Jump to ratings and reviews
Rate this book

مواجهه با مرگ

Rate this book

598 pages, Paperback

Published December 1, 2018

42 people are currently reading
855 people want to read

About the author

Bryan Magee

54 books231 followers
Bryan Edgar Magee was a noted British broadcasting personality, politician, poet, and author, best known as a popularizer of philosophy.

He attended Keble College, Oxford where he studied History as an undergraduate and then Philosophy, Politics and Economics in one year. He also spent a year studying philosophy at Yale University on a post-graduate fellowship.

Magee's most important influence on society remains his efforts to make philosophy accessible to the layman. Transcripts of his television series "Men of Ideas" are available in published form in the book Talking Philosophy. This book provides a readable and wide-ranging introduction to modern Anglo-American philosophy.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
129 (32%)
4 stars
145 (36%)
3 stars
79 (19%)
2 stars
29 (7%)
1 star
15 (3%)
Displaying 1 - 30 of 98 reviews
Profile Image for Maziyar Yf.
813 reviews630 followers
November 21, 2025
یک اثر قابل توجه
کتابی در ستایش زندگی و فلسفه وجود مرگ
در سرتاسر این کتاب دنبال معجزه ای بودم که هرگز رخ نداد

****
مواجهه با مرگ نوشته برایان مگی ، رمانی ایست سرشار از مفاهیم فلسفی از نویسنده و فیلسوف انگلیسی . او در این رمان کوشیده است حقیقت زندگی ، عشق ، مرگ ، رستگاری ، جاودانگی و میل به آن و مباحث مهم دیگر را از زوایای مختلف بررسی کرده و خواننده را با نگاه های مختلف آن اندکی آشنا کند .
انسان های داستان مگی یا افرادی که او – شخصیت اصلی داستان وقت خود را با آنها سپری می کند انسان هایی فرهیخته و باسواد هستند ، از این رو حتی در کوچکترین هم نشینی هم ، بحث هایی فلسفی در می گیرد که ممکن است برای خواننده ای که انتظار رمان از این کتاب داشته باشد اندکی خسته کننده باشد .
مگی با مهارت دو فضای کاملا متفاوت را ترسیم کرده ، در بیشتر کتاب او نمی داند که بیماری سرطان ، از نوع پیشرفته دارد ، او نمی داند که تنها 2 سال فرصت زندگی کردن دارد ، او از دانستن مهمترین راز زندگی خود به دست خانواده و عزیزان خود محروم شده . او در حالی برای آینده خود برنامه ریزی کرده است که زمانی ندارد . اما او شخصیتی کتاب خوانده و بسیار فرهیخته است ، او هیچ گاه از یاد مرگ غافل نیست ، او می داند که مرگ هر لحظه در کنار او و اصولا در کنار همگان است ، او می داند که مرگ است که به زندگی معنی می بخشد و یافتن معنی از نگاه او ، یافتن هدفی برای زندگی ایست . در این بخش کتاب ، مگی با مهارت فضایی دو گانه میان اندیشه های فلسفی فردی که نمی داند هر لحظه به مرگ نزدیکتر می شود با دیگرانی که آگاه از مرگ زود هنگام او هستند آفریده است .
دوران خوش او به سرعت تمام می شود ، بستری شدن های پی در پی در بیمارستان و حال نامساعد جسمانی به او ثابت می کند که بیماریش بسیار جدی ایست ، او دیگر دریافته که آن بیماری لعنتی را دارد ، از نوع بسیار بدخیم .
از این جاست که فضای داستان مگی عوض می شود ، دیگر جای مرگ در صحبت های پشت پرده نیست ، حالا مرگ و یاد خوفناک او در تمامی لحظات او و خانواده و دوستانش حاضر است . او که فکر می کرد مرگ است که به زندگی معنی می دهد به قیمت از دست دادن جان خود این حقیقت را با تمامی عقل و شعور و احساس خود درک می کند . آنچه تا ابد وجود داشته باشد معنا هم ندارد ، اگر پایانی وجود نداشته باشد کلیتی هم وجود ندارد و بدون کلیت ، هویتی هم در کار نیست . مرگ بخش جدا نشدنی زندگی ایست ، یک بدبیاری یا یک فاجعه نیست ، انسان با این پیش شرط به دنیا آمده است که آنرا ترک کند ، بنابراین مرگ پیش شرط زایش ، تولد و زندگی ایست . او به این نتیجه درخشان می رسد که تاسف از مرگ
یعنی تاسف از موجودیت و در نهایت تاسف از زندگی

او سپس به این فکر می کند که پس زندگی چیست ؟ این گفته قدیمی که زندگی یعنی هر لحظه و ثانیه آنرا باید تجربه کرد یعنی چه ؟ او چه کاری باید برای تجربه کردن زندگی باید انجام می داده که نداده ؟ اگر سلامت خود را دو باره بدست بیاورد غیر از خانه ، کار و چند مکان محدود دیگر کجا می تواند برود ؟ او میان دو معنی متفاوت از زندگی ، اینکه بهترین شیوه زندگی یافتن پاسخی برای حقیقت زندگی ایست یا کشف حقیقت با همین زندگی کردن میسر است سرگردان می ماند .
او سرانجام جان می دهد ، او جدا شدن روح خود از بدن را همانند پیوستن رودخانه ای کوچک به دریا می بیند اما مرگ واقعی او نوع دیگری ایست ، او
در خون خود خفه می شود ، مرگی زشت و کریه
مگی در کتاب مواجهه با مرگ ، به دنبال معجزه و خرق عادت نبوده ، کتاب او به هیچ پرسش اساسی پاسخی نمی دهد ، در کتاب او اگرچه مناظره های فلسفی زبادی انجام شده اما هدف او نتیجه گیری نبوده است ، مگی تنها دیدگاه های مختلف از مفاهیمی عمیق را بیان کرده و در پایان رو در رو شدن با
مرگ را
در تمام مدتی که این کتاب را ترجمه می‌کردم، به مرگ فکر می‌کردم. شبح مرگ بالای سرم ایستاده بود. خیال ‌می‌کردم قهرمان داستان که بمیرد، من هم می‌میرم. نمردم. ولی شبح مرگ هنوز بالای سرم ایستاده، رهایم نمی‌کند .

