Jump to ratings and reviews
Rate this book

الإنسان هو الإنسان

Rate this book
Suhrkamp Taschenbuch, #2023

Audiobook

First published January 1, 1927

16 people are currently reading
326 people want to read

About the author

Bertolt Brecht

1,608 books1,921 followers
Eugen Berthold Friedrich Brecht was a German poet, playwright, and theatre director. A seminal theatre practitioner of the twentieth century, Brecht made equally significant contributions to dramaturgy and theatrical production, the latter particularly through the seismic impact of the tours undertaken by the Berliner Ensemble—the post-war theatre company operated by Brecht and his wife and long-time collaborator, the actress Helene Weigel—with its internationally acclaimed productions.

From his late twenties Brecht remained a life-long committed Marxist who, in developing the combined theory and practice of his 'epic theatre', synthesized and extended the experiments of Piscator and Meyerhold to explore the theatre as a forum for political ideas and the creation of a critical aesthetics of dialectical materialism. Brecht's modernist concern with drama-as-a-medium led to his refinement of the 'epic form' of the drama (which constitutes that medium's rendering of 'autonomization' or the 'non-organic work of art'—related in kind to the strategy of divergent chapters in Joyce's novel Ulysses, to Eisenstein's evolution of a constructivist 'montage' in the cinema, and to Picasso's introduction of cubist 'collage' in the visual arts). In contrast to many other avant-garde approaches, however, Brecht had no desire to destroy art as an institution; rather, he hoped to 're-function' the apparatus of theatrical production to a new social use. In this regard he was a vital participant in the aesthetic debates of his era—particularly over the 'high art/popular culture' dichotomy—vying with the likes of Adorno, Lukács, Bloch, and developing a close friendship with Benjamin. Brechtian theatre articulated popular themes and forms with avant-garde formal experimentation to create a modernist realism that stood in sharp contrast both to its psychological and socialist varieties. "Brecht's work is the most important and original in European drama since Ibsen and Strindberg," Raymond Williams argues, while Peter Bürger insists that he is "the most important materialist writer of our time."

As Jameson among others has stressed, "Brecht is also ‘Brecht’"—collective and collaborative working methods were inherent to his approach. This 'Brecht' was a collective subject that "certainly seemed to have a distinctive style (the one we now call 'Brechtian') but was no longer personal in the bourgeois or individualistic sense." During the course of his career, Brecht sustained many long-lasting creative relationships with other writers, composers, scenographers, directors, dramaturgs and actors; the list includes: Elisabeth Hauptmann, Margarete Steffin, Ruth Berlau, Slatan Dudow, Kurt Weill, Hanns Eisler, Paul Dessau, Caspar Neher, Teo Otto, Karl von Appen, Ernst Busch, Lotte Lenya, Peter Lorre, Therese Giehse, Angelika Hurwicz, and Helene Weigel herself. This is "theatre as collective experiment [...] as something radically different from theatre as expression or as experience."

There are few areas of modern theatrical culture that have not felt the impact or influence of Brecht's ideas and practices; dramatists and directors in whom one may trace a clear Brechtian legacy include: Dario Fo, Augusto Boal, Joan Littlewood, Peter Brook, Peter Weiss, Heiner Müller, Pina Bausch, Tony Kushner and Caryl Churchill. In addition to the theatre, Brechtian theories and techniques have exerted considerable sway over certain strands of film theory and cinematic practice; Brecht's influence may be detected in the films of Joseph Losey, Jean-Luc Godard, Lindsay Anderson, Rainer Werner Fassbinder, Nagisa Oshima, Ritwik Ghatak, Lars von Trier, Jan Bucquoy and Hal Hartley.

During the war years, Brecht became a prominent writer of the Exilliteratur. He expressed his opposition to the National Socialist and Fascist movements in his most famous plays.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
89 (20%)
4 stars
161 (36%)
3 stars
131 (30%)
2 stars
42 (9%)
1 star
13 (2%)
Displaying 1 - 30 of 45 reviews
Profile Image for Ehsan'Shokraie'.
763 reviews221 followers
December 13, 2020
جان ویلت: "کارهای برشت بدان سبب انسان را ارضا میکنند که شکلشان با محتوی به بهترین وجه وفق می دهد,معانی و مفاهیم ساده و اشناست و در عین این سادگی استادانه انتخاب و ترکیب شده اند"

