Jump to ratings and reviews
Rate this book

لويزيتو

Rate this book
لويزيتو كان ابنًا غير متوقع على الإطلاق، خطر على ذهني في صباح أحد الأيام الصيفية بينما أنا على وشك الذهاب في إجازة مع حفيداتي. تلك هي النعم العظيمة للإبداع.
إنها قصة تدور حول مفاجآت الحياة وحول القوة المنقِذة لعلاقات الصداقة. منذ سنوات سابقة كنت قد قرأت مقالًا صدمني كثيرًا. صودر ببغاء من زوجين مُسِنَّين، كان يعيش معهما منذ أكثر من ثلاثين عامًا. في الحقبة التي كانا قد تلقياه فيها هديةً، في الواقع، لم تكُن هناك قوانين تتطلب وجود ما يثبت مصدره من خلال شهادات معينة، ومِن ثَمَّ كانت النتيجة أن وجوده أصبح مخالفًا للقوانين. في فترة وجيزة، فقد الببغاء المسكين كل ريشه، نظرًا إلى فصله بعد أعوام طويلة عن رفيقيه المحبوبين، وحبسه في محمية طبيعية، ثم تُرك ليموت كمدًا. بعد ذلك ببضعة أشهر، وبسبب الحزن نفسه، مات أيضًا صاحباه. حقيقي أن علينا احترام كل القوانين، ولكن لا بد أن يكون هناك بعض من التمييز في تطبيقها. كان يمكن أن يطلبوا منهما دفع الغرامة، وأن يسمحوا لهما بأن يسويا وضعهما القانوني. ولكن ما حدث هو العكس. طُبِّقت الأوامر بلا رؤية، وبعنف، ولم يهتم أحد بأن تنفيذ هذا الحكم سيؤدي إلى حالة من اليأس الأكيد. في روايتي القصيرة -لحسن الحظ- ستنتهي قصتي نهاية سعيدة، وسيتخطى الحب بين أنسيلما، المعلمة العجوز المُحالة إلى المعاش، وببغائها لويزيتو كل الصعاب، وسينتصر على كل جفاء قانوني.
إنها قصة أحبها كثيرًا، وتُشعرني دائمًا بالراحة لأنها مليئة بالحنان والسخرية. سنضحك ونتأثر وسيلمسنا السلوك الفوضوي غير المتوقع للببغاء الذي سينقذ المعلمة العجوز من شيخوخة قاسية ووحيدة.
سوزانا تامارو، نوفمبر 2012

