کتاب «اکنون» شامل ۴۰ غزل است که درقالبی عاشقانه به همه مسائل اخلاقی، چالشهای اجتماعی، تعلیمی و مباحث آئینی میپردازد. برخی از اشعار آن دارای این عناوین است: دیگران، بیتفاوت، خواب، فریاد، یکتاپرست، آسمان، اشتیاق، دل سوزی رقیب و...
نظر یک مخاطب عام چیزی که خیلی توجهم رو جلب کرد، تخت بودن شعرها بود. انگار شاعر خودش عشقی حس نمیکرده وقتی از عشق میگفته، یا غمی حس نمیکرده وقتی از غم میگفته. فقط متناسب با قواعد و قالبهای کلی راجع به عشق و سوگ، شعرهایی کلی در مورد سوگ گفته و شعارهایی کلی در مورد عشق داده. زنده بودن، شخصی بودن، در نتیجه تأثیرگذار بودن، چیزهایی بود که در این مجموعه غایب بود.
نظر یک متخصص محمدکاظم کاظمی، شاعر معروف، مقالهای در مورد کتابهای فاضل نوشته بود و کمابیش نظر مشابهی راجع به شعرهای فاضل داشت:
«بسیاری از شعرهای فاضل نظری هیچ نشانی از زمان و مکانی که شاعر در آن زندگی میکند، ندارد. انسان امروز و تجربههای زندگی او در اینجا غایب است. گویا شاعر خارج از جغرافیا و تاریخ ایستاده است. این از جهتی خوب است که شعر را از قید زمان و مکان بدر میبرد و استفادۀ عام و دایمی به آن میبخشد، ولی به همین میزان، تأثیرگذاری شعر بر انسانهای همعصر شاعر هم کاهش مییابد. شعر از آن انرژی و ظرفیتی که میشد بر اثر همذاتپنداری انسانها با شاعر رخ بنماید، محروم میشود.»
«بسیاری از شعرهای فاضل نظری عاشقانه است، ولی اینها عشقی است کلی نسبت به یک معشوق کلی. احساسات شاعر همان احساسات عام و کلی شعر عاشقانۀ ماست که در دو دایرۀ بزرگ «وصل» و «فراق» جای میگیرد. این معشوق هم حالتی اسطورهای و دستنایافتنی دارد. نه از زندگی او چیزی میدانیم، نه از روحیاتش، نه از تجربۀ زندگی با او. رفتار متقابل او و شاعر، غالباً نه از جنس احساسها و ارتباطات انسانهای واقعی روزگار، بلکه از جنس آن چیزی است که بیشتر در ادب کهن ما دیده شده است. »
فاضل نظری ، نمایندۀ شاعر مردمی و محبوب است و همین ویژگی باعث می شود که سخن گفتن در مورد او نظرات مختلفی را در پی داشته باشد. تقریباً به تاریخی رسیده ایم که اشعار وی برای بسیاری در حکم نوستالوژی و خاطره شده است. به ویژه در دهۀ قبل و یا سالهای آغازین این دهه که نشر مجموعۀ اشعار به مراتب کم بود و غزل خوانی و غزل سرایی با اقبال بیشتری مواجه بود. (اکنون نیز هست اما مفهومی به نام کمیّت، از شدت تاثیر و تأثر آن کاسته است). اگر فاضل نظری با موفق ترین تجربۀ شاعری وی، یعنی با کتاب «گریه های امپراتور» بسنجیم، افت و افول چشم گیری را در آثار وی مشاهده خواهیم نمود. اثر آخر ایشان به نام «اکنون» ملغمه ای از حرف های گفتۀ شدۀ خودِ وی در آثار قبلی با نواقص و ضعف های بیشتر و مکرر است. گویی شاعر، خود، بیش از هر کس دیگری شیفته و گرفتار اشعارش شده است و نمی تواند از آنها دل بِکَند. در ادامه به این ابیات اشاره خواهد شد. ویژگی های اشعار فاضل نظری (با نمونه دهی و بحث در خصوص این کتاب و کتب پیشین)
