قلندر و قلعه، داستان زندگی شیخ اشراق، شهاب الدین یحیی بن حبش سهروردی از حکما و عرفای بزرگ قرن ششم هجری ایران است. در سال 587هجری در سن 36 یا 37 سالگی به فتوای علما در حلب کشته شد. اگرچه بسیاری از دیدگاه های فلسفی او به زبان ساده در این داستان آمده، اما اساس نوشته راه و رسم سلوکی است که میراث حکما، عرفا و به ویژه فرزانگان ایران باستان است
دکتر سید یحیی یثربی در سال 1321 در روستای چراغ تپه سفلی از توابع شهرستان تکاب واقع در استان آذربایجان غربی به دنیا آمد. وی از سال 1335 به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و از 1344 در دانشکده الهیات تهران فلسفه و حکمت اسلامی را آموخت.
تلمذ در محضر آیات عظام دوزدوزانی، ستوده، سبحانی، مکارم، مفتح، منتظری، سلطانی و علامه طباطبایی در حوزه علمیه قم و همچنین شاگردی اساتید بزرگواری همچون شهابی، زرین کوب، ملکشاهی، مطهری، جلیلی، صاحب الزمانی، آریان پور، یزگردی، فلاطوری، حائری، تفضلی، الهی قمشه ای، حمیدی شیرازی و ... در دانشگاه تهران نگاهی منتقدانه و نظریه پردازانه به وی داد.
دکتر یثربی، استاد تمام فلسفه و عرفان اسلامی، چند سالی است که تمام وقت خود را صرف نقد و نظریه پردازی علمی و فلسفی کرده و همه همت و توجه خود را به فلسفه، منطق، معرفت شناسی، عرفان و دین شناسی معطوف ساخته است.
وی همچنین دست به نقد اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و جهان اسلام زده و در راستای از بین بردن جهل و جمود فکری جامعه تلاش می کند. از نظر وی، تحول در زندگی سیاسی و اجتماعی افراد جز با تحول در علوم انسانی ممکن نیست و چنین تحولی نیز باید از منطق، فلسفه و معرفت شناسی آغاز گردد. این آغاز جز با نقد سنت موجود امکان ندارد. بنابراین، وی نقد و نقدپذیری را راهگشای تحول جامعه می داند.
بد. بد. پر از اسم هایی که هیچ شخصیت و هویتی نداشتن. پر از دیالوگ های سرسری و بی فایده، مثل سلام و احوالپرسی های طولانی یا خطابه های طولانی که محتواشون رو در یک خط می شد گفت. پر از وقایع رندوم که باعث می شد آدم منتظر واقعه ای نباشه. پر از زیاده گویی های شاعرانه که هیچ تأثیری در پیشروی داستان نداشتن. با یک عشق آبکی. و یک جستجویی عرفانی که نه انگیزه ش برای خواننده مشخصه و نه هدفش، و در نتیجه هیچ همدلی ای ایجاد نمی کنه. و همون الگوی کلیشه شدهٔ داستان های زندگینامه ای: کودکی نابغه، علمای ظاهربین و متعصب، بی باکی قهرمان نسبت به بیان حقیقت، و در نهایت اعدام. یک سریال زندگینامه ای تلویزیونی در قالب رمان.
تنها چیز قشنگش، اسم فصل ها بود و شعرهای سهراب سپهری که اول هر فصل آورده بود.
راجع به نظریات فلسفی سهروردی
اگه می خوای یه نظریهٔ فلسفی رو توی داستان که مخاطب عام داره مطرح کنی، باید دو نکته رو حتماً رعایت کنی:
اول: آیا این نظریه رو جوری مطرح کردم که برای مخاطب عام، کسی که فلسفه نخونده، معنا و اهمیت داشته باشه؟ یک نظریه رو به شکل های مختلف می شه مطرح کرد، چطور این نظریه رو مطرح کنم که در نگاه مخاطب عام زیبا، هیجان انگیز، حیرت انگیز، مهم و تأثیرگذار بیاد و حس کنه نگاهش به زندگی و جهان با این نظریه تغییر می کنه؟ گاهی حتی لازم نیست کل نظریه رو مطرح کنی، گاهی یک تمثیل از نظریه یا یکی از نکات جزئی و فرعی نظریه یا یک مثال و مصداق از نظریه در زندگی روزمره، تأثیر و اهمیت نظریه رو خیلی بیشتر نشون میدن، تا بیان نظریه به شکلی کلی و انتزاعی و غیر ملموس.