Unknown Binding

First published November 1, 2007

12 people are currently reading
293 people want to read

About the author

Susanna Tamaro

91 books566 followers
Susanna Tamaro is an Italian novelist.
Her second novel Per voce sola (Just For One Voice) won the International PEN Award and was translated into several languages.
Her novel Va' dove ti porta il cuore (Follow your Heart) was an international best seller.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
204 (23%)
4 stars
286 (32%)
3 stars
290 (33%)
2 stars
67 (7%)
1 star
20 (2%)
Displaying 1 - 30 of 123 reviews
Profile Image for Sana.
316 reviews162 followers
April 1, 2021
دوستش داشتم❤️
Profile Image for sAmAnE.
1,368 reviews153 followers
June 22, 2022
خداحافظ.
یادت باشد، امیدت را از دست نده. آخر هر جاده‌ای یک گنج پنهان است.
چقدر دوستش داشتم. چقدر این نویسنده با احساس می‌نویسه، عالی بود.
Profile Image for Zsa Zsa.
772 reviews96 followers
September 12, 2017
يه داستان سمبوليك درباره يه خانم و يه طوطى رنگارنگ خاص، ميتونست بهتر باشه اگه يكى به خودش زحمت داده بود ترجمه رو ويرايش كنه
Profile Image for Pooriya.
130 reviews81 followers
February 18, 2012
کتاب در رابطه با «عشق در زندگی» و «عشق به زندگی» است. روایت جالبی از زنی که در زندگی عشقی حقیقی را تجربه نکرده. البته من معتقدم این کتاب به نوعی عشق هم‌جنس‌گرایانه را روایت می‌کند. زندگی شکست خورده با یک مرد که در عشقش دروغ گفته بود، زندگی نچندان خوشایند با فرزندانش (تولیدمثل به مثابه دگرجنس‌خواهی)، دوستی قدیمی که در دوره‌ای شیفته‌ی او بوده و حتی در دبیرستان شایعه‌ی همجنس‌خواهی لوییسیتا (دوست قدیمی) پخش شده بوده، شوهر چندان از تعریف‌های زن نسبت به لوییسیتا خوشنود نبوده (مرد به مثابه‌ی دیواری برای انکار و کنار زدن هم‌جنس‌خواهی)، احساس خیانت زن نسبت به لوییسیتا بعد از ازدواج و همچنین ناخوشنودی لوییسیتا از ازدواج او که با نیامدن به مراسم ازدواج زن و هم‌چنین بعضی حرف‌هایش نشان داده بود، انتخاب اسم لوییسیتو (لوییسیتا نامی مونث و لوییسیتو مذکر آن است) به صورت تصادفی و ناخودآگاه برای طوطی و در آخر با وجود فهمیدن زن که طوطی مونث است هم‌چنان با اسم مذکر (لوییسیتو) او را صدا می‌زند که نمود بارز نیاز به یک رابطه‌ی هم‌جنس‌خواهانه اما کاملا فاعل-مفعولی است. همه این‌ها به نظر من بیان‌گر روایت عشقی هم‌جنس‌خواهانه بود که نویسنده به خوبی آن را پردازش کرده است. در کل طوطی، کتاب راحت خوان، جذاب و ساده‌ای درمورد عشق است.‏
Profile Image for Maryam Sabbaghi.
34 reviews20 followers
May 14, 2015
بعدازظهرم را به دوباره-خوانی طوطی گذراندم و فکر می‌کنم این کتاب ارزش تمام گریه‌های دنیا را دارد. برای لوییزیتا می‌شود یک دریا اشک ریخت.
طوطیِ تامارو، از عزیزترین‌هاست.
Profile Image for Negin.satfard.
148 reviews40 followers
November 21, 2021
۱-امتیاز واقعیم: ۳.۵
۲-داستان راجع به آنسلما، معلم بازنشسته(اخراج‌شده‌) و تنهاییه که یک روز میون آشغال‌ها یک رنگین کمان پیدا میکنه. یک طوطی، که زندگیش رو براش شیرینتر کرده و حالا امید بیشتری به زندگی پیدا کرده.
۳-داستان کوتاهی بود، در یک نشست میتونید بخونیدش.
۴-ترجمه‌‌ی آقای فرزانه انقدری خوب هست که ادم روش نشه چیزی بگه، ولی بازم یکی‌دو جا میتونست بهتر باشه، که اونم هیچی اصلا.
۵-این کتاب، چالش ۳۰ کتابه‌ی ۲۰۲۱ من رو کامل کرد:))))))
Profile Image for ablomof.
108 reviews51 followers
December 19, 2011
مواظب باش! در موقع عشق ورزیدن هیچکس چهره واقعی خود را نشان نمی دهد. چهره واقعی بعدا آشکار می شود.
Profile Image for Haman.
270 reviews70 followers
August 10, 2015
خاطره چه چیز عجیبی است: گاه مثل شعبده باز از كلاه عكس هایی فوری را بیرون می‏كشد كه خیال می‏كردی تا ابد فراموششان كرده ای.
Profile Image for Ana.
746 reviews113 followers
March 9, 2017
São 80 páginas que se leem num instante. A escrita não vai muito além do correto, sem chegar a ser particularmente bonita ou elegante, e as reminiscências dos tempos passados são descritas ora com pormenor exagerado, ora a correr, mas ainda assim, a leitura valeu a pena pela história: a amizade entre uma viúva solitária e um papagaio, que lhe veio trazer uma grande vontade de viver, numa altura em que já pouco esperava do que restava da sua vida.
Profile Image for Smn Hgh.
166 reviews25 followers
November 17, 2024
‎🦜همانطور که زمین‌شناسان از ضخامت و تراکم خاک زمین، زمان را حدس میزنند، شاید بتوان از طریق نامه ها هم تغییر و تحول احساسات بشری را حدس زد.