ضعف ایدئولوژیک: فاضل نظری هرگز نتوانست جایگاه خود را در تلاطم اندیشه های انسانی به طور دقیق ترسیم کند، چیزی که هر شاعر بدان نیاز دارد. این عامل به دلیل سرشت تقلیدی وی هست. بسیاری از بدیهیاتِ موجود در اشعار وی توسط خود وی تجربه نشده و صرفاً به حالتی نوزایانه و تلمیحی در شعر و فکر شاعر حضور یافته اند. رابرت پل وارن می گوید: «بزرگی یک شاعر به وسعت تجربه هایی بستگی دارد که می تواند بر آنها تسلط شاعرانه داشته باشد.» (به نقل از: زرقانی، 1390: 361). فاضل، گاه در گیر فلسفۀ یونان است: سایه ای رقصنده بر دیوار پشت آتشم جز گمان هست، چیزی نیست هست و نیستم (ضد، 1392: 55) و نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم چرا نه! که به گشتن هم احتیاج نداشت (گریه های امپراتور، 1389: 43)
و گاه در عمق غلیظ ترین فلسفۀ اسلامی گیر می کند: ساقی! همه بخشودۀ یک گوشۀ چشمیم آنجا که تو باشی چه حسابی، چه کتابی؟! (اقلیت، 1389: 27) و بسیاری نمونه های دیگر... شاید این سوال پیش بیاید که این تنوعی در مضامین است و شاعر جهان بینی گستردۀ خود را به نمایش گذاشته است. این فرض زمانی می توانست درست باشد که شاعر در ترسیم هر حالت فکری – اعتقادی به صورت جامع و سیستماتیک عمل می کرد. این تنوع در اشعار نظری، صرفاً جهت تنوع و اغتشاش وارد شده اند و کارکرد انسجام بخشانه ای ایفاء نکرده اند. از سویی دعوت به تنهایی، از سوی دیگر وسوسۀ آمیختن به مردم، از یک سو ستایش مذهب و از سوی دیگر اختیار عرفان، سرکوب فلسفه از یک سو و بیزاری از جلوه های عبادت و ... که نهایتا فاضلِ نظریِ شاعر را نمی توان جزو هیچیک از این جرگه ها دانست، جز سرگردانی که به خاطر شاعری به نقل این مضامین پرداخته است!
اقتباس ها و سرقات ادبی بدون ذکر منبع و یا اشاره! منظور سرقت مستقیم و بی اخلاقی نیست، در بحث معانی و بیان بحثی به نام «سَرَقات ادبی» وجود دارد که ترجمه، نقل، سلخ، تحلیل، حل، اقتباس و ... از انواع گوناگون چنین مواردی است. (ر. ک به: فنون بلاغت و صناعات ادبی، علامه جلال الدین همایی، نشر هما، بی تا، فصل: خاتمه در سرقات ادبی، صص 345 -400). فاضل اغلب بدون اشاره و ارجاع از چنین حل و اقتباس هایی استفاده کرده است: ساده ترین: از مولانا: دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست (دیوان شمس: 441) ** نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم چرا نه! که به گشتن هم احتیاج نداشت
طاووسی و حُسنت قفس پر زدن تو ای مرغ گرفتار چه سود از پر و بالت (اکنون، 1398: 63)
پیچیده ترین: شاعری به نام غلامحسین تهرانی متخلص به «رنجی» که فاضل نظری چند «آرایش قافیه ای» و چند از مضمون شعری را از وی گرفته است. رنجی : در این عالم یکی مسجد یکی میخانه می سازد بلی، در خورد همت هر کسی کاشانه می سازد رِسم تا بر تو گردم آشنا با این و آن ورنه مرا این آشناییها ز تو بیگانه می سازد (رنجی، 1370: 40) فاضل : همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد مگو شرط دوتام دوستی دوری ست باور کن همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد (ضد 1392: 85) محمدعلی بهمنی : تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست گسترده تر از عالم غم عالمی نیست (بهمنی، 1390: 384) فاضل : همراه بسیار است اما همدمی نیست مثل تمام غصه ها این هم غمی نیست دلبستۀ اندوه دامنیگر خود باش از عالم غم دلگشاتر عالمی نیست (ضد، 1392: 65)
تعقید لفظی و معنوی و خطاهای سرشار زبانی و عدم تسلط بر وزن