دوم: آیا این نظریه رو جوری مطرح کردم که مخاطب عام، کسی که فلسفه نخونده، متوجه بشه؟ آیا تا حد امکان زبان رو ساده کردم و از به کار بردن اصطلاحات فلسفی اجتناب کردم؟ اگه اصطلاحی به کار بردم، آیا به قدر کافی روشنش کردم؟ گاهی یه نظریه فقط در یک زمینهٔ خاص قابل فهمه و بدون توضیح مقدمات لازم، خواننده متوجه نمیشه اصلاً حرف حساب این فیلسوف چی بوده. مثلاً تا قبل از این تمام فلاسفه می گفتن: الف ب است، اما این فیلسوف اومده ثابت کرده که الف ب نیست، و این حرف قابل فهم نیست مگر وقتی خواننده بدونه نظریهٔ رایج تا قبل از این چی بوده تا انتقاد این نظریهٔ جدید به گذشتگان معنادار بشه.
این کتاب در هر دو مورد مردود میشه. نه اهمیت نظریات سهروردی رو به من مخاطب انتقال میده، نه نظریات سهروردی رو واضح و روشن توضیح میده طوری که از نظریات سایر علمای اسلامی متمایز بشن. و در نهایت آدم نمی فهمه چرا سهروردی مهم بوده؟ فقط به خاطر این که می رفته توی کوه و دشت چله نشینی می کرده و به مکاشفه می رسیده؟ در این صورت چه فرقی هست بین سهروردی و فلان صوفی گمنام؟
اگر می خواید با فلسفۀ سهروردی آشنا بشید، کتاب غیرداستانی همین نویسنده حکمت اشراق سهروردی خیلی خیلی بهتر عناصر اصلی این فلسفه رو شرح میده، و خیلی گزینۀ بهتریه تا این رمان.
میگویند شما شراب مینوشید. همچنین عده زیادی در شهرهای مختلف دیدهاند که شما به موسیقی گوش میدهید و در مجالس میرقصید. لطفن جوابها را کوتاه بدهید که .....
اطاعت میکنم. شما براساس کدام دستور شرع مامورید تا بدانید که یکی شراب میخورد یا نه؟ اگر شاهدان شهادت دادند، برقاضی است که حد شرعی را اجرا کند. اما در ابتدا نه تنها مجاز به تحقیق و تجسس نیستید، بلکه منع هم شدهاید.
خب، میخواهیم که موضوع روشن شود.
شما چرا میخواهید شراب خواری کسی روشن شود؟ پیامبر شما بر کتمان اسرار مومنان چه قدر تاکید کرده است! هرگاه چیزی از اسرار اصحاب به او میگفتند اعتنایی نمیکرد و میگفت: "من برای نقب زدن و رفتن به درون دل مردم دستور ندارم". او تلاش میکرد که مردم ظاهرن مسلمان باشند و هرگز به اثبات کفر و فساد کسی نمیکوشید. اما برعکس جانشینانش را میبینیم که همه هم و غمشان آن است که کفر و فساد دیگران را اثبات کنند.......من به شما نمیگویم که شراب نخوردهام یا خوردهام! من دعوی عصمت ندارم. من انسانم نه فرشته. در هر انسانی امکان و استعداد گناه هست. اما این که شخصی مرتکب فلان گناه شده یا نه به شما مربوط نیست. سماع و رقص را هم تحریم نکردهاند ..... آنجا که از شکوه زیبایی مست شدم دیگر من نیستم، اگر که میخوانم یا میرقصم. بلکه جز این از دستم بر نمیآید.
دلم میخواست بیشتر وارد فلسه سهروردی میشد. بعد به نظرم اتفاقها خیلی خطی و بیفراز و فرود به تصویر کشیده شدن، در حالی که خیلی میتونست هیجانیتر و پُرتعلیق واقع شن. هر چی شروعش خوب بود، رفته رفته افت کرد و باز آخراش بهتر شد. ولی در کل.. نمیدونم چرا، دوست داشتم منو بیشتر میگرفت. نگرفت. حتی یه جاهایی برام خیلی اغراقگونه و غیرقابل باور شد. دو براش کمه. ولی سه هم زیاده.
