Jump to ratings and reviews
Rate this book

حصار و سگ‌های پدرم

Rate this book
در این کتاب، پیش از آغاز داستان یکی از سخنرانی‌های شیرزاد حسن چاپ شده که برای آشنایی خوانندگان با برخی دیدگاه‌ها و نقطه نظرات نویسنده پیرامون «نویسندگی» و «زبان» مناسب است. شیرزاد حسن در این سخنرانی که در یکی از کشورهای غربی در مجمعی از نویسندگان بیان کرده است، شرایط نویسندگان جهان سوم و به خصوص نویسندگانی چون خود را به مقایسه با شرایط نویسندگان جهان غرب کشانده و شرایط به راستی دشوار و اسف‌انگیز آن‌ها را وصف کرده است. آنچه او در سخنرانی‌اش بیان می‌کند بی ارتباط با داستان «حصار و سگ‌های پدرم» نیست. هر دو، چه سخنرانی و چه داستان، به شرایط سختی اشاره دارند که انسان‌ها را از هویت‌‌های انسانی و حقوق انسانی جدا می‌سازند. جهانی که شیرزاد حسن به آن اشاره می‌کند و در داستان «حصار و سگ‌های پدرم» به آن تجسم ادبی می‌بخشد، جهانی است در سیطره‌ی قدرت‌های عقب مانده که به کشتارگاه خصوصیات انسانی بدل گشته است. نویسنده در توصیف جهان داستان خود از صحنه‌هایی سورئالیستی بهره گرفته است که به همان اندازه که غریب هستند، نزدیک‌اند. خاصه برای مردمان شرقی.

«حصار» و «سگ‌ها» چندان نیرومند و کهن هستند که به عوامل درونی شخصیت‌های داستان بدل شده‌اند و حتا زمانی که در توطئه‌ای خانوادگی «پدر» (نماد قدرت) به قتل می‌رسد، «حصار» و «سگ‌ها» (جهان ِ ساخته‌ی «پدر») همچنان در درون شخصیت‌های داستان حضور دارند و رفتار آن ها را رقم می‌زنند. داستان «حصار و سگ‌های پدرم» داستانِ ویرانی آدم هایی است که مقهور قدرتند، و اگرچه شیرزاد حسن در این داستان نومیدانه به جهان داستان خود نگریسته است اما نفرت از آن در بند بند داستان به خوبی مشهود است.
***
این کتاب، داستان خانواده‌ای پدرسالار را روایت می‌کند که درون حصاری بزرگ زندگی می‌کنند. داستان از توصیف پدری درنده‌خو آغاز می‌شود که سالی چند بار ازدواج می‌کند و همه‌ی اهل خانه به فرمان او هستند و اجازه نمی‌دهد هیچ موجود مذکری وارد حصار او شود. دختران و پسران او همواره شلاق می‌خورند، کار می‌کنند و اجازه‌ی عاشق‌شدن و ازدواج را ندارند. تا این‌که همه از ظلم به ستوه می‌آیند و از پسر بزرگ می‌خواهند که پدر را بکشد.

