"My Left Foot" is the true story of Christy Brown, the painter and writer, who was born with cerebral palsy and overcame this handicap - using his left foot - to become one of Ireland's most acclaimed artists. The film charts his life from his early struggles to communicate with the world.
پای چپ من، بیش از آنکه شرح زندگی فردی معلول باشد، سندیست از ارادهی انسانی که در بدترین شرایط، معنای زیستن را از نو مینویسد. کریستی براون، نه فقط با قلم، که با گوشت و استخوان خویش مینویسد؛ با اندام فلجی که فقط «پای چپش» به فرمانش بود، جهانی را به تسخیر درمیآورد که معمولاً به حاشیهراندهشدگان سهمی در نوشتنش ندارند.
این کتاب، نوعی «خودزندگینامه» است، اما در بستر آن، صدایی بلندتر از یک فرد به گوش میرسد؛ صدای تمام کسانی که در نگاه دیگران، «ناتوان» خوانده میشوند، اما در درون خود، خلاقیتی مهارناشدنی و کرامتی دستنخورده دارند. براون با نگاهی دقیق، بیهیاهو و اغلب با طنزی تلخ، ما را به درون خانهای فقیرنشین در دوبلین میبرد، جاییکه او با دهها خواهر و برادر و پدر و مادری سختکوش، به جنگ روزمرگی میرود. اما مهمتر از آن، او ما را به درون خود میبرد؛ به احساسات متناقض، تنهایی، شهوت، خشم، یأس، امید، و در نهایت، تلاش برای «بودن» در جهانی که بهنظر نمیخواهد او را بپذیرد.
نکتهی درخشان اثر، توصیف خالص و بیپیرایهی تجربیات جسمی و روانی است. کریستی براون نمیخواهد الهامبخش باشد، او صرفاً «بیان» میکند. و در همین بیان است که قدرت اثر شکل میگیرد: بدون سانتیمانتالیسم، بدون تقلیل واقعیت به روایتهای قهرمانانهی سهلفهم. نخستین لحظهای که براون با پای چپش حرفی مینویسد، یک انقلاب است؛ نه در ادبیات، بلکه در درک ما از مرزهای امکان.
او نشان میدهد که معلولیت صرفاً محدودیتی فیزیکی نیست، بلکه اغلب محصول نگاه جامعهایست که با شفقتِ بیفایده و ترحمِ مزمن، افراد را به سکوت وامیدارد. کتاب، پر از تضادهای انسانیست؛ همزمان که از همدلی مادر میگوید، از خشونت پدر هم نمیگذرد؛ همزمان که از نبوغ حرف میزند، به یأس و افسردگی نیز وفادار میماند.
پای چپ من، فریادیست آرام؛ بیآنکه ادعایی داشته باشد، ما را متوجه آن چیزی میکند که اغلب نمیبینیم: زندگی، حتی در محدودترین فرمهایش، میتواند مملو از معنا، خلق و انتخاب باشد. این کتاب، نه فقط درباره یک نویسنده یا نقاش معلول، که درباره مبارزهای مداوم با فراموشی است؛ فراموشی خود، فراموشی میل، و فراموشی امکان.
اقتباس سینمایی کتاب با همین عنوان، My Left Foot (محصول ۱۹۸۹)، به کارگردانی جیم شریدان و بازی بینظیر دنیل دیلوییس، نهتنها وفادار به روح کتاب است، بلکه آن را با ظرافتی تصویری و احساسی بازآفرینی میکند. دیلوییس با بازی خیرهکنندهاش که برای آن برندهٔ اسکار بهترین بازیگر مرد شد، توانست نه فقط حرکتهای محدود و شکنندهی یک بدن معلول، بلکه شور زندگی و شعلهٔ خلاقیت را در وجود براون به تصویر بکشد.
فیلم در عین حال که از کلیشهی «الهامبخشی» بیشازحد دوری میکند، نوعی واقعگرایی بیرحم اما انسانی را به نمایش میگذارد؛ با لحظاتی از تنش، خشم، اشتیاق جنسی، و رنج روانی که غالباً در پرترههای سینمایی از افراد معلول نادیده گرفته میشوند. شخصیت مادر کریستی، با بازی بریندا فریکر، نیز در فیلم همچون کتاب، نمادیست از عشقی بیادعا و مقاومتی زنانه در برابر نابرابریها. فیلم موفق میشود آنچه را که در متن کتاب میان خطوط جاریست، با تصویر و صدا مجسم کند؛ از جمله فضای محلههای کارگری دوبلین، رنجهای طبقه فرودست، و سکوت سنگین نابرابری.
پای چپ من در هر دو قالب، ادبی و سینمایی، اثریست فراتر از یک داستان انگیزشی. نه کتاب، یک اعترافنامهی احساساتیست و نه فیلم، یک مستند از رنج و موفقیت. هر دو، تجلی هنری هستند از انسانی که با محدودترین ابزار، گستردهترین صدا را میسازد؛ صدایی که هم در کلمات جاریست و هم در سکوت تصویر.