Jump to ratings and reviews
Rate this book

تاریکی معلق روز

Rate this book
سومین رمان زهرا عبدی تجربه تازه‌ای است و با جامعه امروزی ایران گره خورده. رمان تاریکی معلق روز قصه دختران و پسران است در واحد زمانی که «امروز» است و واحد مکانی که پلی معلق است از ایران تا آن سوی آب‌ها. قصه دختران و پسران جوان که در عصر حکم‌روایی اینترنت و رسانه مبتلای معادلات جدید روابط انسانی هستند. این میان قصه‌هایی در جریان است که خواننده به تدریج آن‌ها را درمی‌یابد. عبدی در این رمان همان مشی روایی جامعه‌شناسانه و سیاسی خود را پیش گرفته است و مدام لحن عوض می‌کند و قصه و خرده روایت غافل‌گیرکننده می‌سازد. آدم‌های او که از دل طبقه متوسط جوان منتقد سال‌های دهه هشتاد و نود بیرون آمده‌اند، ناگهان تبدیل می‌شوند به سایه‌ای از خود.

376 pages, Paperback

Published January 1, 2019

11 people are currently reading
154 people want to read

About the author

زهرا عبدی

8 books59 followers
لیسانس ادبیات فارسی و نیز لیسانس ادیان و عرفان از دانشگاه تهران دارد. این نویسنده تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد در رشتهٔ ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی ادامه می‌دهد. مجموعه شعر «تو با خرس سنگین‌تر از کوه رقصیده‌‌ای» را در سال ۱۳۸۷ توسط نشر قو چاپ می‌کند. پنج سال بعد، رمان «روزحلزون» را توسط نشر چشمه منتشر می‌کند. رمان «ناتمامی» را در سال ۱۳۹۵ (نشر چشمه) چاپ می‌کند.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
44 (20%)
4 stars
38 (17%)
3 stars
51 (23%)
2 stars
25 (11%)
1 star
55 (25%)
Displaying 1 - 30 of 43 reviews
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,167 followers
August 4, 2019
آن سال‌ها که وبلاگ‌نویسی رونق زیادی داشت، می‌توانستی برای هر وبلاگ شخصیت خاصی در نظر بگیری. قالب وبلاگ و رنگی که داشت، عنوانش، شیوه‌ی روایت نویسنده‌اش هر کدام چهره‌ی وبلاگ و نگارنده‌اش را در نظر خواننده‌ها ترسیم می‌کرد. بعضی‌ها سربسته می‌نوشتند و پرابهام، بعضی‌ها سر راست و مستقیم، بعضی‌ها به طنز و گاهی هم وبلاگی پیدا می‌شد که چیزی بیش‌تر از همه‌ی این‌ها بود. مثل وبلاگ سرخپوست خوب. این‌ها را گفتم تا برسم به این نکته که وبلاگ‌ها شبیه هم نیستند، چه برسد به صاحبان‌شان. اگر چند جمله از وبلاگ‌هایی که در فصول مختلف رمان آمده را بدون ترتیب بنویسند، من یکی که نمی‌توانم بگویم این وبلاگ مال کدام شخصیت کتاب است. ایما؟ یوسف؟ پریسا؟ آتنا؟ مثلا پریسا اولین پست‌اش را در وبلاگ «خانه‌ی شکلاتی» بعد از فاجعه‌ی اسیدپاشی اینطوری شروع می‌کند:


«من نمُرده بودم و مرگ مرا بی‌رحمانه می‌زیست. تا این‌که چیزی در ذهنم مثل عقربی که دمش را برای نیش زدن بالا گرفته، از این‌سو به آن‌سو خزید. این خزیدن تاریک و سمّی اولین چیزی بود که در میان بخارات هراسناک ذهنم درخشید. و حالا این منم؛ کسی که مرگ او را نوشیده و او حالا خود، شوکران است.»

این توصیف‌ها و تشبیه‌ها و عبارات سنگین و فاخر را واقعاً آدمی که توی کار مد و طراحی لباس است، می‌نویسد؟ اگر این شخصیت اهل ادبیات است و یا زیاد کتاب می‌خواند و چنین متن‌هایی قبل از حادثه‌ای که برایش رخ داده هم در وبلاگش پست می‌شد، آن‌وقت دیگر نمی‌نوشت که: «لابد آن‌ها که قبلاً وبلاگم را می‌خوانده‌اند، برمی‌گردند و چند پست قبلی را می‌خوانند و فکر می‌کنند آدمی جدید متولد شده». چطور ممکن است کسی که وبلاگ خانه‌ی شکلاتی را می‌نوشته به‌صرف این‌که دچار حادثه اسیدپاشی شده ناگهان چنین متنی بنویسد؟ تحول در زندگی هم که اتفاق بیفتد باز هم زبان نوشتاری آدم این‌طوری متحول نمی‌شود.

و حالا این متن:

«یک توده‌ی جیوه راه افتاده در تنم. حجم و خروش سیلاب را دارد اما سرعتی به کندی مویه‌ی پیرزنی مردنی. این جیوه‌ی سرگردان به هر جا می‌رسد آن نقطه را از بی‌قراری‌اش مسخ می‌کند. مقر بی‌قراری هم در سرم است.»

متن بالا قسمتی از اولین پست یوسف سرلکی است بعد از اتفاقی که برایش افتاده، او از بهترین وبلاگنویسان است، کسی که تا وبلاگش به‌روز می‌شود از سایت‌های خبری داخل و خبرنگارهای خارج از کشور بهش هجوم می‌آورند. او دقیقا شبیه پریسا می‌نویسد. چطور ممکن است دایره‌ی کلمات و عبارات دو آدم با این‌همه تفاوت شبیه هم باشد؟ و هر دو مدام در پی توصیف تجربه‌هایشان به غریب‌ترین شکل ممکن باشند؟

اما فقط شخصیت‌ها نیستند که چنین زبان فاخری دارند و مدام دنبال تشبیهات سنگین و دور از ذهن هستند. راوی کتاب از همه‌شان در این زمینه پیشتازتر است. چند نمونه از توصیفاتی که راوی دانای کل ارائه می‌دهد.


-همه‌چیز این زن سرجایش بود به‌جز گیسوان شکن‌درشکنی که هر روز به شرح طره‌ای پریشان بود.

-وقتی تاکسی از دهانه‌ی تونل توحید بیرون آمد، برج مخابراتی میلاد از دور، در هذیان ذرات ولگرد و خمار، یکی از اربابان حلقه بود.

-دوربین مثل اژدهایی که از قلعه‌ی متروکی به پرواز درآمده به سمت او می‌آید.

-بیش‌ترشان یک دیگریِ تمام‌تفریق از مضمون نوشته‌هایشان هستند.