107 pages, Paperback

First published January 1, 1996

22 people are currently reading
372 people want to read

About the author

Sherzad Hassan

15 books84 followers
شوێنی له‌ دایک بوون: هه‌ولێر گه‌ره‌کی خانه‌قا. ساڵی له‌ دایک بوون: دیار نییه‌ چونکه‌ دایک و باوکی ناکۆک بوون له‌سه‌ر ساڵی له‌ دایک بوونی، هه‌موو جار ده‌بووه‌ شه‌ڕیان له‌ سه‌ر به‌رواری له‌ دایک بوون، یه‌کیکیان ده‌یوت که‌ (شێرۆ) له‌ دایک بوو‌ جووله‌که‌ له‌ هه‌ولێر ڕۆشتبوو، ئه‌وی دیکه‌یان به‌رپه‌رچی ده‌دایه‌وه‌ ده‌یووت نه‌خێر جوله‌که‌کان نه‌ڕۆشتبوون، هه‌ر له‌به‌ر ئه‌وه‌ ساڵی له‌دایک بوون ده‌کرێت 1951 بێت یان 1952. له‌شاری ڕه‌واندز چوار ساڵی قۆناغی سه‌ره‌تایی له‌ قوتابخانه‌ی پاشای گه‌وره‌ خوێندووه‌، پاشان پۆلی شه‌شی سه‌ره‌تایی چوونه‌ته‌وه‌ هه‌ولێر له‌ قوتابخانه‌ی (ئیبن خه‌له‌کان) بووه‌، تا قۆناغی به‌ر له‌ زانکۆ خوێندنی له‌ هه‌ولێر ته‌واو کردووه‌. پله‌ی زانستی: به‌کالۆریس له‌ زمان و ئه‌ده‌بی ئینگلیزی/ زانکۆی به‌غداد ساڵی 1974-1975 . له‌ ئابی 1977 له‌ ئاماده‌یی پیشه‌سازی کاره‌با و ئه‌لکترۆنی سلێمانی دامه‌زراوه‌، پاشان له‌ کۆتایی ساڵی 1978 گواسترایه‌وه‌ بۆ ئاماده‌یی بازرگانی سلێمانی تێکه‌ڵ. 1. له‌ ساڵی 1994 ه‌ وه‌ تا حوزه‌یرانی 1997 له‌ ڕێکخراوی نا ده‌وڵه‌تی سه‌ر به‌ به‌ریتانیا که‌ ناوی MGA بوو کاری کرد له‌ به‌شی په‌روه‌رده‌ و ڕاگه‌یاندن بۆ ماوه‌ی 2 ساڵیش سه‌رنووسه‌ری گۆڤاری ئاوات وهێڤی بوو که‌ ڕێکخراوه‌که‌ ده‌ریده‌کرت بۆ منداڵان و قوتابیان، ئامانجی ئاگادار کردنه‌وه‌ بوو له‌ به‌رامبه‌ر ترس و هه‌ڕه‌شه‌کانی ( مین- لوغم). 2. له‌ هاوینی 1997 به‌ بانگهێشتێکی ئه‌ده‌بی چووه‌ وڵاتی فنله‌نداو له‌ حوزه‌یرانی هه‌مان ساڵدا له‌ کۆنفرانسێکی جیهانید له‌ به‌رده‌م ژماره‌یه‌کی زۆر له‌ نووسه‌رانی ڕۆژهه‌ڵات و ڕۆژئاوا موحازه‌ره‌یه‌کی ئه‌ده‌بی پێشکه‌ش کرد له‌سه‌ر ( زمان و که‌سێتی نووسه‌ر). بۆ ده‌ مانگ وه‌ک په‌نابه‌ر له‌ شاری (تامپێری) ژیا و پاشان چیرۆکی په‌نابه‌رییه‌که‌ی به‌تاڵ کرده‌وه‌ و له‌ به‌هاری 1998 گه‌ڕایه‌وه‌ کوردستان. داوه‌ته‌ ئه‌ده‌بییه‌که‌ له‌ لایه‌ن (یانه‌ی قه‌ڵه‌می جیهانی) ییه‌وه‌ (Pen Clup) به‌ ڕێوه‌ چوو.. 3. له‌ حوزه‌یرانی 1998 ه‌ وه‌ له‌ ڕێکخراوی (UNESCO) تا هاتنی ئه‌مریکا له‌ ساڵی 2003 . کاری سه‌ره‌کی په‌یوه‌ندی به‌ هاوکاری نێوان ڕێکخراوه‌که‌ له‌ گه‌ڵ ده‌زگای په‌روه‌رده‌ی کوردستان و قۆناغی خوێندنی باڵاوه‌ هه‌بوو، ئه‌ندامی کارای پرۆگرامه‌کان بوو 4. له‌ هاوینی ساڵی 2003 تا هاوینی 2007 وه‌ک سه‌رپه‌رشتیاری پسپۆڕی کاری کرد. 5. له‌ مانگی ئه‌یلوولی 2007 تا هه‌نووکه‌ ته‌کلیف کراوه‌ به‌ ڕاپه‌ڕاندنی کاروباری ڕاگه‌یاندن و به‌ و به‌ دوادا چوونی کێشه‌و گرفته‌کانی په‌روه‌رده‌ له‌ پارێزگای سلێمانی.. 6. وه‌ک چاپکردنی کتێب، خاوه‌نی چوار کۆمه‌ڵه‌ چیرۆک به‌ ناوی ( ته‌نیایی، گوڵی ڕه‌ش، گه‌ڕه‌کی داهۆڵه‌کان، پیره‌ په‌پووله‌کانی ئێواران) و دوو ڕۆمان و سێ نۆڤلێت ( پێده‌شتی کارمامزه‌ کوأراوه‌کان، ته‌می سه‌ر خسند، حه‌سار و سه‌گه‌کانی باوکم، خه‌ونی جاڵجاڵۆکه‌کان، ژنێکی منگن) و پتر له‌ بیست کتێبی وه‌رگێڕان له‌بواری شیعر، چیرۆک، ڕۆمان، شانۆگه‌ری، ده‌روونناسی، هونه‌ر، ڕاگه‌یاندن، کۆمه‌ڵناسی و سیاسه‌ت هه‌یه‌ که‌ له‌ ئینگلیزیه‌وه‌ کراوون به‌ کوردی. 7. به‌شداری ڤیستیڤاڵی هاوینه‌ی ئه‌ده‌بی (ئه‌دنبره‌ - Bookcase ) بوو له‌ هاوینی 2007 له‌ سکۆتله‌ندا. 8. سه‌رباری ئه‌وه‌ی که‌له‌ بیست ساڵی رابردوودا له‌ بواری به‌رگری کردن له‌ مافی منداڵان و ژنان و په‌روه‌رده‌ و پاراستنی ژینگه‌ له‌ کۆڕو کۆبوونه‌وه‌ی زۆر به‌شدار بووه‌ له‌ ته‌ک نووسین له‌و بوارانه‌دا. سه‌رباری به‌شداریکردن له‌ کۆرس و سیمیناری په‌روه‌رده‌یی له‌ عه‌ممان، به‌ریتانیا و چین.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
124 (25%)
4 stars
194 (39%)
3 stars
109 (22%)
2 stars
35 (7%)
1 star
27 (5%)
Displaying 1 - 30 of 103 reviews
Profile Image for Arash.
254 reviews112 followers
August 7, 2023
بعد از خواندن آخرین انار دنیا می دانستم که ادبیات کُرد را باید ستود، مردمانی که همیشه مورد بی رحمی قرار گرفته. حال نویسندگانی از این فرهنگ برخواسته و با زبان ادبیات از زخم ها و دردها و خفقان هایشان می گویند، از استبداد و زورگویی و کوته نظری. پیش از هرچیز بگویم مؤخره کتاب بسیار در من تاثیر گذاشت و شیرزاد چه خوب گفت و دیگران شنیدند و ما خواندیم.
داستان کتاب، داستانِ پدری مستبد و زورگو و خودرایی است که خویی دیکتاتوری دارد. هیچ گونه آزادی عمل و تفکر صلب شده است. او به دور خانه خود حصاری کشیده و ورود هرگونه انسان مذکر به آنجا ممنوع است، حتی حیوانات نَر هم اخته می شوند که مبادا خوی ذاتیشان را در جلو دیدگان فرزندانش به نمایش دراورند و آنها هوسی به سرشان بزند. دخترها ختنه می شوند که مبادا میل جنسیشان آنان را گمراه کند. برعکس این دیدگاه، خودِ پدر می توانست زنان بسیار اختیار کند چه شرعی و چه غیر شرعی، شخصی بسیار هوس باز و افراطی. او حق ازدواج را چه بر فرزندان مذکر و چه مؤنثش منع کرده، حتی فکر کردن و خواب و رؤیای اینچنینی هم ممنوع است. صبر و تحمل فرزندان و همسران لبریز می شود و پسر بزرگ را وادار به کشتن پدر می کنند. آن ها فکر میکنند مرگ پدر حصارهای اطراف خانه و ممنوعبت ها و نباید ها را از بین برده و آنها میتوانند زندگی سرشار از لذت و هماغوشی و عشق داشته باشند. پس از کشته شدن پدر دو حس متنفاوت در آن ها پدیدار می شود، عشق و تنفر. عشق به فرزند بزرگتر لخاطر گرفتن جان کسی که جانشان را مکیده بود و نفرت از همان پسر بزرگتر به خاطر کشتن پدر. پدرکشی ای که همیشه امری شنیع و پست قلمداد می شود، حتی اگر پدرتان خونخوارترین و مفسد ترین فرد باشد. ولی حصار اطراف این خانه و اطرافش آن دیوارهای بلندی که آنها را از جامعه جدا کرده بود نیست، حصار آن ها در ذهن هایشان بود. خویی فرمانبردار از شخصی که به مانند چوپان امر و نهی شان کند. افرادی که معنای آزادی را نمی دانند و پس از کشته شدن پدر نتوانستند خود را با شرایط جدید تطبیق دهند. آن ها یک به یک رو به تباهی می روند و این امر را به نفرین و تاوان کشتن پدر نسبت می دهند، ولی اینگونه نیست، آزادی و آزادانه زندگی کردن را نیاموخته بودند، آنها مرز بین افراط و تفریط را نمی دانستند. در پایان دست به گریه و مویه بر روی قبر پدر برای طلب بخشش تا شاید از این ابتذال و تباهی رهایی یابند، حتی حاضر به برگشت به شرایط قبل هستند و تاب استقلال و انسانیت را ندارند. جملات کتاب و نوع روایت روحتان را شدیدا می آزارد شیرزاد چنان توصیفات گاها مشمئزکننده ای را بیان می کند که دل هر خواننده ای به رنجی عمیق دچار می شود.
Profile Image for Mohi Hajihoseini.
66 reviews31 followers
February 12, 2022
داستانی به خیال‌انگیزی رقص دخترکی شیفته زیر نور ماه و به دهشتناکی زندگی در گور و گنبد با جسدی زنده و سگ‌ها.
Profile Image for Roya Arbabi.
92 reviews73 followers
February 28, 2021
چقدر سیاه و تلخ بود
من نسخه صوتیش رو گوش دادم. تا اواسط کتاب خیلی از سبک نوشتارش خوشم اومد و میخواستم وقتی تموم شد ۵ امتیاز بدم بهش. اما شاید بشه گفت که ۱/۳ پایانی کتاب نظرم رو عوض کرد. درسته که کل کتاب تلخ بود و شاید بشه گفت حالت سورئال داشت و همین ویژگی من رو خیلی جذب کرد، اما از نظر من انتهای کتاب آشفته بود و تلخی گزنده‌ای داشت.
اما در کل موضوع قابل توجهی داشت و فکر می‌کنم خوب و متفاوت بیان شد. کنجکاو شدم که در آینده باز هم از ادبیات کرد بخونم.
Profile Image for Javad Azadi.
193 reviews85 followers
April 14, 2025
"درود بر تو ای برادر دلیر!... نفرین بر تو ای سفله‌ی پدرکُش"

نمی‌دونم چرا خودآگاه و ناخودآگاه، چند وقتیه کتاب‌هایی می‌خونم که سایه‌ی سیاهِ روایت‌شون رو، سال‌هاست توی زندگی خودم به شدت حس کرده‌ام. کتاب‌هایی که درد‌های چندوجهی‌ای رو برای آدم زنده می‌کنند که نفیر سوزش‌اش، تا مغز استخوون آدم می‌رسه. فکر کنم باید شروع کنم از چنین کتاب‌هایی یکم فاصله بگیرم؛ شاید هم نه، نمی‌دونم.