ادم ادم است..جنگی از پیش باخته برای حفظ هویت است,برتولد برشت انسانی را به تصویر میکشد که شخصیت و هویتش تکه تکه می شود,فردی که فردیت خود را از دست می دهد,ادمی که تنها "ادم"می شود..آن مرزی که هر یک از ما را از هم جدا می کند چیست,آن حایل ی که بین من یک فرد و من فردی دیگر,در یک کلام "هویت",آن قلمرو کوچکی که هر یک از ما بر گرد خود کشیده ایم و در ان آزادانه اقامه میکنیم:"من"..در جملات و افکار ذهن ما یک "من"مشخص هست,این "من" دیگران را با "تو" و "او"خطاب میکند,حال انکه همه انسان اند,اگر لحظه ای این قلمرو ی اطراف وی از بین رود,چه می ماند جز همان"انسان",انسانی فاقد"من",چون تصویری بی شکل,مانند یک قاب نقاشی خالی..مانند هر بوم بی رنگ دیگر..هویت انسان چون یک تابلوی نقاشی است,گویی که وقتی در جامعه ورود می کند,تابلو ی "من"خود را در دست گرفته,به پیش میتازد,و همه چیز,افکار,اهداف,بلند پروازی ها و امیال,در این تابلو معنا میابد..حال اگر این تابلو از دست وی ستانده شود چه میماند؟ تنها یک"ادم"که "ادم"است.. در نهایت ادم ادم نیست..نباید که باشد,ادم یک تابلو یا که یک تصویر است,ادم در تلاشی همیشگی است که هر انچه باشد جز یک ادم..
Profile Image for Ali Salehi.
247 reviews37 followers
November 12, 2024
به قول دوست بسیار بسیار عزیزم «یغما گلرویی» :
هی بازیگر گریه نکن
ما همه مون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم
نقاب به صورت می زنیم
یکی معلم میشه و
یکی میشه خونه به دوش
یکی ترانه ساز میشه
یکی میشه غزل فروش
کهنه نقاب زندگی
تا شب رو صورت های ماست
گریه های پشت نقاب
مثل همیشه بی صداست

وقتی داشتم این شاهکار رو (که به واسطه سروش صحت عزیز باهاش آشنا شدم) میخوندم ، فقط شعری که در بالا یادداشتش کردم به ذهنم میرسید.


دوستان قراره در این فرانقد از «آدم آدم است» از «برتولوت برشت» حرف بزنیم. دوستان من میدونن که منظور من از فرانقد ، نقد و تحلیل اثره پس نیازمند اینه که اثر رو خونده باشین.
در این نمایشنامه ، «برشت» داره سه محتوا رو از یک روایت بشدت فرمیک و بشدت منسجم همزمان جلو میبره...خب...پس کار سخته...قراره خیلی سخت باشه که هم فرم داشته باشیم‌ ، هم محتوا سیاسی ، هم محتوا روانشناسی و هم محتوا اجتماعی.
اول بذارین چارچوب رو بار دیگه بگیم «مردی که برای خرید ماهی از خونه بیرون میره و با سه سرباز (که هرکدوم یه شخصیت هستن و در نمایش تماما در می‌آن) آشنا شده و به علت نداشتن قدرت «نه گفتن»
با اونها راهی میشه که نقش یک سرباز رو بازی کنه و کم کم به سرباز حرفه‌ای و خون خواری تبدیل میشه.»
پس ایده خوبه
شخصیت ها هم (همونطور که گفتم) در می‌آن و ساخته میشن
فضا هم فضای مهیج و تعلیق واری باید جلو بره که جلو میره.

در «محتوا سیاسی» میریم سراغ سرباز ها و جنگ.
مردان عزیزی که «سربازی» رفتن میدونن منظورم چیه.
در پادگان تلاش دولت ها و سیاست های کثیف و غلطه (همه جای دنیا هم همین هست) که سرباز ها رو یک شکل ، تک رفتار ، مطیع و همون طور که برشت در آخر این نمایش میگه «ماشین جنگی» ، تبدیل کنن. چه سربازی بیشتر بهش احترام گذاشته میشه؟ سربازی که مطیع تر باشه. «برشت» در این نمایش به وضوح داره میگه که عاقبت اطاعت بیش از حد چیه؟
این سیاست همه دولت ها شده که سرباز (نه به معنی سربازی که اسلحه دستش بگیره و از کشورش دفاع کنه که معنای شریف سرباز تلقی میشه ؛ نه سرباز به معنی ماشین آدمکشی) تربیت کنن ، صرفا برای منافع خودشون. این رو بدونین که همه کشور ها تلاششون تربیت سربازه نه تربیت انسان. برای همینه که در نمایش میشنویم : «آدم آدم است و ذات آدم همین است»