+ یه ویرایش نگارشی اساسی هم میخواست. با اینکه من چاپ دهمش رو داشتم.
«قلندر و قلعه» قصه زندگی شیخ شهابالدین سهروردیه؛ همون فیلسوف جوونی که هم اهل فکر و فلسفه بود، هم دلش دنبال عرفان و آزادی. کتاب پر از ماجراهای زندگیشه: از درس و سفر و بحث با بزرگان گرفته تا گیر افتادن توی چنگال سیاست و تعصب.
یحیی یثربی خیلی قشنگ و روان نوشته، جوری که انگار داری یه رمان تاریخی میخونی، نه یه زندگینامه خشک. توی کتاب هم پر از گفتگوها و صحنههای خیالیه که باعث میشه با خود سهروردی و فکرهاش بیشتر همراه بشی.
خلاصه اگه دوست داری بدونی یه آدم چطوری به خاطر جسارت فکر و حرف تازه، از قلندری تا قلعهی زندان پیش میره، این کتاب حسابی میچسبه.
شوری که خواندن این در من به وجود آورد و جوششی که در روح من شروع به جوشیدن گرفت،را نمیتوان با این کلمات و این الفبا بیان نمود! آری باید الفبای جدیدی خلق نمود که بتواند حس ها را درست به اندازه ی خودشان نشان دهیم! شیخ اشراق،نمایانگر جمله(موتوا قبل ان تموتوا) بمیرید قبل از اینکه بمیرید!!بود! فردی بود که هیچگاه حقیقت را فدای مصلحت نکرد.. پروانه شکسته بالی بود که حیران به دنبال بالش گشت و در آخر هم آنرا یافت و به سوی خداوند بر شد. لقاءالله نوش روحت. آری کلمات در بیان کرامات شیخ اشراق قاصرند و توصیف شیخ با این کلمات و این الفبا ،به مانند ارتکاب به یک گناه بزرگ است. فقط باید سکوت نمود...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ جملات 👇
◾️آن یکی بالم کو؟
ای عبور ظریف بال را معنی کن. تا پر هوش من از حسادت بسوزد.(ص ۷)
◾️علم و دانش بال های پرواز بشرند.این علوم ظاهری یک بال اند و علومی دیگر نیز هستند که محصول بصیرتی باطنی اند.آنها هم بال دیگر بشرند. (ص۱۹)
◾️هر کجا هستم آسمان مال من است.. پنجره،هوا،فکر،عشق،زمین مال من است چه اهمیت دارد ،گاه اگر می رویند قارچ های غربت.... (ص۲۷)
◾️شیخ اشراق در محضر استاد ظهیر که تفسیر سوره حمد می کرد بود. استاد گفت: رحمت الرحمن عام است و مخصوص همه مردم چه کافر و چه مسلمان... اما رحمت الرحیم خاص است یعنی مخصوص مومنان و خاصه روز جزاست... شیخ اشراق سوال کرد:استاد رحمت الرحمن قوی تر است یا رحمت الرحیم؟ استاد گفت:معلوم است رحمت الرحمن چون عام است قوی تر است. شیخ گفت:اگر چنین باشد باید رحمت الرحمن رحمت الرحیم را نیز عام کند یعنی رحمت عام،همه کس را،از جمله کافران را از روزی الهام و هدایت و ادراک و معرفت نیز محروم نمی سازد پس کافران نیز از نعمت هدایت برخوردار می شوند و سعادت آخرت را نیز به دست می آورند و در نتیجه رحمت رحیم نیز شامل حال آنان می شود ⚡️⚡️ یعنی همه نجات می یابند و کسی به دوزخ نمی رود⚡️⚡️
(ص ۴۳ و۴۴)
◾️زان شبی که وعده کردی روز و شب
روز و شب را می شمارم روز و شب
(ص۴۷)
◾️از هر طرف که رفتم،جز حیرتم نیفزود...
(ص۵۱)
◾️+می خواستم بگویم که فردا شکایتی به امیر ببرم شاید مالم را که حرامی ها دزدیده اند و به تاراج برده اند،را پیگیری کند _بگذر برادر.بگذر.شکایت راه به جایی نمی برد.اینان اگر شریک نبودند،گستاخی دزدان تا به این حد نمی رسید...