از حصار و سگ‌های پدرم بقیه دوستان هم گفتند؛ از تلخی و سیاهی‌اش گرفته تا وجوه نمادین و انتقادی‌اش از سیستم‌های تمامیت‌خواه. اما من میخوام از وجهه انسان‌شناسانه‌اش بگم.

**احتمالا خطر لو رفتن داستان**
حصار و سگ‌های پدرم پیرنگ عجیب غریبی نداره که من بخوام لو بدم. داستان راجع به یه مرده که برای خودش و خانواده‌اش خونه و کاشانه بزرگ ساخته و دور تا دورشو حصار کشیده و عمیقا ازش محافظت میکنه و نمیذاره کسی ازش خارج شه یا واردش شه. اینو از همون خطوط اول داستانم میشه فهمید. بقیه داستان شرح این اسارت وحشتناک و روایت پدرکشی شخصیت اول داستانه. شخصیت اول و راوی داستان کیه؟ پسر ارشد این فرد.

امان از جنس مرد و جنس زن. امان از موجودی به نام انسان. امان ار بی‌مرز بودن انسان برای رفتن به هرگونه قهقرایی. بعد خوندن این داستان از خودتون بپرسید که چی میشه که یه مرد چنین شنیع سلطه‌جو و ظالم میشه. چی میشه که چنین فجیع به همه زور میگه و دوست داره این‌چنین خانواده خودشو در هم بشکنه؟

من شاید بگم عقده. شاید بگم سرکوب. شاید بگم بدبختی و فلاکت. شاید هم بگم یه چیزیه که تو ذات انسان و مرده. این مفاهیم چیزهای هولناکی هستن. یک عمر سرکوب و عقده رو دیدم که چگونه میتونه از آدما چیزی بسازه دهشتناک‌تر از هرچیزی که تو فیلم‌ها و کتاب‌ها توصیف شده.

اما نویسنده فقط مقام مرد و چنین پدر دهشتناکی رو توصیف نمیکنه. درگیری‌های ذهنی و روانی و بیرونی فرزند ارشد خانواده که پسره رو میخونیم، اشک ازمون جاری میشه. این حکایت پدرکشی که میفته گردن فرزند ارشد پسر؛ تقابل شبیه‌ترین انسان‌ها به هم. اینکه از بیرون و درون فشاره به یک پسر که پدر خودتو بکش، چرا؟ چون نمیخوای شبیه‌اش شی. چون دیگه بردگی و بدبختی و فلاکت و ظلم رو نمیخوای. چون میبینی بقیه اعضای خانواده‌اتم تو درد مطلقن. چون حتی اونا تا خرخره روت فشار میارن که علیه چنین چیزی وایسی.

اما علیه چی و کی؟ علیه آینه‌ای که تصویر خودتو پیرتر و به فنا رفته‌تر نشون میده. علیه آینه‌ای که رنج و دردی که کشیده و پروسه اینکه چطور شده که اینطور شده رو با عمق وجودت درک میکنی. علیه تصویر آینه‌ای که از نظر عقده‌ها و کمبودها و سرکوب‌ها، شباهت‌های بسیاری بین‌تون وجود داره. علیه آینه‌ای به نام پدر که فقط یه آینه معمولی نیست، بلکه تصویری که بهت نشون میده رو خودش تا حدی خوبی برات فرم داده و به ارث گذاشته. جمله‌ای که اول ریویو نوشتم شاید قلب این تناقض باشه که از زبان بقیه اعضای خانواده به پسرِ پدرکش گفته میشه.

اما نتیجه پدرکشی و رهایی و آزادی برای خودت و دیگران چی میشه؟ فلاکت و بدبختی بیشتر و خونی که هیچجوره از دستات پاک نمیشه. اینجای ماجراس که تامل‌برانگیزتره. به نظر من عظمت این نوشته هم اینجا بوده که نشون میده چطور بقیه اعضای خانواده این چرخه‌ی بدبختی و فلاکت و ظلم و ستم و درد رو، خودشون میخوان بازتولید کنن. چطور افکار زنان و خواهران به فنا رفته و خوار و خفیف شده‌ی این داستان هم به اندازه همون پدر خانواده رقت‌انگیز و سیاهه. نویسنده نشون میده که چطور تا ته سیاهی باورها و رفتارها و افکار انسانی میشه پیش رفت، چه برای جنس مرد و چه برای جنس زن.

و تف بر جنس مذکر و مونث. شاید قهرمانانه ترین کار اینه که بی‌جنس باشیم. نمی‌دونم اما حس می‌کنم مشکل نه تنها از خود آدمه، بلکه از این جنس آدم هم هست. قهرمان این داستان هم تا حدی شاید تونست به بی‌جنس بودن و آزاد بودن واقعی نزدیک شه ولی ته تهشم، شاید دلیل اصلی این پدرکشی یه چیز غریزی و جنسی بود؛ که تو داستان هم بهش اشاره میشه. البته که توی داستان، بخش غریزی و جنسی این اسارت و بدبختیِ داخل حصار هم به شدت روش مانور داده میشه. حس میکنم نویسنده به چندین و چند دلیل خواسته روی این مسئله سرکوب‌های جنسی‌ای که سوی پدر روی اعضای خانواده تحمیل شده مانور بده. شاید یه دلیلش مهم بودن و بسیار تاثیرگذار بودنش بوده و شاید یه دلیلشم پوچی و بی‌ارزشی تفکرات دو جنس که نهایتا، ته ته تهش، چیزی جز همین جنسیته براشون مهم نیست. شاید برای همینه که وقتی سرکوب جنسی تموم میشه، تازه میفهمیم که داستان این خانواده چقدر تیره و تار و به فاک رفته از ستم‌های پدر خانواده‌ و حصارشه. شاید برای همینه که انسان آزادی واقعی رو با تمام قوا پس میزنه.

داستان هم در انتها به شدت فضای سورئالیستی میگیره. من خودم حقیقتا تا این حد سورئالیستی شدن رو نتونستم ربط بدم به فصا و محتوا و فرم کلی داستان اما، از نظر قلم میتونم بگم به طرز عجیبی تاثربرانگیزه. شاید برای همینه 4.5 مناسب‌تر باشه برای چنین داستانی.

برای این داستان و حکایت پشتش، خیلی حرف میتونم بزنم اما همینقدر کافیه؛ البته که میدونم نوشته‌ام نظم و چفت و بست درستی نداره اصلا و شاید خیلی گنگ باشه.
نخواستم تو این ریویو خیلی بپردازم به شباهتش با دنیایی که من دیدم یا آدمایی که مشابه چنین دردهایی رو تجربه کردن. شاید روایت کردن از این چیزی که گفتم، سیاه‌تر از داستان حصار باشه اما دیگه خودمم تحمل انقدر بازگویی و گریز زدن به تاریکی رو ندارم.
Profile Image for Nazi.
7 reviews18 followers
January 10, 2019
زنهای ضعیف به هنگام کشیدن میله های نامرئی محدودیت دور خودشان سکوت میکنند،قبول میکنند و از درون میگندند.هر دم در دلهایشان فریاد میکشند و حسرت لحظه ی رها شدن را می خورند.
اما دریغ!حتی وقتی به لحظه ی آزادی برسند خودشان دو دستی آزادی شان را پس میدهند
آنها یک عمر خودشان را برای بردگی ساختند،برای ضعف،برای ترس.
Profile Image for پیمان عَلُو.
346 reviews290 followers
September 27, 2019
تقدیم به روح پدرم،به حصار کوچکش به بچه هایم که امیدوارم هنگامی که بزرگ شدند در حصار هیچکس زندگی نکنند،حتی اگر حصار خودم باشد.

