Jump to ratings and reviews
Rate this book

جغد برفی

Rate this book
این کتاب مجموعه‌ای از ۸ داستان به‌هم پیوسته را در بر می‌گیرد که چند داستان‌شان پیش از این، در فصلنامه‌های «زنده‌رود» و «مهراوه» به چاپ رسیده‌اند. اما برای چاپ در قالب این کتاب، بازنویسی‌ شده‌اند.
عناوین داستان‌های این کتاب به ترتیب عبارت‌اند از: اثر آسانسور، شهراپیچ، دورهم‌نشینی‌های ما، تمام کردن یک رابطه، جغد برفی، سفر دریایی، بازگشت، طرفِ آفتابی خیابان.
هرکدام از این داستان‌ها در مکان و زمان مختلفی نوشته شده‌اند. داستان اول کتاب، تابستان ۹۴ در سنت اندروز، شهراپیچ دی‌ماه ۹۰ در اصفهان و خرداد ۹۴ در ادینبرا بازنویسی شده، دورهم‌نشینی‌های ما بهار ۸۰ در اصفهان و سال ۹۳ در داندی بازنویسی شده، تمام کردن یک رابطه‌ی تابستان ۸۰ در شیراز و سال ۹۳ در سنت اندروز، جغد برفی در سال ۹۳ در داندی، سفر دریایی سال ۹۳ در سنت اندروز، بازگشت زمستان ۹۳ در ادینبرا و طرف آفتابی خیابان هم اردیبهشت ۹۳ در داندی نوشته شده است.
در قسمتی از داستان «سفر دریایی» از این کتاب می‌خوانیم:
می‌دانستم گذاشتن و رفتن که زنانه و مردانه ندارد، اما پرانده بودم و حالا باید یک کاری می‌کردم. مچ دست‌هایش را روی فرمان گذاشته بودم. انگشت‌ها در هم‌گره کرده، به بوته‌های حاشیه‌ی پارکینگ نگاه می‌کرد. گفتم: «رفتی سیدنی برو قایقرانی یاد بگیر.» بلند خندید. انگار «ها»یی تهِ گلو آماده داشته باشد که بی‌مقدمه بیرون بیندازدش و بعد دیگر فقط «آ»ی مقطعی بماند که با ضربه‌های دستش روی ران همراه بشود. همیشه همین‌طور می‌خندیده. اگر ایستاده بود، کمی به جلو می‌خمید و به چپ و راست سر تکان می‌داد تا وقتی که خنده را به یک «های» کشیده تمام کند یا مثل حالا به مسخرگیِ حرف بی‌ربطی که زده بودم سر تکان بدهد. گفت: «حالا چرا قایقرونی ناغافل؟» شانه بالا انداختم: «باحاله. اگر می‌تونستم من هم یاد می‌گرفتم.» ماشین را روشن کرد، گذاشت توی دنده و چرخید طرفم: «چرا نتونی. یاد بگیر خب. گرونه؟» از پارکینگ درآمدیم انداختیم توی جاده. گفتم: «نه، نمی‌دونم. ترسناکه. تو آب افتادن ترسناکه.»
توی آینه نگاه کرد، بعد به من. گفت: «جانور، قایق ساختن تو آب نیفتن.» با مشت زدم به بازوی دستی که گذاشته بود روی دنده بماند. خندید. «جدی می‌گم خب.»
گفتم: «خفگی رو دوست ندارم.»
«همه مرگ‌ها یه‌ جور خفگی‌اند.»