(ص۵۳)
◾️گر مرشد ما پیر مغان شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سرّی ز خدا نیست..
(ص۷۱)
◾️صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز که غوغا می کند در سر خیال خواب دوشینم!
(ص۷۴)
◾️...دریغا که بازار معرفت کساد است و کمتر کسی به مانند تو به دنبال پرواز می گردد
(ص۷۶)
◾️مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش!!
(ص۹۹)
◾️مکن از خواب بیدارم خدا را که دارم خلوتی خوش با خیالش!
(ص۱۰۰)
◾️چون مذهب و اعتقاد پاک است مرا
از طعنه نا اهل چه باک است مرا
(ص۱۲۹)
◾️...ما اینجایی نیستیم.پرواز خواهیم کرد.باور کن.باورکن.در پایان کار از تو پرواز خواهم کرد و بالم به بالت می خورد.
(ص۱۳۱)
◾️قیل و قال زندگانی
ذوق و حال از یاد برد...
(ص۱۵۶)
◾️یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود...
(ص۱۶۳)
◾️توخود طبیب خودی و هیچ کس نمی تواند طبیب کس دیگری باشد.نیازمند باش و تشنه، اما روی نیاز به سوی خود داشته باش و آب از کاریز درون خود بطلب.هر چه خواهی در خانه داری اگر به صحرا روی عمر هدر داده ایی..
(ص۱۶۳)
◾️در دل من چیزیست مثل یک بیشه نور. مثل خواب صبحدم. وچنان بی تابم که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه دورها آوایی است که مرا می خواند...
(ص۱۶۶)
◾️خامم هنوز از این سان،هان کوره ات بتابان
وزهستیم بسوزان،هم خشک و هم تر ای عشق!
از منت تو بسیار دارم به دوش خود بار
شمشیر خود فرود آر،یک بار دیگر ای عشق!
(ص۱۸۵)
◾️پای درخت شکوفه دار گلابی! با تنه ای از جنس حضور دیدم در چند متری ملکوتم!!!
(ص۲۰۹)
◾️گفتم که در چه شوری،کز وهم خلق دوری؟
تو نور نور نوری؟ یا آفتاب تابان؟
گفتا:دلم تنک شد،تن نیز هم سبک شد
تا پاگشاده گشتم از چار میخ ارکان
(ص۲۳۰)
◾️از صخره شدم بالا
در هر گام،دنیایی زیباتر،تنهاتر
و ندا آند؛بالاتر،بالاتر
(ص۲۳۵)
◾️یک نفر آمد که نور صبح مذاهب در وسط دکمه های پیرهنش بود از علف خشک آیه های قدیمی پنجره می بافت.
(ص۲۴۸)
◾️ماردینی گفت:من برایت نگرانم ،زبانت را نگهدار که زبان سرخ ،سر سبز می دهد بر باد...
سهروردی گفت:از غمخواری شما سپاس دارم اما من هیچگاه حقیقت را فدای مصلحت نخواهم کرد..
(ص۲۶۳)
◾️من نه شبکورم،چراغی از دلم بر می کنم با عشق
گیرم اینجا خانه تاریک وافق تاریک و شب تاریست
هیمه ای دیگر نیان آتشت می افکنم ای عشق تا ببینم همچنان فر و فروغت رو به بسیاری است؟
(ص۲۷۹)
◾️سقراط را بگذار وبا ما باش امروز ما وارثان سرنوشت شوکرانیم
(ص۲۸۳)
◾️عاشقان را کر در آتش می پسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم!
(ص۲۸۶)
◾️....مردم اگر به سمت جمال ناقص جلب شوند،سرانجام به سوی جمال کامل راه میابند.مجاز،پلی است که به حقیقت می پیوندد!!
(ص۲۹۱)
◾️درختم،شاخ وبرگم روشنایی است که از خورشید خورده ریشه ام آب!
نماز نور می خواهم بخوانم مرا آب وضو از حوض مهتاب...