بین سه و چهار بود ، ۳.۵ امتیاز دقیق تریه!

زنی در آستانه‌ی هفتاد سالگی که تنها مونده و پیدا کردن یک طوطی بهانه‌ای میشه که زندگیش، تصمیمات مهم و نتایج اونارو مرور کنه.

فاز نویسنده های زن ایتالیایی که دور از ادا وشعار که «بهشت زیر پای مادران است »و «هیچ چیزی شیرین تر از مادر شدن نیست» میرن تو دل این موضوعات رو دوس دارم


🦜زندگی ما مثل خانه‌ای است که داریم آن را بنا میکنیم: آجری
روی آجری دیگر. اما محل آن «مکانی» نیست. «زمانی» است.

🦜در گرماگرم جوانی، «آینده» چیزی اسرارآمیز بود که داشت در مقابل آن‌ها گسترده می‌شد؛گرچه پرده‌ای رویش را پوشانده بود. ولی همان «آگاه» نبودن هم نه آن‌ها را می‌ترساند، نه نگرانشان میکرد.

🦜 برای آنکه نسبت به بچه هایش که برای او بیگانه شده بودند، احساسی پیدا کند، محبور شده بود به عقب برگردد: به دوران حاملگی، به روزی که آن‌ها را به دنیا آورده بود ؛ موقعی که آن موجودات کوچولو رو و لرزان را به سینه فشرده بود.


🦜بنابر عقیده‌ی لوییزیتا، بشر هرگز نباید به رفاه و آسایش عادت کند: «به جوشانده‌‌های جادوگران می‌مانَد؛ می‌نوشی و حس میکنی فلج شده‌ای، خیال میکنی هنوز زنده‌ای ولی در واقع تبدیل به یک مومیایی شده‌ای...»
.
.
.
اکنون درک می‌کرد: شوهرش او را سال به سال تغییر شکل داده بود؛ شده بود همان مومیایی. با آن ذهن بسته‌ی شوهرش، فضای او هم تنگ و محدود شده بود؛ و او هم مطمئن به اینکه با صبر و شکیبایی می‌تواند پایگاه استواری برای خود بنا کند، متوجه آن همه قصرهای دروغین نشده بود که شوهرش در پیرامون او بنا کرده و بالا برده بود.
.
.
.
استحاله‌ی زنی جوان و پر‌ از شور زندگی، به جسدی مومیایی و پیچیده در کفنی خیس از زهراب.




از اینجا به بعد شاید اسپویل بشه ⚠️
تو یک کامنت خوندم که شاید انسلما تمایل به جنس موافق داشته و هیچوقت فرصتی به خودش نداده اینو بفهمه، به خاطر دوستی که در جوانی داشته و عملا بعد از ازدواج رابطشون قطع شده و طوطی که اول فک میکرده نره و بعد معلوم میشه ماده بوده


