ابومسلم خراسانی؛ نوشته: محمد عبدالغنی حسن؛ ترجمه: محمدرضا شفیعی کدکنی؛ تهران، کتابهای سیمرغ، وابسته به مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 2536 شاهنشاهی؛ 108 صفحه. این کتاب شمارۀ 33 از مجموعۀ کتابهای سیمرغ است. ترجمۀ فارسی این کتاب، نخستین بار در سال 1344 خورشیدی به چاپ رسیده است.
از مقدمهٔ این کتاب به قلم دکتر شفیعی کدکنی: ابومسلم خراسانی، در تاریخ اسلام و ایران چهره ای بی مانند است. بنیادگذار حکومتی است و درهم کوبندۀ حکومتی، دربارۀ او گفته اند که در ردیف اردشیر بابکان و اسکندر است... مطالب این کتاب تقریباً همه از متون اصلی و درست تاریخ گرفته شده است و اگر نویسنده - که خود از محققان معاصر عرب است - مآخذ کار خود را در پای صفحه تعیین نکرده، تا حدود بسیاری می توان به نوشته اش اعتماد کرد. چه از روی بصیرت و تحقیق این کتاب را فراهم آورده است. با اینهمه نبودن مآخذ در پای صفحه ها، عیبی است که نمی توان نادیده گرفت، اگرچه باید یادآور شویم که نویسنده، این کتاب را برای عموم - یعنی آنها که قصدشان فقط خواندن مطالب است و کاری به مآخذ ندارند - نوشته است. مقدمۀ دکتر شفیعی کدکنی در 3 صفحه آمده است. برای آگاهی بیشتر درباره "ابومسلم خراسانی" به صفحۀ مربوط به آن در دانشنامۀ ایرانیکا نگاه کنید: http://www.iranicaonline.org/articles...
اکثر تاریخهای دوران اسلامی، ابومسلم خراسانی را ابومسلم عبدالرحمن بن مسلم خواندهاند، اما به قراری که نوشتهاند گویا ابتدا ابراهیم و یا بهزادان نام داشته و وقتی به نزد امامِ عباسی راه یافت، نام او را تغییر داد و عبدالرحمن بن مسلم خواند و کنیهاش را ابومسلم قرار داد (یوسفی، ۱۳۷۸: ۳۱-۳۲).
یکی از کتابهای ارزشمند نوشته شده پیرامون ابومسلم خراسانی، کتاب «ابومسلم سردار خراسان»، اثر دکتر غلامحسین یوسفی است که در سال ۱۳۴۵ منتشر شد. دکتر یوسفی در قسمتهای مختلف این کتاب به ناآشکاری و متقن نبودن اسناد موجود دربارۀ ابومسلم خراسانی اشاره کرده (همان: ۲۹-۱۶۳) و مینویسد:
مردی به شهرت ابومسلم، اصل و تبارش معلوم نیست... در باب اینکه ایرانی، کرد، عرب و یا ترک بوده است روایات گوناگون است و هیچیک بهطور قطع تکلیف را معیّن نمیکند. چندانکه برخی از محققان معاصر احتیاط را درین دانستهاند که فقط اشاره کنند: از موالی ایرانی و اصلش مجهول است یا به یقین میتوان گفت که ابومسلم عربنژاد نبوده است (همان: ۲۹). محمدرضا شفیعی کدکنی نیز در مقدمهای که بر کتاب «ابومسلم خراسانی»، اثر محمد عبدالغنی حسن، در سال ۱۳۴۳ نوشت، متذکر شده است:
درباره ملیت و نژاد او [ابومسلم] سخن بسیار است. گروهی او را ایرانی و دستهای از نژاد عرب شمردهاند. آنچه مسلّم است وی عرب نبوده و در ایرانی بودنش بهدشواری میتوان تردید کرد (عبدالغنی حسن، ۱۳۵۳: ۵-۶). در زادگاه او نیز اختلاف است. برخی اصالت او را فریدنِ اصفهان و بعضی اطرافِ مروِ خراسان دانستهاند هرچند تقریباً همۀ مورخین معتقدند که محل پیدایش و ظهورش کوفه بوده است (یوسفی، ۱۳۷۸: ۳۲-۳۴).