یکی از بهترین کتاب های که نگارشی روان و داستانی ، داستان زندگی را بیان می کند ، داستان زندگی سهرودی، واقعا خواندنی است، وقتی شروع کردم خواندن کتاب، تا کتاب تموم نشد هیچ کار دیگری را انجام ندادم
روایتی دلچسب از سلوک عرفانی یک انسان ، یک عارف بالله شیخ شهاب الدین سهروردی روایت تکراری سرگذشت حق طلبی و حق گویی روایت سرنوشت اندیشه روایت تکراری جام شوکران روایت برزگ مردی که جهان را گنجایش وجود پر نورش نبود و زمین و زمان زیر پایش می لرزید روایت تقابل انسانهای واصل و به اصطلاح علمای جاه طلب و دنیاپرست و درباری که شهوت قدرت کورشان کرده است روایت عاشقان سرمست تو گویی تفاوتی ندارد که سقراط باشد یا منصور حلاج ، شهاب الدین سهروردی باشد یا مرحوم آخوند ملاصدرا رضوان الله علیهم اجمعین همه محکوم به شهادت اند
زیاد چنگی به دل نمی زنه، استفاده از شعرا خوب بود، بیشتر تبلیغ زرتشت بود تا سهروردی البته شاید فلسفه سهروردی بر پایه آیین زردشت باشه، برخلاف نظر نویسنده که گفته بیوگرافی سهروردی است و از خیال نیز استفاده کرده است، کتاب سراسر خیال است و در این بین اسم سهروردی میاد، بیشتر برای بیان نظراتش از زبان سهروردی بود، میشه گفت کتاب نقد نویسنده به شرایط حکومت و علمای رسمی بود. خیلی چیزا بی مورد تکرار می شد بدون اینکه به فهم کتاب یا سهروردی کمک کنه. انتظار بیشتری داشتم از کتاب. بعدا درباره سهروردی بخونم بهتر میشه کتاب رو قضاوت کرد.
دوست داشتم کمی بیشتر وارد جزییات دیدگاههای سهروردی میشد، اما در کل کتابیست ساده و مختصر که خواندنش زیاد وقت گیر نیس، مناسب حال این روزهام بود، و از خوندنش بسیار لذت بردم.
اين رمان بر اساس زندگي شيخ شهاب الدين سهروردي نگاشته شده و بر اساس آثار فارسي و عربي وي مي باشد. ماجراهاي تحصيل و سفرهاي او و رشد معنوي و علمي اش و مباحثه با علماي شهرهاي مختلف در اين اثر توصيف شده است. سهروردي به شيخ اشراق مشهور بوده و در توضيح اين مطلب از زبان نويسنده اينطور بيان شده است: " من به اصول و مسائل حكمت اشراق پاي بندم ، در آيين اشراقيان بزرگداشت خورشيد كه منبع نور و گرماست ، لازم است. خورشيد خود مظهري است از فرشته ي مهر كه جهانيان را صلاي عشق و عرفان ميدهد. در سنت اشراق همه در جستجوي نور اند و از ظلمت مي گريزند. نماز نور مي خوانند و تشنه ي جرئه اي از نور و اشراق اند." . . كمتر از ذره اي پست مشو، مهر بورز تا به خلوتگه خورشيد رسي چرخ زنان
اگر بخواهید به چشم رمان به این کتاب نگاه کنید رمان روانی نیست. فصل های ابتدایی بسیار کند و فصل های نهایی تند هستند.
اما حتی با وجود این مشکلات در مقام رمان داستان این کتاب داستان جذابی است. به سادگی شما را با سهروردی همراه می کند و می توانید با افکار و حکمت و سرنوشت این حکیم آشنا بشوید. و ازین بابت کتاب ارزشمندی است.
یک اشکال دیگر هم که به نظرم این کتاب داشت این بود که با توجه به اینکه در مورد حکمت ایران باستان و دین زردشت هم حرف میزد خیلی خوب میشد اگر کلمات ناآشنا زیرنویس می شد و توضیحاتی در مورد آنها داده میشد یا دست کم نحوه تلفظ صحیح آنها مشخص می شد.
امیدوارم کارهایی ازین دست بیشتر نوشته بشوند تا علاقه مندان بتوانند با زبان ساده با آدمهای بزرگ کشورمان آشنا بشیم.