چرا باید دوربین را به اژدها تشبیه کرد یا برج میلاد را به یکی از اربابان حلقه؟ نباید ارتباط معنایی میان تشبیه و روایت و فضای رمان وجود داشته باشد؟ لحن پرطمطراق راوی من را اذیت می‌کرد. حس می‌کردم اصرار شدیدی دارد به آوردن توصیف‌های مکررِ دشوار و عبارت‌های پرمغز و این مسئله غیر از این بود که توی ذهن همه حضور داشت. وقتی نویسنده این امکان را ایجاد کرده که با آوردن برش‌هایی از وبلاگ شخصیت‌ها به ذهن‌شان نفوذ کند چرا باید در هر لحظه هم به مغزشان سرک بکشد تا ببیند آن تو چه خبر است؟

من زهرا عبدی را در اینستاگرام دنبال می‌کنم. تحلیل‌هایش از موضوعات سیاسی و اجتماعی قابل‌توجه است. اگر قرار بود فقط به مضمون رمان امتیاز بدهم، خیلی راحت پنج ستاره را می‌گرفت. تلاش زهرا عبدی برای پرداختن به موضوعات اجتماعی و جنجال‌برانگیز مثل اسیدپاشی یا شرح وضعیت جانبازان اعصاب و روان و روایت عریان زندگی آن‌ها و یا اشاره به اهمیت رسانه و دروغ‌پردازی‌شان چه در داخل و چه در خارج قابل تحسین است. اما من فکر می‌کنم بیش‌تر از آن‌که صدای شخصیت‌ها را بشنوم، صدای نویسنده را می‌شنیدم که به‌جای همه‌شان حرف می‌زد و می‌نوشت و نمی‌گذاشت شخصیت‌ها جان بگیرند و خودشان زندگی کنند در متن رمان.
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
May 21, 2019
گمانم داشته ام سیصد و هفتاد و چند صفحه، پست های پیاپی(با ربط و بی ربط) اینستاگرام را می خوانده ام. تاریکی معلق روز یک پستِ بلند در اینستاگرام، که چاپ شده است روی کاغذ. برای من همان جور کش دار و چکشی و در یک سوم پایانی ملال آور. با توصیف های گاه به گاه و نادلچسب و حتا گاه بی ربط و بی معنی. همان جور زودگذر و شاید به همین سبب هست که چون من از اساس بیرونم از دایره ی فضای مجازی(اگر حساب نکنم همین گودریدز و بودن در وبلاگی متروکه را) این داستان دلخواهم نیست. پر هیاهو ست و پر از شخصیت هایی که طراحی شده اند برای به میان کشیدن همه ی موضوع هایی که موضوع روز هستند اما به گمان من موضوع اصلی نیستند. موضوع اصلی در جای دیگری ست! در ناآگاهی سیستماتیک و شورِ احساسی جامعه در دست به دست شدن با هر خبری که از قضا کنشمندی نویسنده هم با آن بسیار پررنگ است در داستان؛ دروغ زنی ها و جعل ها و خبرسازی ها. و تاریکی معلق روز شتاب دارد و اصرار در پاسخ دادن به همه چیز. چیزهایی که هر کدام چند زمانی تبِ مردمان را بالا برده اند و اندکی پس، شده اند فراموش و چیزهای دیگری برآمده اند و باز همان چرخه ی باطل. پس بازمیگردم به اینکه اساسن موضوعی وجود ندارد که روز باشد! موضوع این است که چرا مدام باید چیزهایی ساخته بشود برای دروغ زنی و در پی آن چیست آن شمایلی که پنهان است در پشت دروغ ها؛ این دغل بازهای شریف و داستان برای من پاسخی ندارد. در همان سطح باقی می ماند و شخصیت های دستمالی شده ی حال به هم زن که دسته دسته ریخته اند لا به لای روایت ها بدجوری حوصله ام را سر می برند؛ هم رذالت شان و هم معصومیت ساختگی شان. هم ارتباط داشتن همگی شان با هم.
پیش از این بسیار اندیشده بودم که فضای وب چگونه و تا چه اندازه می تواند لگامِ قلم را به دست بگیرد و ذهن را متوجه چیزی کند که عملن چیزی نیست چرا که مجاز است! مخاطبش به گمان من گذراست و اصل و فرعش هم زود فراموش می شود و هیچ چیزی ازش درنمی آید. گمان می کنم بیش از اندازه شکل متن و چگونگی روایت زیر نفوذِ شکل وب نویسی است. نه آن گونه که ساختاری را تعریف کند بلکه دچارهمان زودگذری و برای همه چیز پاسخ آوردن و به همه چیز تاختن است(حتا اگرچه همگی روا هستند و درست) که آخرش خلاصه می شود در یک یادآوری چند دقیقه ای شاید و اندکی بعد فراموش می شود.

1398/02/30
Profile Image for sAmAnE.
1,367 reviews153 followers
August 2, 2020
اصلا دوست نداشتم، دوره‌ی وبلاگ‌نویسی تموم شده و اینکه به زور می‌خواست هیجانی وارد داستان بشه که نشد...
Profile Image for Parham.
52 reviews32 followers
August 8, 2020
پس از خواندن چند بازنگریِ جامع و مفصل از دوستان عزیزی که همچنان رمان ایرانی خواندن را ادامه داده اند و تلاشی ستودنی برای حفظ رابطه ی ایرانی و ادبیاتِ ایرانی کرده اند , نیاز مبرمی به زیاد نوشتن(درست تر بگویم,جامع نوشتن) درباره ی این کتاب احساس نمیکنم ؛ نقاط قوت و ضعفِ کتاب را سایرین قبل از من تا حدِ زیادی مشخص کرده اند و از این رو هدفم از نوشتن در اینجا اشاره به نکته ی کوچک اما مهمیست که شاید دو ستاره از سه ستاره ای که از امتیاز حذف کرده ام فقط و فقط همان باشد
من نمرده بودم و مرگ مرا بی رحمانه می زیست.تا اینکه چیزی در ذهنم مثل عقربی که دمش را برای نیش زدن بالا گرفته,از این سو به آن سو خزید.این خزیدنِ تاریک و سمی,اولین چیزی بود که در میان بخاراتِ هراسناکِ ذهنم درخشید؛...
برای کسی که هنوز کتاب را نخوانده و تنها برای آشنایی این مطلب را میخواند , احتمالا چنین تصوری شکل خواهد گرفت که نویسنده ی متن فوق , کاراکتری در رمان است که خودش نوعی نویسنده یا دستکم ادیب و پژوهشگری ادبیست که هیچ بیگانگی ای با چنین کلماتِ کتابی و ادبی که در زندگی روزمره به ندرت میشنویم ,ندارد.در واقع وبلاگی میتواند باشد که صاحبش اهل مطالعه است و شخصیتی نیست که نویسنده وجهی از خصایصِ خود را در آن وارد کرده باشد ؛ بقال نیست ,کارگر نیست,مهندس نیست ,مغازه دار نیست و طراح لباس هم نیست ؛ طراح لباس؟! بله, در کمال ناباوری باید گفت که متن بالا را مثلا یک طراح لباس مینویسد."پریسا فرنود"ی که مدتهاست بینایی اش را به خاطر اسیدپاشی از دست داده و چندین سال است که زندگی اش را در اتاقهای جراحی پیش پزشکان و پرستاران سپری میکند.و در سراسرِ رمان به خواننده یادآوری میشود که پریسا به اقتضای علایقِ خود برخلاف اکثرِ کاراکترهای داستان با هیچ نوع نوشتنی که برای نوشتن باشد-زیبانویسی-سروکار ندارد ؛ او شیفته ی رنگها و طرحهای متنوعِ فشن و مُد است و وبلاگی که ساخته برای شناساندنِ هنر خودش در این زمینه به وبلاگ-خوانها بوده و بس.با تمام این توصیفات,چنین متنی که پژواک های آهسته و خفه ای از "بوف کور" را حتی حمل میکند(به نظر بنده) , چطور میتواند چنین نویسنده ای داشته باشد؟! جسارت نباشد, اما آیا این نوعی توهین به شعورِ خواننده نیست که بیایی با ساختِ چنین کاراکترهایی ادعا کنی که پریساهای واقعی که در واقعیت کم هم نیستند میتوانند به راحتی چنین نثرهای فاخر و ثقیلی بنویسند ؟ خواننده ای که حتماً در عمرش سودای نوشتن مثل نویسنده هایش را دارد با این متن و با آن توصیفات از اهداف نویسنده متعجب و مبهوت نخواهد شد؟