112 pages, Paperback

First published April 1, 2018

2 people want to read

About the author

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1 (25%)
4 stars
1 (25%)
3 stars
0 (0%)
2 stars
1 (25%)
1 star
1 (25%)
Displaying 1 - 2 of 2 reviews
Profile Image for Anoosha.
138 reviews37 followers
January 24, 2019
روی جلد کتاب نوشته شده است، هشت داستان پیوسته که این ادعا نیازمند مستقل بودن تک تک داستان در عین پیوستگی است که در این کتاب این چنین دیده نمی شود. شاید بهتر بود همان رمان تلقی می شد.
داستان اول مجموعه جالب توجه و دارای نثر روان و جذابی است اما در ادامه محتوای چنان تکراری و فرم داستان ها مشابه می شود که لذت را از خواننده می گیرد.
Profile Image for Nima.
83 reviews
July 6, 2025
«جغد بَرفی» بیش از آن‌که مجموعه‌ای از داستان‌های مستقل باشد، نمایشی منسجم از پیچیدگی روابط امروز است. از اولین سطرهای «اثر آسانسور» تا پایان «طرفِ آفتابی خیابان»، فاطمه‌مهر خان‌سالار خواننده را در منظومه‌ای احساسی به گردش می‌برد. از نظر من «اثر آسانسور» بهترین داستان مجموعه است؛ در همین قصهٔ آغازین، نویسنده با تصویرگرایی دقیق آسانسور و استعاره‌ی میدان مغناطیسی میان دو نفر، حس «تعلیق» را به شکلی ملموس منتقل می‌کند.
زبان موجز و تصویری خان‌سالار، نیروی محرکه‌ای است که این روایت‌های کوتاه را از عینیت روزمره به تعلیق روان‌شناختی می‌کشاند. توصیف دقیقِ محیط‌های آشنا بارها با لحن درونی راوی درآمیخته و تنش عاطفی را لحظه‌به‌لحظه بالا می‌برد. این تعلیق، به‌ویژه در «اثر آسانسور»، جایی که سکوت فلزی دیواره‌ها و ارتعاش ریل‌ها هم‌صدا با تردیدهای درونی شخصیت می‌شوند، به اوج خود می‌رسد و نشان می‌دهد که داستان کوتاه چه ظرفیت بالایی برای خلق اکوسیستم روان‌شناختی دارد. در «اثر آسانسور»، رابطه‌ای که هنوز آغاز نشده، در فضایی معلق و کش‌دار قرار دارد؛ انگار شخصیت‌ها در میدانی مغناطیسی گیر افتاده‌اند که هم آن‌ها را به یکدیگر جذب می‌کند و هم مانع برخورد مستقیمشان می‌شود. این تصویر، نمادی از تردید و فاصله‌ی روانی است: هرچه بیشتر میل به نزدیک‌شدن احساس می‌شود، نیروی بازدارنده‌ی نامحسوسِ تردید قوی‌تر عمل می‌کند. خان‌سالار توانسته در چند صفحه، شرایطی را ترسیم کند که در آن عشق بالقوه‌، میان «می‌خواهم» و «نترسم» جا خوش کرده است.
موتیف جغد برفی، با پرهای سفید و نگاه نافذش، ستون فقرات نمادین این مجموعه است. جغد همچون ناظر پنهان، در تاریکی زننده‌ترین احساسات را می‌بیند و صدای سکوت میان شخصیت‌ها را به گوش می‌رساند. رنگ سفید پرهایش هم نماد پاکی آرزوهای عاشقانه و هم هشدار سردی جدایی است؛ ترکیبی که در هر داستان، حالتی متفاوت از شهود پنهان، تنهایی عمیق و انتظار مبهم را نمایان می‌کند. وقتی جغد برفی در داستان پنجم ظاهر می‌شود، گویی نوک تیز هشداری است به فرا رسیدن انقطاع یا تغییری بنیادین در رابطه. در نهایت «جغد بَرفی» اثری‌ست با بار معنایی عمیق که در حجمی کوتاه، دامنه‌ی گسترده‌ای از احساسات انسانی را دربر می‌گیرد. خان‌سالار ثابت می‌کند که داستان کوتاه می‌تواند همچون رمانی موجز ضرب‌آهنگ تغییرات درونی آدم‌ها را ضبط کند. این مجموعه با موتیف‌های هوشمندانه، از جمله حضور مداوم جغد برفی و شروع بی‌نظیر «اثر آسانسور»، رمانی تکه‌تکه اما یکپارچه خلق کرده است. برای هر خواننده‌ای که می‌خواهد دورنمایی شاعرانه و درعین‌حال واقعی از عشق و جدایی در دنیای امروز داشته باشد، «جغد بَرفی» تجربه‌ای به‌یادماندنی رقم می‌زند.
Displaying 1 - 2 of 2 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.