شیرزاد حسن
_______________________________________________
به مادرم و به حصار محقر پدرم و به نسلی که امیدوارم همه حصار ها را ویران کنند.

مریوان حلبچه ای
_______________________________________________
وقتی کتاب را خریدم بو‌ کردم،بوی درد و ‌رنج میداد چون نویسنده اش کورد زبان بود ،بقول شیرکو بیکس و خدا را بگویید فرود آید و برای چند ثانیه هم که شده کورد باشد.
نویسندگان کورد را دوست دارم، حتی بین ملت خودشون هم متهم به بدبینی هستند.مجبورن رونالدینیویی عمل میکنند به راست نگاه میکنند و به چپ میزنند ،البته میدانند این کار را نکنند ،همان بلایی را سرشان میاورند که سر فرهاد خان پیربال دارند میاورند...

از چه چیزی بنویسد شیرزاد حسن ، آن ادیپ خجالتی کردستان ،
از بیشعوری یا داستان مولانا و شمس،خب اگر شیرزاد حسن در فنلاند زندگی میکرد راحت تر اینها را مینوشت اما از جایی حرف میزند که به دنیا نیامده ای هنوز ولی داخل حصار هستی .

از چه چیزی پُر است شيرزاد حسن؟
از پدرش یا از پدرمان ببخشید رهبرمان؟
همان که یک پارچه دور کمرش بسته؟

تا حالا هیچکدام از بازیگرانم که نمایشنامه ام را خوانده اند نپرسیده اند چرا رستم کشته میشود ،ولی این رمان را باید بخوانند تا بفهمند اروس کُشي تنها چیزیست که می‌تواند ما را نجات دهد
چه رستم باشد چه فردوسی باشد چه ممد بن عبدالله باشد چه مسعود بارزانی...

هر وقت حرف از پدر های مزخرف میشود ،یاد پدر فردینان سلین میوفتم،خودم که پدرم را ندیدم شاید میشد یکی مثل پدر این یکی...
ولی نمیکشتمش،درست مثل سلین تا سر حد مرگ میزدمش.تا یادش نرود حصار مصار حالیم نیست.
نمیتوانم دعا کنم که اسبی جفتکی بهش بزند ،احتمالا خودم جفتک را به او میزدم...
و حصار توتالیترش را میشکستم،
البته اگر منظور شیرزاد حسن خانواده کوچک ما باشد که بعید میدانم ...
اگر هم منظورش چیز دیگریست که بعدش
میشود همان گریز از آزادی ...

رمان خوبی بود روایت پسر ارشد خانواده از حکومت دیکتاتوری پدر ، پدری ک...مغز که خودش را خورشید تصور میکند و نباید کسی به او نگاه کند.پدری که حصاری دور خانه اش کشیده و مدام تحدید میکند که اگر حصار نباشد ،شما نخواهید بود.پدری که خداگونه عمل میکند با تازیانه در دست و خیلی هم حشری
و اما خواهرانی که دلشان لک زده برای یک لبی،بوسی،ماچی،اما مادر میگوید نباید حتی خواب حرام ببینند.
این رمان همه چیز دارد ،از فروید تا سیمون دوبوار

و قشنگ تر اینکه ترجمه مریوان حلبچه ای ترجمه ای که می‌توان خیلی راحت به آن اعتماد کرد چرا؟؟
چون متعهد است تامام
Profile Image for رزی - Woman, Life, Liberty.
339 reviews119 followers
July 10, 2022
در سرزمین من، اگر زن و شوهر به جان هم بیفتند، امری طبیعی و عادی است؛ اما اگر آن‌ها همدیگر را عاشقانه در آغوش گیرند، گناه کبیره محسوب می‌شود. آنجا بین محل زندگی و گورستان فاصله‌ای نیست.

- شیرزاد حسن، در کنگره‌ی نویسندگان جهان

داستان زن‌ها و دخترهای «پدر» منو یاد تمثیل غار افلاطون می‌ندازه، اون‌ها مثل زندانی‌ها می‌مونند. انگار که ناگهان یکی دستشون رو گرفته و به سطح زمین برده، به سمت آزادی، و نور چنان کورشون کرده که به گوشه‌ی تاریک غارشون برگشتند.


Unpopular Opinion:
موخره جذاب‌تر از داستان بود
Profile Image for Zidane Abdollahi.
138 reviews46 followers
January 16, 2020
درودی به بزرگی دردِ ملتِ کُرد بر شیرزاد حسن که بی‌باکانه تابوها را شکست و نشان داد هنوز نیز در سرزمین انفال و شیمیایی و نسل‌کشی هستند کسانی که مشعل آینده‌ای درخشان و دور از ستم را روشن نگه داشته‌اند؛ ستمی که بیشتر خود کردها به خود می‌کنند!

داستان بسی دردناک، اغراق‌آمیز و گاهی هم آزاردهنده بود؛ نویسنده از دو ابزار ادبی اصلی برای پرورش داستانی که از دیدگاه فرویدیش به مشکلات جامعه‌اش نشئت می‌گیرد استفاده کرده است: اولی اغراق و دومی نیز نماد. ترکیب این دو و تفکر در خواننده تا حد زیادی باعث می‌شود خواننده دیدگاه درستی نسبت به ذهنیت نویسنده و جامعه‌اش پیدا کند که البته امکان سوء برداشت نیز زیاد است که این مسئله به ذهنیت و شعور خواننده نیز بستگی دارد.

مقالۀ آخر کتاب هم در قسمت‌های پایانی مطالب جالبی را عنوان می‌کرد که جای بسی تفکر داشت؛ اما براستی متوجه نشدم که چرا شیرزاد حسن تا این حد نسبت به ذهنیت شرقی بدبین است؟! گویی ذهنیت شرقی تمام خوبی‌های هستی را تهی می‌کند و در عوض غرب است که لذتِ اندیشه را به انسان ارزانی می‌دارد.
Profile Image for Zari.Books.
245 reviews21 followers
August 19, 2025
داشتم به این فکر می‌کردم که خداروشکر که این کتاب رو صوتی گوش دادم چون به احتمال ۹۹/۹درصد اگر کتاب رو فیزیکی در دست داشتم،نصفه رها می‌کردم و با اینکه آدمی هستم که امکان داره با تا شدن و .. کتاب محبوبم یه گوشه بشینم،زانوهام رو بغل کنم و بزنم زیر گریه،این کتاب رو انقدر می‌کوبوندم تو دیوار تا پاره پوره شه.