فاضل یکی از ضعیف ترین کارنامه ها را در زبان ورزی و توجه به واژه دارد. در تمام 6 کتاب شعری وی نمی توان نکته ای در باب زبان و نوآوری در آن پیدا کرد. و اغلب به خاطر توجه و اصرار بیش از حد به معناورزی، دچار انواع تعقیدها و ضعف تألیف ها می گردد: آوردن وجه شرطی فعل، بدون پیشوندِ «ب» ای عشق سر بزن به دل سنگ من که گاه روید ز سنگ فرش خیابان جوانه ای (اکنون: 85) آوردن حشو گونۀ ضمیر متصل و منفصل در کنار هم (به وفور) به خواب ظلمت آلودیم شبهای زلالی را دریغا ما ندانستیم قدر آن لیالی را (همان: 53)
حذف «را» نشانۀ مفعول بدون آشکاری در سیاق جمله گل شکفتۀ خود را سپرده ام به تو ای رود به شرط اینکه امانت به آشنا برسانی (امانت را) (اقلیت، 1389: 33)
ضعف تالیف: بی گمان من هم که مهرت را به جانم داشتم مثل مردم در چشم در سود و زیانم داشتم (آنها، 1389: 89) (منظور از مصرع اول: بی گمان من بودم که مهرت را در جانم داشتم) در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادی ام (بخاطر شدت تالیف ارکان مصرع نیز به هم ریخته و ابهام مخل ایجاد کرده است)
تکرار خود! مهم ترین ضعف که متاسفانه ویژگی فاضل نظری ست، در همین عامل خلاصه می شود. او در مواجهه با بن بست فکری و روحی، سعی می کند تمامی مضامین ابداعی خود را دوباره تکرار کند. تکراری غیر هنری و به قول وی : «ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم...» . معناهای شعری بشدت به هم نزدیک بوده و با کمی تساهل می توان گفت تقریبا هیچ غزل نویی در مجموعۀ اخیر وی وجود ندارد نمونه ها: پیروز رزم رستم و سهراب هر که هست غیر از شکست نیست در این جنگ تن به تن (اکنون: 15) مقایسه کنید با : من رستم و سهراب تو، این جنگ چه جنگی ست گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ!
گفتم تو نیز مثل من از خویش خسته ای؟ پلکی به هم زدی و گرفتم جواب را ( همان: 37) مقایسه کنید با: چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را
گریه کن بر حال خویش ای موجِ از دریا ملول لحظه ای دیگر تو در آغوش ساحل نیستی (39) مقایسه کنید با: موج راز سر به مهری را به دریا گفت و رفت با صدف هایی که بین ساحل و دریا گذاشت (معکوس سازی)
بین من و تو رغبت دیدار نمانده ست هم فاصله ها کم شده هم حوصله ها کم (41) مقایسه کنید با: یک روز دو دلباخته بودیم من و تو اکنون تو ز من دل زده ای من ز تو دلتنگ (گریه های امپراتور: 81)
مثل شبهای دگر باز به هم خیره شدند برکه و ماه ولی از سر بی حوصلگی (اکنون: 47) و تو مهتابی و من مرداب، خوشحالم که امشب هم مرا از دور می بینی، تو را از دور می بوسم (65) مقایسه کنید با: سنگ در برکه می اندازم و می پندارم به همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد یا:مثل عکس رخ مهتاب که افتاده بر آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست (تصویر کلیشه ای در اشعار فاضل: ماه و برکه)
پدرم اهلی بهشت نبود من هم از تیرۀ همان پدرم (55) مقایسه کنید با: پدرانم همه سرگشتۀ حیرت بودند من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم
در مقایسه با دیگر آثار فاضل نظری، مجموعۀ «اکنون» به سختی می تواند مورد رضایت واقع شده و نمرۀ قبولی بگیرد. اوج معناورزی های شاعر و تک بیت گوییِ هندی مآبانه اش کار او را در این مجموعه و حتی در مجموعۀ قبلی به پایان رسانده، مگر این که شاعر تمهیدی دیگر بیندیشد. شاعری که همیشه نام کتاب قبلی اش را در عناوین شعری کتابهای تازه اش می آورد، باید از تکرار و مرور خویشتن رها شود.