در «محتوای روانشناسی» بر میگردیم سر بحث «اختیار» و «خلاقیت» و «انطباق»
سه عنصر بسیار بسیار مهم انسانی که در این نمایش ، نابودی دوتای اول و قدرت سومی به بهترین شکل ممکن نشون داده میشه.
«مربی» هم این وسط نقش مهمی داره که مربی اینجا دوتاس : یکی اقتضا جامعه و اون یکی سه سرباز.
نابودی اختیار از دست دادن قدرت خلاقیت رو هم به دنبال داره و طبیعتا وقتی قدرت خلاقیت از بین میره ، ارزش انسان بودن و انسانی بودن هم به کل نابود میشه. برای همینه که ما روان شناس ها ، به خلاقیت انسان و اختیار مداری انسان باور داریم.

در «محتوای اجتماعی» میریم سر بحث اقتضای جامعه. در این نمایش ، جامعه از شخصیت اصلی میخواد به یک ماشین آدمکشی تبدیل بشه. جوامع بشری تماما به این باور دارن که صرف و سود در همینه. تبلیغ خشونت و پرخاشگری در تمام جوامع تاییدی بر همین موضوعه. این اقتضا باعث ادامه دادن این راه بدست ساده ترین نوع انسان ها میشه.
Profile Image for Mahdi Bigdeli.
58 reviews22 followers
March 8, 2015
می توانی همیشه به نهری که آهسته جاری است بنگری ولی آنچه میبینی همان آب پیشین نیست.هرگز آنچه جاری است حتی قطره ای از آن به سرچشمه اش باز نمی گردد.
Profile Image for Atena | آتنا.
388 reviews
June 5, 2020
وقتی که اسمت جز برای نامیدن شخصی دیگر به کار نمی آید.
چرا به بانگ بلند عقیده خود را اعلام می کنی، فراموشش کن، اکنون چه می گفتی؟
به هر چیز بیش از آنچه دوام می آورد فکر مکن.



میان همه چیزهای قطعی قطعی ترین شان تردید است.