کمی پایان بندیش گنگ بود و باعث شد برداشت های متفاوتی بکنم، که به نظرم با توجه به اینکه داستان کتاب در کل سر راست بود، باید اونی که بیشتر از همه به ذهن متبادر میشه و به عنوان پایان بپذیرم .
Profile Image for Rana Heshmati.
633 reviews882 followers
August 9, 2016
«داشت فکر می‌کرد همان‌طور که زمین‌شناسان از ضخامت و تراکم خاک زمین، زمان را حدس می‌زنند، شاید بتوان از طریق نامه‌ها هم تغییر و تحول احساسات بشری را حدس زد.»
خیلی ملیح و قشنگ بود... :)
ممنون از خانم شریفی برای معرفی و ستاره برای کتاب ؛) :* مرسی!
Profile Image for Hasan Biabani.
53 reviews4 followers
May 20, 2016
طوطی رو دوباره باید بخونم، زیاد سوال در اومد ازش، باید فکر کنم و جواب پیدا کنم براشون. از شخصیت‌های تنها خوشم میاد، اینا کم‌اند تو داستان‌ها و فیلم‌ها.
کتاب و ترجمه هر دو خوب بودند. رگه‌های هم‌جنس‌خواهی توش دیده می‌شه که امیدوارم سر این قضیه تو ترجمه حذفیاتی نداشته باشه.
Profile Image for Shoura.
12 reviews9 followers
June 26, 2024
خیلی خیلی دوستش داشتم با اینکه ظاهرا نباید خیلی درک کنم داستان رو اما تمام صفحه‌هاش برام لذت بخش بود. کوتاه اما به یاد ماندنی
Profile Image for Zeynab Babaxani.
215 reviews103 followers
December 13, 2016
این کتاب برای من از جهاتی مکمل کتاب روزگار سپری شده ی خانوم گادنی بود.
داستان در مورد یک خانوم مسن هست که یک طوطی به نحوی وارد زندگی اش میشه و خب تاثیرات جالبی روی زندگی این زن میذاره
روایت داستان به این شکل هست که حضور طوطی و اتفاقات جانبی این حضور باعث مرور زندگی شخص اول داستان میشه و سیر تحولات روحی اون رو مشخص میکنه
کتاب رو دوست داشتم و اگر کسی به کتابهایی که زندگی افراد مسن رو روایت میکنن علاقه داره، فکر میکنم این داستان رو هم دوست داشته باشه
Profile Image for Marta Clemente.
750 reviews19 followers
October 3, 2024
Um livro pequenino e fofinho que nos recorda o valor da atenção e da companhia. É tambem sentido da vida associado a um animal de estimação.
Foi um serão de leitura bem agradável!
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
March 29, 2016
خاطره چه چیز عجیبی است: گاه مثل شعبده باز از كلاه, عكس هایی فوری را بیرون میكشد كه خیال میكردی تا ابد فراموششان كرده ای...!

... درواقع مگر زندگی او در سال‌های اخیر غیر از این بود؟ به نظر می‌رسید که چوب‌دستی سحرآمیز جادوگری همه‌چیز را در جای خود منجمد نگه داشته بود. قلبش آکنده از برف شده بود. اعضای بدنش یخ زده بودند. آن برف و یخ همه‌جا او را همراهی می‌کرد و پیرامون او را نیز منجمد می‌ساخت.

این جادو از چه وقت آغاز شده بود؟

با مرگ جانکارلو؟

یا خیلی قبل از آن؟

آخرین باری که او واقعا شور زندگی را حس کرده بود، کی بود؟

خاطرات، همانند نوک کوهای یخ داشتند از آب بیرون می‌زدند. قسمتی که بیرون زده بود با آفتاب روشن شده و قسمتی بسیار عظیم هم در ظلمت عمیق دریا، منجمد بر جای مانده بود...!

... روز قبل از مهمانی که قرار بود چهارشنبه روزی باشد، از صبح زود به جنب‌وجوش افتاد. می‌خواست خانه را حسابی قشنگ کند. اولین مشتری بود که برای خرید به سوپرمارکت رفت و چیزهای لازم را خرید: مواد غذایی و نوشابه‌های مختلف و چند تا هم فانوس کاغذی ساخت چین.

بعد از ظهر پشت سر هم سینی‌های پیتزاهای کوچولو را از فر بیرون می‌کشید. پس از چیزهای شور، بیسکویت‌های شیرین درست کرد؛ آخر سر هم یک کیک خامه‌ای.