خب خيلي با عرفاي اين مدلي كيف ميكنم وقتي از زندگيشونوچيزي ميخونم سرشار از اميد به انسان و پيشرفتش ميشم. ايده داستان خيلي خيلي خوب بود منتها ي كم كشدار شده بود البته خيلي كم و مشكل ديگه اينه كه حس ميكنم نويسنده پر از فكر بوده و خيلي نوشته . وقتي خيلي زياد مينويسي هم ممكنه آخرش ي داستان بنويسي ولي همش ي قسمتايي كم داره و منسجم نيست در مقابل نوشته اي كه از قبل ميدوني چقدر بايد چي بنويسي
از خواندن کتاب بسیار لذت بردم . کتاب تاریخی ، عرفانی و ارائه نظریات فلسفی سهروردی به زبان ساده ، البته با سادگی بازهم برای من سخت بود به دلیل اینکه مطالعات من در زمینه فلسفه کم است .
همیشه خیلی خیلی دوس داشتم تا کتابی درباره سهروردی بخونم متأسفانه هیچ وقت تو کتابهای اطرافیانم ندیدم کتابی نوشته ای حرفی حدیثی ازش تا اینکه یه روز پشت ویترین کتاب فروشی همیشگی دیدم یک کتاب با جلد زیبای آبی هست با عنوان قلندر و قلعه که زیر عنوان با فونت ریز نوشته شده بود زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی بدون درنگ رفتم داخل و کتاب رو خریدم اما بعد از اون اتفاقاتی افتاد که من از دنیای کتاب دور شدم این کتاب تقریباً به مدت دو سال توی کتابخونه ی من موند ... تا اینکه برای شروع دوباره تصمیم گرفتم با همین کتاب برگردم درباره رزومه ی سنگین و پربار یحیی یثربی شکی نیست اما این داستان ساده و روان نوشته شده در کل شاید گفت از تمام 320 صفحه ی این کتاب در حد مقاله ای نه چندان کامل به اطلاعات درباره سهروردی میشه دست پیدا کرد توقع بیشتری داشتم اما چیز زیادی دستم رو نگرفت اما از نظر داستانی و نثر خوب نوشته شده بود تقریباً و شاید من انتظار خیلی بیشتری داشتم البته نمیتونیم از این بخش چشم پوشی کنیم که این کتاب با وجود کاستی هاش چقد میتونه خواننده رو به سمت خوندن و شناختن بیشتر سهروردی سوق بده و این بهترین بخش این کتاب هست جایی که آدم سوال های زیادی واسش پیش میاد و به خودش میگه باید بیشتر و بیشتر درباره ش بخونم
قرار بود شرح سیر و سلوک شیخ اشراق باشه اما انگار سریال شبکه دو رو داشتی تماشا میکردی، با خط داستانی عجیب، توصیفهای بیخود و خندهدار، شخصیتهای درنیومده و اضافی و خطابههای بیپایان. نفهمیدم سهروردی کی بود اصلا و چی میخواست بگه. از خیر این کتاب بگذرین.
آپدیت: توی جلسهی کتابخوانیمون، استاد از روی همین قصه، حکمت اشراق رو توضیح میداد. که اشارات کتاب دری میشد به حرفهای دیگه. نظر من راجعبه کتاب همونه. اما شاید این کتاب برای بقیه، راهی باشه. لحاظ کنین این رو.
داستان جالب و جذابی از زندگی شیخ اشراق شهاب الدین یحیی سهروردی.. لذت بردم و فقط لذت بردم. کتاب کشش خوبی داشت و با کتاب همراه بودم تا آخرش. پیشنهاد می کنمش به همه دوستان ممنون از نویسنده و ممنون از کسی که این کتاب رو خواسته یا ناخواسته معرفی کرد:دی
از آن کتابهایی که پیر شدم تا تمام شد. روایت داستان بد بود و هیچ جذابیتی نداشت، دیالوگها افتضاح بودند و به زور درشان حکمت ریخته بودند و غلطهای نگارشی و ویراستاری نشدن کتاب هم یک ضعف بزرگ دیگر بود.