جلوگیری از موجی که زیر پایت می شکند به چه کار آید؟ تا زمانی که در کنار آبی امواج قوی زیر پایت خواهد شکست.
Profile Image for حجت سلیمی.
38 reviews15 followers
July 24, 2019
هیچ چیز ثابت نیست. همه چیز تغییر می‌کند. برگ‌ها می‌ریزند، درخت‌ها ، کوه‌ها ، ابرها، دریا‌ها، زمین و هرآنچه که می‌بینی و می‌بینم. تو، من. همه تغییر می‌کنیم، همه فرو می‌ریزیم. از نو ساخته می‌شویم. آباد می‌شویم. خراب می‌شویم. سبز می‌شویم. زیبا یا زشت و چروکیده. همه چیز حاکی از آن است که همه چیز تغییر می‌کند. همه چیز فرو می‌ریزد . همه چیز آتش می‌گیرد و باز از خاکسترش دوباره زنده می‌شود. دوباره، اما نه به آن معنی که همانند گذشته قرار است رفتار کند. واقعیت یک تعریف صُلب نیست که از آن به عنوان وحی منزل حرفی به میان آوریم. همه چیز شکفته و پژمرده می‌شود و در این تناوب مداوم تعریف‌های متنوعی به خود می‌گیرد. واقعیت، متغیر است. اینجا و آنجا، این‌ور کیهان ، یا آنورش؛ الان یا خیلی وقت پیش یا خیلی وقت بعد، هیچ چیزی ثابت نبوده و نیست؛ چرا که جهان حرکت می‌کند و در این بین تغییر می‌کند. صُلبیت محکوم به فناست.
برتولت برشت می‌گوید:
"به رودی که خسته و سنگین می‌گذرد،
می‌توانی بارها چشم بدوزی؛
ولی آنچه می‌بینی هیچ‌گاه آبِ پیشین نیست؛
حتی قطره‌ای از آبی که می‌گذرد،
هرگز به سرچشمه‌اش باز نمی‌گردد.
به موجی که بر پایت می‌شکند؛
درنگ مکن؛
چه، تا پایت در آب است؛
موج‌های دیگری بر آن خواهد شکست"
Profile Image for Ali.
Author 17 books676 followers
November 12, 2017
انسان مساوی ست با انسان، که در فارسی "آدم، آدم است" ترجمه شده، یکی از نمایش نامه های اولیه ی برشت که بر روی جنگ، هویت و عملکرد انسان در شرایطی که بر او تحمیل شده، دور می زند. محل واقعه هندوستان، مستعمره ی انگلیس است، و گالی گای یک ماهیگیر و ماهی فروش فقیر و ساده دل، که به سربازی و جنگی کشانده می شود که به زندگی و مسایل او مربوط نیست، بلکه مبارزه ی قدرت میان "اربابان" صنعت و شهر و سرزمین است؛ شخصیت مقابل در نمایش نامه که ما هرگز رویت نمی کنیم. گالی گای بخاطر منافع دیگران، جان و هستی و خانواده اش در معرض خطر است. از جنگ می گریزد و بخاطر امتناع، محکوم می شود، انگار که کودکی را بخاطر مرگ مادرش در هنگام تولد، به قتل عمد محکوم و مجازات کنند. با این همه گالی گای یاد گرفته که به پرچم و میهن و شعارهایی که در اصل دیگران ساخته اند تا در پشت آنها از منافع خود دفاع کنند، باور دارد و در نهایت ساده دلی به داشتن آنها افتخار می کند؛ جنگ میهنی، دفاع مقدس!
Profile Image for Sarah Karimia.
77 reviews35 followers
October 28, 2016
"آدمهایی از آن قماش به قول معروف خود به خود مسخ می شوند،بیندازیش توی مرداب،دو روز طول نمی کشد که بین انگشتانش پره ی شنا سبز می شود.علتش این است که چیزی ندارد از دست بدهد."
***
"رک،راست ولی نه خشن ، از او میخواهند که همرنگ جماعت شود و بدینسان به نوایی برسد.می توان او را به شکل دلخواه دراورد."
Profile Image for Niloofar.
118 reviews16 followers
August 23, 2016
آدم آدم است مثل شمشیر دو لبه می ماند، از یک طرف به نظر اعتراضی به مسخ شدن آلمانی ها توسط هیتلر و نازیسم می باشد، از طرف دیگر واقعا مسئولیت این همه کشتار در جنگ جهانی دوم را از گردن آلمانی ها ساقط کرده و با نمایشنامه ای با بن‏‏ مایه ی طنز قصد تطهیر جنایات این ملت را دارد. حال آنکه هر چند در بسیاری از فرقه های نژادی از روش هایی برای مسخ کردن افراد استفاده می شود، اما "انسان، انسان است" و هرگز اختیار و مسئولیت رفتارهایش از او سلب نمی گردد و نمی توان با تأسی به جریان مسخ شدگی، هر گونه مسئولیت را از دوش انسان برداشت.
و همانگونه که هیچ برگی به زردی نمی گراید، مگر با آگاهی خاموش تمامی درخت؛ تبهکار نیز بدی نمی کند مگر با اراده ی پنهان همه ی شما. همانا هیچ جنایتی تنها توسط یک مرد یا یک زن صورت نمی گیرد. تمامی جنایت ها توسط همگان صورت می گیرد. "جبران خلیل جبران"