قبل از آن که برود بخوابد، با ماژیک روی یک نوار پارچه‌ای که می‌خواست در درگاه خانه‌اش آویزان کند نوشت:

"خوش آمدید! زندگی در هفتاد سالگی آغاز می‌شود"...!
Profile Image for Pardis.
707 reviews
October 8, 2013
کتاب با داستان ساده و سرراست خودش، لبریز است از کنایه‌های روان‌شناختی و حمله به زندگی امروزِ جامعه‌ی سرمایه‌زده‌ی غرب. کتاب از یک سو خوش‌خوان است و تا پایان‌اش، یک راست خواننده را جلو می‌کشاند. همان‌طور که ابتدای پشت جلد کتاب می‌گوید: «گاهی از خواندن داستانی آن‌قدر لذت می‌بریم که دو یا چند بار آن را می‌خوانیم، مثل یک شعر زیبا. شاید "طوطی" یکی از آن داستان‌ها باشد. داستانی که با هر بار خواندن آرام آرام به یک شعر بلند تبدیل می‌شود» و البته کتاب برای خواننده‌اش جا گذاشته تا فکر کند: به زندگی آن‌طوری که عجول و بی‌پروا می‌گذرد. به زمانه و عصر جدید که چقدر ویرانگر است: طبیعت را ویران کرده و طبیعت وجودی انسان را ویران ساخته و از انسان مترسک‌هایی بی‌روح و وجدان خلق کرده که به جز فن‌آوری، هیچ‌چیزی نمی‌فهمند. رمان «طوطی» مثل یک یادآوری است، یادآوری از آن‌چه انسان پشت سر گذاشته تا به این نقطه برسد و سوال اصلی‌اش خیلی ساده، و در عین حال، کوبنده است: چرا این‌قدر راحت فراموش می‌کنیم؟ راوی سعی می‌کند فراموش نکند و در زندگی‌اش بارها تنبیه می‌شود و پایان رمان، شوک‌آور، سوررئال و هم‌زمان رمانتیک، راوی را همراه خواننده‌هایش، بال‌زنان به اوج آسمان می‌کشاند. پروازی که شاید راه‌حل نهایی برای زندگی امروز باشد.
Profile Image for فـي قبضتــه السحــاب !!؟.
335 reviews117 followers
February 21, 2020
كانت ( ببغاء ) وجدتها صاحبتها المسنة في صندوق القمامة فوجدت معها معنى للحياة
أطلقت عليها وبدون شعورها إسم ( لويزيتو ) وهو الإسم الذي تحمله صديقتها المتوفاة رفيقة الدراسة في معهد إعداد المعلمين
ومن هنا جرت تقص علينا ما أجترته الذاكرة عن رفيقتها تلك ومن خلالها يظهر جليا التباين في شخصيتهما

وصفت الأعوام الأربعون الأخيرة من حياتها بالأعوام الخالية من المشاعر وباردة
أبدعت الكاتبة في الوصف قالت هنا
نزل الثلج حتى وصل لقلبها ومن هناك بدأ يغزوا عروقها حتى أعضائها
حتى المخ لابد وأنه تغطى بالصقيع كأنه كرة من اللحم تركت مدة أكثر من اللازم في المجمد !!؟
عاشت كأنها مخلوقات أفلام الرعب : حية من الخارج ميتة في الداخل
إلي أن ظهر الببغاء وتسبب في ذوبان الجليد
وإن المياه التي إستمرت في الخروج من أنفها وعينيها لم تكن سوى : الجليد الذي نجحت في إذابته الببغاء بحبها

ولكن …… ما الذي حدث في النهاية !؟
Profile Image for Sonya.
500 reviews372 followers
November 27, 2019


يك رمان كوتاه از "سوزانا تامارو" با ترجمه بهمن فرزانه، داستان رمان بسيار ساده است و در پي ورود يك طوطي به زندگي زني تنها در ميانسالي آغاز ميشود.
در طي داستان زن به مرور خاطرات جواني خود ميپردازد و مسائلي مانند، آرزوها و اميدهاي يك انسان در دوران هاي مختلف زندگي و تنهايي او با زباني ساده بيان شده است.
مرور آن ميتواند سوالهاي زيادي در ذهن انسان ايجاد كند، سوالهايي هميشگي با پاسخهايي نسبي.
.
آيا انسان هميشه تنهاست؟
اميدها و روياها چه نقشي در سرنوشت ما دارند؟
چه مقدار ازحسرت گذشته ميتواند برايمان مفيد باشد؟
Profile Image for Arefe.
40 reviews18 followers
September 7, 2021
مثل قصه‌ی شیرین مامان بزرگ‌ها قبل خواب می‌ماند