نمی توان این کتاب را خواند و از مترجم مرحوم مجتبی عبدالله نژاد یادی نکرد . جملات بالا را مترجم در ابتدای کتاب آورده ، شوربختانه مرگ او را رها نکرد ، او پس از اتمام ترجمه در گذشت ، دانستن این حقیقت تلخی کتاب را در کام خواننده بیشتر می کند .
Profile Image for Navid Taghavi.
178 reviews73 followers
February 6, 2019
خطر لو رفتن بخش های مهمی از داستان :
"مواجهه با مرگ" تنها رمانِ براین مگی است. این فیلسوفِ انگلیسی رمان را در سن 47 سالگی نوشت. همچنان که از نام کتاب پیداست، رمان حول موضوع مرگ می چرخد که همواره از موضوع های محبوب فلاسفه بوده است. مگی رمانش را خیلی خوب شروع می کند. جانِ 30 ساله که از یک خانواده اشرافی انگلیسی است، در لبنان به کار روزنامه نگاری مشغول است. در یکی از مراجعات جان به لندن به واسطه بیماری در بیمارستان بستری می شود. مادرِ دلسوزِ جان (لیدی وینتربورن) با پزشک صحبت می کند و متوجه می شود جان به بیماری لاعلاج هاجکین مبتلا است (هاجکین در دهه 60 که داستان در آن دوران می گذرد، لاعلاج بود) و حداکثر 2،3 سال دیگر زنده می ماند. لیدی وینتربورن جلسه ای با حضور فرزندان و دو دوست معتمد خانوادگی تشکیل می دهد و در پایان نظرِ مادر مبنی بر مخفی نگه داشتن جان از بیماری اش مورد پذیرش قرار می گیرد (با وجودِ مخالفت نسبتا جدی دو نفر) تا اینجا رمان خیلی خوب پیش رفته است. مساله اصلی رمان مطرح شده است. با چند شخصیت با عقاید مختلف آشنا شده ایم که همین تضارب آرا در جلسه خانوادگی، امیدِ یک رمان درخشان را می دهد.
لیدی وینتربورن با سردبیر جان صحبت می کند و قرار می شود به او اعلام شود در دفتر مرکزی روزنامه در لندن به او نیاز دارند. جان سفر کوتاهی به لبنان انجام می دهد تا کارهای عقب مانده اش را انجام دهد و وسایل را به نیروی جایگزین تحویل دهد. در همین میانه او با دختری انگلیسی به نام آیوا آشنا می شود. با وجود روابط پیشین جان، رابطه ی جدید خیلی خوب پیش می رود و خیلی زود به هم دل می بازند. خانواده جان با مشاهده رابطه گرم جان و آیوا نگران تر می شوند. مشکل پیشین شان شدت می گیرد و نمی دانند با آیوا چه کنند. سوالات زیادی در ذهن شان شکل می گیرد. آیوا را در جریان قرار بدهند یا نه؟ واکنش او چه خواهد بود؟ به جان اطلاع می دهد؟ قید او را می زند؟ اگر تشکیل خانواده بدهند، چه می کند؟ جان را از خانواده اش دورتر می کند؟ به سراغِ این می ورد که از جان بچه دار شود ؟ و سوالات مشابه دیگر...
داستان خوب پیش می رود. از یک طرف با داستان پنهان کاری خانواده جان طرف هستیم. از سوی دیگر رابطه عاشقانه جان را دنبال می کنیم و کمابیش هم با درگیری های نه چندان جدی جان با بیماری روبرو هستیم. از نقاط قوت رمان دیالوگ های قدرت مند میان شخصیت های رمان است. دیالوگ هایی که حول موضوع های متنوع از جمله عشق، مرگ، معنای زندگی، روابط خانوادگی و ... می چرخد.
سرانجام لحظه ای فرا می رسد که جان از لاعلاج بودنِ بیماری اش مطلع می شود. (یک چهارم پایانی رمان) اتفاق مهمی که می تواند جان تازه ای به رمان که در مسیر نسبتا یکنواختی قرار گرفته است، بدهد اما واکنش جان در راستای یکنواختی رمان است و کمکی به نمی کند. در ابتدای داستان دغدغه ی مهم خانواده جان را دیدیم اما حالا که جان مطلع شده است، حضور بسیار کمرنگی از آنان را می بینیم. گویا از اینجا به بعد مگیِ داستان نویس جایِ خود را به مگیِ فیلسوف می دهد. داستان آرام و بدون تنش پیش می رود و در صفحات پایانی حجم بالای مناظره جان با همسر و دوستش را شاهد هستیم که عموما بر سر معنای زندگی، مرگ و حقیقتِ هستی به گفتگو می پردازند و بدین ترتیب رمانی که با صلابت شروع شد و به خوبی میانه رمان را طی کرد، در سراشیبی پایان داستان از نفس افتاد.

Profile Image for Saman.
337 reviews159 followers
December 21, 2024
2.85

« با این تفاصیل مرگ برایمان اتفاق نیست. بخش لاینفکی از زندگی است. اگر قرار است وجود داشته باشیم، مرگ هم باید باشد.»

جان روزنامه نگار انگلیسی شاغل در بیروت دچار یک بیماری میشه.. برای معالجه و درمان برمی‌گرده به انگلستان و اونجا مشخص میشه دچار بیماری لاعلاجی شده که در نهایت می‌میره ولی با اصرار مادرش، پزشک معالجش از گفتن این قضیه به جان صرف نظر می‌کنه و فقط میگه به بیماری دچار شده که هر چند وقت یک بار نیاز به بستری داره. اعضای خانواده جان و دوست صمیمی او کی‌یر جلسه ای رو تشکیل میدند که چندین بار هم در طول داستان این جلسات تشکیل میشه و اونجا شروع می‌کنند به بحث کردن سر اینکه آیا به جان بگیم قراره بمیره یا نه.. این ایده، موافقان و مخالفانی داره و در نخستین جلسه قرار بر این میشه که این قضیه از جان مخفی بمونه. در ادامه داستان متوجه این قضیه خواهیم شد که بالاخره جان متوجه بیماریش میشه یا نه و اینکه چه تغییراتی رو دچارش میشه و چه سرانجامی در انتظار اوست...

زندگی و قسمت پایانی اون، یعنی مرگ همیشه مورد توجه فلاسفه بوده. حتی ما انسان های عادی هم در برهه‌هایی از زندگیمون به مرگ فکر کردیم و طبیعتا دچار احساسات گوناگونی شدیم.هر کس با اندوخته ای که داره به این قضیه نگاه می‌کنه و برداشت خودش رو داره ولی در مسلم بودن مرگ تردیدی نیست. در این داستان آقای مگی که خودش از فلاسفه است و آثار مختلفی رو چاپ کرده داستانی با محوریت مرگ تدارک دیده. شبح مرگ از همون اوایل بر سر داستان و شخصیت اصلی او سنگینی می‌کنه. کتاب از ماجراهای زیادی برخوردار نیست و اساسا ما با یک کتاب دیالوگ محور و گفت و گو محور مواجه هستیم. کتاب پر است از دیالوگ‌های فلسفی که مخاطب رو به فکر فرو می‌بره. موضوعاتی چون زندگی، عشق، مرگ، و سایر مسائلی که در گفت و گوهای زیاد کتاب در مورد اونها بحث میشه و هر شخصیتی نظرات خودش رو میگه.جملاتی که زیرش خط کشیده بشه و هایلایت بشه در این کتاب به کرات موجوده....ولی به نظر من این قضیه دیالوگ های فلسفی مثل یک شمشیر دو لبه عمل کرده و تبدیل به نقطه ضعفی هم شده. برخی قسمت‌های کتاب بستر سازی مناسبی دیده نمیشه و این حس رو دریافت کردم که نویسنده به هر قیمتی شده میخواسته عقاید خودش رو از زبون شخصیت ها ابراز کنه و ظاهرا فراموش کرده باید یک فضای مناسبی هم برای این مهم خلق کنه. اینکه اکثر گفت و گوهای شخصیت ها با هم موارد فلسفی و سیاسی و موسیقی بحث های عمیق هستش و انگار این شخصیت ها حرف مهملی تو زندگیشون نمی‌زنند و خبری از شوخی و سایر واقعیتهای طبیعی زندگی نیست. به نظر من برایان مگی د�� خلق یک جهان خودساخته داستان خیلی قوی عمل نکرده و نتونسته اونطور که باید و شاید یا شخصیت یا فضای حاکم بر داستان رو در بیاره.تمرکز او به دیالوگهای عمیق و تامل برانگیز بوده و بس. تنها چیزی که از جان میدونیم شغل خبرنگاریشه. در مورد سایر شخصیت ها جز شغل و اندک مواردی داده ای به مخاطب ارائه نمیشه و حالا مخاطب بدون هیچ پیش زمینه ای باید وارد فضایی بشه که شخصیت ها دیالوگهاشون با هم خیلی اساسی و تامل برانگیزه..مثلا بار دومی که جان در بیمارستان بستری میشه، پزشک معالج او بهش سر میزنه و در این حین چنان بحث عمیقی بین این دو شکل میگیره و از فلسفه و تاریخ و تفاوت خدمات بیمارستان دولتی و خصوصی صفحات زیادی صحبت به عمل میاد که انگار این پزشک بیمار دیگری نداره که بخواد بهش سر بزنه و اساسا در این شرایط جای این همه بحث نیست. از این موقعیت‌ها در داستان باز هم داریم.اگر این ایده داستان رو یک نویسنده ماهر که در داستان نویسی تبحر داره می‌نوشت به نظرم نتیجه نهایی اثر خیلی دلچسب تر از آب در میومد. ایده داستان ایده محترم و قابلی است ولی در پردازش به زعم من متوسط بوده. این نکته رو هم بگم 590 صفحه برای این داستان زیاد بود و میشد کار در 400 صفحه جمع بشه.یعنی از منظر کشش داستان هم به نظرم باز کار لنگ می‌زنه.