وقتی هندزفری رو می‌ذاشتم تو گوشم و خوانش کتاب رو تو طاقچه پلی می‌کردم و جناب اطهر کلانتری شروع می‌کرد به خوندن،دلم می‌خواست همون لحظه طاقچه رو از گوشیم پاک کنم،گوشیم رو بندازم گوشه‌ای، دستام رو بزارم رو گوشام،چشمام رو ببندم،از تمام وجود جیغ بکشم و اشک بریزم اما لا مذهب انقدر کشش داشت که دوست داشتم هرروز کمی وقت براش بذارم و به جای اتفاقاتی که بالا گفتم دوست داشتم انجام بدم(جایی خلوت پیدا نمی‌کردم که جیغ بکشم)،مثل همیشه وقتی استرس و اضطراب و نگرانی سراغم میاد، پوست لبم و پوست کنار ناخن هام رو می‌جویدم.

مگه می‌شه؟ انقدر درد؟ انقدر سیاهی؟انقدر خشونت؟انقدر چرک؟انقدر لجن؟ انقدر کثافت؟
Profile Image for shizuku.
124 reviews26 followers
February 24, 2023
حوادث عجیب و غریب ،سورئال ،اروتیک بودن،مایه های ترسناک و horror رمان اون رو تبدیل به یه کتاب خوب میکنه ،که با توجه به حجم کمش برای خوندن توی یه نشست خوب بود،یکم من رو یاد کتاب آدم خواران می انداخت ،جوری که حوادث تند تند و پشت سرهم رخ می دادن و سیر داستان به سمت زوال و نابودی پیش می رفت.چیزی که من خیلی دوست نداشتم اون تاکید روی میل جنسی خواهر ها و رفتارهای غیر معمولشون بود ،کتاب سعی داشته یک نگاه روانی هم به داستان وارد کنه و اون عقده ادیپ و نگاه فرویدی به داستان بود،داستان های زیادی با مضمون پدرکشی نوشته شده،و کسی که عقده ادیپ داره باید یک سری گرایشات جنسی به مادر داشته باشه اما راوی به عنوان قهرمانی شناخته شده که از هر نوع میل جنسی به دور هست و فقط شاهدی هست بر کشش های جنسی بقیه ،از این نظر که شاهد کشش جنسی زیاد پدرش و اختگی خودش هست و لزومی که این صفت اختگی رو پشت سر بذاره قابل تطبیق هست ولی به نظر من خیلی عمیق نتونسته بود روی این موضوع کار کنه راوی بارها توسط پدرش تحقیر شده و همون اول داستان میگه از اینکه سایه شوم پدرش رو پشت سر خودش حس می کرده و مجبور بوده کفش هاش رو جفت کنه احساس تحقیر شدن میکرده وگاهی داستان و راوی به تو این احساس رو میده که همه حوادث یک خواب بوده،اول داستان از جایی شروع میشه که راوی گذشته خودش و زجرها و ناله های خودش رو به یاد میاره درحالی که در یک گنبد با سروصدای سگ های پدرش زندانی هست و آخر داستان هم به همین شکل تموم میشه با صدای سگ ها ،راوی و گنبد و گورستان،همون اول داستان میفهمیم که راوی پدرش رو کشته و باهاش همراه میشیم که بفهمیم چرا و چگونه ،از این نظر هم منو یاد جنایت و مکافات می ندازه که همون اول میفهمی که جنایتی رخ داده و قاتل هم مشخصه و تو بجای اینکه بخوای بدونی چه کسی انجامش داده میخوای بفهمی چرا انجامش داده و حفظ کشش داستان سخته توی اینجور داستان ها اما نویسنده تونسته خوب از پسش بربیاد.
Profile Image for Haniye_Mirkamali.
195 reviews70 followers
May 8, 2022
اینقدر غمگین و تلخ نوشته شده، که نتونستم طاقت بیارم و نصفه رهاش کردم!!
این حجم از خشونت رو چجوری میتونن ببنویسن :((((((
Profile Image for Rêbwar Kurd.
1,025 reviews88 followers
July 24, 2025
گاهی یک خانه، می‌شود استعاره‌ای از تاریخ یک سرزمین. یک حیاط محصور، با دیواری بلند که نه‌فقط جسم‌ها، که ذهن‌ها را هم در خود حبس کرده. پدری که خود را خدا می‌داند، زنانی که به عنوان متاع وارد و مصرف می‌شوند، پسرانی که اخته شده‌اند، و دختری که به جرم نگاه کردن به ماه، زندانی می‌شود. این خانه فقط یک خانه نیست؛ این خاورمیانه است، این ایران است، این ما هستیم، در حصاری که نه‌فقط پدر، که تاریخ، سنت، مذهب و ترس بر دورمان کشیده‌اند.

حصار و سگ‌های پدرم یک رمان درباره خانواده نیست؛ درباره قدرت است. درباره سلطه‌ای که از بستر خصوصی آغاز می‌شود و تا سازوکارهای سیاسی و تاریخی امتداد می‌یابد. شیرزاد حسن با جسارت تمام، از بطن جامعه کرد، رمانی نوشته که به شکل هولناکی جهان‌شمول است. او بی‌آنکه از خشونت عبور کند، بی‌آنکه آن را ملایم یا استعاری جلوه دهد، تصویر واقعیِ یک دیکتاتور را جلوی چشممان می‌گذارد: پدری که شیر را سلاخی می‌کند، چون در این حصار فقط یک شیر باید زنده بماند: خودش.

این رمان، آینه‌ای‌ست برای خاورمیانه ی فروخورده، برای ایرانِ سانسور، برای هر جامعه‌ای که در آن خانواده نخستین سلول سرکوب است. پدر در این داستان فقط یک فرد ��یست؛ او تجسم حکومتی‌ست که هر سال زن تازه می‌گیرد، مردمش را به سکوت وامی‌دارد، اجازه پرواز را از پرندگان می‌گیرد، و برای همه چیز قانون دارد: حتی برای نگاه کردن به ماه.

و وقتی این پدر می‌میرد، همه‌چیز پیچیده‌تر می‌شود. بدنش رفته، اما نجوایش هنوز در ذهن هاست. مثل سایه‌ای که روی حافظه‌ها افتاده و انگار پاک‌شدنی نیست. شیرزاد حسن اینجا، به ژرف‌ترین سوال سیاسی-روان‌شناختی ممکن نزدیک می‌شود: آیا با مرگ دیکتاتور، دیکتاتوری می‌میرد؟ یا ما به آن عادت کرده‌ایم، آن را درون خود کاشته‌ایم، بازتولیدش کرده‌ایم؟ آیا آزادی فقط بیرون رفتن از حصار است، یا توانایی درهم‌شکستن ترسی‌ست که در درون ما لانه کرده؟

این رمان می‌تواند قصه‌ی کردها باشد، که در میان قدرت‌های بزرگ و اربابان محلی، همیشه در حصاری از بی‌وطنی و خشونت زیسته‌اند. می‌تواند روایت ایران باشد، با حاکمان سلطنتی، ایدئولوژیک یا مذهبی‌اش که همه‌چیز را می‌خواهند کنترل کنند؛ از موهای دختر تا فکر پسر. و می‌تواند حتی قصهٔ کل خاورمیانه باشد، که انگار قرن‌هاست در خانه‌ای محصور، با پدری زنده یا مرده، اما همیشه حاکم، زندگی می‌کند.

زبان شیرزاد حسن ساده اما دردناک است. پر از تصویرهایی که در ذهن ماندگار می‌مانند. شیر تکه‌تکه، دخترِ محبوس، بلبلان بی‌پرواز، و سگ‌هایی که فقط به پدر وفادارند. این‌ها سمبل نیستند؛ حقیقت‌اند. حقیقتی که نه در دانشگاه‌ها، بلکه در زندگی روزمرهٔ ما تنیده شده. حقیقتی که باید با آن روبه‌رو شد، اگر قرار است از حصار بیرون رفت.