در "ناتمامی" از خانمِ عبدی , رگه هایی از همین نثر را میدیدیم اما شاید یکنفر را هم ندیدم که چنین ایراداتی به آن رمان وارد کند ؛ چون آنجا کاراکترها همه به نوعی با ادبیات سروکار داشتند , و آن هم ادبیات دانشگاهی ایران که محصل بارها و بارها با متون ِ کلاسیک روبرو خواه�� شد و تجربیاتِ فراوانی از آنها کسب خواهد کرد؛ اما اینجا, با حضور سه روزنامه نگار(نثر ژورنالیستی را که میشناسید؟),یک قاچاقچی!,و یک طراح مد چنین کلماتی را در زبان آنها گذاشتن چه توجیهی دارد؟ جز اینکه نویسنده سوادِ ستودنی و تحسین برانگیزش را به روشِ نادرستی میخواهد به رخ بکشد؟


با این دلایل و دلایلِ دیگری که چند نفر دیگر هم به خوبی اشاره کرده اند , این را درست نمیدانم که این رمان را همتراز ((ناتمامی)) قرار بدهم .اما ریویوهایی که به نظرم مفید بودند:
Hamid Rezaei
Miss Ravi
Behzad Sadeghi
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
December 17, 2019
وقتی رمان (ناتمامی) خانم عبدی را می‌خوانیم، و بعد این رمان، نمی‌دانم تجربه خوانش را چه بگذارم؟ استمنای روحی؟ تهوع؟ سقوط؟ اتلاف وقت؟ بازی با با کلمات و شعور خواننده؟ به رخ کشیدن یک مشت لاطائلات؟ چپ و راست جمله قصار صادر کردن؟ درصد زنانگی مشخص کردن؟ خانم نویسنده! وقتی ناتمامی را چاپ می‌کنید حق ندارید یک کار دون مایه و سخیف چاپ کنید که خواننده در این شرایط سخت مالی و روحی-اجتماعی تهیه کند و وقت بگذارد و آخر سر یک بیلاخ ادبی و غیر ادبی نثارش بشود. به شخصه اگر بخاطر پنجاه و خورده‌ای پول کتاب نبود بارها و بارها کتاب را از حجم زیاد ابتذال، پرگویی و ندانم گویی زمین می‌گذاشتم
تاریکی معلق روز خلاصه می‌شود در 3 کلمه: سخیف. جلف. مبتذل
دریغ از وقت و هزینه‌ای که پای این رمان بر باد شد
Profile Image for Behzad.
652 reviews122 followers
March 27, 2019
اگه بخوام خلاصه بگم:
نثر زیبا و شاعرانه و منعطف، یعنی جایی که باید شاعرانه س و جایی که باید قصه گو و خبری
فُرم بی سابقه و متناسب با محتوا. ینی یه جورهایی رمان-وبلاگ بود. لابلای روایت های اشخاص رمان، بریده هایی از وبلاگ نویسی میاورد که کار جالبی بود در نوع خودش
روایت ها و خرده روایت های به شدت پرکشش، در حد رمان های کارآگاهی، که کل پروسۀ خواندن رو تبدیل میکنه به نوعی تلاش برای کشف و نمیشه زمینش گذاشت
دغدغه های کاملن معاصر و به شدت شریف، مثل اسیدپاشی، کوبانی، شبکه های اجتماعی، مد و زیبایی، عشق، اثرات جنگ و غیره
و در نهایت پرداختن به موضوعاتی که کمتر دیدم بهشون پرداخته باشن،