مخاطبی که این کتاب رو میخواد بخونه بهتره به این قضیه واقف باشه که دز فلسفی این اثر به قصه گویی و داستان حسابی می‌چربه و بهتره زمانی این اثر رو بخونه که یا حوصله کافی داره و یا به مسائل فلسفی علاقه زیادی داره. مواجهه با مرگ اثری است که مخاطب رو حتما به فکر فرو میبره و از این منظر بسیار ارزشمنده اما در زمینه قصه و داستان و شکل روایت، ضعف هایی داره.
Profile Image for Ebi.
151 reviews73 followers
April 13, 2019
 knight of death by Salvador Dali
پیش‌نویس: مرگ‌اندیشی و قطعیت انکارناپذیر آن از مقولاتیست که همیشه ذهنم را درگیر خود کرده است. مقوله‌ای که انسان با پذیرش آن چه بسیار کارها نخواهد کرد و در مقابل چه بسیار تلاش‌ها خواهد کرد. شاید از همین رو بود که به محض دیدن این رمان در کتابفروشی، چون مسخ‌شدگان به سمتش رفتم و علارغم قیمت به نسبت زیادش برای امروزهای من، وقتی از کتابفروشی بیرون آمدم در دست‌هایم بود!

"اگر مرگی در کار نبود، دلیلی نداشت که دنبال معنای زندگی بگردیم. اجباری وجود نداشت. زندگی‌مان را می‌کردیم"


"فقط مرگ است که می‌تواند به زندگی معنا بدهد. چیزی که تا ابدالآباد وجود داشته باشد، معنا هم ندارد. به علاوه اگر پایانی وجود نداشته باشد کلیتی هم وجود ندارد و وقتی کلیتی وجود نداشته باشد، هویتی هم وجود ندارد. اگر نابودناشدنی بودیم، نمی‌توانستیم در مقام فرد انسانی موجودیت داشته باشیم. با این تفاصیل مرگ برایمان اتفاق نیست بخش لاینفکی از زندگی است."

این دو نقل‌قول از رمان به خوبی آنچه را که رمان در پی گفتن آن است نشان می‌دهد. اینکه مرگ و پایان داشتن زندگی است که با آن معنا می‌دهد چه اگر مرگی نبود دیگر تلاش برای درک معنای آن و یا حتی سعادت‌مند شدن در آن محلی از اعراب نداشت. این همان ایراد فسلفی‌ایست که حتی به بهشت هم وارد است! در بهشت هم به علت ابدی بودن آن و نبود امکان تمام شدن آن پس از چندی به ملال خواهیم رسید. از این منظر مرگ نه تنها اتفاقی شوم قلمداد نمی‌شود بلکه با پذیرش حتمی و هرلحظه بودن آن کیفیت زندگی نیز قطعا بهتر خواهد شد.
ترس از اسپویل‌شدن این رمان بی‌معنی‌ست چرا که هدف اصلی و جاذبه‌ی این رمان چیزی فراتر از اوج و فرودهای داستانی و تعلیق‌ها و گره‌افکنی‌های معمول رمان‌هاست و رمان دراینجا بستری‌ست برای هدفی دیگر، مرگ‌اندیشی. از انتخاب اسم رمان هم خواننده‌ی ادبیات متوجه فحوای رمان خواهد شد و خواهد فهمید که شخصیت اصلی داستان سرانجام خوشی نخواهد داشت. هرچند تا انتهای داستان و شناخت بیشتر شخصیت اول داستان، هرآن منتظر معجزه‌ای هستیم که متاسفانه هرگز نمی‌آید. دنیا به هیچ‌وجه عادلانه نیست. در این رمان چرا باشد؟
درواقع رمان وسیله‌ایست برای نویسنده تا با استفاده از آن بحث‌های فلسفی پیرامون مرگ و معنای زندگی را مطرح کند که همچون مباحثات افلاطون، در قالب گفتگو مطرح می‌شود.
دیده‌ام که برخی از خوانندگان و منتقدان آن را با رمان دنیای سوفی مقایسه کرده و آن را کتابی برای آشنایی با فلسفه می‌دانند درحالی که اصلا چنین نیست. در اینکه دنیای سوفی برای آشنایی با فلسفه مناسب است حرفی نیست اما در اینکه رمان مواجهه با مرگ چنین است اندکی تردید دارم. در اینجا بیشتر با فلسفیدن و نگاه فلسفی به پیرامون خود آشنا می‌شوید نه با فیلسوفان و مکاتب فلسفی گوناگون. تا جایی که به یاد دارم در کل این پانصد و اندی صفحه اسامی بیشتر از پنج فیلسوف ذکر نمی‌شود، آن هم به صورت بسیار گذرا مگر درمورد ویتگنشتاین که گویا فیلسوف مورد علاقه‌ی نویسنده است. یکی از چیزهایی که برایان مگی بدان شهره است مجموعه نشست‌هاییست که با فیلسوفان در دهه‌ی هفتاد میلادی در تلویزیون بی‌بی‌سی برگذار کرد و در آن به معرفی بزرگان فلسفه و اندیشه‌های فلسفی معاصر پرداخت. مجموعه‌ای که حتی از شبکه‌ی چهار خودمان نیز دوبله و پخش شد! از این منظر رمان حاضر در ادامه‌ی تلاش برایان مگی برای عمومی‌سازی فلسفه در بین مردم است و به نظرم موفق نیز بوده است.
سوالی هست که هر چند وقت یک بار از خودم می‌پرسم و اکنون، پس از خواندن این رمان، دوباره به یادش افتادم، اینکه اگر به من بگویند چند ماه بیشتر زنده نیستی آیا زندگی‌ای که اکنون در حال زندگی‌کردن آن هستم را ادامه خواهم داد؟ اگر جواب منفی است حتما بایستی فکری به حال خودم بکنم.
Profile Image for Atlasi Khoramani.
235 reviews88 followers
October 25, 2022
صفحه‌ها و صفحه‌ها و صفحه‌هاااا صرف مکالماتی شد که بود و نبودشان عملا در رسالت این کتاب هیچ گونه نقش موثری نداشت.
چندین و چند صفحه مکالمه‌ی پر از تکرار مکررات بر سر نام فرزند شاید بین زن و شوهری خوشایند باشد اما برای من خواننده کلافه کننده و حوصله سر بر ترین مبحث تاریخ است.
علاوه بر این، شخصیت‌ها از ناظر من هیچ کدام به بلوغ نرسیده بودند. از مادر گرفته تا خود جان و دوستش و به خصوص آیوا! شخصیت‌هایی که وقتی با منطق خواسته‌ای را مطرح می‌کنی به تو می‌گویند باشد و بعد انگار تمام تلاش و توان و وقت و انرژی خود را صرف برعکس انجام دادن خواسته‌ات می‌کنن. و اغلب برخی آنقدر از درصد هوشی پایین برخوردار بودند که من به شخصه نگران شغلی که به عنوان ژورنالیست و دکتر و چه و چه داشتند می‌شدم.
انتظاری که از این کتاب داشتم و آنچه از نامش بر می‌آید بی‌شک با به پایان رساندن آخرین صفحات کتاب خرد و خمیر و کبود شد.
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
September 4, 2020
خواندنی بود، خواندنی ست، باید خواند. خط کشیدن روی معنا و از نو به معنا اندیشیدن. رو در رو شدن با خود، گاهْ زیستن، و همیشه مردن. پیرامون را کاویدن و فرو افتادن و شاید، و فقط شاید که برآمدن