داستانی در مورد شرح زندگانی، شیخ اشراق، شهاب الدین سهرودی است. برای من که از زندگی سهروردی چیزی نمیدونستم جالب بود. ترکیبی از عرفان اسلامی و ایرانی در این کتاب ارائه میشه و همین امر هم باعث ترد شدن سهروردی از سوی علما و فقهای عصر خودش میشه کتاب خوش خوانی بود و در 4 روز تمام شد ششم آبان چهارصد و یک شیراز
یکی از بهترین کتاب هایی که خوندنم سهروردی تبدیل شد واسم یه آدمی که بیشتر دوست دارم افکارش رو بشناسم. رساله های زیادی داره که تقریبا خوندنشون نیاز به دانش زیادی داره و فهمیدنشون یه مبحث جداست…
قلندر وقلعه داستانی است بر اساس زنگی شهابالدین سهروردی به قلم دکتر یحیی یثربی.یکی از بهترین بخشهای کتاب،بخش مربوط به محاکمه سهروردی است که گوشهای از آن را مینویسم: -میگویند شما شراب مینوشید. همچنین عده زیادی در شهرهای مختلف دیدهاند که شما به موسیقی گوش میدهید و در مجالس میرقصید. لطفن جوابها را کوتاه بدهید که ..... -اطاعت میکنم. شما براساس کدام دستور شرع مامورید تا بدانید که یکی شراب میخورد یا نه؟ اگر شاهدان شهادت دادند، برقاضی است که حد شرعی را اجرا کند. اما در ابتدا نه تنها مجاز به تحقیق و تجسس نیستید، بلکه منع هم شدهاید. -خب، میخواهیم که موضوع روشن شود. - شما چرا میخواهید شراب خواری کسی روشن شود؟ پیامبر شما بر کتمان اسرار مومنان چه قدر تاکید کرده است! هرگاه چیزی از اسرار اصحاب به او میگفتند اعتنایی نمیکرد و میگفت: "من برای نقب زدن و رفتن به درون دل مردم دستور ندارم". او تلاش میکرد که مردم ظاهرن مسلمان باشند و هرگز به اثبات کفر و فساد کسی نمیکوشید. اما برعکس جانشینانش را میبینیم که همه هم و غمشان آن است که کفر و فساد دیگران را اثبات کنند.......من به شما نمیگویم که شراب نخوردهام یا خوردهام! من دعوی عصمت ندارم. من انسانم نه فرشته. در هر انسانی امکان و استعداد گناه هست. اما این که شخصی مرتکب فلان گناه شده یا نه به شما مربوط نیست. سماع و رقص را هم تحریم نکردهاند ..... آنجا که از شکوه زیبایی مست شدم دیگر من نیستم، اگر که میخوانم یا میرقصم. بلکه جز این از دستم بر نمیآید.
داستان یکدست و یکنواخت نبود. مخصوصا وقتی به مباحثات فقهی میکشید. مثلا بحثهای بین شیخ اشراق و فخر رازی رو ببینید. (کلا وقتی رو که داستان تو مراغه میگذره.) یهو زبان داستان عوض میشه و انگار سر کلاس فقه نشستیم از بس مباحث تخصصی و بدون توضیحه. اتفاقات داستان خوب پخش نشده بود. نثر قابل قبول و مناسب متن بود. یه کم بخشهاییش منو یاد جویندهی راه حق کازانتزاکیس انداخت که داستان زندگی سن فرانسیس آسیزیه. در کل تجربهی خوبی بود ولی بعد از خوندنش نمیتونم بگم خیلی به دانستههام از زندگی و عقاید شیخ اشراق اضافه شده.
کمتر کتابی هست که تا آخر نخونم، اما این کتاب رو واقعا نتونستم تموم کنم. از دسته کتابهایی که یه موضوع رو انتخاب میکنن و فقط بسنده میکنن به دیالوگ سازی بدون پرداخت شخصیت ها ، بدون اینکه بتونی با شخصیت ها ارتباط برقرار کنی فقط در جریان گفتگو ها قرار می گیری شاید کسانی با کتاب هایی از قبیل ملت عشق، رویای نیمه شب، خداحافظ گاری کوپر و مثلا همین کتاب بتونن ارتباط برقرار کنن و از کتاب لذت ببرن من اما واقعا نمیتونم این سبک کتاب ها رو دوست داشته باشم. قبلا خیلی تعریف این کتاب رو شنیده بودم، اما جزو کتابهایی پرتعريفي بود که من نپسندیدم