اگه از ناتمامی خوشتون اومد از این خوشتون میاد
Profile Image for Kowsar Bagheri.
443 reviews236 followers
February 15, 2024
از همه‌چیز هست. از اسیدپاشی روی زنان، جانبازان جنگ ایران و عراق، داعش، اعدام، رانت، قاچاق مواد مخدر، وبلاگ‌نویسی، دراماهای دانشگاه‌تهرانی، روشنفکرهای شب‌های گوته، خبرنگاری، شبکه‌های فارسی‌زبان خارج از ایران، عشق و عاشقی و هر چیز دیگه‌ای که فکرشو کنید. آش‌ شله‌قلمکاریه برای خودش. معلومه که نویسنده دغدغه‌منده و پیگیر اخبار خاورمیانه‌ست ولی این به معنی داستان‌نویس‌خوبی‌بودن نیست. متأسفانه این رمان هم مثل «ناتمامی» و «روز حلزون» ضعیفه. مخصوصاً آزاردهنده‌ترین قسمتش اینه که همه‌ی شخصیت‌ها با یه ادبیات و یه‌سری کلمات مشخص حرف می‌زنن. انگار نه انگار که هر کدوم باید شخصیت‌پردازی خاص خودشون رو داشته باشن. همه در حال تلاوت یه سری جملات قصار شعارزده‌ن.
Profile Image for Arash.
254 reviews112 followers
September 29, 2019
_
برای این که به خوبی بتوان از جامعه و معضلاتش نوشت، خود باید در آن جامعه حضور داشته باشی و کم و کاستی ها و اشکلات ایراداتش را لمس کرده باشی به همین علت است که عبدی به نظر من توانسته از پس کارش بر بیاید. برای خودِ من فراگیر شدن رسانه های جمعی، علی الخصوص اینترنت و شبکه های مجازی و رسانه های خبری یکی از بزرگترین دغدغه هایی است که با آن مواجه ام. زمانی را که در این فضا ها سپری می کنیم با انواع و اقسام خبرها و نوشته ها در رنگ و لعاب های گوناگون مواجه ایم، حال کدام یک درست است و کام یک نادرست؟ عده ای می گویند هر چیزی از رسانه های خارج از کشور بگویند درست است و شکی در آن نیست، عده ای دیگر به اخبار داخلی بسنده می کنند، این ها همگی بسته به نوع نگرش افراد و حتی میزان دل زدگی آن هاست از وضع موجود. حال در پشت این خبرها عده ای هستند که با هدف خاصی تیتر یا نوشته ای را منتشر می کنند، یکی برای اثبات چیره دستی اش در امر خبر رسانی، دیگری برای تخریب چهره دیگری، یکی برای به دست آوردن جا و مقام و...
در کتاب صحبت های رو در روی زیادی را شاهد نیستیم، کلمات یا از طریق ایمیل یا پیامک و یا تماس و اغلب هم توسط نگارش نوشته در فضایی شخصی به نام وبلاگ به وقوع می پیوندد. شاید وجود وبلاگ و سایت برای وضع موجود با این طیف از رسانه ها و برنامه های موبایلی برای به اشتراک گذاری نظرات و تجربیات کمی غریب باشد، ولی برای شخصیت هایی که از جوانی روی به نوشتن آورده اند طبیعیست که وبلاگ نویسی یکی از در دسترس ترین امکانات آن زمان بوده.
لحن و نثر یکی از شاخصه های اصلی کتاب است، هر بخش از کتاب با عنوانی مجزا و لحنی مختص به خود روایت می شود. همین تعدد کاراکتر ها و لحن و داستانها باعث شده تا تکرار در اتفاقات و نثر به حداقل برسد، البته می شد کمی از شخصیت ها کاست و به دیگر شخصیت ها بهتر و عمیق تر پرداخته می شد.
عبدی این بار معضلات اجتماعی متعددی را به تصویر می کشد که خیلی برای حال حاضر غزیبگی ندارد. از فضای مجازی تا شبکه ها و خبرگزاری های داخلی و خارجی، جانبازان اعصاب و روان و تأثیرات این افراد بر خانوداه و فرزندان، معضلات فرهنگی موجود در دانشگاه ها و مدارس، اسیدپاشی، قاچاق مواد مخدر و اعدام و...
پایانبندی کمی به نظرم عجولانه رسید، یعنی متفاوت از ریتم اصلی کتاب بود و به مانند کتاب "ناتمامی" پایانی ناتمام برای افرادی که حب و بغضشان، شادی و شورشان کینه و دلخوریشان و در نهایت تنهاییشان را در مجازی ترین شکل ممکن به پایان می رسانند. حال بیایید از خود بپرسیم، رفتار ما، حرفهای ما، عکس ها و دیگر چیزهایی که ما به عنوان یک فرد معمولی و نه به قول معروف شخصی معروف و یا سلبریتی در فضای مجازی منتشر می کنیم چه عواقبی در پی دارد آن هم وقتی که یک پیام ساده در یک وبلاگ نتیجه اش می شود اسید پاشی و داستان های دیگری که در پی دارد.
خوشحالم که زهرا عبدی می نویسد، خوشحالم که جدی می نویسد، خوشحالم که از معضلات ملموس جامعه می نویسد و خوشحالم که کتاب هایش را می خوانم.
Profile Image for Hossein.
224 reviews121 followers
September 11, 2021
من خیلی کم رمان ایرانی میخوانم. به نظرم مهم‌ترین مشکل رمان فارسی در این است که زمان‌مند است. خیلی از اوقات دغدغه‌های شخصیت‌ها با این که واقعی به نظر می‌رسند، اما متعلق به زمان خاصی‌اند و باید در همان دوره‌ی چاپ‌شدنشان خوانده شوند. حداقل در من حسِ این را ایجاد نمی‌کنند که بعد از چند وقت برگردم و دوباره بخوانمشان.
یک جورهایی فکر می‌کنم تاریخ مصرف این کتاب هم گذشته. شخصیت‌ها مدام در حال و هوای وبلاگ‌خوانی‌اند. چیزی که هیچ حس خاصی در من برنمی‌انگیزد و به نظرم سال‌ها از عمرش گذشته. یک مشکل دیگرم هم این بود که حرف‌های شخصیت‌ها انگار از زبان خودشان نیستند. نویسنده، حرف‌ها را گذاشته در دهانشان و وادارشان کرده بر زبان بیاورندش. نمی‌توانی بین شیوه گفتار آدم‌ها تفاوت قائل شوی.
ورای این‌ها مسائل و موضوعات اجتماعیِ کتاب واقعا دردناک بودند و عمیقا ناراحتم کردند. دوست داشتم کمی هم نقاط روشن وجود داشت :(
حس می‌کنم باید در کتاب‌های بعدی خانم عبدی اتفاقات بهتری می‌افتد. امیدوارم:)
Profile Image for Nilufar.
38 reviews3 followers
April 10, 2023
دومین کتابیه که از زهرا عبدی میخونم و باز دارم به زور و بدون لذت به خواندن ادامه میدم تا تموم بشه...فکر کنم تا الان چندین بار چک کردم که آیا واقعا کتاب سال 2019 چاپ شده؟؟؟ امیدوارم جایی بخونم که حداقل نویسنده این داستان رو در دهه هشتاد شمسی نوشته تا بتونه این همه علاقمندی به وبلاگ رو در شخصیتها توجیه کنه. حتی اگر این مورد رو بپذیرم، نمیدونم چرا پیش از چاپ روند داستان مثلا با فضای اینستاگرام به روز نشده....کلا نمیدونم زهرا عبدی چه علاقه خاصی به اساتید دانشگاه که همشونم یا خیلی بی اخلاق یا اسطوره هستند داره...ادامه می دم بی امید اینکه داستان بهتر بشه
Profile Image for Morvarid.
175 reviews1 follower
September 17, 2022
اولین باری هست که کتابی رو میخونم یا میشنوم و واقعاً هیچ نظری در موردش ندارم یعنی نمیدونم دوستش دارم یا دوسش ندارم. مثلا اگر کسی بهم میگفت به نظرت این کتاب رو بخونم یا نخونم باید میگفتم نمیدونم! الان فکر می کنم شاید بهتر بود می خوندمش نه اینکه گوش بدم با اینکه نسخه صوتیش نسخه خوبی بود، روایتگر خوبی داشت. به هرحال نمیدونم مشکل من با این کتاب چی بود شاید با این کتاب مشکل ندارم، شاید دچار ایران زدگی شدم . اینکه دلم نمیخواد چیزی راجع به سیاست و اقتصاد و فرهنگ ایران بدونم به هر حال جملات جالبی هم داشت مثلا اینا👇
من اعتراف می کنم که توان عاشق شدن را دارم اما تحمل عاشق ماندن را ندارم .عاشقی تحمل میخواهد تحمل اینکه یک روز به خودت بیای ببینی آن چیزی که فکر میکردی در وجود طرف مقابلت کشف کرده اید فقط به درد اوهامت میخورد از لحظه کشف به بعد باید تحمل کنی و تا آخرش نقش بازی کنی و من تحمل قسمت نقش بازی کردنش را ندارم . 👌
هر انسان ترکیب مسلمی از دیو و فرشته است اگر سعی کنید به درونت را بیرون بیاندازی باید آماده باشه که فرشته درونت را هم فلج و مست ببینید سخت است باورش اما از نظر من شور و شادمان گی و قدرت طلب ایرادی به درون سامان می دهد به درون را باید به گفتگو کشید نباید تر و مطلوب شود این اوج خود آگاهی انسان است همه ما در طول زندگی دست کم یک بار تجربه دیروز دایی داشتیم همچنانکه تجربی استیل هایش را و بعد از هر تجربه یعنی تسلط کامل و بی رقیب دیو یا فرشته احساس خویشتن بیزاری به سراغمان آمده است .👍

عامل خیلی از اتفاق های مزخرف دنیا تأخیر است تعبیر اقدام عملی عقل در برابر شتاب احساس عقب ماندگی همیشگی عقل از احساس در ذات بشر است .👌