چهاردهم شهریور 1399 – تابستانِ آخرینِ صد سال در بی معنایی زیستن
Profile Image for Roya.
755 reviews146 followers
December 21, 2024
من برای این کتاب چیزی ننوشتم چون نمی‌دونستم چجوری بنویسم.
حقیقتا این کتاب مناسب من نبود. نمیگم که بد بود ولی من مخاطبِ این کتاب نبودم.
براین مگی سعی کرده بود یک رمان فلسفی بنویسه که به‌نظرم چون توی نوشتن رمان و روایت داستان نتونسته موفق بشه، از پسِ رسوندن صحیح منظور و فلسفه‌ش هم عاجز مونده.
یعنی اگر همین موضوع رو در قالب ناداستان منتشر می‌کرد می‌تونست کتاب جالبی باشه ولی چون داستان و فلسفه رو در هم آمیخته و آدمِ رمان نوشتن هم نبوده، چیز جالبی از آب در نیومده.
همونجور که قبلا گفتم، خوندن و به پایان رسوندنش برای من سخت بود چون کششی ایجاد نمیشد و صرفا دیالوگ‌های طولانی و توضیحات اضافی داشت که موردعلاقه‌ی من نبود.
کرکترها مدام سرِ میز شام و دورهمی‌ها و ملاقات بیمار از فلسفه و سیاست و منطق صحبت می‌کردند و انگار نویسنده فقط می‌خواست همه‌چیز حول حوزه‌های تخصصی خودش بچرخه و داستانی وجود نداشت و همه‌چیز برای من یکنواخت و ملال‌آور بود.
Profile Image for Zidane Abdollahi.
138 reviews46 followers
July 8, 2019
با وجود رمان بودن کتاب از آن دسته کتاب هایی نیست که خیلی زود مطالعه اش تمام شود، بلکه به مدتی وقت برای تفکر و درک موضوعِ هدفِ نویسنده نیاز هست؛ کتاب رو فقط بخاطر این خواندم تا ببینم فیلسوفی مثل برایان مگی چگونه تفکراتش را در یک رمان به خواننده انتقال میدهد و بنظرم تا حدی موفق شده است.از منظر داستان رمان و داستان کتاب، بنظر من ضعیف بود و میتوانست بهتر باشد؛ اما خب بنظر می رسد برایان مگی فقط به یک زمینه نیاز داشت تا تفکراتش را دربارۀ مرگ و مواجهه با آن به خواننده منتقل کند و با یک رمان خواسته است این کار را بکند؛ به همین دلیل هم است که در چندین فصل از کتاب تنها شاهد دیالوگ های طولانی شخصیت اصلی داستان با افراد مختلف، دربارۀ مسائل مختلفی مثل مرگ، بیماری، زندگی، عشق و ... .هستیم. مفهوم مرگ بر تمام داستان چیره است و نویسنده به خوبی توانسته دیدگاه های مختلف را در رابطه با مرگ ارائه دهد. علاوه بر این جناب مگی کار خیلی خوب دیگری کرده است و آن بیان بیطرفانۀ نظرات مختلف (البته به همراه نظر خودش) در رابطه با موضاعات موردنظرش بوده است.
صد صفحۀ اول شاید شیوۀ بیان داستان خواننده را آزار دهد و جذاب نباشد اما با شروع مکالمات شخصیت ها دربارۀ مرگ و سایر موضوعات کتاب جذابی می شود. در کل میخواستم سه و نیم بدم، اما بخا��ر بحثهای فلسفی جذاب کتاب چهار ستاره دادم!
قسمتهایی از کتاب:
برای اولین بار دارم جوهر واقعی خودم را پیدا میکنم، آن هم از طریق تو. بامزه است ، نه؟ آدم جوهر واقعی خودش را از طریق چیزی بیرون از خودش پیدا کند؟...
آدم تا وقتی جهان را مفروض بگیرد، هر چیزی که با آن سروکار داشته باشد، در قلمرو عقل قرار دارد. عقلانیت بر تمام جهان سایه انداخته. ولی همین که جهان خودش موضوع پرسش شود، می بیند که عقل محدودیت دارد. همین که سؤالی دربارۀ خود جهان طرح کنی، پایت را گذاشته ای روی مرز. به همین دلیل است که، بنظرم، خیلی از فلاسفه حتی با پرداختن به این مسائل مخالفت می کنند. ولی این فقط شامل طرح پرسش دربارۀ جهان نمی شود.طرح پرسش دربارۀ خود بشر هم همین تبعات را دارد. تا وقتی زندگی را مفروض بگیری، می توانی به عقل تکیه کنی، بدون اینکه مشکلی پیش بیاید. ولی همین که خود زندگی موضوع سؤال شود، دیگر عقل به درد نمی خورد. اگر قرار نبود بمیریم، می توانستیم تا ابد به عقل تکیه کنیم. درواقع آن وقت امکان نداشت از این نوع تجربه که الآن داریم، فراتر برویم. فقط مرگ است که امکان فراروی از این قسم تجربه را ممکن می کند
هگل در جایی می گوید تراژدی تعارض حق و باطل نیست. تعارض حق با حق است!
فروید از توهم بیزار بود.بنظرش آدم عاقل و بالغ نباید توهم داشته باشد. تنها چیزی که تو این دنیا ارزش دارد، این است که آدم دنبال حقیقت باشد و سعی کند در پرتو حقیقت زندگی کند و چون اعتقادی به خدا و زندگی پس از مرگ نداشت، آدم بدبینی شده بود. رواقی شده بود. معتقد بود وضع بشر فاجعه است. ولی یونگ، برعکس. معتقد بود مهمترین چیز برای بشر این است که از زندگی لذت ببرد. شادمانی و تندرستی و خشنودی. بنابراین فروید در مواجهه با اعتقادات دینی یا هر قسم اطلاعات دیگری از این قبیل، اولین سؤالش این بود که : اینها حقیقت دارد؟ چون اگر حقیقت ندارد، باید بیندازمشان دور. ولی یونگ می پرسید: آیا اینها کیفیت زندگی مرا بهتر می کند؟ باعث می شود عملکرد انسانی بهتری داشته باشم؟ با دنیای اطراف خودم سازگاری بیشتری داشته باشم؟ از ترس و دلهره و اضطراب نجات پیدا کنم؟ اگر جواب مثبت است، پس بهتر است اینها را داشته باشم. حالا عقیدۀ من این است: بیشتر آدم ها در جوانی فرویدی هستند. ولی بعد که پا به سن میگذارند، یونگی می شوند!
پ.ن: لعنت به امتحانات و لعنت به مدت زمان طولانیشون که باعث شدن هم از کتاب دور شم و هم این کتاب اینقدر سول بکشه!
Profile Image for Mohsen.khan72.
324 reviews45 followers
April 3, 2019
خوندنش امروز تموم شد.
ده روز طول کشید خوندنش اما ارزش داشت بخونيش. بعد از پُست دوستی راجع به این کتاب که لهش کرده بود تصمیم گرفتم بخونم. یه حساب ساده بود که بگی این نویسنده از اوناش نیست که چیز خیاری و سطحی بنويسه یا به قول اون دوست خاله زنکی!!!
گفت و گو ها درخشان بود و بی نظیر، برای اون عده که فلسفه مطالعه داشتن میتونه خیلی بیشتر دوست داشتنی جذاب باشه کسایی که هگل و کانت و وينگشتاين خوندن.
برای اونهایی جذاب نیست که عادت دارند خط داستانی پیش بگیرن و ببینن تهش چی میشه و به این همه دیالوگ قوی و حساب شده که نویسنده رای و فلسفه خودشو توش گنجونده بی توجه رد میشن. سیر داستانی مشخص بود شخصی که مریض و مریضی شدت پیدا میکنه و درنهایت ميميره. اینو سه فصل اول می فهمید. اما این بین آرا و دیدگاه نویسنده ست که از زبون شخصیت ها بیرون میاد و داستان رو جان دار میکنه. اگر دنبال این هستید که بخونيد بره! این کتاب مناسب نیست کتابيه که باید تامل کنید درش! این رو هم در نظر داشته باشید قرار نیست کتاب جوجو مویز یا چه میدونم م مودب پور بخونيد نویسنده در درجه اول فيلسوفه و اینو تو دیالوگ های شخصیت هاش به وضوح میبینید.
خب کتاب کمی به ویراستاری احتیاج داشت اما نباید همه ترجمه کتاب رو نادیده گرفت.
مسائل خوبی مورد بحث بود در کتاب و صد صفحه آخر بسیار قوی. در کل از خوندن کتاب بسیار راضی بودم و خوشحالم فرصتی پیش اومد خونده بشه.
Profile Image for Alish.
114 reviews63 followers
March 21, 2022
میتونست یک داستان کوتاه متوسط باشه
ولی تبدیل به یه رمان 600 صفحه‌ای خسته‌کننده شده
البته هم رمان هست هم نیست، هم بحث فلسفی میکنه هم نمیکنه
در واقع انگار خود براین مگی هم تا پایان نگارش رمان خیلی مطمئن نبوده که میخواد چی بنویسه
انتخاب یک خانواده اشرافی برای محیط رشد و زندگی قهرمان داستان هم به نظرم دیگه اوج بدسلیقگی نویسنده‌ست