منابع: بهمنی، محمدعلی (1390) مجموعه اشعار، تهران، نگاه: چاپ اول تهرانی، غلامحسین (1370) دیوان رنجی، تهران، زوّار: چاپ دوم زرقانی، سیدمهدی (1390) تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی، تهران، سخن: چاپ دوم نظری، فاضل (1389) گریه های امپراتور، تهران، سورۀ مهر، چاپ چهاردهم -------------- (1389) اقلّیت، تهران، سورۀ مهر، چاپ دهم -------------- (1389) آن ها، تهران، سورۀ مهر، چاپ نهم -------------- (1392) ضدّ، تهران، سورۀ مهر، چاپ چهارم -------------- (1398) اکنون، تهران، سورۀ مهر، چاپ دهم
■ روزی هر قضاوتکنندهای قضاوت میشود "اکنون تو برای حساب کشیدن از خود بسندهای..."
۴ سال پیش اولین اثر فاضل نظری با نام "آنها" رو خوندم و بعد از اون ۴ جلد دیگه مجموعه را پشت سرهم خوندم. شاید اگر کسی پشت سر هم آثار رو خونده باشه متوجه شه که مضمون ابیات بسیار شبیه همه، یا یک سری کلمات کلیدی مدام تکرار شده! اما "اکنون" انگار از کلیشه اون کلمات دور شده (شاید هم به خاطر گذشت سال من متوجه نمیشم) و غزلها رنگ و بوی اجتماعیتری گرفته. احساس میکنم تکبیتهای ناب تو شعرها کمتر شده اما اشعار ناب بیشتر! (اگر اشتباه نکنم تو یکی از نظراتم همونسالها نوشته بودم فاضل نظری استاد تک بیتهای نابه!) سر رشتهای در ادبیات ندارم، اما به نظرم شعرها عراقیتر شده بود!
آرمان شهر سرزمین مادری، رویای اجدادی کجاست؟ مردم این شهر می پرسند آبادی کجاست؟ ما به گرد خویش می گردیم آه ای ساربان! آرمان شهری که قولش را به ما دادی کجاست؟ ای رسول عقل! ما را بگذران از نیل شک گر تو موسی نیستی موسای این وادی کجاست؟ خنده های عیش ما جز (خودفراموشی) نبود این هم از (مستی) که فرمودی! بگو شادی کجاست؟ باد در فکر رهایی روی آرامش ندید راه بیرون رفتن از زندان آزادی کجاست؟
تمام اشعار کتاب عاشقانه است و از اون عاشقانهها که عشق یه طرفه بوده انگار. من چندتاشو مینویسیم
درختان را هنوز ای برف شوق برگ و باری هست زمستان گرچه طولانیست آخر نوبهاری هست مرا در قلب خود کشتی و از دنیای خود راندی گمان میکردم ای بیرحم بین ما قراری هست تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو ولی ای بیوفا از بیوفا هم انتظاری هست چو در قلب تو میتازند بعد از من رقیبانم به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی بدان ای رود در پایان راهت آبشاری هست
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت طاووسی و حسنت قفس پر زدن دوست ای مرغ گرفتار، چه سود از پر و بالت زیبایی امروز تو گنجی ابدی نیست بیچاره تو و دلخوشی رو به زوالت مانند اناری که سر شاخه بخشکد افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت پرسیدیام از عشق و جوابی نشنیدی بشنو که سزاوار سکوت است سوالت یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل اینبار اگر اصرار کنی، وای به حالت
نمیدانم چرا اما به قدری دوستت دارم که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
به مردم چون پناه آوردم از تنهاییام دیدم که از تنها شدن جانکاهتر احساس تنهاییست
راستش نمیفهمم که این سبک غزل، وقتی آدمهایی مثل حافظ و سعدی هستن، چرا باز هم چنین طرفدار دارن. بدون هیچ تصویر خاصی، اندیشه جدیدی، یا... در کل، دو سه تا غزلش رو دوست داشتم، اونم نسبت به بقیه کتاب. نه به طور کلی. :))
آدم یه کتابی رو میخونه، ازش خوشش میاد، میاد تو گودریدز میبینه که همه گفتن کتاب بیخودیه. یه کتابی رو میخونه، بدش میاد، میاد میبینه همه گفتن جزو شاهکارهای ادبیاته! بعد میگن چرا افسردگی میگیرن جوونا.