در این نمایشنامه که ایده ی آن جالب به نظر می رسد، فردی ساده لوح و ظاهرا بدون قدرت نه گفتن، دست مایه ی بازی های طنزآمیر و مسخره ی دیگران شده و در آخر به گفته ی نویسنده مسخ می گردد. نقطه ی قوت کار در صحنه آرایی بازی هاست اگرچه گاه خواننده حوصله اش از این همه اطناب سر می رود و نقطه ضعف آن اینجاست که اگر حتی برتولت برشت کل ملت آلمان را "گالی گی" می داند، باید گفت که به طرز احمقانه و حقیرانه ای ملت خود را تطهیر کرده است!
هر چند که در این نمایشنامه برشت، جرایا جیپ را که از مسخ شدگی خود را بیرون می کشد در مقابل گالی گی قرار می دهد اما به همان دلیل فوق الذکر در هر حال من این نمایشنامه را بیشتر کاری برای تطهیر می دانم تا اعتراض.
Profile Image for Richard008.
59 reviews1 follower
April 9, 2021
آدم آدم است داستان جنگ است
داستان شست و شوهای مغزی است
تلقین بالا دستی هاست
و مرگ دهقان است
آدم آدم است روایت هویت هایی است که براحتی
میتوان تغییرشان داد.
تو اگر امروز بدنبال ماهی هستی
فردا ماشین جنگی در کوهستان تبت خواهی بود...
2 reviews1 follower
February 28, 2020
اگر حوصله خواندن متن های طولانی را دارید و میتوانید زمان زیادی برای خواندن بذارید نمایشنامه رو به شما پیشنهاد میکنم. در غیر این صورت،به نظرم، کتاب دیگری رو انتخاب کنید.
(بقیه متن حاوی اسپویل است.)
شاید برای افرادی که در سال ۱۹۲۵ زندگی میکردند یا افرادی که طرفدار مکالمات طولانی هستند ،این نمایشنامه، جذابیت زیادی داشته باشد. اما متن برای من، حداقل از زمانی که ۴ سرباز تصمیم به دزدیدن اموال معبد گرفتند، جذابیت خودش رو از دست داد. نه اینکه متن کلیشه ای باشد. به عکس، متن حرف تازه ای برای زدن داشت. حداقل برای من که خیلی اطلاعاتی در مورد سربازان آمریکا ندارم.
مشکل اصلی داستان به نظرم این بود که شخصیت های زیادی در یک صحنه ( آن هم صحنه های اول که باید مخاطب را جذب کند) وارد داستان شدند و با دیالوگهای پر از اطلاعات و طولانی که به یاد ماندنی هم نیستند، کسل کننده شد.
اما چیزی که برای من جالب بود، نام گذاری حساب شده برشت بود؛آدم آدم است. برشت منظورش را رساند. گالی گی هویت خودش را از دست داد و به شخص دیگری تبدیل شد و به این نتیجه رسید که: 《آدم آدم است.》انگار اتفاق مهمی نیوفتاده است.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Vicent.
495 reviews25 followers
August 3, 2025
Teatre de l'absurd que comença de forma molt divertida però que, a mesura que passen les escenes, va decaient. Es pot llegir una volta.

La traducció d'en Feliu Formosa és bona, però li sobren uns quants pleonasmes i uns quants castellanismes (olora el delicte per ensuma el delicte, lavatges per rentades), un d'ells molt repetit: ens hem de fer amb vint-i-cinc ampolles (hem d'aconseguir vint-i-cinc ampolles), fer-se amb un fusell (fer-se seu un fusell), s'ha fet amb les nostres mantes (ens ha pres les mantes). Una traducció bona, però fàcilment millorable.
Profile Image for GSHEK.
26 reviews
June 14, 2025
sehr lustig aber stern abzug wegen militär core
124 reviews1 follower
April 8, 2022
Eine sinnlose Geschichte mit uninteressanten Charakteren und einem haarsträubenden Plot. Die Moral ist eine Kritik daran, dass Menschen austauschbar sind und das Individuum nicht zählt. Das ist zwar weitsichtig 1925, heute aber nicht mehr so ganz aktuell. Ich glaube, man verpasst nichts, wenn man das Stück nicht kennt.
Profile Image for Marian.
21 reviews2 followers
January 16, 2021
Wie mystisch kann ein Theaterstück sein frage ich mich

"Ich sage Ihnen, Witwe Begbick, von einem weiteren Gesichtspunkt aus ist, was hier vorgeht, ein historisches Ereignis. Denn was geschieht hier? Die Persönlichkeit wird unter die Lupe genommen, dem Charakterkopf wird nähergetreten. Es wird durchgegriffen. Die Technik greift ein. Am Schraubstock und am laufenden Band ist der große Mensch und der kleine Mensch, schon der Statur nach betrachtet, gleich. Die Persönlichkeit! Schon die alten Assyrier, Witwe Begbick, stellten die Persönlichkeit dar als einen Baum, der sich entfaltet. So, entfaltet! Dann wird er eben wieder zugefaltet, Witwe Begbick. Was sagt Kopernikus? Was dreht sich? Die Erde dreht sich. Die Erde, also der Mensch. Nach Kopernikus. Also daß der Mensch nicht in der Mitte steht. Jetzt schauen Sie sich das einmal an. Das soll in der Mitte stehen? Historisch ist das. Der Mensch ist gar nichts! Die moderne Wissenschaft hat nachgewiesen, daß alles relativ ist. Was heißt das? Der Tisch, die Bank, das Wasser, der Schuhlöffel, alles relativ. Sie, Witwe Begbick, ich… relativ. Sehen Sie mir in die Augen, Witwe Begbick, ein historischer Augenblick. Der Mensch steht in der Mitte, aber nur relativ. Beide ab."

Profile Image for Alina Kuhlmann.
91 reviews2 followers
Read
November 14, 2021
Die heilige Johanna der Schlachthöfe musste ich in meinem Deutsch Leistungskurs lesen. Wider meiner Erwartungen hat mir die Erzählung gefallen. Ich mochte die komische Art wie Brecht die Geschehnisse wiedergegeben hat.