واقعیت اینکه چون برام هیچ کششی نداشت بعد خوندن حدود دو سوم ولش کردم
حتی اینکه پایان قهرمان داستان چطور رقم میخوره هم برام جذابیتی نداشت
Profile Image for Boshra Rahmaty.
89 reviews14 followers
May 3, 2022
علیرغم ظاهر ترسناکش کتاب بسیار خوش‌خوانی بود!
در آخر کتاب، خواننده تو یه بهت و غم رها میشه و میشه گفت داستان، داستانی ناراحت‌کننده‌ست. داستان درباره (جان) مردی‌ست که به بیماری لاعلاجی مبتلا و درحال مرگ است. بیشتر گفتگوهای بین جان با خانواده و سایر افراد نزدیک بهش خواننده رو به فکر فرو میبره. مخصوصا گفتگوهای جان و دوست صمیمی‌اش کی‌یر که بسیار تأمل برانگیزست.
1 review
October 23, 2020
برای من سخته که از مکان هایی که "مگی" تو کتاب بهشون اشاره می کنه زود رد بشم.
چه تو "لندن" و چه تو "بیروت" و .... .
حتما باید تو نقشه ببینمشون.
و یا عکسی چیزی.
این وسواس من را می دیگه ای هم داره؟
Profile Image for Mana.Fa.
87 reviews
June 22, 2023
قطعا ارزش این کتاب به مکالمات و تحلیلای فلسفی هست که بین داستان وجود داره غیر از اون یه داستان ساده ۱۰۰ صفحه ایه با این حال بعضی از دوستان کم لطفی کردن و این مکالمات رو بیهوده دونستن 😆
بطور کلی اگه علاقه ای به فلسفه و اینا ندارید نرید سراغ این کتاب چون سنگینه
Profile Image for Soheila.
74 reviews76 followers
February 29, 2020
«آثار بزرگ هنری ولو این که با موضوع مرگ دست‌وپنجه نرم کنند، نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. رازی را برملا نمی‌کنند. مرگ که فرابرسد، باز ما را دست خالی می‌گذارند.»
Profile Image for Tara.
89 reviews89 followers
September 29, 2023
بعد یک مدت طولانی یه رمان شروع کردم و خودم رو مستلزم این میدونستم که تا آخر بخونمش. از برایان مگی قبلا سرگذشت فلسفه رو خونده بودم و اسم کتاب و آشنایی با نویسنده‌اش جذبم کرد برای شروع.
اول داستان که بیشتر معرفی شخصیت‌های خانواده جان و توضیح اتفاق اصلی داستان بود برام جالب بود. هرچی بیشتر پیش رفت بیشتر برام کسل کننده شد ولی باز من شخصا طرفدار خط داستانی آروم و بی‌هیجان با توصیف‌های حس‌های درونی‌ام و این اذیتم نمیکرد.
چیزی که بیشتر از همه برام اذیت کننده بود شخصیت‌های توخالی و غیرپیچیده‌ای بود که به شدت قابل پیش‌بینی و غیرقابل درک بودن. و بیشتر از اینکه کاراکترهای واقعی به نظر برسن انگار ماسک‌هایی بودند که برایان مگی -شخصا و از زبان خودش- پشت اون‌ها میاد و نطق میکنه. همه مکالمه‌ها انگار از زبان یک نفر که میخواد چند رویکرد فلسفی رو توضیح بده گفته میشه و این به مرور هی آزاردهنده‌تر میشد تو کتاب و همذات پنداری با شخصیت‌ها (و حتی قبول کردنشون به عنوان انسان‌های واقعی) رو سخت میکرد.
تغییر ناگهانی آیوا بعد از ازدواج با جان و تصمیم‌های بی سر و ته، نابالغ بودن رفتار مادرِ جان، کلیشه‌ای بودن شخصیت دیتریش و... هم به شدت دفع کننده بود.
Profile Image for Masih Reyhani.
281 reviews12 followers
January 22, 2022
⭐ 5/5
مطالعه‌ی این کتاب را حتما توصیه می‌کنم. در حقیقت این کتاب در زمره‌ی کتاب‌هایی قرار گرفت که حکما به عزیزانم توصیه می‌کنم که مطالعه کنند.
بعد از مطالعه‌ی کتاب قطعا نگاه‌تان به مرگ و زندگی تغییر می‌کند.
Profile Image for Bahare.
14 reviews8 followers
June 27, 2020
کتاب بسیار تلخی بود اما باید خونده میشد،این کتابا شمشیر دو لبه ای هستن،از طرفی انسان رو میترسونن از طرفی خوشحال میکنن که هنوز زنده اس و از حساسیت های ما برای زندگی شاید کم کنه و بهمون بگه فرصتت کمه سعی کن تا میتونی تو زندگیت یاد بگیری و لذت ببری.
نکته مثبت دیگه کتاب بی طرفی کامل نویسنده بود،افراد مختلفی رو در جناح مقابل قرار میداد اما شرایط رو از نگاه هر دو طرف به خوبی بررسی میکرد.همچنین نگرش نویسنده به رشته پزشکی برای من به عنوان پزشک بسیار جالب و دوست داشتنی بود.
Profile Image for Mahdia.
64 reviews5 followers
Read
July 7, 2022
l think every time we lose someone we get a little bit closer to death. both as a consept and as a reality.
l have never lost someone close to me but this book felt like losing a dear friend.
l know i'm gonna reread this many times in my lifetime.
Profile Image for Mehrsa Rahnama.
40 reviews2 followers
September 2, 2019
یک داستان ۶ صفحه‌ای که در ۶۰۰ صفحه روایت شده. یعنی واقعا پدر آدم در میاد تا کتاب تموم بشه. در اوایل داستان شاید ۶۰-۵۰ صفحه اول بستر داستان به کندی چیده میشه و پس از اون داستان پر است از بحث‌های کشدار و مناظره‌های بی‌نتیجه بین شخصیت اص��ی داستان و دیگران. همیشه هم به همین منواله که ایشون تو بیمارستان بستریه بعد یه نفر از راه میرسه و برای ۳۰ صفحه بعدی باید بشینید و تراوشات فکری نویسنده درباره مرگ و هستی رو از زبان شخصیت داستان بخونید در حالی که تقریبا هیچ چیزی به بینش شما اضافه نمیکنه. شاید برای نوجوانان سنین ۱۴ تا ۱۸ سال بتونه محرکی باشه برای اندیشیدن ولی اون هم به قدری مطنطن و کشداره که مطمئنم حوصله اون‌ها هم سر میره. در نهایت داستانی که ۶۰۰ صفحه کش اومده در یک پاراگراف تمام نتیجه‌هاشو میگیره و همه رو در جای خودشون میذاره و تموم میشه و انگار که نویسنده با خودش گفته خب دیگه ۶۰۰ صفحه رو پر کردم الان دیگه باید همه چیز تموم بشه. مواجهه با مرگ خیلی منو یاد کتاب‌های دنیای سوفی و دنیای تئو میندازه که سعی دارن یه سری مفاهیم پایه‌ای رو در غالب داستان به خورد مخاطب بدن. البته باید اعتراف کنم که مواجهه با مرگ قطعا یک سر و گردن بالاتر از نمونه‌های مشابهش است ولی همچنان ناموفقه. باید بگم انتظارم از کتابی با این نام (مواجهه با مرگ) و از این نویسنده خیلی بیشتر بود.
Profile Image for Ayob Alaie.
53 reviews65 followers
September 24, 2021
بالاخره تمام شد یک ستاره هم به نظرم زیاد است این حجم از لاطائلات بی‌نظیر بود نمیتوانم روی آن اسم داستان بگذارم و حتی نمیتوانم بگویم بحث‌های فلسفی درست حسابی در آن در جریان بود کمترین کششی را در من بوجود نیاورد خوشحالم براین مگی بیشتر از این برای نوشتن داستان خودش را به زحمت نینداخت و به نوشتن آثار فلسفی خود ادامه داد من قبلا ازش فلاسفه بزرگ رو خوندم که کتاب بسیار خوبی بود اما این یک فاجعه بود می‌توانست بجای ۶۰۰ صفحه ۶ صفحه بنویسد.
از آن فاجعه تر ترجمه بود |والله| های اول هرجمله یک فاجعه بود از آن فاجعه تر لیدی وینتربورن بود یک زن اشرافی انگلیسی که حرف زدنش را جوری ترجمه کرده بود که هرچه حرف میزد قیافه مرحوم حمیده خیرآبادی می‌آمد جلو چشمم...
در نهایت حدود ۲۰۰ صفحه پایانی کتاب را مدیون صوتی آن هستم که با پلیر تلگرام روی دور x2 گذاشتم و سریعتر از دستش خلاص شدم.
Profile Image for Mary 🍀.
170 reviews12 followers
April 29, 2021
دو،سه روز کتاب تموم کردم هنوز تو داستانم
اون حجم تلخ اخر کتاب که خیلی سریع جمعش کرد
باری گذاشت رو دوشم غیرقابل بیان.

