌هایی از معما و روان‌شناسی باشند.
کتاب ریتم مناسب و خوبی دارد.
کتاب حدود ۱۵۰ صفحه است و خواندنش زمان زیادی نمی‌برد.
امتیاز: ۶ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

شخصیت اصلی رمان یک «نویسنده» است که برای نوشتن رمان جنایی جدیدش آماده می‌شود.
ماجرا با تماس یکی از شاگردان نویسنده آغاز می‌شود؛ آن شاگرد گزارش می‌دهد که نام‌زدش (دخترعمویش به اسم شقایق) ناپدید شده است و از نویسنده کمک می‌خواهد.
راوی (همان نویسنده) وارد این ماجرا می‌شود تا در جست‌وجوی شقایق کمک کند. طول داستان عمدتاً شامل تلاش برای پیدا کردن شقایق است؛ که در یک شب اتفاق می‌افتد.
داستان حول معمای گم‌شدنِ شقایق می‌چرخد و راوی هم‌راه با نزدیکان شقایق سعی می‌کند حقیقت را کشف کند که چه کسی مسئول این گم‌شدن است؟ انگیزه چیست؟ و شقایق کجاست؟
در روند روایت، هویت افراد کم‌کم برای خواننده روشن‌تر می‌شود؛ یعنی علاوه بر معمای اصلی، رمان به موضوع هویت افراد هم می‌پردازد.
در آخر مشخص می‌شود که شقایق که تصمیم گرفته بوده با پسری به نام نوید ازدواج کند با مخالفت خانواده روبه‌رو شده و پدر و پسرعمویش (همان نام‌زد سابق) تصمیم گرفته‌اند که پس از ریختن اسید روی صورت شقایق، او و نام‌زدش را بکشند. در آخر هم طی اتفاقاتی پدر، پسرعمو و برادر دختر هم‌راه با جسد شقایق و پسری که دوستش داشته توسط پسرعمو به آتش کشیده می‌شوند.
This entire review has been hidden because of spoilers.
41 reviews6 followers
November 5, 2020
اولین تجربه من در خوانش کتاب هایی با این سبک و سیاق بود. محتوای داستان بسیار سطحی و ایضا شخصیت پردازی. نویسنده درون داستان یا همان شخصیت محوری هیچ عمق دید و نگاهی نداره و آنقدر زیرک نیست که متوجه وقایع اطرافش باشد و تا آخرین لحظه متوجه نمی شود قرار است چه بلایی بر سرش بیاید. نویسنده به این خنگی نوبر است و تازه او را برده اند که پرده از راز گم شدن دختری به نام شقایق بردارد. تنها نقطه قوت رمان حس تعلیق آن است که خواننده را به ادامه ترغیب می کند. اگر فقط برای سرگرمی کتاب می خوانید، مثل دیدن فیلم های پلیسی آبکی، توصیه می کنم این کتاب رو دست بگیرید وگرنه هیچ لطف دیگری ندارد.
Displaying 1 - 30 of 55 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.