Mann ist Mann habe ich in einer Zu Verschenken Box auf der Straße in Berlin gefunden. Ich hätte mir das Buch vermutlich niemals gekauft, obwohl ich Die heilige Johanna der Schlachthöfe mochte.

Der Schreibstil und die Erzählung haben mir gefallen. Brecht behält seine komische Art bei. Im Mittelpunkt der Geschichte steht ein Mann, der die Rolle eines fehlenden Soldaten einnimmt. Für mich war das Freizeitlektüre, die ich hauptsächlich in der Bahn gelesen habe. Hätte ich das Buch im Rahmen der Schule oder Universität gelesen, hätte ich mehr über die Botschaft der Erzählung zu sagen. Mann ist Mann regt dazu an über die Identität und ihre angebliche Einzigartigkeit nachzudenken. Das habe ich aber nicht gemacht. Ich wollte von der Lektüre unterhalten und nicht belehrt werden.
Profile Image for امیرمحمد حیدری.
Author 1 book73 followers
July 2, 2021
سه نمایشنامه:
آدم آدم است: در مذمت معیارهای اشتباه برای ارزش‌گذاری بر انسان‌ها. ضعیف و در قالب و فرم اشتباه.
بچه فیل: یک شلم‌شوربای بی‌سر و ته.
استنطاق لوکوس: بی‌نظیر. مانند کارهای دیگر برشت، ضد جنگ، اما این بار از دل قماش مختلف، داستان سردار سلحشوری را می‌شنویم، که شاید به دو نفر عنایت داشته، اما به ده نفر دیگر ضرر رسانده. شاید درخت آلبالو را به روم آورده، اما ۸۰۰۰۰ نفر را به‌خاطرش کشته. شاید به آشپز محبتِ بی‌دلیل داشته، اما نانوای بی‌نوا خاک رس قاطی خمیر می‌کرده. شاید افتخارآفرین بوده، اما پسران بسیاری را از کوچه و خیابان و بازار برای جنگ می‌دزدیده. بهای این افتخارها چه‌قدر است؟ دادگاهی با قضات جالب (مانند قاضی مردگان) و وکیلان و هیئت منصفه‌ای متنوع (شامل یک فاحشه هم می‌شود). باز هم ضد جنگ.
Profile Image for Irini Gergianaki.
451 reviews32 followers
April 19, 2020
Ο Ινδός φορτωτής ονόματι Γκάλυ Γκάυ ο οποίος γενικά δεν μπορεί να πει όχι σε κανέναν, βγαίνει το πρωί να αγοράσει ψάρια, συναντά κάποιος Βρετανούς στρατιώτες του τμήματος πολυβόλων που ψάχνουν έναν τέταρτο άντρα. Δεν περνάει η μέρα και ο Γκάλυ μεταμορφώνεται σε στρατιώτη και εκστρατεύει στο Θιβέτ.

Σημαντικό θεατρικό του Μπρεχτ που σε αναγκάζει να σκεφτείς, να φιλοσοφίσεις την έννοια της ατομικότητας, τις συνέπειες του πολέμου στον ανθρώπινο ψυχισμό. Νομίζω όμως δεν είναι αντιπροσωπευτικό του συγγραφέα και με τίποτα δεν συγκρίνεται με άλλα γνωστά έργα του.
Profile Image for Rosaux.
124 reviews7 followers
May 20, 2018
مسرحية للكاتب المسرحي الألماني الحداثي و��حدة من أعمال بريشت السابقة ، فهي تستكشف موضوعات الحرب ، الاستبدال البشري ، والهوية. واحدة من المسرحيات الاستدراكية مستوحاة من التطورات في الاتحاد السوفياتي مشيدا بالجماعية البلشفية واستبدال كل عضو في الجماعية (جنبا إلى جنب مع القرار

"لم تكن المسرحية الأولى التي ظهرت بعد انتقال بريشت من ميونخ إلى برلين ، بل كانت أول من أنتج من قبل ما أصبح يعرف باسم "مجموعة بريخت
Profile Image for آوانگارد| معرفی و بررسی کتاب.
275 reviews66 followers
Read
August 30, 2020
آدم آدم است اولین نمایشنامه‌ی برشت در سبک ابداعی‌اش (روایی) است. سرشار از تکنیک‌های خاص برشت و بهترین نمونه برای آشنایی با شیوه‌ی خاص اوست.