اینجا باید یادت باشد اگر به یک آدم خورده گیر رو دادی جرأت می کند و خودش را دانای کل جهان می داند و اول از همه ترتیب کسانی را می دهد که به این اجازه را داده اند. 👍

https://taaghche.com/book/72361/%D8%A...
Profile Image for Mohsen.khan72.
324 reviews45 followers
September 20, 2019
یکم طولانی بود و این احساس میشد به علاوه وبلاگ و وبلاگ بازی مدتهاست تمام شده که این کتاب چاپ زمستان نود و هفت هستش و اون موقع باوجود تلگرام اينستاگرام و خیلی برنامه های مختلف دیگه که با گوشی های اندرويد کار میشه کسی نگاه وبلاگ و وبلاگ ها نمی کنه. از این که بگذريم، کتاب خوبی بود و پیشرفت عبدی نسبت به کتاب اولش دیده میشه.
5 reviews1 follower
March 25, 2019
من که این داستان را خواندم ، فهمیدم که دکتر عباس کاظمیِ- جامعه شناس- به گزاف نگفت که این رمان، خیلی به استانداردهای جهانی رمان؛ نزدیک شده است. همه شخصیت ها درمسیر داستان در حال تغییرو تحولند واین را نویسنده نمی گوید بلکه به استادی نشان میدهد. من شیفته ی سبک نگارش و نگاه شاعرانه این کتاب شده ام و گر چه سخت است ولی سعی میکنم از چشم مجنون نگاه نکنم وفقط خوبی نبینم. رمان واقع گراست و پر ماجرا. هر چند که چند صفحه اول شروعی نه چندان سریع دارد ولی اگر حوصله ات سر نرود و با داستان جلو بیایی، ازغوره صبرت به شیرینی می رسی

در این رمان پر ماجرای واقع گرا، موضوع اصلی چالش های زندگی ماست در دنیای حکومت رسانه. از ایران تا اینور خاک بگیر و برو تا آنورترآب ومرور کن بیماری خشکسالی و سیطره ی دروغ را،
و البته دست اندر کارهای شبکه "من و تو" و "بی بی سی" هم شاید اگر نیک نظر کنند پر خویش در آن ببینند.
تاریکی معلق روز"چندین شخصیت اصلی و پردازش شده دارد ولی جالب است که شخصیت اصلی داستان ادعا میکند که می تواند دروغ های طرف صحبتش را تشخیص دهد و البته این موضوع "دروغ" در این رمان، خوب از آب درآمده است وسحر کلمات نویسنده، به دفعات مرا به خنده و گریه انداخته.
این رمان جراحی و کالبدشکافی "دروغ " و خشکسالی انسانیت است.
Profile Image for Hadis Bagheri.
42 reviews11 followers
July 24, 2019
کتاب رو در سه یا چهار روز تمام کردم، بسیار روان بود با زبانی شاعرانه که شاعرانگی‌اش در تمام کتاب یکدست و بسیار پخته بود. محور اصلی رمان رسانه و دروغ بود که بسیار خوب در داستان حل شده بود و اندیشه‌ی نویسنده شعار و به داستان غالب نشده بود. شخصیت‌پردازی‌ها بسیار قوی بود. حتماً خوندش رو پیشنهاد می‌کنم.
Profile Image for Sina Iravanian.
198 reviews35 followers
July 15, 2023
«تاریکی معلق روز» درست مانند دیگر نوشته‌های زهرا عبدی، خواننده را به فکر وامی‌دارد، نگاهش را به انسان می‌پالاید، چند حقیقت تلخ جلوی رویش می‌گذارد و چند سوال فلسفی ته ذهن خواننده باقی می‌گذارد که تا مدت‌ها بعد از خواندن کتاب با وی می‌ماند. مثلاً یک سال و نیم بعد از خواندن «ناتمامی» هنوز به این که اسطوره‌ها از روی هم نوشته شده‌اند فکر می‌کنم، یاد صحنه‌ی جان‌دادن میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل می‌افتم، و به نمونه‌های اطرفم که موید تلخ‌تر بودن ناتمامی از مرگ هستند می‌اندیشم. شاید هیچ‌کدام از سه کتابی که از زهرا عبدی خوانده‌ام دیالوگ‌های باورپذیر نداشتند و لحن شخصیت‌ها به خوبی شکل نگرفته بود. ولی بدلیل این که منِ خواننده را به فکر کردن به مسائل روز اجتماعی و عمیق فلسفی واداشته است برایم لذت‌بخش‌تر و به‌یادماندنی‌تر از بسیاری از کتاب‌های دیگری هستند که از لحاظ فنی چون شخصیت‌پردازی، دیالوگ یا پی‌رنگ بی‌نقص بودند. چیزی که خواندن کتاب را بسیار لذت‌بخش‌تر می‌کند نثر زیبا و روان نویسنده است. زهرا عبدی شاعر خوبی هم هست و در کتاب دو تا از شعرهایش را هم گنجانده.

شاید دغدغه‌ی اصلی کتاب دروغ باشد. دروغ‌هایی که ما به خود، به اطرافیان و به جامعه می‌گوییم. اما دروغ به طور شعارزده مورد مذمت قرار نگرفته، بلکه در موقعیت‌های مختلف به نمایش گذاشته شده و گاهی به اجتناب‌ناپذیر بودن آن اشاره شده. «ایما» که شاید معصوم‌ترین شخصیت قصه است، گاهی برای آرام کردن مادرش دروغ می‌گوید. دروغ‌ها و ظاهرسازی‌هایی که حقیقت را تردستانه پنهان می‌کنند به طوری که درست وقتی خیال می‌کنی همه چیز را در روز روشن می‌بینی، در واقع تاریکی بزرگی در این روز روشن معلق است و حقایق را پنهان یا مسخ می‌کند.

فصل‌هایی از کتاب پست‌هایی از وبلاگ شخصیت‌های داستان است. این فصل‌ها با نام نویسنده و سپس عنوان پست شروع می‌شوند. باقی فصل‌های کتاب که پست وبلاگ نیستند هم به همین شکل شروع می‌شوند: نام شخصیتی که راوی از او خواهد گفت و عنوانی که شالوده‌ی اتفاقات آن بخش است. از نظر ظاهری هر دو نوع فصل کاملاً شبیه هم هستند. گویی که زندگی این افراد پست‌هایی از وبلاگ راوی‌اند.

و در آخر زندگی جانبازان اعصاب و روان دردناک‌ترین بخش قصه بود. تراژدی‌ای که خیلی از ما از آن به درستی اطلاع نداریم. عبارات زیر از نویسنده است ولی متعلق به کتاب «تاریکی معلق روز» نیست. این عبارات از بهترین‌هایی است که در مذمت جنگ خوانده‌ام:


هیچ وعده‌ی خیری با شرّی به نام «جنگ» محقق نشده است و نخواهد شد. هیچ جنگی در تاریخی که تمام شده، تمام نشده است، بلکه تازه شروع می‌شود. گواهِ من خانه‌هایی که مردانش شب‌ها از صدای تیر و ترکش نمی‌خوابند و روزشان را گاهی با بیش از سی قرص به شب می‌رسانند.
Profile Image for محمود علي پور.
Author 0 books1 follower
June 30, 2019
زهرا عبدی در سومین اثر داستانی‌اش، تاریکی معلق روز، مخاطب را به سفر می‌برد. سفری بی بازگشت. سفری که همیشه یک ناکام و یک ناتمام دارد. همه چیز تمام می‌شود و نمی‌شود. می‌گذرد و نمی‌گذرد. جوانانی که آخر هر کدام چه در مردگی و چه در زندگی، یک خشت برای نگه داشتن سقفِ اصول‌ها و عقایدشان کم دارند.
نمی توانم کتمان کنم که ناتمامی را اگر قله بدانیم، تاریکی معلق روز، بازگشت کوهنورد و ایستادن به دامنه است. در دامنه می‌ایستد و هنوز در خاطره‌ای از قله، نگاهش را به بالا می‌دوزد و می اندیشد که چه چیزی را آن بالا جا گذاشته است. برای همین ناتمامی را نقطه عطفی می دانم که تاریکی معلق روز تنها از طریقِ محتوایی، با ناتمامی پیوند برادری یا خواهری دارد.
اما در فرم، ناتمامی چیره دستی در خود دارد. تاریکی معلق روز، تکرار دارد. تعلیق دارد. اما تازگی هم دارد. تازگی اش این است که می تواند نگاه مخاطب را به پدیده های شک آمیزی چون، جنگ، بازماندگان جنگی، بیماران اعصاب و روان، معضلات حاد و خیر و شری که از آن می زداید عوض کند. این مسائل برای جوان امروزی بخشی از چالش هایش است. همین برای تاریکی معلق در روز کافی است که شما را به غوطه ور ساختن خویش در دریای خیر و شر دعوت می کند تا سقراط گونه به جستجوی حقیقت بپردازید که باز هم به مانند خود سقراط ناکامید.
1 review1 follower
March 29, 2019
تاریکی معلق روز برای من و هم‌نسلانم که روزگاری با وبلاگ‌نویسی و وبلاگ‌ها دمخور بوده‌ایم تجربه شیرینی‌ست درست به اندازه همان روزها و همان تلاش‌ها برای نوشتن.
نثر نویسنده که قبلا ناتمامی را از او خوانده‌ام شگفت‌انگیز است. یک نثر ادبی بدون اینکه تو را به قرن چهارم هجری ببرد. بهتر بگویم یک نثر ادبی مخصوص روزگار ما. برای من و امثال من که دغدغه زبان داریم خواندن این کتاب بی‌اندازه لذت‌بخش است.
خیلی منتظر کتاب جدید خانم عبدی بودم. می‌خواستم ببینم بعد از ناتمامی اثر قابل ملاحظه‌ای تولید می‌کنند یا خیر. تاریکی معلق روز برایم اثبات این بود که این نویسنده حرفه‌ای‌تر از این حرف‌هاست و داشتن دغدغه‌های اجتماعی دوران معاصر از ویژگی‌های قصه‌هایش است.
نکته دیگر اینکه احساس می‌کنم نویسنده تلاش می‌کند حهانی بنویسد. من به عنوان خواننده حرفه‌ای رمان که اکثر خوانده‌هایش رمان‌های خارجی‌ست احساس می‌کنم خانم عبدی در اشل جهانی می‌نویسد.
تاریکی معلق روز را به شدت پیشنهاد می‌کنم. قصه پر کشش است و من در کمتر از بیست و چهار ساعت کتاب را تمام کردم.
1 review1 follower
March 23, 2019
رمان را همین الان تمام کردم و شاید اولین رمان ایرانی بود که کشش رمان خارجی را برای من داشت.
خیلی حرفه‌ای نوشته شده و پلات داستانی پر از تعلیق و ماجرا و پرکشش. اما فقط هم کشش قصه نیست. رمان هم اجتماعی است و هم سیاسی و هم عاشقانه.
در رمان چندین وبلاگ( وبلاگ ساختگی و در خدمت پیش‌برد قصه) هم حضور دارند که فرم تازه و قشنگی به رمان داده است
موضوع اسیدپاشی، عشق‌های دزدی، زندگی مجری‌های تلویزیون‌های فارسی زبان مثل بی‌بی‌سی، جانبازهای اعصاب و روان و .... از موضوعات جالب این رمان است
قلم نویسنده هم خیلی به دلم نشست. یک نقدی از این رمان خواندم با عنوان رقص قلم. واقعا همینه
خیلی لذت بردم و خواندنش را توصیه می‌کنم
106 reviews1 follower
September 25, 2019
یک پاتیل آش شله قلمکارِ بسسسیار آبکی!
1 review1 follower
May 18, 2019
تاریکی معلق روز
Created by Hamid dinar, May 10, 2019 3 views
Mentioned: تاریکی معلق روز
Hamid dinar تاریکی معلق روز
«در همه جنگ ها هر عبوری یک نقطه بی بازگشت است، چه بازگشت فیزیکی در کار باشد و چه نباشد، چون بعداز آن عبور هر چیزی آن قدر در زندگی تغییر می‌کند و چیزها در جهان درون و برون آنقدر جابجا می‌شود که ممکن است تا آخر عمرت گوشه ای از خودت را هم نتوانی بعد از آن عبور معلق، پیدا کنی. » (از متن کتاب)

آخرین نوشته خانم زهرا عبدی به نام « تاریکی معلق روز» روایت کننده پیچیده گی های شخصیتی و رفتاری آدمهای پیرامونمان است.حکایتی به اشکال گوناگون به درون وجودی کاراکترهای داستان. در ادامه کتاب « ناتمامی» ایشان مقوله گم گشتگی و بی فرجامی به عیان هنوز دغدغه نویسنده است . سرنوشت بی فرجام جانبازان اعصاب وروان جنگ که قربانی مناسبات تودرتو فساد مالی پزشکان و زمین خواران فاسد میگردند. زهرا عبدی نگاه واقع گرایانه و تلخ به زدوبند های حسابگرانه و کاسبکارانه مدعیان روشنفکری دارد که در واقع با حساب و کتاب کردن سود خود را در معامله کردن می‌دانند. سود بردن خواهر از وضعیت خواهر خود که مورد اسید پاشی قرار گرفته است و یا بهره بردن رسانه های داخلی و خارجی از اشخاص تا هنگامی که جلب مخاطب را بر اساس سیاست خودشان انجام دهند. عبدی بخوبی وارد این هزارتو میشود و گام به گام با خود ما را با آن سوی داستان میبرد که سعی همه در دیده نشدن این واقعیات است