شیرزاد حسن می‌نویسد که «اگر کتاب‌هایم را نخوانید، نه من را خواهید شناخت، نه ملتم را...او از ما می‌خواهد به جای دلسوزی‌های بی‌ریشه، به جای نگاه‌های از بالا به پایین، بیاییم و در زبان، در ادبیات، در صدای واقعی یک ملت گرفتار، شریک شویم.

حصار و سگ‌های پدرم نه فقط یک رمان ضد پدرسالاری، که اثری ضد حافظه‌های ساختگی‌ست.
این کتاب می‌خواهد زخم‌ها را نه پنهان، که افشا کند. می‌خواهد نشان دهد چرا خاورمیانه هنوز از خواب بیدار نشده. و چرا هنوز هم، خیلی‌ها با ترس به ماه نگاه می‌کنند، و جرئت پرواز را ندارند، حتی اگر قفس باز باشد.
Profile Image for Younes Fahimi.
49 reviews16 followers
December 25, 2025
شاید بشود گفت: خوانشی فلسفی ـ سیاسی از حصار و سگ‌های پدرم اثر شیرزاد حسن

رمان حصار و سگ‌های پدرم نوشتهٔ شیرزاد حسن، بیش از آنکه روایتی داستانی به معنای متعارف باشد، تمثیلی تیره از مناسبات قدرت در جهان مدرن است؛ جهانی که در آن استبداد نه فقط در هیئت یک دیکتاتور، بلکه به‌صورت ساختاری روانی، اجتماعی و تاریخی بازتولید می‌شود. این اثر، خواننده را ناگزیر می‌کند با پرسشی بنیادین روبه‌رو شود: آیا با مرگ دیکتاتور، دیکتاتوری نیز می‌میرد؟
در منطق درونی رمان، پاسخ به این پرسش منفی است. «پدر» اگرچه مرکز نمادین قدرت است، اما نظامی که او نمایندگی می‌کند، پیشاپیش از شخص او فراتر رفته است. حصار پابرجاست، سگ‌ها آموزش دیده‌اند و مهم‌تر از همه، ترس در ذهن انسان‌ها نهادینه شده است. از این‌رو، رمان نشان می‌دهد که دیکتاتوری نه صرفاً یک فرد، بلکه شبکه‌ای از عادت‌ها، اطاعت‌ها و توجیه‌های اخلاقی است.
در این چارچوب، حصار را می‌توان با تمثیل غار افلاطون مقایسه کرد، اما نه به‌مثابه بازآفرینی آن، بلکه به‌عنوان نسخه‌ای وارونه و مدرن. اگر در غار افلاطون، امکان خروج به‌سوی نور حقیقت وجود دارد، در جهان شیرزاد حسن، آگاهی نه رهایی‌بخش بلکه خطرناک است. اینجا دانستن، مجازات به دنبال دارد و زبان گفتن پیشاپیش خفه شده است. غار افلاطون به امید شناخت گره خورده بود؛ حصارِ این رمان به انسداد کامل افق رهایی.
در سطح نظری، این جهان ادبی به‌طرزی شگفت‌آور با تحلیل‌های هانا آرنت از توتالیتاریسم هم‌پوشانی دارد. آرنت توتالیتاریسم را نه حکومت یک فرد، بلکه نظامی می‌داند که هدف نهایی‌اش نابودی انسانِ سیاسی است؛ انسانی که بتواند سخن بگوید، قضاوت کند و آغازگر کنش باشد. در حصار و سگ‌های پدرم، دقیقاً همین امکان از میان رفته است. فضای عمومی نابود شده، قانون به امری متحرک و پیش‌بینی‌ناپذیر بدل شده و سگ‌ها نقش همان «ترور دائمی» را بازی می‌کنند که آرنت از آن سخن می‌گوید. در چنین وضعیتی، حتی مرگ رهبر نیز پایان نظام نیست، زیرا توتالیتاریسم در بدن و ذهن جامعه رسوب کرده است.
از سوی دیگر، خوانش رمان در پرتو اندیشهٔ آیزایا برلین، لایهٔ دیگری از معنا را آشکار می‌کند. برلین با تمایز میان آزادی منفی و آزادی مثبت هشدار می‌دهد که چگونه آزادی مثبت، وقتی به دست قدرت سیاسی می‌افتد، می‌تواند به توجیه خشونت و سرکوب بدل شود. «پدر» در این رمان دقیقاً تجسم همین خطر است: اقتداری که به نام مصلحت، امنیت و خیر جمعی، آزادی را سلب می‌کند. او دشمن آشکار نیست، بلکه پدر است؛ و همین چهرهٔ پدرانه، سلطه را اخلاقی و پذیرفتنی می‌سازد.
در این میان، منطق روانی‌ای که می‌توان آن را «سندرم استکهلم جمعی» نامید، حلقهٔ نهایی این نظام را تکمیل می‌کند. مردم نه‌تنها از پدر و سگ‌ها می‌ترسند، بلکه به‌تدریج از آن‌ها دفاع می‌کنند. خشونت توجیه می‌شود، حصار ضروری جلوه می‌کند و فرد، برای حفظ انسجام روانی خود، با منبع تهدید همذات‌پنداری می‌کند. اینجاست که دیکتاتوری دیگر نیازی به دیکتاتور ندارد؛ جامعه خود به بازتولید آن می‌پردازد.
بدین‌سان، حصار و سگ‌های پدرم را می‌توان روایتی ادبی از همان نقطه‌ای دانست که نظریه‌های سیاسی کلاسیک به آن هشدار داده‌اند: جایی که قدرت، قانون، اخلاق و ترس در هم تنیده می‌شوند و انسان نه‌تنها آزادی‌اش را از دست می‌دهد، بلکه میل به آزادی را نیز فراموش می‌کند. در چنین جهانی، مرگ پدر صرفاً یک واقعهٔ زیستی است، نه یک گسست تاریخی. آنچه باید بمیرد، «پدرِ درون» و «سگ‌های ذهنی» است؛ امری که رمان، آگاهانه، تحقق آن را دشوار و شاید ناممکن تصویر می‌کند.
Profile Image for Peymanjafari.
212 reviews8 followers
July 16, 2023
حکایت مردمیست که یک عمر برای آزادی از دست ظلم زور زدن و جان کندن ولی وقتی که آزاد شدن ندانستند باید چکار کنند
بسیار بسیار هوشمندانه تصویر یک حکومت دیکتاتوری رو در قالب یک حصار و مأمورای مزدور حکومتی در قالب سگهای حصار جا داده بود
خیلی خیلی داستان پر باری بود و اشاره به خیلی چیزها داشت
بسیار لایه های آشکار و نهانی داشت
مرگ یک دیکتاتور و ساختن مقبره و زیارتگاه یکی از نکاتی بود که بسیار قابل تفکر بود
قصه ای برای مردمانی که زیارتگاه ها و بت های خود ساخته رو میپرستن ولی به دلیل عدم آگاهی هیچ درکی از تاریخی که درش گم شدن ندارن
پرستش و عزاداری برای متجاوزان به جان و مال و ناموس نیاکان و اجدادمون،داستانیست که بخاطر حافظه تاریخی ضعیف مردم در تاریخ همواره گم میشه...
هر چی از این کتاب و فضای تاریک آمیخته با واقعیتش بگم کم گفتم...
واقعا نظیر نداشت.
Profile Image for kawin.
15 reviews4 followers
May 10, 2021
تقدیم به روح پدرم،
به حصار کوچکش؛
به بچه‌هایم که امیدوارم هنگامی که بزرگ شدند،
در حصار هیچ‌کس زندگی نکنند؛
حتا اگر حصار خودم باشد.