مهم‌ترین ویژگی این سبک، رعایت دائمی ویژگی فاصله‌گذاری (یا بیگانه‌سازی) است. به این معنی که ذات مصنوعی تکنیک‌های نمایشی و تئاتری، برخلاف پیشینیان، نه‌تنها حذف نمی‌شود بلکه روی آن‌ها تأکید ویژه‌ای شده و پررنگ‌تر می‌‌شوند. ازاین‌رو مخاطب از درگیری احساسی به دور شده و فکرش زودتر از احساسش به کار می‌افتد.

جمله‌ی اول، کاراکتر گالی‌گی را بی‌هیچ پیچیدگی و تکنیک خاصی با صراحت محض معرفی می‌کند. «من گالی‌گی هستم، من ساده هستم، من کم سیگار می‌کشم، من حمال هستم، من سعی می‌کنم پایم را از گلیمم دراز نکنم». در پایان داستان هیچ‌کدام از این گزاره‌ها دیگر صدق نمی‌کند. در بیشتر نمایش‌های برشت، معرفی کاراکترها به این شیوه است. شاید این میراث رسیده از شرق ( بخصوص چین و درام مکتب جنوبی) باشد؛ کاراکترها در آن نوع نمایش، به‌محض ورود به صحنه، خودشان را در قالب یک دوبیتی معرفی کرده و نویسنده با خیالی راحت به گره‌های داستانی و نقاط مهم‌تر داستان می‌پردازد.

از دیگر ویژگی‌های برشتی آن‌که مثلاً یک جایی از نمایش، عملا یکی از بازیگرها از نقش خارج شده و از زبان خود نویسنده به صورت کاملا مستقیم جان کلام و عصاره‌ی نمایش را اعلام می‌کند:

« آقای برتولت برشت ادعا می‌کند که آدم آدم است: این چیزی است که هرکس می‌تواند ادعا کند. ولی آقای برشت ثابت هم می‌کند که با انسان به دلخواه خیلی کارها می‌توان کرد. امشب اینجا انسانی مانند اتومبیلی اوراق خواهد شد. بی آنکه دراین میان چیزی از کف بدهد. آدم از نزدیک معاینه می‌شود. به هر منظوری که اوراق و سوارش کنند، باز هیچ پشیمانی‌ای به بار نخواهد آمد. اگر مراقب نباشیم ممکن است یک شبه از او قصابی بسازند. آقای برتولت برشت امیدوار است که زمینی که روی آن ایستاده‌اید را چون برف آب‌شدنی بدانید. و از دیدن گالی‌گی حمال دریابید که زندگی در این دنیا چه خطرهایی دارد.»

***
بخشی از مرور نمایش‌نامه «آدم آدم است» که در وب‌سایت آوانگارد به قلم «حجت سلیمی» منتشر شده است.
برای خواندن کامل مطلب به لینک زیر مراجعه فرمایید:
https://avangard.ir/article/366
Profile Image for Mitra.
10 reviews4 followers
June 13, 2023
ما در کارگاهی از اجزایی ساخته و آدم شده ایم. آدم هایی که به نظرهمه شبیه هم هستیم اما هر آدمی آدم دیگری است. این دیگری بودن در کاراکتر و تصمیم هایی است که می گیریم، در ابراز خود در بستر اجتماعی و تاریخی است که هستیم. آدم بی ابراز نداریم. آدم بی تصمیم گیری هم آدمی است متفاوت از بی تصمیم گر دیگری. پس آدم آدم نیست. گرچه برشت نام نمایشش را گذاشته است آدم آدم است اما نتیجه داستان این است که آدم آدم نیست. گالی گی که ناتوانی های اش همراه با او بزرگ شده اند و او را به آدمی که هست تغییر داده اند نمی تواند از این آدم بودن خود آگاه شود، که او هویتی خاص خود را بیابد، و چون درمانده از ترسیم کاراکتر خود و هویت خود است آماده شکل گیری است. می شود اجزای این آدم را پیاده کرد و دوباره سوار کرد، به شکلی که می خواهی به شکل جیپ سرباز. تغییر از حمال به سرباز و چگونگی این تغییر ماهیت در خلال داستان با نگاهی طنزآلود و کنایه هایی عامی آن چنان است که باورش را برایت آسان می کند. حمال سبدهای سبزی و ماهی افراد دهکده ای ساده، اکنون دستور شلیک توپ می دهد و قبل از هر کس دیگری خودش این تغییر ماهیت را باور می کند، حتی در مقابل جیپ واقعی. آدم آدم نیست، هر آدم آدمی دیگر است. شخصیت های آدم ها با ماهیت وجود شان در مقابل واقعیت، شکلی حقیقی به خود می گیرد. وگرنه آدم آدم بود.
داستان دوم این کتاب مرگ سردار رومی هم قابل توجه است. جهان مردگان آیا همان جهان زندگان است در جایی دیگر؟ آیا بردگان سرداران بزرگان و کوچکان این دنیا با همان هیبت به جهان مردگان پا می گذارند؟ معیارهای این جهانی آیا معیارهای جهان ناشناخته مرگ هم هستند؟ داستانی کوتاه، زیبا، تامل برانگیز.
کتاب را می توانید از کتابفروشی آنلاین پرستوک خریداری کنید
https://www.parastook.com/products/%D...
Profile Image for نجم.
39 reviews1 follower
August 10, 2025
مسرحية “الإنسان هو الإنسان” (بالألمانية: Mann ist Mann) هي عمل مسرحي ساخر كتبها برتولت برشت عام 1926، وتُعد من أبرز المسرحيات التي تعكس فكرته عن “المسرح الملحمي” وفلسفة التغيير الاجتماعي.