من خیلی خوشم اومد از این کتاب، شعراش هم اکثرشون برام دوستداشتنی بودن.
از نظر روانی احتیاج دارم دو سه روز گم و گور بشم و برم توی دنیای خیال هر بیتی که جلو دستم میاد🫠ولی این امتحانا نمیذارن🥲 یه مدته که بدجوری کمبود شعر دارم و شاید دلیلی که خوشم اومد از کتاب همین بود🫠
روشن نمیشود به چراغی جهان، ولی یادآور حقیقت پیدایِ نور باش
× وقتی میخوام تویِ فهرست جلویِ شعرهای مورد علاقهم علامت بزنم، باید جلوی همهی اسامی قلب بکشم. ولی خب حساب شعر «عدالت» و «غریبی» برام جداست یهجورایی. خوشم مییاد از این مفهوم ِ بهروزِ اعتراضی.
اوزان و مدل شعر های این یکی رو به اندازه قبلی ها دوست نداشتم، نه اینکه تکنیکی بخواد بد باشه یا مشکل وزنی داشته باشه، من به نسبت باقی آثارش دوست نداشتم.
زنده ایم اما از این رنجی که نامش زندگیست غیر تکراری ملال آور چه باقی مانده است
*چو کوه دید غرض دریاست ، به رود اجازه رفتن داد ز دوست دست کشیدن گاه ، غرور نیست ؛ فداکاری ست
*مزار از دشت می سازند و تابوت از صنوبرها خدایا کی به پایان می بریم این مرگ سالی را ! کسی با نغمه الله اکبر بر نمی خیزد موذن بی سبب آشفت خواب این اهالی را
*ز دیروزم پشیمانم ، ز فردایم هراسانم همین امروز می شد کاش بیرون رفت از این برزخ
*بر من ببخش گاه چنان دوست دارمت کز یاد می برم که مرا برده ای ز یاد
پُر از شور و شعف با سر به سویت می دوم چون رود/ تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم ...... ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم / زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست ..... درختان را هنوز ای برف! شوق برگ و باری هست / زمستان گرچه طولانی ست، آخر نوبهاری هست ... آینه را ببخش که با راست گویی اش / آزرده کرد خاطر عالی جناب را .... گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول / لحظه ای دیگر تو در آغوش ساحل نیستی .... برگی درخت را به تمنا گرفته بود/طوفان به برگ گفت مرا دادرس بگیر ... گرچه در ظاهر از تو بی خبرم /هیچ کس جز تو نیست در نظرم ... بی اعتنا به سنگ زدن ها در این مسیر /همچون قطار در تب و تاب عبور باش ...... ز دیروزم پشیمانم، ز فردایم هراسان / همین امروز می شد کاش بیرون رفت از این برزخ ... از عمر گران کاست و جز رنج نیفزود / این منطق دنیاست، زیان فلسفه اوست .... قرار ابرهای بی وطن بیهوده پیمایی ست / در آغوشم بگیر، ای آسمان! روح تو دریایی ست دمی سرسبزی ما را به پای سرخوشی مگذار /درختی چو من هر سال ناچار از شکوفایی ست تو هم بیچاره ای! بیچاره چون شیری که می داند /فقط وقت عبور از حلقه آتش تماشایی ست چراغ حُسن می افروزی و در شهر می گردی / ولی این دلربایی نیست، این تشیع زیبایی ست به مردم چون پناه آوردم از تنهایی ام دیدم / که از "تنها شدن" جانکاه تر "احساس تنهایی" ست .... زنده ایم اما از این رنجی که نامش زندگی ست / غیر تکراری ملال آور چه باقی مانده است.