من مشتاق خوندنش بودم اما حالا عاشقش شدم و تامام .
Profile Image for Rêbwar Kurd.
1,025 reviews88 followers
July 30, 2025
در دل سکوتی که انسان برای فرار از اندیشیدن به مرگ بنا می‌کند، گاه صدایی برمی‌خیزد که بی‌واهمه به آن می‌نگرد، آن را نمی‌ستاید و نمی‌هراساند، بلکه می‌پذیردش، به مثابه یکی از شروط بنیادین انسان‌بودن. چنین صدایی از دل این رمان برمی‌خیزد؛ روایتی موجز اما سرشار از آن چیزی که فلسفه گاه در هزاران صفحه نیز از بیانش عاجز می‌ماند: تجربه زیستهٔ آگاهی از مرگ.

قهرمان داستان، مردی جوان از طبقه اشرافی‌ست که در آغاز راهی‌ست که هیچ‌گاه پیموده نخواهد شد. نه آن‌گونه که مرگ او را درمی‌رباید، بلکه آن‌گونه که زندگی را در نطفه‌اش متوقف می‌کند. اما روایت، از آن لحظه‌ای آغاز می‌شود که او هنوز نمی‌داند. و آن‌هایی که می‌دانند، با یکی از دشوارترین پرسش‌های اخلاقی و انسانی روبه‌رو می‌شوند: آیا انسان باید از مرگ خود آگاه باشد؟ آیا حقیقت را باید گفت، حتی وقتی چهره‌اش به تلخی نیستی است؟

جلسه‌ای که مادر و اعضای خانواده برای تصمیم‌گیری تشکیل می‌دهند، هسته‌ای‌ست از تمام آن چیزی که در این رمان جاری‌ست: نه فقط تضاد دیدگاه‌ها، بلکه شکاف‌هایی که میان عشق و ترس، میان حقیقت و آرامش، و میان فلسفه و زندگی واقعی دهان می‌کشد. هیچ‌کس کاملاً مقصر نیست، هیچ‌کس مطلقاً محق نیست؛ و همین، جهان این رمان را از قالب‌های اخلاقی و آموزگارانه بیرون می‌کشد و در جایگاه رمانی فلسفی، انسانی و بی‌پرده می‌نشاند.

اما آن‌چه اثر را به چیزی فراتر از یک روایت روان‌شناختی بدل می‌کند، نگاه خونسرد اما عمیق نویسنده‌اش به خودِ پدیدهٔ مرگ است. نویسنده، که خود فیلسوفی برجسته در ساحت تحلیل و تاریخ اندیشه است، این‌بار نه در مقام خطیبِ نظرپرداز، بلکه در هیئت انسانی درگیر با مسئلهٔ بودن و نبودن سخن می‌گوید. مرگ در اینجا نه اتفاقی بیرونی‌ست و نه حادثه‌ای تراژیک. بلکه پدیده‌ای‌ست هم‌سنگ تولد، هم‌قدمت با آگاهی، هم‌ریشه با معنا.

در دل این روایت، این ایده قد علم می‌کند که جاودانگی، تهی از معناست. اگر پایانی نباشد، آغاز نیز مفهومی ندارد. اگر محدودیت وجود نداشته باشد، نه انتخابی هست، نه تراژدی‌ای، نه حتی زیبایی‌ای. مرگ، برخلاف آن‌چه غالباً پنداشته می‌شود، دشمن زندگی نیست؛ بلکه همان چیزی‌ست که زندگی را از روزمرگی تهی می‌سازد، همان فشاری‌ست که از بودن، چیزی اصیل می‌سازد.

شخصیت‌ها، در کنار یک بیمار در آستانهٔ نیستی، هرکدام با مرگ خود نیز مواجه می‌شوند؛ با ترس، با انکار، با توجیه، یا با نوعی اندوه اخلاقی از ناتوانی‌شان در بیان حقیقت. اما بی‌آن‌که اثر به دام سانتی‌مانتالیسم بیفتد، با ظرافتی مثال‌زدنی نشان می‌دهد که چگونه سکوت و دروغ –حتی از سر عشق– گاه به قربانی کردنِ کرامت انسانی می‌انجامد.

اثر در عین حال، نقدی‌ست بر آن اطمینان اخلاقی که در بسیاری از آثار مشابه دیده می‌شود. در این‌جا، هیچ آموزه‌ای به سادگی عرضه نمی‌شود. نمی‌توان گفت بهتر بود حقیقت را می‌گفتند یا بهتر بود نگویند. نمی‌توان قهرمان یا ضدقهرمان تعیین کرد. بلکه باید، همراه با راوی و شخصیت‌ها، در یک موقعیت انسانی پیچیده درنگ کرد و پرسید: آیا حق داریم حقیقت را پنهان کنیم اگر باور داریم که آرامش می‌آورد؟ آیا آرامش بدون آگاهی، ارزشی دارد؟ و در نهایت، آیا مرگ واقعاً «نابودی»‌ست یا فقط چهرهٔ نهایی بودنِ ما؟

نویسنده در این اثر، مخاطب را در جایگاهی قرار می‌دهد که خود نیز باید درباره این پرسش‌ها بیندیشد، بی‌آن‌که پاسخی از پیش آماده شده در اختیارش باشد. شاید راز تأثیرگذاری اثر نیز در همین نهفته باشد: در برخورد انسانی با مسأله‌ای به‌غایت فلسفی، و در صداقت نویسنده در مواجهه با آنچه بیش از هر چیز ، انسان را انسان می‌سازد – محدودیت، شکنندگی، و پایانی که در پیش است.