اگر شعر به دردی نمی‌خورد پس چرا وجود دارد؟
شاهد به خاطر اینکه به ما یادآور شود که تفاوت بین ما و میمون‌ها درست در همان چیزی است که به درد نمی‌خورد. مثلا زیبایی به چه درد می‌خورد؟ ترحم، هماهنگی، این‌ها به چه درد می‌خورند؟ مسائل مهم هرگز به درد کسی نخورده‌اند
Profile Image for prostderpoesie.
215 reviews11 followers
July 11, 2023
tamaro hat eine sehr melancholische, einfühlsame und zugleich poetische art an sich, die individuelle einsamkeit zu porträtieren. „luisito“ beschreibt den verlust der freude am leben und den genuss, dieses lebensglück wiederzufinden am beispiel einer pensionierten italienischen witwe. schöner kurzroman für zwischendurch!
Profile Image for Tânia Tanocas.
346 reviews48 followers
February 6, 2019
Projectos Enquadrados: #24horas1livro (Início:15h / Fim:20h) / #esvaziarestantes (Livro mais pequeno) / #aviciadadoslivros (Livro com animal na capa)

Descobri Susanna Tamaro na minha adolescência com o "Vai Aonde Te Leva o Coração", o seu livro mais conhecido, na altura foi uma leitura marcante, por isso nunca pensei que esta curta estória fosse tocar como me tocou...
Acho que o facto de ter recentemente um novo companheiro cá em casa consegui sentir toda a essência desta relação e compreender até que ponto a solidão e o passar dos anos depende dos afectos, venham eles de quem for...

"A dissimulação dos sentimentos tinha-a expropriado lentamente da sua vida. Durante muitos anos vivera como uma criatura dos filmes de terror: viva por fora e morta por dentro."
Profile Image for Amir Sahbaee.
389 reviews21 followers
May 26, 2020
هدیه از طرف پری
--
اگه بخوام چندتا کلمه در وصف کتاب بگم احتمالا اولیش میشه "لطافت" بعدش میشه "ایجاز" و بعد هم "عشق"
این کتاب واقعا لطیفه.داستان یک عشق وقتی که دیگه امیدی به زندگی نیست.عشقی که زندگی رو قابل زندگی کردن می‌کنه.عشقی که روح و نفَس می‌ده به زندگی.حتی عشقی که با نورش روشن میکنه گذشته ای رو که پوچ گذشته و حتی این پوچ بودن لمس هم نشده‌
و کتاب چقدر ایجاز بجایی داره.یه جاهایی دلم توصیف های بیشتری می‌خواست برای تصویر سازی.البته هنوزم موافقم که توصیف ها یکم می‌تونست بهتر باشه اما ایجاز درست کتاب باعث شده بود که چیزهایی که بهشون نیاز نداریم رو اصلا نخونیم.نه در سرگذشت افراد نه در توصیف صحنه ها نه در توصیف چهره ها.ما با "معنی" بیشتر طرف بودیم تا صورت.و توصیفات اندک در خدمت معنی بودن.مثلا داشتن تغییرات یا حالات درونی رو نشون می‌دادن
کتاب خیلی هم دیالوگ نداره و فضاش کلا دوست‌داشتنی و عاشقانه ست.
و البته غمگین.کتاب پر از غمه.پر از حسرت شاید.پر از هدر رفتن.ولی دوست داشتنیه

یکم اون بخش تنبیه کردن دانش آموزا واسم علامت سوال ایجاد کرد.و یه جاهایی هم رابطه ی لوییزتا و راوی گنگ بود.یه جاهایی حس میکردم که شاید محدودیت مترجم بوده.شایدم تصور منه فقط گفتم بیانش کنم.