《هو الحق》 روزی هر قضاوت کننده ای قضاوت میشود 《اکنون تو برای حساب کشیدن از خود بسنده ای...》 "اکنون" چهارمین دفتر شعری بود که از فاضل نظری خوندم 💛 اشعار خیلی دلنشین بودن ،یه جاهایی هم میبردنم توی فکر و آره دوستش داشتم😍 🌻🌷
هعی. جناب نظری، با کمال ارادتی که نسبت به قلمتون دارم و حالی که بیشتر آثارتون بهم دادن، این اثرتون نگرفت ما رو. صرفاً ۳-۴تا غزل شاید. تازه اونم بعضی جاهاش اصل و هایلایت ماجرا بود. "این درس را ز عشق تو آموختم که گاه راه وصال دست کشیدن ز جستوجوست" ---- "نباید سرنوشت صبر من بیهودگی باشد مرا پروانهکن، هرچند از پرواز مأیوسم"
این کتاب و تو نمایشگاه بینالمللی کتاب سال۱۳۹۸ خریدم و همین الان خوندنش و تموم کردم بعضی از ابیات غزلهای آقای نظری شاه بیت که هیچ وقت از یادم نمیره، و یا همون لحظه سخت منو به فکر فرو میبره
بر من ببخش گاه چنان دوست دارمت کز یاد می برم مرا بردهایی زِ یاد ///// تو هم بیچارهایی بیچاره چون شیری که می داند فقط وقت عبور از حلقه آتش تماشایی است //// شب دل کندنت میپرسم آیا باز میگردی جوابت هر چه باشد بر سوال خویش میگریم ////
امروز به تاریخ ۴/ آبان/ ۱۳۹۹ این کتاب رو یکجا مطالعه کردم و باز هم از خوندن اشعار فاضل نظری لذت بردم دفعه قبل بهش چهار ستاره داده بودم ولی اگر اشعار ایشون رو با شاعران معاصر و نه کلاسیک و شاعران بزرگ ایران زمین مقایسه کنیم پنج ستاره داره، و به جرات میتونم بگم که هیچ شاعر معاصری مثل ایشون مخاطب نداشته و کتابهاش تجدید چاپ نشده، برای سه جلد کتاب ۱۱۰ مرتبه تجدید چاپ شدن کم نیست و اگر میانگین هر چاپ رو ۱۵۰۰ نسخه در نظر بگیریم ۱۶۵۰۰۰ هزار نسخه! کدوم شاعر معاصری انقدر کتابهاش فروش داشته؟ سه جلد کتابی رو که گفتم مربوط به گریه امپراطور_اقلیت- و یک کتاب دیگه بود که به خاطر نمیارم! از این شاعر توانا شش نسخه کتاب چاپ شده که وقتی در آخرین نمایشگاه بینالمللی کتاب (قبل از کرونا) من این کتاب رو خریدم به چاپ نهم رسیده بود در ۲۵۰۰ شمارگان
یا سلیقه من تغییر کرده و دیگه اون بداعت قبل رو نمی بینم یا واقعا دیگه اون حالت بدیع و تازگی مفاهیم رو اشعار نظری نیست. البته این به این معنی نیست که اشعار خوب و لذت بخش نبودن. فقط اون انتظار من رو برآورده نکردن. من انتظار چیزی رو داشتن که روحم رو زنده کنه و حس کنم که با یک اثر خیلی متفاوت روبرو شدم که خوب، نشدم. اما اگر اشعار نظری رو دوست دارید، به نظرم این کتاب هم اگرچه از قبلی ها (حداقل در نظر من) بهتر نیست ولی قابل قبوله و ارزش خونده شدن، رو دارن
گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود! خوش باش که یک چند در این راه دویدی. 𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼 شب دل کندت میپرسم آیا باز میگردی؟ جوابت هرچه باشد، بر سوال خویش میگریم 𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼 فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی ای دوست! به داد دل من دیر رسیدی 𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼 عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت! 𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼 آرمان شهری که قولش را به ما دادی کجاست؟