"شیرزاد حسن"
.
.
اول باید از نشر چشمه برای چاپ کتاب و میریوان حلبچه ای برای ترجمه ی خوبش تشکر بکنم. بعد بگم کتاب، کتاب خیلی تلخی هست و احتمالا کسی که از کتابهایی با فضای تاریک خوشش نیاد بعد دو صفحه کتاب رو رها میکنه.
اما من قلم نویسنده و دیالوگهای کتاب رو خیلی دوست داشتم.
و ستاره ی آخر رو رنگی نکردم چون حقیقتا پایانش رو دوست نداشتم :).
.
.
رمان کوتاه حصار و سگهای پدرم، تم پدر کشی دارد و واستان درباره ی یک خانواده ی پر جمعیت است که توسط پدر خانواده اداره میشود. تعریف درست از اداره این است که او تمام اهل خانه را در خانه ای با حصاری بزرگ حبس کرده و هیچکس حق نفس کشیدن هم ندارد!
Profile Image for Mohammad.
358 reviews364 followers
April 1, 2020
به حصار‌هایی فکر می‌کنم که پشتشان گیر افتادم و حصارهایی که ازشان عبور کردم. هیچ‌وقت از هیچ حصاری نترسیدم؛ ترسم تنها از این بود که حصار خراب شود و پایی برای رفتن نمانده باشد. ترس از این‌که حصار خودم باشم
Profile Image for صَــــنَــــمْــــ.
156 reviews101 followers
April 14, 2025

به نظرم فقط قلم خاورمیانه‌ای میتونه از پس خلق این همه تاریکی و اشمئزاز بربیاد.


کتاب رو که باز می‌کردم و شروع میکردم به خوندن، در نظرم خونه تاریک‌تر میشد هی میخواستم چراغای بیشتری روشن کنم، احساس سنگینی روی قفسه‌ی سینه ام داشتم و چند دیقه یه بار یه آه از عمق قلبم می‌کشیدم.

صحنه‌های کتاب شبیه اون دست از کابوس‌های مزخرفیه که ممکنه تو خواب ببینیم و بعد بیدار شدن، خودمون میتونیم ریشه‌هاش رو کشف کنیم و نیازی به تعبیر و روانکاوی نداره :))


با فضای سورئال هیچوقت نتونستم ارتباط زیادی بگیرم و تو این کتاب هم این ویژگی‌ش رو دوست نداشتم.
اولش هم میخواستم تو ریویو بگم داستان اغراق زیادی داشت، اما مگر نه این‌که روح آدمی می‌تونه همین‌قدر از اتفاقا آسیب ببینه و تو ظلمتِ خودش غرق بشه؟ شاید نویسنده هم از اعماق روان آسیب‌دیده اش این فضا رو پرداخته و روی کاغذ آورده.
Profile Image for Essareh.
283 reviews1 follower
August 29, 2021
«زیبایی هر دروغی، آن است که هر چه زمان می‌گذرد، واقعی‌تر‌ می‌نماید.»


وقتی که خلاصه‌ای ازش رو شنیدم فکر می‌کردم داستانش شبیه به فیلم dogtooth باشه ولی خب نبود. به نظر من خشونت و اعصاب‌خردکنی فیلم در برابر این کتاب شوخیه!

دیکتاتوری این حصار کاملاً خاورمیانه‌ایه. نمی‌دونم چطور منظورم رو برسونم. می‌دونید، دین هست، شکنجه، زندانی و کشته‌شدن هست. مسئول همه‌ش هم یک مرد قلدر مسنه. چیزی که تو ذهنمه رو رسوندم؟

به نظرم این کتاب، اون‌طور که باید معروف نیست و در حقش جفا شده. شاید به خاطر فضاییه که داره؛ یا نمی‌دونم... شاید ملیت نویسنده. یا هرچی.