کتاب خوب و قشنگیه حجمشم کمه خیلی سریع میشه خوند و لذت برد.توصیه می‌شه
Profile Image for Amir Najafi.
39 reviews5 followers
December 12, 2023
سال‌ها پیش این رمان رو خوندم و حالا به یادش افتادم. به یاد اون شیرینی، لطیفی، پاکی و صاف و سادگی رمان افتادم و چقدر پایانش رو دوست داشتم و یادم اومد که چه جزئیات قشنگ و ظریفی داشت.
و چقدر ترجمه‌ی زنده‌یاد بهمن فرزانه زیبا بود.
Profile Image for milad  می‌لـاد.
51 reviews10 followers
January 14, 2020
چه خوابی دیدم! خواب دیدم که ریشه های این درخت، بازوان خداوند هستند و ما با خیال آسوده در آغوش او به خواب رفته بودیم. نسیم بر ما می وزید و صدایی در گوشمان زمزمه می کرد که نترسید، سایه چیزی نیست بجز نور که تغییر شکل داده است. ص۷۲
Profile Image for Mary 🍀.
170 reviews12 followers
September 1, 2023
Instagram.com/marco_ketab
#ادبیات_ایتالیا ‌🇮🇹‌
طوطی‌
نویسنده: سوزانا تامارو‌
مترجم: بهمن فرزانه‌
نشر: کتاب پنجره‌


برشی از کتاب‌

همان طور که زمین شناسان از ضخامت و تراکم خاک زمین، زمان را حدس م��زنند، شاید بتوان از طریق نامه ها هم تغییر و تحول احساسات بشری را حدس زد.‌


و اما قصه از چه قراره‌

از دست دادن کلن تلخ و سخته. از کوچکترین چیز توی کودکی تا بزرگ ترین دلبستگی تو بزرگسالی. اینکه نگاهی به پشت سر بندازی و ببینی همیشه توی زندگی تنها بودی و هنوزم نادیده گرفته میشی تلخه خیلی. هضم کردن شنیدن دروغ از کسی که تمام آینده ات رو باهاش میبینی راحت نیست تازه، حتی بعد مرگ اون آدم بازم تو خودت نگهش میداری. هضم کردن بی محبتی و ضربه های روحی که میخوری راحت نیست پس از بزار بقیه هرچی میخوان بگن تو به دلت توجه کن.‌

این کتاب با تمام کم حجمی و روون بودن و سادگی قصه چقدر تلخ بود برام. چقدر دلتنگ سیتو شدم، چقدر غمیگن شدم به یاد قلبهای که میشکنه اما هیچکس هیچ وقت صداش رو نه میشنوه و نه میخواد بشنوه.‌
اینا همه حس منه و شاید برای دیگری همون طور که گفتم یه داستان ساده و ‌کوتاه باشه که هست.‌ ‌نمیخوام از داستان چیز زیادتری بگم فقط چون از اسم کتاب پیداس بخشی از قصه مربوط به یک طوطی کمیاب از نژاد آمازون چشم آبی هستش.‌

وجه اشتراکی که دو کتاب از تامارا که خوندنم راوی و تک شخصیت اصلی داستان یک زن با تجربه و نسبتن مسن بوده. البته شاید همه نویسنده های زن اینطور باشن که تو کتاباشون شخصیت اصلی زن باشه پس اگه موردی هست خلاف این بهم بگید چون برام سوال و جالب شد.‌

telegram.me/marco_ketab
59 reviews6 followers
August 2, 2018
"Luisito" è una ventata d’aria fresca, leggero e commovente quanto basta. Susanna Tamaro è riuscita a creare una bella fiaba moderna in cui l’anziana protagonista riesce a riscattarsi da una vita grigia grazie all'arrivo di una piccola scheggia di arcobaleno chiamata Luisito.