این اثر، رمانی‌ست که نه برای ترساندن از مرگ، نه برای آرام‌ کردن در برابر آن، بلکه برای به یاد آوردن این حقیقت است که تنها در سایهٔ مرگ، می‌توان از زندگی سخن گفت. و تنها آگاهی از پایان، می‌تواند ما را به آغوش کشیدن اکنون، وا دارد.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Behnam.
102 reviews14 followers
July 5, 2021
نویسنده این کتاب بیشتر از اینکه رمان‌نویس باشه، فیلسوف و محقق در زمینه تاریخ فلسفه بود، بنابراین از ابتدا هم انتظار نداشتم که داستان‌پردازی فوق‌العاده‌ای داشته باشه که واقعا هم نداشت. شخصیت‌پردازی‌ها هم می‌تونست خیلی بهتر باشه، ولی خب تا اینجا ایراد زیادی به نویسنده وارد نیست.
در مورد بحث‌های فلسفی کتاب ولی من انتظار خیلی بیشتری از نویسنده داشتم، نظرات بسیار جالبی از فیلسوفان مختلف در ارتباط با مرگ وجود داره که نویسنده می‌تونست در بحث‌ها از اونها کمک بگیره که این کار رو نکرد یا خیلی کم‌تر این کار رو کرد. در اواخر کتاب که شخصیت اصلی در حال مرگه، به جای اینکه ببینیم شخصیت‌های اصلی در مورد زندگی و مرگ با هم بحث می‌کنند، می‌بینیم که یک سری بحث‌های نظری درباره خود فلسفه و کارکردش در جریانه که چنین چیزی در اون شرایط نه منطقیه و نه مناسبتی داره! انگار نویسنده می‌خواسته یک جایی درباره این مسائل صحبت کنه و در نهایت هم نتونسته مکان مناسب رو پیدا کنه.
در مجموع کتاب بدی نبود ولی انتظارات من خیلی بیشتر بود.
Profile Image for Mohammad beheshti.
74 reviews17 followers
April 5, 2019
تم اصلي اين كتاب بن مايه هاي فلسفي دارد كه توسط گفتگو هاي دونفره بين جان و دوست صميميش و همسرش اتفاق مي افتد. داستان حول محور زندگي، انسان، تولد و مرگ با سوالات فلسفي كه بين افراد رد و بدل ميشود ذهن خواننده رو درگير ميكنه و در طول داستان همزاد پنداري با جان كه به سرطان خون مبتلاست باعث ميشه اين حس و حال روزهاي آخر زندگيش رو با جان زندگي كنيم و در كنار زندگي با او با مباحث حل نشده براي بشر از مبحث تولد و مرگ و سوالات پيرامون آن كلنجار بريم .
داستان به شدت گيراست و ذهن رو درگير مباحث فلسفي ميكنه و شايد در جاي جاي كتاب محبور باشيد كتاب رو ببنديد و به فكر فرو بريد تا بتونيد قضيه رو براي خودتون حل كنيد.
وقتي كتاب براي برايان مگي باشه مگه ميشه نخوند.
Profile Image for Mishi_msv.
92 reviews22 followers
October 25, 2022
عنوان کتاب: مواجهه با مرگ
نویسنده: براین مگی، فیلسوف، شاعر، نویسنده و سیاستمدار معروف بریتانیایی
آنچه به ذهن متبادر می‌شود: رمانی درباره‌ی مواجهه با مرگ!
در صفحات اول: از زندگی جان، خبرنگار یک مجله‌ی بریتانیایی، این را می‌فهمید که به یک بیماری دچار شده و در پیوند با نام کتاب ناخودآگاه برداشت می‌کنید که این بیماری کشنده است.

در حین روایت داستان شما از قصد خانواده‌ی او مبنی بر ‌پنهان کردن حقیقت بیماری از جان و همدستی کادر درمان باخبر می‌شوید و از استدلال دوست صمیمی او که معتقد است باید جان را از این موضوع مطلع کرد. جان فقط سی سال دارد و حالا با نگاه خوش‌بینانه تنها دوسال از عمرش باقی‌مانده. از نظر من این تنها بخش جذاب کتاب است. این موضوع از نظر من که ده سال جزو کادر درمان بیماران سرطانی بودم یکی از بزرگترین موضوعاتی است که خانواده‌ها با آن دست به گریبان‌اند. اینکه آیا اطلاع شخص بیمار از بیماری و روند بهبود یا عدم بهبود آن تاثیری در کیفیت روزهای پایانی دارد یا خیر! و مسلما این جزو حقوق بیمار است که از تمام چندوچون بیماری و پروسه‌ی درمان اطلاع پیدا کند. پس تنها بخش درگیر‌کننده‌ی داستان همین موضوع پنهان کردن بیماری از شخص بیمار است و شما تا چهارصد صفحه فقط منتظرید کاراکتری که در اصل خبرنگار و در ذات کنجکاو است قدری، تنها قدری نسبت به علایم بیماری، توضیحات پزشک،بستری شدنش و واکنش خانواده کنجکاو شود، اما دریغ!
نویسنده در چهارصد صفحه‌ی نخست از سیاست، مسایل روز بریتانیا(که گمانم رمان خیلی قدیمی‌ست)، نقاشی، موسیقی، معماری، شهرنشینی در لندن و حومه، سفرهای جان به خاورمیانه، کیفیت خدمات بهداشتی در لندن و هزاران موضوع دیگر فلسفه‌پردازی می‌کند اما خواننده‌ای را که تشنه است تا از حال و احوال بیمار و ترس‌هایش در مواجهه با مرگ و پدرشدن در روزهای پایانی زندگی بخواند، همچنان تشنه از لب جوی باز‌می‌گرداند.

برای من ارزشمندتر بود اگر جناب نویسنده حداقل به درستی تمام علایم بیماری هوچکین را توصیف می‌کردند، نه اینکه بیمار با تشخیص متاستاز سرومروگنده ششصد صفحه فقط درباره‌ی سیاست و ن��اشی بدیهه‌سرایی کند و …

اگر حتا بپذیریم که مباحث فلسفی که در طول کتاب مطرح میشه قابل تامله، باید توجه داشت که این یک رمانه، و خط داستانی و شخصیت‌ها باید از یک سری قواعد پیروی کنند تا منطق داستان زیر سوال نره. شاید براین مگی فیلسوف خوبی باشه(گرچه نظر من این نیست!) اما نویسنده‌ی خیلی بدیه.

در انتها از نظر من رمان ارزش ادبی، پزشکی، فلسفی یا سیاسی کافی ندارد تا بخواهم خواندن آن را به کسی توصیه کنم. حتا این توقع من که شخصیت جان در مواجهه با پنهان‌کاری خانواده‌اش واکنش درستی نشان دهد را هم برآورده نکرد.