پ‌ن: موقع مطالعه‌ش، مدام یکی توی سرم می‌گفت «بچه‌ها، این حصاره ایران ماست.»
Profile Image for Maei.
55 reviews22 followers
November 1, 2020
کتاب رو به پیشنهاد مسئول کتابخانه خوندم ، فکر نمیکردم که دوست داشته باشم اولین بار بود از نویسنده کُرد ، داستانی میخوندم .
داستان غم داره ، با اینکه هیچوقت همچین حصاری را به شخصه تجربه نکردم ولی غم و درد و رنج و فشار حصار با خواندن کتاب کاملا حس میشه .
من قسمت موخره را بیشتر دوست داشتم و با بعضی از جمله ها به شدت همذات پنداری کردم .کلا کتاب دردناکیه و من در تمام طول ۲ ساعت خواندنش ،غم و اضطراب داشتم
Profile Image for Muhammad Taqavi.
24 reviews5 followers
November 26, 2018
«حصار و سگ‌های پدرم» داستان مردی است که دور از شهر و آبادی، حصاری بلند با دیوارهایی متعدّد ساخته است و در این حصار زنان، دختران و پسرانش را از جهان خارج جدا کرده است و بر آنها حکم می‌راند. حصاری خلوت و خاموش، خسته، آرام و پُر از رؤیاهای تلخ، هذیان و رنگ‌باختگی. پدر در این رمان، نماد حکومتی توتالیتر و تمامیت‌خواه است که با کشیدن دیوار به دور مردم، آنها را در غفلت و بی‌خبری مَسخ می‌کند. پدر دهها زن دارد و هر شب را در بستر زنی به صبح می‌رساند، با وجود این هرگونه تمتّع جنسی را برای دیگر اهالی حصار مردود می‌شمارد و گناه می‌داند. او تمام نرینه‌های حصار را اخته کرده است، از پسرانش گرفته تا سگ‌ها و اسب‌ها و گربه‌ها و... . تنها اخته‌نشده‌های حصار، او و اسب عربی‌اش هستند. پیردخترها و پیرپسرهای او مدام در تلاش‌اند که غریزهٔ جنسی‌شان را پنهان کنند تا از مجازات پدر در امان بمانند و به همین دلیل، حصار آکنده از آه و نالهٔ حسرت‌بار زنان و مردانی می‌شود که تنها در خواب‌ها و رؤیاهایشان به دنبال ارضای غرایزشان هستند؛ هرچند پدر در تلاش است که بر خواب‌های اهالی حصار نیز سلطه براند و رؤیاهایشان را به کابوس حضور خود بیالاید و اجازهٔ خواب دیدن را هم به آنها ندهد. او همیشه عصا و تازیانه و خنجری به همراه دارد تا با ترس و تهدید و تحقیر، سلطهٔ خود بر ساکنان حصار را حفظ کند. در این حین پسر ارشد خانواده که از این وضعیت به تنگ آمده، علیه او می‌شورد و در شبی تیره که پدر با یکی از زنانش جمع آمده است، او را با سه ضربهٔ خنجر به قتل می‌رساند تا ساکنان حصار را رهایی بخشد و طعم آزادی را به آنها بچشاند. پدر کشته می‌شود اما حضور او چنان بر ذهن و روح ساکنان حصار سلطه یافته است که نمی‌توانند مرگ او را باور کنند. پدر می‌میرد و از قرار معلوم باید فصل آزادی فرا برسد، باید شادی به حصار برگردد، باید غریزهٔ زندگی جایگزین غریزهٔ مرگ شود، اما چنین نمی‌شود. اهل حصار چنان به بردگی خو گرفته‌اند که بعد از مرگ پدر، خواهران خودفروش، مادران بی‌انصاف و برادران سفله، قهرمان پدرکُشِ قصّه را از حصار بیرون می‌رانند و خود به زندگی نکبت‌بار و حقیرشان ادامه می‌دهند. پدر می‌میرد اما مردمی که یاد گرفته‌اند هر صبح و شب را با زوزهٔ تازیانه و صدای عصای خیزران و برق خنجر و تُف و نفرین و دشنام و اخته‌کردن آغاز کنند و به پایان برسانند، نمی‌توانند آزاد باشند؛ آزادی در قاموس چنین مردمی معنای خود را باخته است. شیرزاد حسن با این رمان نشان می‌دهد که راه رهایی از استبداد و دیکتاتوری، سرنگونی دیکتاتورها نیست، بلکه ریشه‌کن کردن خوی و خیمِ استبدادزدهٔ مردم است.
Profile Image for Zahra Naderi.
230 reviews42 followers
June 29, 2024
وقتی این کتاب و ‌خوندم، دویدم. نه به خاطر مردم سرزمینم، به خاطر خودم دویدم. قلب و مغزمو کندم و دویدم. تا نوک اون قله که آرش ازش تیر انداخت دویدم. کتاب و گذاشتم توی کمان و پرتاب کردم. کتاب پرنده شد. ولی من باز دویدم، چون بدون قلب و مغز هم بلد بودم چطوری درد بکشم. چون آتش گرفته بودم دویدم.
Profile Image for مهشید.
567 reviews29 followers
December 18, 2021
حصار و سگ های پدرم. کتابی تمثیلی و به فراخور متن، سرشار از اغراق. داستان از زبان پسری روایت میشه که به وسوسه کوچکترین زن پدرش، دست به قتل پدرش میزنه تا با این کار خودش، همسران پدرش و خواهر و برادراش رو از زیر سلطه پدرش دربیاره. غافل از اینکه زندگی تو آزادی حتی برای حیوونای اسیر پدر هم سخت بوده چه برسه به افرادی که عمری تو اون محیط زندگی کردن. کتاب داستانی کوتاه و بسیار تلخ داره. سرشار از اغراق و فضاسازی های تلخه. داستان کتاب کاملا تمثیلیه و کشوری زیر تیغ دیکتاتوری رو توصیف کرده. اگر به این سبک علاقه دارید این کتاب انتخاب خوبیه. من خودم کتاب رو دوست داشتم با اینکه بسیار تلخ بود اما داستان جالب و ایده و پرداخت بسیار خوبی داشت.
Profile Image for Sepehr.
208 reviews236 followers
July 16, 2021
این کتاب نقدی است بر توتالیتاریسم و استبداد و دیکتاتوری تاریخی - سنتی حاکم بر جوامع اَتُمیزه شده و مثله شده مثل جامعه کورد. این خانواده محصور در این خانه استعاره ای از جوامعی است که در نتیجه فشار و دیکتاتوری بیش از حد , به نکبت خو گرفته اند به گونه ای که بدون اطاعت از آن نمیتوانند ادامه دهند.
این کتاب نمونه‌ی ناب و کاملی است با فرمی بدیع از ملتی غریب و ادبیاتی در حاشیه؛ ادبیات کورد.
Profile Image for هانیه.
30 reviews4 followers
July 11, 2023
خیلی منو یاد سمفونی مردگان می‌انداخت؛ وجه اشتراکشونم فقط تلخی بود:)) با این حساب که سمفونی مردگان پنجه به این یک دادم.
Profile Image for Mostafa.
380 reviews9 followers
October 25, 2018
داستان تلخیه از سرنوشت یه ملت
حصار و پدری که چنان روح اونارو تسخیر کرده که حتی بعد از مرگ پدر و شکستن حصار هم نمیتونن از زیر یوغ اون بیرون بیان و سعادتشون رو توی اسارتشون میبینن، با اینکه هنگام اسارت آرزوی آزادی داشتند ولی وقتی بهش رسیدن دیدن که نمیتونن تحملش کنن. حکایت خیلی از ملتهاس. قهرمانی رو پرورش میدن و همو رو عامل بدبختیشون میدونن
یه سخنرانی خواندنی درباره ادبیات و ملت کرد هم از نویسنده آخر کتاب هست
Profile Image for Mohade3 Es.
89 reviews11 followers
December 30, 2023
ظاهر و رویه داستان این هست که پدر مستبد دور خانه خود و آغل حیواناتش حصاری کشیده و زنان و دختران و پسران و حیوانات خود را زندانی کرده است. در همان ابتدای داستان می‌فهمیم پسر بزرگ، به خواسته دیگران، پدر را می‌کُشد و حصار را برمی‌چیند. پس از کشتن پدر و برچیدن حصار، سایرین هم خوشحالند و هم ناراحت، هم تشکر می‌کنند و هم نفرین.
اینجاست که شاهد اوج داستانیم. اینجاست که می‌فهمیم حصار بیرونی، تنها و مهم‌ترین حصار نبود. حصار اصلی، حصار درونی و ذهنی افراد خانه و آماده نبودن و نشدن برای زندگی آزادانه در جامعه است.
Profile Image for Roya.
755 reviews146 followers
June 16, 2025
مثل یک کابوس بود...
Profile Image for Hêmin.
64 reviews15 followers
February 11, 2019
چیرۆک سەبارەت بە بنەماڵەیەکه که باوک لەوێدا دیکتاتۆرێکی بە تەواو مانایە و بۆ سەپاندنی هەست و خوستەکانی خۆی تەواوی ئاوات و ئارەزووەکانی ئەندامانی دیکەی خێزانی لە ناو دەبات ؛ کەواتە بۆخۆی ڕژێمێکی تۆتالیتاره بەڵام وای لە شۆڕشی بێ ئامانج و پلان. ماڵ دەزانن چیان ناوێت بەڵام نازانن چیان دەوێت و هەر ئەو سەرلێشێواویه دەبێته هۆی خولقاندنی بارودۆخێکی خراپتر لە جاران.
چیرۆکەکە زۆر سەرنجی منی رانەکێشا بەڵام بێ گومان شێرزاد حەسەن نووسەرێکی توانایه و چیرۆکەکانی پڕه لە ئامۆژگاری و شایستەی سەرنج دان و خوێندنەوە
Profile Image for Zara.
24 reviews3 followers
May 26, 2020
به نظر من این کتاب نمونه‌ی شرقی کتاب مزرعه حیوانات بود (البته نه به اندازه آن نمادین)، که شاید می‌بایست یکی از شاهکارهای ادبی به حساب می‌آمد البته اگر نویسنده‌ای غیر شرقی یا شاید غیر کورد داشت. فضایی دردناک، تاریک، منزجرکننده و هراس‌انگیز همراه با فضاسازی فوق‌العاده، همچنین ترجمه بسیار زیبای مریوان حلبچه‌ای که این حس حتی همراه با بستن کتاب نیز مدت‌ها همراه انسان است. سلطه‌ی یک قدرت توتالیتر همراه با ثبات ایدئولوژی‌ آن، پدری تمامیت‌خواه که حتی بعد از مرگش نیز زاد و ولد ایدئولوژی هایش گریبان‌گیر زندانیان است، زندانیانی که حتی بعد از مرگ این پدر آزادی را به واسطه‌ی یقین مذهبی یا شاید عرف پس می‌زنند و حصاری که در ذهنشان شکل گرفته ده ها مرتبه از حصاری که به دست پدر بنا شده قطورتر است. حصاری که جنسیت معیاری بر اندازه‌ی آن است، دختر که باشی بلند���تر و غیر قابل نفوذ تر خواهد بود.
Displaying 1 - 30 of 103 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.