از داستان « روز حلزون» تا « ناتمامی» و اینک « تاریکی معلق روز» دائماً در حال تجربه و محک زدن شیوه های گوناگون جهت انتخاب راحت و مناسب انتقال حرف دلش به خواننده است و خوشبختانه روندی رو به جلو دارد که این به علت احاطه بسیار قوی وی به ادبیات کلاسیک و نو و دانش بالای او از رویدادهای روز می‌باشد. به طور قطع و یقین راه ایشان طولانی و ناهموار خواهد بود اما برای من مسجل است توانایی ایشان روز به روز در حال قوی شدن سیر می‌کند چون در ادبیات با هیچکس تعارف نمیکند بخصوص با شخص خودش. خواندن این داستان را حتماً به همه توصیه میکنم و امیدوارم همان لذتی که خواندنش بردم شامل شما هم بشود
3 reviews1 follower
March 23, 2019
فاصله هر کتاب این نویسنده با کتاب قبلی اش خیلی زیاد است. انگار به جای قدم برداشتنن می پرد.
برای من سخت است باور کنم نویسنده روز حلزون هم همین خانم است. روز حلزون هم رمان خوبی است اما تا ناتمامی فاصله زیادی دارد .
این رمان هم از ناتمامی خیلی بهتر است اگرچه من ناتمامی را خیلی دوست داشتم
رمان درباره تاریکی است و تسلط دروغ بر حقیقت
تلویزیون و رسانه هم از مجریان دروغ هستند
هر شخصیت دارد یک جوری دروغ می گوید
دو دختر و دو پسر شخصیت اصلی رمان هستند و چندین شخصیت فرعی مهم هم دارد
این چهار شخصیت همه زمانی وبلاگ نویس بودند
وبلاگ چهارراه حوادث این رمان است.. وبلاگ و تلویزیون و سایت ها از مکان های جان دار این رمان هستند
داستان کشش و تعلیق خیلی زیادی دارد
5 reviews
May 11, 2019
كتاب خوبي بود لذت بردم 🌹🌹
Profile Image for Idin paydar.
309 reviews17 followers
September 29, 2021
ایما اعلایی باباش جانبازه اعصاب و روانه و وبلاگی در موردش پدرش ساخته..و همچنین اون میتونه بفهمه که آدمها چه موقع دروغ میگن..
آتنا و پریسا فرنود خواهر دوقلویی هستن، پریسا به خاطر اسید پاشی روی صورتش توسط عشقش بیناییش رو کامل از دست داده..
یوسف سرلکی یه نویسنده و آدم فرهیخته که به خاطر فروش مواد مخدر اعدام میشه..
دانیال که یه خبرنگار و منتقده و وبلاگی داره که در مورد همه چیز مینویسه..

این کتابو خیلی وقت بود توی نوبت داشتم که بخونم.. واقعا عالی بود.. نثر و قلم نویسنده خوب بود هر چند بعضی جاها به نظرم دیگه خیلی پر طمطراق بود و سعی کرده بود از کلمه ها و توصیف های سخت استفاده بکنه..
توی این کتاب در مورد مواد مخدر، اسید پاشی، شبکه های فارسی زبان خارج از ایران، اخبار و چگونگی اونها و دروغهایی که به خورد مردم داده میشه، جانبازان و شرایط اونها و خانواده هاشون آشنا میشیم.. اما مهم ترین دغدغه این کتاب دروغه..دروغ هایی که ما به خودمان به اطرافیان و به جامعه می گوییم.. شخصیت های داستان زیاده و کم کم ربطشون به هم و جزییات زندگیشون رو با پیشرفت داستان متوجه میشه
4 reviews
October 30, 2023
زهرا عبدی را از اینستاگرام شناختم. کتاب ناتمامی را پیش‌تر خوانده بودم و کتاب صوتی تاریکی معلق روز را گوش کردم. کتاب طولانی و شخصیت‌ها باورپذیر نبودند. یک جور عاشقانه سست تحت ویندوز بود. یعنی نه عاشقانه زرد و نه یک داستان محکم بود. احتمالا آخرین کاری باشد که از عبدی می‌خوانم.
این نظر را وقتی ثبت می‌کنم که دو سه ماهی از خواندن رمان گذشته و به زحمت می‌توانم ماجراها را به یاد بیاورم. تعدد شخصیت‌ها نمی‌تواند در این حجم رمان شخصیت پردازی شود و این طور است که رمان اثرگذاری و ماندگاری ندارد. حادثه‌های مکرر هم تاثیر حادثه‌های عجیبی مثل مواد مخدر و مافیای آن، نقش رسانه‌های خارجی در جهت دهی اخبار، واقعیت بازماندگان جنگ به ویژه جانبازان، قربانیان اسید پاشی، دنیای معلمان و بازنشسته‌ها و ... همه ماجراها و حوادث جدی هستند که نویسنده نتوانسته به کمال به آن بپردازد.
Profile Image for Faeze Zoleykani.
57 reviews2 followers
March 29, 2020
دومین کتابی بود که از این نویسنده می خواندم با کتاب اصلا ارتباط برقرار نکردم به نظرم حتی از ناتمامی هم ضعیف تر بود تا صفحه ی ۲۵۰ خواندم و دیدم فقط دارد وقتم هدر می رود پس نیمه کاره رهایش کردم .
قصه به شدت برایم خام بود شخصیت هایش اصلا برایم باور پذیر نبودند . درجاهایی که از بیمارستان صحبت می کرد حس کردم نویسنده دارد از چیزی می نویسد که اصلا آن را زندگی نکرده و فقط از فیلم یا اینترنت چیزی درموردش خوانده (پزشک و پرستار هایی به اندازه سریال های تلوزیون کلیشه ای )
کتاب پر است از بحث درمورد مسائل داغ چند سال اخیر فضای مجازی(مثل تشیع میلیونی خواننده پر طرفدار، دختر تک تیرانداز کرد سوری) بحث هایی تکراری که از حد پست های اینستاگرامی فراتر نمی رود.
Profile Image for Maasumeh  ahmadpour.
20 reviews
July 30, 2020
این کتاب در یه جمله داستان انسان های اواخر دهه شصت و دهه هفتادی های وبلاگ نویس و غوطه ور شده در فضای اینترنتی هستند. مثل نوشته قبلی که از زهرا عبدی خونده بودم "ناتمامی" داستان از زبان چند نفر روایت میشه و با اینکه دو شخصیت مرد هم نقش قابل توجهی در داستان دارن ولی داستان بر اساس سرنوشت سه دختر میگذره و طوری بهم پیچ و تاب خوردن که به جذاب و گیرا کردن داستان کم کرده.
۵ مرداد ۹۹ساعت ۱۲:۵۹ دقیقه بامداد.
به قسمتی از کتاب رسیده ام که ایما به پدرش اعتراف میکنه از علاقه نادرست و احمقانش به یوسف سرلکی،قاچاقی اعدام شده از مرگ برگشته، و از پدر درگیر با شیمیایی و موج انفجار که حالا بعد از سال ها گاه و بی گاه در میدان جنگ بودن تبدیل شده بهق ایما عاشق یوسفی شده که وبلاگ مینوشته یعنی یه علاقه مربوط به دوران نوجوانی نه عاشق یوسفی که یه شبکه پیچیده پخش مواد رو ادره میکرده.
۵مرداد۹۹ ساعت ۲۰:۲۱
پریسا دختر زیبا رویی که اسیر اسیدپاشی شده وبلاگش رو بعد از چند سال به روز کرده و خبر از بینایی مجدد چشماش داده. جمله های قشنگی نوشته مثلا ؛اینجا را دوباره آباد خواهم کردبه عنوان نقطه ی پایانی که قرار است آغازی باشد.قرارگاه سربازانی باشد که در تاریکی مطلق آموزش دیده اند و توانایی آن را دارند که تاریکی را در نور ببینند و فلسفه ی تاریکی وجود بیقرار در نور باشند.
پایان داستان کاملا متفاوت از تصورتتان خواهد بود شخصیت های روشن به خاکستری و سیاه و شخصیت های سیاه به خاکستری تبدیل می شوند .
Profile Image for مرتضا.
1 review
June 4, 2019