۳آبان ۱۴۰۱
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Aida Es.
11 reviews7 followers
April 18, 2020
خوانش کتاب را بعد از حدود یک ماه تمام کردم. تقریباً تمام بخش‌های کتاب پر از ارجاعات فلسفی است که ازین جهت برای من یادآور کلاس درس‌گفتار فلسفه در حاشیه یک رمان است.
بخشی از کتاب:
[...چیزی که آگاهانه فکرش را مشغول می‌کرد، ترس از مرگ بود. ترس از مرگ هم مثل تجربه حسی برایش حالت بی‌واسطه داشت، برایش رنگ باخته بود و بی‌معنا شده بود. تا حالا هر وقت از چیزی می‌ترسید، نتیجه این بود که حتماً درباره چیزی که از آن می‌ترسید کاری می‌کرد، ولی این بار فرق می‌کرد، کاری ازش ساخته نبود. راهی سراغ نداشت که این فشار را از روی خودش بردارد. یک بار تو مطب دندانپزشکی دریل خورده بود به یکی از عصب‌هایش. احساس کرده بود همه وجودش درد شده. درد مایع. حالا ترس از مرگ هم برایش این‌طور حالتی داشت. آن فاصله، آن بی‌اعتنایی محو شده بود. «تحمل‌ناپذیر» برای توصیف حال او لغت مناسبی نبود. چون وقتی اتفاقی برای آدم می‌افتد، اتفاق می‌افتد. بحث درباره اینکه این آدم چقدر توانایی تحمل این اتفاق را دارد، بحث بیخودی است. چیزی که پیش آمده، پیش آمده. مثلاً مردی که در زندان‌های استالین با شکنجه‌های سخت و بی‌رحمانه روبرو می‌شود، بالاخره این وضع را تحمل می‌کند، چون چاره دیگری ندارد. البته جیغ می‌کشد، داد می‌زند، ولی این جیغ و داد مانع کار شکنجه‌گرها نمی‌شود. غش می‌کند، ولی شکنجه‌‌گرها دوباره او را به هوش می‌آورند و شکنجه می‌کنند. در نهایت می‌میرد، ولی همه می‌میرند. بنابراین بحث درباره اینکه این آدم تحمل این شکنجه‌ها را دارد یا نه، بحث بیخودی است. جان با شگفتی غیرقابل توصیفی همه این‌ها را می‌فهمید. یادش آمد دکتر رز گفته بود : « چاره‌ای غیر از این نداری»...]
Profile Image for Mina.
9 reviews2 followers
February 5, 2020
مواجهه با مرگ
برایان مگی در تنها رمان خود، معناداری زندگی را عنوان می کند. مرگ باعث معنای زندگی می شود. اگر مرگ نبود زندگی هم بی معنا بود.
داستان در مورد شخصی است به نام "جان". جوان و موفق در عرصه روزنامه نگاری که به بیماری دچار می شود. پزشکان بیماری او را سرطان تشخیص می دهند و بر اساس معاینات چند سال بیشتر زنده نخواهد ماند و درمانی نیز برایش وجود ندارد. به درخواست خانواده وی، این موضوع در ابتدای داستان از خود او مخفی می ماند و داستان در این موقعیت روایت می شود. پس از مدتی خود وی نیز از ماجرا خبردار می شود و فصل تازه ای در داستان رقم می خورد که این بار مواجهه با مرگ خود است.
مگی در ابتدای داستان، برخوردهای متفاوتی را وقتی متوجه می شوند که عزیزانشان به زودی با مرگ مواجه می شود، را روایت می کند. اینکه هر کدام چگونه با این مسئله مواجه می شوند زمانی که خود فرد از آن بی اطلاع است، در مورد آینده برنامه ریزی کرده و زندگی می کند. ولی آیا اوست که اشتباه می کند؟ من اینگونه تصور نمی کنم. هیچ کدام از ما از زمان مرگ خود اطلاعی نداریم و برای زندگی برنامه ریزی کرده و زندگی را زندگی می کنیم. حال به چه صورت است که گمان می بریم برنامه ریزی "جان" بیهوده است؟ به درستی که معنای زندگی در تجربه زندگی کردن است و نه صرفا فکر کردن به آن.
در جایی از داستان نوشته شده هر چقدر هم که در مورد قطعه ای که با ویولون نواخته می شود بخوانی و تحقیق کنی، تا آن را نشنوی نمی یابی که چیست. زندگی را هم باید زندگی کرد تا معنای آن را دریافت. در سایه مرگ؟ شاید. به راستی چگونه است که می دانیم که همه فانی هستیم اما به مرگ خود کمتر فکر می کنیم. شاید اگر به این موضوع به اندازه لازم فکر کنیم، حداقل شاید در اولویت هایمان تجدید نظری کنیم. شاید هم نه. اندیشه بیش از حد به مرگ هم می تواند ترسناک باشد. اینکه هر لحظه امکان دارد مرگ ما فرا برسد، پس برای چه برنامه ریزی می کنیم؟ نباید در سایه ترس از اتمام زندگی، زندگی کرد. اما می توان با تفکر به مرگ، به گونه بهتری زیست.
ابتدای کتاب، داستان جذاب، روان و گیراست اما این روانی و جذابیت تا حدودی در انتهای آن کاسته می شود.
به طور کلی کتاب خوبی بود و توصیه به مطالعه آن می شود.
Profile Image for Mani Farsi.
97 reviews3 followers
July 18, 2025
زندگی و مرگ یا مرگ و زندگی :)
ساعت از ۱۱ گذشته و نشسته‌ام، منتظر و سرگردان. پس از مسیری دراز و تفکری زیاد تمام شد. ترکیبی از فلسفه، داستان، عشق و مرگ. با هر قدمی که برمی‌دارم، واژگانی رو از زیر نظر برمی‌برم که در معنا و مفهوم‌شان بعضا گم می‌شوم. به جان فکر می‌کنم. به آیوا. به زندگی. به مرگ. به صداقت. به عشق. تمام شد. زندگی‌هامون تمام می‌شه. اما آیا زندگی تموم می‌شه؟ من هنوز به مقصد نرسیده‌ام. منتظرم. اصلا مقصد کجاست؟ مرگ؟ زندگی؟ واقعا، «زندگی در گرو زندگی کردن است.»
شخصیت‌پردازی شخصیت‌ها خوب بود. روند داستان خوب ولی بعضا کند بود. اتفاقات و واکنش‌های نامنتظره از شخصیت‌ها داشت که بعضا نپسندیدم. درس‌های فلسفیش حین مکالمات داستان خوب بود اما بعضی جاها حوصله‌سربر. در کل خوب بود اما انتظار شور بیشتری داشتم.
پ.ن: عصر جمعه رو از ماشین، از کازرون به شیراز، پیاده‌روی، از ته ملاصدرا تا دروازه قرآن، و ماشین، از شیراز به مرودشت، همراهم بود. کیلومتر‌ها و ساعت‌ها :)

———
[اگر دوست دارین بیشتر از کتابایی که می‌خونم ببینید تلگرام می‌تونید به نشونی @ReadByMani دنبالم کنید.]
Profile Image for M∆HDI.
26 reviews2 followers
January 12, 2023
خوندن صفحات آخر کتاب و روبه‌رو شدن قهرمان‌داستان با مرگ و تاثیری که رو عزیزانش حتی قبل از اتفاق افتادنش گذاشت و در کل تصور تاثیر بزرگی که درگذشت یک نفر -جدای تجربه‌ی غریبی که برای خود شخصه- روی اطرافیانش میذاره برام سخت بود.
از طرفی خوشحالم که کتاب رو تموم کردم و دیگه شاهد روند تدریجی حرکت جان به سمت مرگ نیستم؛ از طرفی هم دلم میخواست داستان هم‌چنان ادامه پیدا کنه و یه طوری بتونه از چنگال‌ مرگ فرار کنه و قصه با اون اتفاقی که ما و شخصیت‌ها در طول داستان داریم برای مواجهه باهاش آماده میشیم و از اسم کتاب هم مشخصه، تموم نشه!
اما انگار راه گریزی نیست...

در آخر باید با مرگ مواجه شد.
Profile Image for Mj Sadeghnia.
6 reviews1 follower
January 11, 2020
ترجمه آسیب جدی به انتقال محتوا زده است اما باز هم با وجود این مشکل بسیار بزرگ باید خوانده شود
Displaying 1 - 30 of 98 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.