Ce roman raconte les dix mois de résistance acharnée d'une ville assiégée, dans l'Iran du début du XXe siècle. Les révolutionnaires iraniens y combattent aux côtés des sociaux-démocrates caucasiens et géorgiens déçus par l'échec de la première révolution russe. En 1906, le peuple iranien se soulève pour en finir avec la monarchie absolue. Mais le 23 juin 1908, sur ordre du Shah, la brigade cosaque persane bombarde le premier parlement iranien. Il s'agit, a priori, de la fin du rêve révolutionnaire. Une seule ville, Tabriz, refuse de se soumettre... Dans cette fresque précise d'où surgissent de grandes figures héroïques, Parisa Reza s'attache à nous révéler un épisode fort peu connu de ce séisme qui a secoué l'Iran.
Parisa Reza was born in Tehran in 1965 to a family of intellectuals and artists, and moved to France at the age of seventeen. She was awarded the Prix Senghor 2015 for her first novel, The Gardens of Consolation.
Il y a plusieurs raison d'aimer un livre. Dans le cas du roman de Parisa Reza, j'ai particulièrement apprécié le portrait de l'époque, du pays et de la crise qui se jouait. Dans le contexte politique iranien actuel, cela devient particulièrement éclairant. Les personnages sont attachants, la plume sert le récit. Un excellent roman.
این کتاب با اسم اعترافات یک آنارشیست ترجمه شده و در واقع دفترچه خاطرات یک معلم فرانسوی هست که وقایعی که توی تهران و تبریز در زمان انقلاب مشروطه و قیام مردم تبریز اتفاق میافتد به خوبی روایت میکند .و نویسنده به خوبی تونسته هیجان ها شور و شوق مردم رو منتقل کند هیچ وقت فکر نمیکردم کتاب تاریخی بتونه انقدر جذاب آن هم از دید یک خارجی ! بیان شود
«من این کتاب را در فرانسه و برای خوانندگان فرانسوی نوشتم.» این جملهای است که پریسا رضا در مصاحبهای درباره کتاب «اعترافات یک آنارشیست» گفته است. کتابی درباره انقلاب مشروطه، واقعه به توپ بستن مجلس و رخدادهای بعد از آن در ایران. اینکه فرانسویها چرا و از چه منظر باید درباره انقلابی که اساسا از روی دادنش هم بیاطلاعند، اطلاعاتی کسب کنند، بحثی دیگر است اما واقعیت این است که خواندن کتاب خانم رضا به واسطه برهه مهمی از تاریخ که در آن جریان دارد، امروز برای ایرانیها حائز اهمیت است. میپرسید چرا؟ چون ما امروز با نسلی مواجهیم که حافظه تاریخیاش را از دست داده و از این رو، تکرار وقایع یکسان با ظواهر متفاوت در همین صدسال اخیرش امر رایجی بوده است. نسل دهه هشتاد، نسل گوشی اسمارت، نسل ارز دیجیتال، نسل زِد، نسل بیحافظه و بیحوالت تاریخی، هرچند که هوشیارتر و در برخی زمینهها مطلعتر از نسلهای پیش از خود است، اما از نبود و ندید تاریخ رنج میبرد. این مرض، این ناخوشی را روشنفکر باید درمان کند و پیش از تجویز نسخه، این را هم باید بداند که «تاریخ مشروطه»ی کسروی در نهصد و اندی صفحه دیگر مرهم مناسبی برای این زخم نیست. با این حساب انسان صاحب اندیشهی دارای دغدغه چه باید بکند؟ خانم رضا رمان نوشتن را انتخاب میکند و داستان میپردازد. کوتاه، جذاب، ملموس، بیشعارزدگی، بیدرشتنمایی و بیناسیونالیسم بزکشده! «ویکتور منار»، راوی فرانسوی قصه، آنارشیستی سرخورده است که به تریاک اعتیاد دارد و پس از سالها گذران زندگی در تبریز به تهران میآید. «منار» در این رمان خیلی «واقعی» است و این مهمترین ویژگی رمان است. او با ترسها، دغدغهها و تنشهای درونی خود پیوسته در جدال است و عواطف مثبت و منفی خود را از خواننده پنهان نمیکند. برای خلق این صداقت، نویسندهی هوشمند دفترچه خاطرات روزانه را برگزیده که بهترین بستر برای برونریزی است. کنار هم قرار دادن پرسوناژهای تاریخی و کاراکترهای خیالی در رمان، باعث جان گرفتن دسته دوم میشود، البته تنها در صورتی که شخصیتپردازیها درست و بهقاعده انجام شود. خانم رضا در رمان این کار را به خوبی انجام میدهد و شگفت آنکه نهتنها درمورد «ویکتور منار» که مرکز ثقل رمان است که درباره کاراکترهای فرعی چون «رحمتالله»، مستخدم باغ شاهزاده نیز این خصیصه به خوبی خود را نشان میدهد. «ویکتور منار» در رمان، پس از تدریس فرانسه و تاریخ به فرزندان طبقه اعیان از تبریز به تهران آمده است. خانهای در نزدیکی میدان بهارستان داشته و از نزدیک بسیاری از وقایع منتهی به انقلاب مشروطه را به چشم دیده است. از فلک شدن تاجران قند به دستور علاءالدوله؛ حاکم تهران، تا بازگشت متحصنین به تهران از حرم حضرت عبدالعظیم و امضای فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه قاجار. ردپایی از همه این وقایع در رمان هست و چه مواجهه جالبی میتواند باشد میان نوجوان یا جوانی که نخستین بار این رویدادها را دارد از دل یک رمان کشف میکند با سطرهای «اعترافات یک آنارشیست». ایرج افشار زمانی در دفترچه یادداشتهای روزانهاش – کتابی با نام «این دفتر بیمعنی» در 800 صفحه که چندسالی است در دست چاپ است – آرزو کرده بود که ای کاش افزون بر دیوانیان و دولتیان، خاطرات و روزنوشتههای بقال و بزاز و قصاب و عطار و نانوا و دیگران هم در دورههای مختلف تاریخی به دست ما امروزیان رسیده بود که به کمک آنها میشد تصمیم صحیحتر و جامعتری از یک برهه زمانی مشخص به دست آورد. «اعترافات یک آنارشیست» نیز یکی از همان دفترهای ناخوانده و نادیده و البته ناموجود در تاریخ است که هرچند پرداخته ذهن مولف، اما مسلح به استنادهای متعدد تاریخی است. تاکنون از خانم رضا سه رمان منتشر شده که هرسه به زبان فرانسوی و درباره وقایع ایران معاصرند و «اعترافات یک آنارشیست» سومین آنهاست. اول، این کتاب به فارسی ترجمه شد، بعد «باغهای تسلا» و حالا خبر رسیده که کتاب سوم، «عطر معصومیت» نیز در راه است.
بعد از رفتنشان به سایه ی درختان بازگشتم و دوباره زمان به تعلیق درآمد.آنچه در این کشور بیشتر از همه دوست دارم این است که در بعدی قرار می گیرم که جایگزین حال،گذشته و آینده می شود.اینجا زمان به شکل دایره ای درمی آید که هر یک از ما را به طور فردی در مرکز خود قرار می دهد و قطرش از حد سن نسل به نسل خانوادگی فراتر نمی رود و به تاریخ تولد مادربزرگ و پدربزرگمان ختم می شود.با گذر از این مرز فقط چند واقعه ی مستقل،مثل حمله ی اسکندر یا چنگیز خان،ممکن است باقی بماند،اما غیر از آن دیگر هیچ.در مدار اطراف این دایره ی زمان ،چهارده معصوم اسلام شیعه و چند شاعر بزرگ پارسی،که هیچ کس برایش مهم نیست بداند به کدام قرن تعلق دارند،در دوران اند.گمان می کنم بدون اینکه خودم بدانم در جست و جوی همین به پارس آمده ام که خود را از تاریخ رها کنم.با خودم می گویم اگر آنارشیسم قصد داشت دیدی از زمان ارائه دهد همین می شد:((زمان فارغ از تاریخ))!
برای خودم: به عنوان کسی که در حال تلاشم که از تاریخ سر در بیارم تا شاید نشم مثال جزئی از این جمله که "ملتی که تاریخش رو نداند محکوم به تکرارست" این کتاب یکی از دوران های تاریخی که هیچ تصویری ازش نداشتم رو در شکل یک داستان توصیف کرد و افسوس که جای چنین کتاب های در سیستم آموزشی خالیه مثلا واحد درسی داشتیم به اسم ادبیات تاریخی. با خوندن چنین داستان هایی در ذهن ادم تاریخ محکم تر جای میگیره مخصوصا اگر که همزمانی اتفافات جهان و رخ دادش تعریف بشه. بی نظیر بود.