Anselma è una donna delusa dalla vita familiare e scolastica, eppure è semplice e un po’ burbera. Una persona qualunque, sembrerebbe. E come una persona qualunque, anche lei si affeziona ad un animaletto. Lo porta a casa, lo cura e in meno di una settimana si ritrova ad amarlo. La pace e l’affetto ritrovato le fanno fare un balzo nostalgico nel passato: il ricordo dell’amica d’infanzia Luisita riemerge dolcemente dalla memoria, portando con sé riflessioni e tematiche interessanti e molto care all'autrice: la poesia, il rapporto con Dio e le generazioni d'oggi.
Dopo molte memorie e una rapida concatenazione degli eventi che conduce ad una situazione impensata, com'è il finale? Positivo o negativo? Realistico o assurdo?
Per il resto, la storia mi è piaciuta. È stata una lettura breve e scorrevole, non sempre equilibrata tra le parti del ricordo e le vicende dell’Anselma del presente. Ma Luisito è troppo carino, non si può non volergli bene!

Consiglio questo romanzo a chi ama gli animali ma soprattutto a chi non li ama, perché questa storia dimostra come anche una piccola creatura come Luisito possa portare la felicità in un’esistenza che sembrava essere giunta al capolinea.
Profile Image for Sandra Dias.
834 reviews
February 7, 2016
Comecei esta leitura com muitas renitências e pouca vontade de o ler.
Já li outros livros desta autora e de nenhum guardo boas recordações.
Por isso quando passava por este livro na estante, dizia sempre: "Hoje não me apetece. Outro dia, talvez."

Até que chegou o dia.
O dia em que pensei "Este livro está aqui à séculos! Despacha isso que até é fininho."

E peguei.
E li.
E gostei.
Muito.
Muito mesmo.
Espantei-me!


Apesar de o livro ser tão pequenino. Consegui identificar-me e simpatizar com a personagem principal, Anselma.

O que ela refere sobre a educação de hoje... é mesmo isso!

O que lhe aconteceu no casamento... Em quantos casamentos em meu redor isto não acontece? Dezenas e dos que tenho conhecimento. Só que quando as pessoas descem da nuvem de enamoramento e ilusão, é tarde demais.

E a relação entre Anselma e Luisito? Sinto a mesma coisa pelo meu rafeirinho amado.
Tal como Luisito, era um animal abandonado a quem depois de ser dado muito amor e carinho, transformou-se num menino que toda a gente se encanta. "Ai que lindo. Ai que fofinho e bem educado. Onde o compraste?" E quando eu, tal como Anselma, digo: "Veio da rua. Foi abandonado." Toda a gente se espanta e diz como e pergunta possível. Pois...

Um livro pequenino, mas perfeito.

Incrível!

Profile Image for Dion Ribeiro.
286 reviews11 followers
May 5, 2018
3,5*

Trata-se de uma história simples que evoca um retrato bastante fiel dos dias de hoje: a solidão dos idosos, que muitas vezes ficam entregues a si próprios e às recordações do passado. Os filhos e netos seguem as suas vidas e parece não haver tempo nem espaço para aqueles que outrora se dedicaram à sua família.....

Anselma sente-se sozinha, segue uma rotina diária pouco interessante até que um dia encontra no lixo um papagaio, também ele abandonado. Nasce então uma grande amizade entre ambos e para Anselma, cuidar do seu novo amigo e mantê-lo em segurança é agora uma prioridade.
Quando são separados, ambos perdem a razão de viver, mas no último instante o papagaio consegue libertar-se e à procura daquela que lhe mostrou o que é o amor...

Profile Image for Hadi.
139 reviews115 followers
August 15, 2022
راستش این کتاب را به خاطر مترجمش خریدم (بهمن فرزانه) به امید اینکه انتخاب مترجمی مثل فرزانه یعنی داستانی خوب. بعد خواندن داستان از انتخابی که کرده بودم راضی و به فرزانه‌ی فقید مومن‌تر شدم.
کتاب طوطی یا "لوئیزیتو-یک داستان عشقی" اثر سوزانا تامارو داستانی خوشخوان و جمع و جور. شاید اگر روزی کسی برای یک میانسال تنها و بازنشسته کتابی از من بپرسد این کتاب را معرفی کنم. (امتیاز ۳.۵)
" یادت باشد امیدت را از دست نده. آخر هر جاده‌ای یک گنج پنهان است "
Displaying 1 - 30 of 123 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.