پیرامون فعالیتهای عباسیان و پیوستن ابومسلم به آنان باید بدانیم که کوششهای سرّی و مخفیانۀ مبلّغان عباسی چندین سال طول کشید و پس از آنکه امامِ عباسی، محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، درگذشت، ابراهیم، پسر بزرگ او، رهبری را عهدهدار شد و پس از کشته شدن او توسط مروان، ابوالعباس سفّاح و منصور به خلافت رسیدند (همان: ۱۰۶-۱۳۲). بااینکه غرض آلعباس از این دعوت حفظ مصالح و منافع خودشان بوده است، اما گسترش و پیشرفت این نهضت را باید به سبب تأثیر فراوان ایرانیان و تا اندازۀ زیادی بهخاطر درایت ابومسلم دانست (همان: ۵۸). ابومسلم، که درحقیقت بنیانگذار حکومت عباسیان و جنبش سیاهجامگان است (همان: ۱۴۹)، هنگامی که دعوت خود را آشکار کرد با دیگر یاران خود به علامتِ عزای شهیدان اهلبیت و یا به تقلید از رنگ سیاهِ عَلَم پیامبر اسلام، جامۀ سیاه بر تن کرد (همان: ۶۶). البته ناگفته نماند قراینی نیز وجود دارد که ابومسلم علاقهمند به آیین زرتشت بوده و هدف او از قیام بر علیه حکومت اموی اگرچه با رنگی مذهبی و به حمایت از عباسیان بوده است، اما گویی جنبۀ سیاسی و اجتماعی این قیام و انتقام گرفتن او از تازیان قویتر بوده است (همان: ۱۵۷-۱۵۸). این سردار جوان، خراسان و شهرهای مختلف ایران را به تدریج تسخیر کرد و لشکریان وی سرانجام عراق را هم فتح کردند و بنیعباس را به خلافت رساندند (همان: ۱۲۲). در ادامه به سبب قدرت زیاد و روزافزون ابومسلم و همچنین اختلافات و دشمنی میان او و منصور (همان: ۱۳۱-۱۳۲)، پس از آنکه منصور عباسی به خلافت رسید، ابومسلم را با فریب و نیرنگ به نزد خود دعوت کرد و ناجوانمردانه در سال ۱۳۷ هجری، که گویی در آنوقت سیوهفت ساله بود، به قتل رساند (همان: ۱۴۷-۱۴۹-۱۵۳).
از نگاه دکتر غلامحسین یوسفی، ابومسلم خراسانی سرداری بزرگ و هوشمند و لایق بود که بر اثر قیام او ایرانیان از خواری به بزرگی رسیدند (همان: ۱۴۹) و فرهنگ و تمدّن ایرانی در حکومت اسلامی چندان نفوذ کرد که استقلال و قدرتی بسیار یافتند (همان: ۱۵۷). او در ادامۀ این کتاب، از صفات منفیِ ابومسلم نیز چشمپوشی نکرده و ضمن اشاره به غرور او و درهم شکستن هر گونه مخالفتی با خلافت عباسیان، مینویسد:
نوشتهاند که با مخالفان چنان به سختی رفتار مینمود که رحم به دل راه نمیداد و به اندک چیزی به کشتن مردم اشاره میکرد. بنابر آنچه خود او اظهار کرده بالغ بر یکصدهزار نفر مردم بیدفاع را نابود کرده بود و این عدّه غیر از کسانی بوده که در معرکهها کشته شدهاند (همان: ۴۲-۴۳). محمدرضا شفیعی کدکنی هم، که از دیگر علاقهمندان به ابومسلم خراسانی است، دربارۀ او نوشته است:
ابومسلم خراسانی در تاریخ اسلام و ایران چهرهای بیمانند است. بنیانگذار حکومتی است و درهمکوبندۀ حکومتی... از خصایص او چنانکه نوشتهاند و میبینیم یکی این بوده است که بر هیچکس نمیبخشوده و بسیار سختگیر بوده است... ابومسلم نمایشگر خواستهای تودۀ رنجیدۀ ایرانی در آن روزگار است و پیروزی او بر امویان، پیروزی نژاد ایرانی بر عرب است و جبران شکست قادسیه. با پیروزی او نخستینگام استقلال ایران برداشته شد و همۀ نهضتهای ضدّعربی از وجود او مایه گرفت... ابومسلم مردی هوشیار و دلیر... و از نادرگان روزگار بوده است (عبدالغنی حسن، ۱۳۵۳: ۵-۶).
منابع:
_ یوسفی، غلامحسین، ۱۳۷۸، ابومسلم سردار خراسان، تهران، علمی و فرهنگی.