الأحداث تدور في الهند البريطانية في عشرينيات القرن الماضي، حيث يعيش جندي عادي اسمه غالي غاي (Galy Gay).
هو رجل بسيط، طيب، وبلا أي وعي سياسي أو شخصية قوية، يعيش على بيع السمك.

في أحد الأيام، يلتقي غالي غاي بمجموعة جنود يحتاجون إلى استبدال زميلهم الذي فقدوه في مهمة، فيقررون أن “يصنعوا” منه جنديًا جديدًا، فيعيدون تشكيل شخصيته بالكامل

الفكرة تتحدث عن قابلية الإنسان للتغير وفق الظروف المحيطة به والضغط المجتمعي الأسلوب الذي اتبعه برشت في المسرحية كان هدفه ايقاظ الجمهور وجعلهم يفكرون و يتسألون حقاً لذا دائماً ما يذكرنا بأننا نشاهد مسرحية لكي لا ننغمس ونتعاطف فيها بل لنتساءل عن نوع هذا النظام وهل يحدث لنا وهل سنتغير إذا كنا مكان غالي غاي ؟
Profile Image for Meena.
14 reviews2 followers
November 27, 2025
اوریا: پیش از آنکه خورشید هفت مرتبه غروب کند، این مرد باید به آدم دیگری تبدیل شود.
پولی: اوریا، فکر می‌کنی که عوض کردن آدمی به آدم دیگر عملی باشد؟
اوریا: آره، همه آدم‌ها مثل همند. آدم آدم است.
.
.
بگ بيك: من با بسیاریها صحبت کرده ام ،
و بسیاری عقاید از همه نوع شنیده ام .
بسیاری از مردم درباره بسیاری چیزها می گفتند : این قطعی و حتمی است ،
اما با باز آمدن بر روی پای خود عقیده خود را عوض می کردند .
و در مورد عقیده نو باز می گفتند: این قطعی و حتمی است .
آنوقت پیش خود گفتم : میان همه چیزهای قطعی
قطعی ترینشان تردید است .
Profile Image for Mohadese.
8 reviews2 followers
Read
February 2, 2022
چندین بار باید ما را تیرباران کنند، دفن کنند و دوباره زنده کنند که ثابت کنیم انسانیم. این انسان بودن را از اول نمی خواستیم. این سرنوشت را از ابتدا نمی خواستیم، به ما تحمیل شده بود. هرروز به دنبال منبع دردمان هستیم غافل از این که همین که انسان هستیم دردمان را توجیه می کند. حال دانش پشت دانش بگذاریم و تاریخ پشت تاریخ بگذرد. همین که انسان هستیم برایمان کافی است که هرروز ما را بمیرانند و دوباره زنده مان کنند.
9 reviews
July 24, 2020
من با بسیاری صحبت کرده‌ام
و عقاید بسیاری را به‌دقت گوش داده‌ام
و از بسیاری درباره خیلی از آن عقاید شنیده‌ام که: این عقیده یقین محض است!
ولی به هنگام بازگشت جز آنچه گفته بودند می‌گفتند
و درباره عقیده تازه می‌گفتند که: این یقین است.
آنگاه به خود گفتم: از میان همه یقین‌ها
یقین‌تر از همه شک است.
Displaying 1 - 30 of 45 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.