رمان تاریکی معلق روز برای من یک رمان تمام و کمال بود. لذت بردم از جمع و جور کردن اینهمه شخصیت هر کدام با زبان و لحن متفاوت و مخصوص به خودش . همه عناصر داستان درست سر جاش نشسته. تمیز و محکم و با اعتماد به نفس.
از متن کتاب:
«گنجشک‌ها روی درخت کنار پنجره‌ی اتاق ایما، صبح تهران را با جیک‌جیکِ بی‌رحمانه غمگینی آغاز کرده‌اند.
جیک‌جیک و حزن؟ مگر می‌شود گنجشک هم دروغ بگوید؟ البته که می‌شود.
دروغ، روح دمنده‌ی انفاس است. بوسه‌ای است که همه، از بام تا شام، به طولانی‌ترین شکل ممکن از هم می‌ربایند.
ایما تا صبح در خواب، تهران را از این تاکسی به آن تاکسی عوض کرده و آن‌قدر از روی جوب‌هایی که وقتِ پریدن عریض‌تر می‌شده پریده که خسته‌تر از وقتی که به خواب رفته، برخاسته. پنجره را باز می‌کند و گنجشک‌ها هماهنگ می‌پرند. گلوله‌های کوچک دروغ پر می‌کشند به دلِ شهر».
Profile Image for £ahime.
32 reviews4 followers
August 7, 2020
📚در همه ی جنگ ها هر عبوری یک نقطه ی بی بازگشت است، چه بازگشت فیزیکی در کار باشد و چه نباشد؛ چون بعد از آن عبور، مفهوم هر چیزی آن قدر در زندگی تغییر می کند و چیزها در جهان درون و برون آنقدر جابجا میشود که ممکن است تا آخر عمرت گوشه ای از خودت را هم نتوانی بعد از آن عبورِ معلق، پیدا کنی.
.
.
.
معمولا خیلی سخت و با شک سمت رمان های معاصر ایرانی میرم تجربه ی خوبی نداشتم و همین کمی من رو توی انتخاب وسواس کرده، بیشتر از یک سال از خوندن رمان "ناتمامی" خانم عبدی که با همخوانی یک گروه بود می گذره، تجربه ی خوبی برام بود و همین باعث شد وقتی سارا کتاب سوم خانم عبدی رو به عنوان هدیه برام فرستاد بدون شک برم سراغش.
.
.
وقتی رمان رو میخونی با شخصیت های متعددی روبرو هستی که هر کدوم داستانی دارند و بهم دیگه پیوند خوردن، طی داستان شخصیت ها در متن تحلیل شده اند و خیلی روانشناسانه با هر کدوم خو میگیری
اما رمان حول محور سه شحصیت اصلی تر "ایما اعلایی" دختر یک جانباز جنگی، آتنا " خواهر یک قربانی اسید پاشی، و "یوسف سرلکی" مردی موفق در وبلاگ نویسی محکوم به اعدام برای قاچاق و توزیع مواد مخدر و البته "دانیال دانشور" سردبیر یک سایت خبری معتبر که درگیر داستانی از گذشته پدر و مادر خودش ست.
تمامی شخصیت ها به واسطه خبرنگاری و وبلاگ نویسی بهم دیگه مرتبط هستن.
داستان از معضلات اجتماعی سخن گفته، از دردهایی که در جامعه به فراموشی سپرده شده، از درد جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان جنگی، از درد دختران معصوم و بی گناه قربانی اسید پاشی...
.
.
رمان برای من خیلی جذاب و نفس گیر بود تا فصل های آخر حدس و گمان برای پایانش واسم ممکن نبود، قلم نویسنده برام به شدت گیرا بود و خیلی لذت بردم از خوندن این رمان.
خانم عبدی یه بار دیگه به من خواننده ثابت کردن نویسنده قابل و توانایی هستن.
Profile Image for the_Minarang .
22 reviews
January 30, 2021
یوسف زنده است؟
تاریکی معلق روز مارپیچی بیش نیست. مارپیچی که با کاراکتر های داستان در آن گم می شویم. بجز قصه ی جذاب کتاب ، چیزهایی وجود دارد که کتاب را صرفا از یک داستان زیبا و پرکشش جدا می کند. کتاب ، تقابل من با من است. اینکه گاهی ما هم از نقش آدم خوب و مهربان بازی کردن برای دوستان و خانواده خسته می شویم. اینکه گاهی دوست داریم مثل" آتنای" قصه همه چیز را رها کنیم و به دنیای قصه ی زندگی خویش سفر کنیم. کتاب هر لحظه خودمان را جلوی خودمان ظاهر می کند. رو راستی آدمها با درونشان را هویدا می کند. خواسته های کاراکتر های داستان خودخواهی نیست ، حقه.
خسته شدن "ایما" ملموسه.
اینقدر ملموس و نزدیک که دیگر به خودت نهیب نمیزنی که این چه افکاری است. رنگ شخصیت آدمها خاکستری ست. بر عکس آنچه همیشه از دیگران دیدیم ، برعکس قدرت قضاوت ما که آدم ها را یا سفید و یا سیاه می بیند. آدم خوب برون می تواند بد درون باشد و برعکس. این تقابل آدم برون با آدم درون برای همه ی ما وجود دارد ولی ما خواسته یا ناخواسته انکارش می کنیم و یا شاید هم میدانیم ولی میخواهیم ندانیم.
سبک نوشتن و طرحواره ی کتاب های خانم زهرا عبدی روح آدمی را صیقل می دهد. کتاب های ایشون فرای یک داستان فارسی معمولی ست .لذت خوندن کتاب ایشون وصف نشدنی ست باید خودتان با دستان تان، روح تان و چشمان تان امتحان کنید.
پ.ن: زمانی که از یک فیلم خوب حرف میزنم برای من یعنی فیلمی از دیوید فینچر و زمانی که از یک رمان خوب فارسی صحبت می کنم یعنی رمانی از خانم عبدی عزیز و از هر دو به یک اندازه لذت میبرم.
Profile Image for Setare.
26 reviews2 followers
May 7, 2021
درست مثل عکس روی جلد،که نوری کم جان از لای پنجره تابیده،زندگیِ ایما علائی و بقیه ی شخصیت های داستان در سایه، روشن قرار دارد.
همان تاریکیِ معلقی که از پنجره ی یکی به دیگری منتقل می شود.انگار تاریکی بخش دروغینِ زندگی آدمها باشد و روشنیِ روز که چشم را می زند حقیقتش.
دروغی که تحمل زندگی را آسان می کند و حقیقتی که اگر مدام عریان باشد نفس آدمها را می گیرد.
تاریکی معلق روز ،زندگیِ چند شخصیتی است که به نوعی به یکدیگر مربوط اند.از دوستان دوران مدرسه و دانشگاه تا روابط خواهران دوقلویی که رفته رفته تیره و تار شده.از روابط پدر و فرزندی تا عاشقانه.
به نظرم نقطه ی قوت داستان همین است که خواننده با چند موضوع سر و کار دارد،و چون تقریبا شخصیت ها و موضوعاتِ مربوط به آنها در یک راستا حرکت می کنند قصه از ذهن نمی گریزد.
بطور کلی کتاب را دوست داشتم.جملات دلنشین و پر مغز کم نداشت
و اینکه نویسنده از کتاب قبلی اش یعنی ناتمامی انگار رد پایی در این کتاب به جا گذاشته که اگر ناتمامی را نخوانده باشی وسوسه میشوی بخوانی اش.
پ.ن:پایان بندی کتاب را هم دوست داشتم.شکر که شبیه این داستانها و سریالهای آبکی نشد که فقط می خواهند سر و ته قصه را جمع کنند.
Displaying 1 - 30 of 43 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.